وقتی دخترها بیشتر از پسرها وارد دانشگاه میشوند
حدود یک دهه است که بحث پیشی گرفتن میزان ورود دختران به دانشگاه نسبت به پسران با عناوین مختلف در جامعه ایرانی مطرح شده است؛ بحثی که گاهی آنقدر شدت گرفته که گاهی منجر به تدوین قانون سهمیهبندی جنسیتی شده و در مواقعی دیگر بسیاری از جامعهشناسان، روانشناسان، حتی حقوقدانان و دانشگاهیان نسبت به آن واکنش و موضع نشان دادهاند. در همین راستا تحقیقات زیادی در رابطه با علل و دلایل این فزونی و پیامدهای مثبت و منفی آن انجام شده که این پژوهشها معمولاً به نتایج یکسانی نیز دست پیدا کردهاند.
به گزارش مهرخانه، اینکه عامل اساسی چنین تغییراتی در میزان ورود دختران و پسران به دانشگاه طی دهه گذشته، تغییرات ایجادشده در سبک زندگی افراد و ساختارهای اجتماعی بوده است، از همان مقولاتی است که توافقی نسبی در مورد آن وجود دارد. همچنین این پدیده اجتماعی همچون سایر پدیدهها، دارای پیامدهای مثبت و منفی مختلفی است که برخی از همان پیامدهای منفی منجر به ایجاد قوانینی چون سهمیهبندی جنسیتی و محدودسازی رشتههای دانشگاهی برای دختران در دانشگاهها طی سالهای گذشته شد. رویکردهای دیگری نسبت به این موضوع همچون اهمیت وجود فرصتهای برابر و عدالت برای ورود به دانشگاه بر مبنای تلاشهای فردی و علاقه و پشتکار افراد نیز وجود داشت که بیشتر به پیامدهای مثبت این پدیده توجه داشته و آن را نیازمند دخالتهای از بالا و دولتی نمیدیدند. بنا بر همین دیدگاهها این سهمیهبندیها و محدودیت رشتهای در سال جاری لغو شدند.
آمارها چنانچه در جداول ذیل قابل مشاهده است، از افزایش حضور دختران تنها در دوران کارشناسی حکایت دارد و در مقاطع تحصیلی بالاتر، این پسران هستند که اکثریت ورودیها را به خود اختصاص میدهند، اما اینکه به واقع دلایل این افزایش حضور دختران در دانشگاه در دوران کارشناسی چیست، چطور به یکباره از پسران در دیگر مقاطع جا میمانند و در نهایت چه پیامدهای مثبت و منفی برای دختران و پسران و خانواده ایرانی دارد؟، از مباحثی است که برای تحلیل و تفهیم بیشتر به نتایج حاصل از پژوهشهای مرتبط با آنها میپردازیم.


در همین راستا تحلیل و نتیجهگیری دو پژوهش با عنوان "چرايي افزايش نسبي ورود دختران به دانشگاه" و " تبیین کارکردی افزایش نسبت دختران در دانشگاهها" را در ذیل مورد بررسی قرار خواهیم داد. چرايي افزايش نسبي ورود دختران به دانشگاه (مطالعه موردي دانشگاه اهواز) در چکیده این پژوهش اینگونه بیان شده است: حدود دو دهه است که روند افزايش ورود دختران به دانشگاه سير صعودي داشته است. محققان و صاحبنظران در علل اين فزوني و نيز پيامدهاي مثبت و يا منفي آن ديدگاههاي متفاوت و گاه متضادي را بيان کردهاند.
در مقاله حاضر با موضوع چرايي فزوني نسبي ورود دختران به دانشگاه، علل اين افزايش در يک مطالعه موردي بررسي شده است. پرسش اصلي اين است که در برابر علل فزوني ورود دختران به دانشگاه با توجه به گفتمان توسعه داناييمحور، رويکرد برگزيده، نقادانه و عملياتي چيست و چگونه ميتوان اين فزوني را تحليل کرد؟ براي بررسي اين پرسش هفت فرضيه مطرح شد. يافتههاي ميداني پژوهش که با استفاده از طيف ليکرت در يک نمونه 364 نفري از دانشجويان دختر دانشگاه اهواز در سال تحصيلي 86 ـ 1385 با روش پيمايشي به ثمر رسيده است، تمامي هفت فرضيه پژوهش را تأييد کرد و نشان داد که عوامل فزوني ورود دختران به دانشگاه را بايد با رويکردي تلفيقي از مجموعهاي از علل چندگانه جستوجو کرد.
اين عوامل چندگانه که در واقع صورتبندي فرضيات پژوهش را نيز تشکيل ميدهد، عبارتند از: تغيير نگرش جامعه نسبت به مشارکت زنان، افزايش آگاهي زنان نسبت به حقوقشان، دستيابي به شغل، کسب منزلت اجتماعي، گسترش دامنه انتخاب همسر، جاذبههاي دانشگاه، افزايش توقعات زنان. افزايش ورود دختران به دانشگاه، از يکسو ميتواند از طريق تربيت نيروي متخصص، توسعه اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي کشور را به همراه داشته و از سوي ديگر رشد قابليتهاي فردي و توانمندسازي زنان را در پي داشته باشد، اما اين امر زماني مفيد واقع ميشودکه ساير زمينهها و بسترهاي فرهنگي و اجتماعي توسعه نيز به گونهاي هماهنگ و موزون در جامعه طراحي و به اجرا درآمده باشد و بهويژه تقاضا براي آموزش عالي براساس شرايط بازار و جذب در مشاغل و صنايع مزيتآور شکل گيرد.
اهداف تحقیق
شناخت علل فزوني ورود دختران به دانشگاه، با بهرهگيري از رويکرد برگزيده، نقادانه و عملياتي هدف اصلي تحقيق است. در ضمن موارد زير به عنوان اهداف فرعي مورد بررسي قرار گرفته است:
1. شناخت رابطه تغيير نگرش جامعه نسبت به زنان با افزايش ورود آنان به دانشگاه؛
2. شناخت رابطه افزايش آگاهي زنان از حقوقشان با افزايش ورود آنان به دانشگاه؛
3. شناخت رابطه دستيابي به شغل زنان با افزايش ورود آنان به دانشگاه؛
4. شناخت رابطه کسب منزلت اجتماعي زنان با افزايش ورود آنان به دانشگاه؛
5. شناخت رابطه گسترش دامنه انتخاب همسر با افزايش ورود زنان به دانشگاه؛
6. شناخت رابطه جاذبههاي دانشگاه با افزايش ورود زنان به دانشگاه؛
7. شناخت رابطه افزايش توقعات زنان با افزايش ورود آنان به دانشگاه.
ادبیات نظری تحقیق
در تبيين پديدههاي اجتماعي به فراخور شرايط تحقيق (موضوع، اهداف و فرضيات) نظريههاي گوناگوني مطرح ميشود. هرکدام از اين نظريهها ميتوانند بخشي از پديدههاي اجتماعي را تبيين کرده و يا افق بينشي موضوع تحقيق را گسترش دهند. نظریات مطرحشده در چارچوب نظری این پژوهش شامل: نظريات مدرکگرايي، نظريات فمينيستي، نظريههاي گزينش عقلاني، نظريه زمينه اجتماعي بورديو، نظريههاي جهانيشدن، نظريه وسايل و اهداف مرتون، و تئوري توقعات فزآينده است.
