شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
تاریخ انتشار :
پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ / ۰۹:۵۱
کد مطلب: 54650
۳
۱

نیمه تاریک وجود یا سایه

نیمه تاریک وجود یا سایه
سایه‌های ما، ناآگاهی‌های ما هستند!
این روزها دیگر نقش خودآگاهی و خودشناسی در بهداشت جسم و روان بر هیچ‌کس پوشیده نیست. مهارت خودآگاهی اولین مهارت از گروه مهارت‌های ده‌گانه زندگی است که سازمان جهانی بهداشت آن را اعلام کرده است؛ درواقع، اگر مهارت‌های زندگی را به درخت تشبیه کنیم، خودآگاهی ریشه‌های تنومند و قدرتمند آن است که اگر سست باشند، این ریشه‌ها هرگز نمی‌توان به آرامش رسید و در آینده هم به انواع بیماری‌های جسمی ‌و روحی و روانی به‌ویژه اضطراب، استرس، افسردگی و یا به آسیب‌های اجتماعی دچار خواهیم شد.

از دیدگاه روان‌شناسی نیز یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شخصیت سالم، شناخت خویش است. در این زمینه خانم «کارن هورنای»، روان‌شناس آلمانی، معتقد است که عدم شناخت صحیح آدمی‌ از خویش، ریشه تمام معضلات و اضطراب‌ها و گرایش‌های بشری است.

در این زمینه تولستوی، نویسنده روسی، می‌گوید: «هرکسی درباره تغییر جهان فکر می‌کند؛ ولی کمتر کسی است که درباره تغییر خودش بیندیشد. »

همان‌طور که گفته شد نداشتن خودآگاهی نه‌تنها در ارتباط درون‌فردی باعث ناآرامی و مشکلات زیادی می‌شود، بلکه در ارتباطات میان‌فردی نیز آسیب‌های زیادی به وجود می‌آورد و فرد را در ارتباط با دیگران مانند طلاق‌های عاطفی و آشکار با شکست و ناکامی‌ مواجه می‌کند. به نظر من، در هر جامعه از بُعد جامعه‌شناسی، عوامل زیادی نظیر بیکاری، اعتیاد، عدم تفاهم فکری، اخلاقی، فرهنگی، بی‌عدالتی، نابسامانی‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و عوامل دیگر در افزایش طلاق نقش دارد. اما در بُعد فردی که گاه خود ریشه در مسائل روانشناسی دارد، به باور من خودشناسی و خودسازی قبل از ازدواج و به‌دنبال آن کسب ارزش‌های انسانی، عمده‌ترین عامل در استحکام و تداوم یک زندگی مشترک و به‌طورکلی هر ارتباطی نظیر روابط خانوادگی، دوستی‌ها و هر نوع روابط اجتماعی است؛ بنابراین اگر واقعا به‌دنبال خوشبختی، سعادت و آرامش واقعی در زندگی هستیم، لازم است درپی شناخت واقعی خود باشیم.

متاسفانه در بحث خودشناسی افراد زیادی تصور می‌کنند شناخت کاملی از خود دارند و خود را عاری از هر عیب و خطایی می‌دانند و دیگران را در اشتباهات خود مقصر می‌دانند؛ برای نمونه در مشاوره‌های طلاق زیاد دیده شده است که هر دو طرف خود را اغلب عاری از خطا و اشتباه می‌دانند. این موضوع نشانگر آن است که اغلب انسان‌ها خود را کاملا نشناخته‌اند و از نقاط ضعف و قوت خود آگاهی ندارند که همین امر باعث اغلب خشونت‌ها و اختلاف‌ها در روابط می‌شود؛ درحالی‌که به نظر شما چه عاملی باعث می‌شود وجود آدمی، این موجود خالق و شگفت‌انگیز که سراسر وجود او نور و شکوه و آرامش است، این‌چنین به تیرگی، سیاهی، بیماری و . . . کشیده شود؟

