زیاد نصیحت نکنید
چرا بچهها از نصیحت فراری اند؟!
میگنا: «انگار با دیوار صحبت میکنم کوچکترین عکسالعملی نشان نمیدهد. از این گوش میگیرد از آن گوش درمیدهد.»
اینگونه صحبتها را درباره بچهها از والدین بسیار شنیدهایم. در مورد بعضی از بچهها صحبت کردن باعث تغییر رفتار آنها نمیشود. ولی بعضی دیگر با گفتوگو تغییر رفتار میدهند. بچههای مسئولیتپذیر در برابر گفتوگو و توضیحات، رفتارهای مناسبی از خود بروز میدهند ولی برای برخی دیگر صحبت و نصیحت و توضیح از یک گوش شنیدن و از آن یکی در کردن است و باعث تغییر رفتار آنها نمیشود. این بچهها نیاز دارند تا عواقب کار خود را تجربه کنند و با تجربه عواقب کار خود، رفتارهای مناسب را بروز دهند.
عباس میپرسد: «امشب میتوانم به خانه دوستم بروم آنجا بخوابم؟»
مادر اعتنایی نمیکند. عباس دوباره مادر را مخاطب قرار میدهد، میپرسد: «میتوانم به خانه دوستم بروم آنجا بخوابم؟» پس از اینکه او این سؤال را تکرار میکند مادر میگوید: «نه.»
و پس از چند لحظه فکر کردن در مورد آن مادر میفهمد که دلیلی برای نهگفتن نداشته است. برخی از والدین قبل از آنکه حتی ذرهای به حرفهای نوجوان خود فکر کنند به آنها پاسخ منفی میدهند. به تعریفی دیگر قبل از اینکه فکر کنند حرف میزنند. فکر نکردن منجر به عکسالعملهای دیگری نسبت به نوجوان خواهد شد.
پدر فرهاد میگفت: «فرهاد با پولهای پسانداز کردهاش میخواست یک دوچرخه بخرد، اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که کاری احمقانه است. در مقابل حسرت فرهاد توضیح دادم، تو آنقدر پول نداری که یک دوچرخه بخری میدونی دوچرخه چقدر گران است؟ به عبارت دیگر میخواستم به او بگویم فکرش مسخره است و عملی نیست.»
همه ما در زندگی لحظاتی را داشته ایم که به نصیحت دیگران پرداخته ایم یا مورد نصیحت اطرافیان قرار گرفتهایم. لحظاتی که مشغول نصیحت دیگران بودیم احساس می کردیم که کاملا بر موضوع مورد بحث تسلط داریم و راه درست و غلط آن را به روشنی می دانیم. اما باید ببینیم طرف مقابل که مورد نصیحت ما قرار گرفته هم چنین اعتقادی نسبت به ما دارد؟
یا این که تصور می کند خود ما هم در این راه به موفقیت چندانی نرسیدهایم. البته بهتر است از افرادی که در مسیر مشابه شکست خورده اند مشاوره ای گرفته شود تا با شناخت اشتباه یا ضعف آن ها تجربهی تکرار نشدنی برای فرد وجود آید، ولی هیچ کسی تمایل ندارد مورد نصیحت فردی قرار بگیرد که به وضوح مشخص است خود او به توصیه های خودش عمل نمی کند. مثلا پدری که زمان برخورد با مشکل یا اتفاقی عصبانی می گردد و موجب می شود خانواده اش تحت تاثیر عواقب آن قرار بگیرند، اگر بخواهد در مورد شکیبایی و آرامش روانی با فرزندان خود صحبت کند، نمی تواند به نتیجه مطلوبی دست یابد. زیرا وقتی که به توصیه های ایده آل و رمانتیک می پردازد فرزندان او به این فکر می کنند که اگر این راه امکان پذیر بود یا بهتر از عصبانیت بود خود پدر از آن استفاده می کرد یا دست کم سعی می کرد نشان دهد به آن ها توجه دارد.
نصایح بی ارزش
وقتی که به نصیحت دیگران می پردازیم اولین تصوری که در ذهن آن ها ایجاد می شود این است که خود ما از این توصیه ها چگونه بهره برده ایم و چه میزان در این راه موفق بوده ایم یا این که چه میزان در راه تجربه یا تخصص و اطلاعات داریم. بهتر است زمانی دیگران را نصیحت کنیم و یا راه کاری به آن ها توصیه نماییم که خودمان در آن راه با سربلندی و افتخار موفق و پیروز شده باشیم یا اطلاعات و تجربه و تخصص کافی در آن زمینه داشته باشیم، به عبارتی در رابطه با موضوع مورد نظر، یقین داشته باشیم که بیشتر از فرد نصیحت شونده میدانیم.
تفاوت نصیحت کننده دلسوز با فرد غرض دار
البته افرادی را که از روی دلسوزی نصیحت می کنند می توان از کسانی که به دلایل بالا و یا خودنمایی، اقدام به ارشاد دیگران می کنند تشخیص داد. زیرا آدم های دلسوز می دانند که چطور باید دیگران را نصیحت کنند که به دل آن ها بنشید و تاثیر بگذارد. آن ها می دانند که نصیحت و سرزنش باید در محلی خلوت و دور از حضور افراد دیگر و با مهربانی و ذکر دلایل منطقی و عواقب و مزایای آن صورت پذیرد. افراد دلسوز به گونهای صحبت می کنند که دیگران احساس آرامش و خرسندی می کنند و بدون اینکه بی جهت از اعمال خود دفاع کنند تن به نصایح آن ها می دهند. وقتی کسی را نصیحت می کنید، وانمود کنید مدعی نیستید که بیشتر از او می دانید، بلکه احساس می کنید که در این راه مشکلاتی وجود دارد و سپس با بیان اینکه قصد کمک و راهنمایی او را دارید مطالبتان را بیان کنید.
نصیحت والدین
نصیحت والدین همیشه با هدف مثبت و سازنده انجام می شود اما گاهی با نا آگاهی مسیر را اشتباه سپری می کند. اکثر والدین می خواهند که فرزندشان در زندگی موفق باشد در این مقاله ما نگرش هایی را به والدین خواهیم داد که به اعتقاد ما به اهدافشان کمک می کند. والدین میبایستی از برخوردهای منفی و شدید و کوچک جلوهدادن احساسات نوجوان و یا گفتن اینکه چقدر اشتباه کرده است پرهیز کرده و در عوض در کمال آرامش با او برخورد کنند و قبل از آنکه شروع به صحبت کنند اندکی فکر کنند.
در صورتیکه نمیتوانید کنترل خود را داشته باشید و سریع به او جواب منفی میدهید، ایده خوبی است که به نوجوان خود بگویید، شرایط را بررسی خواهید کرد و یا اینکه بگویید «بگذار کمی فکر کنم بعداً به تو پاسخ خواهم داد.» همچنین میتوانید بگویید که باید این مسئله را با پدرش درمیان بگذارید و بعداً به او جواب مناسبی بدهید. به خاطر داشته باشید که پس از مدتی حتماً باید به او جواب دهید. روشهای دیگر نیز میتواند به شما کمک کند تا از تکنیک «فکر کردن قبل از حرف زدن» یاری جویید.
فرصتهایی برای افزایش ارتباط
اگر نوجوان شما بیشتر وقتش را در اتاقش سپری میکند و شما در قسمتی دیگر از خانه مثلاً آشپزخانه یا کتابخانه مشغول باشید، احتمال ایجاد ارتباط بین شما و نوجوانتان کمتر میشود؛ بنابراین برای ایجاد ارتباط، شما و نوجوانتان اگر در یک محل باشید بهتر است.
سعید به دستور مادر آشپزخانه را تمیز و مرتب کرده بود و منتظر مادر بود که از اداره بیاید و از او تشکر کند؛ حتی برای مادر میز غذا را نیز آماده کرده بود. به محض اینکه مادر زنگ در را بهصدا درآورد سعید به استقبال او رفت و از مادر خواست که چشمانش را ببندد و در آشپزخانه را باز کند ولی مادر چشمش را در آشپزخانه باز کرد و با تحکم گفت: «چرا چراغگاز را تمیز نکردهای؟!»
مادر کار زیبا و هیجان سعید و انتظار تشویق او را نادیده گرفت و به تعریفی دیگر (تو ذوق او زد)، قدر مسلم سعید یادش رفته بود که چراغ گاز را تمیز کند ولی کارهای زیبای دیگری انجام داده بود که از دید نامهربان مادر پنهان ماند. این ارتباط کلامی منفی سعید را از مادرش دور خواهد کرد.
با نوجوانتان صحبت کنید آن هم صحبت مثبت و تأثیرگذار و مشوق او باشید در رفتار مثبت و با برجسته کردن ویژگیها، نگرشها و فعالیتهای مثبت او خطوط ارتباطی خود را با او باز کنید تا بتوانید بیشتر از احساسات و عقاید و اعتراضات نوجوان خودآگاه شوید.
