کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بالا، بالا بالاتر...

اضطراب جاماندن از مسابقه و ولع کسب موفقیت در جهان جدید

میترا فردوسی

روزنامه ایران , 6 دی 1399 ساعت 17:25

جنگ تمام عیاری در جهان کنونی به راه افتاده که سرمایه‌داری با کمک روانشناسی بازاری مسبب آن است و مختصات پیشرفت را به هم زده است.


در زندگی روزمره، پیام‌هایی به ما هجوم می‌آورند که به ما می‌گویند برنامه زندگی ایده‌آل ما چه باید باشد. تحمیل این ایدئولوژی خاص، اغلب دید ما را محدود و خلاقیت‌مان را در ابهام غرق می‌کند. واقعیت این است که ما در جهانی با وسواس مداوم برای نیل به موفقیت زندگی می‌کنیم اما هیچ‌گاه از خودمان نمی‌پرسیم که این تصور از موفقیت طبیعی یا فرهنگی است؟
 
تنها می‌دانیم که از کودکی به ما آموختند که باید موفق شویم. سیستم‌ آموزشی و فشار والدین تلویحاً این اضطراب را به ما وارد می‌کرد و مدام الگوی زندگی افراد موفقی مانند بیل گیتس و استیو جابز سرلوحه زندگی‌مان قرار می‌گرفت. هرکدام از ما وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم، تلخی مقایسه شدن مکرر با سایر کودکان را به یاد خواهیم آورد. هزار و یک اندرز را به یاد خواهیم آورد که به ما یادآوری می‌کردند که زندگی یک رقابت است و شما نباید عقب بیفتید. علاوه بر سیستم آموزشی و فشار والدین، روانشناسی بازاری هم سهم بزرگی در ارسال سیگنال‌هایی مبنی بر اینکه موفقیت و اعتبار، هدف نهایی زندگی هر یک از افراد است بازی کرده است. این روانشناسی مثبت‌گرا از طریق دهان باز تبلیغات رسانه‌ای و کتاب‌های سطحی «مشکلاتت را قورت بده!» و «موفقیتت را تعقیب کن» یا «۱۰ کاری که افراد موفق در زندگی انجام می‌دهند» یقه مردم را می‌گیرد و آنها را به سمت یک تصویر برساخته که از موفقیت جعل شده است، می‌کشاند: به سمت یک چاه ویل.


باید ایلان ماسک بعدی باشی!
این تصویر از موفقیت که با منطق سرمایه‌داری و بازار هدایت می‌شود، شامل ارزش‌هایی است که بشدت با معنای اصیل موفقیت در ستیز است. در جهان سنت موفقیت ذیل مفهوم فضیلت و سعادت و مبتنی بر ایده دیگری‌خواهی سامان می‌یافت در صورتی که موفقیتی که امروز به عنوان ارزش به ما عرضه می‌شود، مبتنی بر فردگرایی افراطی، حذف دیگران از سر راه و جمع‌کردن هرچه بیشتر پول و مقام و مدرک دانشگاهی و ماشین و خانه و جایگاه شغلی است. به تعبیری دیگر با نوعی کمی‌شدن مفهوم موفقیت در عصر جدید رو‌به‌روییم که در ضدیت با انسانیت و اخلاق است.

از این‌رو خشونتی که معنای جدید موفقیت بر انسان امروزی وارد می‌کند با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. از دل این موفقیت کمی‌گرا، پیام‌هایی تولید می‌شود که همواره در گوش کودکان ما به زمزمه می‌گوید: باید ایلان ماسک بعدی باشند؛ که مدام از خودشان ناراضی باشند و برای موفق شدن بسته‌های آموزشی راه و رسم موفقیت در ۱۰ روز را بخرند و ویدیوهای انگیزشی را در کانال‌های مختلف دنبال کنند. پول بدهند و در کلاس‌های آموزشی مختلف ثبت‌نام کنند و به هر دری بزنند تا برخی از الزامات یک انسان موفق را فراهم کنند: از خانه چنان و ماشین فلان تا مدرک‌های دانشگاهی و غیره. اینجاست که موفقیت نه تنها راهی به بهروزی و خوشبختی نمی‌برد بلکه خود یک عاملی مهم برای ایجاد تنفر از خود و دیگران، خستگی و دلزدگی و ناامیدی است.


