کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

ساختار مغزی در افراد اسکیزوفرن با هوش بالا

شمسی امیری تیجانی-دکتر علیرضا ملازاده

7 خرداد 1399 ساعت 10:40

اسکیزوفرنی یک اختلال ذهنی است که بر نحوه‌ تفکر، احساسات و رفتار فرد تاثیر می‌گذارد و با ناهنجاری های ساختاری مغز ارتباط دارد.


اسکیزوفرنی (schizophrenia Sc) با شناخت ضعیف همانند ناهنجاری های ساختاری مغز ارتباط دارد. ناهنجاری در ماده خاکستری شامل کاهش حجم قشری و نازک شدن قشر در نواحی جلویی و گیجگاهی temporal است. (کوپربرگ و سایرین 2003، نسوگ و سایرین 2008، آرنون و سایرین 2009، الیسون-رایت و بالمور 2010). ناهنجاری های ساختاری زیرقشری مثل حجم بیشتر بطنی و گره های عصبی اصلی و حجم کاهش یافته هیپوکمپ، بادامه amygdala (در مغز) و تالاموس به طور ثابت در مطالعات انجام شده گزارش شدند (هونی و سایرین 2005، آرنون و سایرین 2009، البسون- رایت و بالمور 2010). فراتر تحلیل حجم مغز در میان 18000 شرکت کننده (هایجما و سایرین 2013) نشان داد مجموع حجم درون جمجمه ای مغز در بیماران اسکیزوفرنی در مقایسه با شرکت کنندگان با کنترل سالم (HC) کاهش قابل توجهی نشان داد. بزرگترین اندازه های اثر برای ساختارهای ماده خاکستری دیده شدند. این تحلیل فراتر نشان داد تمایل به حجم کاهش بیشتر در مطالعات دیده میشود که با IQ شرکت کنندگان Sc (اسکیزوفرنی) و شرکت کنندگان HC با کنترل سالم هماهنگ نیست، نشان میدهد مطالعات روی ویژگی های ساختار مغزی در Sc باید IQ را در نظر بگیرند.

اگرچه شناخت ضعیف از ویژگی های مهم Sc است، حدود یک چهارم افراد Sc در آزمون های عصبی روان شناسی امتیازات نزدیک به عادی به دست آوردند (کرمن و سایرین 2000، ویکرت و سایرین 2000، راند و سایرین 2006). این کار باعث بحثی طولانی مدت در مورد این شد که ممکن است بیماری اسکیزوفرنی از نظر عصب روان شناسی عادی باشد (پالمر و سایرین 1997، ویلک و سایرین 2005). شواهد تحقیق نشان می دهد این مساله حداقل در سطح گروهی ممکن نیست. افرادی با بیماری اسکیزوفرنی که در محدوده عادی آزمون های عصب روان شناسی امتیاز به دست نیاوردند، علی رغم IQ حفظ شده از خطر دچار کاهش یک نوع یا نوع دیگر شدند مثل کمبود توجه و کارکرد اجرایی (ویکرت و سایرین 2000) یا سرعت پردازش پایین تر و امتیازات حافظه در مقایسه با شرکت کنندگان HC با IQ- هماهنگ (ویلک و سایرین 2005). نقص های عصبی شناختی عملا در همه موارد Sc ارائه شدند (کیف و سایرین 2005)، حتی در افرادی با SZ و توانایی هوشی برتر (مک کیب و سایرین 2012، گری و سایرین 2013). در مطالعه اخیر (واسکین و سایرین 2014) پی بردند افرادی که با امتیاز IQ ≤ 120 اسکیزوفرنی تشخیص داده شدند، به میزان برابر با افرادی با نقص عصب شناختی با هوش عادی یا پایین در مقایسه با افراد HC با IQ هماهنگ تشخیص داده شدند. همچنین نمودار علایم و کمبود کارکردی در سه لایه IQ مشابه بودند.

تا آنجا که اطلاع داریم، ویژگی های مغزی افرادی با Sc و توانایی های هوشی برتر (120≤IQ) قبلا مورد بررسی قرار نگرفت، اگرچه معدود مطالعاتی نمونه های Sc را مورد بررسی قرار داد که به طور شناختی حفظ شده یا از نظر عصبی روان شناسی حدودا عادی هستند. راه های متعددی برای بررسی ویژگی های ساختاری مغز در Sc (هوش برتر) وجود دارد.

یکی از رویکردها روی نابهنجاری ها در مقایسه با افراد HC متمرکز هستند (که می توانند روی هوش یا غیر از آن هماهنگ شوند) (وکسلر و سایرین 2009، کوبیا و سایرین 2011، اورتیز-گیل و سایرین 2011)، درحالی که نگاه دیگر به تفاوت در ساختار مغز در جمعیت Sc (در سطح شناختی یا هوشی) است (وکسلر و سایرین 2009، کوبیا و سایرین 2011، اورتیز- گیل و سایرین 2011، آیست- آریولا و سایرین 2013). وکسلر و سایرین (2009) پی بردند شرکت کنندگان تقریبا عادی Sc از نظر عصب روان شناسی علی رغم شناخت بی نقص تقریبی، به طور قابل توجهی حجم ماده خاکستری کمتر و بطن سوم بزرگتری نسبت به شرکت کننده های HC دارند.