نصیحت
برخی از والدین تنها دائماً نصیحت میکنند و یا سؤال و جواب بیشمار.امروز چطور بود؟ دیشب بهت خوش گذشت؟ فردا چه برنامهای داری؟ عمه از من چی گفت؟ پدرت کجا رفت؟ و... برخی اوقات نوجوانی که تجربه چنین سؤالاتی را داشته در مقابل سؤالات والدین تنها جوابی سرسری میدهد یا دقیقاً به والدین چیزی را میگوید که آنها میخواهند بشنوند یا اصلاً جواب نمیدهد.
عباس میگفت وقتی نمرهای زیر 20 میگیرم تنم میلرزد نه از کم بودن نمره بلکه از نصیحتهای بیپایان و تکراری پدرم. باور کنید غیر از پند و اندرز از پدرم تاکنون حرف دیگری نشنیدهام؛ آنقدر تکراری شده که از اولین جمله تا آخرش را فوت آبم.
وقتی بیشتر ارتباط والدین با نوجوان پند و اندرز باشد در شرایطی هم که نیاز به پند و اندرز باشد نزد نوجوان پند و اندرز بیثمر و تکراری میشود.
بسیاری از والدین در سؤال کردن از تکالیف مدرسه نوجوانان وسواس عجیبی دارند و آنقدر تکراری سؤال میکنند که نوجوان از پاسخ دادن طفره میرود.
دستوراتی نظیر برو اتاقترو تمیز کن، برو سر تکالیفت، برو حمام کن و... ممکن است بارها و بارها تکرار شود. به جای تکرار این دستورات، بهتر است این دستورات قانونمند شود و پاداش و تنبیهی داشته باشد.سؤالات پیچ در پیچ، نصیحتها، تکرار سؤالات و دستورات، باعث عصبانیت، رنجش، نافرمانی، مخالفت و فرار نوجوان میشود. بهخاطر داشته باشید نوجوانان با این سؤلات آزرده میشوند.
هرچقدر ارتباط کلامی شما منفیتر باشد، عصبانیت و رنجش و دیگر احساسات منفی بیشتری را درنوجوان ایجاد میکند. اگر 3 بار در روز با نوجوان خود صحبت کنید و هر 3بار آنها منفی باشد بهمراتب بدتر از آن میشود که تصورش را میتوانید بکنید. در کل یک قانون خوب را در ذهنتان حک کنید، هنگامی که حاضر میشوید تا به رختخواب بروید بهخاطر بیاورید که چگونه روزتان را با نوجوانتان سپری کردهاید؟
آیا بیشتر اوقات ویژگیهای مثبت او را تقویت کردهاید یا اعمال منفی او را؟نوجوانانی که مقدار بیشتری ارتباط گفتاری مثبت از والدین خود دریافت میکنند، تمایل بیشتری برای صحبت با آنها دارند و درنتیجه رابطه آنها با والدین خود صمیمانه و متکی به اعتماد خواهد بود و در این میان والدین به تکیهگاهی مطمئن برای درددل و صحبت کردن و راهنمایی خواستن و مشورت نوجوانان تبدیل میشوند و ارتباط کلامی والدین با فرزندان مستحکمتر میشود.
معمولاً ارتباط کلامی والدین بیشتر در حد تفهیم موضوع، درس دادن، وادار کردن نوجوان به تغییر زاویه دید خود و تغییر رفتار است که این امر موجب میشود که از یک مصاحبه لذتبخش فاصله گرفته شود و اگر چنین شیوهای ادامه یابد، علاقه آنان به مصاحبت با والدین کاهش مییابد. هدف مهم در ارتباط با نوجوانان آن است که در مقابل او موضعگیری نکرده و همانند یک دوست با او صحبت کنید.
در ابتدا میتوان از طریق صحبت با نوجوانمان در مورد مسائل مورد علاقه به این هدف نزدیک شویم. اصولاً بچهها در این دوره بیشتر به ورزش و بازیهای رایانهای و یا جنس مخالف و یا یک دوست از جنس خود علاقهمندند و اگر بخواهیم که با او ارتباط برقرار کنیم باید تنها همانند یک دوست با او صحبت کنیم و قصد و منظور دیگری نداشته باشیم. برای این کار میتوانید با نوجوانتان در مورد مسائل مورد علاقهاش صحبت کنید. بسیاری از اوقات تنها مهم این است که با او صحبت کنید بدون اینکه سعی کنید او را نصیحت کرده یا موردی را به او تفهیم کنید، صحبت کنید تا بتوانید ارتباط برقرار کنید.
من میگم
سعی کنید احساسات نوجوان خود را درک کنید و بهگونهای مؤثر با او ارتباط برقرار کنید. تحکم و اجبار را در گفتار خود بهکار نبرید.
اگر روش (من میگم) دائم تکرار شود، نوجوان را عاصی کرده و از ارتباط با والدین خودداری میکند و درنتیجه از محیط خانه بیزار میشود. نوجوان با رفتار مثبت والدین خود در خانه میبایستی امنیت داشته باشد و خود را مالک بداند نه مستأجر.
عباس میپرسد: «امشب میتوانم به خانه دوستم بروم آنجا بخوابم؟»
مادر اعتنایی نمیکند. عباس دوباره مادر را مخاطب قرار میدهد، میپرسد: «میتوانم به خانه دوستم بروم آنجا بخوابم؟» پس از اینکه او این سؤال را تکرار میکند مادر میگوید: «نه.»
و پس از چند لحظه فکر کردن در مورد آن مادر میفهمد که دلیلی برای نهگفتن نداشته است. برخی از والدین قبل از آنکه حتی ذرهای به حرفهای نوجوان خود فکر کنند به آنها پاسخ منفی میدهند. به تعریفی دیگر قبل از اینکه فکر کنند حرف میزنند. فکر نکردن منجر به عکسالعملهای دیگری نسبت به نوجوان خواهد شد.
پدر فرهاد میگفت: «فرهاد با پولهای پسانداز کردهاش میخواست یک دوچرخه بخرد، اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که کاری احمقانه است. در مقابل حسرت فرهاد توضیح دادم، تو آنقدر پول نداری که یک دوچرخه بخری میدونی دوچرخه چقدر گران است؟ به عبارت دیگر میخواستم به او بگویم فکرش مسخره است و عملی نیست.»
همه ما در زندگی لحظاتی را داشته ایم که به نصیحت دیگران پرداخته ایم یا مورد نصیحت اطرافیان قرار گرفتهایم. لحظاتی که مشغول نصیحت دیگران بودیم احساس می کردیم که کاملا بر موضوع مورد بحث تسلط داریم و راه درست و غلط آن را به روشنی می دانیم. اما باید ببینیم طرف مقابل که مورد نصیحت ما قرار گرفته هم چنین اعتقادی نسبت به ما دارد؟
یا این که تصور می کند خود ما هم در این راه به موفقیت چندانی نرسیدهایم. البته بهتر است از افرادی که در مسیر مشابه شکست خورده اند مشاوره ای گرفته شود تا با شناخت اشتباه یا ضعف آن ها تجربهی تکرار نشدنی برای فرد وجود آید، ولی هیچ کسی تمایل ندارد مورد نصیحت فردی قرار بگیرد که به وضوح مشخص است خود او به توصیه های خودش عمل نمی کند. مثلا پدری که زمان برخورد با مشکل یا اتفاقی عصبانی می گردد و موجب می شود خانواده اش تحت تاثیر عواقب آن قرار بگیرند، اگر بخواهد در مورد شکیبایی و آرامش روانی با فرزندان خود صحبت کند، نمی تواند به نتیجه مطلوبی دست یابد. زیرا وقتی که به توصیه های ایده آل و رمانتیک می پردازد فرزندان او به این فکر می کنند که اگر این راه امکان پذیر بود یا بهتر از عصبانیت بود خود پدر از آن استفاده می کرد یا دست کم سعی می کرد نشان دهد به آن ها توجه دارد.
نصایح بی ارزش
وقتی که به نصیحت دیگران می پردازیم اولین تصوری که در ذهن آن ها ایجاد می شود این است که خود ما از این توصیه ها چگونه بهره برده ایم و چه میزان در این راه موفق بوده ایم یا این که چه میزان در راه تجربه یا تخصص و اطلاعات داریم. بهتر است زمانی دیگران را نصیحت کنیم و یا راه کاری به آن ها توصیه نماییم که خودمان در آن راه با سربلندی و افتخار موفق و پیروز شده باشیم یا اطلاعات و تجربه و تخصص کافی در آن زمینه داشته باشیم، به عبارتی در رابطه با موضوع مورد نظر، یقین داشته باشیم که بیشتر از فرد نصیحت شونده میدانیم.
