جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
تاریخ انتشار :
پنجشنبه ۱۰ تير ۱۳۸۹ / ۲۰:۳۱
کد مطلب: 533
۴
۷

روان‌کاوی ترس

روان‌کاوی ترس
«ترس از ترس» و «ترس شیرین»
ترس» یک احساس کاملاً آشنا برای یکایک ما انسان‌هاست. همه ما هم حالات فیزیکی ترس، چون حبس نفس یا تند نفس کشیدن، هیجان جسمی و یا فلج شدن از ترس، عرق کردن، لرزیدن، فرار کردن، اضطراب، سرگیجگی و غیره را می‌شناسیم. در حیوانات و انسان حس ترس در واقع یک حس دفاعی است و حکایت از امکان خطر و دردی می‌کند. اما احساس ترس بشری، چیزی ورای یک حس طبیعی است؛ زیرا این احساس آغشته با تصورات، آرزوها و حالات وجودی و خاص انسانی است. از این رو او یک احساس انسانی است.
برای ورود به جهان چندفاکتوری و چندچشم‌اندازی ترس بشری و حالات مختلف آن و بیماری‌های مختلف ناشی از آن، بایستی ابتدا متوجه این اصل پایه‌ای باشیم که ترس همیشه به شکل «ترس از چیزی» است و به دو شکل عمده ظاهر می‌شود. یا این ترس به شکل «هراس یا فوبی» از یک پدیده مشخص مثل هراس اجتماعی، یا هراس از حیوانات است و یا به شکل دیگر ترس، یعنی به شکل « رس» از یک موضوع نامشخص و مبهم مثل «بیماری ترس و یا وسواس» است. دکتر موللی « فوبی» را «ترس مرضی» ترجمه کرده است و «ترس» را اضطراب ترجمه کرده است۱. اما من به دو ترجمه «هراس» از مار و «ترس» از تاریکی بیشتر علاقه دارم و به این شکل از آن‌ها استفاده می‌کنم. حال چهار چشم‌انداز ترس و هراس را باز می‌کنیم و سپس به راز «ترس شیرین و قدرتمند و چندلایه» و هنر ترسناک و جذاب پی می‌بریم. تفسیر رفتارگرایانه هراس یا فوبی
یکی ار روش‌های روان‌درمانی موفق در مقابله با هراس‌های بیمارگونه چون هراس از محیط بسته و آسانسور و یا هراس از هواپیما و مار، شیو‌ه‌های مختلف «رفتاردرمانی» کلاسیک، کاربردی و یا ذهنی (شناختی) است.

در نگاه مکاتب مختلف رفتاردرمانی، اصولاً سؤال اولیه این است که بیمار از «چه» هراس دارد. این مکتب علت این هراس را یا ناشی از حالت «شرطی شدن بیمار» به علت یک تجربه کابوس وار مانند گرفتاری چندساعته در آسانسور می‌داند؛ یا هراس از هواپیما و مار را ناشی از «یادگیری اجتماعی» و دیدن ترس افراد مورد اعتماد از این موضوعات و یادگیری هراس می‌بیند. یا هراس ناشی از ایجاد پیوندهای ذهنی میان موضوعات مختلف مانند یک امتحان و تصور شکست و بی‌آبرویی و ایجاد هراس از امتحان است. از این رو نیز این شیوه روان‌درمانی سعی می‌کند به انواع و اشکال مختلف، بر این حالت «شرطی شدن» و یا بر تصورات فاجعه‌‌آور و پیوندهای ذهنی ترس‌ساز چیره شود.

سه شیوه عمده این سیستم‌های روان‌درمانی به شرح ذیل است که البته به اشکال مختلف می‌تواند صورت گیرد. در حالت اول، شخص بیمار به همراه روان‌درمان‌گر به شکل یک دفعه و یا گام به گام با موضوع هراسناک مثل موش یا جمعیت روبه‌رو می‌شود تا بدین شکل هراس قدرتش را از دست بدهد. در حالت دوم، به شیوه «عدم حساسیت سیستماتیک» و با تمرینات رفع هیجان و حساسیت، روان‌درمان به بیمار کمک می‌کند که هراس و اضطرابش را به کنترل خویش در آورد و سپس گام به گام به موضوع هراس‌انگیز نزدیک شود.
در حالت سوم و شیوه موفقیت‌آمیز «رفتارگرایی ذهنی» سعی می‌شود که ابتدا با گفت‌وگو موضوع هراس مشخص شود و سپس با تمرین‌های ذهنی هراس به کنترل شخص در آید. یا پیوند میان موضوع هراس مانند جمعیت و تصورات و حالات هراسناک چون لرزش، وحشت و تصورات وحشت‌انگیز شکسته شود.
یکی از شیوه‌های جالب این راه سوم، شیوه «عمل‌کرد پارادوکس» است. در این حالت، برای مثال به بیماری که از عنکبوت می‌ترسد، می‌گویند که خیال کند در تختش دراز کشیده است و ناگهان یک عنکبوت از بالا رو تنش می‌افتد.
سپس یکی دیگر و باز هم یکی دیگر، تا جایی که تمام تخت و اطاقش را عنکبوت پر کند. به زبان ساده بیمار از لحظه‌ای به بعد به خود می‌گوید که «آب از سر گذشت، چه یک وجب و چه صد وجب» و کم‌کم حساسیتش را از دست می‌دهد. البته توجه به تحمل و توان بیمار در این زمینه امری مهم است. شیوه رفتاردرمانی در درمان هراس یا فوبی موفقیت زیادی نشان می‌دهد و در حالی که در درمان «ترس نامشخص» و بیماری‌هایی چون وسواس و وحشت‌زدگی مداوم یا مقطعی موفقیت روان‌کاوی بیشتر است.
مشکل شیوه رفتاردرمانی این است که به علل ماهوی و «چرای» نهفته در پشت هراس‌ها نمی‌پردازد. چون این هراس‌ها می‌توانند در واقع بیان‌گر معضلات روانی و یا ارتباطی دیگری نیز باشند. پس به ناچار بعد از مدتی بیمار می‌تواند به یک «هراس تازه» مبتلا شود و این دفعه از بلندی بترسد؛ زیرا مشکل اساسی‌اش حل نشده است. از این رو نیز بسیاری از روان‌درمان‌گرهای مدرن در واقع از یک شیوه چندسیستمی و ترکیبی استفاده می‌کنند و قدرت‌های مکاتب مختلف را به شیوه خویش با یکدیگر ترکیب می‌کنند.