روش تحقیق
پژوهش حاضر با استفاده از روش پيمايشي به ثمر رسيده و در آن از شيوههاي اسنادي (کتابخانهاي) و تنظيم پرسشنامه به عنوان ابزارهاي گردآوري اطلاعات استفاده شده است. جامعه آماري اين پژوهش نیز دانشجويان دختر دانشگاه شهيد چمران اهواز هستند که در سال تحصيلي 86 ـ 1385 در اين دانشگاه مشغول به تحصيل بودند. بر اساس آمار، تعداد اين دانشجويان در زمان تحقيق 7261 بود.
با استفاده از فرمول کوکران حجم نمونه 364 نفر مشخص شد. اين تعداد از طريق نمونهگيري سهميهاي و تصادفي ساده، انتخاب شدند. یافتههای پژوهش و نتیجهگیری يافتههاي تجربي مقاله پژوهشي حاضر چرايي افزايش نسبي ورود دختران را در يک نگرش عاملي مربوط به عوامل چندگانه ذيل ميداند: تغيير نگرش جامعه نسبت به زنان، افزايش آگاهي زنان نسبت به حقوقشان، رسيدن به شغل بهتر، کسب منزلت اجتماعي بهتر، گسترش دامنه انتخاب همسر، جاذبههاي دانشگاه، افزايش توقعات زنان.
مقايسه نتايج تحقيقات ديگران با تحقيق حاضر نشان ميدهد که هفت عاملي که در تحقيق حاضر به عنوان عوامل چندگانه افزايش ورود دختران به دانشگاه مطرح شده است، با نتايج برخي از تحقيقات پيشين همخواني دارد. هدف نهايي پژوهش حاضر بررسي چرايي افزايش نسبي ورود دختران به دانشگاه بود. ديدگاههاي نظري گوناگون به دلايل اين مقوله پرداختهاند و هرکدام بخشي از اين پديده اجتماعي را تبيين کردهاند. اگر جمعيت دختران آماده ورود به دانشگاه را به عنوان بخش فعال و مؤثر جامعه بدانيم، درمييابيم که آنان در سطح فردي به عنوان کنشگراني انتخابگر عمل ميکنند و در سطح اجتماعي متناسب با بسترها و زمينههاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي جامعه کوشش ميکنند به اهداف خود برسند.
در جامعه فعلي ما، پيدا کردن کار با مدرک ديپلم بسيار مشکل است. تحرک اجتماعي، رسانهها، ارتباطات و مقوله جهانيشدن، هرکدام پيامدهايي را براي جامعه داشته است. افزايش آگاهي اجتماعي زنان نسبت به حقوق خود، ارتقاء منزلت اجتماعي آنان، جلب مشارکت اجتماعي آنان، افزايش سطح توقعات زنان، جاذبههاي دانشگاهي و مقوله مدرکگرايي و گسترش دامنه انتخابها مانند انتخاب همسر از جمله اين پيامدها هستند.
در مجموع ميتوان به اين نتيجه رسيد که نتايج مجموعه تحقيقاتي که در داخل و خارج پيرامون چرايي افزايش ورود زنان به آموزش عالي شده است، همگي به نوعي همديگر را تأييد ميکنند و پراکندگي و بهويژه دلايل متضاد در آن ديده نميشود. اين موضوع ميتواند به نوعي ما را به اهميت مسئله که نه تنها ملي، بلکه در سطح جهان مطرح است، واقف سازد. تبیین کارکردی افزایش نسبت دختران در دانشگاهها اين مقاله با تأمل در کارکردهاي تحصيلات عالی، به تبيين جامعهشناختي موضوع افزايش نسبي حضور دختران در دانشگاهها ميپردازد و با طرح اين مسئله آغاز ميكند كه حضور دختران در دانشگاهها طي چند دهه گذشته همواره سيري صعودي داشته و در چند سال اخير نسبت وروديهاي دختران در دانشگاهها در مقايسه با پسران، فزوني يافته و بعضاً به دو برابر هم رسيده است.
اين در حالي است که تعداد دانشآموزان پسر و دخترتقريباً مساوي است و هيچ قرينهاي بر تفاوت ضريب هوشي اين دو گروه هم وجود ندارد. با اين وصف، بايد ديد که چه عنصري ميتواند تبيينکننده چنين تفاوت فاحشي در نسبت وروديهاي دانشگاهها باشد. در چکیده این پژوهش نیز اینگونه عنوان میشود: تحصيلات عاليه دانشگاهي دو کارکرد عمده دارند: اول، افزايش شانس اشتغال مناسب، و دوم ارتقاي منزلت اجتماعی. در اين ميان کارکرد اول، به دليل نقش و وظايف اجتماعي و خانوادگي مردان، براي اين گروه مهمتر است، ولي کارکرد دوم، اگرچه براي هردو گروه مشترک است، لکن براي زنان اهميت بيشتري دارد. با تحولات اقتصادي و اجتماعي در سالهاي اخير و بالا رفتن نسبت بيکاري فارغالتحصيلان (تا سطح ۳۰ (% کارکرد اول تحصيلات عاليه کمرنگ شده؛ در حالي که با افزايش سن ازدواج، فرصت و موقعيت مناسبتري براي دختران، جهت ورود به دانشگاه و ادامه تحصيل فراهم گردیده است. بنابراين از يک طرف الزامات اقتصادي، پسران جوان را به سمت کاريابي و ورود زودهنگام به موقعيتهاي شغلي ميکشاند و از سوي ديگر انگيزه ارتقاي اجتماعي، دختران را به سوي ادامه تحصيل در دانشگاهها سوق ميدهد. در نتيجه مادامي که در ساختار اشتغال کشور وضعيت فعلي ادامه يابد و ميزان بيکاري فارغالتحصيلا ن آمار بالايي داشته باشد، استمرارعدم توازن در ورودي دانشگاهها دوراز انتظار نخواهد بود.
تبیین مسئله و چارچوب نظری
يكي از تبيينهاي رايج در جامعهشناسي، تبيين كاركردي است. در تبيين كاركردي ( functions) يا فونكسيوناليزم، پيدايش و بقای هر پديده اجتماعي به كاركردهاي نظام اجتماعي نسبت داده ميشود. هيچ پديدهاي در جامعه به وجود نمیآيد، مگر آنكه خلأ و نيازي را در كليت نظام برطرف نمايد. فونكسيوناليزم درصدد است ماهيت در هم تافته، زنده و متقابلاً سازگار يك نظام اجتماعي را در كليتش بفهمد. فونكسيون هر عملي اثر آن است. فونكسيون الزاماً قصد نيست. ممكن است افرادي كه درگير انجام كنشي هستند، هيچ تصوري از تأثير كنش خود بر جامعه نداشته باشند. با اين وصف، فايده تبييني جامعهشناختي، فهم عميقتر و دقيقتر پديدههاي اجتماعي است. وظيفه پژوهنده علوم اجتماعي قابل فهم كردن شيوههايي است كه انتخابها در قالب آن انجام ميگيرد، اما پارسونز صرفاً به كنش فردي نميپردازد، بلكه نظامهاي كنش را نيز مدنظر قرار میدهد.