تفاوت نصیحت کننده دلسوز با فرد غرض دار
البته افرادی را که از روی دلسوزی نصیحت می کنند می توان از کسانی که به دلایل بالا و یا خودنمایی، اقدام به ارشاد دیگران می کنند تشخیص داد. زیرا آدم های دلسوز می دانند که چطور باید دیگران را نصیحت کنند که به دل آن ها بنشید و تاثیر بگذارد. آن ها می دانند که نصیحت و سرزنش باید در محلی خلوت و دور از حضور افراد دیگر و با مهربانی و ذکر دلایل منطقی و عواقب و مزایای آن صورت پذیرد. افراد دلسوز به گونهای صحبت می کنند که دیگران احساس آرامش و خرسندی می کنند و بدون اینکه بی جهت از اعمال خود دفاع کنند تن به نصایح آن ها می دهند. وقتی کسی را نصیحت می کنید، وانمود کنید مدعی نیستید که بیشتر از او می دانید، بلکه احساس می کنید که در این راه مشکلاتی وجود دارد و سپس با بیان اینکه قصد کمک و راهنمایی او را دارید مطالبتان را بیان کنید.
نصیحت والدین
نصیحت والدین همیشه با هدف مثبت و سازنده انجام می شود اما گاهی با نا آگاهی مسیر را اشتباه سپری می کند. اکثر والدین می خواهند که فرزندشان در زندگی موفق باشد در این مقاله ما نگرش هایی را به والدین خواهیم داد که به اعتقاد ما به اهدافشان کمک می کند. والدین میبایستی از برخوردهای منفی و شدید و کوچک جلوهدادن احساسات نوجوان و یا گفتن اینکه چقدر اشتباه کرده است پرهیز کرده و در عوض در کمال آرامش با او برخورد کنند و قبل از آنکه شروع به صحبت کنند اندکی فکر کنند.
در صورتیکه نمیتوانید کنترل خود را داشته باشید و سریع به او جواب منفی میدهید، ایده خوبی است که به نوجوان خود بگویید، شرایط را بررسی خواهید کرد و یا اینکه بگویید «بگذار کمی فکر کنم بعداً به تو پاسخ خواهم داد.» همچنین میتوانید بگویید که باید این مسئله را با پدرش درمیان بگذارید و بعداً به او جواب مناسبی بدهید. به خاطر داشته باشید که پس از مدتی حتماً باید به او جواب دهید. روشهای دیگر نیز میتواند به شما کمک کند تا از تکنیک «فکر کردن قبل از حرف زدن» یاری جویید.
فرصتهایی برای افزایش ارتباط
اگر نوجوان شما بیشتر وقتش را در اتاقش سپری میکند و شما در قسمتی دیگر از خانه مثلاً آشپزخانه یا کتابخانه مشغول باشید، احتمال ایجاد ارتباط بین شما و نوجوانتان کمتر میشود؛ بنابراین برای ایجاد ارتباط، شما و نوجوانتان اگر در یک محل باشید بهتر است.
سعید به دستور مادر آشپزخانه را تمیز و مرتب کرده بود و منتظر مادر بود که از اداره بیاید و از او تشکر کند؛ حتی برای مادر میز غذا را نیز آماده کرده بود. به محض اینکه مادر زنگ در را بهصدا درآورد سعید به استقبال او رفت و از مادر خواست که چشمانش را ببندد و در آشپزخانه را باز کند ولی مادر چشمش را در آشپزخانه باز کرد و با تحکم گفت: «چرا چراغگاز را تمیز نکردهای؟!»
مادر کار زیبا و هیجان سعید و انتظار تشویق او را نادیده گرفت و به تعریفی دیگر (تو ذوق او زد)، قدر مسلم سعید یادش رفته بود که چراغ گاز را تمیز کند ولی کارهای زیبای دیگری انجام داده بود که از دید نامهربان مادر پنهان ماند. این ارتباط کلامی منفی سعید را از مادرش دور خواهد کرد.
با نوجوانتان صحبت کنید آن هم صحبت مثبت و تأثیرگذار و مشوق او باشید در رفتار مثبت و با برجسته کردن ویژگیها، نگرشها و فعالیتهای مثبت او خطوط ارتباطی خود را با او باز کنید تا بتوانید بیشتر از احساسات و عقاید و اعتراضات نوجوان خودآگاه شوید.
نصیحت
برخی از والدین تنها دائماً نصیحت میکنند و یا سؤال و جواب بیشمار.امروز چطور بود؟ دیشب بهت خوش گذشت؟ فردا چه برنامهای داری؟ عمه از من چی گفت؟ پدرت کجا رفت؟ و... برخی اوقات نوجوانی که تجربه چنین سؤالاتی را داشته در مقابل سؤالات والدین تنها جوابی سرسری میدهد یا دقیقاً به والدین چیزی را میگوید که آنها میخواهند بشنوند یا اصلاً جواب نمیدهد.
عباس میگفت وقتی نمرهای زیر 20 میگیرم تنم میلرزد نه از کم بودن نمره بلکه از نصیحتهای بیپایان و تکراری پدرم. باور کنید غیر از پند و اندرز از پدرم تاکنون حرف دیگری نشنیدهام؛ آنقدر تکراری شده که از اولین جمله تا آخرش را فوت آبم.
وقتی بیشتر ارتباط والدین با نوجوان پند و اندرز باشد در شرایطی هم که نیاز به پند و اندرز باشد نزد نوجوان پند و اندرز بیثمر و تکراری میشود.
بسیاری از والدین در سؤال کردن از تکالیف مدرسه نوجوانان وسواس عجیبی دارند و آنقدر تکراری سؤال میکنند که نوجوان از پاسخ دادن طفره میرود.
دستوراتی نظیر برو اتاقترو تمیز کن، برو سر تکالیفت، برو حمام کن و... ممکن است بارها و بارها تکرار شود. به جای تکرار این دستورات، بهتر است این دستورات قانونمند شود و پاداش و تنبیهی داشته باشد.سؤالات پیچ در پیچ، نصیحتها، تکرار سؤالات و دستورات، باعث عصبانیت، رنجش، نافرمانی، مخالفت و فرار نوجوان میشود. بهخاطر داشته باشید نوجوانان با این سؤلات آزرده میشوند.
هرچقدر ارتباط کلامی شما منفیتر باشد، عصبانیت و رنجش و دیگر احساسات منفی بیشتری را درنوجوان ایجاد میکند. اگر 3 بار در روز با نوجوان خود صحبت کنید و هر 3بار آنها منفی باشد بهمراتب بدتر از آن میشود که تصورش را میتوانید بکنید. در کل یک قانون خوب را در ذهنتان حک کنید، هنگامی که حاضر میشوید تا به رختخواب بروید بهخاطر بیاورید که چگونه روزتان را با نوجوانتان سپری کردهاید؟
آیا بیشتر اوقات ویژگیهای مثبت او را تقویت کردهاید یا اعمال منفی او را؟نوجوانانی که مقدار بیشتری ارتباط گفتاری مثبت از والدین خود دریافت میکنند، تمایل بیشتری برای صحبت با آنها دارند و درنتیجه رابطه آنها با والدین خود صمیمانه و متکی به اعتماد خواهد بود و در این میان والدین به تکیهگاهی مطمئن برای درددل و صحبت کردن و راهنمایی خواستن و مشورت نوجوانان تبدیل میشوند و ارتباط کلامی والدین با فرزندان مستحکمتر میشود.
معمولاً ارتباط کلامی والدین بیشتر در حد تفهیم موضوع، درس دادن، وادار کردن نوجوان به تغییر زاویه دید خود و تغییر رفتار است که این امر موجب میشود که از یک مصاحبه لذتبخش فاصله گرفته شود و اگر چنین شیوهای ادامه یابد، علاقه آنان به مصاحبت با والدین کاهش مییابد. هدف مهم در ارتباط با نوجوانان آن است که در مقابل او موضعگیری نکرده و همانند یک دوست با او صحبت کنید.
در ابتدا میتوان از طریق صحبت با نوجوانمان در مورد مسائل مورد علاقه به این هدف نزدیک شویم. اصولاً بچهها در این دوره بیشتر به ورزش و بازیهای رایانهای و یا جنس مخالف و یا یک دوست از جنس خود علاقهمندند و اگر بخواهیم که با او ارتباط برقرار کنیم باید تنها همانند یک دوست با او صحبت کنیم و قصد و منظور دیگری نداشته باشیم. برای این کار میتوانید با نوجوانتان در مورد مسائل مورد علاقهاش صحبت کنید. بسیاری از اوقات تنها مهم این است که با او صحبت کنید بدون اینکه سعی کنید او را نصیحت کرده یا موردی را به او تفهیم کنید، صحبت کنید تا بتوانید ارتباط برقرار کنید.
من میگم
سعی کنید احساسات نوجوان خود را درک کنید و بهگونهای مؤثر با او ارتباط برقرار کنید. تحکم و اجبار را در گفتار خود بهکار نبرید.
اگر روش (من میگم) دائم تکرار شود، نوجوان را عاصی کرده و از ارتباط با والدین خودداری میکند و درنتیجه از محیط خانه بیزار میشود. نوجوان با رفتار مثبت والدین خود در خانه میبایستی امنیت داشته باشد و خود را مالک بداند نه مستأجر.
تربیت «نصیحت کردن» نیست!
