وقایع استان به بررسی زوایای پنهان خشونت در کشور و استان مرکزی می پردازد
بدن های رنجیده
کوروش دیباج
معمولا خشونت عملی با ابعاد مختلف فیزیکی، روحی و روانی و… که با هدف آسیب رساندن به دیگران به منظور تحقق مقاصد خویش انجام می شود با واکنش از طرف دیگران مواجه می شود، اما در مورد زنان به میزان زیادی تحمل و تا حد زیادی تایید می گردد و مشـروع تلقی می شود چرا که توسط مردان انجام می شود و به عنوان نماد اقتدار مرد سالاری در شرایط فرهنگی رخ می دهدکه تلقی حاکم از روابط زن و مرد پدر سالارانه است.
در واقع به خاطر سلطه مردسالاری و سلطه مردمحوری در اکثر فرهنگ های بشری و به ویژه فرهنگ ما، خشونت علیه زنان در بیشتر موارد از نظر ها پنهان می ماند و حتی بسیاری از اعضای خانواده در راستای حفظ فرهنگ زن فرمانبردار، شاید در خشونت نیز مشارکت داشته باشند و یا از آن چشم پوشی کنند. چه بسا خود زنان نیز از این نظام استقبال کرده و از این وضع راضی بوده یا در صورت عدم رضایت، بنابر دیدگاه محدود خویش، پدرسالاری را روح ازلی و حاکم دانسته و بر حقوق انسانی و اجتماعی خویش واقف نبوده اند و لاجرم کنشی مستقیم و هدفمند در برابر آن نشان نمیدهند.
به نظر می رسد زنان و دختران به طور ناخودآگاه فهمیدهاند که ارزش مسلط جامعه (مردسالاری) چیست ، فلذا میخواهند با ارزش مسلط همنوایی کنند. در واقع پدرسالاری نظامی است که خواه آشکار یا نهان، تمام مکانیسم های نهادین و ایدئولوژیکی در دسترس خود مانند حقوق، سیاست، اقتصاد، اخلاق، علوم پزشکی، مد، فرهنگ، آموزش و پرورش، رسانه های گروهی و… را به منظور تحقق سلطه مردان بر زنان به کار می گیرد. به همین دلیل زنان در حد یک طبقه هیچ گاه ادعای مخالفت با مردان را نکرده اند و چون وجود خود را برای حفظ خانواده و فرزندان لازم می دانند هرگز به دنبال ایجاد همبستگی زنانه در مقابل مردان نبوده اند. در مورد تاثیر نظام پدرسالاری بر زنان می توان گفت: نظام پدرشاهی چنین ایجاب می کند که دختر حتی قبل از متولد شدن، سرنوشتش چنان تعیین شود که در زندگی از رشد فکری بیش تر بازماند و موجود مطیعی بار بیاید که قواعد و ارزش های اجتماعی را بی چون و چرا بپذیرد و برتری مرد را یک امر طبیعی و مسلم به حساب آورد.
ظاهراً نکته اساسی این جاست که زن قرار نیست فعالیت هایش را برای اهداف خود انگیخته و یا برای رشد شخصی خویش بکار گیرد، بلکه از ابتدای زندگی می آموزد که وجودش باید وقف دیگران باشد و وظیفه اصلی او برقراری و حفظ روابط است روابطی در خدمت دیگران (حفظ روابط خانوادگی). به نظر می رسد روند جامعه پذیری به معنای آشنا ساختن افراد و گروه های اجتماعی با قواعد، ارزش ها، اصول اخلاقی و فرهنگی جامعه خود از طریق آموزش مستمر از یک سو ویژگی های فرودستی و فرادستی زنان و مردان را باز تولید می کند و از سوی دیگر سبب شده است تا این نکته به صورت تعمیم یافته مورد پذیرش قرار گیرد که اعمال خشونت حق مردان و سکوت در مقابل خشونت از طرف زنان یکی از مسئولیت های خانوادگی آن هاست. در حالی که جامعه شناسان خرد، کنشگر اجتماعی را کنشگری وصف می کنند که عنان اختیار دنیای روزمره را در جهت منافع خاص خویش در دست دارد؛ جامعه شناسان نظریه فمنیستی اما معتقدند زنان برحسب پایگاه شان به عنوان زن نه تنها چنین حسی ندارند، بلکه چنان خود را محدود می یابند که فکر ترسیم طرح هایشان برای دنیا جز در خیال کاملا بی معنا می شود. زنان بیشتر به گونه ای اجتماعی می شوند که وظیفه آدمی را برقراری توازن بین منافع کنشگران گوناگون (شوهر و فرزندان) می دانند و چه بسا زنان برنامهریزی و کنش را به مثابه عملی در جهت منافع گوناگون، منافع خودشان و دیگران تجربه کنند. در واقع مطالعات فمنیستی به جای ارائه مدل کنشگر هدفمند مورد نظر جامعه شناسی رفتارگرا، از زنان کنشگری ارائه می دهد که در زندگی روزمره خویش آن قدر که در جهت وظایف مراقبت و هماهنگی و تسهیل و تعدیل خواسته ها و کنش ها و تقاضاهای دیگران (همسر و فرزندان) غرق می شوند که در دراز مدت خود را در وضعیتی غیر قابل کنترل و پیش بینی می یابند و به همین دلیل زنان معمولا واکنشی تر عمل می کنند و توجه مستمر بیشتری به نیازها و خواسته های دیگران دارند (ریتزر ، ۱۳۹۳).
به بیان دیگر، زمانی که خشونت علیه زنان قبحی نداشته باشد و یا به دلایل فرهنگی و اجتماعی نظیر حفظ آبروی خانواده و حفظ بنیان خانواده لازم تلقی شود و یا ترس از طلاق و عدم امنیت اقتصادی و استقلال مالی و نیز به دلیل عدم حمایت های قانونی از زنان تحمل و دائما تکرار شود، به فرایندی تبدیل می شود که به زنان می آموزد که خشونت بخشی از زندگی است. آنها رفتارهای خشن فیزیکی و توهین و تحقیر از سوی مرد یا محرومیت از حقوق مادی یا اجتماعی خود را به عنوان بخشی از زندگی عادی زنانه تعریف میکنند و عادی میدانند و آن را به جنسیت خود ربط میدهند. به همین دلیل است که در گروههای مختلف زنان این باور وجود دارد که خشونت علیه زنان یک امر عادی و قابل قبول و بخشی از سرنوشت مشترک آنها به دلیل زن بودن است و به همین دلیل باید با آن نهایت مدارا کرد.