در تبيين كاركردي يك پديده اجتماعي بايد اثر آن را در جامعه، مورد بررسي قرار داد .پديدهاي مانند فزوني حضور دختران در دانشگاهها يا روي ديگر سكه يعني كاهش تمايل و نسبت پسران در دانشگاهها، پديدهايست اجتماعي كه تحتتأثير رخدادهاي اجتماعي ديگر به وجود آمده است. براي فهم و تبيين اين پديده بايد ديد كه در سطح كلان چه الزامات و محدوديتهاي جديدي براي دو قشر پسران و دختران در جامعه به وجود آمده كه باعث شده است يك قشر به سمت دانشگاه سوق يابند و قشر ديگر به مسيرهاي ديگري هدايت شوند .گر نيازها و الزامات اجتماعي پسران و دختران را مقايسه كنيم و كاركرد دانشگاه را براي هر قشر در نظر بگيريم، ميتوانيم به پاسخ سؤال طرحشده دست يابيم .
کارکردهای دانشگاه و تفاوتهای آن برای دختران و پسران
دانشگاه چند كاركرد عمده در جامعه دارد و ادامه تحصيل در دانشگاهها فوايدي مشخص براي دانشجويان ودانشپژوهان به همراه خواهد داشت. اولين و مهمترين كاركرد دانشگاه ارتقاء سطح دانش در جامعه و تربيت نيروي متخصص است . اگر دانشگاه چنين كاركردي داشته باشد، آنگاه ارزشها و هنجارهاي اجتماعي به سمت حضور هر چه بيشتر در دانشگاه سوگيري خواهد يافت و جوانان را به تلاش براي ورود به دانشگاه هدايت خواهد كرد و اگر ساير نهادهاي اجتماعي، به جز دانشگاه، چنين اثر و كاركردي نداشته باشند، جاذبه دانشگاه به اوج خود خواهد رسيد، اما، به نظر ميرسد هر دو فرض فوق، در شرايط حاضر جامعه ايران، در معرض سؤال قرار گرفتهاند: زيرا اولاً بسياري از مهارتها و حتي دانشهاي مورد نياز در جامعه توسط مؤسسات و نهادهايي خارج از دانشگاه آموزش داده میشوند .
گسترش مؤسساتي كه به آموزش رايانه و نرمافزارهاي گوناگون رايانهاي ميپردازند شاهدي بر اين امر است. همچنين مؤسسات آموزش زبانهاي خارجي و نيز دورههاي آموزشي گوناگوني كه اغلب مشتريان آنها دانشجويان دانشگاهها و يا فارغالتحصيلان دبيرستانها هستند. بنابراين چنين نيست كه هر كس سوداي فرهيختگي در سر دارد، الزاماً بايد وارد دانشگاه شود و هركس به هر دليل، از ورود به دانشگاه و ادامه تحصيل در سطوح عاليه بازماند، از عرصه دانايي و فرهيختگي دور بماند . لذا در دورهاي كه به عنوان عصر ارتباطات و دوران دانايي شناخته ميشود، توليد و نشر دانش در انحصار دانشگاهها نيست.
در اين دوران، دانشگاه رقباي جدي در عرصه نشر دانايي دارد؛ ولي در جامعه ما توليد و صدور مدرك رسمي كماكان در انحصار نهاد دانشگاه است، زيرا تاكنون مدارك ساير نهادها و مؤسسات آموزشي از اعتبار كافي براي رقابت با دانشگاهها، اعم از دولتي و غيردولتي، برخوردار نيست.
بنابراين، كماكان دانشگاهها در زمينه ارائه مدرك رسمي و معتبر به فارغالتحصيلان، بيرقيب مانده و از اين حيث قدرت و اعتبار منحصر به فردي دارند. اين نكته، به ويژه در جامعه مدركگراي ما قابل توجه است و به همين دليل صرفنظر از انگيزههاي علمي، داوطلبان زيادي براي كسب مدرك معتبر ناچارند راهي براي ورود به دانشگاه بيابند. كاركرد ديگر تحصيلات دانشگاهي، ارتقاي منزلت اجتماعي است.
كساني كه داراي تحصيلات دانشگاهي هستند، موقعيت اجتماعي بالاتري به دست ميآورند و براساس ارزشهاي اجتماعي كه يكي از مهمترين و فراگيرترين آنها تحصيل و دانش است، در جایگاه بالاتري ارزشيابي میشوند. اين گروه البته با قابليتهايي كه به دست ميآورند، توانايي بيشتري براي استيفاي حقوق خود دارند. آنان به خودآگاهي كاملتري ميرسند و ابزاري قویتر براي دفاع از حقوق خود در اختيار ميگيرند . اين بعد از آثار تحصيلات عاليه، صرفنظر از موقعيت شغلي فرد، نمودهاي عيني و مشخصي پيدا ميكند؛ يعني فرد شاغل باشد يا بيكار، مجرد باشد يا متأهل و منصب مديريتي داشته باشد يا نداشته باشد، به صرف برخورداري از تحصيلات بالاتر، موقعيت و منزلت نسبتاً برتري مييابد .
با اين توصيف ورود به دانشگاه و ادامه تحصيلات در سطوح عاليه، دو فايده و اثر عمده دارد كه يكي عبارت است از افزايش سطح دانش و ايجاد فرصت و زمينه اشتغال و دومي ارتقاي منزلت اجتماعی. حال بايد ديد كه هر كدام از اين دو، تا چه ميزان براي دو قشر پسران و دختران عينيت و واقعيت دارند و هريك از اين دو گروه به چه ميزان از فوايد تحصيلات دانشگاهي بهرهمند ميشوند .
در بخش اول يعني اشتغالزايي، بدون شك اشتغال فرصتي است براي زندگي راحتتر و آبرومندانهتر، ولی اين سؤال مطرح ميشود كه آیا در جامعه ايران اگر زنان و دختران شاغل نباشند، نميتوانند زندگي آبرومندانهاي داشته باشند؟ و اگر نتوانند شغل مناسبي پيدا كنند، دچار يك خلأ جدي و جبرانناپذير خواهند شد؟ به نظر ميرسد در جامعه ما، براي مردان اشتغال يك ضرورت قطعي است، زيرا مسئوليت مالي و حقوقي خانواده برعهده مرد است؛ در حاليكه اشتغال زنان با وجود اهميت فراوان، يك ضرورت حياتي نيست.
اغلب دختران و زنان، اگر هم مشاغل شايسته و مناسبي پيدا نكنند، لزوماً دچار مشكل نميشوند. اساساً براي زنان دو نقش اجتماعي تعريف شده و مشخصاً پس از ازدواج وجود دارد كه براي مردان مهيا نيست؛ اين دو نقش عبارتند از: همسري و مادري. البته مردان هم پس از ازدواج، همسر و پدر ميشوند، ولي اين دو، براي مردان صرفاً نقشهايي خانوادگي است نه اجتماعي . براي مردان ، موقعيت شغلي هويتساز است و نقش و پايگاه اجتماعي آنان را معين ميكند و مردي كه موقعيت شغلي مناسبي ندارد، با خلأ جبرانناپذيري مواجه ميشود .
