یادی از دکتر عظیمی؛ دیدگان نگران «توسعه» ایران
«صادق بود و بیریا و از کویر برخاسته بود و میدانست معنای بودن، فهمیدن و دانستن را، هرچند با رفتن او نه زمان از حرکت باز میایستد و نه تلاطمی در دریای سیاست و اقتصاد روی میدهد، اما آنان که دستی بر آتش دارند، خود بهتر میدانند که «حسین عظیمی» گوهری بود بیبدیل که سالها باید تا جای او در عرصه خدمتگزاری به ملت شریف ایران، خالی نماند.»
به گزارش خبرگزاری ایسنا، دوازده سال پیش در چنین روزهایی دیدگان بیدار و جستجوگر دکتر حسین عظیمی که عمری نگران توسعه ایران و آینده فرزندان آن بود به آرامشی ابدی فرو بسته شد و جامعه ایران یکی از خدومترین و دلسوزترین پژوهشگران و برنامهریزان اقتصادی خود را از دست داد.
دکتر عظیمی از معدود صاحبنظران و کارشناسان مستقل اقتصادی بود که چه در مقام یک پژوهشگر و استاد و چه در مشاورهها و برنامهریزیهای خود همواره دغدغهدار فقرا و طبقات محروم جامعه بود و به جد اعتقاد داشت که «صحت سیاستهای اقتصادی را نه در انطباق آنها با مکتب اقتصادی مورد قبول سیاستگذار که در تامین رضایت نسبی مردم باید جستوجو کرد.»
آرمان بزرگ دکتر عظیمی که به خاطر آن از رفاه مادی و افتخار علمی تدریس در بزرگترین دانشگاههای غرب چشم پوشید و طعم تلخ ملامتها و مخالفهای فراوان را به جان خرید، رهایی جامعه در حال گذار ایران از مدارهای تنگ توسعهنیافتگی و بحرانهای ویرانگر بیکاری، فقر و محرومیت بود.
به زعم وی انجام اصلاحات اساسی در ساختار اقتصادی کشور در گرو ایجاد تغییرات بنیادی در طرز تلقیها و پندارهای فرهنگی جامعه و حاکمیت و نگرش علمی بر آنهاست و از همین رو بر اهمیت نظام آموزشی و کیفیت آن در فرایند توسعه کشور تاکید داشت.
دکتر عظیمی گسترش شدید آموزشهای دانشگاهی در دو دهه اخیر که قهرا به افت کیفی این دورهها منجر شده است را از جمله موانع اساسی توسعه کشور ارزیابی میکرد و معتقد بود تا زمانی که استقلال دانشگاهها از دولت، محوریت استاد در سازماندهی درونی دانشگاه و محوریت استعداد در انتخاب دانشجو محقق نشود، روند سقوط کیفی آموزش عالی در کشور ادامه خواهد داشت.
وی در کنار عوامل فرهنگی و آموزشی از نقش تعیینکننده برنامهریزی صحیح و منسجم نیز غافل نبود و بر همین اساس تاکید داشت که فراتر از مباحث تئوری و اصول علم اقتصاد خرد و کلان باید به تحلیل مفصل و واقعبینانه عوامل توسعه اقتصادی و سازوکارهای هدایت به سوی توسعه یافتگی پرداخت، چرا که تحلیل شرایط حاکم بر کشورهای در حال گذار فعلی را با اصول بدیهی علم اقتصاد در سدههای گذشته، ناممکن میدانست.
دکتر حسین عظیمی آرانی در سال 1327 در شهرستان آران کاشان که در آن زمان یکی از دهستانهای حاشیه کویر مرکزی ایران بود در خانوادهای کشاورز دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدایی را از پنج سالگی آغاز کرد. سیکل اول دبیرستان را در آران و سیکل دوم را در رشته ریاضی در شهر کاشان پشت سر گذاشت. در سال 1344 برای تحصیل در رشته اقتصاد به دانشگاه تهران رفت و تا پایان مقطع فوق لیسانس اقتصاد توسعه در این دانشگاه ماند.
ارتباط فرهنگی بین دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران و دانشگاه آکسفورد موجب شد تا به عنوان برترین دانشجو برای ادامه تحصیل در دانشگاه آکسفورد بورس شود. در ابتدا در دانشگاه آکسفورد دوره ای را طی کرد که به نوعی دوره فوق لیسانس در تحقیق علوم اقتصادی بود و اساساً به فلسفه اقتصاد و فلسفه علوم اجتماعی میپرداخت. سپس در همان دانشگاه در رشته اقتصاد توسعه دوره دکتری را طی کرد. موضوع رساله دکتری وی «رابطه رشد اقتصادی، توزیع درآمد و فقر در علم اقتصاد با تکیه بر مسائل ایران» بود.