آنچه مسلم است این است که بخش عمده ای از شخصیت کودکان که سهمی بارز و عمده در زندگی دارد در آن دسته از رفتارهایی شکل می گیرد که به صورت «غیر کلامی» پنهان و خاموش ارائه می شود. تنها بخش اندکی از اثرگذاری های تربیتی آن هم در سطح بسیار ناپایدار و گذرا از طریق زبان و در قالب نصیحت و پند و اندرز حاصل می شود.
متداول ترین و رایج ترین تصور اشتباه آمیز معلمان و مربیان و اولیاء خانواده در تربیت این است که انتظار داشته باشند هر آنچه را که کودکان می گویند قلباً بپذیرند؛ در حالی که گفتن، تربیت کردن نیست. اظهار کردن واقعیت هایی که در ذهن وجود دارد یک انگیزه طبیعی است که شخص بزرگسال را وادار می کند تا بخواهد دیگران هم از این واقعیت ها آگاه شوند. اما این آگاهی که در سطح شناختی آن هم در مرحله ناپایدار دانستن متوقف می شود نمی تواند تأثیر تربیتی به خود بگیرد، درست همان گونه که نوازش کردن کودک تب او را درمان نمی کند، گفتن واقعیت ها به او نیز نه جهل او را درمان می کند و نه مشکلات شخصیتی و رفتاری اش را.
مثلاً در بعد آموزشی، هنر یک معلم آگاه و با تجربه در این نیست که دائماً در پی انتقال و تحمیل اطلاعات، داده ها و دانسته های علمی به دانش آموزان باشد، (آن هم به صورت کلامی و نصیحت) بلکه هنر اصلی و در عین حال ظریف معلم، ایجاد عشق به دانستن، کشف کردن و خلق کردن در یادگیرنده است. معلم یا مربی برای پرورش نیروی تفکر باید محیطی را فراهم سازد که دانش آموزان خود به تفکر و تعمق در مسایل بپردازند.
به عبارت دیگر، رسالت معلم در این است که متعلم را از وابستگی های کلامی و نصایح بیرونی برهاند و با فراهم سازی زمینه های مستعد و مساعد او را به درون خویش رهنمون سازد. بهترین ذکرها و نافذترین داروها و حتی مؤثرترین روش های درمانی در درون انسان است. بهترین نصایح در خویشتن فرد نهفته است، تنها آماده سازی روانی و تزکیه دل را می طلبد تا فرد از «حجت های بیرونی» پی به «حجت های درونی» خود ببرد، از «عقل دیگری» رها گشته و به « عقل خود» دست یابد از «نصیحت غیر» بپرهیزد و از «نصیحت خود» سیراب شود.
در مورد مشکلات و ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری نیز همین حکم صادق است. اگر کودکان بنابر اقتضای سن و شرایط خاص تحول روانی، دچار مشکلات رفتاری می گردند قبل از آنکه برای معالجه و تغییر رفتار آن ها از طریق کلامی و نصیحت اقدام کنیم بهتر است به روش های عملی و فراهم کردن موقعیت های تربیتی تکیه کنیم تا خود به خود مشکل مورد نظر مرتفع گردد. برای مثال، اگر دانش آموزی از افسردگی روانی رنج می برد و نسبت به محیط، همسالان و محرک های محیطی بی تفاوت و بی علاقه شده است، به جای اینکه از طریق نصیحت او را به زندگی بانشاط و فعال دعوت کنیم که قطعاً بیهوده به نظر می رسد، باید شرایطی را در مدرسه یا خانه فراهم کنیم که او از وجود خویش لذت ببرد؛ «احساس مفید بودن» در او ریشه بگیرد؛ به کارهایی که می تواند انجام دهد تشویقش کنیم تا او با احساس موفقیت و پیروزی تصویری که از خود دارد تغییر دهد و خواهیم دید با این «عمل و رفتار»، خود بخود احساس افسردگی و اندوه را از درون او زدوده ایم. بدون اینکه با کلام و نصیحت با او برخورد کرده باشیم.
ما باید زبان «کردار» را جایگزین زبان «گفتار» کنیم. زیرا زبان رفتار، زبان حال، زبان احساس، عواطف و هیجان است. بدون تردید بخش عظیمی از حالات و هیجانات ناخودآگاه ما در هنگامی که در حال انتقال پیام کلامی هستیم به دیگران منتقل می شود و آنچه را که در «پس گفتار» ما ارسال می شود قوی تر و گویاتر از تمامی عباراتی است که در «متن گفتار» بیان می شود.
چگونه دیگران را نصیحت کنیم؟!
هنگام نصیحت دیگران با ید به موقعیت و شرایط فرد مورد نظر توجه داشت و همچنین آگاه باشیم که گفته های ما خلاف برنامه و مغایر با عقاید و خواسته های وی نباشد، یا اینکه اطلاعت و تجربه ما کم تر از خود او نباشد. زیرا در این وضعیت نه تنها او به نصایح ما توجه نمی کند، بلکه از اعتبار و احترام ما هم در نزد خود می کاهد. اگر در مورد فردی احساس دلسوزی می کنیم و وظیفه خود می دانیم تا او را از اشتباهش باز داریم باید با زبانی او را راهنمایی کنیم که احساس نکند ما او را ضعیف و جاهل می شماریم. نصایح ما باید جنبه انتقادی یا تمسخر نداشته باشد و درصدد تخریب دیگران به کار گرفته نشود، ضمن این که با عنوان آن اعصاب و روان فرد تحریک نگردد.
باید یاد بگیریم که اگر میخواهیم کسی را نصیحت کنیم، اینکار را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم چون به این طریق همیشه مورد احترام اطرافیانی قرار می گیریم که به واسطه نصیحت های ما فهم، اعتماد به نفس و کنترل بیشتری نسبت به زندگی خود پیدا کرده اند. برای اینکه کسی را به درستی نصیحت کنیم، کلید کار دانستن تفاوت بین درددل منفعل و درخواست فعال است. وقتی کسی از شما برای پند و اندرز، کمک می خواهد، باید طوری به این موقعیت نزدیک شوید که مربیان زندگی به کارشان نزدیک میشوند. یعنی نه با جواب دادن سوالها، بلکه با پرسیدن سوال های درست.
آنچه مسلم است این است که بخش عمده ای از شخصیت کودکان که سهمی بارز و عمده در زندگی دارد در آن دسته از رفتارهایی شکل می گیرد که به صورت «غیر کلامی» پنهان و خاموش ارائه می شود. تنها بخش اندکی از اثرگذاری های تربیتی آن هم در سطح بسیار ناپایدار و گذرا از طریق زبان و در قالب نصیحت و پند و اندرز حاصل می شود.
متداول ترین و رایج ترین تصور اشتباه آمیز معلمان و مربیان و اولیاء خانواده در تربیت این است که انتظار داشته باشند هر آنچه را که کودکان می گویند قلباً بپذیرند؛ در حالی که گفتن، تربیت کردن نیست. اظهار کردن واقعیت هایی که در ذهن وجود دارد یک انگیزه طبیعی است که شخص بزرگسال را وادار می کند تا بخواهد دیگران هم از این واقعیت ها آگاه شوند. اما این آگاهی که در سطح شناختی آن هم در مرحله ناپایدار دانستن متوقف می شود نمی تواند تأثیر تربیتی به خود بگیرد، درست همان گونه که نوازش کردن کودک تب او را درمان نمی کند، گفتن واقعیت ها به او نیز نه جهل او را درمان می کند و نه مشکلات شخصیتی و رفتاری اش را.
مثلاً در بعد آموزشی، هنر یک معلم آگاه و با تجربه در این نیست که دائماً در پی انتقال و تحمیل اطلاعات، داده ها و دانسته های علمی به دانش آموزان باشد، (آن هم به صورت کلامی و نصیحت) بلکه هنر اصلی و در عین حال ظریف معلم، ایجاد عشق به دانستن، کشف کردن و خلق کردن در یادگیرنده است. معلم یا مربی برای پرورش نیروی تفکر باید محیطی را فراهم سازد که دانش آموزان خود به تفکر و تعمق در مسایل بپردازند.
به عبارت دیگر، رسالت معلم در این است که متعلم را از وابستگی های کلامی و نصایح بیرونی برهاند و با فراهم سازی زمینه های مستعد و مساعد او را به درون خویش رهنمون سازد. بهترین ذکرها و نافذترین داروها و حتی مؤثرترین روش های درمانی در درون انسان است. بهترین نصایح در خویشتن فرد نهفته است، تنها آماده سازی روانی و تزکیه دل را می طلبد تا فرد از «حجت های بیرونی» پی به «حجت های درونی» خود ببرد، از «عقل دیگری» رها گشته و به « عقل خود» دست یابد از «نصیحت غیر» بپرهیزد و از «نصیحت خود» سیراب شود.
