فرزندپروری چیست؟ نظریه بامریند در مورد سبکهای فرزندپروری
منظور از سبکهای فرزندپروری چیست؟
سبکهای فرزندپروری نوع رابطه والد و کودک را مد نظر قرار میدهند:
۱. روشهایی است که والدین برای تربیت فرزندان خود بکار میگیرند
۲. بیانگر نگرشهایی است که آنها نسبت به فرزندان خود دارند
۳. همچنین شامل معیارها و قوانینی است که برای فرزندان خویش وضع میکنند.
فرزندپروری چیست؟
روشهایی كه والدین در تربیت فرزندان خود به كار میگیرند، نقشی اساسی در تأمین سلامت روانی فرزندان آنها خواهد داشت بهطوریکه اکثر مشکلات رفتاری کودکان منعکس کننده رفتارهای است. به عبارت دیگر وجود مشکلات رفتاری کودک به منزله روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای تربیتی نادرست والدین و تعاملات ناکارآمد آنها با فرزندان ارتباط دارد.
فرزندپروری مجموعه ای از دانش و مهارت های تربيت كودكان به روشی سازنده و غير مخرب است، راهی برای اين كه توانايی ها و مهارت های آنان را رشد دهيم و مشكلات رفتاری شان را اداره كنيم. بنابراين هدف اصلی از تربيت كودكان، بار آوردن افرادی مستقل ، توانمند ، مسئول و با اعتماد به نفس است كه از رشد اخلاقی و اجتماعی مناسب برخوردار باشند. برای رسیدن به این اهداف ، لازم است والدین رویکردی مثبت در فرزندپروری داشته و اصول مهم آن را رعایت کنید. فرزندپروری خوب ، هنر و مهارت تربیت فرزندان به بهترین وجه ممکن و از طریق تامین نیازهای عاطفی و جسمی آن ها از دوران کودکی تا بزرگسالی است.
نظریه بامریند
در اوایل دهه ۱۹۶۰ دایانا بامریند پژوهشی را با استفاده از مشاهده طبیعی، مصاحبه با والدین و سایر شیوههای پژوهش بر بیش از ۱۰۰ کودک سن مدرسه اجرا کرد.
یافته ها سه ویژگی را آشکار ساخت:
۱. پذیرش و روابط نزدیک
۲. کنترل
۳. استقلال دادن
سبکهای فرزندپروری نوع رابطه والد و کودک را مد نظر قرار میدهند:
۱. روشهایی است که والدین برای تربیت فرزندان خود بکار میگیرند
۲. بیانگر نگرشهایی است که آنها نسبت به فرزندان خود دارند
۳. همچنین شامل معیارها و قوانینی است که برای فرزندان خویش وضع میکنند.
فرزندپروری چیست؟
روشهایی كه والدین در تربیت فرزندان خود به كار میگیرند، نقشی اساسی در تأمین سلامت روانی فرزندان آنها خواهد داشت بهطوریکه اکثر مشکلات رفتاری کودکان منعکس کننده رفتارهای است. به عبارت دیگر وجود مشکلات رفتاری کودک به منزله روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای تربیتی نادرست والدین و تعاملات ناکارآمد آنها با فرزندان ارتباط دارد.
فرزندپروری مجموعه ای از دانش و مهارت های تربيت كودكان به روشی سازنده و غير مخرب است، راهی برای اين كه توانايی ها و مهارت های آنان را رشد دهيم و مشكلات رفتاری شان را اداره كنيم. بنابراين هدف اصلی از تربيت كودكان، بار آوردن افرادی مستقل ، توانمند ، مسئول و با اعتماد به نفس است كه از رشد اخلاقی و اجتماعی مناسب برخوردار باشند. برای رسیدن به این اهداف ، لازم است والدین رویکردی مثبت در فرزندپروری داشته و اصول مهم آن را رعایت کنید. فرزندپروری خوب ، هنر و مهارت تربیت فرزندان به بهترین وجه ممکن و از طریق تامین نیازهای عاطفی و جسمی آن ها از دوران کودکی تا بزرگسالی است.
