کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

اهمیت روانشناسی سازمانی در ایجاد فضای کاری سالم

اصول هدایت رابطه‌های عاطفی در محیط کار

مترجم: رویا مرسلی

7 ارديبهشت 1400 ساعت 22:17

بسیاری از افراد با شریک زندگی خود در محیط کار آشنا می‌شوند، با وجود این بحث‌های زیادی پیرامون این مساله وجود دارد. حتی بعضی از شرکت‌ها سیاست‌های سختگیرانه‌ای در قبال این مساله دارند.


اصول هدایت رابطه‌ها در محیط کار
بنابراین اگر شما و یکی از همکارانتان به یکدیگر علاقه‌مند شده و بخواهید با هم آشنایی بیشتری داشته باشید چه باید کرد؟!
آیا باید از فکر آن بیرون بیایید؟ آیا آنچه از لحاظ حرفه‌ای و کاری درست تلقی می‌شود باید اتفاقات خوبی را که باید در زندگی شخصی‌تان رخ دهد تحت تاثیر قرار دهد؟

افراد خبره چه می‌گویند
طبق نظر آرت مارکمن، استاد روانشناسی و بازاریابی در دانشگاه تگزاس آستین دلایل بسیار خوبی برای علاقه همکاران به یکدیگر در محیط کار وجود دارد. «شما ساعت‌های بسیار زیادی را در محیط کار سپری می‌کنید، کار کردن در کنار هم، داشتن گفتگو‌های باز و صریح، احتمال ایجاد روابط رمانتیک را بالا می‌برد.» تحقیقات نشان می‌دهند که ما اغلب جذب افرادی می‌شویم که به ما شباهت بیشتری دارند.

ایمی نیکول بیکر، استادیار روانشناسی دانشگاه نیوهاون و نویسنده مجموعه «نوشته‌های بی‌شمار درباره روابط در محیط کار» می‌گوید: «هرچه با یک شخص آشنایی بیشتری داشته باشید این احتمال بیشتر خواهد بود که به یکدیگر جذب شوید.» اگر از لحاظ عاطفی به یک همکار علاقه پیدا کردید، احتیاط کنید. مسائلی وجود دارد که لازم است درباره آن‌ها فکر شود.


ریسک‌ها را بشناسید
قبل از آنکه احساسات خود را نشان دهید، بسیار مهم است که ریسک‌های آن را در نظر بگیرید و تعداد این ریسک‌ها چندان اندک نیستند. این احتمال وجود دارد که رابطه خوب پیش نرود و در نتیجه به احساسات یکی یا هر دو طرف ضربه وارد شود. همچنین احتمال بروز تضاد منافع وجود دارد.

مارکمن به اصل رابطه دوگانه اشاره می‌کند که یک «قانون سفت و سخت» در روان‌درمانی است که درمانگر‌ها نمی‌توانند خارج از مسوولیت‌های حرفه‌ای خود هیچ گونه رابطه‌ای با بیمار ایجاد کنند. واضح است که چنین قانونی در مورد همکاران صدق نمی‌کند. او اشاره می‌کند که «همکاران ممکن است با هم دوستان نزدیک باشند، اما به عنوان مثال داشتن رابطه با یک نفر می‌تواند به طور بالقوه تضاد منافع برای افراد تیم ایجاد کند که ممکن است حل آن دشوار باشد.»

اگر با یکی از اعضای تیم خود رابطه دارید، آیا منافع تیم را در اولویت قرار می‌دهید یا منافع شخص او را؟ همچنین ریسک آسیب به حسن‌شهرت افراد وجود دارد.

بیکر می‌گوید: «احتمال دارد حرفه‌ای بودن شما زیر سوال برود بالاخص اگر افراد انگیزه شما را برای ورود به این رابطه مثبت ارزیابی نکنند.»

بعضی از همکاران ممکن است فکر کنند که شما شریک عاطفی خود را به دیگران ترجیح می‌دهید یا برعکس. مارکمن معتقد است: «داشتن رابطه با کسی که در سازمان رده بالاتری دارد می‌تواند این مساله را توجیه کند که چرا شما موفق می‌شوید.»
بهترین نیت را داشته باشید

