جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
تاریخ انتشار :
دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ / ۱۰:۱۶
کد مطلب: 33854
۷
۳

گفتگو با یک روانشناس باتجربه: دكتر غلامعلي افروز

گفتگو با یک روانشناس باتجربه: دكتر غلامعلي افروز
دغدغه «خانوادگی» یک روانشناس باتجربه
افروز سال 1352 با استفاده از بورس تحصیلی دانشگاه تهران، دوره کارشناسی ارشد و دکتری روان‌شناسی و آموزش کودکان استثنایی را در دانشگاه ایالتی میشیگان گذراند و نخستین فارغ‌التحصیل ایرانی در این رشته بود که در دانشگاه میشیگان، موفق به اخذ مدرک دکتری شد. او بعد از آن سابقه فعالیت‌های علمی و پژوهشی زیادی را در کارنامه خود ثبت کرده و حالا که در آستانه 65 سالگی است و می‌گوید: «از زندگی‌ام راضی‌ام، اما دغدغه من، نهاد خانواده است. نگرانی‌ام این است که نهاد خانواده اصلاح شود.» 
 گفت‌وگو با این عضو هیات علمی دانشگاه تهران در حاشیه بازدیدش از ایسنا  انجام شد؛ گپ و گفتی که بخش‌هایی از آن به بیان دغدغه‌ها در خصوص آسیب‌های روانی - اجتماعی جامعه گذشت.
 
این "چهره ماندگار" عرصه روان‎شناسی ایران در سخنانش به اهمیت کار رسانه‌ها در ایران اشاره کرد و گفت: «من خبرهای ایسنا را می‌بینم. ایسنا با اینکه در مقایسه با خبرگزاری‌های دیگر بودجه و امکانات کمتری دارد، خیلی بهتر کار می‌کند. من در خبرگزاری‌های دیگر دوستانی دارم و با کار آنها آشنا هستم. البته در ایران هم خبرگزاری‌ها زیاد شده‌اند. باید تعداد خبرگزاری‌ها را در ایران و کشورهای دیگر مقایسه کرد. اگر با نگاه روانشناسانه این موضوع را بررسی کنید، می‌بینید کشورهایی زیاد خبرگزاری دارند که در آنها بازار شایعه بسیار داغ است. شایعه در کشوری ایجاد می‌شود که احساس ناامنی ذهنی وجود دارد. زیاد بودن خبر در جهان نشانه ناامنی است. در آمریکا شایعه‌های اقتصادی بیشتر است و در ایران شایعه سیاسی؛ چون مردم از جهاتی احساس ناامنی می‌کنند. احساس ناامنی با امنیت انتظامی فرق می‌کند. در ایران امنیت انتظامی خوب است. در مرکز شهر لس‌آنجلس به محض اینکه هوا تاریک شود نمی‌توان به خیابان‌ها رفت. این اغراق نیست. اسلحه به دست‌ها و معتادها آنجا هستند و مردم از رفتن به آنجا می‌ترسند. بعد از تاریکی در منطقه مرکزی دیترویت و شیکاگو نمی‌توانید بروید. اما در ایران اینگونه نیست. تهران شهری زنده است و شب تا صبح می‌توانید در آن باشید.»
 
* البته در شب، شاید به میدان شوش تهران هم نشود رفت.
«بله، به برخی مناطق آنجا روز هم نمی‌توان رفت. اما به طور کلی تهران فقط محله هرندی و دروازه غار نیست. ما باید در اندیشه تقویت احساس امنیت باشیم. هر چقدر خبرنگار بیشتر می‌شود نشان از این است که احساس امنیت وجود ندارد. شایعه مخرب است و فلج می‌کند. در کشورهای دیگر رقبای اقتصادی شایعه‌سازی می‌کنند، در ایران رقبای سیاسی. شایعه‌سازی سیاسی مخرب‌تر است. برای اینکه احساس امنیت بالا برود باید خیلی کار کرد. احساس امنیت باید در نتیجه مجموعه‌ای از عوامل بالا رود. ما در هیچ زمینه‌ای احساس امنیت نمی‌کنیم و کشور ما هر روز پر از شایعه است.»
 
