رابطه آموزه های شیعی و هویت ایرانی
کاربست لفظ شیعه و اطلاق آن به افراد و گروههای شیعی در ابتدا به یک گونه مشخصی نبوده است؛ چرا که گاهی نیز به شیعیان، هاشمیان و علویان و گاهی هم پیروان اعتقادی امام علی علیهالسلام اطلاق میشد که ایشان را امام منصوب از سوی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میدانستند. علاوه بر تشیع اعتقادی که مرزهای کلامی و فقهی آن در زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام کاملاً تبیین میشود، عدهای نیز تشیع را در حد دوستی اهل بیت دنبال میکردند. همچنین فرقههایی همچون زیدیه و اسماعیلیه نیز جزء گرایشهای شیعی به شمار آمده است؛ اما بیشتر تأکید و توجه این نوشتار بر شیعه اعتقادی استوار است که به ویژه در سده های اخیر از سوی عالمان شیعی، تلاشهای زیادی برای تبیین کلامی و فقهی آن صورت گرفته است. بدین ترتیب شیعه اثناعشری (امامیه) که نظام اعتقادی خود را بر سنت و سیره معصومین علیهمالسلام استوار ساخته است، شالوده منظومه فکری اکثریت شیعیان میباشد که در سرزمینهای مختلفی گسترش یافت و سرانجام در ایران، خاستگاه مهمی در هویت ملی ایرانیان پیدا کرد.
مذهب شیعه در پی جریان تاریخی سقیفه و شکلگیری خلافت عربی، با تأکید برحقانیت و پیروی از علی علیهالسلام و اهل بیت او شکل گرفت و منادی رهبری نهضت عدالت خواهانهای شد که در مقابل خلافت رسمی و اشرافیت عربی از خود واکنش نشان میداد.
ایرانیان از این زمان با دو روایت از اسلام رو به رو میشوند: اسلام خلافت و اسلام امامت و یا به عبارت دیگر، اسلام عربی و اسلام واقعی، و به تعبیر امروزی اسلام اشرافی یا امریکایی و اسلام ناب محمدی. در این میان، شیعه یعنی اسلام امامت و اسلام واقعی با روح ایرانی سازگارتر بود.
استاد شهید مطهری در این باره میگوید:
حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است، ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گم گشته خود را در اسلام یافت. مردم ایران که طبعا مردمی باهوش بودند و به علاوه، سابقه فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند. مردم ایران بیش از هر ملت دیگر به روح و معنای اسلام توجه داشتند. به همین دلیل توجه ایرانیان به خاندان رسالت از هر ملت دیگر بیشتر بود و تشیع در میان ایرانیان نفوذ بیشتری یافت، یعنی ایرانیان روح اسلام و معنای اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند. فقط خاندان رسالت بودند که پاسخگوی پرسشها و نیازهای واقعی روح ایرانیان بودند. آن چیزی که بیش از هر چیز دیگر روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام میکشید، عدل و مساوات اسلامی بود. در منابع تاریخی به موارد متعددی بر میخوریم که ایرانیان از بیعدالتیها، تبعیضها و عدم تقسیم مساوی بیتالمال و بیمهریهایی که دستگاه خلافت به خصوص در مورد آنان روا میداشت، نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام شکایت میکردند و حضرت با آنان همدردی میکرد. این برخوردها با ایرانیان از زمان ترور خلیفه دوم به دست یک اسیر ایرانی به عنوان اولین واکنش ایرانیان در برابر اسلامِ خلافت تشدید شد و آنان هر چه بیشتر به سمت اسلام امامت گرایش پیدا کردند. برخورد امام شیعیان با ایرانیان، اسباب انتقاد و سرانجام دشمنی اشراف و نخبگان عرب حجاز و عراق را با ایشان فراهم ساخت، چرا که امام علی علیهالسلام به ایرانیان و زبان و فرهنگشان احترام میگذاشت و حاضر نبود رفتار و گفتار و نگاه تبعیضآمیز خلفای پیشین را با آنان داشته باشد، حتی گفته میشود که خلیفه دوم در بستر مرگ، به ابنعباس به سبب حمایت همه جانبه بنیهاشم از ایرانیان، شدیدا اعتراض کرده است. در ایران روایت تسنن از اسلام، که