گروه Sc دچار نقص عصبی روان شناسی کاهش ماده خاکستری مشابهی دارد، اما علاوه بر آن حجم ماده سفید و بطن جانبی بزرگتر در مقایسه با گروه HC کوچکتر بود. کوبیا و سایرین (2011) هیچ الگوی نازک سازی قشری قابل توجهی در Sc حدودا عادی عصبی روان شناسی در مقایسه با شرکت کننده های HC پیدا نکردند اما اندازه های اثر نشانگر نازک سازی قشری اندک با اثرات متوسط برای نواحی مغزی متعدد بود، به خصوص نواحی دوگانه جلویی و گیجگاهی چپ. اورتیز و سایرین (2011) کاهش حجم مغزی و ماده خاکستری مشابه و گسترش بطنی را در شرکت کننده های Sc نشان دادند که از نظر شناختی محافظت شده و دچار نقص شدند. به همین نحو، بررسی طولی یکسانی از پسیکوز قسمت اول هیچ تفاوت ریختی بین شرکت کنندهای سالم از نظر شناختی و آسیب دیده از نظر شناختی در پایه نشان نداد، اگرچه کاهش حجم بیشتر برای حجم بافت جداری در زیرگروه آسیب دیده شناختی طی دوره 3 ساله آشکار شد (آیسا-آریولا و سایرین 2013). به طور خلاصه، مطالب مرتبط با ساختار مغز در عصب روان شناسی Sc محافظت شده از نظر شناختی تقریبا عادی نشانگر ناهنجاری های ساختاری بود و این که بعضی از این ناهنجاری ها مشابه ناهنجاری هایی بودند که در شرکت کنندگان Sc دچار آسیب شناختی دیده شد.

افراد Sc با هوش برتر از ناهنجاری های ساختاری مغز نگذشتند. آنها الگوهای هیپوکامپ کاهش یافته و حجم بطنی بیشتر (آمون و سایرین 2009) و نازک سازی قشری (کوپربرگ و سایرین 2003) را با افراد دیگر cS به اشتراک گذاشتند. اگر اندازه های اثر متوسط یا بزرگتر (≥0.45) را در مطالعه خود مورد توجه قرار دهیم، می بینیم در مقایسه با HC با IQ برابر، اندازه بطنی و حجم پالیدوم ، نازک سازی قشری برای لوب های جلویی چپ و پس سری راست و ناحیه قشری کاهش یافته برای ناحیه جلویی چپ بیشتری دارند. چون این اندازه های اثر متفاوت از اندازه های اثر مطابق در سطح هوشی عادی نیستند، مفهوم ناهنجاری های مغزی یکسان در شرکت کننده های cS صرف نظر از سطح هوشی بیشتر تحت پشتیبانی قرار می گیرد. این خط با مطالعات قبلی عصب روان شناسی تقریبا عادی یا cS حفاظت شده از نظر شناختی منطبق است که مانند مطالعات عصب روان شناسی cS با هوش برتر دچار نقص نیست و نشان میدهد این جمعیت همان اندازه دچار کاهش عصب شناختی (گری و سایرین 2013، واسکین و سایرین 2014) و ویژگی های بالینی و کارکردی مشابه (هاینریش و سایرین 2008، وسکین و سایرین 2014) (وسکین و سایرین 2014) مانند افراد دیگر دچار cS است( واسکا و همکاران، 2015 ).

جالب توجه است که اندازه های اثر کوچکتر از مطالعه عصب روان شناسیc S با هوش برتر هستند (وسکین و سایرین 2014) کوهن برای سطح برتر هوش دسته بندی در اندازه متوسط مثل 0.61 تا محدوده ارقام بسیار بزرگ مانند 1.11 برای انعطاف شناختی (تبدیل دسته بندی) در نظر گرفت. در مطالعه حاضر بزرگترین اندازه های اثر MRI در محدوده ای با اندازه متوسط قرار دارند. این مسئله با تشریح هاینریش (2005) منطبق است که اندازه های اثر برای تفاوت های Sc–HC دو برابر آزمونهای عصب روان شناسی در مطالعه حاضر هستند که شامل پایه ای برای حجم قشر جلویی (ضخامت و ناحیه سطح) منطبق با نتایجی از کار پیشین است (وسکین و سایرین 2014). در آن مطالعه، اندازه های اثر بزرگی برای انطعاف روانی و شناختی با کار روانی کلامی ارزیابی شدند (روانی معنایی و دسته بندی از آزمون روانی کلامی سیستم کارکرد اجرایی دلیس-کاپلان تغییر کردند). لوپ های جلویی همبستگی ناهمسان آزمون های روانی هستند (رابینسون و سایرین 2012). براساس عصب روان شناسی قبلی و یافته های تصویربرداری حاضر، به نظر میرسد برای فرضیه cS برتر هوشی دارای ناهمسانی جلویی منطقی باشد.