 
 او که در بین صاحبنظران حوزه روان‌شناسی نگاه خوش‌بینانه‌ای به تحولات جامعه ایران دارد، انتقاداتی را نسبت به برخی اظهارنظرهایی که از سوی صاحب‌نظران و مسئولان کشور می‌شود مطرح می‌کند و معتقد است در ارائه برخی آمارها بزرگنمایی و غلو می‌شود و یکسری آمارها دقیق نیست.
 
 «یکی از مسئولان وزارت بهداشت چند سال پیش در مصاحبه‌ای گفته بود که 27 درصد جمعیت کشور ما افسرده هستند؛ یعنی از هر چهار نفر تقریبا یک نفر. بعد که دقیق‌تر پرس‌وجو کردم، دیدم منظور ایشان میزان افسردگی در بین زنان گروه سنی بالای 30 سال است که 10 سال از ازدواجشان گذشته است، اما این آمار را به کل جامعه تعمیم داده بودند. 27 درصد، یک سوم جمعیت است و رقم بسیار بالایی است. البته در آن جامعه آماری به خاطر ناکامی‌های روانی، رفتاری، جنسی و نفسانی این افسردگی وجود دارد و تردیدی نیست، اما این آمار در مورد کل جامعه درست نیست.»
«من همیشه دغدغه‌هایم را با صراحت گفته‌ام. قبل از انقلاب به سهم خودم خیلی تلاش کردم و از 14 - 15 سالگی بارها مورد خشم و تنبیه ساواک قرار گرفتم. در راهپیمایی 22 بهمن بزرگترین گروه مربوط به منطقه ما بود. در آن دوره عضو کمیته بین‌الملل ستاد استقبال از حضرت امام (ره) بودم. همیشه هم دغدغه‌ام این بود که چگونه می‌توانیم شاهد حاکمیت ارزش‌ها در کشورها باشیم و نه پاسداری از حاکمیت‌ها. معتقدم باید به جایی برسیم که همه مسئولان کشور و کارگزاران دغدغه‌هایشان حاکمیت ارزش‌ها باشد نه پاسداری حاکمیت‌ها، اما متاسفانه در بسیاری از موارد، از مجلس گرفته تا دولت و سایر نهادهای سیاسی و اقتصادی، اندیشه پاسداری حاکمیت‌ها بر حاکمیت ارزش‌ها غلبه می‌کند.»

 * منظورتان کدام ارزش هاست؟
 ارزش‌های اخلاقی، معنوی، خدایی، الهی، عرشی و پاک بودن و همه ارزش‌های خوب. همانطور که امام(ره) مثال زدند اگر منافقی برادر شما را کشت و دستگیرش کردید حق ندارید به او سیلی بزنید و بعد به دادگاه ببرید. نمی‌توانید هم ضابط باشید و هم قاضی. باید مراقب باشید که به کسی توهین نکنید. در خیابان رانندگی تهاجمی نداشته باشید. رانندگی تهاجمی، به حساب نیاوردن مردم است. اینقدر سر مردم منت نگذارید. اینقدر بیت‌المال را برای بقای خودتان چپاول نکنید.

 وقتی می‌گوییم ارزش‌ها باید حاکم شود، به معنای این است که قانون باید حاکم شود. در جامعه ما دروغ، تهمت، غیبت، خودبینی، خودستایی، اختلاس و رشوه و ... قیامت می‌کند. برای انجام کار ساده در هر اداره‌ای باید به دنبال آشنا گشت. قصابی و میوه‌فروشی هم که بروید باید پارتی داشته باشید تا جنس‌های خوب بخرید. این موضوع نشان می‌دهد که ارزش‌ها حاکم نیست و ارزش‌ها دارند قربانی می‌شوند. خیلی مهم است که ارزش‌ها حاکمیت داشته باشند.

 حدود دو سال پیش با آیت‌الله رسولی محلاتی برای افتتاح مدارسی در شیراز و اصفهان همراه بودم. در آن مدرسه از بچه‌های مقاطع پنجم دبستان و راهنمایی پرسیدم «بچه‌ها چند نفر از شما مسجد را دیده‌اید و به مسجد رفته‌اید؟» در کلاس پنجم از 18 نفر دو نفر دستشان را بلند کردند! در کلاس بعدی که در مقطع راهنمایی بود از 35 نفر سه نفر گفتند ما مسجد رفته‌ایم. آقای رسولی محلاتی تصور کردند بچه‌ها حرف مرا متوجه نشدند و دوباره سوال را تکرار کردند و گفتند که چند نفرتان با پدر و پدر بزرگتان برای احیا و نماز به مسجد رفته‌اید؟ دوباره همین سه نفر دستشان را بلند کردند! به خاطر دارم ایشان که دانشمند بزرگی هستند، خیلی متأثر شدند.