تفسیر روان‌کاوانه ترس
در نگاه فروید، هر ترسی در واقع یک «آژیر خطر» است و به فرد نشان می‌دهد که در درونش احساسات و عواطف خطرناکی در حال سر باز زدن و نمایان شدن هستند که بهایش تنبیه توسط دیگران و اولیاء یا تنبیه درونی توسط اخلاق است۲. این تنبیه در ذهن کودک و یا بیمار به معنای تهدید به «کستراسیون» و لمس هراس‌های دوباره گره ادیپ در انسان است. او دوباره احساس می‌کند که اگر به این اشتیاقات اروتیکی یا خشم‌آمیز خویش تن دهد، توسط محیط بیرون یا اخلاق درون تنبیه می‌شود و یا محکوم به از دست دادن عشق و احترام افراد بیرونی و یا تصاویر درونی پدر و مادر خویش است. از این رو «من» انسان با ایجاد حس ترس و اضطراب این احساسات را سرکوب می‌کند. اما سرکوب نهایی هیچ وقت ممکن نیست.
مهم تبدیل این اشتیاقات به تمناهای سمبولیک اروتیک و خشمگینانه و در چهارچوب قانون و یا «نام پدر» است. به این دلیل بیمار گرفتار به «وسواس تمیزی» مرتب می‌خواهد در واقع خشم و اشتیاقات ممنوعه خویش را پاک کند و مرتب حدس می‌کند که باز هم آن‌ها حضور دارند، پس باید مرتب میز را پاک کند و یا دست‌هایش را بشورد. یا ناآگاهانه به کمک مکانیسم‌های دفاعی سعی در سرکوب کردن این احساسات می‌کند. برای مثال در حالت وسواس مرتب با کمک مکانیسم دفاعی «توجیه عقلی» می‌خواهد به خود بگوید که وسواسش منطقی است. لکان در وسواس در واقع تلاش ناآگاهانه بیمار را می‌بیند که معتقد است تمنایش غیر قابل ارضاست و نمی‌تواند این اشتیاقات خویش را به تمناهای سمبولیک قابل ارضا مبدل سازد۳. در حالت هراس و فوبی، این خطر درونی که بایستی پس زده شود، حالت برونی و واقعی می‌یابد و فرد هراس‌مند از مار و یا از محیط باز، در واقع ناآگاهانه در مار و محیط باز تبلور احساسات ترسناک خویش به دنبال قتل پدر یا رقیب و نیش زدن او و خطر سر باز زدن اشتیاقات اروتیکی خویش در محیط باز را می‌بیند. از این رو موضوع ترسناک مثل ‌مار هم نماد پدری است که به بیمار می‌گوید بایستی احساساتش را قانونمند و مرزدار سازد؛ وگرنه تنبیه می‌شود و هم میل خشم و اشتیاق اروتیکی اوست که می‌خواهد هر مرزی را بشکند و قانون و پدر را نیش زند و به اشتیاقات نارسیستی و اروتیکی خویش تن دهد. از این رو این هراس هم ترسناک است و هم هراس درنده است۴. لکان در واقع تئوری فروید را تکامل می‌بخشد و نشان می‌دهد که اساس ترس و نیز بیماری ترس را نوعی رابطه خیالی با یک عشق مطلق، مانند رابطه کودک با مادر تشکیل می‌دهد. کودک و یا انسان در حال ترس و وحشت شدید، در واقع احساس درماندگی و تنهایی عمیق می‌کند و این حسرت و درماندگی و «دیده نشدن» او را فلج می‌کند و یا به وحشت عظیم می‌افکند۵. در حالت اختلالات بیمارگونه ترس و وحشت، در واقع فرد هنوز در مرحله «آینه» و رابطه شیفتگانه/متنفرانه نارسیستی با «غیر» و یا با دیگری باقی مانده است. از این رو یا مسحور نگاه و تصویر «غیر» واقعی یا خیالی است، یا وحشت‌زده از خلاء کمبود اوست. او هراسناک از نگاه خشمگین و خطرناک مادر و پدر واقعی یا خیالی است و یا مثل انسان هیپنوتیزم شده اسیر نگاه مسحورکننده آینه خویش است و یا نگاهی وحشت‌انگیز می‌بیند و احساس می‌کند که چیزی او را می‌بلعد و از این رو جیغ می‌کشد. در حالت هراس و فوبی این رابطه مسحورانه/هراسناک، به یک موضوع خارجی چون هراس از مار یا موش پیوند داده می‌شود که فرد را هم دچار ترس و هم اسیر و مجذوب این ترس و اضطراب می‌سازد. موضوع روان‌کاوی تبدیل ترس و اشتیاقات خویش به قدرت‌های مرزدار اروتیکی و خشمگینانه قابل تحول خویش است. یا در حالت پسامدرنی و لکانی، تبدیل مار ترسناک خویش به یک هویت تازه و «مار خندان و زیرک» خویش و توانایی تن دادن به تمناهای اروتیکی و عشقی خویش در محیط باز و ایجاد دیالوگ است؛ بدون آن‌که اسیر ترس از محیط باز و یا بی‌شرم شویم. زیرا تمنا روی دیگر قانون است و انسان یک کثرت در وحدت متحول است.