بنابراين پسراني كه تصميم به ادامه تحصيل ميگيرند، لزوماً به اشتغالآفريني دانشگاه توجه و تأكيد دارند. پس در صورتي ادامه تحصيل در دانشگاه براي پسران جذاب و مفيد خواهد بود كه بتواند مهمترين نياز حياتي در زندگي آتي آنان را تأمين كند، اما در شرايطي كه طبق آمار ميزان بيكاري فارغالتحصيلان جوان به مرز ۳۰ درصد رسيده است، تحصيلات دانشگاهي نه تنها كمكي به تسريع كاريابي نكرده، بلكه موجب تأخير آن هم شده است .
اهميت مسئله اشتغال براي پسران در قياس با دختران در جريان انتخاب رشته نيز نمايان ميشود؛ در حاليکه نسبت داوطلبان دختر براي ورود به دانشگاهها در مقايسه با پسران بسيار بالاتر بوده و به رقم ۶۳ درصد در سال گذشته رسيده است. اين ميزان در رشتههايي كه قابليت اشتغالزايي بالايي دارند، معكوس شده است.
طبق آمار درحاليكه تعداد داوطلبان دختر در رشته علوم انساني ۳۰۵۰۰۰ نفر و تعداد پسران ۱۵۰۰۰۰ نفر بوده است، ولي در رشته رياضي تعداد پسران بيشتر از دختران است. (۱۷۰۰۰۰ پسر و ۱۳۵۰۰۰ دختر) همه اين دادهها نشانگر آن است كه موضوع اشتغال براي پسران بسيار مهم و در انتخاب مسير براي ادامه تحصيل تعيينكننده است؛ در حاليكه براي دختران كاركرد دوم يعني منزلتآفريني اهميت ثابت خود را دارد. البته زناني كه به ادامه تحصيل در دانشگاه میپردازند هم در جستجوي كار و شغل مناسب هستند، ولي آنان حتي اگر شغل مناسبي پيدا نكنند، از منزلت فرهيختگي و برخورداري ازتحصيلات عاليه برخوردار خواهند شد؛ در حاليكه مردان فارغالتحصيل اگر نتوانند شغل مناسبي به دست آورند، نميتوانند به داشتن مدرك يا مدارج تحصيلي بالا دل خوش كنند؛ به عبارت ديگر، زنان تحصيلكرده فرهيخته حتي اگر شاغل نباشند، ميتوانند مادران و همسران عالمتر، فهيمتر و داراي شأن اجتماعي بالاتر باشند، ولي براي مردان اگر شغل مناسبي فراهم نشود، فرهيختگي و سواد بالا به تنهايي نميتواند رضايتبخش و قانعكننده باشد .
پیامدهای فزونی دختران در دانشگاه
عدم توازن در نسبت وروديهاي دانشگاهها ناشي از تحولات اجتماعي و اقتصادي جامعه بهويژه در حوزه اشتغال است. اگر ادامه تحصيل در دانشگاهها نتواند موقعيت شغلي مناسبي براي پسران پديد آورد، انگيزه آنان براي ادامه تحصيل كاهش خواهد يافت. اما براي دختران كسب منزلت اجتماعي از طريق تحصيلات دانشگاهي، انگيزهاي قوي و ثابت است. افزايش سن ازدواج هم باعث تسهيل ادامه تحصيل دختران ميشود، در حاليكه خدمت نظام وظيفه، وقفهاي در راه ادامه تحصيل پسران ايجاد ميكند .
اين عدم توازن خواهناخواه پيامدهايي در عرصه خانواده و اجتماع در پي خواهد داشت. استمرار اين وضعيت موجب ميشود در سالهاي آتي ميانگين سطح تحصيلي دختران از پسران پيشي گيرد. در نتيجه بخشي از دختران به ازدواج با پسراني رضايت خواهند داد كه از تحصيلات كمتري برخوردارند. بنابراين در الگوي ازدواج تحولي جديد در زمينه نسبت تحصيلي زوجين رخ خواهد داد.
اين پديده طبيعتاً ميتواند در نظام قدرت و مديريت در خانواده تحولي ایجاد کند؛ در آينده نزديك كه خانوادههايي با برتري تحصيلي زنان تشكيل ميشود، نظام تصميمگيري خانوادگي دچار تحول و احياناً تنش و يا تعارض خواهد شد؛ زيرا زنان تحصيلكرده و فرهيخته لزوماً براي تبعيت از تصميمات همسراني كه احتمالاً از دانش كمتري برخوردارند، توجيهي نمييابند و حقوق بيشتري براي خود در فرآيند تصميمگيري قايل ميشوند . البته تغيير و تحول در حقوق و اختيارات، نميتواند بدون تغيير در مسئوليتها باشد .بنابراين ميتوان پيشبيني كرد كه در سالهاي آتي تغييراتي در زمينه مسئوليتهاي خانوادگي زنان براي اداره امور خانه و خانواده و پيش از آن در مسير تشكيل خانواده تعريف شده و پذيرفته گردد . زنانی كه داراي تحصيلات بالاتر و همچنين سن نسبتاً بالا و تجارب اجتماعي بالا هستند، نميتوانند نسبت به امور و مسئوليتهاي جاري خانواده بيتفاوت و يا بياثر باشند.
بنابراين ميتوانيم انتظار اين را داشته باشيم كه در آينده مسئوليتهاي خانوادگي زنان بيشتر شود و احتمالاً در ساختارهاي قانوني هم تغييراتي در حقوق و تكاليف زنان و مردان پديد آيد. به عبارت ديگر تغيير در قدرت و ايجاد تعادل جديد، با تعادل جديدي در مسئوليتها همراه خواهد شد و اين تغيير البته پديدهاي نيست كه بگوييم بايد بشود يا نشود، بلكه به طور طبيعي اتفاق خواهد افتاد .
يكي ديگر از پيامدهاي اين مسئله، افزايش ميزان تجرد قطعي دختران تحصيلكرده است. اين گروه كه جمعيتي فزآينده دارند، با مسائل و مشكلات جديدي از جمله در زمينه مسكن و نيازمنديهاي زندگي مواجه ميشوند كه بايد براي آن فكري كرد و براي حل مسائل آنان تدابيري انديشید. زنان تحصيلكردهاي كه به هر دليل زندگي مجردي را ترجيح ميدهند و نميخواهند به زندگي در خانه پدري ادامه دهند، بايد بتوانند به دور از دغدغههاي مختلف به زندگي مستقل خود بپردازند . پيامد ديگر اين مسئله، افزايش ميزان بيكاري دختران فارغالتحصيل است. اين ميزان در حال حاضر حدود دو برابر فارغالتحصيلان پسر است و در آينده بيشتر هم خواهد شد. براي اين مسئله هم بايد تدبيري انديشيد و قبل از آنكه به مراحل بحراني برسد، تحولاتي در ساختار بازار اشتغال، متناسب با نسبت فارغالتحصيلان زن بايد ايجاد شود.