باید بررسی کرد که چرا حس تمایل به ورود به مسجد کم شده است. در حالی که قبلا این‌طور نبود. این خیلی فاجعه است. از دانشجو سوال می‌کنیم، می‌گوید سه بار بیشتر در عمرم به مسجد نرفته‌ام. نمی‌گویم پدر و مادرهای اینها نماز نمی‌خوانند، اما به هر حال مسجد نهاد مقدسی در نظام اسلامی است و باید خانه دوم آدم‌ها تلقی شود.

 ما به جای خانه و مدرسه باید بگوییم خانه، مسجد، مدرسه. اما متأسفانه تلاش نکردیم این پیوند را ایجاد کنیم. خیلی بد است که پسر 12 یا 13 ساله داخل مسجد را ندیده باشد؛ اما در اروپا اگر از پسری در این سن سوال کنید که چند بار به کلیسا رفته‌اید؟ خیلی‌ها دستشان را بلند می‌کنند. اینها مهم است. من به خاطرشان رنج می‌کشم. یاد شعری از مرحوم فخرالدین حجازی افتادم، آن زمان تازه از زندان آزاد شده بود و در کلاس روی تخته نوشتند: گرچه در آتش دل چون خم می در جوشم / لیک مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم.
 
 
 
 من به رئیس‌جمهور نامه‌ای نوشتم و دغدغه‌ام را مطرح کردم. نوشتم که بالای 70 درصد بزهکاران ما که زیر 18 سال هستند و بعدها خیلی‌هاشان جانی می‌شوند واماندگان نظام آموزش و پرورش کشور هستند. باید فکری برای آنها بکنیم. این باید دغدغه مهم شما باشد. در ورودی دبستان‌های ما 4 درصد پسران بیشتر، اما خروجی‌شان تا 25 درصد کمتر است. 10 صبح در همین خیابان‌ها نزدیک یک میلیون دیپلم ردی پرسه می‌زنند. این فاجعه است. نه گواهی رانندگی دارند نه گذرنامه. سربازی هم رفته‌اند. ول هستند در خیابان‌ها. قرار نبود این‌گونه شود.
 آموزش و پرورش شایسته و بایسته نباید بچه‌های در سنین مدرسه را از مدرسه خارج کند. هلند می‌گوید 98.5 درصد بچه‌های در سن مدرسه کشور ما در مدرسه هستند. دختر 14 ساله می‌خواهد خیاطی کند باید یک معاونت حرفه‌ای هفته‌ای دو بار او را ببیند. در نامه‌ای نوشتم آقای رئیس‌جمهور حقوق بچه‌های ما در حال از بین رفتن است. پسرهای دبستان نیاز به معلم مرد خوش‌اخلاق و خوش‌تیپ باسواد و توانا دارند، اما تا شش سالگی در خانه با یک خانم سروکار دارند و بعد از آن هم در مدرسه، معلمشان خانم است.
 سن بلوغ در کشور ما حدود سه تا چهار سال کاهش پیدا کرده است و حدود 20 درصد بچه‌های پنجم تا ششم ما بالغند. بلوغ جنسی دارند. در مدارس غیرانتفاعی دخترهای 19 و 20 ساله بزک کرده سر کلاس پسرها می‌روند. به مدرسه‌ها نگاه کنید، ببینید بچه‌ها به هم چه می‌گویند! فاجعه است. آن وقت پسرهای خوش‌تیپ در مدارس دخترانه درس می‌دهند! پدر و مادرها هم برای اینکه بچه‌هایشان کنکور قبول شوند حاضرند این پسر به آنها درس بدهد. اما در دبستان، این موضوع وارونه است. در مدارس اروپایی و آمریکایی دخترها و پسرها مختلطند. اگر 50 درصد معلم‌هایشان مرد یا زن نباشد، درِ مدرسه را می‌بندند. می‌گویند حق عدالت آموزشی و عاطفی پسرها است که با معلم‌های مرد همانندی و همدلی کنند و مثل آنها شوند و اقتدار پیدا کنند. به جهتِ نبودِ این موضوع است که اعتیاد زیاد می‌شود و بچه‌ها سست بار می‌آیند و آسیب‌پذیری زیاد می‌شود.
 من نمی‌گویم خانم‌ها را بیرون کنند. اصلاً دبستان را مختلط کنند، اما نصف معلم‌ها مرد باشند. هیچ روانشناسی تا کنون به این موضوع اشاره نکرده است.
 دغدغه‌ها جدی است. در بعضی مناطق در تهران مثل مناطق یک تا سه، از هر پنج ازدواجی که دو سال پیش صورت گرفته، دو تا سه زوج از یکدیگر جدا شده‌اند. من آمارهایی را که ارائه می‌دهم، بصورت حداقلی بیان می‌کنم تا به من نگویند چیزی را که یقین نداری چرا مطرح می‌کنی.»
 