شکلهای مختلفی از خشونت بر اساس باورهای رایج اجتماعی، یا در مقایسه با ارزش حفظ زندگی خانوادگی و شان و احترام خانواده غیر مهم و جزیی تلقی میشود و بسیای از شکلها هم طبیعی دانسته میشود و مثلا زنان این باور را به همدیگر انتقال میدهند که دلیل آن، اشتباهات خود زن، طبیعت مرد یا صلاح زندگی مشترک است. بر اساس همین باور و طرز تفکر، واکنش نشان دادن به خشونت از سوی زنان، ناپسند و مذموم است و اگر زنی خشونت نسبت به خود را نپذیرد، به عنوان کسی که نظام رایج رفتاری و خانوادگی را بر هم زده سرزنش میشود و عامل بدنامی و بیآبرویی خوانده میشود و چه بسا خود زمینه جدیدی برای تحمل خشونت بیشتر را برایش فراهم سازد. به همین دلیل فشارهای فرهنگی و اجتماعی که وظیفه زنان را حفظ آبرو و حفظ خانواده میداند، در کنار ترس از بدنامی و سرزنش دیگران و عدم حمایت قانونی، زنان را به سکوت و پذیرش و تندادن تشویق میکند.
مهرداد درویش پور در جامعه شناسی قدرت می گوید: «قدرت برهنه آزار دهنــده است. زن خشونت دیـده نمی تواند به سادگی در کوچه و خیابان بگوید من بدترین و پدرسالارترین پدر یا شوهر دنیا را دارم که مرا آزار می دهند. از این رو آنجایی که زنان امکان تغییر قدرت برهنه را نداشته باشند، سعی می کنند وجود آن را با دلایلی چون: استرس شوهر، عصبانیت مرد، شرایط اقتصادی، مشکلات شخصی و حتی عشق، توجیه و پذیرفتنی کنند.» او معتقد است هیچ کس تا زمانی که امکان تغییر نداشته باشد زندگی را به سادگی زیر سوال نمی برد. زنان زمانی این شرایط را زیر سوال می برند که امکان تغییر داشته باشند و راه فراری بیابند. لذا هر چقدر منابع ارزشی قدرت مثل باورها و آگاهی های اجتماعی و فرهنگی و دانش حقوقی، منابع جبری و اقتصادی قدرت نظیر امکانات حقوقی و قانونی مدافع زنان، شبکه های اجتماعی حمایت گر مثل خانه های امن و استقلال اقتصادی و… برای زنان بیشتر فراهم گردد و زنان قدرت بیشتری پیدا کنند، شانس این که آنان روابط مبتنی بر خشونت را برنتابند افزایش می یابد.
به یاد دارم در میزگرد تخصصی «خشونت در خانواده» که سال گذشته برگزار کردم مریم توسکی، مدیر دفتر اراک انجمن جامعهشناسی ایران در این میزگرد با بیان اینکه مطالعات جهانی نشان میدهد ۹۰ درصد خشونت مردان علیه زنان در خانه اتفاق میافتد گفت: این در حالی است که خشونت زنان علیه مردان در محیط خانواده حداکثر ۱۰ درصد تخمین زده شده است.
وی ادامه داد: حمایت از زنان به معنای ترویج دیدگاه فمنیستی نیست، امروزه زنان بیش از گذشته در جامعه مشارکت دارند در حالیکه پشتوانه و حمایت اجتماعی لازم را ندارند.
بالاترین رقم خشونت در ایران؛ خشونت روانی و کلامی
وی با اشاره به اینکه خشونت روانی از جمله در کشور ما بسیار مورد اهمیت است، گفت: بالاترین رقم خشونت در کشورمان بر طبق تعاریف علمی خشونت روانی و کلامی است و در وهله بعد خشونت فیزیکی و بعد از آن خشونت ممانعت از رشد اجتماعی، فرهنگی و آموزشی است، مصادیق این نوع خشونت ممانعت مرد از اشتغال زن، ادامه تحصیل، ارتباطهای فامیلی حتی با اقوام نزدیک و… است که در کشور ما رقمی بالغ بر ۲۶ درصد از انواع خشونت خانگی علیه زنان را به خود اختصاص داده است.
عضو هیات علمی جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی اراک گفت: در تحقیقی که از سوی وزارت کشور در خصوص خشونت خانگی علیه زنان صورت گرفت طی بازنگری که امسال مجدد در آمار این تحقیق انجام شد در رابطه با زنان شهرستان اراک خشونتهای جنسی، ناموسی در صدر قرار دارد و کمترین این نوع خشونت در شهرهای کرمان و یاسوج بوده است.
توسکی تأکید کرد: باید قوانین مجزا در حوزه خشونتهای خانگی علیه زنان در کشور وضع گردد، کشورهای اسلامی همچون افغانستان، پاکستان، لبنان و ترکیه و… قوانین مخصوص حوزه خشونت علیه زنان دارا میباشند ولی کشور ما فاقد این نوع قانون است. برای وضع این قانون باید همه ما در وهله اول بخواهیم و باور داشته باشیم این قانون وضع شود، من احساس میکنم در وضع این قانون باور قوه قضاییه همراه نیست.
عضو هیات علمی جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی اراک گفت: باید بپذریم ۱۰ درصد از زنانی که در خانه مورد خشونت قرار میگیرند برای شکایت به دستگاه قضا مراجعه میکنند و به دلایل فرهنگی همچون آبرو و…از شکایت و بازگو کردن آن امتناع میورزند.