پینوشت
1. چرايي افزايش نسبي ورود دختران به دانشگاه(مطالعه موردي دانشگاه اهواز) / ابوالقاسم فاتحي، مهدي اديبي، بهجت يزدخواستي، حسن سعيدي / ص 173
2. تبیین کارکردی افزایش نسبت دختران در دانشگاهها/هاشمي، سيد ضياء و محمدرضا جوادي يگانه / ۱۳۸۷، مجموعه مقالات همايش بررسي عوامل و پيامدهاي فزوني ورود دختران به دانشگاه . مركز مطالعات و تحقيقات زنان دانشگاه تهران. ص ۱۱۳
به گزارش مهرخانه، اینکه عامل اساسی چنین تغییراتی در میزان ورود دختران و پسران به دانشگاه طی دهه گذشته، تغییرات ایجادشده در سبک زندگی افراد و ساختارهای اجتماعی بوده است، از همان مقولاتی است که توافقی نسبی در مورد آن وجود دارد. همچنین این پدیده اجتماعی همچون سایر پدیدهها، دارای پیامدهای مثبت و منفی مختلفی است که برخی از همان پیامدهای منفی منجر به ایجاد قوانینی چون سهمیهبندی جنسیتی و محدودسازی رشتههای دانشگاهی برای دختران در دانشگاهها طی سالهای گذشته شد. رویکردهای دیگری نسبت به این موضوع همچون اهمیت وجود فرصتهای برابر و عدالت برای ورود به دانشگاه بر مبنای تلاشهای فردی و علاقه و پشتکار افراد نیز وجود داشت که بیشتر به پیامدهای مثبت این پدیده توجه داشته و آن را نیازمند دخالتهای از بالا و دولتی نمیدیدند. بنا بر همین دیدگاهها این سهمیهبندیها و محدودیت رشتهای در سال جاری لغو شدند.
آمارها چنانچه در جداول ذیل قابل مشاهده است، از افزایش حضور دختران تنها در دوران کارشناسی حکایت دارد و در مقاطع تحصیلی بالاتر، این پسران هستند که اکثریت ورودیها را به خود اختصاص میدهند، اما اینکه به واقع دلایل این افزایش حضور دختران در دانشگاه در دوران کارشناسی چیست، چطور به یکباره از پسران در دیگر مقاطع جا میمانند و در نهایت چه پیامدهای مثبت و منفی برای دختران و پسران و خانواده ایرانی دارد؟، از مباحثی است که برای تحلیل و تفهیم بیشتر به نتایج حاصل از پژوهشهای مرتبط با آنها میپردازیم.


در همین راستا تحلیل و نتیجهگیری دو پژوهش با عنوان "چرايي افزايش نسبي ورود دختران به دانشگاه" و " تبیین کارکردی افزایش نسبت دختران در دانشگاهها" را در ذیل مورد بررسی قرار خواهیم داد. چرايي افزايش نسبي ورود دختران به دانشگاه (مطالعه موردي دانشگاه اهواز) در چکیده این پژوهش اینگونه بیان شده است: حدود دو دهه است که روند افزايش ورود دختران به دانشگاه سير صعودي داشته است. محققان و صاحبنظران در علل اين فزوني و نيز پيامدهاي مثبت و يا منفي آن ديدگاههاي متفاوت و گاه متضادي را بيان کردهاند.
در مقاله حاضر با موضوع چرايي فزوني نسبي ورود دختران به دانشگاه، علل اين افزايش در يک مطالعه موردي بررسي شده است. پرسش اصلي اين است که در برابر علل فزوني ورود دختران به دانشگاه با توجه به گفتمان توسعه داناييمحور، رويکرد برگزيده، نقادانه و عملياتي چيست و چگونه ميتوان اين فزوني را تحليل کرد؟ براي بررسي اين پرسش هفت فرضيه مطرح شد. يافتههاي ميداني پژوهش که با استفاده از طيف ليکرت در يک نمونه 364 نفري از دانشجويان دختر دانشگاه اهواز در سال تحصيلي 86 ـ 1385 با روش پيمايشي به ثمر رسيده است، تمامي هفت فرضيه پژوهش را تأييد کرد و نشان داد که عوامل فزوني ورود دختران به دانشگاه را بايد با رويکردي تلفيقي از مجموعهاي از علل چندگانه جستوجو کرد.
اين عوامل چندگانه که در واقع صورتبندي فرضيات پژوهش را نيز تشکيل ميدهد، عبارتند از: تغيير نگرش جامعه نسبت به مشارکت زنان، افزايش آگاهي زنان نسبت به حقوقشان، دستيابي به شغل، کسب منزلت اجتماعي، گسترش دامنه انتخاب همسر، جاذبههاي دانشگاه، افزايش توقعات زنان. افزايش ورود دختران به دانشگاه، از يکسو ميتواند از طريق تربيت نيروي متخصص، توسعه اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي کشور را به همراه داشته و از سوي ديگر رشد قابليتهاي فردي و توانمندسازي زنان را در پي داشته باشد، اما اين امر زماني مفيد واقع ميشودکه ساير زمينهها و بسترهاي فرهنگي و اجتماعي توسعه نيز به گونهاي هماهنگ و موزون در جامعه طراحي و به اجرا درآمده باشد و بهويژه تقاضا براي آموزش عالي براساس شرايط بازار و جذب در مشاغل و صنايع مزيتآور شکل گيرد.
اهداف تحقیق
شناخت علل فزوني ورود دختران به دانشگاه، با بهرهگيري از رويکرد برگزيده، نقادانه و عملياتي هدف اصلي تحقيق است. در ضمن موارد زير به عنوان اهداف فرعي مورد بررسي قرار گرفته است:
1. شناخت رابطه تغيير نگرش جامعه نسبت به زنان با افزايش ورود آنان به دانشگاه؛
2. شناخت رابطه افزايش آگاهي زنان از حقوقشان با افزايش ورود آنان به دانشگاه؛
3. شناخت رابطه دستيابي به شغل زنان با افزايش ورود آنان به دانشگاه؛
4. شناخت رابطه کسب منزلت اجتماعي زنان با افزايش ورود آنان به دانشگاه؛
5. شناخت رابطه گسترش دامنه انتخاب همسر با افزايش ورود زنان به دانشگاه؛
6. شناخت رابطه جاذبههاي دانشگاه با افزايش ورود زنان به دانشگاه؛
7. شناخت رابطه افزايش توقعات زنان با افزايش ورود آنان به دانشگاه.
ادبیات نظری تحقیق
در تبيين پديدههاي اجتماعي به فراخور شرايط تحقيق (موضوع، اهداف و فرضيات) نظريههاي گوناگوني مطرح ميشود. هرکدام از اين نظريهها ميتوانند بخشي از پديدههاي اجتماعي را تبيين کرده و يا افق بينشي موضوع تحقيق را گسترش دهند. نظریات مطرحشده در چارچوب نظری این پژوهش شامل: نظريات مدرکگرايي، نظريات فمينيستي، نظريههاي گزينش عقلاني، نظريه زمينه اجتماعي بورديو، نظريههاي جهانيشدن، نظريه وسايل و اهداف مرتون، و تئوري توقعات فزآينده است.