چشم‌انداز فلسفی ترس
کیرکه گارد در کتاب معروفش «مفهوم ترس» نشان می‌دهد که ترس در واقع یک احساس اساسی و اگزیستانسیال بشری است و با فردیت و آزادی بشری پیوند تنگاتنگ دارد۵. او با مثالی جالب حالت ترس را نشان می‌دهد که من مثال «پریدن از تخته پرش» و لمس ترس او را به شکل دیگری مطرح می‌کنم. فرض کنید که در کافه‌ای نشسته‌اید و چند میز آن‌طرف‌تر مرد یا زنی زیبا را می‌بینید که می‌خواهید به سمتش روید و او را به گفت‌وگو دعوت کنید. در کجا بیشتر از هر موقع احساس ترس می‌کنید؟ در حین بلند شدن، در میان راه و یا در حین بیان خواست خویش؟ به قول کیرکه گارد، اوج حس لمس ترس در میان راه و در حالت خلاء است. زیرا در این خلاء و هیچی، امکانات مختلف نهفته است و لمس این امکانات مختلف و لمس آزادی بشری به شیوه لمس حس ترس صورت می‌گیرد. در میان راه شما امنیت را از دست داده‌اید و حال ترس و نگاه دیگران بر خویش را احساس می‌کنید. از این رو یا از میان راه برمی‌گردید و یا ناتوان از حرف زدن می‌شوید و یا سرانجام خواست‌تان را بیان می‌کنید. از این رو به قول کیرکه گارد ما ترس نداریم؛ بلکه ترس هستیم. ترس احساس همراه فردیت و آزادی بشری است و پیوند تنگاتنگ با ایمان و دیالوگ بشری دارد. انسان با «یادگیری ترسیدن» به لمس امکانات و آزادی و فردیت خویش و نیز به پارادوکس ایمان و ضرورت ایمان دست می‌یابد. مکتب «پدیدارشناسی» اما نکته مهم دیگری را مطرح می‌کند.

لیوتار در کتاب «پدیدارشناسی» نشان می‌دهد که وقتی ما با ترس خویش روبه‌رو می‌شویم، هم‌زمان به قول مرلوپونتی به ترس‌مان معنا و شکل و تفسیر می‌بخشیم؛ زیرا شناخت از ترس غیرمستقیم است۶. ما ترس را می‌سازیم و می‌توان در یکایک ترس‌های ما نوعی سناریو دید که ما آن را ساخته‌ایم. مثل سناریو انسانی که مرتب حس می‌کند بیمار است و مرتب به ضربان قلبش فکر می‌کند و از این رو ضربان قلبش و ترسش مرتب بالا می‌رود. لکان با قبول این نگاه پدیدارشناسانه ، هم‌زمان به خطای پدیدارشناسی اشاره می‌کند که ما هر تفسیری و هر معنایی به ترس و هراس‌مان نمی‌توانیم دهیم بلکه این تفسیر و معنا بایستی بر اساس آرزومندی نهفته در درون ترس و هراس‌مان باشد۷. به این دلیل نیز ترس همیشه در عین ترساندن، مانند آهن‌ربا جذاب و قدرتمند است. زیرا در خویش آرزومندی فردی و تمناهای او را در بر دارد. از این رو ما از تاریکی، از فیلم ترسناک و وحشت‌انگیز هم می‌ترسیم و هم لذت می‌بریم زیرا او برای ما یک «آشناغریبه» است و آرزوهای پنهان ما را در بر دارد. از این رو وقتی به چیزی می‌نگریم که ما را می‌ترساند، در همان لحظه احساس می‌کنیم که او نیز و یا کسی از درون این خانه تاریک به ما می‌نگرد و نگاهش ما را مجذوب و یا فلج می‌کند. آلفرد هیچکاک استاد بیان این حالات مختلف ترس بود.