* درصد زیادی است!
 بله؛ زیاد است. زیرا ریشه همسرگریزی، همسرستیزی، طلاق و جدایی دافعه‌های روانی - رفتاری جنسی است و فقط موضوع جنسی نیست. دافعه‌های روانی و رفتاری مقدمه می‌شود و دافعه‌های جنسی به اوج می‌رسد. مشاوره در کشور ما موضوع ضروری شده است. اعتیاد الکترونیکی روز به روز بیشتر می‌شود و تبدیل به موضوعی جدی در خانواده‌ها شده است. خیلی از پسرهای ما ناخواسته دچار اعتیاد الکترونیکی مجازی شده‌اند. جای پیوندهای عاطفی را واژه‌های انضباطی محدود گرفته‌اند.
 
* خود شما به عنوان دکتر افروز در این باره چه می‌کنید؟
 می‌گویم و می‌نویسم. کار من این است. وضع خانواده خیلی بحرانی است.
 
* یعنی چه؟
 خانواده در ایران متولی ندارد. اینکه می‌گویند مشاور رئیس‌جمهور یا معاونت دارد، کشک است. صریح می‌گویم، کشک است. قبلا هم بود. معنا ندارد. اصلا مردم آنها را نمی‌شناسند. در حالی که اصل 10 قانون اساسی می‌گوید تمام برنامه‌های دستگاه‌های دولتی، اجرایی و مجلس باید خانواده‌محور باشد و با اندیشه تأسیس بهنگام خانواده و تأسیس خانواده و پاسداری از ارزش خانواده فعالیت کنند. ما حداقل یک وزارتخانه قوی و مقتدر باید برای خانواده داشته باشیم. یک نفر داشته باشد که به شیوه‌های مختلف به این خانواده‌ها خدمات ارائه دهد و من به عنوان کسی که مؤسس نظام روانشناسی و دو دوره رئیس آن بودم طرح اولیه‌ای در این باره نوشته‌ام که آماده است.
 
ما باید برای هر 500 خانوار یک روانشناس و مشاور حاذق اختصاص بدهیم. روانشناس و مشاور، مهمتر از پزشک خانواده‌ است. اگر مشاوری بصیر و توانا برای خانواده‌ها داشته باشیم، آنها نیازهای پزشکی‌شان هم کم می‌شود.
 
 
 
 بسیاری از اختلالات جسمی به خاطر افسردگی‌ها، اضطراب‌ها، نگرانی‌ها و ناامنی‌های روانی است. اگر این کار را انجام دهیم و به طور مثال جلسات گروهی داشته باشیم، می‌توانیم پیوست روانشناختی و فرهنگی برای موضوعات مختلف تولید کنیم. از جمله برای این شبکه‌های ارتباطی مجازی مانند واتس‌آپ، تلگرام و لاین و ... که حتی خانواده‌ها هم در آن گروه‌هایی ایجاد کرده‌اند و به سرعت گسترش می‌یابد. در آمریکا هم اینگونه نیست. روانشناسان اگر برای خانواده‌ها تربیت شوند می‌توانند این موضوع را کنترل کنند.
 