به نظر می‌رسد آنچه باعث این نور و شکوه و عظمت انسان شده است و آدمی ‌از آن غافل مانده است، آگاهی است؛ درحقیقت هر انسان به‌اندازه میزان آگاهی که کسب می‌کند، در وجود او نور و آرامش ایجاد می‌شود و قسمت‌هایی که هنوز نور آگاهی به آن‌ها نتابیده، در سایه مانده و تیره‌وتار و هراسناک به نظر می‌رسد؛ بنابراین ازآنجایی‌که تعریف واقعی زندگی آگاهانه‌زیستن است و سایه‌ها هم ناآگاهی ما هستند و خودآگاهی نیز نقش بسیار مهمی ‌در زندگی انسان‌ها دارد، تصمیم گرفتیم در این شماره از بُعد روان‌شناسی به موضوع «سایه‌ها یا همان نیمه تاریک شخصیت» که درباره خودآگاهی است، بپردازیم. اما سایه چیست؟ سایه چگونه تشکیل می‌شود؟ شناخت آن چه فایده‌ای دارد؟ چگونه می‌توان سایه‌های خود شناخت.

این پرسش‌ها و سوال‌هایی دیگر، موضوعاتی است که ما قصد داریم بدان بپردازیم. برای پاسخ به این پرسش‌ها، گفت‌وگویی با آقای حامد سیامکی، استاد دانشگاه و روان‌شناسی بالینی، انجام شده است که در ادامه می‌خوانید:


لطفا درباره معنا و مفهوم سایه توضیح دهید.
«سایه» جزو نظریه روان‌کاوی «کارل گوستاو یونگ»، روان شناس، پزشک و فیلسوف سوئیسی است که شصت سال از زندگی خود را صرف شناخت روان پیچیده انسان و شیوه‌های برطرف‌کردن مشکلات او کرد. او «نیمه تاریک وجود انسان» را سایه نامید. به اعتقاد وی، «سایه» کسی است که شما نمی‌خواهید آن، باشید.

«سایه» بخشی از شخصیت ماست که چندین عامل را دربرمی‌گیرد و ما از آن بی‌خبریم:
1. سایه شامل آن کهن‌الگوهایی است که ما از آن خبر نداریم.
2. سایه شامل آن قسمت از شخصیت است که بالقوه است و هنوز بالفعل درنیامده است؛ یعنی مجموعه‌ای از توانایی‌هایی که در وجود هر فرد وجود دارد، اما شکوفا نشده است؛ مثل خوش‌خطی، استعداد و توانایی در موسیقی و . . .
3. خصوصیاتی که ما آن‌ها می‌شناسیم اما آن‌ها را انتخاب نمی‌کنیم.


منظور از خصوصیاتی که می‌شناسیم، اما انتخاب نمی‌کنیم چیست؟
منظور این است که مثلا من آدم ترسویی هستم و این را می‌دانم اما آن را نمی‌پذیرم یا آدم حسودی هستم و به آن واقفم؛ اما این موضوع را نمی‌پذیرم. پس می‌گوییم ممکن است ویژگی‌هایی مانند ترس، عصبانیت، خودخواهی و … در ما وجود داشته باشد اما ما آن‌ را نمی‌پذیریم. مجموعه این سه عامل ذکرشده، بخشی پنهانی را در وجود انسان ایجاد می‌کند که به‌راحتی قابل‌دسترس و شناسایی نیست؛ درواقع، در گذر زمان مکانیسم‌های روانی این سه بخش را پوشانده‌اند که یونگ اسمش را «سایه» گذاشته است؛ یعنی قسمت تاریک وجود ما، قسمتی که برای خودمان و برای دیگران پنهان است؛ اگرچه ممکن است برای خودمان مشخص باشد؛ مثل مورد سوم؛ اما کهن‌الگوها برای خودمان مشخص نیست؛ یعنی آن‌ توانایی‌های بالقوه‌ای که هنوز بالفعل نشده‌اند و ما از آن‌ها خبر نداریم؛ مثلا ما شاید استعدادی داشته باشیم و خودمان از وجودش بی‌اطلاع باشیم؛ البته یک بخش دیگری وجود دارد که می‌دانیم اما آن را مخفی کرده‌ایم که اینجا بحث نقاب پیش می‌آید.


لطفا تعریفی از نقاب ارائه دهید.
«نقاب» چیزی است که افراد به صورتشان می‌زنند تا شخصیتشان را از دیگران پنهان کنند؛ مثلا من قبول دارم آدم عبوسی هستم اما در اجتماع می‌خندم و شوخی می‌کنم؛ برای اینکه دیگران فکر نکنند من عبوس هستم؛ به این رفتار، نقاب یا پوشش گفته می‌شود.

