پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - 18 Apr 2024
تاریخ انتشار :
پنجشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۰ / ۲۲:۲۵
کد مطلب: 55048
۲

چگونه فکر کردن به مرگ می تواند نجات بخش باشد؟

چگونه فکر کردن به مرگ می تواند نجات بخش باشد؟
شاید دانستن این نکته که افراد بزرگ، دانشمندان و فیلسوفان مطرح تاریخ هم دغدغه هایی از جنس ما و از نوع اضطراب مرگ داشته اند، بتواند برای ما تسکینی باشد؛ مایی که فکر میکنیم دغدغه های ما عجیب اند و نشانه ضعف ما هستند.

تقریبا هر متفکر بزرگی(بعضی در جوانی و برخی در پیری) عمیقا درباره مرگ اندیشیده و نوشته است؛ و بسیاری به این نتیجه رسیده اند که مرگ بخش جدایی ناپذیری از زندگی است، در نظر دائمی مرگ بیش از آنکه زندگی را فقر زده کند، به آن غنا می بخشد.

اگرچه نفس مرگ آدمی را نابود می کند، اندیشه مرگ نجاتش می دهد. این عبارت به چه معناست؟ اندیشیدن به مرگ چگونه انسان را نجات می دهد؟ اصلا او را از چه نجات می دهد؟

مارتین هایدگر در سال 1926 در این پرسش غور کرد و برای پاسخ به آن به این اندیشه روی آورد که در دنیا دو وجه اساسی برای هستی وجود دارد:
1. مرتبه فراموشی هستی
2. اندیشیدن به هستی

در مرتبه فراموشی هستی فرد در دنیای اشیا زندگی می کند و غرق در سرگرمی های روزمره می شود، فرد خود را تسلیم روزمره و دلواپسی برای شیوه وجود چیزها می کند.

در مرتبه دوم، تنها وجود چیزهای کافی است تا فرد را به تحسین و تعجب وا دارد. زیستن در این مرتبه به معنای آگاهی دائمی از هستی است.

حال مرگ چه ارتباطی با این ها دارد؟
هایدگر معتقد بود فرد با تفکر ساده از مرتبه اول به مرتبه ی دوم نمی رسد، موقعیتهای غیرقابل تغییر و جبران ناپذیر خاصی وجود دارند که فرد را از درون تکان می دهند و از مرحله ی روزمره بیرون می کشند. در میان این تجربیات مرگ موقعیتی بی همتاست؛ مرگ موقعیتی است که امکان زندگی اصیل و موثق را برایمان فراهم می کند.

زندگی را یک لحظه بدون اندیشه مرگ تصور کنید؛ زندگی بخشی از شور و هیجانش را از دست می دهد. وقتی مرگ انکار شود، زندگی کوچک می شود و نقصان می یابد. وقتی مرگ را طرد می کنیم، وقتی توجهمان را به مخاطرات مرگ از دست می دهیم، زندگی فقرزده می شود.

جنگ و صلح اثر لئوتولستوی نمونه ای فوق العاده است از تحول بنیادینی که مرگ در فرد برمی انگیزد. 900 صفحه ابتدایی داستان که با فردی سرگشته و حیران طرف هستیم که بعد از نجات یافتن از مرگی حتمی در 300 صفحه باقی مانده داستان زندگی جدیدی را از نو آغاز می کند.

داستان مرگ ایوان ایلیچ هم پیامی مشابه دارد.
حتی زندگی خود تولستوی هم حاوی همین پیام است.
نمونه واضح دیگری را در کتاب سرود کریسمس اثر چارلز دیکنز میبینیم.

همچنین این پدیده را به وفور در دنیای درمانگران مشاهده میکنیم. برای نمونه مصاحبه با 6 تن از 10 نفری که به قصد خودکشی از پل گلدن گیت پایین پریده و زنده مانده بودند، نشان داد پرش به سوی مرگ، دیدگاه این 6 نفر را نسبت به زندگی متحول کرده است. یکی از این افراد گفت:( حالا انگیزه نیرومندی برای زندگی دارم، زندگی ام دوباره جان گرفته است، همه راه های قدیمی را دوباره گشوده ام حالا می توانم وجود دیگران را حس کنم.)

عبدالحسین و سیمورتازمن، پزشکان زندان زندانیان محکوم به مرگ، در یک گزرش بالینی به توصیف سه فرد محکوم به مرگ پرداختند که در آخرین دقایق حکمشان تغییر کرده بود. بر اساس اظهار این دو پژوهشگر،در ویژگی های شخصیتی هر سه دگرگونی عمیقی پدید آمد و تغییر قابل ملاحظه ای در نگرش آن ها تا چند ماه بعد پایدار بود.

اروین یالوم در کتاب روان درمانی اگزیستانسیال، به مواردی از تغییراتی اشاره می کند که افراد پس از مواجهه با سرطران در خود حس کرده اند. او این تغییرات را رشد فردی می نامد و می گوید بسیاری از این افراد گفته اند: متاسفم که بعد از مواجهه با سرطان این تغییرات در من پدید آمد.

این موارد عبارتند از:
1. تنظیم دوباره اولویتهای زندگی: ناچیز شمردن مسائل کم اهمیت.
2. احساس رهایی: دیگر می توانند کارهایی که دوست نداشتند انجام ندهند.
3. افزایش درک زندگی در زمان حال به جای آنکه زندگی کردن را به دوران بازنشستگی یا زمان دیگری در آینده موکول کنند.
4. قدردان پرشور از واقعیتهای اساسی زندگی: تغییر فصل، نسیم، برگ ریزان، آخرین کریسمس و مانند اینها.
5. ارتباط عمیق تر با عزیزانشان نسبت به دوران پیش از بروز بحران.
6. ترس های بین فردی کمتر، نگرانی کمتر از بابت طرد شدن، تمایل بیشتر به پذیرش خطر نسبت به دوران پیش از بروز بحران

به طور خلاصه، مرگ و زندگی وابسته به یکدیگرند: اگرچه نفس مرگ نابودمان می کند، اندیشه ی مرگ نجاتمان می دهد. شناخت مرگ، شوق زندگی می آورد، در دید انسان نسبت به زندگی تغییری بنیادی ایجاد می کند و زندگی فرد را از مرتبه ای که مشخصه اش اضطرابهای پیش پا افتاده است، به مرتبه ای اصیل تر رهنمون می سازد.


منبع: روان درمانی اگزیستانسیال؛ نوشته اروین د. یالوم
تهیه و تنظیم: فاطمه اکبرزاده
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
آنكه مدام از كمبودها و ناراستي هاي زندگي خويش سخن مي گويد دوست خوبي براي تو نخواهد بود .