 
* نظر شما، طرح وزارت خانواده است؟
 طرح و برنامه‌اش آماده است. بودجه هم نمی‌خواهد. من با آقای ابوترابی صحبت کردم و گفتم بودجه‌ای لازم ندارد. سازمان بهزیستی یکی از ارکانش خانواده است. معاونت زنان و نیمی از وزارت ورزش و جوانان اگر کنار هم قرار بگیرند وزارتخانه مقتدری با امکانات درست می‌شود و همه کارهایش را هم می‌تواند انجام دهد.

 * فکر می‌کنید چنین کاری کی عملی شود؟
 با کمیسیون‌های مجلس هم صحبت کرده‌ام و نظر آقا هم این است که شاید سازمان عالی‌ای درست شود؛ حتی مهم‌تر از وزارتخانه؛ مانند ستادی بالاتر از وزارتخانه. هزینه‌ای هم ندارد.

 * اگر این اتفاق نیفتد چه می‌شود؟ با چه وضعیتی مواجهیم؟
 متأسفانه ما در قوانینمان لرزش زیاد داریم و قانون اساسی‌مان را درست اجرا نمی‌کنیم. مثلا صداوسیمای ما نمی‌تواند خانواده‌محور باشد و سریال‌محور می‌شود. تلویزیون، کامپیوتر نیست بلکه برای این است که خانواده‌ها دور هم بنشینند. برنامه‌هایش باید ظرایفی داشته باشد که بچه‌ها هم استفاده کنند. نمی‌شود بچه‌ها بروند تلویزیون دیگری نگاه کنند. بچه هم که در کودکی وقتی در کنار پدر و مادر تلویزیون نگاه کند، دوست دارد و از تنهایی تلویزیون دیدن لذتی نمی‌برد.
 دغدغه‌های ما کم نیست. افت تحصیلی بین بچه‌های ما خیلی زیاد است. بزهکارهایی که یکبار به زندان می‌روند، دوباره سر از زندان درمی‌آورند. بررسی‌های ما در 20 زندان کشور نشان داد در زندان‌هایی که مداخلات روانشناسی انجام دادیم، بعد از 10 سال ورود مجدد به زندان و ارتکاب جرم، کمتر از 2 درصد بود اما آنجا که مداخله روانشناسی نبود تا 38 درصد ارتکاب مجدد جرم داشتیم، که این رقم بسیار بالایی است.

 سه دانشجو در زاهدان، مازندران و شیراز را مسئول بررسی اثربخشی مداخلات روانشناسی و ویژگی‌های زیستی‌شناختی بزهکارانی که آی‌کیو زیر 85 دارند کرده‌ایم. معتقدم همیشه باید تناسبی بین ظرفیت هوشی بچه‌ها و ضریب دشواری دروس باشد و به صورت شیب ملایم باید پیش رود. اما در حال حاضر اینگونه نیست. از دبستان تا دبیرستان و راهنمایی قدیم دشواری دروس پله‌ای می‌شود و 13 تا 14 درصد بچه‌ها در این وضعیت رفوزه می‌شوند و افت می‌کنند. یادمان باشد با آی‌کیو 75 می‌شود چاقو کشید و اسباب خانه مردم را دزدید، لات و اوباش شد اما نمی‌شود مساحت بیضی و 16 ضلعی را پیدا کرد. به همین جهت این دغدغه‌ها از جهات مختلف مطرح هستند.

دولت با محدودکردن میزان پذیرش دختران در رشته دندان‌پزشکی، بی‌عدالتی کرد. این موضوع بسیار مهمی است. چرا وزارت بهداشت ورود خانم‌ها را محدود کرد و ظرفیت پذیرش آقایان را افزایش داد؟ این کار درستی نیست. باید هرکس که این کار را کرده رسوا شود. باید وزیر خانواده به این موضوع اعتراض کند. می‌گویند خانم‌ها بعد از فارغ‌التحصیلی ازدواج می‌کنند و وارد بازار کار نمی‌شوند و از طرح خدمت در مناطق محروم استفاده نمی‌کنند. ولی وقتی به آقایان می‌گوییم به مناطق دورافتاده و شهرستان‌های دیگر هم بروید، می‌روند. در حالی که باید توجه داشت دندانپزشکی به نسبت سایر مشاغل بیشترین آسیب‌پذیری را دارد. در اتاق کار پزشک بسته است و دختر نوجوان یا جوانی روی یونیت دندانپزشکی دراز کشیده و در حال ترمیم دندان است. این موضوع مسائلی را ایجاد می‌کند. ده‌ها دندانپزشک به من گفته‌اند که دچار چه مشکلاتی هستند. در کشورهای دیگر در اتاق دوربین نصب می‌کنند و دوربین تصاویر را ضبط می‌کند. با معضلات قابل توجهی مواجه هستیم؛ چراکه دندانپزشک زن کم است. اتفاقا اگر می‌خواهیم جامعه‌ای ارزشی داشته باشیم، در برابر یک مرد دندانپزشک باید سه زن دندانپزشک داشته باشیم، نه اینکه تعداد آنها را کم کنیم.