اگر آگاهی لازم را نسبت به این ریسک‌ها دارید و هنوز می‌خواهید این کار را انجام دهید، تحقیقات نشان می‌دهد که نیت شما بسیار مهم است. بیکر می‌گوید عکس‌العمل همکاران نشان می‌دهد که از نظر آن‌ها انگیزه شما چه بوده است. اگر از دید آن‌ها مثلا برای پیشرفت در شرکت یا برای حس هیجان باشد، آشکارا نگاه مطلوبی به شما نخواهند داشت. بیکر معتقد است «از طرف دیگر، تحقیقات نشان داده است همکاران در مجموع نگاه مثبتی به شما خواهند داشت اگر این گونه برداشت کنند که شما عاشق یکدیگر هستید و برای هم اهمیت دارید.» بنابراین قبل از ورود به رابطه انگیزه‌های خود را مدنظر قرار دهید و اینکه دیگران چه برداشتی از آن خواهند داشت را مورد توجه قرار دهید. داشتن نیت مثبت از بدو امر می‌تواند از ضربه‌های احساسی و سوءتفاهم‌هایی که این رابطه در پایان خواهد داشت جلوگیری کند.


سیاست‌های شرکت خود را بدانید
بسیاری از شرکت‌ها کارمندان خود را از داشتن رابطه با همکاران، فروشندگان، مشتریان یا تامین‌کنندگان منع می‌کنند یا قوانین خاصی را در این‌باره دارند تا مطمئن شوند قبل از شروع یک رابطه بررسی‌های لازم صورت گرفته است. بیکر می‌گوید «از قوانین پیروی کنید و سعی کنید درک کنید که چرا چنین قوانینی وجود دارند.» اگر از این قوانین سرپیچی کردید او پیشنهاد می‌کند که «در مراحل اولیه مساله را روشن کنید چراکه هرچه مدت بیشتری طول بکشد، پیامد‌های آن بدتر خواهد بود.» مارکمن می‌گوید «در سال‌های اخیر شرکت‌هایی را دیده است که این قوانین را برداشته‌اند. به دو دلیل اینکه هم اعمال آن مشکل است و هم اینکه باعث تغییر رفتار نمی‌شوند.» به نظر او این امر مثبت است. او می‌گوید «قوانین باید با واقعیت جهان سازگاری داشته باشند و وقتی صحبت از روابط در محیط کار می‌شود، ما باید به افراد اصولی را آموزش دهیم که به اتخاذ تصمیمات خوب و ناشی از بلوغ بینجامد، نه اینکه از طریق تنبیه قانون وضع کنیم.» به‌عنوان مثال، در شرکت فیس‌بوک و گوگل، شما اجازه دارید فقط یک بار به یک همکار در محیط کار پیشنهاد ملاقات دوستانه بدهید و اگر آن شخص نه بگوید یا جواب مبهم بدهد (مثلا بگوید: ببخشید، سرم شلوغ است) اجازه ندارید که این پیشنهاد را مجددا به او بدهید.

از رئیس و کارمندانتان اجتناب کنید
نیت شما هرچه باشد، بهترین کار این است که از قرار گذاشتن با مدیر و کارمندانتان اجتناب کنید. مارکمن می‌گوید «ایجاد رابطه عاطفی با هرکسی که در حلقه فرمان شماست ایده خوبی نیست؛ چه این افراد در رده بالاتر باشند و چه پایین‌تر.» بیکر نیز در موافقت با این مساله می‌گوید «ما در نتیجه تحقیقات متوجه شدیم که در این وضعیت نتایج خوبی حاصل نشد. برداشت از این مساله عمدتا منفی بوده است». دلیل این امر آن است که در این حالت تضاد منافع به اوج خود می‌رسد. به‌عنوان مثال مشکل است که بتوانید در جلسه مرور کارآیی با کسی که با او رابطه عاطفی دارید هدفمند و واقع‌گرا باشید، ضمن اینکه طبیعتا شما نمی‌خواهید افراد فکر کنند که بی‌جهت به کسی لطف می‌کنید. این مساله می‌تواند باعث فرسایش اعتمادبه‌نفس شما شده و به معیار‌های اخلاقی تیم ضربه بزند. هر دو متخصص که در بالا ذکر شد تایید می‌کنند که رابطه عاطفی بین رئیس و کارمند اتفاق می‌افتد و گاهی اوقات چنین رابطه‌هایی خوب پیش می‌روند. با این وجود اگر این مساله برای شما پیش آمد، هر دو متخصص پیشنهاد می‌کنند «فورا اقدام کنید» یا زیر نظر یک رئیس جدید منتقل شوید یا کارمند خود را به تیم دیگری بفرستید و او را از دایره کارمندان زیرمجموعه خود خارج کنید.

مساله را مخفی نکنید
هم مارکمن و هم بیکر موافق هستند که پذیرنده بودن درباره رابطه بین کارمندان و رئیس مهم است. شاید عمل کردن به این توصیه دشوار باشد بالاخص اگر مطمئن نیستید که این رابطه به کجا خواهد رسید.