طبیعت متصلب و تعبد آیینی خاص خود را داشت، از آغاز روایت رسمی و مسلط بود. این روایت انسان را به قبض و حبس عقل و انسداد اندیشه و تعصب فرامیخواند؛ حال آن که روایت تشیع از اسلام، انسان را به آگاهی و آزادگی و علم و عقل و اندیشه و اجتهاد فرامیخواند و رسالت خود را ستیز با تحجر و تعصب و بیداد سیاسی و اجتماعی قرار داده بود؛ از این رو تشیع به دلیل گوهر انسانی و عقلانی خود، مشخصههای اصیل ایرانی را به رسمیت شناخته و به آنها محتوا و جهت داد. در چنین ترکیب و تألیف و پیوندی بود که انسان ایرانی هویت تازهای یافت و فرهنگ و تاریخ ایران پس از باستان را ساخت. توحید و جامعیت آیین اسلام و حضور همه جانبه او، جهانبینی ثنوی ایرانی را محو کرد و نیز عناصر متعالی انسانی و تاریخی تشیع، صور کلامی خیال ایرانی را راند و موضوع و محتوای روح ایرانی شد؛ راهبران عقیدتی تشیع که اسوههای آرمانی او بودند جای امشاسپندان و ایزدان را گرفتند و ایرانی را از فضای اثیری و آسمان خیال به زمین واقعیت و مسؤولیت آوردند. عرفان متعالی شیعه، نیازهای ذاتی روح معنویتگرای ایرانی را سرشار نموده و احکام عبادی و عملی ساده و آسان و عقلانی آن، به زندگی فردی و اجتماعی ایرانی معنا و جهت داد و او را از رنج و سختی آیین کهن خود آسوده کرد.www.migna.ir در ابتدا اقبال ایرانیان به اسلام که صلای برابری و رهایی از قید بیعدالتی و تبعیضهای ناروای اجتماعی را درمیداد، فرصت بیشتری برای مهاجمان عرب بود؛ اما دیری نپایید که امویان سخن از برتری ویژگیهای نژادی و قومی عرب راندند. استدلال آنان این بود که «اسلام، دینی عربی است»؛ «محمد، مظهر عربیت است»؛ «قرآن، کتابی عربی است» و با این گرایشهای پان عربیسم، روایات زیادی از زبان رسول ساخته شد، چنانکه خلیفه دوم گفته بود:
ایرانیان و دیگر ملل مغلوب، از عربها نباید ارث برند، مگر خون عربی در رگ داشته باشند. از این زمان بود که ایرانیان در اجرای مراسم نوروز و مهرگان و سایر آیینهای خود مورد بیمهری قرار گرفتند و برگزاری برخی آیینهای آنان ممنوع شد. بدین ترتیب، مشخص میشود که واکنشهای ستیزه جویانه ایرانیان در مقابل اعراب مسلمان، ستیز علیه اسلام خلافت بوده است. شخصیت و رفتار ابومسلم خراسانی شاهد گویایی بر این مدعاست، چرا که ابومسلم زمانی که علیه امویان قیام میکند و به فروپاشی دولت اموی دست مییازد، به تأسیس دولت ایرانی اقدام نمیکند؛ بلکه با رویی گشاده به استقبال عباسیان، به عنوان خویشاوندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله میرود. در مجموع، عوامل زیر سبب گرایش ایرانیان به تشیع گردید: عامل اول، نقش پیشوایان، مبلغان و ترویج کنندگان مذهب شیعه: آشنایی ایرانیان با شخصیت و سیره امام علی علیهالسلام تأثیر شگرفی در نفوذ تشیع در میان آنان داشت. این امر به دلیل رفتار محبتآمیز امام علی با ایرانیان تشدید میشد. اصحاب و کارگزاران حکومت امام علی نیز که به مناطق مختلف میرفتند، آیین شیعه را ترویج میدادند. به این ترتیب تشیع در مکه، یمن، مصر، عراق و ایران روز به روز رو به گسترش نهاد. بیتردید شخصیت سلمان فارسی را در شیفتگی ایرانیان به آیین تشیع نمیتوان نادیده گرفت. علاوه بر خلافت پربار امیرالمؤمنین، باید به نهضت عظیم فرهنگی امام صادق علیهالسلام و حضور مبارک امام رضا علیهالسلام در خراسان و تأثیر آنها در گسترش تشیع در میان ایرانیان نیز اشاره کرد. شاگردان امامان علیهمالسلام و عالمان شیعی در دورههای بعد، این فرایند را ادامه دادند. علامه محمد حسین مظفر معتقد است تشیع در ایران بعد از قرن اول هجری در ایام امام باقر و امام صادق و همزمان با حکومت بنیامیه ظهور کرد. این دو امام، شیعیانی در ایران داشتند که از طریق