ترس از ترس
روان‌کاوی در مسیر تکاملش از نگرش «از چه می‌ترسیم» و «چرا می‌ترسیم» به اهمیت «چگونگی ترس» و نوع رابطه با ترس و چگونگی سناریو ترس در نگاه مکاتبی چون گشتالت تراپی و یا نگاه لکان، دلوز و غیره دست ‌می‌یابد. یعنی موضوع مهم در باب ترس این است که ما «چگونه» و «چه نوع» رابطه‌ای با ترس خویش داریم و چگونه سناریو ترس و هراس خویش را‌ می‌آفرینیم. با چنین نگاهی نیز می‌توان دید که در بسیاری مواقع ما «ترس از ترس» خویش داریم، ترس از اضطراب، ترس از وحشت خویش داریم و اولین کار و اساسی‌ترین کار، رهایی از «ترس از ترس» خویش است؛ تا بتوانیم اکنون رابطه‌ای نو با ترس و اضطراب و وحشت خویش برقرار سازیم و به قول فریتزپرلز پایه‌گذار گشتالت‌تراپی، ترس‌مان را به «هیجان لحظه و دیدار» و قدرت حرکت و آرزومندی تبدیل سازیم. «هیچی ترسناک» را به «هیچی بارور و خلاق» تبدیل سازیم، سناریو و رابطه‌ای نو و بالغانه با ترس و هراس خویش بیافرینیم. زیرا ترس در نهایت به معنای حبس نفس، تنگ کردن مسیر و شدت احساسی ارتباط، دیالوگ با خویش و معشوق و با رقیب است. پس با رهایی از ترس از ترس، به هیجان زندگی و عشق و قدرت دست یابیم۸. ترس شیرین، از رنگ‌های مختلف ترس تا ترس قدرتمند و هنر ترسناک
طبیعی است که برای درمان بیماری‌های روانی وسواس و ترس و هراس شدید بایستی به روان‌‌درمان‌گری تن داد. اما می‌توان با ایجاد ارتباطی نو و سمبولیک با ترس و هراس خویش، به قدرت و امکانات نو، به «ترس شیرین» به «ترس جذاب» به توانایی لمس رنگ‌های مختلف ترس و ایجاد تفاسیر و قدرت‌های مختلف خویش از ترکیب ترس و عشق، ترس و قدرت و دیگر احساسات خویش دست یافت. گام اول در این مسیر، به قول کیرکه گارد، آری گفتن به ترس خویش است. پس به قول او ترس شویم و این گونه به «ترس شیرین، عشق و ایمان شیرین و پارادوکس و لرزان» بشری دست یابیم. گام دوم این است که از یاد نبریم که ما همیشه در تفسیر و سناریوی خویش از زندگی و ترس می‌‌زییم. معنایی که در ارتباط با زندگی و سرنوشت ماست.
در گام سوم با آری گفتن به سرنوشت و تفسیر خویش، ترس خویش را به هزار رنگ لمس و بیان کنیم و او را به قدرت خویش تبدیل سازیم و به کمک رنگ‌ها و تفاسیر مختلف ترس و وحشت خندان‌مان، به اوج بازی عشق و قدرت و دیالوگ دست یابیم. با چنین ترس شیرین و خندانی شما می‌توانید هم بر خطای شرقی و اهریمنی و ضعیف خواندن ترس غلبه کنید و هم بر خطای مدرن و تلاش برای بی‌خطر کردن ترس چیره شوید. اکنون می‌توانید با احساس علاقه به معشوق و یا به «غیر» با خنده به سوی او روید و در هر گام شکلی از دلهره و ترس و قدرتی نو را تجربه کنید و با توان خویش حالتی از «کازانوای خندان و پراحساس»، «عاشق خندان و یا ایمان سبکبال» را بیافرینید. زیرا معشوق و مسیر متفاوت است. یا حتی چون زنی زیبا و خندان با نگاه این مسیر را روید و تمنا و دلهره و خرد تمنا را لمس و بیان کنید و «اغواگری خندان» شوید. در آخر باز هم بخشی از ترس می‌ماند که غیر قابل تفسیر و ترسناک است و این بخش را نیز بایستی چون نماد آزادی و معمای زندگی و انسان پذیرفت و گاه به گاه ترسید، لرزید و وحشت کرد، پا به فرار گذاشت و در انتها خندید و آن را به هنر و خلاقیتی نو تبدیل ساخت.

ترس» یک احساس کاملاً آشنا برای یکایک ما انسان‌هاست. همه ما هم حالات فیزیکی ترس، چون حبس نفس یا تند نفس کشیدن، هیجان جسمی و یا فلج شدن از ترس، عرق کردن، لرزیدن، فرار کردن، اضطراب، سرگیجگی و غیره را می‌شناسیم. در حیوانات و انسان حس ترس در واقع یک حس دفاعی است و حکایت از امکان خطر و دردی می‌کند. اما احساس ترس بشری، چیزی ورای یک حس طبیعی است؛ زیرا این احساس آغشته با تصورات، آرزوها و حالات وجودی و خاص انسانی است. از این رو او یک احساس انسانی است. برای ورود به جهان چندفاکتوری و چندچشم‌اندازی ترس بشری و حالات مختلف آن و بیماری‌های مختلف ناشی از آن، بایستی ابتدا متوجه این اصل پایه‌ای باشیم که ترس همیشه به شکل «ترس از چیزی» است و به دو شکل عمده ظاهر می‌شود. یا این ترس به شکل «هراس یا فوبی» از یک پدیده مشخص مثل هراس اجتماعی، یا هراس از حیوانات است و یا به شکل دیگر ترس، یعنی به شکل « رس» از یک موضوع نامشخص و مبهم مثل «بیماری ترس و یا وسواس» است. دکتر موللی « فوبی» را «ترس مرضی» ترجمه کرده است و «ترس» را اضطراب ترجمه کرده است۱. اما من به دو ترجمه «هراس» از مار و «ترس» از تاریکی بیشتر علاقه دارم و به این شکل از آن‌ها استفاده می‌کنم. حال چهار چشم‌انداز ترس و هراس را باز می‌کنیم و سپس به راز «ترس شیرین و قدرتمند و چندلایه» و هنر ترسناک و جذاب پی می‌بریم.

تفسیر رفتارگرایانه هراس یا فوبی
یکی ار روش‌های روان‌درمانی موفق در مقابله با هراس‌های بیمارگونه چون هراس از محیط بسته و آسانسور و یا هراس از هواپیما و مار، شیو‌ه‌های مختلف «رفتاردرمانی» کلاسیک، کاربردی و یا ذهنی (شناختی) است. در نگاه مکاتب مختلف رفتاردرمانی، اصولاً سؤال اولیه این است که بیمار از «چه» هراس دارد. این مکتب علت این هراس را یا ناشی از حالت «شرطی شدن بیمار» به علت یک تجربه کابوس وار مانند گرفتاری چندساعته در آسانسور می‌داند؛ یا هراس از هواپیما و مار را ناشی از «یادگیری اجتماعی» و دیدن ترس افراد مورد اعتماد از این موضوعات و یادگیری هراس می‌بیند. یا هراس ناشی از ایجاد پیوندهای ذهنی میان موضوعات مختلف مانند یک امتحان و تصور شکست و بی‌آبرویی و ایجاد هراس از امتحان است. از این رو نیز این شیوه روان‌درمانی سعی می‌کند به انواع و اشکال مختلف، بر این حالت «شرطی شدن» و یا بر تصورات فاجعه‌‌آور و پیوندهای ذهنی ترس‌ساز چیره شود.

