دانشگاه و تاخیر در بزرگسالی
سپیده اکبرپوران
میگنا: سال تحصیلی جدید شروع شده و دوباره خانوادهها و دانشآموزان آستین بالا زدهاند برای موفقیت در مدرسه و راهیابی به دانشگاه. دانشآموزان، والدین، معلمها، موسسات آموزشی همه و همه یک باور مشترک دارند و آن اینکه تنها راه موفقیت از دانشگاه میگذرد.
قبولی در کنکور چنان فشاری به خانوادهها میآورد که نه از سال اول دبیرستان بلکه از همان مقطع ابتدایی برای آن آماده میشوند. غده سرطانی کنکور که قبلاً فقط دوره دبیرستان را درگیر خود میکرد، حالا بزرگ شده و تمام مقاطع را در چنبره خود گرفتهاست.
ثبت نام در مدارس غیرانتفاعی، کتابهای کمک آموزشی، تستهای آزمایشی و برنامههایی از این دست، همگی با هدف قبولی در کنکور انجام میشود. جریان اجتماعی پرزور و طولانی مدتی در جریان است که همچون سیلی خروشان از راه رسیده و همه ما را با خود بردهاست. نهاد خانواده، نهاد آموزش و بازار همه با این سیلاب همراه شدهاند، بدون آنکه کسی از خود بپرسد، آیا به راستی تنها راه موفقیت، قبولی در دانشگاه است؟ نه میدانیم این سیلاب از کجا آمده و نه میدانیم به کجا میرود، فقط همراهان پراضطرابی هستیم که چشم به نتیجه کنکور خودمان دوختهایم.
کارشناسان آموزش و پرورش سالها است نسبت به نقش سرطانی کنکور در نظام آموزشی و تبعات منفی آن هشدار میدهند. مجلس شورای اسلامی نیز با ورود به مساله، قانون حذف کنکور را تصویب کرد که اجرای آن به کندی و سختی پیش میرود. اما به نظر میرسد مساله اصلی نه در خود آزمون کنکور، بلکه نقش حیاتی و محوری دانشگاه در زندگی افراد است. اما چرا دانشگاه نقشی چنین محوری در نظام اجتماعی و اقتصادی ما بر عهده گرفتهاست؟ نقش حیاتی دانشگاه در زندگی افراد، صرفاً نتیجه سیاستهای آموزشی نیست بلکه ریشه آن را علاوه بر آموزش، باید در نهاد خانواده، سیاست و اقتصاد نیز جستجو کرد.
مدرسه و پایان ۱۸ سالگی
۱۸ سالگی، سنی در پایان راه نوجوانی و آغاز دوره استقلال و جوانی است. از نظر قانونی فرد در ۱۸ سالگی میتواند گواهینامه بگیرد، ازدواج کند و رای دهد. انسان ۱۸ ساله آن قدر بالغ شده که مسوولیت زندگی خود را بر عهده بگیرد و با ورود به اجتماع مسیر زندگی فردی خود را آغاز کند. اما آیا به راستی مدرسه دانشآموزان را برای این استقلال و مسوولیتپذیری آماده میکند؟ آیا دانشآموزی که دیپلم گرفته، از مهارتهای اولیه برای ورود به بازار کار برخوردار است؟ برای ورود به روابط کاری چه طور؟ آیا در مدرسه آموزشی برای مهارت کاریابی، تعامل با همکاران، حل مساله، مدیریت روابط عاطفی و مانند آن دیده است؟ متاسفانه در مدارس اتفاقی جز حفظ کردن یک سری اطلاعات نیافتاده است. برخلاف دهههای گذشته بازار کار به فارغ التحصیل مدرسه اعتماد نمیکند. نه به این جهت که مهارت شغلی ندارد، بلکه به این دلیل که از پختگی لازم برای قبول مسوولیت برخوردار نیست. دانشآموز فارغ التحصیل نیز از خودباوری و عزت نفس کافی برخوردار نیست و خود را ناتوانتر و شکنندهتر از آن میداند که بیواسطه دانشگاه وارد جامعه شود و دست به فعالیتی بزند.