آیا می‌توان گفت افرادی که رفتار متفاوتی در داخل و خارج منزل دارند، مثلا در خارج از منزل بسیار خنده‌رو، مهربان، تمیز و آراسته‌اند اما در داخل منزل خشن، عبوس، نامرتب و کثیف هستند، نقاب بر چهره دارند؟
بله همین‌طور است. نقاب شخصیت، چیزی است که شخص در انظار عمومی‌ به نمایش می‌گذارد و الزاما خود او نیست و درحقیقت شخصیتی است که فرد در روابط شخصی و یا محیط‌های کاری خود به جامعه نشان می‌دهد؛ مانند رفتاری که یک مدیر، رئیس و . . . در محل کار متناسب با وظایف و مسئولیت‌هایش از خود بروز می‌دهد اما در منزل طور دیگری رفتار می‌کند.

لطفا قبل از ادامه موضوع، تعریفی از کهن‌الگو ارائه فرمایید.
همان‌طور که افراد ویژگی‌ها و خصوصیات جسمانی را از اجداد و نیاکان خود به ارث می‌برند، تجربیات و خصوصیات روانی آن‌ها را هم به ارث می‌برند که ما اسم آن را کهن‌الگو می‌گذاریم. کهن‌الگوها بسیار متعددند. یکی از عواملی که سبب می‌شود درون یک خانواده دو فرزند به یک شکل نباشند، همین کهن‌الگوها هستند؛ زیرا بچه‌ها کهن‌الگوهای متفاوتی را انتخاب می‌کنند؛ نه اینکه همه را انتخاب کنند. بعضی‌ها غالبند و بعضی‌ها مغلوب؛ بنابراین کهن‌الگوهای متفاوت، تجربه‌های مادر و تعامل این دو با هم و نیز شرایط محیطی سبب می‌شود دو بچه که پدر و مادر یکسان دارند، از نظر تربیتی و ویژگی‌های شخصیتی و … با یکدیگر متفاوت باشند؛ بنابراین این سایه را کهن‌الگو می‌دانیم؛ یعنی همان ویژگی‌های روانی که ما از اجدادمان به ارث می‌بریم. اصطلاحا می‌گویند سایه، اساس طبیعت حیوانی بشر است تعریف دیگری از سایه این است که می‌گویند، سایه مبدا بهترین و برترین جنبه انسانی است؛ یعنی ریشه آنچه که از شخصیت یک فردی تراوش می‌کند، در سایه است. نکته دیگر یا تعریف دیگری که از سایه می‌شود این است که سایه، جایگاه تاریکی در درون آدمی ‌است.

منظور از جایگاه تاریک چیست؟
جایگاه تاریک یعنی چیزی پنهان و مخفی که لزوما جایگاه پلیدی و زشتی نیست؛ مثلا اینکه بگویم دقیقا هرچه زشت و خراب است، در سایه قرار دارد درست نیست. نکته دیگری که دررابطه‌با سایه می‌توان گفت این است که در سایه، احساس مسئولیت اخلاقی دیده نمی‌شود.

این نداشتن احساس مسئولیت اخلاقی به چه معناست؟
یعنی نه خیر است و نه شر؛ مانند یک حیوان که درعین‌حال که به بچه خودش محبت می‌کند، شکار هم می‌کند. او فقط براساس غریزه‌اش عمل می‌کند. هیچ مسئولیت اخلاقی وجود ندارد. احساس مادرانه او محبت و احساس گرسنگی‌اش پرخاشگری است.

آیا شناخت سایه برای ما می‌تواند مفید باشد؟
مسلما. شناخت سایه باعث می‌شود که سرچشمه رفتارهایمان را بیابیم؛ مثلا کسی که خودش را نمی‌شناسد، نسبت به رفتارهای خود فرافکنی می‌کند که این فرافکنی از سایه نشات می‌گیرد؛ مثلا من اشتباه می‌کنم اما اشتباه خودم را به حساب خطای دیگران می‌گذارم؛ برای نمونه فردی با سرعت بالا در جاده رانندگی می‌کند و با بی‌دقتی به ماشین دیگری می‌زند، وقتی از ماشین پیاده می‌شود، شروع به عیب‌جویی و فرافکنی می‌کند و برای مثال می‌گوید که ترمز ماشین نگرفت، تقصیر من نبود یا مواردی از این دست؛ یعنی به‌جای توجه به چگونگی رفتار خودمان، اشتباه و خطای خود را به دیگران نسبت می‌دهیم. یکی از موارد فرافکنی که در جامعه و در بین افراد و انسان‌های زیادی وجود دارد، به سایه برمی‌گردد؛ زیرا من باید بپذیرم که در مجموع انسان عجولی هستم اما نمی‌پذیرم و درواقع نقاب، پل و رابطه‌ای بین من و دنیای خارج می‌شود.
 