 * اشاره به اهمیت کار رسانه‌ها، افروز را به بیان تجربه‌اش از دیدن یک مستند می‌کشاند؛ مستندی که سال‌ها پیش آن را دیده و تأثیرگذار می‌داندش. در این باره توضیح داد: «تهیه گزارش‌های ویژه خبری در رسانه‌ها زحمت و هزینه زیادی را می‌طلبد، اما بسیار تأثیرگذار هستند. حدود هفت سال پیش شبکه بی.بی.سی مستندی را پخش می‌کرد و من آن روزها اتفاقی در لندن بودم و گزارش را دیدم. این گزارش برای من خیلی جالب بود و دانش مرا زیاد کرد. این گزارش درباره پشت صحنه فیلم‌های سکسی بود. این گزارش نیمه شب و زمانی که بچه‌ها در آن ساعت خواب هستند پخش شد. خانم‌ها و آقایانی مصاحبه می‌کردند. خانم می‌گفت که از این کار متنفر است و چون پنج هزار دلار برای این کار می‌گیرد، آن را انجام می‌دهد و هیچ بیمه و امکاناتی ندارد. می‌گفت خیلی از دوستانش بعد از مدتی خودکشی کرده‌اند. سکس‌وُرکرها توضیح می‌دادند که چه فسادی ایجاد می‌کنند و آقایان هم می‌گفتند به آنها توهین می‌شود و مسخره می‌شوند.»
 
خیلی‌ها دوست دارند بدانند آنها که به موضوعات روانشناسی و تربیتی می‌پردازند و تمرکز حرفه‌ای‌شان ارتقای کیفیت زندگی و رشد شخصیت افراد است چگونه ابعاد زندگی شخصی‌ و خانوادگی‌شان تحت تأثیر قرار می‌گیرد و چه تأثیری در نگاه خود و خانواده‌شان به زندگی ایجاد می‌کند. دانستن اینکه آیا آنها رضایتمندی را در زندگی خودشان حس می‌کنند و خود را موفق می‌دانند برای آنها که در صحبت‌هایشان به دنبال سبک‌های بهتر زندگی هستند، جالب است. به همین خاطر، از او پرسیدیم که چندتا بچه دارد؟
 
 دو دختر و یک پسر دارم. دختر بزرگم پزشکی دانشگاه تهران خواند و شاگرد برتر بود. 12 سال هم مدرسه رفاه درس خواند. چون یک ماهه امتحان تخصص یکی از دانشگاه‌های آمریکا را قبول شد، الان هم در سانفرانسیسکو رئیس بخش یک بیمارستان بزرگ است.
 
* از او راضی هستید؟
 بله، من از دخترم خیلی راضی هستم.
 
* از اینکه در آن کشور زندگی می‌کند، چطور؟
 موقت است. برمی‌گردد. چندتا مشکل در این‌باره وجود دارد. او بهترین پزشک منطقه در آمریکا شده است. از وزیر وقت پرسیدم که دختر من چرا باید برای دوره خدمت به یک مکان دور برود؟ می‌گویند اگر بخواهی مطب داشته باشی باید در مناطق محروم خدمت کنی. من با وزیر بهداشت وقت صحبت کردم. وزیر هم گفت که این قانون برای 25 سال قبل بود و الان پزشک در همه مناطق وجود دارد. مجلس از آن زمان این قانون را عوض نکرده و ما هم مخالفیم.
 دخترم هر بار که به ایران می‌آید، با دوستان دبیرستانی و پزشکان ایرانی دوره دارند. از 10 نفر دوستی که در اطرافش هستند، 9 نفر می‌گویند چرا می‌خواهی برگردی؟ آنجا هم به او سخت می‌گذرد، اما اینجا ظاهرا سخت‌تر است. من به او اصرار نمی‌کنم بیاید؛ خودش اختیار دارد.