روش تحقیق
پژوهش حاضر با استفاده از روش پيمايشي به ثمر رسيده و در آن از شيوههاي اسنادي (کتابخانهاي) و تنظيم پرسشنامه به عنوان ابزارهاي گردآوري اطلاعات استفاده شده است. جامعه آماري اين پژوهش نیز دانشجويان دختر دانشگاه شهيد چمران اهواز هستند که در سال تحصيلي 86 ـ 1385 در اين دانشگاه مشغول به تحصيل بودند. بر اساس آمار، تعداد اين دانشجويان در زمان تحقيق 7261 بود.
با استفاده از فرمول کوکران حجم نمونه 364 نفر مشخص شد. اين تعداد از طريق نمونهگيري سهميهاي و تصادفي ساده، انتخاب شدند. یافتههای پژوهش و نتیجهگیری يافتههاي تجربي مقاله پژوهشي حاضر چرايي افزايش نسبي ورود دختران را در يک نگرش عاملي مربوط به عوامل چندگانه ذيل ميداند: تغيير نگرش جامعه نسبت به زنان، افزايش آگاهي زنان نسبت به حقوقشان، رسيدن به شغل بهتر، کسب منزلت اجتماعي بهتر، گسترش دامنه انتخاب همسر، جاذبههاي دانشگاه، افزايش توقعات زنان.
مقايسه نتايج تحقيقات ديگران با تحقيق حاضر نشان ميدهد که هفت عاملي که در تحقيق حاضر به عنوان عوامل چندگانه افزايش ورود دختران به دانشگاه مطرح شده است، با نتايج برخي از تحقيقات پيشين همخواني دارد. هدف نهايي پژوهش حاضر بررسي چرايي افزايش نسبي ورود دختران به دانشگاه بود. ديدگاههاي نظري گوناگون به دلايل اين مقوله پرداختهاند و هرکدام بخشي از اين پديده اجتماعي را تبيين کردهاند. اگر جمعيت دختران آماده ورود به دانشگاه را به عنوان بخش فعال و مؤثر جامعه بدانيم، درمييابيم که آنان در سطح فردي به عنوان کنشگراني انتخابگر عمل ميکنند و در سطح اجتماعي متناسب با بسترها و زمينههاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي جامعه کوشش ميکنند به اهداف خود برسند.
در جامعه فعلي ما، پيدا کردن کار با مدرک ديپلم بسيار مشکل است. تحرک اجتماعي، رسانهها، ارتباطات و مقوله جهانيشدن، هرکدام پيامدهايي را براي جامعه داشته است. افزايش آگاهي اجتماعي زنان نسبت به حقوق خود، ارتقاء منزلت اجتماعي آنان، جلب مشارکت اجتماعي آنان، افزايش سطح توقعات زنان، جاذبههاي دانشگاهي و مقوله مدرکگرايي و گسترش دامنه انتخابها مانند انتخاب همسر از جمله اين پيامدها هستند.
در مجموع ميتوان به اين نتيجه رسيد که نتايج مجموعه تحقيقاتي که در داخل و خارج پيرامون چرايي افزايش ورود زنان به آموزش عالي شده است، همگي به نوعي همديگر را تأييد ميکنند و پراکندگي و بهويژه دلايل متضاد در آن ديده نميشود. اين موضوع ميتواند به نوعي ما را به اهميت مسئله که نه تنها ملي، بلکه در سطح جهان مطرح است، واقف سازد. تبیین کارکردی افزایش نسبت دختران در دانشگاهها اين مقاله با تأمل در کارکردهاي تحصيلات عالی، به تبيين جامعهشناختي موضوع افزايش نسبي حضور دختران در دانشگاهها ميپردازد و با طرح اين مسئله آغاز ميكند كه حضور دختران در دانشگاهها طي چند دهه گذشته همواره سيري صعودي داشته و در چند سال اخير نسبت وروديهاي دختران در دانشگاهها در مقايسه با پسران، فزوني يافته و بعضاً به دو برابر هم رسيده است.
اين در حالي است که تعداد دانشآموزان پسر و دخترتقريباً مساوي است و هيچ قرينهاي بر تفاوت ضريب هوشي اين دو گروه هم وجود ندارد. با اين وصف، بايد ديد که چه عنصري ميتواند تبيينکننده چنين تفاوت فاحشي در نسبت وروديهاي دانشگاهها باشد. در چکیده این پژوهش نیز اینگونه عنوان میشود: تحصيلات عاليه دانشگاهي دو کارکرد عمده دارند: اول، افزايش شانس اشتغال مناسب، و دوم ارتقاي منزلت اجتماعی. در اين ميان کارکرد اول، به دليل نقش و وظايف اجتماعي و خانوادگي مردان، براي اين گروه مهمتر است، ولي کارکرد دوم، اگرچه براي هردو گروه مشترک است، لکن براي زنان اهميت بيشتري دارد. با تحولات اقتصادي و اجتماعي در سالهاي اخير و بالا رفتن نسبت بيکاري فارغالتحصيلان (تا سطح ۳۰ (% کارکرد اول تحصيلات عاليه کمرنگ شده؛ در حالي که با افزايش سن ازدواج، فرصت و موقعيت مناسبتري براي دختران، جهت ورود به دانشگاه و ادامه تحصيل فراهم گردیده است. بنابراين از يک طرف الزامات اقتصادي، پسران جوان را به سمت کاريابي و ورود زودهنگام به موقعيتهاي شغلي ميکشاند و از سوي ديگر انگيزه ارتقاي اجتماعي، دختران را به سوي ادامه تحصيل در دانشگاهها سوق ميدهد. در نتيجه مادامي که در ساختار اشتغال کشور وضعيت فعلي ادامه يابد و ميزان بيکاري فارغالتحصيلا ن آمار بالايي داشته باشد، استمرارعدم توازن در ورودي دانشگاهها دوراز انتظار نخواهد بود.
تبیین مسئله و چارچوب نظری
يكي از تبيينهاي رايج در جامعهشناسي، تبيين كاركردي است. در تبيين كاركردي ( functions) يا فونكسيوناليزم، پيدايش و بقای هر پديده اجتماعي به كاركردهاي نظام اجتماعي نسبت داده ميشود. هيچ پديدهاي در جامعه به وجود نمیآيد، مگر آنكه خلأ و نيازي را در كليت نظام برطرف نمايد. فونكسيوناليزم درصدد است ماهيت در هم تافته، زنده و متقابلاً سازگار يك نظام اجتماعي را در كليتش بفهمد. فونكسيون هر عملي اثر آن است. فونكسيون الزاماً قصد نيست. ممكن است افرادي كه درگير انجام كنشي هستند، هيچ تصوري از تأثير كنش خود بر جامعه نداشته باشند. با اين وصف، فايده تبييني جامعهشناختي، فهم عميقتر و دقيقتر پديدههاي اجتماعي است. وظيفه پژوهنده علوم اجتماعي قابل فهم كردن شيوههايي است كه انتخابها در قالب آن انجام ميگيرد، اما پارسونز صرفاً به كنش فردي نميپردازد، بلكه نظامهاي كنش را نيز مدنظر قرار میدهد.