عبارت «پلی بین من و دنیای خارج» دقیقا به چه معناست؟
یعنی این دو را به هم وصل می‌کند. اما با کدام شکل؟ به شکل جامعه‌پسند؛ نه آن شکلی که من خودم هستم. برخی افراد از واژه نقاب خوب یاد می‌کنند؛ به‌خاطر اینکه نقاب، پایه‌گذار زندگی اجتماعی است. آنچه که شخص دوست دارد در انظار عمومی‌ به نمایش می‌گذارد، اما این موضوع باعث می‌شود مجموعه‌ای از ویژگی‌ها در ما مخفی بماند.

چه کسی سایه‌اش گسترده‌تر، بزرگ‌تر و عمیق‌تر است؟
کسانی که نمی‌خواهند خودشان باشند یعنی خودشان را به معنای واقعی قبول ندارند؛ ما در بحث گشتالت هم این مورد را داریم. در بحث گشتالت گفته می‌شود که خودت را با تمام وجودت بپذیر، هم خوبی‌ها و هم بدی‌هایت را. قبول‌کنیم همه انسان‌ها دارای نقصی هستند؛ بپذیریم و از بیان آن نترسیم؛ مثلا من حواس‌پرتم، بپذیرم و عذرخواهی کنم. سایه آن کسانی کلفت‌تر است که ویژگی‌های خود را نمی‌خواهند قبول کنند و این ویژگی‌ها را به قسمت پنهان وجودشان منتقل می‌کنند. فرافکنی، دومین نشانه وجود سایه است. زمانی‌که متولد می‌شویم تا چند سال اول خودمان را می‌پذیریم؛ اما به‌مرورزمان در اثر تنبیه، تشویق و کنترل دیگران آرام‌آرام یک جاهایی از وجودمان را مخفی کرده و نقش بازی می‌کنیم. این رفتارها یعنی اینکه من این قسمت را دوست ندارم و ارزشی ندارد؛ پس نباید در وجود من باشد؛ درصورتی‌که از وجود من بیرون نمی‌رود. آن‌ها یک مجموعه و مخزنی را تشکیل می‌دهند که «یونگ» آن را سایه نامیده است.

سایه چگونه باعث اضطراب، استرس و … در افراد می‌شود؟
لازم است درابتدا به معنای ارزش روانی توجه کنیم؛ درحقیقت ارزش روانی در نظریه شخصیت می‌گوید: «مبنای ارزیابی و سنجش مقدار مصرف، انرژی روانی یا همان لیبیدو است.» نکته‌ای که وجود دارد این است که زمانی‌که می‌خواهیم چیزهایی را پنهان کنیم و نقش بازی کنیم ارزش روانی زیادی را باید صرف کنیم؛ برای مثال، دو کلوخ را در دستانتان در نظر بگیرید؛ حال اگر بخواهید مدام آن‌ها را از دیگران پنهان کنید، درحالی‎که باید مراقب باشید آن‌ها له نشود، تصور کنید چگونه از شما انرژی می‌گیرد؟ تمام تمرکز فرد دنبال این است که سایه‌اش را پنهان کند که این پنهان‌کردن به انرژی روانی فوق‌العاده بالایی نیاز دارد؛ بنابراین فرد خودبه‌خود به‌سوی اضطراب، استرس و تنش‌های درونی و عصبی می‌رود که از نظر دیدگاه یونگ و به‌طورکلی از نظر دیدگاه روان‌کاوی، ریشه تمام ترس‌ها، اضطراب‌ها، عصبانیت، غم و اندوه‌ها در وجود ما همین سایه‌هاست؛ چون نمی‌توانیم خودمان را ببخشیم و نمی‌توانیم ضعف‌هایمان را بپذیریم. ما کمتر کسی را پیدا می‌کنیم که درمقابل همسرش قرار بگیرد و بگوید به‌خاطر این رفتاری که انجام دادی، حس حسادت در من ایجاد شد؛ من آدم حسودی هستم و در این مورد حسودی‌ام شد؛ درواقع بیان صادقانه ویژگی‌ها و خصوصیات در افراد وجود ندارد.