خانواده و بیاعتمادی به جامعه
خانوادهها نیز شریک جرم اند. آنها هم نه به جامعه اعتماد دارند و نه به فرزندشان. از نظر خانوادهها جامعه ناامنتر از آن است که بتوان به فرزند اجازه استقلال داد، مگر اینکه پای دانشگاه وسط باشد. دانشگاه هم مورد اعتماد خانوادهها است و هم کمکاری آنان در آمادهکردن فرد برای ورود به جامعه را جبران میکند. اساساً فرزندپروری در ایران طوری انجام نمیشود که فرد در ۱۸ سالگی از پختگی و شایستگی لازم برای پذیرش مسوولیت زندگی خود برخوردار باشد. برای خانوادهها دانشگاه مرحلهای از تربیت فرزند است (شاید مثل دوره سربازی در گذشته) که به بلوغ و پختگی آنها کمک خواهد کرد.
انسدادهای اجتماعی و اقتصادی
از طرف دیگر ساختار نظام اقتصادی و اجتماعی نیز متناسب با همین نگرش چیدهشده است. به این ترتیب که سازوکاری غیر از دانشگاه برای ورود به جامعه وجود ندارد. دانشگاه نه تنها محلی برای یادگیری علم، بلکه تنها مکانیزم جامعهپذیری اجتماعی، سیاسی و شغلی است. دانشگاه پل بین کودکی و بزرگسالی و همچنین پل بین خانواده و جامعه است. در واقع مساله بزرگتر از شغلیابی است. برای مثال طی چند دهه گذشته زنان خانهداری که علاقهمند به حضور در جامعه بودند و اتفاقا هیچ نیتی برای شاغل بودن هم نداشتند وارد دانشگاه شدند. چرا؟ چون هیچ سازوکار دیگری برای حضور در جامعه پیشبینی نشدهاست؛ چه حضور اقتصادی باشد و چه اجتماعی. نه احزاب چنان پدرقدرت و فعال هستند که علاقهمندان دنیای سیاست را به خود جلب کنند، نه نهادهای اجتماعی و مدنی چنان پرشور هستند که طرفداران این حوزه را در خود جای دهند. نه نهادهای مستقل هنری یا ورزشی در شهرها فعال اند که بخشی از جوانان بعد از مدرسه راهی آنها شوند و نه سازوکاری برای ورود به بازار وجود دارد. فارغ التحصیل مدرسه راهی به جز دانشگاه در پیش خود نمی بیند. اگر نظام اقتصادی و اجتماعی از آزادی بیشتری برخوردار باشد و مکانیزمهای درونی آن پویا شود دهها نهاد مانند دانشگاه در آن شکل میگیرد که افراد به تناسب علاقه و موقعیت خود میتوانند از آنها استفاده کنند.
دانشگاه و باری اضافهای که بر دوش دارد
بنابراین از طرفی با «تاخیر در بزرگسالی» مواجه هستیم و از طرف دیگر با «انسدادهای اجتماعی و اقتصادی»؛ اولی از جانب خانوادهها و مدارس و دومی از سوی نظام سیاسی و اجتماعی تقویت میشود. نتیجه باری است که بر دوش دانشگاه نهاده میشود. دانشگاه از یک طرف باید جور کاستیهای تربیتی خانواده و مدارس را به دوش بکشد و زمینه لازم برای جامعهپذیری اجتماعی و سیاسی شهروندان آینده را فراهم کند. از طرف دیگر جور انسدادهای اجتماعی و اقتصادی را به دوش بکشد و فارغ التحصیلان را به سمت مشاغل و فعالیتهای مورد علاقهشان سوق دهد. در این شرایط نه تنها وظایفی بر عهده دانشگاه گذاشته شده که خارج از توان و وظایف ذاتی اوست، بلکه دانشگاه به مسالهای حیاتی در زندگی فرد تبدیل شدهاست.
همه دانشآموزان به قبولی در دانشگاه به مثابه مساله مرگ و زندگی نگاه میکنند، چیزی که تا پایان عمر زندگی آنها را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به نظر میرسد تا زمانی که دانشگاه چنین نقشی در زندگی افراد دارد، حذف آزمون کنکور و جایگزین کردن نمرات آزمون پایان سال، نتیجهای جز توزیع استرس در طول دوره تحصیل نخواهد داشت.