افسانه موفقیت
در تحقیق گسترده‌ای که توسط مجله معتبر «بیزینس اینسایدر» از افراد موفق در سراسر دنیا انجام شد این نتایج به دست آمد که افراد موفق لزوماً موفقیت را طبقه الگوی رسمی ارائه شده در رسانه‌ها تعریف نمی‌کنند. در عوض آنها اغلب در مورد روابط اجتماعی قدرتمند به جای رقابت و حذف دیگری، رفاه و تأثیرگذاری اجتماعی حرف می‌زنند. بیشتر صحبت‌های این افراد موفق در جهان معطوف به این است که موفقیت رسانه‌ای شده و آن چیزی که توسط روانشناسی بازاری ارائه می‌شود به غمگینی و تنفر از خود و جهان می‌انجامد و باید از این تعاریف افسانه‌ای فاصله گرفت. یکی از بهترین تعابیری که در این تحقیق گسترده وجود داشت تعریف آریانا هافینگتون، بنیانگذار هافینگتون پست بود؛ او می‌گوید که پول و قدرت کافی نیست؛ بلکه برای گذراندن زندگی‌هایی که واقعاً می‌خواهیم و لیاقت آن را داریم، به یک معیار سوم نیز نیاز داریم. آن سومین معیار موفقیت که فراتر از دو معیار پول و قدرت است، خود شامل چهار ستون است: «تندرستی، خرد، شگفتی و بخشش.» و بیل گیتس هم معتقد است که تأثیرگذاری بر جامعه معنای راستین موفقیت است. در این گزارش البته گزاره‌های مهم دیگری هم در صحبت‌های افراد موفق این تحقیق برای توصیف موفقیت به کار برده شد که مهم‌ترین‌ آنها این موارد هستند: «بی‌خیال تبلیغات موفقیت، فقط خودتان را دوست داشته باشید»، «موفقیت خوشحالی است»، «رضایتمندی و لبخند خود موفقیت است»، «موفقیت یعنی روابط اجتماعی مستحکم و دوست داشته شدن» و....

با توجه به همه این گزاره‌ها، نویسنده مطلب این‌طور گزارشش را به پایان می‌برد: هنگامی که ما در مورد یک فرد موفق صحبت می‌کنیم، معمولاً اینطور فرض می‌شود که در مورد کسی صحبت می‌کنیم که میلیاردها دلار در حساب بانکی‌اش دارد، شخصی که نویسنده چندین کتاب پرفروش است یا شاید کسی که مسئولیت کل یک ملت را برعهده دارد. اما اگر از خود افرادی که با تعریف متعارف یک فرد موفق سازگار هستند درباره موفقیت بپرسید، بسیاری به شما خواهند گفت که این دستاوردها آن چیزی نیست که باعث می‌شود احساس موفقیت کنند!


از مسابقه انصراف دهید!
فرهنگ لغت می‌گوید «موفقیت به معنای رسیدن به هدفی است»، بنابراین از نظر فنی اگر هر هدفی را که برای خود تعیین کرده‌اید به انجام برسانید، موفق هستید. اما وقت آن رسیده که این ایده را به چالش بکشیم زیرا تعریف ما از موفقیت تنها به اولویت‌های زندگی ما بستگی دارد. هیچ دستگاهی نیست که بتواند موفقیت را بسنجد وگرنه همه ما یک عدد یا معیار را تعقیب می‌کردیم. موفقیت نه تنها قابل اندازه‌گیری نیست، بلکه بسیار نسبی نیز هست. آنچه ممکن است برای یک شخص مطلوب باشد می‌تواند برای شخص دیگر کاملاً برعکس عمل کند. چیزی که در دوره‌ای موفقیت در نظر گرفته می‌شود، می‌تواند در دوره دیگری کاملاً بی‌ارزش شود. این پویایی، چیزی است که مسیر موفقیت فردی را برای هر شخص پیچیده می‌کند.