آیا تکرار شدن درس‌های زندگی با سایه‌ها در ارتباط است؟
بله اتفاقات و حوادثی که مکرارا در زندگی می‌بینیم، به‌خاطر نیمه تاریک وجودمان است. ما در قرآن و در احادیث هم داریم که تاریخ همواره تکرار می‌شود. لزومی ‌به شناخت تمام ابعاد سایه نیست؛ اما آگاهی مهم است. «فارابی» جمله‌ای زیبا دارد که وقتی نام او ذکر می‌شود یادآور عقل نظری و عقل عملی است. او می‌گوید: «قرار نیست تمام ابعاد آن را بشناسید، همین که به این مسئله اِشراف داشته باشیم و سطح آگاهی فرد از این سایه بالا برود، کلی در جهت کنترل و حفظ شخصیت فرد به او کمک می‌کند.» پس باید آگاهی و بینش خودمان را بالا ببریم.
 

«تکرار درس‌های زندگی به‌خاطر نیمه تاریک ماست» به چه معناست؟
اجازه دهید مثالی بزنم؛ مثلا اگر شما عاشق یک آدم پارانوئید (بدبین) شوید و زمانی میان شما و آن فرد، فاصله و جدایی رخ دهد و شما گزینه دیگری را انتخاب کنید، گزینه بعدی هم پارانوئید خواهد بود و آن به این دلیل است که این فرد درواقع آدم‌هایی را جذب می‌کند که مطابق با سایه وی هستند؛ البته بدون اینکه خودش بداند. مثال دیگر اینکه اگر تو به من دروغ بگویی و من به تو دروغ بگویم و تو با کسانی معاشرت داری که آن‌ها به تو دروغ می‌گویند، به‌خاطر دروغ‌گویی تو نیست، درحقیقت این جذب به‌خاطر سایه‌ای است که در وجود خودت است و ناخودآگاه آدم‌های دروغ‌گو را جذب می‌کنی.

آیا سایه صرفا شامل ابعاد منفی وجود ماست؟
سایه‌ها تنها ابعاد منفی وجودی ما نیستند بلکه هر بخشی که آن‌ را نادیده بگیریم و به آن آگاه نباشیم، سایه ماست. ما این موضوع را در احادیث و هم روایت هم داریم. اینکه می‌گویند نیت و ذات آدم‌ها مهم است اگر بخواهیم این موضوع را به نظر علمی ‌و فلسفی ربط بدهیم، به سایه برمی‌گردد؛ زیرا سایه شامل موارد زیر است. 1- کهن‌الگوها، یا همان ویژگی‌های مثبت و منفی که در ما به ارث رسیده است. هر فرد انسانی نه‌تنها خصوصیات جسمانی اجداد خود را به ارث می‌برد، بلکه تجارب اکتسابی آن‌ها را نیز از طریق وراثت به دست می‌آورد. این تجارب که بهتر است آن‌ها را استعدادی بالقوه بخوانیم، همان تجارب اجداد بشری هستند که از طریق آرکی‌تایپ‌ها یا سرالگوها به نسل جدید منتقل می‌شوند. 2-توانمندی‌ها و استعداهای بالقوه‌ای که در وجود ما هنوز بالفعل در نیامده است. 3 – قسمت‌هایی که در درون افراد وجود دارد که فرد آن را قبول نمی‌کند اما حتی اگر آن‌ها را نپذیرد، نه‌تنها از بین نمی‌رود، بلکه در وجود فرد پنهان می‌ماند و ناخودآگاه تاثیرش را می‌گذارد.

آیا سایه همان عقده‌های روانی است؟
بله، سایه کاملا با عقده‌های روانی در ارتباط است. عقده یعنی ناکامی، احساس کمبود و ضعف. کسانی که سایه‌های گسترده‌ای دارند و حاضر به پذیرش ضعف و نقاط ضعفشان نیستند، عقده‌های روانی آن‌ها بیشتر است و دائما به‌دنبال نهان‌کردن این عقده‌ها هستند. این عقده‌ها از درون، این افراد را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. برای اینکه عقده‌های روانی حل شود، اول سایه باید حل شود.