در ادامه سمیه صالحی، روانشناس بالینی تصریح کرد: نظریه یادگیری اجتماعی در زمینه روانشناسی مطرح میکند، خشونت به نوعی آموخته شده است این بدین معنی است خشونت الگو گرفته و نسل در نسل ادامه پیدا کرده است. دیدگاه تعاملگرایی تأکید بر این دارد که محل اتفاق خشونت را پیدا کنیم این بدین معنی است که ممکن است در روستایی رفتاری که از دیدگاه جامعه شهری خشونت مطرح باشد، به عنوان خشونت تلقی نشود. نظریه زیستمحیطی بیان میکند سه شاخص در به ثمر رسیدن جامعپذیری افراد وجود دارد که شامل محیط، شبکههای اجتماعی و نظام ایدولوژیک و جهانبینی خانواده است که در این سه مورد اگر خشونت را علیه همسران به نوعی تشویق کنند بنابراین آمار خشونت ناخودآگاه بالا خواهد رفت.
اعظم علی مددی، مسئول وقت صدای مشاور بهزیستی استان مرکزی در ادامه این نشست عنوان کرد: شرم و حیا یکی دیگر از عاملهای اتفاق خشونت علیه زنان است، در خانوادههای ما مسئله ارزش تلقی میشود و جایی که مسائل ما با مسائل ارزشی گره میخورند بالاخص اگر طرحواره ایثارگری هم داشته باشد شاهد خشونت هستیم. حتی خشونت را در فرد مشاهده میکنیم و خود آن فرد باور ندارد و دارد این خشونت را تحمل میکند و حتی آن را به عنوان ارزش تلقی و نامش را ایثارگری و گذشت در خانواده میگذارد. این نوع زن همین فرهنگ را به فرزندان خود انتقال میدهد و این الگوهای ناکارآمدی رفتاری به هیمن سادگی به نسل بعدی انتقال مییابد.
وی ادامه داد: عدم اطلاعرسانی دقیق از قوانین که در جامعه وجود دارد یکی دیگر از عوامل مهم در ایجاد خشونتهای خانگی است، اگر خانمها از قوانین اطلاع ندارند.
مددی تصریح کرد: عدم داشتن منابع حمایتی از زنان مورد خشونتدیده یکی از عوامل ماندن زنان در رابطه خشونتآمیز است زن خشونت دیده وقتی میبیند که نه تنها قانون بلکه اطرافیان او حمایتی از او نمیکنند مجبور میشود در رابطه بماند و خشونتها را تحمل کند. این حمایتها فقط از طرف خانواده مطرح نیست حتی حمایتهای اجتماعی و نگاه اجتماعی هم مدنظر است زیرا نگاهی که جامعه ما به زن مطلقه دارد نگاه مناسبی نیست و زن بخاطر این که اینگونه برچسبها و نگاهها به او نشود حاضر است در رابطه بماند.
مددی گفت: بارها زنانی که در اثر خشونت به مرکز مشاوره مراجعه کردهاند، عنوان میکنند همسرشان او را مدام مورد ضرب و شتم قرار میدهد و در اعتراض زن میگوید، میتوانی برو ثابت کن. خانمی که در خانهاش در حال تجربه انواع خشونت است این زن چگونه میتواند به دستگاه قضا مراجعه و ثابت کند مورد خشونت قرار گرفته است. بنده مراجعه دارم میگوید شوهرم سر من را بین دو تا پاهایش قرار و فشار میدهد و میگوید با این روش دیگر نمیتوانی تو ثابت کنی که مورد ضرب و شتم قرار گرفتهای.
در ادامه زهرا فرجی، مدیرکل دفتر امور بانوان و خانواده استانداری مرکزی اظهار کرد: جامعه زنان بهویژه زنان روستایی از ترس همسرشان، ترس ریختن آبرو و یا اینکه هیچ سیستم حمایتی بعد از ترک همسرشان وجود ندارد به همین دلایل احساس میکنند در مقابل این خشونت سازشهای لازم را داشته باشند و متأسفانه در جامعه ما تعریفی که از زن سازشکار وجود دارد تعریف واقعی، به زنی اطلاق میشود که در مقابل اقسام خشونت سکوت کرده و به زندگی خود ادامه دهد.
وی با اشاره به اینکه در آخرین مطالعاتی که در مورد خشونتهای خانگی علیه زنان انجام شده است، ۶۶ درصد زنان ایرانی حداقل یک بار مورد خشونت واقع شدهاند، گفت: در بین خشونتی که شامل خشونت فیزیکی، کلامی، حقوقی، جنسی، اقتصادی، علمی و آموزشی و… بالاترین خشونت با ۵۲,۷ درصد مربوط به خشونت روانی و کلامی میشود و زنانی که مورد این خشونت قرار گرفتهاند حداقل ۱۰ بار این مورد برایشان اتفاق افتاده است.
فرجی ادامه داد: خشونت فیزیکی با ۳۷,۸ درصد رتبه دوم و حداقل زنان سه بار دچار آن شدهاند، رتبه سوم خشونت ممانعت از رشد اجتماعی و آموزشی میباشد که رقمی بالغ بر ۲۷.۸ درصد را به خود اختصاص میدهد و در بین این خشونتها خشونت جنسی با ۱۰.۲ درصد کمترین آمار را دارا میباشد.
مدیرکل دفتر امور بانوان و خانواده استانداری مرکزی با بیان اینکه زنان بیسواد ما بیشترین خشونت را تجربه میکنند، گفت: هر چه سطح سواد بالاتر میرود میزان خشونت کاهش پیدا میکند که بر اساس طرح مطالعاتی که وزارت کشور انجام شده است به این نتیجه دست یافته شده است. بیشترین خشونت در بین زنان بین سنین ۵۵ تا ۵۹ می باشد که نشان میدهد هر چه سن زنان بالاتر میرود خشونت افزایش پیدا میکند و از نظر موقعیت اجتماعی کارگران کشاورزی بیشترین خشونت را تحمل میکنند و کارمندان، متخصصان عالی رتبه کمترین خشونت را تحمل میکنند.
حجت اله درودگر، معاون وقت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری استان در این نشست عنوان کرد: آمارهایی که در مورد همسر آزاری و خشونت خانگی علیه زنان ارائه میشود، نه اینکه آمار بیشتر شده است بلکه شناسایی ما نسبت به آن بیش از گذشته شده است این آمار از قبل بوده ولی در گذشته شناسایی درست صورت نمیگرفت برای همین حس میکنیم آمار خشونت خانگی علیه زنان بیشتر شده است.