نظریه بامریند
در اوایل دهه ۱۹۶۰ دایانا بامریند پژوهشی را با استفاده از مشاهده طبیعی، مصاحبه با والدین و سایر شیوههای پژوهش بر بیش از ۱۰۰ کودک سن مدرسه اجرا کرد.
یافته ها سه ویژگی را آشکار ساخت:
۱. پذیرش و روابط نزدیک
۲. کنترل
۳. استقلال دادن
بنابراین چهار سبک فرزندپروری بدست آمد که در هر یک از این ویژگیها با هم تفاوت دارند:
۱. فرزندپروری مقتدرانه
این روش موفقترین روش فرزندپروری است که پذیرش و روابط نزدیک، روشهای کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب را شامل میشود. والدین مقتدر، صمیمیُ، دلسوز و نسبت به نیازهای کودک حساس هستند. آنها قاطع هستند اما دخالتگر و محدودکننده نیستند.
۱. فرزندپروری مقتدرانه
این روش موفقترین روش فرزندپروری است که پذیرش و روابط نزدیک، روشهای کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب را شامل میشود. والدین مقتدر، صمیمیُ، دلسوز و نسبت به نیازهای کودک حساس هستند. آنها قاطع هستند اما دخالتگر و محدودکننده نیستند.
شیوه های انضباطی آنها بهجای تنبیهی بودن حمایتکننده است. این والدین قوانین و رهنمودهایی پیریزی میکنند که فرزندان آنها چنان بار میآیند که از آنها پیروی کنند و اغلب برای مطیعسازی از استدلال و منطق بهره میجویند و به منظور توافق با کودک با او گفتوگو میکنند. از رفتارهای نامطلوب نمیترسند و تاب مقاومت در برابر عصبانیت کودک را دارند و به تلاشهای کودک در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ میدهند و از تقویتهای مثبت بیشتری استفاده میکنند این والدین در بعد محبت نیز عملکرد خوبی دارند و در ابراز محبت و علاقه و مهربانی دریغ نمیورزند. آنها حقوق ویژه خود را به عنوان یک بزرگسال میشناسند و به علایق فردی و ویژگیهای خاص کودک خود نیز آگاهی دارند
در کل این والدین در عین گرم و صمیمی بودن با فرزند خود، کنترلکننده و مقتدر هستند. این شیوه به فرزندان کمک میکند تا با هنجارهای اجتماعی بهتر سازگار شوند.
۲. فرزندپروری مستبدانه
این روش از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین، از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین مستبد، سرد و طردکننده هستند. نمایش قدرت والدین اولین عاملی است که این شیوه را از دیگر شیوه ها متمایز میسازد.
در این سبک فرزندان چنین بار آورده میشوند که از قوانین سختگیرانهای که بوسیله والدین بوجود میآید پیروی کنند. نتیجه شکست در پیروی از چنین قوانینی معمولاً تنبیه و اعمال زور است و برای کنترل کودکان خود از شیوههای ایجاد ترس استفاده میکنند. والدین مستبد معمولاً نمیتوانند دلیلی که پشت این قوانین است را توضیح دهند. اگر از آنها خواسته شود که علت را توضیح دهند ممکن است به سادگی پاسخ دهند “چونکه من اینچنین گفتم”.
این والدین خواستههای زیادی دارند اما در قبال فرزندانشان پاسخگو نیستند. این والدین انتظار دارند فرمانهای آنها بدون چون و چرا اطاعت شود. والدین درشیوه استبدادی کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان میدهند.
۳. فرزندپروری آسانگیرانه
در این سبک، والدین مهرورز و پذیرا هستند ولی متوقع نیستند، کنترل کمیبر رفتار فرزندان خود اعمال میکنند و به آنها اجازه میدهند در هر سنی که باشند خودشان تصمیم گیری کنند، حتی وقتی که هنوز قادر به انجام آن نیستند.
خانواده این والدین نسبتاً آشفته است. فعالیت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال کارانه است. والدین سهل انگار در عین آنكه به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آنها ندارند. این والدین بسیار بندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه میدهند. آنها از روشهای احساس گناه و انحراف استفاده میکنند.
این والدین همچنین در بیشتر موارد در مواجهه با بهانهجویی و شکایت کودک، سر تسلیم فرود میآورند. این والدین به ندرت به فرزندان انظباط میدهند با فرزندان ارتباط برقرار میکنند، و معمولاً بجای یک والد جایگاه یک دوست را دارند.