در مورد مشکلات و ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری نیز همین حکم صادق است. اگر کودکان بنابر اقتضای سن و شرایط خاص تحول روانی، دچار مشکلات رفتاری می گردند قبل از آنکه برای معالجه و تغییر رفتار آن ها از طریق کلامی و نصیحت اقدام کنیم بهتر است به روش های عملی و فراهم کردن موقعیت های تربیتی تکیه کنیم تا خود به خود مشکل مورد نظر مرتفع گردد. برای مثال، اگر دانش آموزی از افسردگی روانی رنج می برد و نسبت به محیط، همسالان و محرک های محیطی بی تفاوت و بی علاقه شده است، به جای اینکه از طریق نصیحت او را به زندگی بانشاط و فعال دعوت کنیم که قطعاً بیهوده به نظر می رسد، باید شرایطی را در مدرسه یا خانه فراهم کنیم که او از وجود خویش لذت ببرد؛ «احساس مفید بودن» در او ریشه بگیرد؛ به کارهایی که می تواند انجام دهد تشویقش کنیم تا او با احساس موفقیت و پیروزی تصویری که از خود دارد تغییر دهد و خواهیم دید با این «عمل و رفتار»، خود بخود احساس افسردگی و اندوه را از درون او زدوده ایم. بدون اینکه با کلام و نصیحت با او برخورد کرده باشیم.
ما باید زبان «کردار» را جایگزین زبان «گفتار» کنیم. زیرا زبان رفتار، زبان حال، زبان احساس، عواطف و هیجان است. بدون تردید بخش عظیمی از حالات و هیجانات ناخودآگاه ما در هنگامی که در حال انتقال پیام کلامی هستیم به دیگران منتقل می شود و آنچه را که در «پس گفتار» ما ارسال می شود قوی تر و گویاتر از تمامی عباراتی است که در «متن گفتار» بیان می شود.
چگونه دیگران را نصیحت کنیم؟!
هنگام نصیحت دیگران با ید به موقعیت و شرایط فرد مورد نظر توجه داشت و همچنین آگاه باشیم که گفته های ما خلاف برنامه و مغایر با عقاید و خواسته های وی نباشد، یا اینکه اطلاعت و تجربه ما کم تر از خود او نباشد. زیرا در این وضعیت نه تنها او به نصایح ما توجه نمی کند، بلکه از اعتبار و احترام ما هم در نزد خود می کاهد. اگر در مورد فردی احساس دلسوزی می کنیم و وظیفه خود می دانیم تا او را از اشتباهش باز داریم باید با زبانی او را راهنمایی کنیم که احساس نکند ما او را ضعیف و جاهل می شماریم. نصایح ما باید جنبه انتقادی یا تمسخر نداشته باشد و درصدد تخریب دیگران به کار گرفته نشود، ضمن این که با عنوان آن اعصاب و روان فرد تحریک نگردد.
باید یاد بگیریم که اگر میخواهیم کسی را نصیحت کنیم، اینکار را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم چون به این طریق همیشه مورد احترام اطرافیانی قرار می گیریم که به واسطه نصیحت های ما فهم، اعتماد به نفس و کنترل بیشتری نسبت به زندگی خود پیدا کرده اند. برای اینکه کسی را به درستی نصیحت کنیم، کلید کار دانستن تفاوت بین درددل منفعل و درخواست فعال است. وقتی کسی از شما برای پند و اندرز، کمک می خواهد، باید طوری به این موقعیت نزدیک شوید که مربیان زندگی به کارشان نزدیک میشوند. یعنی نه با جواب دادن سوالها، بلکه با پرسیدن سوال های درست.
خیلی گستاخانه است که بخواهیم درمورد طریقه نصیحت کردن، نصیحتتان کنیم اما درمیان گذاشتن ایده ها، نظرات و تجربیات همدیگر به این طریق می تواند بسیار مفید باشد. نصیحت خوبی که به درستی منتقل شود واقعاً ارزشمند است اما برای بد رساندن پند و اندرز به کسی راه های زیادی وجود دارد.
باید یاد بگیریم که اگر میخواهیم کسی را نصیحت کنیم، اینکار را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم چون به این طریق همیشه مورد احترام اطرافیانی قرار می گیریم که به واسطه نصیحت های ما فهم، اعتماد به نفس و کنترل بیشتری نسبت به زندگی خود پیدا کرده اند.
برای اینکه کسی را به درستی نصیحت کنیم، کلید کار دانستن تفاوت بین درددل منفعل و درخواست فعال است. وقتی کسی از شما برای پند و اندرز، کمک می خواهد، باید طوری به این موقعیت نزدیک شوید که مربیان زندگی به کارشان نزدیک میشوند. یعنی نه با جواب دادن سوالها، بلکه با پرسیدن سوال های درست.
اگر می خواهید بدانید که چطور باید بهترین نصیحت و اندرز را به اطرافیانتان ارائه کنید، به راهنمایی های زیر توجه کنید:
درددل و گوش کردن
درددل کردن تجربه ای ارضاءکننده است. چند روز است که مسئله ای فکرتان را مشغول کرده است و به طور ناگهانی سر درددلتان برای یکی از دوستان باز می شود. فقط درمورد آن موضوع سر صحبت را باز کرده اید اما این عمل به تنهایی فکرتان و روانتان را تصفیه می کند و حتی راه حلهایی هم پیش رویتان قرار می دهد. بعد، دوستتان اشتباهات کارتان را به شما نشان می دهد و به شما می گوید چه باید بکنید و او اگر جای شما بود چه میکرد.
نصیحت زمانی بهترین تاثیر را دارد که طرف مقابل خودش از شما بخواهد. بدترین نصیحت هایی که در عمرتان شنیده اید یا به کسی داده اید، نصیحت هایی است که بدون تقاضا مطرح شده اند. تقاضا مهمترین بخش فرایند کشف است و بهتر است به دوستتان اجازه دهید خودش درمورد مشکلاتش از شما کمک بخواهد و درغیراینصورت بهتر است که توصیه ها و نصیحت هایمان را برای خودمان نگه داریم.
این مسئله به خصوص اگر طرف مقابلمان خانم ها باشند اهمیت بیشتری پیدا میکند. اگر میخواهید خانمی را در کارهایش راهنمایی کنید بهتر است اجازه بدهید خودش از شما بخواهد آنوقت شنونده ای حامی و سنگ صبور باشید و صبر کنید تا طرفتان خودش نظرتان را جویا شود. اگر چنین اتفاقی نیفتاد، می توانید از او سوال کنید که “نظر من را می خواهی؟” و بعد منتظر جواب او بمانید.
سوال پرسیدن
اگر از شما خواسته شده که نصیحت کنید و پند بدهید، و می خواهید مقدس و همه چی تمام جلوه نکنید، موثرترین راه این است که سوال بپرسید، چون:
باید یاد بگیریم که اگر میخواهیم کسی را نصیحت کنیم، اینکار را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم چون به این طریق همیشه مورد احترام اطرافیانی قرار می گیریم که به واسطه نصیحت های ما فهم، اعتماد به نفس و کنترل بیشتری نسبت به زندگی خود پیدا کرده اند.
برای اینکه کسی را به درستی نصیحت کنیم، کلید کار دانستن تفاوت بین درددل منفعل و درخواست فعال است. وقتی کسی از شما برای پند و اندرز، کمک می خواهد، باید طوری به این موقعیت نزدیک شوید که مربیان زندگی به کارشان نزدیک میشوند. یعنی نه با جواب دادن سوالها، بلکه با پرسیدن سوال های درست.
اگر می خواهید بدانید که چطور باید بهترین نصیحت و اندرز را به اطرافیانتان ارائه کنید، به راهنمایی های زیر توجه کنید:
درددل و گوش کردن
درددل کردن تجربه ای ارضاءکننده است. چند روز است که مسئله ای فکرتان را مشغول کرده است و به طور ناگهانی سر درددلتان برای یکی از دوستان باز می شود. فقط درمورد آن موضوع سر صحبت را باز کرده اید اما این عمل به تنهایی فکرتان و روانتان را تصفیه می کند و حتی راه حلهایی هم پیش رویتان قرار می دهد. بعد، دوستتان اشتباهات کارتان را به شما نشان می دهد و به شما می گوید چه باید بکنید و او اگر جای شما بود چه میکرد.
نصیحت زمانی بهترین تاثیر را دارد که طرف مقابل خودش از شما بخواهد. بدترین نصیحت هایی که در عمرتان شنیده اید یا به کسی داده اید، نصیحت هایی است که بدون تقاضا مطرح شده اند. تقاضا مهمترین بخش فرایند کشف است و بهتر است به دوستتان اجازه دهید خودش درمورد مشکلاتش از شما کمک بخواهد و درغیراینصورت بهتر است که توصیه ها و نصیحت هایمان را برای خودمان نگه داریم.
این مسئله به خصوص اگر طرف مقابلمان خانم ها باشند اهمیت بیشتری پیدا میکند. اگر میخواهید خانمی را در کارهایش راهنمایی کنید بهتر است اجازه بدهید خودش از شما بخواهد آنوقت شنونده ای حامی و سنگ صبور باشید و صبر کنید تا طرفتان خودش نظرتان را جویا شود. اگر چنین اتفاقی نیفتاد، می توانید از او سوال کنید که “نظر من را می خواهی؟” و بعد منتظر جواب او بمانید.