در تبيين كاركردي يك پديده اجتماعي بايد اثر آن را در جامعه، مورد بررسي قرار داد .پديدهاي مانند فزوني حضور دختران در دانشگاهها يا روي ديگر سكه يعني كاهش تمايل و نسبت پسران در دانشگاهها، پديدهايست اجتماعي كه تحتتأثير رخدادهاي اجتماعي ديگر به وجود آمده است. براي فهم و تبيين اين پديده بايد ديد كه در سطح كلان چه الزامات و محدوديتهاي جديدي براي دو قشر پسران و دختران در جامعه به وجود آمده كه باعث شده است يك قشر به سمت دانشگاه سوق يابند و قشر ديگر به مسيرهاي ديگري هدايت شوند .گر نيازها و الزامات اجتماعي پسران و دختران را مقايسه كنيم و كاركرد دانشگاه را براي هر قشر در نظر بگيريم، ميتوانيم به پاسخ سؤال طرحشده دست يابيم .
کارکردهای دانشگاه و تفاوتهای آن برای دختران و پسران
دانشگاه چند كاركرد عمده در جامعه دارد و ادامه تحصيل در دانشگاهها فوايدي مشخص براي دانشجويان ودانشپژوهان به همراه خواهد داشت. اولين و مهمترين كاركرد دانشگاه ارتقاء سطح دانش در جامعه و تربيت نيروي متخصص است . اگر دانشگاه چنين كاركردي داشته باشد، آنگاه ارزشها و هنجارهاي اجتماعي به سمت حضور هر چه بيشتر در دانشگاه سوگيري خواهد يافت و جوانان را به تلاش براي ورود به دانشگاه هدايت خواهد كرد و اگر ساير نهادهاي اجتماعي، به جز دانشگاه، چنين اثر و كاركردي نداشته باشند، جاذبه دانشگاه به اوج خود خواهد رسيد، اما، به نظر ميرسد هر دو فرض فوق، در شرايط حاضر جامعه ايران، در معرض سؤال قرار گرفتهاند: زيرا اولاً بسياري از مهارتها و حتي دانشهاي مورد نياز در جامعه توسط مؤسسات و نهادهايي خارج از دانشگاه آموزش داده میشوند .
گسترش مؤسساتي كه به آموزش رايانه و نرمافزارهاي گوناگون رايانهاي ميپردازند شاهدي بر اين امر است. همچنين مؤسسات آموزش زبانهاي خارجي و نيز دورههاي آموزشي گوناگوني كه اغلب مشتريان آنها دانشجويان دانشگاهها و يا فارغالتحصيلان دبيرستانها هستند. بنابراين چنين نيست كه هر كس سوداي فرهيختگي در سر دارد، الزاماً بايد وارد دانشگاه شود و هركس به هر دليل، از ورود به دانشگاه و ادامه تحصيل در سطوح عاليه بازماند، از عرصه دانايي و فرهيختگي دور بماند . لذا در دورهاي كه به عنوان عصر ارتباطات و دوران دانايي شناخته ميشود، توليد و نشر دانش در انحصار دانشگاهها نيست.
در اين دوران، دانشگاه رقباي جدي در عرصه نشر دانايي دارد؛ ولي در جامعه ما توليد و صدور مدرك رسمي كماكان در انحصار نهاد دانشگاه است، زيرا تاكنون مدارك ساير نهادها و مؤسسات آموزشي از اعتبار كافي براي رقابت با دانشگاهها، اعم از دولتي و غيردولتي، برخوردار نيست.
بنابراين، كماكان دانشگاهها در زمينه ارائه مدرك رسمي و معتبر به فارغالتحصيلان، بيرقيب مانده و از اين حيث قدرت و اعتبار منحصر به فردي دارند. اين نكته، به ويژه در جامعه مدركگراي ما قابل توجه است و به همين دليل صرفنظر از انگيزههاي علمي، داوطلبان زيادي براي كسب مدرك معتبر ناچارند راهي براي ورود به دانشگاه بيابند. كاركرد ديگر تحصيلات دانشگاهي، ارتقاي منزلت اجتماعي است.
كساني كه داراي تحصيلات دانشگاهي هستند، موقعيت اجتماعي بالاتري به دست ميآورند و براساس ارزشهاي اجتماعي كه يكي از مهمترين و فراگيرترين آنها تحصيل و دانش است، در جایگاه بالاتري ارزشيابي میشوند. اين گروه البته با قابليتهايي كه به دست ميآورند، توانايي بيشتري براي استيفاي حقوق خود دارند. آنان به خودآگاهي كاملتري ميرسند و ابزاري قویتر براي دفاع از حقوق خود در اختيار ميگيرند . اين بعد از آثار تحصيلات عاليه، صرفنظر از موقعيت شغلي فرد، نمودهاي عيني و مشخصي پيدا ميكند؛ يعني فرد شاغل باشد يا بيكار، مجرد باشد يا متأهل و منصب مديريتي داشته باشد يا نداشته باشد، به صرف برخورداري از تحصيلات بالاتر، موقعيت و منزلت نسبتاً برتري مييابد .
با اين توصيف ورود به دانشگاه و ادامه تحصيلات در سطوح عاليه، دو فايده و اثر عمده دارد كه يكي عبارت است از افزايش سطح دانش و ايجاد فرصت و زمينه اشتغال و دومي ارتقاي منزلت اجتماعی. حال بايد ديد كه هر كدام از اين دو، تا چه ميزان براي دو قشر پسران و دختران عينيت و واقعيت دارند و هريك از اين دو گروه به چه ميزان از فوايد تحصيلات دانشگاهي بهرهمند ميشوند .
در بخش اول يعني اشتغالزايي، بدون شك اشتغال فرصتي است براي زندگي راحتتر و آبرومندانهتر، ولی اين سؤال مطرح ميشود كه آیا در جامعه ايران اگر زنان و دختران شاغل نباشند، نميتوانند زندگي آبرومندانهاي داشته باشند؟ و اگر نتوانند شغل مناسبي پيدا كنند، دچار يك خلأ جدي و جبرانناپذير خواهند شد؟ به نظر ميرسد در جامعه ما، براي مردان اشتغال يك ضرورت قطعي است، زيرا مسئوليت مالي و حقوقي خانواده برعهده مرد است؛ در حاليكه اشتغال زنان با وجود اهميت فراوان، يك ضرورت حياتي نيست.
اغلب دختران و زنان، اگر هم مشاغل شايسته و مناسبي پيدا نكنند، لزوماً دچار مشكل نميشوند. اساساً براي زنان دو نقش اجتماعي تعريف شده و مشخصاً پس از ازدواج وجود دارد كه براي مردان مهيا نيست؛ اين دو نقش عبارتند از: همسري و مادري. البته مردان هم پس از ازدواج، همسر و پدر ميشوند، ولي اين دو، براي مردان صرفاً نقشهايي خانوادگي است نه اجتماعي . براي مردان ، موقعيت شغلي هويتساز است و نقش و پايگاه اجتماعي آنان را معين ميكند و مردي كه موقعيت شغلي مناسبي ندارد، با خلأ جبرانناپذيري مواجه ميشود .
بنابراين پسراني كه تصميم به ادامه تحصيل ميگيرند، لزوماً به اشتغالآفريني دانشگاه توجه و تأكيد دارند. پس در صورتي ادامه تحصيل در دانشگاه براي پسران جذاب و مفيد خواهد بود كه بتواند مهمترين نياز حياتي در زندگي آتي آنان را تأمين كند، اما در شرايطي كه طبق آمار ميزان بيكاري فارغالتحصيلان جوان به مرز ۳۰ درصد رسيده است، تحصيلات دانشگاهي نه تنها كمكي به تسريع كاريابي نكرده، بلكه موجب تأخير آن هم شده است .