سه شیوه عمده این سیستم‌های روان‌درمانی به شرح ذیل است که البته به اشکال مختلف می‌تواند صورت گیرد. در حالت اول، شخص بیمار به همراه روان‌درمان‌گر به شکل یک دفعه و یا گام به گام با موضوع هراسناک مثل موش یا جمعیت روبه‌رو می‌شود تا بدین شکل هراس قدرتش را از دست بدهد. در حالت دوم، به شیوه «عدم حساسیت سیستماتیک» و با تمرینات رفع هیجان و حساسیت، روان‌درمان به بیمار کمک می‌کند که هراس و اضطرابش را به کنترل خویش در آورد و سپس گام به گام به موضوع هراس‌انگیز نزدیک شود.
در حالت سوم و شیوه موفقیت‌آمیز «رفتارگرایی ذهنی» سعی می‌شود که ابتدا با گفت‌وگو موضوع هراس مشخص شود و سپس با تمرین‌های ذهنی هراس به کنترل شخص در آید. یا پیوند میان موضوع هراس مانند جمعیت و تصورات و حالات هراسناک چون لرزش، وحشت و تصورات وحشت‌انگیز شکسته شود. یکی از شیوه‌های جالب این راه سوم، شیوه «عمل‌کرد پارادوکس» است.
در این حالت، برای مثال به بیماری که از عنکبوت می‌ترسد، می‌گویند که خیال کند در تختش دراز کشیده است و ناگهان یک عنکبوت از بالا رو تنش می‌افتد. سپس یکی دیگر و باز هم یکی دیگر، تا جایی که تمام تخت و اطاقش را عنکبوت پر کند. به زبان ساده بیمار از لحظه‌ای به بعد به خود می‌گوید که «آب از سر گذشت، چه یک وجب و چه صد وجب» و کم‌کم حساسیتش را از دست می‌دهد. البته توجه به تحمل و توان بیمار در این زمینه امری مهم است. شیوه رفتاردرمانی در درمان هراس یا فوبی موفقیت زیادی نشان می‌دهد و در حالی که در درمان «ترس نامشخص» و بیماری‌هایی چون وسواس و وحشت‌زدگی مداوم یا مقطعی موفقیت روان‌کاوی بیشتر است.
مشکل شیوه رفتاردرمانی این است که به علل ماهوی و «چرای» نهفته در پشت هراس‌ها نمی‌پردازد. چون این هراس‌ها می‌توانند در واقع بیان‌گر معضلات روانی و یا ارتباطی دیگری نیز باشند. پس به ناچار بعد از مدتی بیمار می‌تواند به یک «هراس تازه» مبتلا شود و این دفعه از بلندی بترسد؛ زیرا مشکل اساسی‌اش حل نشده است. از این رو نیز بسیاری از روان‌درمان‌گرهای مدرن در واقع از یک شیوه چندسیستمی و ترکیبی استفاده می‌کنند و قدرت‌های مکاتب مختلف را به شیوه خویش با یکدیگر ترکیب می‌کنند.

10 ترس رایج در میان انسانها  
فوبیا هراس یا ترس شدید پدیده ای است که به صورت آگاهانه یا ناخود آگاهانه زندگی بسیاری از انسانهای جهان را مختل می کند. این پدیده بیشتر ناشی از ترس از قرار گرفتن در موقعیتی خطرناک است و معمولا کنترل آن برای فرد مبتلا سخت و گاهی غیر ممکن است. در حدود 19.2 میلیون نفر انسان در سن 18 سالگی در آمریکا به گونه های مختلفی از این اختلال روحی مبتلا هستند که در ادامه نشریه لایو ساینس به مشهورترین آنها اشاره کرده است.
ترس از مار (Ophidiophobia): یکی از رایج ترین فوبیاها در میان بسیاری از مردم ترس از مار است که به احتمال زیاد ریشه ای تکاملی دارد. در گذشته های دور تشخیص دادن مارها و عنکبوتها برای بقای انسان نقشی حیاتی داشته است. توانایی تشخیص مارها در یک چشم به همم زدن یکی از رفتارهای تکاملی است که به اجداد انسان در جهان وحشی ما قبل تاریخ امکان بقا داده است.
ترس از خزندگان عجیب (Entomophobia): شاید برخی از افراد با دیدن برخی از حشرات تنها احساس چندش آوری پیدا کنند، اما این جانداران کوچک در واقع این توانایی را دارند که برخی از انسانها را به شدت بترسانند که این شدت در زنان نسبت به مردان چهار برابر است.
مطالعه دانشمندان دانشگاه کارنگی ملون نشان می دهد دختر بچه های 11 ماهه به سرعت قادرند در برابر تصاویری از مارها با عنکبوتها نشانه های ترس را در صورت خود انعکاس دهند در حالی که این خصوصیت در پسربچه هایی با همین سن وجود ندارد.
دیدگاه تکاملی این فوبیا بر این اساس است که زنان در دوران باستانی حیات بشر در هنگام جمع آوری غذا با چنین جاندارانی مواجه می شده اند و انقباض ماهیچه های بدن و صورت در برابر چنین منظره ای به عنوان ابزار محافظت مادر و فرزند در برابر جاندار شناخته شده است.

ترس از مکان (Agoraphobia): در حدود 1.8 میلیون جوان 18 ساله در آمریکا از قرار گیری در اماکنی که فرار کردن از آن مشکل باشد هراس دارند. مکانها و فعالیتهایی که شامل این فوبیا می شوند آسانسور، حضور در رقابتهای ورزشی، پلها، استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی، رانندگی، فروشگاه های بزرگ و فرودگاه ها بر شمرده شده اند. این هراس می تواند باعث شود افراد هرگز خانه های خود را ترک نکنند، به سفر نروند و در مناطق شلوغ قرار نگیرند.

ترس از دیگران (Xenophobia): در صورتی که صحبت کردن در برابر دیگران رنگ چهره شما را دگرگون ساخته، صدای شمار را گرفته کرده و عرق از سر و روی شما جاری می کند، بدانید که نشانه های این فوبیا در شما وجود دارد. بیگانه ترسی پدیده ای است که 15 میلیون جوان آمریکایی از آن در عذابند و تنها صحبت کردن آنها را در جمع تحت تاثیر قرار نمی دهد بلکه خوردن و آشامیدن این افراد نیز در برابر جمع دچار اختلال خواهد شد. این فوبیا از سن 13 سالگی در نوجوانان آغاز می شود.