مکاتبه، مسائلی را با آنها در میان میگذاشتند و حقوق مالی خود را برای آن دو امام میفرستادند. وی بر این باور است مردم ایران تا زمان حضور امام هشتم شیعیان در خراسان، با تشیع به مفهوم خاص و اعتقادی آن، آشنایی چندانی نداشتند، بلکه بیشتر ارادت و دوستی خود به علی علیهالسلام و اهل بیت او را اظهار میداشتند؛ اما زمانی که امکان دسترسی به امام رضا برای آنان فراهم آمد و علاوه بر آن در مناظرههای علمی ایشان هم حضور مییافتند، آشنایی مردم ایران با تشیع آغاز گشت و تشیع در ایران چنان نیرومند شد و گسترش یافت که عباسیان مبادرت به قتل امام هشتم کردند. عامل دوم، از آنجا که گروه حاکم در خلافت اموی و عباسی پیرو مذهب تسنن بودند، تشیع به عنوان مذهب ضعیف شدگان، ستمدیدگان و گروههای محروم ایرانی (موالی) مورد استقبال قرار گرفت. کشش ویژه ماهیت «اعتراض کننده» تشیع، دلیل این استقبال بود.30 موالی (ایرانیان) در حکومت علی علیهالسلام دارای جایگاه شایستهای بودند که تا پیش از آن، چنین جایگاهی نداشتند. ایرانیان، تشیع را با روح حق پرست و عدالت جوی خود سازگارتر میدیدند و بر همین اساس، حرکتهای ظلم ستیز شیعی را تحسین میکردند. بیگمان حادثه خونبار عاشورا و نهضت امام حسین علیهالسلام پیوند وثیقی با روحیه ظلم ستیز ایرانیان داشته است. آنان به این باور رسیدند که جفای دولتهای اموی و سپس عباسی منحصر به خودشان نیست؛ بلکه علویان به ویژه امام شیعه نیز از جور این حکومتها در امان نیستند. شرکت ایرانیان در قیامهای ضد اموی و همراهی آنان با مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین و نیز عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی، رابطه میان گرایش به تشیع و نفرت از حکومتهای ظالم را به خوبی نشان میدهد.www.migna.ir عامل سوم، حوادث دوران میانه تاریخ اسلام و پس از آن. در اینباره باید به تلاش فکری بزرگانی نظیر خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلّی، شهید اوّل و دیگران اشاره کردند که نه تنها در ترویج مبانی شیعه در میان توده مردم، بلکه در میان امیران و سلاطین نظیر حکمرانان مغول نیز نقش به سزایی داشتند. بیگمان دولت صفویه با رسمی کردن مذهب شیعه و دعوت از عالمان شیعه شامات و جبلعامل و مناطق دیگر برای حضور در ایران، اسباب یکپارچه سازی مذهبی در این کشور را فراهم ساخت. در واقع از این زمان به بعد است که مذهب شیعه جزو مقوم هویت ایرانی به شمار میآید. دکترعلی شریعتی در ترسیم ادوار پنجگانه تاریخ ایران بعد از اسلام، در مرحله چهارم به ظهور نهضت صفویان و شکلگیری دولت صفوی در ایران اشاره کرده و از آن به عنوان نهضت ملی تشیع که برای اولین بار در ایران به وجود آمد، یاد میکند. سپس به رابطه میان ملیت و مذهب در هویت جدید ایرانی چنین اشاره میکند: [نهضت صفویه] نهضت ملیت تشیع یا نهضت ملی ـ مذهبی است. (ایران شیعی) یکی از حوادث سمبولیک (حادثهای که خیلی دارای معناست) و نماینده این طرز تفکر است [که] در زمان شاه عباس به وجود آمد، و آن بدین صورت است که روز عاشورا با روز نوروز یکی میشود. در این جا ملیت و مذهب با یکدیگر تناقض پیدا میکنند، یعنی آنچه سمبل ملیت است، جشن و آنچه سمبل مذهب است عزاداری است، چه باید کرد؟ ... این نهضت ایرانی شیعی، روز عاشورا را عاشورا و روز بعد (یازدهم محرم) را نوروز گرفتند. این امر نشان میدهد که این نهضت نمیخواهد هیچ یک را (ملیت و مذهب) فدای یکدیگر کند. این ایرانیگری صفویه، ایرانیگری خود آگاهی است که رویش تکیه میکند... همان طور که به مذهب شیعه تکیه میکند، با همان اراده و خود آگاهی به ملیت تکیه میکند. تنها وقتی ملیت و مذهب با هم به عنوان دو اصل قبول میشود، همیشه اصل مقدم، مذهب است.