قبولی در کنکور چنان فشاری به خانوادهها میآورد که نه از سال اول دبیرستان بلکه از همان مقطع ابتدایی برای آن آماده میشوند. غده سرطانی کنکور که قبلاً فقط دوره دبیرستان را درگیر خود میکرد، حالا بزرگ شده و تمام مقاطع را در چنبره خود گرفتهاست.
ثبت نام در مدارس غیرانتفاعی، کتابهای کمک آموزشی، تستهای آزمایشی و برنامههایی از این دست، همگی با هدف قبولی در کنکور انجام میشود. جریان اجتماعی پرزور و طولانی مدتی در جریان است که همچون سیلی خروشان از راه رسیده و همه ما را با خود بردهاست. نهاد خانواده، نهاد آموزش و بازار همه با این سیلاب همراه شدهاند، بدون آنکه کسی از خود بپرسد، آیا به راستی تنها راه موفقیت، قبولی در دانشگاه است؟ نه میدانیم این سیلاب از کجا آمده و نه میدانیم به کجا میرود، فقط همراهان پراضطرابی هستیم که چشم به نتیجه کنکور خودمان دوختهایم.
کارشناسان آموزش و پرورش سالها است نسبت به نقش سرطانی کنکور در نظام آموزشی و تبعات منفی آن هشدار میدهند. مجلس شورای اسلامی نیز با ورود به مساله، قانون حذف کنکور را تصویب کرد که اجرای آن به کندی و سختی پیش میرود. اما به نظر میرسد مساله اصلی نه در خود آزمون کنکور، بلکه نقش حیاتی و محوری دانشگاه در زندگی افراد است. اما چرا دانشگاه نقشی چنین محوری در نظام اجتماعی و اقتصادی ما بر عهده گرفتهاست؟ نقش حیاتی دانشگاه در زندگی افراد، صرفاً نتیجه سیاستهای آموزشی نیست بلکه ریشه آن را علاوه بر آموزش، باید در نهاد خانواده، سیاست و اقتصاد نیز جستجو کرد.
مدرسه و پایان ۱۸ سالگی
۱۸ سالگی، سنی در پایان راه نوجوانی و آغاز دوره استقلال و جوانی است. از نظر قانونی فرد در ۱۸ سالگی میتواند گواهینامه بگیرد، ازدواج کند و رای دهد. انسان ۱۸ ساله آن قدر بالغ شده که مسوولیت زندگی خود را بر عهده بگیرد و با ورود به اجتماع مسیر زندگی فردی خود را آغاز کند. اما آیا به راستی مدرسه دانشآموزان را برای این استقلال و مسوولیتپذیری آماده میکند؟ آیا دانشآموزی که دیپلم گرفته، از مهارتهای اولیه برای ورود به بازار کار برخوردار است؟ برای ورود به روابط کاری چه طور؟ آیا در مدرسه آموزشی برای مهارت کاریابی، تعامل با همکاران، حل مساله، مدیریت روابط عاطفی و مانند آن دیده است؟ متاسفانه در مدارس اتفاقی جز حفظ کردن یک سری اطلاعات نیافتاده است. برخلاف دهههای گذشته بازار کار به فارغ التحصیل مدرسه اعتماد نمیکند. نه به این جهت که مهارت شغلی ندارد، بلکه به این دلیل که از پختگی لازم برای قبول مسوولیت برخوردار نیست. دانشآموز فارغ التحصیل نیز از خودباوری و عزت نفس کافی برخوردار نیست و خود را ناتوانتر و شکنندهتر از آن میداند که بیواسطه دانشگاه وارد جامعه شود و دست به فعالیتی بزند.