ترس از بلندی(Acrophobia): یکی از رایج ترین ترسها در میان افراد است که در حدود 3 تا 5 درصد از آمریکایی ها را تحت تاثیر خود قرار داده است. برخلاف تصور پیشین دانشمندان که این فوبیا را ناشی از ترسی غیر واقعی می دانستند مطالعات جدید نشان می دهد مبتلایان به این ترس، ارتفاع ساختمانها را بسیار بیشتر از ارتفاع واقعی می بینند و همین امر بر ترس آنها می افزاید.

ترس از تاریکی (Lygophobia): برای بسیاری از کودکان، خاموش شدن چراغ اتاق همراه با بروز ترسی شدید ناشی از بیرون آمدن هیولایی از زیر تختخواب و یا از داخل کمد دیواری است. در واقع ترسیدن از تاریکی یکی از رایجترین ترسها در میان کودکان است که در پس آن تفکرات و توهمات جالب توجهی نهفته است. کودکان در تاریکی به هر پدیده ممکنی فکرمی کنند و معتقدند در تاریکی دزدی خواهد آمد و آنها را خواهد ربود و یا اسباب بازی های آنها را به سرقت خواهد برد. ریشه این ترس کودکان از ناشناخته های آنان سرچشمه می گیرد و در صورت درمان نشدن تا زمان بزرگسالی نیز ادامه پیدا خواهد کرد.

ترس از صائقه (Astraphobia): صدای مهیب رعد و برق می تواند علائمی مانند تپش شدید قلب را برای افرادی که از فوبیای رعد و برق رنج می برند در برداشته باشد و به همین دلیل بسیاری از افراد مبتلا زندگی خود را به مناطقی منتقل می کنند که از شرایط جوی آرامی برخوردار است. نکته جالب درباره این فوبیا این است که مبتلایان از ترس خود احساس خجالت داشته و آن را مخفی نگاه می دارند.

ترس از پرواز (Aviophobia): ترسی است که در حدود 25 میلیون انسان تنها در آمریکا به آن مبتلا هستند. این افراد در دو گروه ترس، ترس از سقوط هواپیما و ترس از کابین کوچک هواپیما تقسیم می شوند. جالب است بدانید نسبت مرگ انسانها در سقوط هواپیما یک در 20 هزار است در حالی که این نسبت در مرگهای ناشی از سوانح رانندگی یک در 100 و در مرگ ناشی از حملات قلبی یک در پنج است.

ترس از سگ (Cynophobia): حتی کوچک ترین و بامزه ترین سگهای نژاد ژرمن شپرد می توانند ترسی مهیب را در مبتلایان به این نوع از فوبیا ایجاد کنند. این ترس معمولا از احتمال گاز گرفته شدن خود فرد و یا افرادی دیگر توسط سگها ناشی می شود البته برخی تنها نسبت به سگهای شکاری و یا تازی هراسناک هستند. ترس از دندانپزشک (Odontophobia): در حدود 9 تا 20 درصد از آمریکاییها به دلیل ترس و واهمه از رفتن به دندانپزشکی خودداری می کنند. در صورت ابتلا به این فوبیا فرد به هیچ قیمتی حاضر به مراجعه به یک دندانپزشک نبوده و تنها در صورتی که درد امان آنها را ببرد به مطب دندانپزشکی خواهند رفت. از دلایل ریشه ای ارائه شده برای ابتلا این ترس، تجربیات بد گذشته از دندانپزشک، ترس از تزریق لثه و ترس از صندلی و مته دندانپزشکی عنوان شده اند که معمولا می توان آن را با همکاری دندانپزشک از میان برداشت.    

ترس در کودکان  بسياري از والدين با مشکلاتي از قبيل ترس کودک از حيوانات ، ترس از تاريکي ، ترس از غريبه‌ها و... مواجه مي‌شوند و واقعا نمي‌دانند که چگونه رفتاري بايد در مقابل اين ترس‌ها داشته باشند. خيلي از آنها تلاش زياد مي‌کنند تا به کودک خود نشان دهند که ترس او موردي ندارد و هيچ جاي ترس وجود ندارد. اما گويا هر چه بيشتر تلاش مي‌کنند کودکشان در ترس خود مصمم‌تر مي‌شود. در برخورد با چنين ترس‌هايي والدين در اولين گام بايد دلايل آنرا مشخص کنند. برخي از اين ترس‌ها طبيعي بوده و لازم نيست والدين حساسيت زيادي در مورد آنها نشان دهند و برخي بنا به دلايلي رخ مي‌دهند که لازم است در رفع اين ترس‌ها مورد توجه قرار گيرند.