مارکمن می‌گوید «لازم نیست بعد از اولین قرار آن را بازگو کنید، اما در میان گذاشتن مساله با دیگران از برداشت اشتباه درباره آن می‌کاهد» و این احتمال را افزایش می‌دهد که برداشت دیگران نسبت به این رابطه مثبت باشد. او اضافه می‌کند «اگر به دیگران نگویید، آن‌ها خودشان می‌فهمند.» بیکر اضافه می‌کند که روابط مخفی نتایج ضعیف‌تری دارند و می‌توانند برای روابط دیگر «فرسایش» ایجاد کنند. راز‌ها می‌توانند اعتماد ما را به یکدیگر کم کنند وقتی حقایق خود را نشان دهند، آنگاه افراد احساس می‌کنند که به آن‌ها دروغ گفته شده است. افشای مساله باید ساده و صحیح باشد. می‌توانید از چنین عباراتی استفاده کنید؛ «ما چندبار همدیگر را دیدیم، اما مطمئن هستم درک می‌کنید نمی‌خواهم وارد جزئیات بیشتری درباره زندگی شخصی خود شوم.»

مارکمن می‌گوید: اطمینان حاصل کنید که رئیس‌تان جزو اولین افرادی است که از موضوع مطلع می‌شود. اگر این کار غیرضروری به‌نظر می‌رسد، خودتان را جای رئیس‌تان بگذارید. آیا شما به‌عنوان رئیس نباید می‌دانستید که دو نفر از اعضای تیمتان یا یک نفر از اعضای تیمتان و یک نفر از گروه دیگر با هم رابطه دارند؟ بگذارید رئیس‌تان تصمیم بگیرد چگونه از شما استفاده کند. شاید او ترجیح دهد شما با هم کار نکنید. با در میان گذاشتن مساله با رئیس، به او اجازه می‌دهید تصمیم‌های آگاهانه بگیرد. اینکه به واحد منابع انسانی گفته شود یا نه، بستگی به سیاست شرکت دارد و اینکه چقدر به همکاران در بخش خود اعتماد دارید که بتوانند به موقعیت رسیدگی کنند.

مارکمن می‌گوید «اگر یک واحد منابع انسانی خوب دارید، شاید بد نباشد آن‌ها را در جریان بگذارید. بالاخص زمانی که رابطه خوب پیش نمی‌رود، اما اگر واحد منابع انسانی‌تان مشهور به چک کردن همه‌چیز است، به آن‌ها نگویید.»

مرزبندی داشته باشید
حتی اگر افراد را از آنچه می‌گذرد مطلع کنید، اما با این حال لازم نیست آن‌ها را در رابطه خود دخالت دهید. بیکر و همکارانش تحقیقاتی را درباره جلب توجه کردن در محیط کار انجام دادند و در دو تحقیق جداگانه متوجه شدند «افرادی که همواره شاهد خودنمایی همکاران خود هستند، احساس رضایت کمتری در شغل خود دارند و در شرکتشان هم احساس ارزش کمتری می‌کنند. احتمال اینکه این افراد ارزیابی منفی از محیط کار داشته باشند بیشتر است و حتی ممکن است ترک شرکت را مدنظر قرار دهند». او اشاره می‌کند که این مسائل با هم ارتباط دارند، اما علیت ندارند، اما مهم است که با در نظر گرفتن آن کار حرفه‌ای بودن در سازمان حفظ شود. او می‌گوید «این کار باعث می‌شود افراد پیرامون شما راحت‌تر کار کنند و کمتر احساس ناراحتی داشته باشند». همچنین باید برای شریک عاطفی خود مرز تعیین کنید. مارکمن می‌گوید «هرچند این مساله ممکن است غیررمانتیک به‌نظر برسد، اما باید یک گفت‌وگوی صریح درخصوص اینکه درباره رابطه‌تان چگونه صحبت کنید و ریسک‌ها را چگونه کاهش دهید، داشته باشید.» ما دوست داریم باور کنیم که «علاقه بر همه چیز مستولی می‌شود و به همین خاطر توافق‌های اندکی را هم که باید با هم داشته باشیم، نادیده می‌گیریم.» برای خود قوانینی تعیین کنید که چه وقت و چگونه درباره کار و رابطه صحبت کنید و بالعکس.