سوال پرسیدن
اگر از شما خواسته شده که نصیحت کنید و پند بدهید، و می خواهید مقدس و همه چی تمام جلوه نکنید، موثرترین راه این است که سوال بپرسید، چون:
– طرف را وادار می کند همه جنبه های مشکلش را خوب بررسی کند.
– به او این امکان را می دهد که راه حلهایی برای خود پیدا کند و تصمیمات و نتیجه آنها را تحت کنترل خود درآورد.
– به شما این امکان را می دهد که از دادن پاسخی که ممکن است نادرست باشد یا آمادگیش را نداشته باشید، جاخالی دهید.
– قدیس و واعظ جلوه نخواهید کرد چون وانمود نمی کنید که همه پاسخ پیش شماست
با اینکه هیچ فرمول قدم به قدمی برای سوالهایی که باید بپرسید وجود ندارد اما باید بتوانید این پرسشها را در قالب پنج پرسش کلیدی، چه چیز، چه وقت، چرا، چه کسی، و چطور نگه دارید. این سوالات اگر خاص و صریح باشند و پاسخی که به آنها داده می شود هم به همان اندازه صریح باشد، بهترین فرصت را برای تاثیرگذاری در اختیارتان قرار می دهد.
برای مثال، این داستان رادر نظر بگیرید: دوستتان نگران این است که شاید دوست دخترش معتاد شده باشد، و از شما می خواهد کمکش کنید که آیا باید این مسئله را با کسی درمیان بگذارد یا نه.
چه چیزی: او چه کاری انجام داده که باعث شده فکر کنی که مشکلی دارد؟ فکر می کنی به چه موادی اعتیاد دارد؟ آیا درمورد مسائل کوچک دروغ می گوید؟ آیا چیزی را از شما پنهان می کند؟
چه کسی: وقتش را با چه کسی می گذراند؟ آیا تو این افراد را می شناسی؟ وقتی به فکر درمیان گذاشتن این مسئله با دیگران می افتی، چه کسانی به ذهنت می رسند؟ آیا با آنها در این مورد صحبت کرده ای؟
چرا: چرا فکر می کنی که باید مشکل را با دیگران درمیان بگذاری؟ قبل از اینکه اینقدر پیشروی کنید آیا با خودش صحبت کرده ای؟ آیا مستقیماً از خودش پرسیده ای؟ از دوستانش چطور؟
چطور: تصور کن که بقیه راهم از این موضوع باخبر کردی، فقط عده دیگری را در این مسئله درگیر و نگران کرده ای، بدون اینکه حتی مطمئن باشی که چنین مسئله ای صحت دارد. آنها را وارد این اتاق می کنی و به دوست دخترت به دروغ می گویی که می خواهی جای دیگری بروی.
چه زمان: فکر میکنی کی اینکار باید انجام شود؟ فوراً؟ آیا او وارد موقعیت های خطرناکی شده است؟ اگر موضوع را با خودش درمیان گذاشتی و او همه چیز را انکار کرد چه؟
دست کمک
در وضعیت ایدآل این پروسه سوال پرسیدن و پرسیدن سوالات بیشتر برحسب پاسخ هایی که دریافت می کنید می تواند خیلی از شک ها و ابهامات مسئله را از بین ببرد و وقتی این پرسش و پاسخ ها تمام شد، طرف مقابلتان به یک راه حل درست و حسابی رسیده است. اینکار باعث می شود فرد بهتر بفهمد که در آن موقعیت چه
کار باید بکند و چه انتخاب هایی پیش رو دارد. مطمئن باشید اگر همه چیز همینطور پیش برود، او باز هم برای کمک به سراغتان می آید.
چرا بچهها از نصیحت فراری اند؟!
نصیحت کردن شاید برای والدین راحتترین و دم دستیترین راه برای توبیخ یا آگاهی دادن به فرزند باشد اما برای بچهها بدترین و مخربترین روش است.
اگر فرزند نوجوانی دارید که هر از گاهی برای هدایت و تربیت او، شروع به نصیحت کردنش میکنید، باید بدانید که این روش هیچ وقت به نتیجهای که میخواهید نمیرسد. برای ارتباط برقرار کردن با انسانها، در هر سنی که باشند، نصیحت غیردوستانهترین و البته ملالآورترین روش گفتوگو است.
نصیحت حس نادان انگاشته شدن و سرزنش به ما میدهد. چون گفتوگویی مبتنی بر درست و غلط و بکننکن است و یک طرف آن، عقل کل ماجراست و طرف دیگر، خطاکار و نادان. نصیحت و خطابه نگاهی از بالا به پایین را به شنونده القا میکند؛ چنین گفتوگویی یکسویه است و طرف مقابل را به جبههگیری وا می دارد و او را کسل میکند.
گفتوگو با نوجوان را دست کم نگیرید و فکر نکنید قرار است کار سادهای بکنید. قبل از گفتوگو به محتوای آن فکر کنید، سؤالاتی را که قرار است بپرسید با خودتان مرور کنید و جوابهای احتمالی او را بسنجید. برای گفتوگو با نوجوان باید نقشه و طرح گفتوگو داشته باشید.
در هنگام گفتوگو خونسرد باشید و در همه حال به خودتان یادآوری کنید که باید گفتوگویی آرام، منطقی و بالغانه داشته باشید.
به جای نصیحت، مکالمات کوتاه و مؤثر با فرزندتان داشته باشید. نوجوانها کم حوصلهاند و دل شان نمیخواهد مقدمه چینیهای شما یا پند و اندرزهایتان را بشنوند. به جای آن خیلی صریح و مستقیم گفتوگویی بالغانه با او داشته باشید و بگویید چه کاری را باید انجام دهد و چرا.
درباره کلیات و مفاهیم انتزاعی حرف نزنید. نگویید دوست خوب کیست، دوست بد کیست یا چرا حفظ آبروی خانوادگی موضوع مهمی است... به جای آن مستقیم سر موضوع اصلی بروید. سؤال بپرسید و جواب شفاف دریافت کنید.
از تجربیات گذشته خود و از احساستان نسبت به موضوع بگویید. برایش توضیح دهید که درباره یک موضوع چطور فکر میکنید و چه چیز باعث شده نگران شوید.
به جای چانه زدن درباره یک موضوع، مقرراتی وضع کنید و از فرزندتان بخواهید به آنها پایبند باشد. همه چیز را با خط کش این مقررات بسنجید. بهتر است هنگام وضع این قوانین با او مشورت کنید تا خودش هم در قانونگذاری سهیم باشد. اینطور پایبندی بیشتری به قوانین خانواده خواهد داشت.
به جای استفاده از جملات امری یا اتهام زدن، از جملاتی استفاده کنید که اینطور شروع میشوند: «من فکر میکنم که...» یا «احساس من این است که...» یا «من و پدرت/مادرت به این نتیجه رسیدهایم که...»
دوست دارید کودک شما موفق ترین و شادترین انسان باشد برای همین وقتی از او اشتباهی سر می زند شروع به صحبت می کنید ، در میان نصیحت والدین جملاتی گفته می شود. در اینجا چند مورد از آسیب پذیر ترین موارد که در حال حاضر به فزندانمان در مورد موفقیت می آموزیم و چه چیزهایی باید جای آن ها به آن بیاموزیم ؟
باید بگوها و نگوهایی که والدین از نصیحت فرزندانشان نمی دانند
چیزهایی که ما به فرزندانمان می آموزیم :به آینده تمرکز کن !
چیزهایی که باید به آن ها بگویید :در لحظه زندگی کن !
حتما این کار سختی خواهد بود که دائماً در حال تمرکز کردن باشید . محققان به ما نشان می دهند کهذهن های ما تمایل دارد تا 50% از زمانی که ما بیداریم را به خود اختصاص دهند.
وزمانی که ذهن ما این تمایل را داشته باشد اغلب ما شروع به نگرانی در مورد آینده مان نمی کنیم که در نتیجه این عمل باعث ایجاد احساسات منفی می شود و استرس کل وجودمان را در بر می گیرد.
تمرکز بیش از حد بر روی اینکه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد و چه اتفاقی نخواهد افتاد عملکرد ذهن را مختل می سازد و همچنین توانایی های فکری ما را آسیب خواهد رساند
اگر بچه های تان یاد بگیرند که در لحظه زندگی کنند می توانند بهتر از پس کارها برآیند و احساس بهتری خواهند داشت و زمانیکه آنها احساس شادی بیشتری کنند قادر خواهند بود که سریعتر یاد بگیرند.
می تواند خلاقانه تر فکر کنند و راحتتر می توانند مشکلاتشان را حل کنند . حتی مطالعات نیز نشان می دهند که شادی 10 % بیشتر باعث می شود که فعال تر باشید در نتیجه انرژی مثبت باعث افزایش یادگیری شما خواهند شد.
اشتباهات والدین در نصحیت ردن فرزندانشان
مطمئناً این خیلی خواهد بود که فرزندانتان برای کاری که انجام می دهند هدف داشته باشد.
چیزی که شما به فرزندانتان میگویید : استرس اجتناب ناپذیر است - خودتان را تحت فشار قرار دهید.
