اختلاف مبانی روانشناسی قرآنی و غربی
علی درخشنده
کیهان نوشت: روانشناسی به بیماریهای روانی و چگونگی درمان آن میپردازد. البته شناخت روان تنها به موضوع بیماری و درمان محدود نمیشود، بلکه به حقیقت روان و صفات و ویژگیهای انحصاری یا غیرانحصاری آن میپردازد؛ اما با این همه روانشناسی بر آن است تا با بهرهگیری از شناخت روان و ویژگیهای آن، در قالب روانکاوی بالینی و میدانی، به حل مسائل مهم و اساسی بپردازد که مهمترین آنها بیماریهای روانی و درمان آن است؛ یعنی با شناخت روان و کارکرد آن در بدن انسان به مدد روانکاوی میخواهد چرایی و چگونگی ایجاد بیماری را بیان کند و برای بهداشت روانی نسخههایی را بپیچد و به درمان بیماری روانی کمک کند.
از آنجا که روانشناسی ناظر به شناخت روان و نفس است؛ فاصله عظیمی میان روانشناسی قرآنی و روانشناسی غیرقرآنی وجود دارد؛ زیرا در روانشناسی قرآن، نفس و روان بهگونهای تعریف میشود که با روان از نظر غربی فرق دارد؛ زیرا روانشناسی غربی، تنها بر اساس روشهای حسی به مطالعه روان و نفس انسانی میپردازد؛ بر اساس مبانی غربی روانشناسی، انسان، حیوان ناطق است و بر همین اساس در کلیت با حیوان مشترک بوده و تنها در برخی از جزئیاتی که اصالت ندارد، فرق دارد.
این در حالی است که نفس و روان در روانشناسی قرآنی، «روح الهی» دمیده شده در کالبد انسانی است. پس با آنکه نفس با «بدن» ارتباط تنگاتنگی دارد، ولی از «انشاء» خاصی برخوردار است که او را از سایر آفریدهها از جمله حیوانات جدا میسازد.(مومنون، آیه 14؛ حجر، آیه 15؛ ص، آیه 72)
بر این اساس، شناخت نفس و روان آدمیتنها از طریق روش حسی آزمایشگاهی امکانپذیر نیست، بلکه نیازمند بهرهمندی از روشهای دیگر از جمله عقلی فلسفی، شهودی و بلکه وحیانی است. بنابراین، برای شناخت نفس انسان باید حداقل به سراغ آموزههای قرآن رفت و نفس و روان انسان را بر اساس آن شناخت.
از نظر قرآن، انسان مخلوقی متالّه است که صفات الهی را در خود دارا است و از همین رو، با همه مخلوقات دیگر فرق دارد؛ چرا که به سبب همین متالّه بودن، در جایگاه خلافت الهی قرار میگیرد.(بقره، آیات 30 و 31)
با توجه به فرقهایی که میان روانشناسی قرآنی و روانشناسی غربی در مبانی و اصول اساسی است، تحلیل، تبیین و نیز توصیههای آنها فرق دارد. بهعنوان نمونه بر اساس، مبانی و اصول روانشناسی غربی، رباخوار انسانی سالم است؛ در حالی که از نظر روانشناسی قرآنی، رباخوار انسانی بیمار و ناسالم از نظر روانی است؛ چنانکه خدا به صراحت در اینباره میفرماید: کسانی که ربا میخورند، (در قیامت) برنمیخیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده (و نمیتواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین میخورد، گاهی بپا میخیزد).(بقره، آیه 275)
از نظر قرآن، کافر، منافق و مشرک، گرفتار بیماری روانی هستند و قلب و روانشان بیمار است(توبه، آیه 125؛ مدثر، آیه 31؛ احزاب، آیه 60)؛ چنانکه درباره منافق میفرماید: در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند هم بر بیماری آنان میافزاید.(بقره، آیات 7 تا 10)
همچنین کسانی که دنبال زنان میروند و میخواهند از آنان بهره جنسی از راه نامناسب غیراز شریعت ببرند، گرفتار بیماری روانی هستند؛ چنانکه خدا میفرماید: ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید، اگر تقوا پیشه کنید؛ پس بهگونهای هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید!(احزاب، آیه 32)
