رضا منصوری اظهار کرد: در مورد علل بزهکاری عقاید مختلفی بیان شده که از مهمترین آنها میتوان به عوامل اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، طبیعی و جغرافیایی اشاره کرد.
وی ادامه داد: یکی از روان شناسان به نام آدلر میگوید «نقص بدنی، نازپروردگی کودکان بخود رها شده یعنی کودکانی که بر اثر متارکه و جدایی والدین از یکدیگر یا بر اثر غفلت و بی تفاوتی نسبت به تربیت آنان، از راهنمایی و تشویق محروم بودهاند مفاهیمی نادرست از دنیا مییابند در بزرگسالی دشمن اجتماع میشوند و زندگی آنان زیر سلطه بودن و احتیاج به انتقام جویی خواهد بود.»
منصوری با اشاره به اینکه برای روی آوردن به بزهکاری عواملی بیان شده است، عنوان کرد: خشونت علیه کودکان، بزرگسالان، الگوهای رفتاری کودکان، بیسوادی، تحقیر کردن و کمبود محبت به کودکان و اختلاف خانوادگی از جمله این عوامل است.
این روانشناس عنوان کرد: پژوهشهای بسیار گوناگون و گستردهای در مورد علت و عوامل مؤثر در بزهکاری و انجام افعال مجرمانه در کودکان انجام شده و به واقع نمیتوان عامل واحدی را برای این نارسایی رفتاری در نظر گرفت و هر کودکی بنا بر موقعیت و محیطی که در آن رشد و نمو پیدا میکند میتواند مستعد ارتکاب به جرم یا بزه شود.
آنچه که اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان به آن اعتقاد دارند به نقش خشونت در بسترسازی برای گرایش به بزه و جرم معطوف میشود، پروندهها و تجربیات قبل در مورد بچههای بزهکار و حتی تبهکار موید این امر است که اکثریت قریب به اتفاق کودکان بزهکار خشونتهای بسیاری را تجربه کردهاند.
بسیاری از والدین کودکان و نوجوانان بزهکار، کمسواد یا بیسواد بوده و توجه چندانی به تربیت دوستان و معاشرت فرزندان خویش نکرده و این امر عاملی شده تا کودکان و نوجوانان آنان به آسانی درگیر اعمال خلاف شوند و بطور حتم روی آوردن به اعمال خلاف از طرف نوجوانانی که در خانوادهای سابقهدار و خلاف کار رشد کردهاند چندان عجیب نیست و این امر در تمامی کشورها مشاهده میشود.
این روانشناس با اشاره به اینکه بزرگسالان، الگوهای رفتاری کودکان هستند، عنوان کرد: یکیاز تأثیرگذارترین عوامل در شکلگیری شخصیت کودکان به بزرگسالان و کیفیت رفتار آنها با یکدیگر باز میگردد و درواقع نوع رفتار و منش کودکان با الگوبرداری از پدر، مادر، خواهر، برادر و دیگر بزرگسالان خانواده شکل میگیرد.
نحوه تعامل بین پدر و مادر تأثیر بسزایی در شکلپذیری شخصیت کودکان دارد و تجربه ثابت کرده اساساً کودکانی که در زمان کودکی دارای مادرانی معتاد و یا شاهد دعوا و مناقشات جدی بین والدین خود هستند در طولانی مدت با اختلالات و نارساییهای رفتاری بسیاری مواجه میشوند.
بررسی شرایط خانوادگی کودکان و نوجوانان بزهکار نگهداری شده در کانون اصلاح و تربیت نشان میدهد والدین یا یکیاز نزدیکان ۲۵ درصد از نوجوانان بزهکار سابقه زندان دارند و این امر یکیاز عوامل تأثیرگذار در روی آوردن آنان بسوی اعمال خلاف شده است.
این روانشناس با اشاره به اینکه بچه در جایی به دنیا میآید که از قبل ساخته و دارای فرهنگی ارزیابی شده درست یا اشتباه است، ادامه داد: کودک از همان روزهای تولد این فرهنگ را از طریق والدین و بستگان میگیرد و بر این اساس ذهن و افکار وی شکل میگیرد.
وی با بیان اینکه شخصیت یک کودک وابسته به این است که در کدام خانواده پرورش یافته، تصریح کرد: بنابراین چنانچه خانواده نسبت به چگونگی مایحتاج و استعداد و عواطف فرزندانشان ناآگاه باشند لطمه بزرگ و ضرر جبرانناپذیری متوجه شخصیت و سلامت روان کودک میسازد، منظور از آگاه بودن والدین، فقط خواندن و نوشتن زبان مادری نیست، بلکه پائین بودن سطح فرهنگ و بیاطلاعی به مسائل علمی و پرورشی است که زمینهساز ارتکاب جرم به شمار میرود.
منصوری با اشاره به اینکه بچهها به محبت، لبخند، مواظبت و نگهداری والدین نیاز دارند، عنوان کرد: گاهی دیده میشود پدر و مادر نسبت به فرزندان خود به جای آنکه گرم و صمیمی و عاطفی باشند بیتوجه، غافل، تمسخر و تحقیرکننده هستند، کمبود محبت اغلب یکیاز عوامل بسیار مهم است که کودکان و نوجوانان را بسوی ارتکاب بزهکاری سوق میدهد به همین خاطر بعضی از کودکان بر اثر بیتوجهی و بیمهری والدین خود به راه دزدی و زورگوئی و کتک زدن دیگران کشیده شدهاند.
این روانشناس عنوان کرد: این نوع کودکان تشنه محبت بوده و چون از سرچشمه محبت والدین سیراب نمیشوند بهعنوان انتقام و بخاطر جلب توجه والدین خود به ارتکاب چنین اعمالی دست میزنند تا جنجال به پا کنند و مورد توجه واقع شوند.
وی تأکید کرد: اختلاف والدین، سرزنش و خردهگیری دائمی بین آنها از دیگر عواملی است که باعث ارتکاب جرائم کودکان و نوجوانان میشود.
منصوری عنوان کرد: نفاق و ناسازگاری و مشاجره دائمی پدر و مادر و اطرافیان آثار شومی در روان کودکان باقی میگذارد، واضح و روشن است چنانچه کودک در خانه خویش رنگ آرامش، صفا و صمیمت را که بدان احتیاج مبرم دارد نبیند ناچار از کار وتحصیل خود بیعلاقه شده و دائماً مضطرب و پریشان خاطر است و همین امر گاهی باعث میشود که کودک از محیط خانواده فرار و به وادی انحراف و فساد کشانده شود.