چیزی که باید به فرزندتان بگویید:استرس اجتناب پذیر است - سخت گیر نباشد.
کودکان در سنین نوجوانی احساس اضطراب می کنند و احساس فشار سنگین انجام تکالیف مدرسه به بهترین نحو را دارند. این کار خیلی ناراحت کننده می باشد چرا که ما شاهد خودکشی در آنها هستیم.
چون که ما زندگی خود را همچون زندگی بزرگسالان داریم به فرزندان و مدام می گوییم که استرس یک چیز اجتناب ناپذیر است و باید استرس داشته باشند تا در زندگیشان موفق باشد.
در کل این سبک زندگی برای مدل دادن و فرم دادن زندگی آنها مناسب نیست ما توصیه می کنیم که والدین برای آموزش دادن فرزندان خود مهارت های لازم را کسب کنند تا فرزندانشان در آینده دچار مشکل نشوند ، برای کاهش استرس می توانیم کارهای چون مدیتیشن ، یوگا و تنفس آزاد استفاده کنیم تا فشارهای وارد شده بر ما کاهش یابند.
با آموزش دادن این کارها به فرزندانتان نحوه هضم مسائل و استرس های را یاد می گیرند.
حتی در اوقات فراغت مان افراد در جوامع غرب تمایل دارند تا عواطف مثبت و انرژی بخش را احساس کنند و این به این معناست که فرزندانمان برنامه هایی با فعالیت های اضافی دوست دارند که زمان کمتری صرف کنند.
با تفریح هیچ مشکلی نیست خیلی هم خوب می باشد که انسان می تواند از لحاظ روحیه و انرژی بیشتر و مثبتی به دست آورد اما هیجان و استرس باعث بروز برخی مشکلات می شود که حل کردن آن یا فراموش کردن آن کار مشکلی خواهد بود.
تحقیقات نشان می دهد که مغز ما تمایل به رشد بیش از حد دارد پس شما با راهنمایی فرزندانتان بهتر می توانید آنها را پرورش دهید و ذهن آنها بهتر می تواند رشد و برنامه ریزی شود.
کودکان برای پیدا کردن آرامش اغلب یا کتاب می خواند یا تمایل به بودن با دوستشان دارند یا که به پیاده روی می روند یا زیر یک درخت دراز می کشند و به آسمان خیره می شوند و حرکات ابرها را بررسی می کنند.
چیزی که ما به فرزندانمان می گویم :با قدرت خود عمل کنید.
چیزی که باید به فرزندانمان بگویم :اشتباه کن و از اشتباهات درس بگیر.
والدین تمایل دارند تا فرزندانشان را از طریق نقاط قوتشان و فعالیت هایی که می توانند از پس آن بربیایند به جامعه و اطرافیان شان معرفی کنند. آنها به فرزندانشان اسمهای چون "فرد مردم دار" " فردی دارای حساب کتاب " " هنرمند" و "همه چیز دان" نام می برند.
محققان دانشگاه دانشگاه استنفورد در طی بیانیه ای بیان کردند که این اسم ها ذهنیت آن ها را تغیر می دهد و آنها را از امتحان کردن و پی گیری چیزهای دیگر منع می سازد.
این کار می تواند اضطراب و استرس را درون انها زنده سازد چندین سال آن را به دوش خواهند کشید و فردی افسرده خواهند بود . مغز ما برای یادگیری چیزهای جدید برنامه ریزی شده است که این یک امر طبیعی می باشد ما می توانیم کارهای زیادی انجام دهیم اگر چه شاید شکست بخوریم ولی باید از آنها درس بگیریم که دوباره مرتکب آنها نشویم بهتر از با فرزندانمان به گونه ای برخورد کنیم که آنها حق انتخاب داشته باشند و بتوانند تجربه های جدید کسب کنند و به تکامل شخصیت سیر کنند.
آنچه که ما به فرزندانمان می گویم :ضعف هایی داری ولی زیاد به آنها فکر نکن .
آنچه که ما باید به فرزندمان بگوییم :ضعف هایت را بدان و در غلبه با آن ها کارهای زیادی انجام بده .
ما همچنان گمان می کنیم که انتقاد برای بهبود و پیشرفتمان حائز اهمیت است . والدین اکثراً دوست نداردن که ضعف فرزندانشان یادآوری شود تا آن ضعف ها در وجودشان گسترش نیابد. بهتر است که از خودشان انتقاد کنند البته نکته مهمی هم وجود دارد که آن نکته مهم این است که ابتدا باید دارای منطق صحیح باشند و سپس از خود انتقاد کنند.
– به او این امکان را می دهد که راه حلهایی برای خود پیدا کند و تصمیمات و نتیجه آنها را تحت کنترل خود درآورد.
– به شما این امکان را می دهد که از دادن پاسخی که ممکن است نادرست باشد یا آمادگیش را نداشته باشید، جاخالی دهید.
– قدیس و واعظ جلوه نخواهید کرد چون وانمود نمی کنید که همه پاسخ پیش شماست
با اینکه هیچ فرمول قدم به قدمی برای سوالهایی که باید بپرسید وجود ندارد اما باید بتوانید این پرسشها را در قالب پنج پرسش کلیدی، چه چیز، چه وقت، چرا، چه کسی، و چطور نگه دارید. این سوالات اگر خاص و صریح باشند و پاسخی که به آنها داده می شود هم به همان اندازه صریح باشد، بهترین فرصت را برای تاثیرگذاری در اختیارتان قرار می دهد.
برای مثال، این داستان رادر نظر بگیرید: دوستتان نگران این است که شاید دوست دخترش معتاد شده باشد، و از شما می خواهد کمکش کنید که آیا باید این مسئله را با کسی درمیان بگذارد یا نه.
چه چیزی: او چه کاری انجام داده که باعث شده فکر کنی که مشکلی دارد؟ فکر می کنی به چه موادی اعتیاد دارد؟ آیا درمورد مسائل کوچک دروغ می گوید؟ آیا چیزی را از شما پنهان می کند؟
چه کسی: وقتش را با چه کسی می گذراند؟ آیا تو این افراد را می شناسی؟ وقتی به فکر درمیان گذاشتن این مسئله با دیگران می افتی، چه کسانی به ذهنت می رسند؟ آیا با آنها در این مورد صحبت کرده ای؟
چرا: چرا فکر می کنی که باید مشکل را با دیگران درمیان بگذاری؟ قبل از اینکه اینقدر پیشروی کنید آیا با خودش صحبت کرده ای؟ آیا مستقیماً از خودش پرسیده ای؟ از دوستانش چطور؟
چطور: تصور کن که بقیه راهم از این موضوع باخبر کردی، فقط عده دیگری را در این مسئله درگیر و نگران کرده ای، بدون اینکه حتی مطمئن باشی که چنین مسئله ای صحت دارد. آنها را وارد این اتاق می کنی و به دوست دخترت به دروغ می گویی که می خواهی جای دیگری بروی.
چه زمان: فکر میکنی کی اینکار باید انجام شود؟ فوراً؟ آیا او وارد موقعیت های خطرناکی شده است؟ اگر موضوع را با خودش درمیان گذاشتی و او همه چیز را انکار کرد چه؟
دست کمک
در وضعیت ایدآل این پروسه سوال پرسیدن و پرسیدن سوالات بیشتر برحسب پاسخ هایی که دریافت می کنید می تواند خیلی از شک ها و ابهامات مسئله را از بین ببرد و وقتی این پرسش و پاسخ ها تمام شد، طرف مقابلتان به یک راه حل درست و حسابی رسیده است. اینکار باعث می شود فرد بهتر بفهمد که در آن موقعیت چه
کار باید بکند و چه انتخاب هایی پیش رو دارد. مطمئن باشید اگر همه چیز همینطور پیش برود، او باز هم برای کمک به سراغتان می آید.
چرا بچهها از نصیحت فراری اند؟!
نصیحت کردن شاید برای والدین راحتترین و دم دستیترین راه برای توبیخ یا آگاهی دادن به فرزند باشد اما برای بچهها بدترین و مخربترین روش است.
اگر فرزند نوجوانی دارید که هر از گاهی برای هدایت و تربیت او، شروع به نصیحت کردنش میکنید، باید بدانید که این روش هیچ وقت به نتیجهای که میخواهید نمیرسد. برای ارتباط برقرار کردن با انسانها، در هر سنی که باشند، نصیحت غیردوستانهترین و البته ملالآورترین روش گفتوگو است.
نصیحت حس نادان انگاشته شدن و سرزنش به ما میدهد. چون گفتوگویی مبتنی بر درست و غلط و بکننکن است و یک طرف آن، عقل کل ماجراست و طرف دیگر، خطاکار و نادان. نصیحت و خطابه نگاهی از بالا به پایین را به شنونده القا میکند؛ چنین گفتوگویی یکسویه است و طرف مقابل را به جبههگیری وا می دارد و او را کسل میکند.