مذهب و ملیت ایرانی؛ نقد دو انگاره به شهادت تاریخ و فرهنگ ایرانیان، مهمترین میراث فرهنگی این سرزمین که طی قرنها نیاز معنوی ایرانی را اقناع کرده، مذهب بوده است. دین که شامل آیین نبرد خوبی و بدی میشود، پیروان خود را به منظور رسیدن به سعادت و پیروزی گوهر خوبی بر اهریمن بدی، به طور دایم به کار و تلاش و خوشبینی و امید تشویق میکند. ایرانی که هماره دیندار بوده است، برخلاف یونانیان ربّالنوع پرست که برای ایزدان متعدد خود شخصیت انسانی قائل بودند، به ایزد یگانه غیرجسمانی اعتقاد داشته است. به گفته هرودت «ایرانیان هرگز مانند یونانیان، خصلت و شخصیت انسانی به خدایان خود نبخشیدهاند». تندر
استاد شهید مطهری در این باره میگوید:
حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است، ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گم گشته خود را در اسلام یافت. مردم ایران که طبعا مردمی باهوش بودند و به علاوه، سابقه فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند. مردم ایران بیش از هر ملت دیگر به روح و معنای اسلام توجه داشتند. به همین دلیل توجه ایرانیان به خاندان رسالت از هر ملت دیگر بیشتر بود و تشیع در میان ایرانیان نفوذ بیشتری یافت، یعنی ایرانیان روح اسلام و معنای اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند. فقط خاندان رسالت بودند که پاسخگوی پرسشها و نیازهای واقعی روح ایرانیان بودند. آن چیزی که بیش از هر چیز دیگر روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام میکشید، عدل و مساوات اسلامی بود. در منابع تاریخی به موارد متعددی بر میخوریم که ایرانیان از بیعدالتیها، تبعیضها و عدم تقسیم مساوی بیتالمال و بیمهریهایی که دستگاه خلافت به خصوص در مورد آنان روا میداشت، نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام شکایت میکردند و حضرت با آنان همدردی میکرد. این برخوردها با ایرانیان از زمان ترور خلیفه دوم به دست یک اسیر ایرانی به عنوان اولین واکنش ایرانیان در برابر اسلامِ خلافت تشدید شد و آنان هر چه بیشتر به سمت اسلام امامت گرایش پیدا کردند. برخورد امام شیعیان با ایرانیان، اسباب انتقاد و سرانجام دشمنی اشراف و نخبگان عرب حجاز و عراق را با ایشان فراهم ساخت، چرا که امام علی علیهالسلام به ایرانیان و زبان و فرهنگشان احترام میگذاشت و حاضر نبود رفتار و گفتار و نگاه تبعیضآمیز خلفای پیشین را با آنان داشته باشد، حتی گفته میشود که خلیفه دوم در بستر مرگ، به ابنعباس به سبب حمایت همه جانبه بنیهاشم از ایرانیان، شدیدا اعتراض کرده است. در ایران روایت تسنن از اسلام، که طبیعت متصلب و تعبد آیینی خاص خود را داشت، از آغاز روایت رسمی و مسلط بود. این روایت انسان را به قبض و حبس عقل و انسداد اندیشه و تعصب فرامیخواند؛ حال آن که روایت تشیع از اسلام، انسان را به آگاهی و آزادگی و علم و عقل و اندیشه و اجتهاد فرامیخواند و رسالت خود را ستیز با تحجر و تعصب و بیداد سیاسی و اجتماعی قرار داده بود؛ از این رو تشیع به دلیل گوهر انسانی و عقلانی خود، مشخصههای اصیل ایرانی را به رسمیت شناخته و به آنها محتوا و جهت داد. در چنین ترکیب و تألیف و پیوندی بود که انسان ایرانی هویت تازهای یافت و فرهنگ و تاریخ ایران پس از باستان را ساخت. توحید و جامعیت آیین اسلام و حضور همه جانبه او، جهانبینی ثنوی ایرانی را محو کرد و نیز عناصر متعالی انسانی و تاریخی تشیع، صور کلامی خیال ایرانی را راند و موضوع و محتوای روح ایرانی شد؛ راهبران عقیدتی تشیع که اسوههای آرمانی او بودند جای امشاسپندان و