اگر رابطه به پایان رسید چه می‌شود
واضح است که همه روابط عاطفی به‌ثمر نمی‌رسند و اگر تصمیم به جدایی بگیرید، بهترین کار این است که از قبل برای این کار آماده باشید. هیچ دلیلی برای صحبت نکردن در این‌باره وجود ندارد. بیکر می‌گوید «این مساله بسیار دردآور است، اما لازم است درباره جدایی صریح باشید.» مارکمن نیز در موافقت با این موضوع می‌گوید «اگر دیگران در جریان رابطه شما بوده‌اند، به آن‌ها اطلاع دهید که دیگر با هم نیستید» و سعی کنید تا حد ممکن حرفه‌ای بمانید. مارکمن می‌گوید «هرکس که در رابطه‌ای بوده است، همیشه با همدردی درباره شریک عاطفی سابق خود صحبت نمی‌کند. اما شما باید انسان متمدنی باشید، گویی که هیچ‌وقت بدی از هم ندیده‌اید و امیدوار باشید طرف مقابل نیز همین کار را بکند.»

اگر از نظر شما خیلی دردناک و رنج‌آور است که در کنار آن شخص کار کنید، باید شغل خود را ترک کنید یا حداقل به بخش دیگری منتقل شوید. فارغ از اینکه رابطه به چه سرانجامی خواهد رسید، ارزش دارد که ساده‌ترین قانون بیکر را رعایت کنید: «هر چه نمایش کمتر باشد، بهتر است.»


اصولی که باید به خاطر داشت:

- نسبت به ریسک‌های فراوانی که در رابطه عاطفی با همکار وجود دارد آگاه باشید.

- با سیاست‌های شرکت و منطقی که پشت آن است آشنا باشید.

- درباره اینکه اگر رابطه خوب پیش نرفت چه خواهید کرد با هم صحبت کنید.

- اگر به دنبال یک رابطه جدی نیستید به دنبال همکار خود نروید.

- با کسی که با او رابطه رئیس و مرئوس دارید رابطه برقرار نکنید.

- رابطه را از مدیر و همکاران خود پنهان نکنید، این کار باعث از بین رفتن اعتماد می‌شود.

مورد کاوی: وقتی رابطه خوب پیش نمی‌رود

جردن بعد از سه ماه از همکاری با سوزان در بانک سرمایه‌گذاری به وی علاقه‌مند شد.

سوزان قبل از جردن در شرکت کار می‌کرد. جردن فکر می‌کرد ایجاد رابطه عاطفی باعث تضاد منافع نخواهد شد چرا که آن‌ها رابطه رئیس و مرئوسی با هم نداشتند.

او توضیح می‌دهد هر چند من از نظر فنی و سلسله مراتب سازمانی در رده بالاتری از او بودم، اما سوزان تحت مدیریت من نبود و من هیچ ارتباطی با کار او نداشتم، او را مدیریت نمی‌کردم و ارزیابی او نیز بر عهده من نبود. آن‌ها هرگز در یک تیم مشترک همکار نبودند و این اولین بار بود که جردن با یک شخص در محیط کار رابطه عاطفی ایجاد کرده بود و خودش می‌گوید که بی نهایت ساده‌لوح بوده و ریسک‌ها را در نظر نگرفته است. به نظر او هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌توانستند پیامد‌ها را پیش‌بینی کنند.

این رابطه اوایل چندان جدی نبود و آن‌ها فکر نمی‌کردند که لازم است به کسی بگویند.

اما وقتی جدی‌تر شد احساس کردند دیگر خیلی دیر شده است. جردن می‌گوید بعد از چند ماه مطرح کردن موضوع عجیب به نظر می‌رسید. بعد شرایطی پیش آمد که قرار شد سوزان ارتقا بگیرد و آن‌ها فکر کردند مطرح کردن این موضوع روی ارتقا تاثیر می‌گذارد.

ناگهان رابطه شکست خورد و آن‌ها از هم جدا شدند. در نهایت موقعیتی پیش آمد که لازم بود آن‌ها همکاری نزدیک‌تری با هم در پروژه داشته باشند و هر چند همیشه با ادب رفتار می‌کردند، اما تنش و خشم زیادی بین آن‌ها وجود داشت، هر چند هیچ‌کس متوجه نشد، اما وضعیت هیچ‌گاه رضایت‌بخش نبود. سرانجام جردن شرکت را ترک کرد.

او می‌گوید وضعیت بسیار نامناسبی بود و من احساس می‌کردم هر دو نفرمان نیاز داریم از هم فاصله داشته باشیم.


 
منبع: HBR


کد مطلب: 53185

آدرس مطلب :
https://www.migna.ir/news/53185/اصول-هدایت-رابطه-های-عاطفی-محیط-کار

میگنا
  https://www.migna.ir