قبل از عزیمت به انگلستان و ادامه تحصیل، اولین دوره کارآموزی خود را در سال 1345 و 1346 در سازمان برنامه و بودجه سابق شروع و اشتغال رسمی خود را در سال 1348 در موسسه توسعه و تحقیقات اقتصادی دانشگاه تهران آغاز کرد و حدود سه سال در این موسسه مشغول به کار بود و همزمان با پایان دوره کارشناسی ارشد در سال 1349 اولین تدریس دانشگاهی خود را انجام داد . در سالهای 1354 تا 1356 به اشتغال رسمی در موسسه برنامهریزی ایران که تحت پوشش دوگانه سازمان برنامه ایران و سازمان ملل متحد بود درآمد.

وی پس از طی تحصیلات دکتری و بازگشت به ایران تا سال 1368 در ردههای مختلف کارشناسی، مشاوره، معاونت دفتر، ریاست دفتر در سازمان برنامه و بودجه خدمت کرد و از سال 60 عضو ستاد مرکزی سازمان بود.
عظیمی از سال 1368 پس از ترک سازمان برنامه و بودجه به عنوان عضو هیات علمی و مدرس دوره دکتری به دانشگاه آزاد اسلامی پیوست و تا پایان عمر مدیریت گروه اقتصاد واحد علوم و تحقیقات را بر عهده داشت.
وی طی سالهای 71 و 72 به دعوت دانشگاه اکسفورد به عنوان استاد مدعو به آن دانشگاه رفت و مدتی را با خانواده در انگلستان زندگی کرد ولی نهایتا ترجیح داد علیرغم تمامی مشکلات به ایران برگردد.
دکتر عظیمی همزمان در برخی دیگر از دانشگاههای کشور به تدریس و تربیت دانشجویان اشتغال داشت و علاوه بر آن به عنوان مشاوری امین و اقتصاددانی مستقل و دلسوز در تدوین برنامههای توسعه و اصلاح امور واحدهای بزرگ صنعتی کشور همکاری میکرد.
وی در سال 81 همزمان با ادغام موسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و سازمان مدیریت دولتی به عنوان نخستین رییس موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی کشور انتخاب شد و در مدت کوتاه صدارت خود در این موسسه منشاء خدمات علمی بی شماری بود.
دکتر عظیمی سرانجام در 18 اردیبهشتماه 1382 پس از تحمل یک دوره رنج و درد ناشی از بیماری سرطان دعوت حق را لبیک گفت.
مرحوم دکتر عظیمی همه ویژگیها و صفات یک معلم خوب را داشت. دانش سرشار، تسلّط و احاطه کافی بر مفاهیم و مبانی دانش اقتصاد، تواضع و فروتنی و مردم داری، آگاهی به مسائل اجتماعی، دغدغه و دلسوزی نسبت به سرنوشت کشور و مردم و تعهد علمی و اجتماعی از جملة این ویژگیهاست.
«وی علاوه بر اینکه به روشهای تحلیل کمّی اقتصاد تسلط داشت، اقتصاد را به عنوان یک دانش پیچیده اجتماعی خوب خوانده و خوب درک کرده بود به طوری که در تحلیلهای نظری و کاربردی خود و حتی در تدریس نظریات به همه عوامل به واقع تاثیرگذار بر اقتصاد در همه حوزه های اجتماعی توجه داشت و آن را منظور می کرد؛ لذا در هر موضوعی که وارد می شد آن موضوع را فراتر از یک یا چند رابطه ساده حسابداری یا تعادلی می دید و نکاتی ارایه میکرد که در تحلیلهای دیگر کمتر یافت میشود.
همه لحظات کلاسهای درس و سخنرانی های ایشان غیر تکراری و آموزنده بود. لذا به قطع میتوان گفت که وی از معدود اقتصاد دانانی بود که تولید دانش اقتصاد را در کشور یک ضرورت می دانست لذا به تحقق این مهم همت گماشت وبه جای حرف ها و تحلیلهای سطحی و کلیشهیی با درک عمیقی که از تئوریهای اقتصادی و وضعیت کشور داشت آموزه های خود را به صورت تولیدی و بومی ارایه میکرد.