علل ترس در کودکان
اينکه چرا کودکان مي‌ترسند مورد توجه بسياري از صاحبنظران رشد کودک و روانشناسان بوده است. برخي از محققان عوامل زيستي را به عنوان علت برخي از ترس‌ها عنوان کرده‌اند و برخي ديگر عوامل روان شناختي، عوامل خانوادگي و ساير عوامل را مطرح کرده‌اند. در برخي اوقات ترسي که کودک از خود نشان مي‌دهد به يک نياز رواني ارتباط دارد. مثلا کودکي که تر س از مدرسه را نشان مي‌دهد ممکن است از لحاظ رواني وابستگي زيادي به پدر يا مادر خود داشته باشد و ترس او در واقع ريشه در اين وابستگي او دارد.
گاهي اوقات يک تغيير در شيوه زندگي مثل تغيير محل سکونت ، جدا شدن از والدين و... به صورت ترس از تاريکي ، ترس از حيوانات و غيره خود را نشان مي‌دهد. بنابراين مي‌توان گفت برخي از ترس‌هاي مشخص و معين کودک مي‌تواند ريشه‌هاي روانشناختي داشته باشد و مستقيما با موضوع آن ترس مرتبط نباشد. در برخي اوقات اين خانواده است که مشکل ترس را در کودک بوجود مي‌آورد. ممکن است کودک ترس از يک مساله خاصي را در محيط خانواده ياد گرفته باشد. مثلا مادري که از عنکبوت مي‌ترسد اين ترس خود را به کودک منتقل مي‌کند. اين اتفاق بر اساس فرايند يادگيري صورت مي‌پذيرد. بطوري که والدين در آموزش اکثر رفتارها به عنوان الگو و سرمشق کودک هستند.
کودکي که نياز به احساس امنيت دارد با مشاهده رفتار و حالات والدين و خانواده خود شروع به شناسائي محيط ها و موقعيت‌هاي امن از ناامن مي‌نمايد. و در اين راستا کاملا متکي بر آنهاست. بنابراين آنچه رفتار مادر نشان مي‌دهد براي او الگو و اساس رفتارش است. کودک با مشاهده رفتارهاي مختلف مي‌آموزد که چه چيزي ترسناک است و چه چيزي ترسناک نيست. گاهي اوقات ترس کودک ناشي از شيوه هاي زيستي غلط والدين است. والديني که براي وادار کردن کودک به انجام کاري او را تهديد مي‌کنند و يا از چيزي مي‌ترسانند. میگنا دات آي آر، مثلا مادر به کودک خود مي‌گويد اگر شلوغي کني مي‌روم و ديگر بر نمي‌گردم. يا براي وادار کردن به او خوردن دارو او را از آمپول مي‌ترساند. فشار رواني که به اين طريق والدين به کودکان خود وارد مي‌کنند ، مي‌تواند به صورت ترس‌هاي مختلف خود را بروز دهد. در کودکان ناراحتي‌ها و اضطراب‌هاي رواني اغلب با مواردي از قبيل ترس و... مشخص مي‌شوند.
از جمله عوامل ديگر شرايطي است که کودک در محيط پيرامون ممکن است با آنها مواجه شود، مثل ديدن تصادف دو اتومبيل و دزد و... همينطور است تماشاي فيلم‌هاي ترسناک و وحشت انگيز که با تاثيري که روي قدرت تخيل کودک مي‌گذارد موجب وسعت يافتن اين صحنه‌ها و شاخ و برگ داده شدن آنها در ذهن کودک مي‌شود و ترس و وحشت زيادي را در کودک ايجاد مي کند.
چه  موقع ترس‌ها به توجه و درمان نياز دارند؟
در وهله اول بايد به سن کودک توجه داشت. برخي از ترس‌ها در سنين خاصي طبيعي‌تر هستند. بنابراين اگر چنين ترس‌هايي بيش از دو سال دوام داشته باشند حتما به توجه و درمان نياز دارند. اصولا يک ترس عادي نبايد چنين مدت زماني طول بکشد و گاه بدون نياز به مداخلات درماني به تدريج کاهش پيدا کرده و بالاخره از بين مي‌رود. همينطور براي تشخيص ترس‌هاي غير عادي بايد به نوع ترس نيز توجه داشت.
هر چند گاهي اوقات کودکان از چيزي مي‌ترسند ولي اين ترس چندان وحشت‌زا نيست و مشکل خاصي در عملکرد روزانه کودک ايجاد نمي‌کند و واکنش ترس در او چندان شديد و ناهنجار نيست. اما زمانيکه نوع ترس کودک غير عادي است و نياز به مداخلات درماني دارد واکنش کودک به عامل ترس بسيار شديد است. کودک بسيار وحشت زده مي‌شود و رفتارهايي از خود نشان مي‌دهد که اغلب خارج از کنترل ديگران است.

غلبه بر ترس

ترس واقعيتي لست که در زندگي ما حضور خارجي دارد که با پيامد هاي خود مي خواهد ما را  متقاعد مي‌سازد که هرگز نمي‌توانيم به آرزوهايمان دست يابيم و از اينرو ما را دائماً در حالت سکوت نگه مي‌دارد. ترس ما را از بيان عشق و محبت به عزيزانمان محروم مي‌کند.
ترس قلمرو زندگي ما را چنان محدود مي‌کند تا ما در داير? کوچک زندگي خود محبوس شويم. اما واقعا چگونه مي توان با اين موضوع روبرو شد و بر آن غالب آمد
بايد اذعان داشت که ترس لزوماً در شرايطي خاص واکنش بدي نيست. ترس مي‌تواند به‌عنوان عنصري براي حفاظت ما باشد. اما تفاوت بارزي بين ترسي که مانع سقوط ما از ارتفاعي بلند مي‌شود با ترسي که ما را از حق زندگي کردن محروم مي‌دارد وجود دارد. دکتر هنري کلاد، مشاور و نويسنده در مقال? خود «غلبه بر ترس» نکاتي را جهت مبارزه با ترس کنترل کننده بر زندگي ابراز مي‌دارد که در ذيل به آنها مي‌پردازيم.

ارتباط با ديگران

همه انواع ترس، چه بزرگ و چه کوچک، در تنهايي شخص نيرويي مضاعف مي‌يابند. دوستي را پيدا کنيد تا ترس‌هايتان را با او در ميان بگذاريد. غالباً از ابراز ترس‌هايمان مي‌ترسيم. زيرا فکر مي‌کنيم نظر ديگران درباره ما عوض مي‌شود. پس بهتر است با شخصي قابل اعتماد، ترجيحاً يک مشاور درد دل کنيد. آنان به شما کمک مي‌کنند تا ترس‌هايتان را در نور جديدي ببينيد و شما را تشويق مي‌کنند تا از مواجه شدن با آنها نترسيد.