دختر کوچکم فوق لیسانس مشاوره در دانشگاه می‌خواند. دانشگاه تهران بود اما او را به دانشگاه بهزیستی بردم چون نمی‌خواستم آنجایی که من هستم، باشد. دانشگاه بهزیستی مراکز مشاوره‌ای دارد که می‌تواند در آنها کارورزی کند. استادان موظفند که تمام وقت آنجا کار کنند و کارورزان آنجا باتجربه می‌شوند. پسر وسطی من در دانشگاه تهران معماری خوانده و فوق لیسانس گرفته است.
 
* آیا فرزندانتان آنچه می‌خواستید، شدند؟
 معمولا همه دوست دارند بچه‌هایشان سالم، صالح، پویا و خلاق شوند. من دوست دارم مؤمن هم باشند و به لطف خدا، هستند. دختر من هنوز هم تا یک صفحه قرآن نخواند از خانه بیرون نمی‌رود. در آمریکا هم این کار را می‌کند و واقعا از روی باور این کار را می‌کند. یک کلاس کنکور در همه عمرش نرفت. پسرم سه سال کانادا بود، یک سوئیت اجاره کرده بود. روابط درستی دارد. اعتقاد دارد. اولین دختری که من دستش را گرفتم، همسرم بود چون اعتقاد دارم که یکی از اصول کفویت (همسطح‌بودن) این است که دختر و پسر هر دو پاک باشند و آلودگی جنسی نداشته باشند. پسرم به این نکته اعتقاد دارد و من از این بابت خیلی از او راضی‌ام.
در مجموع، رضایت دارم. مادرشان را برایشان خیلی محبوب کردم.
 
* از خودتان چطور؟ راضی هستید؟ هر کاری که می‌خواستید بکنید تاکنون کرده‌اید؟
 من آدمی تلاش‌مدارم و دنبال نتیجه نیستم. اعتقاد دارم آدم‌های نتیجه‌گرا آرامش ندارند. باید آدم باور داشته باشد که بهترین تدبیر را بکند و تلاش کند و به خدا بسپارد. معتقدم آدم باید مانند درخت همه شاخه‌هایش را رشد دهد. رشد تک‌شاخه‌ای رشد معیوبی است. آدم باید همسر خوبی باشد و پدر و استاد و نویسنده و عمو و دایی همکار خوبی باشد و در ابعاد مختلف کوشا باشد.

 من 61 جلد کتاب نوشته‌ام و بعضی از آنها به عنوان کتاب درسی انتخاب شده است و در حوزه‌های مختلف وارد شده‌ام. راضی‌ام، اما دوست دارم وزارت خانواده را ایجاد کنیم و من بیشتر آنجا کمک کنم. دغدغه من خانواده است. نگرانی‌ام این است که خانواده اصلاح شود. یعنی آموزش و پرورش ما از درون تهی است. حقوق بچه‌ها رعایت نمی‌شود. من 5 آذر سال 29 و در روز بسیج به دنیا آمدم و در آستانه 65 سالگی هستم. می‌خواهم بازنشسته شوم اما دانشگاه موافقت نمی‌کند. من رئیس کرسی نظریه‌پردازی علوم رفتاری هم هستم؛ کرسی‌ای که وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی است. یکی از کارهای من فعالیت در شورای عالی اجتماعی فرهنگی ناجا (نیروی انتظامی ) است. من کار در اندیشکده را دوست دارم. مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت حدود 12 اندیشکده دارد که مهم‌ترین آن، خانواده است. در آنجا ما باید الگوی اسلامی ایرانی خانواده را طراحی کنیم. مبانی‌ای طراحی شده که باید روی آن کار کرد تا کامل شود. مقام معظم رهبری فرمودند هرچه از اینجا بیرون می‌آید بالادست‌ترین سند ایران است. مثلا معنا و مفهوم خانواده و نگاه به بسته خانواده را طراحی می‌کنیم و برای آنجا وقت می‌گذارم. آقای روحانی به چهار وزیر گفت این موضوع را بررسی کنید اما گویا متأسفانه هنوز بعد از هشت ماه، چهار وزیر فرصت نکرده‌اند دور هم بنشینند و این موضوع را بررسی کنند.