ایزدان را گرفتند و ایرانی را از فضای اثیری و آسمان خیال به زمین واقعیت و مسؤولیت آوردند. عرفان متعالی شیعه، نیازهای ذاتی روح معنویتگرای ایرانی را سرشار نموده و احکام عبادی و عملی ساده و آسان و عقلانی آن، به زندگی فردی و اجتماعی ایرانی معنا و جهت داد و او را از رنج و سختی آیین کهن خود آسوده کرد.www.migna.ir در ابتدا اقبال ایرانیان به اسلام که صلای برابری و رهایی از قید بیعدالتی و تبعیضهای ناروای اجتماعی را درمیداد، فرصت بیشتری برای مهاجمان عرب بود؛ اما دیری نپایید که امویان سخن از برتری ویژگیهای نژادی و قومی عرب راندند. استدلال آنان این بود که «اسلام، دینی عربی است»؛ «محمد، مظهر عربیت است»؛ «قرآن، کتابی عربی است» و با این گرایشهای پان عربیسم، روایات زیادی از زبان رسول ساخته شد، چنانکه خلیفه دوم گفته بود:
ایرانیان و دیگر ملل مغلوب، از عربها نباید ارث برند، مگر خون عربی در رگ داشته باشند. از این زمان بود که ایرانیان در اجرای مراسم نوروز و مهرگان و سایر آیینهای خود مورد بیمهری قرار گرفتند و برگزاری برخی آیینهای آنان ممنوع شد. بدین ترتیب، مشخص میشود که واکنشهای ستیزه جویانه ایرانیان در مقابل اعراب مسلمان، ستیز علیه اسلام خلافت بوده است. شخصیت و رفتار ابومسلم خراسانی شاهد گویایی بر این مدعاست، چرا که ابومسلم زمانی که علیه امویان قیام میکند و به فروپاشی دولت اموی دست مییازد، به تأسیس دولت ایرانی اقدام نمیکند؛ بلکه با رویی گشاده به استقبال عباسیان، به عنوان خویشاوندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله میرود. در مجموع، عوامل زیر سبب گرایش ایرانیان به تشیع گردید: عامل اول، نقش پیشوایان، مبلغان و ترویج کنندگان مذهب شیعه: آشنایی ایرانیان با شخصیت و سیره امام علی علیهالسلام تأثیر شگرفی در نفوذ تشیع در میان آنان داشت. این امر به دلیل رفتار محبتآمیز امام علی با ایرانیان تشدید میشد. اصحاب و کارگزاران حکومت امام علی نیز که به مناطق مختلف میرفتند، آیین شیعه را ترویج میدادند. به این ترتیب تشیع در مکه، یمن، مصر، عراق و ایران روز به روز رو به گسترش نهاد. بیتردید شخصیت سلمان فارسی را در شیفتگی ایرانیان به آیین تشیع نمیتوان نادیده گرفت. علاوه بر خلافت پربار امیرالمؤمنین، باید به نهضت عظیم فرهنگی امام صادق علیهالسلام و حضور مبارک امام رضا علیهالسلام در خراسان و تأثیر آنها در گسترش تشیع در میان ایرانیان نیز اشاره کرد. شاگردان امامان علیهمالسلام و عالمان شیعی در دورههای بعد، این فرایند را ادامه دادند. علامه محمد حسین مظفر معتقد است تشیع در ایران بعد از قرن اول هجری در ایام امام باقر و امام صادق و همزمان با حکومت بنیامیه ظهور کرد. این دو امام، شیعیانی در ایران داشتند که از طریق مکاتبه، مسائلی را با آنها در میان میگذاشتند و حقوق مالی خود را برای آن دو امام میفرستادند. وی بر این باور است مردم ایران تا زمان حضور امام هشتم شیعیان در خراسان، با تشیع به مفهوم خاص و اعتقادی آن، آشنایی چندانی نداشتند، بلکه بیشتر ارادت و دوستی خود به علی علیهالسلام و اهل بیت او را اظهار میداشتند؛ اما زمانی که امکان دسترسی به امام رضا برای آنان فراهم آمد و علاوه بر آن در مناظرههای علمی ایشان هم حضور مییافتند، آشنایی مردم ایران با تشیع آغاز گشت و تشیع در ایران چنان نیرومند شد و گسترش یافت که عباسیان مبادرت به قتل امام هشتم کردند. عامل دوم، از آنجا که گروه حاکم در خلافت اموی و عباسی پیرو مذهب تسنن بودند، تشیع به عنوان مذهب ضعیف شدگان، ستمدیدگان و گروههای محروم ایرانی (موالی) مورد