اهميت مسئله اشتغال براي پسران در قياس با دختران در جريان انتخاب رشته نيز نمايان ميشود؛ در حاليکه نسبت داوطلبان دختر براي ورود به دانشگاهها در مقايسه با پسران بسيار بالاتر بوده و به رقم ۶۳ درصد در سال گذشته رسيده است. اين ميزان در رشتههايي كه قابليت اشتغالزايي بالايي دارند، معكوس شده است.
طبق آمار درحاليكه تعداد داوطلبان دختر در رشته علوم انساني ۳۰۵۰۰۰ نفر و تعداد پسران ۱۵۰۰۰۰ نفر بوده است، ولي در رشته رياضي تعداد پسران بيشتر از دختران است. (۱۷۰۰۰۰ پسر و ۱۳۵۰۰۰ دختر) همه اين دادهها نشانگر آن است كه موضوع اشتغال براي پسران بسيار مهم و در انتخاب مسير براي ادامه تحصيل تعيينكننده است؛ در حاليكه براي دختران كاركرد دوم يعني منزلتآفريني اهميت ثابت خود را دارد. البته زناني كه به ادامه تحصيل در دانشگاه میپردازند هم در جستجوي كار و شغل مناسب هستند، ولي آنان حتي اگر شغل مناسبي پيدا نكنند، از منزلت فرهيختگي و برخورداري ازتحصيلات عاليه برخوردار خواهند شد؛ در حاليكه مردان فارغالتحصيل اگر نتوانند شغل مناسبي به دست آورند، نميتوانند به داشتن مدرك يا مدارج تحصيلي بالا دل خوش كنند؛ به عبارت ديگر، زنان تحصيلكرده فرهيخته حتي اگر شاغل نباشند، ميتوانند مادران و همسران عالمتر، فهيمتر و داراي شأن اجتماعي بالاتر باشند، ولي براي مردان اگر شغل مناسبي فراهم نشود، فرهيختگي و سواد بالا به تنهايي نميتواند رضايتبخش و قانعكننده باشد .
پیامدهای فزونی دختران در دانشگاه
عدم توازن در نسبت وروديهاي دانشگاهها ناشي از تحولات اجتماعي و اقتصادي جامعه بهويژه در حوزه اشتغال است. اگر ادامه تحصيل در دانشگاهها نتواند موقعيت شغلي مناسبي براي پسران پديد آورد، انگيزه آنان براي ادامه تحصيل كاهش خواهد يافت. اما براي دختران كسب منزلت اجتماعي از طريق تحصيلات دانشگاهي، انگيزهاي قوي و ثابت است. افزايش سن ازدواج هم باعث تسهيل ادامه تحصيل دختران ميشود، در حاليكه خدمت نظام وظيفه، وقفهاي در راه ادامه تحصيل پسران ايجاد ميكند .
اين عدم توازن خواهناخواه پيامدهايي در عرصه خانواده و اجتماع در پي خواهد داشت. استمرار اين وضعيت موجب ميشود در سالهاي آتي ميانگين سطح تحصيلي دختران از پسران پيشي گيرد. در نتيجه بخشي از دختران به ازدواج با پسراني رضايت خواهند داد كه از تحصيلات كمتري برخوردارند. بنابراين در الگوي ازدواج تحولي جديد در زمينه نسبت تحصيلي زوجين رخ خواهد داد.
اين پديده طبيعتاً ميتواند در نظام قدرت و مديريت در خانواده تحولي ایجاد کند؛ در آينده نزديك كه خانوادههايي با برتري تحصيلي زنان تشكيل ميشود، نظام تصميمگيري خانوادگي دچار تحول و احياناً تنش و يا تعارض خواهد شد؛ زيرا زنان تحصيلكرده و فرهيخته لزوماً براي تبعيت از تصميمات همسراني كه احتمالاً از دانش كمتري برخوردارند، توجيهي نمييابند و حقوق بيشتري براي خود در فرآيند تصميمگيري قايل ميشوند . البته تغيير و تحول در حقوق و اختيارات، نميتواند بدون تغيير در مسئوليتها باشد .بنابراين ميتوان پيشبيني كرد كه در سالهاي آتي تغييراتي در زمينه مسئوليتهاي خانوادگي زنان براي اداره امور خانه و خانواده و پيش از آن در مسير تشكيل خانواده تعريف شده و پذيرفته گردد . زنانی كه داراي تحصيلات بالاتر و همچنين سن نسبتاً بالا و تجارب اجتماعي بالا هستند، نميتوانند نسبت به امور و مسئوليتهاي جاري خانواده بيتفاوت و يا بياثر باشند.
بنابراين ميتوانيم انتظار اين را داشته باشيم كه در آينده مسئوليتهاي خانوادگي زنان بيشتر شود و احتمالاً در ساختارهاي قانوني هم تغييراتي در حقوق و تكاليف زنان و مردان پديد آيد. به عبارت ديگر تغيير در قدرت و ايجاد تعادل جديد، با تعادل جديدي در مسئوليتها همراه خواهد شد و اين تغيير البته پديدهاي نيست كه بگوييم بايد بشود يا نشود، بلكه به طور طبيعي اتفاق خواهد افتاد .
يكي ديگر از پيامدهاي اين مسئله، افزايش ميزان تجرد قطعي دختران تحصيلكرده است. اين گروه كه جمعيتي فزآينده دارند، با مسائل و مشكلات جديدي از جمله در زمينه مسكن و نيازمنديهاي زندگي مواجه ميشوند كه بايد براي آن فكري كرد و براي حل مسائل آنان تدابيري انديشید. زنان تحصيلكردهاي كه به هر دليل زندگي مجردي را ترجيح ميدهند و نميخواهند به زندگي در خانه پدري ادامه دهند، بايد بتوانند به دور از دغدغههاي مختلف به زندگي مستقل خود بپردازند . پيامد ديگر اين مسئله، افزايش ميزان بيكاري دختران فارغالتحصيل است. اين ميزان در حال حاضر حدود دو برابر فارغالتحصيلان پسر است و در آينده بيشتر هم خواهد شد. براي اين مسئله هم بايد تدبيري انديشيد و قبل از آنكه به مراحل بحراني برسد، تحولاتي در ساختار بازار اشتغال، متناسب با نسبت فارغالتحصيلان زن بايد ايجاد شود.
پینوشت
1. چرايي افزايش نسبي ورود دختران به دانشگاه(مطالعه موردي دانشگاه اهواز) / ابوالقاسم فاتحي، مهدي اديبي، بهجت يزدخواستي، حسن سعيدي / ص 173
2. تبیین کارکردی افزایش نسبت دختران در دانشگاهها/هاشمي، سيد ضياء و محمدرضا جوادي يگانه / ۱۳۸۷، مجموعه مقالات همايش بررسي عوامل و پيامدهاي فزوني ورود دختران به دانشگاه . مركز مطالعات و تحقيقات زنان دانشگاه تهران. ص ۱۱۳