حقیقت این است که جمع‌آوری موفقیت به رضایت شخصی منجر نمی‌شود، بنابراین اگر تمرکز خود را از موفقیت به زندگی شاد تغییر ندهید، در نهایت بسیار موفق و بسیار ناخوشایند خواهید بود. نکته اصلی این است که صرف نظر از نتیجه و هدف، از مسیر لذت ببرید و از مسابقه‌ای که جهان سرمایه‌داری برای انسان تدارک دیده انصراف دهید. با  وجود این، گفتن این مسأله بسیار آسانتر از انجام دادن آن در جامعه‌ای است که برای حرکت در جهت موفقیت عرفی، پاداش تعیین می‌کند.


وسواس موفقیت: اپیدمی قرن بیست و یکم
دو مورد از گسترده‌ترین اپیدمی‌های قرن بیست و یکم افسردگی و اضطراب هستند. سازمان بهداشت جهانی (WHO) در سال 2016 اعلام کرد که بیش از 350 میلیون نفر در حال حاضر از افسردگی رنج می‌برند. حالا نکته جالب برای بحث ما اینجاست که محققان می‌گویند که این آمار ربطی به شاخص «وسواس موفقیت» دارد. منظور این است که تحمیل اهداف غیرواقعی که توسط روانشناسی زرد تولید و از طریق رسانه‌ها به ما تزریق می‌شود ما را ناامید می‌کند. در تحقیقی که در دانشگاه گوته فرانکفورت انجام شد بسیاری از مردم ادعا کردند که افسرده‌اند و زندگی آنها یک شکست است چراکه آنها شغل «پردرآمدی» ندارند، ماشین آنها «معمولی» است و خانه آنها «خیلی بزرگ» نیست. در واقع اعتیاد به موفقیت تعریف شده توسط سازوکارهای نظام سرمایه‌داری، یک اپیدمی است که شخصیت را از بین می‌برد و انسان را به دستگاهی تمام اتومات تبدیل می‌کند. ستون‌نویس روزنامه نیویورک تایمز، دیوید بروکس، در مقاله‌ای با عنوان «بچه‌های برنامه‌نویسی شده» در مورد این معضل فرهنگی جهانشمول این‌گونه هشدار داده: «فشار برای موفقیت حرفه‌ای، کسب مهارت و انجام کارهایی که برای موفقیت در اقتصاد عصر اطلاعات باید انجام دهید، فشارهای طاقت فرسایی است و به نوعی شخصیت و اخلاق را مخدوش می‌کند.» به تعبیر او بسیاری از دانشجویان با خوشحالی به دانشگاه می‌روند، چراکه دانشگاه را گام بعدی صعود به موفقیت حرفه‌ای می‌دانند. هرچه می‌توانند در برنامه‌های خود فعالیت‌های کسب موفقیت بیشتر ایجاد کنند، کلاس و دوره مهارتی می‌روند و با کم خوابی دست و پنجه نرم می‌کنند. بروکس در این مقاله اشاره می‌کند که: «بچه‌های نخبه امروز احتمالاً بعد از ظهرها و آخر هفته‌های خود را با یک فعالیت تقویت مهارت به فعالیت دیگر سپری می‌کنند این کاری است که به آن دام موفقیت می‌گویم. هرکسی ممکن است در این دام بیفتد زیرا در یک فرهنگ عقل‌محور، افزودن عناوین به رزومه شخص به یک وسواس تبدیل می‌شود.» بروکس برای جلوگیری از مرگ شخصیت انسان، اصرار دارد که با عشق ورزیدن، طبیعت انسانی‌مان را دوباره کشف کنیم.

 
میترا فردوسی
روزنامه‌نگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی


کد مطلب: 51900

آدرس مطلب :
https://www.migna.ir/news/51900/اضطراب-جاماندن-مسابقه-ولع-کسب-موفقیت-جهان-جدید

میگنا
  https://www.migna.ir