وی ادامه داد: در بحث همسرآزاری آماری را که بهزیستی استان به ما اعلام کرده سال ۹۰، ۱۲۳ نفر، سال ۹۱، ۲۵ نفر، سال ۹۲، ۱۳ نفر، سال ۹۳، ۳۳ نفر، سال ۹۴، ۱۷ نفر و سال ۹۵، ۱۵ نفر به بهزیستی استان مرکزی مراجعه کردهاند، حال سوال اینجاست آیا این آمار واقعی همسرآزاری در استان مرکزی است؟ در مقابل آمار همسرآزاری که پزشک قانونی استان به ما اعلام کرده است سال ۹۱، ۱ هزار و ۲۳۳ نفر، سال ۹۲، ۱ هزار و ۲۹۶ نفر، سال ۹۳، ۱ هزار ۳۲۸ نفر، سال ۹۴، ۱ هزار و ۳۷۷ نفر، سال ۹۵ ۱ هزار و ۵۰۰ نفر و در آبان و آذر ۹۶ ۲۳۰ نفر به این اداره مراجعه کردهاند.
در ادامه غلامرضا فتح آبادی، مدیرکل وقت دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری مرکزی عنوان کرد: طی بررسی که نسبت به خشونت خانگی علیه زنان صورت گرفته است، کشور ما نسبت به سایر کشورها در این موضوع جایگاهش مناسب است بر اساس آخرین مطالعات در کشور ما، استان مرکزی در مجموع ۲۵ نوع خشونتی که برای زنان تعریف شده است آماری کمتر از ۱۰ درصد دارد. بر اساس آخرین پایشی که انجام شده است وضعیت استان را مقایسه با میانگین کشوری داشته باشیم افرادی که درگیر خشونت خانگی بودهاند ۷۱ درصد به این موضوع اذعان داشتهاند که در زندگی خود مورد خشونت قرار گرفتهاند که البته طیف آن فرق میکند.
وی تأکید کرد: تغییر نگرش مردان در کاهش خشونت خانگی حائز اهمیت است این تغییر نگرش موضوع فرهنگی است و نمیتوان معضلات فرهنگی را با برخوردهای سلبی رفع نمود. اختلالات روحی و روانی در جامعه ما بالاست بر اساس آخرین مطالعهای که وزارت بهداشت در این خصوص انجام داده است ۲۳,۶ درصد جامعه به نوعی دارای اختلالات روحی و روانی هستند همین موضوع روی خشونتها و آسیبهای اجتماعی تاثیر میگذارد بویژه بحث اضطراب، افسردگی و… جز موضوعاتی است که باید به آن توجه شود.
فتحآبادی با بیان اینکه ساماندهی آمارها موضوع بسیار مهمی است، هم اکنون آمارهایی که در خشونت خانگی و سایر آسیبهای اجتماعی عنوان میشود، گفت: آمارهای متفاوتی است و باید سامانه جامعه به متولیگری یک دستگاه مشخص شود و بعد از گذشت مدتی مجدد این آسیبها شیوعشناسی شود. آخرین شیوعیشناسی که در طرح ملی بررسی خشونت خانگی علیه زنان از سوی دفتر اجتماعی وزارت کشور و مرکز مشارکت صورت گرفت فاز اول آن در سال ۸۳ صورت گرفته است و بعد از آن هم به شکل موردی انجام شده است و به شکل تحقیقات گسترده و پیمایش ملی انجام نشده است.
مدیرکل وقت دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری مرکزی عنوان کرد: در این طرح آمار استان مرکزی در مقایسه با کشوری چنین آمده است افراد درگیر خشونت خانگی در اول زندگی مشترک در استان ۷۱ درصد بوده در صورتیکه میانگین کشوری ۶۶ درصد بوده است که این نشاندهنده بیشتر بودن این امر در استان است. تجربه حداقل یک بار خشونت علیه زنان در طول زندگی مشترک یک سال قبل آن در استان مرکزی ۷۱ درصد بوده ولی میانگین کشوری ۶۳ درصد بوده است.
وی ادامه داد: نگرش زنان در مسائل فردی، خانوادگی، اقتصادی در ۱۵ عنوان بالاتر از میانگین کشوری در شهرستان اراک بوده است. آنچه که وضعیت استان در بحث خشونت خانگی را مطلوبتر از سایر کشورها که رقمی بالغ بر۱۰ درصد عنوان شد، در نگاه کلی در تک تک موارد آن مطرح است به عنوان مثال در بحث میزان اضطراب، افسردگی، آگاهیهای حقوقی، سابقه کودکآزاری، سابقه اختلافات خانوادگی، میزان تحمیلی بودن ازدواج، قدرتگویی و زورگویی در خانواده، میزان تفاهم در الگوهای ارتباطی، احساس نابرابری و بیعدالتی و میزان عصبانیت شهرستان اراک بیشتر از میانگین کشوری در خانوادههای ما بوده است اما در مقابل در ۲۵ مورد کمتر از میانگین کشوری بوده است.
فتحآبادی تصریح کرد: نوع خشونت در این تحقیق بیشتر کلامی و جسمی بوده است و آنچه که این تحقیق نشان میدهد در گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ سال خشونت خانگی بیشتر بوده نه در گروههای سنی دیگر. خشونت جنسی و ناموسی که در این طرح عنوان شده بیش از ۸۷ درصد پاسخگویان شهر اراک اظهار داشتند که در طول زندگی مشترک خود قربانی خشونت جنسی و ناموسی نبودهاند همچنین افراد درگیر در خشونت ناموسی که اعلام کردند در طول زندگی مشترک خود در حد پایین و خیلی پایین در معرض این خشونت بودهاند. بنابراین نشان میدهد که وقوع خشونت جنسی و ناموسی عامل پنجم در شهر اراک در مقایسه با خشونتهای دیگر، کمتر گزارش شده است.
