به نام مولانا،به کام ترکيه
فاطمه راکعي شاعر در اين خصوص مي گويد:بزرگان علم ، هنر و ادب به همه جهان و انسانيت تعلق دارند.اين که کجا به دنيا آمدند و کجا به خاک سپرده شدند، آن ها را به جغرافياي خاصي محدود نمي کند، به ويژه بزرگي همچون مولانا که هرگز ، چه زماني که زنده بود و چه وقتي مرگ ظاهري داشت،دربند مسائل دنيوي نبود.
اما از آن جايي که آثار مولوي در حيطه ادب و هنر ، به زبان فارسي است، با افتخارمي توان گفت که تمام افتخارات آن متوجه زبان فارسي و فارسي زبانان است وگرنه از جهات ديگر نمي تواند نقشي ايفا کندچرا که آثاراو به زبان فارسي است واين افتخاري است که از طرف مولانا نصيب فارسي زبانان شده است ،حالا هرجا که دفن شده باشد يا هر بهره برداري معنوي و مادي بخواهند از آثار او مي توانند داشته باشند که آن هم در حيطه اختيار ما نيست چون مزارش در قونيه است.مسئله ديگر اين است که مولانا از روح هاي بسيار زنده است به دليل هوشي که داشته و زنده بودن را بسيار شديد حس مي کرد. روح او هميشه در زندگي است و مرگ در آن خللي ايجاد نکرده و با توجه به اين که معتقديم که با مرگ همه چيز تمام نمي شود و فعال و زنده است ، نمي تواند در شور زندگي خللي ايجاد کند چرا که همه چيز با مرگ تمام نمي شود.
اين شاعر با توجه به آرامگاه مولانا در قونيه مي گويد: قونيه و آرامگاه مولانا هم يکي از جاهايي است که به وضوح روح را در آن جا زنده ، لمس کردم تا جايي که بدون اين که بخواهم ساعت ها و روزها بعد از آن ملاقات نمي توانستم جلوي اشکم را بگيرم و اين حس را يک بار ديگر هم داشتم و آن زمان ديدار امام خميني (ره) بود.اين حس مربوط به ارواح بزرگ است. يعني چه زنده باشند و چه مرده ،جاذبه و کشش روحاني شديدي دارند.با همه اين اوصاف ،دولت ترکيه را تقدير مي کنم که توانسته از بزرگي که در خاک آن کشور دفن شده ،استفاده کند.البته اين استفاده فقط استفاده و منفعت مادي نبوده بلکه آثار معنوي را هم شاهد بوده ايم.فروش غير عادي آثار مولانا در آمريکا و اروپا و گرايشي که نسبت به آثار و شخصيت اين شاعر در غرب پيدا شد،نتيجه استفاده و تبليغ درست بوده البته شايد زبان مولانا براي آن ها هم مفهوم نبوده اما يک عارف مسلمان توانست بعداز قرن ها از درگذشتش ،اينگونه تاثير گذار باشد آن هم با فرهنگي که آن را به عنوان فرهنگ مادي نمي شناسيم.عرس مولانا و دراويش هم براي افرادي از کشور ها ي مختلف ،جاذبه دارد و به همين دليل از سراسر دنيا به قونيه مي آيند تا از اين مقبره و برنامههاي آن استفاده کنند. درواقع قونيه به يک زيارتگاه بين المللي تبديل شده و باعث جذب گردشگر هم شده و از سراسر دنيا به آن جا مي آيند.در کنار همه اين ها از تسبيح و سجاده و گردنبند گرفته تا فرهنگ را از اين طريق منتقل ميکنند يعني هم استفاده معنوي مي کنند و هم مادي و به جاي اين که بگوييم مولانا مال ماست بايد خوشحال باشيم که مولانا هر جاي دنيا که باشد ، فرهنگ و ادب زبان فارسي را منتقل کرده و افتخارش از آنِ ماست و البته بايد خوشحال باشيم که جايگاهش در جايي واقع شده که توانستند آن را به نحو احسن به جهان بشناسانند .