وجود نکات محوری بسیار دقیق در مورد موضوعات اساسی اقتصادی در تحلیلها و نوشتههای وی به خوبی به این مطلب گواهی میدهد. ارائه درسهای بسیار پربار اقتصاد ایران و توسعه در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاههای تربیت مدرس، تهران، علامه طباطبایی و آزاد از خدمات به یاد ماندی ایشان است. ارتقاء سطح دانش اقتصاد به طور عام و اقتصاد توسعه بطور خاص در کشور به واقع مرهون آموزه ها و نوآوریهای ایشان است. از خصوصیات بارز ایشان این بود که مسائل را عمیق می دید و برای مشکلات تحلیلهای ریشه ای و مبنایی ارایه می کرد، در عین حالی که تحلیل کمّی می دانست همه عوامل اقتصادی را در تحلیلهای خود منظور می کرد و حتی مسائل را فراتر از حوزه اقتصادی تحلیل می کرد لذا همة این خصوصیات و خدمات از ایشان چهره ای اندیشمند ساخته بود. »
وی معتقد بود «مشکل اصلی فرایند توسعه ایران این است که مساله را اشتباه دیده ایم. به عبارت دیگر، عینکی که روی چشم داریم مسأله را درست نشان نمیدهد. این عینک همان نگرش ذهنی ما ایرانی ها به مسأله توسعه است، مفهومی که در ادبیات به عنوان "پارادایم" از آن نام میبرند. به عبارت دیگر، ما مجموعه ای از نگرش های ذهنی در باب توسعه نیافتگی داریم و از دریچه این مجموعه به واقعیت بیرون نگاه می کنیم؛ بنابراین، اولین نکته اساسی که باید در فرایند توسعه ایران فهمیده شود، این است که ما هنوز بذری را که ایجاد کننده آن درخت است، نیافته ایم. بعد هم نمیدانیم که حتی اگر بذر را یافتیم و کاشتیم چگونه باید به این بذر رسید، چگونه به آن آب و کود و هوا و آفتاب رساند تا این درخت رشد کند. این گونه است که تلاش میکنیم که از طریق شبیهسازی ظواهر، آن "درخت" را به دست آوریم.
فرآیند توسعه ایران با این مشکل اصلی مواجه است که هنوز نیروی بالنده توسعه را نیافته و تا موقعی که این نیروی بالنده یافت نشود، توسعه اتفاق نخواهد افتاد. در این شرایط فرق نمیکند که بخش نفت داشته باشیم یا نه! تولید و فروش نفت زیاد باشد یا کم! در این وضعیت هر چه نفت بیش تری بفروشیم، درخت های بیش تر و بزرگ تری به صورت مکانیکی و شبیهسازی درست خواهیم کرد، ولی هیچ وقت صاحب یک درخت واقعی نخواهیم بود... جامعه ما در فرآیند تحول تاریخی معاصر به توسعه به مثابه یک فرایند مکانیکی نگاه کرده و لذا به دنبال ایجاد کارخانه، راه مدرسه، دانشگاه، پارلمان و ... بوده و فکر کرده که این ها توسعه است. حال میبیند که اینها توسعه نیستند و کشور به رغم وجود همه این ظواهر هنوز توسعه نیافته است. مثلاً ما به یک معنی صاحب صنعت یعنی کارخانه شده ایم، ولی جامعه ای صنعتی نشده ایم.»
به باور عظیمی، «مشکل توسعه ایران در کمبود سرمایه به شکلی که بحث می کنند و نیز در کمبود منابع نیست.، مشکل ما در مسایل جهان ( به شکل عمده ) نیست؛ ضمن این که در حل مسایل جهان بسیار مشکل داریم. مشکل اساسی و اولیه ما روی فکر و اندیشه و دانش و دانایی ملی است؛ نهادها و سازمان های ما هستند: نظریه ها ، مکاتب توسعه ای و پندارهای غلطی است که داریم. اگر بشود نوعی سازماندهی کرد که بتوان براساس آن یک برنامه کوتاه مدت حل و فصل بحران تعریف کرد که بحران اقتصادی به بحران اجتماعی و سیاسی تبدیل نشود و چند مسأله اساسی در آن دیده شود و درکنارش برنامه هسته های خط دهنده توسعه تعریف و نهادسازی آغاز شود به سرعت می توانیم تولید سرانه را رشد بدهیم و از طریق این رشد بسیاری از مشکلات خود را حل کنیم.»

مرحوم عظیمی با اعتقادی که به فرهنگسازی عمومی داشت، علیرغم مشغله شدید فعالیتهای آموزشی، پژوهشی میکوشید علاوه بر تالیف و ترجمه کتابهای تخصصی که بسیاری از آنها به عنوان منبعی ارزشمند برای آموزش دانشجویان مورد استفاده قرار میگیرد با نوشتن مقاله و انجام مصاحبههای فراوان با مطبوعات مختلف، مفاهیم پیچیده اقتصادی اجتماعی را به سادهترین شکل ممکن در جامعه ترویج کند که ثمره آن بالغ بر پنج هزار صفحه میراث ارزشمند نوشتاری است که از ایشان به یادگار مانده است.
«مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران»، «اقتصاد توسعه با نگاهی به ایران»، «ایران امروز در آینه مباحث توسعه: برای حل بحرانهای کوتاه و بلند مدت اقتصادی کشور چه میتوان کرد؟»، «برنامه مدیریت استراتژیک»،«نگاهی به وضعیت توزیع درآمد و مصرف در ایران»، «تحلیلی مختصر از پدیده تورم»، «نگاهی به نرخ فعلی و قیمت اقتصادی ارز در رابطه با تخصیص مطلوب منابع و وابستگی اقتصادی در ایران»، «تورم: راهنمایی بر بحران در تئوری اقتصاد معاصر»، «سیاستهای جمعیتی در جمهوری اسلامی ایران: رشد جمعیت و نیازهای ناشی از آن» برخی از مهمترین کتابهای به جا مانده از دکتر عظیمی هستند.