خانواده و بیاعتمادی به جامعه
خانوادهها نیز شریک جرم اند. آنها هم نه به جامعه اعتماد دارند و نه به فرزندشان. از نظر خانوادهها جامعه ناامنتر از آن است که بتوان به فرزند اجازه استقلال داد، مگر اینکه پای دانشگاه وسط باشد. دانشگاه هم مورد اعتماد خانوادهها است و هم کمکاری آنان در آمادهکردن فرد برای ورود به جامعه را جبران میکند. اساساً فرزندپروری در ایران طوری انجام نمیشود که فرد در ۱۸ سالگی از پختگی و شایستگی لازم برای پذیرش مسوولیت زندگی خود برخوردار باشد. برای خانوادهها دانشگاه مرحلهای از تربیت فرزند است (شاید مثل دوره سربازی در گذشته) که به بلوغ و پختگی آنها کمک خواهد کرد.
انسدادهای اجتماعی و اقتصادی
از طرف دیگر ساختار نظام اقتصادی و اجتماعی نیز متناسب با همین نگرش چیدهشده است. به این ترتیب که سازوکاری غیر از دانشگاه برای ورود به جامعه وجود ندارد. دانشگاه نه تنها محلی برای یادگیری علم، بلکه تنها مکانیزم جامعهپذیری اجتماعی، سیاسی و شغلی است. دانشگاه پل بین کودکی و بزرگسالی و همچنین پل بین خانواده و جامعه است. در واقع مساله بزرگتر از شغلیابی است. برای مثال طی چند دهه گذشته زنان خانهداری که علاقهمند به حضور در جامعه بودند و اتفاقا هیچ نیتی برای شاغل بودن هم نداشتند وارد دانشگاه شدند. چرا؟ چون هیچ سازوکار دیگری برای حضور در جامعه پیشبینی نشدهاست؛ چه حضور اقتصادی باشد و چه اجتماعی. نه احزاب چنان پدرقدرت و فعال هستند که علاقهمندان دنیای سیاست را به خود جلب کنند، نه نهادهای اجتماعی و مدنی چنان پرشور هستند که طرفداران این حوزه را در خود جای دهند. نه نهادهای مستقل هنری یا ورزشی در شهرها فعال اند که بخشی از جوانان بعد از مدرسه راهی آنها شوند و نه سازوکاری برای ورود به بازار وجود دارد. فارغ التحصیل مدرسه راهی به جز دانشگاه در پیش خود نمی بیند. اگر نظام اقتصادی و اجتماعی از آزادی بیشتری برخوردار باشد و مکانیزمهای درونی آن پویا شود دهها نهاد مانند دانشگاه در آن شکل میگیرد که افراد به تناسب علاقه و موقعیت خود میتوانند از آنها استفاده کنند.
دانشگاه و باری اضافهای که بر دوش دارد
بنابراین از طرفی با «تاخیر در بزرگسالی» مواجه هستیم و از طرف دیگر با «انسدادهای اجتماعی و اقتصادی»؛ اولی از جانب خانوادهها و مدارس و دومی از سوی نظام سیاسی و اجتماعی تقویت میشود. نتیجه باری است که بر دوش دانشگاه نهاده میشود. دانشگاه از یک طرف باید جور کاستیهای تربیتی خانواده و مدارس را به دوش بکشد و زمینه لازم برای جامعهپذیری اجتماعی و سیاسی شهروندان آینده را فراهم کند. از طرف دیگر جور انسدادهای اجتماعی و اقتصادی را به دوش بکشد و فارغ التحصیلان را به سمت مشاغل و فعالیتهای مورد علاقهشان سوق دهد. در این شرایط نه تنها وظایفی بر عهده دانشگاه گذاشته شده که خارج از توان و وظایف ذاتی اوست، بلکه دانشگاه به مسالهای حیاتی در زندگی فرد تبدیل شدهاست.
همه دانشآموزان به قبولی در دانشگاه به مثابه مساله مرگ و زندگی نگاه میکنند، چیزی که تا پایان عمر زندگی آنها را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به نظر میرسد تا زمانی که دانشگاه چنین نقشی در زندگی افراد دارد، حذف آزمون کنکور و جایگزین کردن نمرات آزمون پایان سال، نتیجهای جز توزیع استرس در طول دوره تحصیل نخواهد داشت.
مرجع : خبرگزاری ایرنا