آنچه از در مباحث مطرح شده میزگرد عنوان شد، نشان می دهد افزایش آگاهی زنان و البته جامعه به طور کلی، نخستین گام در جهت این تغییر است و پس از آن نقش مردم و مسئولان در تنظیم و اعمال قوانین در کنترل خشونت و حمایت از زنان، امری ضروری است. هم چنین همه ما در هر جایگاهی که هستیم باید مهارت هایی را پرورش دهیم که در پیشگیری و کنترل خشونت به آن نیاز است.
در واقع به خاطر سلطه مردسالاری و سلطه مردمحوری در اکثر فرهنگ های بشری و به ویژه فرهنگ ما، خشونت علیه زنان در بیشتر موارد از نظر ها پنهان می ماند و حتی بسیاری از اعضای خانواده در راستای حفظ فرهنگ زن فرمانبردار، شاید در خشونت نیز مشارکت داشته باشند و یا از آن چشم پوشی کنند. چه بسا خود زنان نیز از این نظام استقبال کرده و از این وضع راضی بوده یا در صورت عدم رضایت، بنابر دیدگاه محدود خویش، پدرسالاری را روح ازلی و حاکم دانسته و بر حقوق انسانی و اجتماعی خویش واقف نبوده اند و لاجرم کنشی مستقیم و هدفمند در برابر آن نشان نمیدهند.
به نظر می رسد زنان و دختران به طور ناخودآگاه فهمیدهاند که ارزش مسلط جامعه (مردسالاری) چیست ، فلذا میخواهند با ارزش مسلط همنوایی کنند. در واقع پدرسالاری نظامی است که خواه آشکار یا نهان، تمام مکانیسم های نهادین و ایدئولوژیکی در دسترس خود مانند حقوق، سیاست، اقتصاد، اخلاق، علوم پزشکی، مد، فرهنگ، آموزش و پرورش، رسانه های گروهی و… را به منظور تحقق سلطه مردان بر زنان به کار می گیرد. به همین دلیل زنان در حد یک طبقه هیچ گاه ادعای مخالفت با مردان را نکرده اند و چون وجود خود را برای حفظ خانواده و فرزندان لازم می دانند هرگز به دنبال ایجاد همبستگی زنانه در مقابل مردان نبوده اند. در مورد تاثیر نظام پدرسالاری بر زنان می توان گفت: نظام پدرشاهی چنین ایجاب می کند که دختر حتی قبل از متولد شدن، سرنوشتش چنان تعیین شود که در زندگی از رشد فکری بیش تر بازماند و موجود مطیعی بار بیاید که قواعد و ارزش های اجتماعی را بی چون و چرا بپذیرد و برتری مرد را یک امر طبیعی و مسلم به حساب آورد.
ظاهراً نکته اساسی این جاست که زن قرار نیست فعالیت هایش را برای اهداف خود انگیخته و یا برای رشد شخصی خویش بکار گیرد، بلکه از ابتدای زندگی می آموزد که وجودش باید وقف دیگران باشد و وظیفه اصلی او برقراری و حفظ روابط است روابطی در خدمت دیگران (حفظ روابط خانوادگی). به نظر می رسد روند جامعه پذیری به معنای آشنا ساختن افراد و گروه های اجتماعی با قواعد، ارزش ها، اصول اخلاقی و فرهنگی جامعه خود از طریق آموزش مستمر از یک سو ویژگی های فرودستی و فرادستی زنان و مردان را باز تولید می کند و از سوی دیگر سبب شده است تا این نکته به صورت تعمیم یافته مورد پذیرش قرار گیرد که اعمال خشونت حق مردان و سکوت در مقابل خشونت از طرف زنان یکی از مسئولیت های خانوادگی آن هاست. در حالی که جامعه شناسان خرد، کنشگر اجتماعی را کنشگری وصف می کنند که عنان اختیار دنیای روزمره را در جهت منافع خاص خویش در دست دارد؛ جامعه شناسان نظریه فمنیستی اما معتقدند زنان برحسب پایگاه شان به عنوان زن نه تنها چنین حسی ندارند، بلکه چنان خود را محدود می یابند که فکر ترسیم طرح هایشان برای دنیا جز در خیال کاملا بی معنا می شود. زنان بیشتر به گونه ای اجتماعی می شوند که وظیفه آدمی را برقراری توازن بین منافع کنشگران گوناگون (شوهر و فرزندان) می دانند و چه بسا زنان برنامهریزی و کنش را به مثابه عملی در جهت منافع گوناگون، منافع خودشان و دیگران تجربه کنند. در واقع مطالعات فمنیستی به جای ارائه مدل کنشگر هدفمند مورد نظر جامعه شناسی رفتارگرا، از زنان کنشگری ارائه می دهد که در زندگی روزمره خویش آن قدر که در جهت وظایف مراقبت و هماهنگی و تسهیل و تعدیل خواسته ها و کنش ها و تقاضاهای دیگران (همسر و فرزندان) غرق می شوند که در دراز مدت خود را در وضعیتی غیر قابل کنترل و پیش بینی می یابند و به همین دلیل زنان معمولا واکنشی تر عمل می کنند و توجه مستمر بیشتری به نیازها و خواسته های دیگران دارند (ریتزر ، ۱۳۹۳).
به بیان دیگر، زمانی که خشونت علیه زنان قبحی نداشته باشد و یا به دلایل فرهنگی و اجتماعی نظیر حفظ آبروی خانواده و حفظ بنیان خانواده لازم تلقی شود و یا ترس از طلاق و عدم امنیت اقتصادی و استقلال مالی و نیز به دلیل عدم حمایت های قانونی از زنان تحمل و دائما تکرار شود، به فرایندی تبدیل می شود که به زنان می آموزد که خشونت بخشی از زندگی است. آنها رفتارهای خشن فیزیکی و توهین و تحقیر از سوی مرد یا محرومیت از حقوق مادی یا اجتماعی خود را به عنوان بخشی از زندگی عادی زنانه تعریف میکنند و عادی میدانند و آن را به جنسیت خود ربط میدهند. به همین دلیل است که در گروههای مختلف زنان این باور وجود دارد که خشونت علیه زنان یک امر عادی و قابل قبول و بخشی از سرنوشت مشترک آنها به دلیل زن بودن است و به همین دلیل باید با آن نهایت مدارا کرد.