استقبال قرار گرفت. کشش ویژه ماهیت «اعتراض کننده» تشیع، دلیل این استقبال بود.30 موالی (ایرانیان) در حکومت علی علیهالسلام دارای جایگاه شایستهای بودند که تا پیش از آن، چنین جایگاهی نداشتند. ایرانیان، تشیع را با روح حق پرست و عدالت جوی خود سازگارتر میدیدند و بر همین اساس، حرکتهای ظلم ستیز شیعی را تحسین میکردند. بیگمان حادثه خونبار عاشورا و نهضت امام حسین علیهالسلام پیوند وثیقی با روحیه ظلم ستیز ایرانیان داشته است. آنان به این باور رسیدند که جفای دولتهای اموی و سپس عباسی منحصر به خودشان نیست؛ بلکه علویان به ویژه امام شیعه نیز از جور این حکومتها در امان نیستند. شرکت ایرانیان در قیامهای ضد اموی و همراهی آنان با مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین و نیز عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی، رابطه میان گرایش به تشیع و نفرت از حکومتهای ظالم را به خوبی نشان میدهد.www.migna.ir عامل سوم، حوادث دوران میانه تاریخ اسلام و پس از آن. در اینباره باید به تلاش فکری بزرگانی نظیر خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلّی، شهید اوّل و دیگران اشاره کردند که نه تنها در ترویج مبانی شیعه در میان توده مردم، بلکه در میان امیران و سلاطین نظیر حکمرانان مغول نیز نقش به سزایی داشتند. بیگمان دولت صفویه با رسمی کردن مذهب شیعه و دعوت از عالمان شیعه شامات و جبلعامل و مناطق دیگر برای حضور در ایران، اسباب یکپارچه سازی مذهبی در این کشور را فراهم ساخت. در واقع از این زمان به بعد است که مذهب شیعه جزو مقوم هویت ایرانی به شمار میآید. دکترعلی شریعتی در ترسیم ادوار پنجگانه تاریخ ایران بعد از اسلام، در مرحله چهارم به ظهور نهضت صفویان و شکلگیری دولت صفوی در ایران اشاره کرده و از آن به عنوان نهضت ملی تشیع که برای اولین بار در ایران به وجود آمد، یاد میکند. سپس به رابطه میان ملیت و مذهب در هویت جدید ایرانی چنین اشاره میکند: [نهضت صفویه] نهضت ملیت تشیع یا نهضت ملی ـ مذهبی است. (ایران شیعی) یکی از حوادث سمبولیک (حادثهای که خیلی دارای معناست) و نماینده این طرز تفکر است [که] در زمان شاه عباس به وجود آمد، و آن بدین صورت است که روز عاشورا با روز نوروز یکی میشود. در این جا ملیت و مذهب با یکدیگر تناقض پیدا میکنند، یعنی آنچه سمبل ملیت است، جشن و آنچه سمبل مذهب است عزاداری است، چه باید کرد؟ ... این نهضت ایرانی شیعی، روز عاشورا را عاشورا و روز بعد (یازدهم محرم) را نوروز گرفتند. این امر نشان میدهد که این نهضت نمیخواهد هیچ یک را (ملیت و مذهب) فدای یکدیگر کند. این ایرانیگری صفویه، ایرانیگری خود آگاهی است که رویش تکیه میکند... همان طور که به مذهب شیعه تکیه میکند، با همان اراده و خود آگاهی به ملیت تکیه میکند. تنها وقتی ملیت و مذهب با هم به عنوان دو اصل قبول میشود، همیشه اصل مقدم، مذهب است.
مذهب و ملیت ایرانی؛ نقد دو انگاره به شهادت تاریخ و فرهنگ ایرانیان، مهمترین میراث فرهنگی این سرزمین که طی قرنها نیاز معنوی ایرانی را اقناع کرده، مذهب بوده است. دین که شامل آیین نبرد خوبی و بدی میشود، پیروان خود را به منظور رسیدن به سعادت و پیروزی گوهر خوبی بر اهریمن بدی، به طور دایم به کار و تلاش و خوشبینی و امید تشویق میکند. ایرانی که هماره دیندار بوده است، برخلاف یونانیان ربّالنوع پرست که برای ایزدان متعدد خود شخصیت انسانی قائل بودند، به ایزد یگانه غیرجسمانی اعتقاد داشته است. به گفته هرودت «ایرانیان هرگز مانند یونانیان، خصلت و شخصیت انسانی به خدایان خود نبخشیدهاند». تندر