ناصر فيض هم شاعري است که به قونيه رفته وچندين بار اين مکان معنوي را ديده است.او مي گويد: مولانا در جايي مثل ترکيه که نگاه هاي لاييک وجود دارد، دفن شده است اما مردم ارادت خاصي به او دارند و اين ارادت ، نشان دهنده علاقه مردم و نفوذ کلام و جايگاه اين شاعر در آن جاست . درواقع حضور کلام مولاناست که اين جايگاه را ايجاد کرده است. جايگاه و شان مولانا آشکار است. ترکيه هم از اين شرايط استفاده کرده تا از کشورهاي مختلف بيايند و مولانا را معرفي کنند. درواقع آن ها در مورد مولانا هيچ گونه کوتاهي نکردند.فضاي قونيه بسيار متفاوت و مذهبي است.مولانا در دل ها نفوذ و جاي خود را باز کرده است و اين به نفع گردشگري و ترکيه است.با اين حال آن ها از مولانا استفاده بهينه مي کنند و کاش در برخي از مواردهم ما هم از آن ها ياد بگيريم.ما حافظ و سعدي داريم اما در اطراف سعديه فالوده مي فروشند در حالي که نيازمند نمايشگاهي هستيم که هر کتابي که راجع به سعدي باشد را بتوان آن جا پيدا کرد.آن ها سماع را زنده اجرا مي کنند،نشست و کنگره برگزار مي کنند واز سراسر جهان مولوي شناسان در آن جا جمع مي شوند.درواقع حق مولانا را ادا مي کنند اما ما به درستي نتوانسته ايم شاعرانمان را معرفي کنيم.
محمد علي مجاهدي هم شاعري است که هم به قونيه رفته و هم اين که نگاهي متفاوت به مقوله توجه از سوي دولت ترکيه به مولانا دارد. او مي گويد:آن چه در قونيه ديدم ، رسوم خاصي را اجرا مي کردند که اين خود يک مسئله است و خط فکري مولانا هم بحثي ديگر است. در مثنوي و کليات شمس ميبينيم که مولانا تعلق خاطري به ماسوي ا... ندارد و بذر عرفان را گرفته و پاشيده و رفته و امکان ندارد که داستاني از مثنوي را بخوانيد و چندين نتيجه عرفاني از آن نگيريد ولي آن چه من در قونيه ديدم بيشتر جنبه تشريفاتي داشت .يعني مراسم سماع صوفيانه هم به هنر نمايشي تبديل شده بود و روح معنوي در آن ديده نمي شود. درواقع بازتاب انديشه مولانا نبود.
اين شاعر بااشاره به شرح مفصلي از حاج ملا هادي سبزواري مي گويد:در مثنوي مولانا نقاط قوت و آموزه هاي فراواني وجود دارد که با خط فکري شيعه سازگاري دارد،مگر در موارد معدود که بايد به نتيجه قطعي رسيد.در حالي که آن چه در قونيه ديدم ، مراسم سماع صوفيانه به جاي اين که انديشه والاي معنوي را نشان بدهد ،بيشتر نشانگر حرکات جسمي و بدني و کار عبثي بود.دولت ترکيه بيشتر روي گردشگري سرمايه گذاري مي کندو اين که مردم بيايند و بناها را ببينند. در حالي که انديشه هاي مولانا ، حلقه مفقوده است و رد پايي از انديشه هاي مولانا را نمي بينيد.حتي در آرامگاه مولانا طرز چينش رنگ ها هم براي من جالب بود . اين که از رنگ هاي تند استفاده کرده بودند که نشانگر فاصله گرفتن از جنبه هاي معنوي است.هيچ رايحه معنوي از اين آرامگاه استشمام نمي شود و اين براي من دردآورد بود.در حالي که خيلي بهتر مي شد ازعظمت وجودي مولانا استفاده کرد.
فاطمه راکعي: تمام افتخارات مولانا متوجه زبان فارسي و فارسي زبانان است
ناصر فيض: مولانا در دلها نفوذ و جاي خود را باز کرده است
مجاهدي:مراسم سماع صوفيانه هم به هنر نمايشي تبديل شده و روح معنوي در آن ديده نمي شود.
ناصر فيض: ما حافظ و سعدي داريم ، اما در اطراف سعديه فالوده مي فروشند.
لطفا مباحث روانشناسی را وارد مسائل نژادی نکنید
مولانا از ترکان بلخ است و ایشان اثار به زبان ترکی خراسانی نیز دارد و معشوق مولانا نیز شمس تبریزی نیز ترک هستند .
متاسفانه اگر یک ایرانی در آمریکا انگلیسی شعر بگه باز ایرانی است اما اگه یکی فارسی شعر گفته باشه از هر کجا باشه ایرانی هست چه از تاجیکستان هم چون رودکی و چه از اذربایجان هم چون نظامی با اینکه نظامی نیز اشعاری به ترکی هم دارد .