اگرچه پی بردیم هیچ تفاوت قابل توجهی در سطح IQ بین گروه cSوجود ندارد، تلاش های جهت دار برای اندازه بطنی و برای ضخامت قشری در نیمکره چپ برای لوب های جلویی و گیجگاهی دیده شدند. بازبینی تصاویر نشان می دهد از نظر هوشی نمونه پایین cS بیشتر از بقیه گروه انحراف داشت. وکسلر و سایرین (2009) مشابه cS آسیب دیده دیدند که بطنهای بزرگتری نسبت به HC در مقایسه با مورد عصب روان شناسی در cS عادی است. کارکردهای بطنی نسبتا نامعلوم هستند اما تغییرات حجم احتمالا نماینده تغییرات یا آسیب شناسی در پارانشیم مغزی هستند. قبلا گزارش دادیم حجمهای بطنی بزرگتر با سرعت حرکت همبستگی دارند (هارتبرگ و سایرین 2011)، درحالی که بقیه با سرعت بصری حرکتی، کلامی و کارکرد اجرایی همبستگی دارند (لایر و سایرین 2006). بنابراین میتوان فرض کرد حجم های بطنی بیشتر شدت نقص شناختی را در اسکیزوفرنی افزایش می دهند. مهم است بدانیم هدف اصلی در این مطالعه هیچ شاخصی از تصاویر را نشان نمی دهد که cS هوش برتر به طور قابل توجه کمتر از ناهنجاری نسبت به cS با هوش عادی باشد.

نقطه مهم این مطالعه دربرگیری اندازه های ساختاری متفاوت MRI است که اندازه های اثر تا حدی برای ناحیه سطح قشری نسبت به اندازه های ضخامت قشری کوچکتر هستند، نمی توان هیچ حدسی زد که حتی یکی از این اندازه های حجم قشری برای cSمرکزی تر باشد. دو نوع قشر احتمالا ریشه تدریجی متفاوتی دارند. ناحیه قشری معمولا تا سن 8-10 سال رشد دارد، تا اینکه ناهنجاری ها در این اندازه حجم قشری احتمالا به خاطر اثر اولیه در نظر گرفته شده باشند (رادیک 1988). پشتیبانی وسیعی برای مدل عصبی رشدی cS وجود دارد (راپاپورت و سایرین 2012) و کاهش ناحه سطح قشری سطح گروه را در cS نشان داد (ریمول و سایرین 2012، هاکویک و سایرین 2014) پشتیبانی فرضیه را نشان میدهند که cS دارای ریشه عصبی رشدی است. ضخامت قشری باشد بیشتر تحت تاثیر خطرات محیطی باشد (هابتز و سایرین 2010). هر دو (نسوگ و سایرین 2008، ریمول و سایرین 2010) و بقیه (کوپربرگ و سایرین 2003) نشان دادند نازک سازی قشری از ویژگیهای cS است که بیشتر به عوامل بیماری مرتبط است (ون هارن و سایرین 2011). داده ها از مطالعه حاضر احتمالا به بهترین شکل با ثبات با ایده ای دیده می شوند که ناهنجاری های مغزی در شرکت کننده های بزرگسال با cS می تواند با روند بیماری پس از آغاز آن (ضخامت قشری) همانند ریشه عصبی رشدی (ناحیه سطح قشری) مرتبط باشد.

محدودیت های این مطالعه شامل اندازه های کوچک نمونه به خصوص برای گروه cS با هوش برتر هستند. این مساله قدرت آماری را محدود می کند و باید بیان کنیم که نتایج را باید ابتدایی در نظر گرفت و باید در مطالعات مستقل آنها را تکرار کرد. علاوه بر آن، به خاطر محدودیت های آماری در تعداد متغیرهای مطالعه که معنا می دهد تا در مطالعه ای با تعداد محدود شرکت کننده در بر گرفته شود.

با توجه به ضخامت قشری و اندازه های ناحیه سطح از تحلیل کامل تر در نواحی خاص تر منع شدیم. توانایی این مطالعه شامل استفاده از رویکرد مبتنی بر ناحیه گرفتن، نمونه مشخص شده بالینی، روش های MRI ساختاری بسیار پیشرفته است. در نتیجه، این مطالعه تفاوت های Sc–HC را برای اندازه های ریخت شناسی تایید کرده و ناهنجاری های ساختار مغزی را در cS نشان می دهد که در همه سطوح هوشی حاضر هستند( واسکا و همکاران، 2015 ).


- شمسی امیری تیجانی، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی
- دکتر علیرضا ملازاده ، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، نویسنده و روان درمانگر alimollazade@yahoo.com


کد مطلب: 50606

آدرس مطلب :
https://www.migna.ir/news/50606/ساختار-مغزی-افراد-اسکیزوفرن-هوش-بالا

میگنا
  https://www.migna.ir