۴. فرزندپروری بیاعتنا
در این روش، پذیرش و روابط پایین، کنترل کم و بی تفاوتی کلی نسبت به استقلال دادن وجود دارد. این والدین اغلب از لحاظ هیجانی جدا و افسرده هستند و وقت و انرژی کمی برای فرزندان صرف میکنند. در حالی که این والدین نیازهای پایه ای فرزندان را برآورده میکنند اما عموماً از زندگی فرزندانشان گسسته هستند.
در موارد افراطی حتی ممکن است فرزندان خود را طرد یا در رفع نیازهای آنها اهمال کند.
شفر (1989) مطالعه توصیفی اولیه و تحلیل عوامل رفتاری مادران و تعامل مادر- کودک را با انجام مصاحبه ها و مشاهده های مستقیم انجام داد.
در دیدگاه شفر، رفتار والد در دو محور خودمحتاری- کنترل و خصومت- عشق قرار دارد.
رفتار والد در امتداد محور خودمحتاری- کنترل از دادن استقلال نسبتا کامل به کودک تا کنترل تام بر فعالیت های او ادامه دارد.
در امتداد محور خصومت- عشق، اعمال والدین از مهرورزی مفرط و رفتار کودک مدار، تا رفتار خصمانه و قطع ارتباط با کودک ادامه دارد.
این عوامل اولیه باهم برخورد می کنند و ربع دایره ای را تشکیل می دهند که هریک الگوی منحصر به فردی از رفتار فرزندپروری را توصیف می کند.
ربع اول، خودمختاری- عشق، آن دسته از رفتارهای والد است که حس فردیت و استقلال کودک را تصدیق و تسهیل می کند و در عین حال به ابراز محبت و حمایت می پردازد.
ربع دوم، کنترل- عشق، دربرگیرنده مجموعه متعارفی از رفتارها و نگرش های تربیتی است این الگو نشان دهنده رفتار انحصار طلبانه والد است.
برعکس، کنترل خصمانه و تحریک پذیری خصمانه مشخص کننده مجموعه رفتارهای والد در ربع سوم (کنترل- خصومت) است. شیوه های موجود در ربع چهارم (خودمختاری- خصومت) به صورت طرد، مسامحه گری، بی تفاوتی و کناره گیری نام گذاری شده اند.
عدم وجود رابطه که از دور نگه داشتن کودک تا رد خشم گینانه تلاش های او بریا ایجاد تعامل امتداد دارد، ظاهرا معیارهای رفتاری اصلی این ربع دایره را نشان می دهد. همچنین والدینی که هم پذیرا و هم سخت گیرند ممکن است حامی و بخشنده تلقی شوند و والدین طرد کننده و سخت گیر متوقع و منفی باف تلقی شوند. (مک کوبی و مارتین، 2005).
شفر با مطرح کردن ابعاد گرمی/ سردی و آزادی/ کنترل، یک الگوی فرضی در مورد روابط والدین- کودک ارائه داد و آن را به چهار دسته تقسیم می کند:
در دیدگاه شفر، رفتار والد در دو محور خودمحتاری- کنترل و خصومت- عشق قرار دارد.
رفتار والد در امتداد محور خودمحتاری- کنترل از دادن استقلال نسبتا کامل به کودک تا کنترل تام بر فعالیت های او ادامه دارد.
در امتداد محور خصومت- عشق، اعمال والدین از مهرورزی مفرط و رفتار کودک مدار، تا رفتار خصمانه و قطع ارتباط با کودک ادامه دارد.
این عوامل اولیه باهم برخورد می کنند و ربع دایره ای را تشکیل می دهند که هریک الگوی منحصر به فردی از رفتار فرزندپروری را توصیف می کند.
ربع اول، خودمختاری- عشق، آن دسته از رفتارهای والد است که حس فردیت و استقلال کودک را تصدیق و تسهیل می کند و در عین حال به ابراز محبت و حمایت می پردازد.
ربع دوم، کنترل- عشق، دربرگیرنده مجموعه متعارفی از رفتارها و نگرش های تربیتی است این الگو نشان دهنده رفتار انحصار طلبانه والد است.