گفتوگو با نوجوان را دست کم نگیرید و فکر نکنید قرار است کار سادهای بکنید. قبل از گفتوگو به محتوای آن فکر کنید، سؤالاتی را که قرار است بپرسید با خودتان مرور کنید و جوابهای احتمالی او را بسنجید. برای گفتوگو با نوجوان باید نقشه و طرح گفتوگو داشته باشید.
در هنگام گفتوگو خونسرد باشید و در همه حال به خودتان یادآوری کنید که باید گفتوگویی آرام، منطقی و بالغانه داشته باشید.
به جای نصیحت، مکالمات کوتاه و مؤثر با فرزندتان داشته باشید. نوجوانها کم حوصلهاند و دل شان نمیخواهد مقدمه چینیهای شما یا پند و اندرزهایتان را بشنوند. به جای آن خیلی صریح و مستقیم گفتوگویی بالغانه با او داشته باشید و بگویید چه کاری را باید انجام دهد و چرا.
درباره کلیات و مفاهیم انتزاعی حرف نزنید. نگویید دوست خوب کیست، دوست بد کیست یا چرا حفظ آبروی خانوادگی موضوع مهمی است... به جای آن مستقیم سر موضوع اصلی بروید. سؤال بپرسید و جواب شفاف دریافت کنید.
از تجربیات گذشته خود و از احساستان نسبت به موضوع بگویید. برایش توضیح دهید که درباره یک موضوع چطور فکر میکنید و چه چیز باعث شده نگران شوید.
به جای چانه زدن درباره یک موضوع، مقرراتی وضع کنید و از فرزندتان بخواهید به آنها پایبند باشد. همه چیز را با خط کش این مقررات بسنجید. بهتر است هنگام وضع این قوانین با او مشورت کنید تا خودش هم در قانونگذاری سهیم باشد. اینطور پایبندی بیشتری به قوانین خانواده خواهد داشت.
به جای استفاده از جملات امری یا اتهام زدن، از جملاتی استفاده کنید که اینطور شروع میشوند: «من فکر میکنم که...» یا «احساس من این است که...» یا «من و پدرت/مادرت به این نتیجه رسیدهایم که...»
دوست دارید کودک شما موفق ترین و شادترین انسان باشد برای همین وقتی از او اشتباهی سر می زند شروع به صحبت می کنید ، در میان نصیحت والدین جملاتی گفته می شود. در اینجا چند مورد از آسیب پذیر ترین موارد که در حال حاضر به فزندانمان در مورد موفقیت می آموزیم و چه چیزهایی باید جای آن ها به آن بیاموزیم ؟
باید بگوها و نگوهایی که والدین از نصیحت فرزندانشان نمی دانند
چیزهایی که ما به فرزندانمان می آموزیم :به آینده تمرکز کن !
چیزهایی که باید به آن ها بگویید :در لحظه زندگی کن !
حتما این کار سختی خواهد بود که دائماً در حال تمرکز کردن باشید . محققان به ما نشان می دهند کهذهن های ما تمایل دارد تا 50% از زمانی که ما بیداریم را به خود اختصاص دهند.
وزمانی که ذهن ما این تمایل را داشته باشد اغلب ما شروع به نگرانی در مورد آینده مان نمی کنیم که در نتیجه این عمل باعث ایجاد احساسات منفی می شود و استرس کل وجودمان را در بر می گیرد.
تمرکز بیش از حد بر روی اینکه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد و چه اتفاقی نخواهد افتاد عملکرد ذهن را مختل می سازد و همچنین توانایی های فکری ما را آسیب خواهد رساند
اگر بچه های تان یاد بگیرند که در لحظه زندگی کنند می توانند بهتر از پس کارها برآیند و احساس بهتری خواهند داشت و زمانیکه آنها احساس شادی بیشتری کنند قادر خواهند بود که سریعتر یاد بگیرند.
می تواند خلاقانه تر فکر کنند و راحتتر می توانند مشکلاتشان را حل کنند . حتی مطالعات نیز نشان می دهند که شادی 10 % بیشتر باعث می شود که فعال تر باشید در نتیجه انرژی مثبت باعث افزایش یادگیری شما خواهند شد.
اشتباهات والدین در نصحیت ردن فرزندانشان
مطمئناً این خیلی خواهد بود که فرزندانتان برای کاری که انجام می دهند هدف داشته باشد.
چیزی که شما به فرزندانتان میگویید : استرس اجتناب ناپذیر است - خودتان را تحت فشار قرار دهید.
چیزی که باید به فرزندتان بگویید:استرس اجتناب پذیر است - سخت گیر نباشد.
کودکان در سنین نوجوانی احساس اضطراب می کنند و احساس فشار سنگین انجام تکالیف مدرسه به بهترین نحو را دارند. این کار خیلی ناراحت کننده می باشد چرا که ما شاهد خودکشی در آنها هستیم.
چون که ما زندگی خود را همچون زندگی بزرگسالان داریم به فرزندان و مدام می گوییم که استرس یک چیز اجتناب ناپذیر است و باید استرس داشته باشند تا در زندگیشان موفق باشد.
در کل این سبک زندگی برای مدل دادن و فرم دادن زندگی آنها مناسب نیست ما توصیه می کنیم که والدین برای آموزش دادن فرزندان خود مهارت های لازم را کسب کنند تا فرزندانشان در آینده دچار مشکل نشوند ، برای کاهش استرس می توانیم کارهای چون مدیتیشن ، یوگا و تنفس آزاد استفاده کنیم تا فشارهای وارد شده بر ما کاهش یابند.
با آموزش دادن این کارها به فرزندانتان نحوه هضم مسائل و استرس های را یاد می گیرند.
حتی در اوقات فراغت مان افراد در جوامع غرب تمایل دارند تا عواطف مثبت و انرژی بخش را احساس کنند و این به این معناست که فرزندانمان برنامه هایی با فعالیت های اضافی دوست دارند که زمان کمتری صرف کنند.
با تفریح هیچ مشکلی نیست خیلی هم خوب می باشد که انسان می تواند از لحاظ روحیه و انرژی بیشتر و مثبتی به دست آورد اما هیجان و استرس باعث بروز برخی مشکلات می شود که حل کردن آن یا فراموش کردن آن کار مشکلی خواهد بود.
تحقیقات نشان می دهد که مغز ما تمایل به رشد بیش از حد دارد پس شما با راهنمایی فرزندانتان بهتر می توانید آنها را پرورش دهید و ذهن آنها بهتر می تواند رشد و برنامه ریزی شود.
کودکان برای پیدا کردن آرامش اغلب یا کتاب می خواند یا تمایل به بودن با دوستشان دارند یا که به پیاده روی می روند یا زیر یک درخت دراز می کشند و به آسمان خیره می شوند و حرکات ابرها را بررسی می کنند.
چیزی که ما به فرزندانمان می گویم :با قدرت خود عمل کنید.
چیزی که باید به فرزندانمان بگویم :اشتباه کن و از اشتباهات درس بگیر.
والدین تمایل دارند تا فرزندانشان را از طریق نقاط قوتشان و فعالیت هایی که می توانند از پس آن بربیایند به جامعه و اطرافیان شان معرفی کنند. آنها به فرزندانشان اسمهای چون "فرد مردم دار" " فردی دارای حساب کتاب " " هنرمند" و "همه چیز دان" نام می برند.
محققان دانشگاه دانشگاه استنفورد در طی بیانیه ای بیان کردند که این اسم ها ذهنیت آن ها را تغیر می دهد و آنها را از امتحان کردن و پی گیری چیزهای دیگر منع می سازد.
این کار می تواند اضطراب و استرس را درون انها زنده سازد چندین سال آن را به دوش خواهند کشید و فردی افسرده خواهند بود . مغز ما برای یادگیری چیزهای جدید برنامه ریزی شده است که این یک امر طبیعی می باشد ما می توانیم کارهای زیادی انجام دهیم اگر چه شاید شکست بخوریم ولی باید از آنها درس بگیریم که دوباره مرتکب آنها نشویم بهتر از با فرزندانمان به گونه ای برخورد کنیم که آنها حق انتخاب داشته باشند و بتوانند تجربه های جدید کسب کنند و به تکامل شخصیت سیر کنند.
آنچه که ما به فرزندانمان می گویم :ضعف هایی داری ولی زیاد به آنها فکر نکن .
آنچه که ما باید به فرزندمان بگوییم :ضعف هایت را بدان و در غلبه با آن ها کارهای زیادی انجام بده .
ما همچنان گمان می کنیم که انتقاد برای بهبود و پیشرفتمان حائز اهمیت است . والدین اکثراً دوست نداردن که ضعف فرزندانشان یادآوری شود تا آن ضعف ها در وجودشان گسترش نیابد. بهتر است که از خودشان انتقاد کنند البته نکته مهمی هم وجود دارد که آن نکته مهم این است که ابتدا باید دارای منطق صحیح باشند و سپس از خود انتقاد کنند.
- دکتر عبدالعظیم کریمی: تربیت چه چیز نیست؟
-نازخند صبحی: همشهری
- علی عظیمی: میگنا
-امیر دشتکیان: مردمان
- ایران بانو