* در سال‌هایی که در آینده می‌خواهید فعالیت کنید، با توجه به اینکه رفته رفته توان آدم‌ها کم می‌شود، زمانتان را صرف چه کاری می‌خواهید بکنید؟
 خانواده. البته سن حقیقی آدم‌ها برآیند سه مؤلفه است. به خاطر طرح این موضوع، من اولین کسی هستم که جایزه سازمان جهانی را گرفتم؛ در سال 2008 در آسیا. سن شناسنامه‌ای، زیستی و ساختار کروموزوم است و مهم‌تر از آنها، سن روانی است که سن سرزندگی، نشاط و رضامندی حیات است. آدم احساس خودارزشمندی کند. این بهجت درون است که به معنای نشاط معنوی است. آنها که تلاش‌مدارند و نشاط معنوی دارند، سن روانی‌شان خیلی جوان می‌ماند. خانم‌هایی که سرزندگی دارند دیرتر پیر می‌شوند و سن زیستی‌شان هم جوان‌تر است، اما آنها که دلمردگی دارند، زودتر پژمرده می‌شوند. خانم‌هایی که بچه اول خانواده‌اند، همیشه جوان‌تر از بچه‌های بعدی هستند. به همین جهت، انرژی حیاتی را خدا می‌دهد. شما اگر تلاش کنید، خدا می‌گوید من فرصت‌های تلاش بیشتری برای شما فراهم می‌کنم.

 افروز که در زمان گروگانگیری شش روزه در سال 1359 در سفارت ایران در انگلیس، کاردار کشورمان بوده و در آن حادثه به شدت زخمی شده است، به بیان خاطراتش از آن دوره و تأثیر آن حادثه در زندگی‌اش پرداخت: بعد از اینکه پنج گلوله خوردم مشکلات زیادی پیدا کردم. هنوز هم پیامدهای گلوله‌هایی را که خوردم، همراه دارم. اما در مجموع احساس می‌کنم که انرژی حیاتی خوبی دارم. این موضوع بسیار مهم است. قبل از هفت صبح به دانشکده می‌رسم و حدود 10 شب به خانه می‌روم. تا زمانی که نگرش آدم‌ها به فعالیت خودشان مثبت باشد، انگیزه تلاششان خوب است. نگرش مثبت و انگیزه قوی دو شرط و اصل حیات پربرکت است. هر کدام از اینها نباشد، دچار فرسودگی شغلی می‌شویم. خیلی‌ها دچار این مشکل می‌شوند. ربطی به سن و سال ندارد. بعضی‌ها کم سن‌ و سالند اما فرسوده هستند.

 سرزندگی و نشاط، مهم است. مشکل ما این است که در جامعه ما سرزندگی کم است. فرسودگی شغلی خیلی در جامعه ما زیاد شده، چراکه هدف‌گذاری مسیری که می‌خواهیم برویم خیلی سخت است.



گزارش از حمیده صفامنش
 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

جعفري
Iran, Islamic Republic of
به عنوان يك دانشجوي روانشناسي از اين مصاحبه خيلي چيزها ياد گرفتم عالي بود . مرسي ميگنا
رضا
Russian Federation
قحط الرجال که بشه امثال این میشن دانشمندُ چهره ی ماندگار.
ر
Iran, Islamic Republic of
بیمار حسود
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
نوجوانان آمریکایی بدون تلفن همراه احساس بهتری دارند
من با دروغ گفتن و آه وناله پول درمیارم
افراد کمال‌گرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
كودكان را قرباني حرف مردم نكنيد
خودبیمارانگاری از خود بیماری مرگبارتر است!
راه‌ درمان تب بالای تمایل به عمل‌های زیبایی چیست؟
تونل هابه ما آموختند که حتی دردل سنگ هم راهی برای عبور هست، تونل ها راست میگویند ؛ راه است ، حتی از دلِ سنگ! " آنجا كه راه نیست ، خداوند راه را می گشاید... "