برعکس، کنترل خصمانه و تحریک پذیری خصمانه مشخص کننده مجموعه رفتارهای والد در ربع سوم (کنترل- خصومت) است. شیوه های موجود در ربع چهارم (خودمختاری- خصومت) به صورت طرد، مسامحه گری، بی تفاوتی و کناره گیری نام گذاری شده اند.
عدم وجود رابطه که از دور نگه داشتن کودک تا رد خشم گینانه تلاش های او بریا ایجاد تعامل امتداد دارد، ظاهرا معیارهای رفتاری اصلی این ربع دایره را نشان می دهد. همچنین والدینی که هم پذیرا و هم سخت گیرند ممکن است حامی و بخشنده تلقی شوند و والدین طرد کننده و سخت گیر متوقع و منفی باف تلقی شوند. (مک کوبی و مارتین، 2005).
شفر با مطرح کردن ابعاد گرمی/ سردی و آزادی/ کنترل، یک الگوی فرضی در مورد روابط والدین- کودک ارائه داد و آن را به چهار دسته تقسیم می کند:
1- والدین با محبت و آزاد گذارنده
این والدین کسانی هستند که معمولاً به عنوان والدین نمونه شناخته می شوند. کودکان آنها دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند. محبت و گرمی توام با آزادی موجب می شود به علت داشتن فضای مناسب برای برون ریزی هیجانی و عدم وجود پاسخهای نامناسب از سوی والدین، حالتهای پرخاشگری در کودکان چنین خانواده هایی دیده نشود.
2- والدین با محبت و محدود کننده
گاهی محبت والدین محدودیتهایی را به دنبال دارد. این والدین فرصت کسب تجربه و یادگیری را از کودکان سلب می کنند. آنها با محبت افراطی، آزادی لازم را از کودکان خود سلب می کنند.
3- والدین متخاصم و محدود کننده
رفتارهای خصومت آمیز این نوع والدین که بیشتر بر اصل تنبیه استوار است به همراه سخت گیری و محدودیت شدیدی که نسبت به فرزندانشان اعمال می کنند، موجب ایجاد احساس خصومت شدید در فرزندان آنها می شود. از سویی عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن این احساس موجب عصبانیت در کودک می شود.
4- والدین متخاصم و آزادگذارنده
تفاوت این کودکان با گروه قبلی در این است که همراه شدن عامل خصومت با عامل آزادی موجب ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه به شدیدترین حالت در این کودکان می گردد. نتایج برخی مطالعات نشان داده است که والدین کودکان بزهکار این الگو را از خود نشان می دهند.
این والدین کسانی هستند که معمولاً به عنوان والدین نمونه شناخته می شوند. کودکان آنها دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند. محبت و گرمی توام با آزادی موجب می شود به علت داشتن فضای مناسب برای برون ریزی هیجانی و عدم وجود پاسخهای نامناسب از سوی والدین، حالتهای پرخاشگری در کودکان چنین خانواده هایی دیده نشود.
2- والدین با محبت و محدود کننده
گاهی محبت والدین محدودیتهایی را به دنبال دارد. این والدین فرصت کسب تجربه و یادگیری را از کودکان سلب می کنند. آنها با محبت افراطی، آزادی لازم را از کودکان خود سلب می کنند.
3- والدین متخاصم و محدود کننده
رفتارهای خصومت آمیز این نوع والدین که بیشتر بر اصل تنبیه استوار است به همراه سخت گیری و محدودیت شدیدی که نسبت به فرزندانشان اعمال می کنند، موجب ایجاد احساس خصومت شدید در فرزندان آنها می شود. از سویی عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن این احساس موجب عصبانیت در کودک می شود.
4- والدین متخاصم و آزادگذارنده
تفاوت این کودکان با گروه قبلی در این است که همراه شدن عامل خصومت با عامل آزادی موجب ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه به شدیدترین حالت در این کودکان می گردد. نتایج برخی مطالعات نشان داده است که والدین کودکان بزهکار این الگو را از خود نشان می دهند.
منبع: ایران حامی
- روان شناسی رشد، لورا برک، ترجمه یحیی سید محمدی، نشر ارسباران.