شکلهای مختلفی از خشونت بر اساس باورهای رایج اجتماعی، یا در مقایسه با ارزش حفظ زندگی خانوادگی و شان و احترام خانواده غیر مهم و جزیی تلقی میشود و بسیای از شکلها هم طبیعی دانسته میشود و مثلا زنان این باور را به همدیگر انتقال میدهند که دلیل آن، اشتباهات خود زن، طبیعت مرد یا صلاح زندگی مشترک است. بر اساس همین باور و طرز تفکر، واکنش نشان دادن به خشونت از سوی زنان، ناپسند و مذموم است و اگر زنی خشونت نسبت به خود را نپذیرد، به عنوان کسی که نظام رایج رفتاری و خانوادگی را بر هم زده سرزنش میشود و عامل بدنامی و بیآبرویی خوانده میشود و چه بسا خود زمینه جدیدی برای تحمل خشونت بیشتر را برایش فراهم سازد. به همین دلیل فشارهای فرهنگی و اجتماعی که وظیفه زنان را حفظ آبرو و حفظ خانواده میداند، در کنار ترس از بدنامی و سرزنش دیگران و عدم حمایت قانونی، زنان را به سکوت و پذیرش و تندادن تشویق میکند.
مهرداد درویش پور در جامعه شناسی قدرت می گوید: «قدرت برهنه آزار دهنــده است. زن خشونت دیـده نمی تواند به سادگی در کوچه و خیابان بگوید من بدترین و پدرسالارترین پدر یا شوهر دنیا را دارم که مرا آزار می دهند. از این رو آنجایی که زنان امکان تغییر قدرت برهنه را نداشته باشند، سعی می کنند وجود آن را با دلایلی چون: استرس شوهر، عصبانیت مرد، شرایط اقتصادی، مشکلات شخصی و حتی عشق، توجیه و پذیرفتنی کنند.» او معتقد است هیچ کس تا زمانی که امکان تغییر نداشته باشد زندگی را به سادگی زیر سوال نمی برد. زنان زمانی این شرایط را زیر سوال می برند که امکان تغییر داشته باشند و راه فراری بیابند. لذا هر چقدر منابع ارزشی قدرت مثل باورها و آگاهی های اجتماعی و فرهنگی و دانش حقوقی، منابع جبری و اقتصادی قدرت نظیر امکانات حقوقی و قانونی مدافع زنان، شبکه های اجتماعی حمایت گر مثل خانه های امن و استقلال اقتصادی و… برای زنان بیشتر فراهم گردد و زنان قدرت بیشتری پیدا کنند، شانس این که آنان روابط مبتنی بر خشونت را برنتابند افزایش می یابد.
به یاد دارم در میزگرد تخصصی «خشونت در خانواده» که سال گذشته برگزار کردم مریم توسکی، مدیر دفتر اراک انجمن جامعهشناسی ایران در این میزگرد با بیان اینکه مطالعات جهانی نشان میدهد ۹۰ درصد خشونت مردان علیه زنان در خانه اتفاق میافتد گفت: این در حالی است که خشونت زنان علیه مردان در محیط خانواده حداکثر ۱۰ درصد تخمین زده شده است.
وی ادامه داد: حمایت از زنان به معنای ترویج دیدگاه فمنیستی نیست، امروزه زنان بیش از گذشته در جامعه مشارکت دارند در حالیکه پشتوانه و حمایت اجتماعی لازم را ندارند.
بالاترین رقم خشونت در ایران؛ خشونت روانی و کلامی
وی با اشاره به اینکه خشونت روانی از جمله در کشور ما بسیار مورد اهمیت است، گفت: بالاترین رقم خشونت در کشورمان بر طبق تعاریف علمی خشونت روانی و کلامی است و در وهله بعد خشونت فیزیکی و بعد از آن خشونت ممانعت از رشد اجتماعی، فرهنگی و آموزشی است، مصادیق این نوع خشونت ممانعت مرد از اشتغال زن، ادامه تحصیل، ارتباطهای فامیلی حتی با اقوام نزدیک و… است که در کشور ما رقمی بالغ بر ۲۶ درصد از انواع خشونت خانگی علیه زنان را به خود اختصاص داده است.
عضو هیات علمی جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی اراک گفت: در تحقیقی که از سوی وزارت کشور در خصوص خشونت خانگی علیه زنان صورت گرفت طی بازنگری که امسال مجدد در آمار این تحقیق انجام شد در رابطه با زنان شهرستان اراک خشونتهای جنسی، ناموسی در صدر قرار دارد و کمترین این نوع خشونت در شهرهای کرمان و یاسوج بوده است.
توسکی تأکید کرد: باید قوانین مجزا در حوزه خشونتهای خانگی علیه زنان در کشور وضع گردد، کشورهای اسلامی همچون افغانستان، پاکستان، لبنان و ترکیه و… قوانین مخصوص حوزه خشونت علیه زنان دارا میباشند ولی کشور ما فاقد این نوع قانون است. برای وضع این قانون باید همه ما در وهله اول بخواهیم و باور داشته باشیم این قانون وضع شود، من احساس میکنم در وضع این قانون باور قوه قضاییه همراه نیست.
عضو هیات علمی جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی اراک گفت: باید بپذریم ۱۰ درصد از زنانی که در خانه مورد خشونت قرار میگیرند برای شکایت به دستگاه قضا مراجعه میکنند و به دلایل فرهنگی همچون آبرو و…از شکایت و بازگو کردن آن امتناع میورزند.
در ادامه سمیه صالحی، روانشناس بالینی تصریح کرد: نظریه یادگیری اجتماعی در زمینه روانشناسی مطرح میکند، خشونت به نوعی آموخته شده است این بدین معنی است خشونت الگو گرفته و نسل در نسل ادامه پیدا کرده است. دیدگاه تعاملگرایی تأکید بر این دارد که محل اتفاق خشونت را پیدا کنیم این بدین معنی است که ممکن است در روستایی رفتاری که از دیدگاه جامعه شهری خشونت مطرح باشد، به عنوان خشونت تلقی نشود. نظریه زیستمحیطی بیان میکند سه شاخص در به ثمر رسیدن جامعپذیری افراد وجود دارد که شامل محیط، شبکههای اجتماعی و نظام ایدولوژیک و جهانبینی خانواده است که در این سه مورد اگر خشونت را علیه همسران به نوعی تشویق کنند بنابراین آمار خشونت ناخودآگاه بالا خواهد رفت.