از نظر قرآن، برخی از مردم گرفتار بیماریهای فکری و روانی هستند که آنان را در موقعیت بدی قرار میدهد. اینان در ظاهر هیچ مشکلی ندارند، در حالی که در باطن و ملکوت گرفتار بیماری نفسانی هستند و بیماری روانی آنان را دچار اختلال رفتاری کرده است. از جمله این افراد میتوان به بیماری روانی سیاسی سست ایمانها و منافقان و بیماری اخلاقی کافران مانند عدم وفا به قول و پیمان و مانند آنها اشاره کرد. کسی که به ظاهر معامله ربوی میکند یا مال یتیم میخورد، هیچ مشکلی از نظر بدنی و روانی ندارد، ولی در باطن گرفتار بیماری روانی است و در همان حال در حال خوردن آتش است.(بقره، آیه 174؛ نساء، آیه 10)
این در حالی است که نفس و روان در روانشناسی قرآنی، «روح الهی» دمیده شده در کالبد انسانی است. پس با آنکه نفس با «بدن» ارتباط تنگاتنگی دارد، ولی از «انشاء» خاصی برخوردار است که او را از سایر آفریدهها از جمله حیوانات جدا میسازد.(مومنون، آیه 14؛ حجر، آیه 15؛ ص، آیه 72)
بر این اساس، شناخت نفس و روان آدمیتنها از طریق روش حسی آزمایشگاهی امکانپذیر نیست، بلکه نیازمند بهرهمندی از روشهای دیگر از جمله عقلی فلسفی، شهودی و بلکه وحیانی است. بنابراین، برای شناخت نفس انسان باید حداقل به سراغ آموزههای قرآن رفت و نفس و روان انسان را بر اساس آن شناخت.
از نظر قرآن، انسان مخلوقی متالّه است که صفات الهی را در خود دارا است و از همین رو، با همه مخلوقات دیگر فرق دارد؛ چرا که به سبب همین متالّه بودن، در جایگاه خلافت الهی قرار میگیرد.(بقره، آیات 30 و 31)
با توجه به فرقهایی که میان روانشناسی قرآنی و روانشناسی غربی در مبانی و اصول اساسی است، تحلیل، تبیین و نیز توصیههای آنها فرق دارد. بهعنوان نمونه بر اساس، مبانی و اصول روانشناسی غربی، رباخوار انسانی سالم است؛ در حالی که از نظر روانشناسی قرآنی، رباخوار انسانی بیمار و ناسالم از نظر روانی است؛ چنانکه خدا به صراحت در اینباره میفرماید: کسانی که ربا میخورند، (در قیامت) برنمیخیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده (و نمیتواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین میخورد، گاهی بپا میخیزد).(بقره، آیه 275)
از نظر قرآن، کافر، منافق و مشرک، گرفتار بیماری روانی هستند و قلب و روانشان بیمار است(توبه، آیه 125؛ مدثر، آیه 31؛ احزاب، آیه 60)؛ چنانکه درباره منافق میفرماید: در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند هم بر بیماری آنان میافزاید.(بقره، آیات 7 تا 10)
همچنین کسانی که دنبال زنان میروند و میخواهند از آنان بهره جنسی از راه نامناسب غیراز شریعت ببرند، گرفتار بیماری روانی هستند؛ چنانکه خدا میفرماید: ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید، اگر تقوا پیشه کنید؛ پس بهگونهای هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید!(احزاب، آیه 32)
از نظر قرآن، برخی از مردم گرفتار بیماریهای فکری و روانی هستند که آنان را در موقعیت بدی قرار میدهد. اینان در ظاهر هیچ مشکلی ندارند، در حالی که در باطن و ملکوت گرفتار بیماری نفسانی هستند و بیماری روانی آنان را دچار اختلال رفتاری کرده است. از جمله این افراد میتوان به بیماری روانی سیاسی سست ایمانها و منافقان و بیماری اخلاقی کافران مانند عدم وفا به قول و پیمان و مانند آنها اشاره کرد. کسی که به ظاهر معامله ربوی میکند یا مال یتیم میخورد، هیچ مشکلی از نظر بدنی و روانی ندارد، ولی در باطن گرفتار بیماری روانی است و در همان حال در حال خوردن آتش است.(بقره، آیه 174؛ نساء، آیه 10)