برنامه داشتن براي زندگي روزانه
زندگي روزان? خود را برنامه‌ريزي کنيد. ساعات مشخصي را براي فعاليت‌هاي مختلف در نظر بگيريد. برنامه مشخص خود عامل ايجاد امنيت است زيرا که مي‌دانيم در صدد انجام چه کاري هستيم. بسياري از اوقات عناصر غيرقابل پيش‌بيني که غالباً در نتيج? نداشتن برنام? خاص به‌وجود مي‌آيند، عامل ايجاد ترس هستند. اگر بتوانيد آنچه را که قابل کنترل است را انجام دهيد (برنامه‌ريزي)، آنگاه توان رويارويي شما با عناصر غيرقابل کنترل بيشتر مي‌شود.

يادگيري فنون آرامش بخش
اگر ترس منجر به آسيب‌هاي جدي به سلامتي شخص مي‌شود، بايد از فنون آرامش بخش استفاده شود. کتابخانه‌ها معمولاً حاوي کتبي پيرامون اين تکنيک‌ها و فنون هستند.

رشد زندگي معنوي و روحاني
در مواقع بحران، حقايق روحاني که تحت هر شرايطي تغيير نمي‌کنند، کمک بزرگي به شخص مي‌نمايند. اين حقايق علاوه بر حس امنيت به ما دليلي براي زندگي و اميد داشتن مي‌دهند، اگرشما دليلي براي اميد و زندگي نداريد با يک شبان کليسا مشورت کنيد و يا کتاب‌مقدس را مطالعه نماييد. کتاب مزامير به‌طور خاص پيرامون بحران‌هاي اشخاص صحبت مي‌کند.

مواجه شدن با ترس
آخرين اقدام رويارويي با ترس‌هاست. اگر ترسي که با آن روبروييم در فکر ما ريشه دارد تا در خارج از آن، به عبارت ديگر، اگر خطري واقعي در بيرون ما را تهديد نمي‌کند و ما صرفاً از خطري تخيلي در ذهنمان مي‌ترسيم، بهترين پادزهر انجام دادن آن است. فراموش نکنيد که بايد قدم به قدم و مرحله به مرحله با ترس‌ها روبرو شد. نبايد به يکباره بخواهيد ترس از سخن گفتن در جمع را با سخنراني در تالاري بزرگ رفع کنيد. اول از گروه‌هاي کوچک و اشخاصي که با آنها آشناييد شروع کنيد. مواجه شدن با ترس‌ها يک فرايند و رونداست.

براي درمان ترس در کودکان چه بايد کرد؟
روان شناسان براي کاهش ترس‌هاي کودکان راههاي زيادي را توصيه مي‌کنند. آنها در وهله اول به والدين توصيه مي‌کنند که در رفع مشکل کودک عجولانه عمل نکنند. تعجيل و شتابزدگي آنها در کاهش ترس کودک مي‌تواند به جاي درمان ، اضطراب و ترس او را افزايش دهد. اين ترس معمولا بتدريج از بين مي‌رود و لازم است والدين با خونسردي و آرامش اقدام به کاهش اين ترس‌ها نمايند.
توصيه بعدي روان شناسان اين است که هرگز کودکان را به خاطر ترسي که دارند تحقير و سرزنش نکنيم. هر چند دليل ترس از نظر ما بزرگترها کاملا غير منطقي و نامعقول به نظر مي‌رسد اما خود کودک چنين احساسي ندارد و نمي‌تواند غير منطقي بودن ترس خود را درک کند و سرزنش به او کمکي نخواهد کرد. حتي زمانيکه کودک تحت نظر يک متخصص يا روان شناس درمان مي‌شود، اگر عامل اصلي ايجاد کننده ترس هنوز حضور داشته باشد چندان فايده‌اي نخواهد کرد. مثلا زمانيکه خود مادر از تاريکي مي‌ترسد، هر چند کودک حمايت‌ها و درمان‌هايي را از روان‌شناس و مشاور خود دريافت مي‌کند، اما الگويي که در خانه از رفتار مادر مي‌پذيرد الگويي قويتر است که نتايج يک درمان ثمر بخش را از بين مي‌برد. بنابراين لازم است علل اساسي ترس کشف و مرتفع شوند.
بازي موقعيت مناسبي است که ترس کودک را از بين ببريم. مثلا کودکي که از آمپول مي‌ترسد، مي‌توانيم يک بازي خوب ترتيب بدهيم که در آن کودک آمپول زدن را تمرين کند. در مراحل ديگر مي‌توان از روشهاي خاص رفتار سازماني که توسط روانشناسان استفاده مي‌شود بهره جست. با مراجعه به يک روانشناس و درمان‌هاي رفتاري او مي‌توان اقدام به حل مشکل کودک نمود.

سخن آخر
پديده ترس هر چند که يک غريزه طبيعي است که در انسان از همان بدو تولد وجود دارد، اما هر گاه به دليل تغييراتي که در شدت و نوع آن بوجود مي‌آيد از حالت عادي خارج مي‌شود. اين ترس‌ها تحت عنوان ترس‌هاي مرضي شناخته مي‌شوند که هم کودک و هم اطرافيان او را آزار مي‌دهند توصيه‌هاي مناسب روان‌شناسان و استفاده از مداخلات رفتاري در اين راستا مي‌تواند سودمند باشد.  
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

United States
از تلاش شما ممنونم.بسیار عالی بود.
مرسی عالی بود.
United States
بسیار مفید بود متشکرم
Iran, Islamic Republic of
با تشکر از شما که مطلبتون خیلی مفید و قابل استفاده بود و کمک بزرگی به آگاهی افراد میکنه
عالی بود ممنونم
میثم
Iran, Islamic Republic of
عالی بود
Iran, Islamic Republic of
سلام من سی ساله هستم هم پانیک دارم هم ترس از مکان تورو خدا کمکم کنید
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
تا حالا هيچ آدم قوى اى كه گذشته آسونى داشته باشه نديدم .