اعظم علی مددی، مسئول وقت صدای مشاور بهزیستی استان مرکزی در ادامه این نشست عنوان کرد: شرم و حیا یکی دیگر از عاملهای اتفاق خشونت علیه زنان است، در خانوادههای ما مسئله ارزش تلقی میشود و جایی که مسائل ما با مسائل ارزشی گره میخورند بالاخص اگر طرحواره ایثارگری هم داشته باشد شاهد خشونت هستیم. حتی خشونت را در فرد مشاهده میکنیم و خود آن فرد باور ندارد و دارد این خشونت را تحمل میکند و حتی آن را به عنوان ارزش تلقی و نامش را ایثارگری و گذشت در خانواده میگذارد. این نوع زن همین فرهنگ را به فرزندان خود انتقال میدهد و این الگوهای ناکارآمدی رفتاری به هیمن سادگی به نسل بعدی انتقال مییابد.
وی ادامه داد: عدم اطلاعرسانی دقیق از قوانین که در جامعه وجود دارد یکی دیگر از عوامل مهم در ایجاد خشونتهای خانگی است، اگر خانمها از قوانین اطلاع ندارند.
مددی تصریح کرد: عدم داشتن منابع حمایتی از زنان مورد خشونتدیده یکی از عوامل ماندن زنان در رابطه خشونتآمیز است زن خشونت دیده وقتی میبیند که نه تنها قانون بلکه اطرافیان او حمایتی از او نمیکنند مجبور میشود در رابطه بماند و خشونتها را تحمل کند. این حمایتها فقط از طرف خانواده مطرح نیست حتی حمایتهای اجتماعی و نگاه اجتماعی هم مدنظر است زیرا نگاهی که جامعه ما به زن مطلقه دارد نگاه مناسبی نیست و زن بخاطر این که اینگونه برچسبها و نگاهها به او نشود حاضر است در رابطه بماند.
مددی گفت: بارها زنانی که در اثر خشونت به مرکز مشاوره مراجعه کردهاند، عنوان میکنند همسرشان او را مدام مورد ضرب و شتم قرار میدهد و در اعتراض زن میگوید، میتوانی برو ثابت کن. خانمی که در خانهاش در حال تجربه انواع خشونت است این زن چگونه میتواند به دستگاه قضا مراجعه و ثابت کند مورد خشونت قرار گرفته است. بنده مراجعه دارم میگوید شوهرم سر من را بین دو تا پاهایش قرار و فشار میدهد و میگوید با این روش دیگر نمیتوانی تو ثابت کنی که مورد ضرب و شتم قرار گرفتهای.
در ادامه زهرا فرجی، مدیرکل دفتر امور بانوان و خانواده استانداری مرکزی اظهار کرد: جامعه زنان بهویژه زنان روستایی از ترس همسرشان، ترس ریختن آبرو و یا اینکه هیچ سیستم حمایتی بعد از ترک همسرشان وجود ندارد به همین دلایل احساس میکنند در مقابل این خشونت سازشهای لازم را داشته باشند و متأسفانه در جامعه ما تعریفی که از زن سازشکار وجود دارد تعریف واقعی، به زنی اطلاق میشود که در مقابل اقسام خشونت سکوت کرده و به زندگی خود ادامه دهد.
وی با اشاره به اینکه در آخرین مطالعاتی که در مورد خشونتهای خانگی علیه زنان انجام شده است، ۶۶ درصد زنان ایرانی حداقل یک بار مورد خشونت واقع شدهاند، گفت: در بین خشونتی که شامل خشونت فیزیکی، کلامی، حقوقی، جنسی، اقتصادی، علمی و آموزشی و… بالاترین خشونت با ۵۲,۷ درصد مربوط به خشونت روانی و کلامی میشود و زنانی که مورد این خشونت قرار گرفتهاند حداقل ۱۰ بار این مورد برایشان اتفاق افتاده است.
فرجی ادامه داد: خشونت فیزیکی با ۳۷,۸ درصد رتبه دوم و حداقل زنان سه بار دچار آن شدهاند، رتبه سوم خشونت ممانعت از رشد اجتماعی و آموزشی میباشد که رقمی بالغ بر ۲۷.۸ درصد را به خود اختصاص میدهد و در بین این خشونتها خشونت جنسی با ۱۰.۲ درصد کمترین آمار را دارا میباشد.
مدیرکل دفتر امور بانوان و خانواده استانداری مرکزی با بیان اینکه زنان بیسواد ما بیشترین خشونت را تجربه میکنند، گفت: هر چه سطح سواد بالاتر میرود میزان خشونت کاهش پیدا میکند که بر اساس طرح مطالعاتی که وزارت کشور انجام شده است به این نتیجه دست یافته شده است. بیشترین خشونت در بین زنان بین سنین ۵۵ تا ۵۹ می باشد که نشان میدهد هر چه سن زنان بالاتر میرود خشونت افزایش پیدا میکند و از نظر موقعیت اجتماعی کارگران کشاورزی بیشترین خشونت را تحمل میکنند و کارمندان، متخصصان عالی رتبه کمترین خشونت را تحمل میکنند.
حجت اله درودگر، معاون وقت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری استان در این نشست عنوان کرد: آمارهایی که در مورد همسر آزاری و خشونت خانگی علیه زنان ارائه میشود، نه اینکه آمار بیشتر شده است بلکه شناسایی ما نسبت به آن بیش از گذشته شده است این آمار از قبل بوده ولی در گذشته شناسایی درست صورت نمیگرفت برای همین حس میکنیم آمار خشونت خانگی علیه زنان بیشتر شده است.