منظورتان از اینکه سایه حل شود، چیست؟
یعنی فرد با کلیت خود آشتی کند و خود را به‌عنوان یک انسان یکپارچه بپذیرد. همان چیزی که خداوند فرموده است که ما شما را متضاد، عجول، حریص، فراموشکار و. . . آفریدیم. یعنی خداوند هم ویژگی‌های مثبت و منفی را با هم در درون ما گذاشته است؛ اما انسان وانمود می‌کند حریص، عجول، دنیاپرست و . . . نیست، آن را نمی‌پذیرد، فرافکنی و انکار می‌کند و می‌گوید نه من حریص و یا خسیس نیستم و دیگران این ویژگی‌ها را دارند. جمله زیبایی وجود دارد، اما نمی‌دانم از کیست و آن این است که «راه خدا از میان خلق می‌گذرد.» یعنی گاهی مطالبی را که می‌خواهی به دیگران بگویی، به خودت بگو؛ زیرا مطالبی که به دیگران می‌گویی، برگرفته از سایه خودت است، ناخوداگاه است. از کی بد می‌گویی؟ زیرآبش را می‌زنی؟ و. . . این‌ها را به خودت بگو. خودت این‌ها را داری و طرف مقابل ندارد. ناراحتی ما از دیگران، ناشی از ناآگاهی و سرکوب ما به همان موضوعی است که در درون ما وجود دارد؛ برای مثال مراجعی به من می‌گوید من از خواهرشوهرم ناراحتم. وقتی می‌پرسم چرا ناراحتی؟ می‌گوید وسایل خود را به رخ من می‌کشد. می‌گوییم این موضوعی که تو داری می‌گویی و سرکوبش می‌کنی آگاهانه بر روی تو دارد تاثیر می‌گزارد اینکه از دیگران ناراحتی خود را می‌گویی این به‌رخ‌کشیدن به خودت برمی‌گردد. همان چیزی که در وجود خودت است، آن‌ را نپذیرفتی و درعوض از دیگران انتقاد می‌کنی. به همین دلیل می‌گویند راه خدا از میان خلق می‌گذرد.

چگونه می‌توانیم سایه‌های خود را بشناسیم؟
برای شناخت سایه‌های خود به افراد گفته می‌شود درباره خودتان فکر و درون‌نگری کنید. تمام رفتارهای خود را را بدون هیچ حب‌وبغضی رصد کنید. به سبک زندگی خود، خانواده و رفتارهایی که هر روز انجام می‌دهید فکر کنید. خود را بپذیرید. توجه داشته باشید در شناخت سایه‌ها ما در ابتدا مرحله انکار را داریم مرحله بعدی مرحله رکود است و الی آخر . . . افراد باید این مراحل را بشناسند و جلو بروند که جلو رفتن در این مراحل، باید طبق نظر روان‌شناس باشد. برای همین پیشنهاد می‌شود افراد برای شناخت سایه‌های خود به روان شناس مراجعه کنند؛ زیرا فرد تحت‌نظر روان‌شناس می‌تواند پله‌پله جلو ب‌رود و به مرحله شناخت برسد. افراد فقط می‌توانند بیست‌درصد، یعنی یک مقدار خیلی جزئی از سایه خود را با درون‌نگری تشخیص دهد.

در پایان این گفت‌وگو لازم است به این نکته اشاره کنیم که شاید خواننده محترمی با بخش‌هایی از آنچه در این مصاحبه گفته شد، موافق نباشد؛ بنابراین باید توجه داشت که آنچه در این مصاحبه بیان شده است، صرفا جزئی از نظریه روان‌کاوی یونگ درباره «سایه» است و همان‌طور که می‌دانیم هر نظریه تا زمانی‌که به قانون تبدیل نشود، امکان رد آن وجود دارد.
مرجع : مجله موفقیت
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

محسن
United Kingdom
سلام
عالی بود
دوستان اگر کسی اطلاعاتی در مورد دوره کارکرد سایه داره به منم بگه لطفا
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ميزان هوش، با توانايى تغيير كردن، اندازه گيرى ميشود. آلبرت انشتين