وی ادامه داد: در بحث همسرآزاری آماری را که بهزیستی استان به ما اعلام کرده سال ۹۰، ۱۲۳ نفر، سال ۹۱، ۲۵ نفر، سال ۹۲، ۱۳ نفر، سال ۹۳، ۳۳ نفر، سال ۹۴، ۱۷ نفر و سال ۹۵، ۱۵ نفر به بهزیستی استان مرکزی مراجعه کردهاند، حال سوال اینجاست آیا این آمار واقعی همسرآزاری در استان مرکزی است؟ در مقابل آمار همسرآزاری که پزشک قانونی استان به ما اعلام کرده است سال ۹۱، ۱ هزار و ۲۳۳ نفر، سال ۹۲، ۱ هزار و ۲۹۶ نفر، سال ۹۳، ۱ هزار ۳۲۸ نفر، سال ۹۴، ۱ هزار و ۳۷۷ نفر، سال ۹۵ ۱ هزار و ۵۰۰ نفر و در آبان و آذر ۹۶ ۲۳۰ نفر به این اداره مراجعه کردهاند.
در ادامه غلامرضا فتح آبادی، مدیرکل وقت دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری مرکزی عنوان کرد: طی بررسی که نسبت به خشونت خانگی علیه زنان صورت گرفته است، کشور ما نسبت به سایر کشورها در این موضوع جایگاهش مناسب است بر اساس آخرین مطالعات در کشور ما، استان مرکزی در مجموع ۲۵ نوع خشونتی که برای زنان تعریف شده است آماری کمتر از ۱۰ درصد دارد. بر اساس آخرین پایشی که انجام شده است وضعیت استان را مقایسه با میانگین کشوری داشته باشیم افرادی که درگیر خشونت خانگی بودهاند ۷۱ درصد به این موضوع اذعان داشتهاند که در زندگی خود مورد خشونت قرار گرفتهاند که البته طیف آن فرق میکند.
وی تأکید کرد: تغییر نگرش مردان در کاهش خشونت خانگی حائز اهمیت است این تغییر نگرش موضوع فرهنگی است و نمیتوان معضلات فرهنگی را با برخوردهای سلبی رفع نمود. اختلالات روحی و روانی در جامعه ما بالاست بر اساس آخرین مطالعهای که وزارت بهداشت در این خصوص انجام داده است ۲۳,۶ درصد جامعه به نوعی دارای اختلالات روحی و روانی هستند همین موضوع روی خشونتها و آسیبهای اجتماعی تاثیر میگذارد بویژه بحث اضطراب، افسردگی و… جز موضوعاتی است که باید به آن توجه شود.
فتحآبادی با بیان اینکه ساماندهی آمارها موضوع بسیار مهمی است، هم اکنون آمارهایی که در خشونت خانگی و سایر آسیبهای اجتماعی عنوان میشود، گفت: آمارهای متفاوتی است و باید سامانه جامعه به متولیگری یک دستگاه مشخص شود و بعد از گذشت مدتی مجدد این آسیبها شیوعشناسی شود. آخرین شیوعیشناسی که در طرح ملی بررسی خشونت خانگی علیه زنان از سوی دفتر اجتماعی وزارت کشور و مرکز مشارکت صورت گرفت فاز اول آن در سال ۸۳ صورت گرفته است و بعد از آن هم به شکل موردی انجام شده است و به شکل تحقیقات گسترده و پیمایش ملی انجام نشده است.
مدیرکل وقت دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری مرکزی عنوان کرد: در این طرح آمار استان مرکزی در مقایسه با کشوری چنین آمده است افراد درگیر خشونت خانگی در اول زندگی مشترک در استان ۷۱ درصد بوده در صورتیکه میانگین کشوری ۶۶ درصد بوده است که این نشاندهنده بیشتر بودن این امر در استان است. تجربه حداقل یک بار خشونت علیه زنان در طول زندگی مشترک یک سال قبل آن در استان مرکزی ۷۱ درصد بوده ولی میانگین کشوری ۶۳ درصد بوده است.
وی ادامه داد: نگرش زنان در مسائل فردی، خانوادگی، اقتصادی در ۱۵ عنوان بالاتر از میانگین کشوری در شهرستان اراک بوده است. آنچه که وضعیت استان در بحث خشونت خانگی را مطلوبتر از سایر کشورها که رقمی بالغ بر۱۰ درصد عنوان شد، در نگاه کلی در تک تک موارد آن مطرح است به عنوان مثال در بحث میزان اضطراب، افسردگی، آگاهیهای حقوقی، سابقه کودکآزاری، سابقه اختلافات خانوادگی، میزان تحمیلی بودن ازدواج، قدرتگویی و زورگویی در خانواده، میزان تفاهم در الگوهای ارتباطی، احساس نابرابری و بیعدالتی و میزان عصبانیت شهرستان اراک بیشتر از میانگین کشوری در خانوادههای ما بوده است اما در مقابل در ۲۵ مورد کمتر از میانگین کشوری بوده است.
فتحآبادی تصریح کرد: نوع خشونت در این تحقیق بیشتر کلامی و جسمی بوده است و آنچه که این تحقیق نشان میدهد در گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ سال خشونت خانگی بیشتر بوده نه در گروههای سنی دیگر. خشونت جنسی و ناموسی که در این طرح عنوان شده بیش از ۸۷ درصد پاسخگویان شهر اراک اظهار داشتند که در طول زندگی مشترک خود قربانی خشونت جنسی و ناموسی نبودهاند همچنین افراد درگیر در خشونت ناموسی که اعلام کردند در طول زندگی مشترک خود در حد پایین و خیلی پایین در معرض این خشونت بودهاند. بنابراین نشان میدهد که وقوع خشونت جنسی و ناموسی عامل پنجم در شهر اراک در مقایسه با خشونتهای دیگر، کمتر گزارش شده است.
آنچه از در مباحث مطرح شده میزگرد عنوان شد، نشان می دهد افزایش آگاهی زنان و البته جامعه به طور کلی، نخستین گام در جهت این تغییر است و پس از آن نقش مردم و مسئولان در تنظیم و اعمال قوانین در کنترل خشونت و حمایت از زنان، امری ضروری است. هم چنین همه ما در هر جایگاهی که هستیم باید مهارت هایی را پرورش دهیم که در پیشگیری و کنترل خشونت به آن نیاز است.
مرجع : وقایع استان مرکزی