روان شناسی رشد،نظریه های رشد ( پیاژه- اریکسون)، مراحل رشد (کودکی –نوجوانی-بزرگسالی- پیری )
اصول و قوانین رشد
- الگوي معين و پيش بيني پذير
رشد انسان دارای الگوهای قابل پیشبینی است. گرچه انسان ها تفاوت هاي گوناگوني دارند، طرح عمومي مراحل رشد آنان يک سان است و از الگو و طرحي پيروي مي کنند که از پيش تعيين شده و پيش بيني پذير است. اين طرح هم پيش از تولد و هم پس از تولد را شامل مي شود. اين اصل در همه ي ابعاد رشد، از جمله رشد حرکتي، عقلي و عاطفي – هيجاني جريان دارد.
در رشد عاطفي – هيجاني، کودک در برابر اشياي غيرمعمول و عجيب، ترس مبهمي نشان مي دهد، ولي به تدريج اين ترس اختصاصي شده، با رفتارهاي گوناگون همچون گريه کردن، گريختن و مخفي کردن متمايز مي شود. در رشد عقلي نيز، کودک نخست مفهوم کل را درک مي کند و سپس مفهوم اجزا را در مي يابد. همچنين در رشد حرکتي، کودک براي گرفتن اشيا نخست همه ي دست خود را به کار مي گيرد، ولي به گذشت زمان و پيشرفت رشد، مي تواند از انگشتان و سپس بند انگشتانش استفاده کند.
اين اصل از بعد جسمي پيرو دو قانون است:
الف) قانون سري – پايي
بنابر اين قانون، آدمي نخست از ناحيه سر، تنه و سرانجام از ناحيه پا رشد مي کند. پس از تولد نيز ساختارهاي قسمت سر، زودتر از ديگر بخش هاي بدن رشد مي کند. کودک حرکت هاي سر خود را بيش از حرکت هاي دست يا پا کنترل مي کند.
ب) قانون مرکزي – پيرامونی
براساس اين قانون، مسير رشد جسمي از نزديک به دور است. به عبارت ديگر، رشد از محور مرکزي بدن آغاز و به سوي اطراف و انتهاي بدن پيش مي رود. براي مثال، در دوره ي پيش از تولد، سروتنه پيش از دست و پا با شتاب بيشتري رشد خود را آغاز مي کنند و پس از به وجود آمدن سر و تنه، بازوها دراز مي شوند. سپس دست ها و سرانجام انگشتان رشد مي کنند. پس از تولد نيز انگشتان کودک ديرتر از بازوهاي او رشد مي کنند.
- مرحله اي يا پيوسته
گرچه براي آغاز و انجام رشد انسان مي توان زمان معيني را در نظر گرفت، نبايد گذشته کودک را با وضع کنوني او به طور کلي ناديده گرفت.در هر يک از فرايندهاي رشد آدمي، مرحله اي بودن و پيوستگي رشد، ديده مي شود. براي مثال، کودک به طور ناگهاني و دفعي توانايي سخن گفتن پيدا نمي کند، بلکه سخن گفتن او در مراحل خاصي با الفاظ نامفهوم آغاز مي شود. سپس واژه ها را به طور ناقص ادا کرده، پس از آن، کلمه را به کار مي برد تا به تدريج بتواند با جمله سازي مقصود خود را بيان کند. همين امر، در جنبه هاي ديگر رشد مانند راه رفتن، شناخت، ادراک و… وجود دارد. بنابراين، مراحل رشد انسان در عين گذراندن مراحل، پيوستگي خاصي دارد.
- تفاوت هاي فردي
تفاوت هاي فردي در رشد، بر اثر دو عامل مهم وراثت و محيط به وجود مي آيد که در بخش عوامل مؤثر بر رشد به آنها خواهيم پرداخت.
وجود تفاوت هاي فردي درميزان رشد انسان، حکمت هايي دارد. البته تفاوت هاي فردي درسال هاي آغازين کمتر تشخيص پذيراست و هرچه سن کودک افزايش مي يابد، اين تفاوت ها بيشتر آشکار مي شود. از يک سوي، طرح و الگوي عمومي يک ساني براي رشد همه ي انسان ها وجود دارد و ازسوي ديگر، هر فرد الگوي ويژه اي دارد که با سرعت و روش ويژه اي رشد مي کند. براي مثال، برخي بلند قد و برخي کوتاه، گروهي چاق و عده اي لاغر، شماري تيزهوش و عده اي کم هوش اند. به طور کلي، انسان ها در ابعاد گوناگون رشد جسمي، عقلي و اجتماعي متفاوت اند و رشد يکساني ندارند که در اصطلاح به آن، تفاوت هاي فردي مي گويند.
- منحني طبيعي روند رشد
سرعت رشد در همه مراحل يک نواخت نيست، بلکه به صورت منحني اي بهنجار پيش مي رود. در آغاز، حرکت رشد پرشتاب است و در سال هاي مياني، مسير رشد کند، ولي يک نواخت مي شود. در سال هاي پاياني عمر نيز رفته رفته يا با سرعت به انحطاط روي مي گذارد. براي مثال، رشد جسماني در دوره ي نخست کودکي سريع تر است. همچنين اعضاي گوناگون بدن سرعت يک ساني ندارند. قد انسان بزرگ سال به طور تقريبي سه و نيم برابر زمان نوزادي است، در حالي که وزن بزرگ سال حدود بيست برابر نوزاد است.
- وجود مقاطع تعادل و عدم تعادل
مقاطع تعادل به تناوب در طول رشد کودک و نوجوان به چشم مي خورد. در دوران کودکي، معمولاً از ماه هجدهم تا شش سالگي اين تعادل و عدم تعادل هرشش ماه يک بار، پس از ديگري اتفاق مي افتد. از شش سالگي تا سن يازده سالگي، کودک زندگي آرام و متعادلي راخواهد داشت. پس از يازده سالگي – که تقريباً به بلوغ نزديک است دوباره مقاطع تعادل و عدم تعادل آشکار مي شود. مراد از تعادل، هماهنگي بين گرايش ها، نيازها و خواست هاي متفاوت و گاه متضاد است که در صورت تعادل، فرد، رشد بهنجاري دارد. در دوره هاي تعادل، رفتارفرد از سازگاري بيشتر، همکاري، محبت و سودمندي حکايت دارد.
تنش، اضطراب، عدم اطمينان و امنيت، از جمله ويژگي هاي رفتاري است که در وضعيت عدم تعادل، کودک به آنها دچار مي شود و نبايد آنها را رفتارهاي مشکل ساز به شمار آورد؛ چنان که درحالت عدم تعادل دوران بلوغ نيز برخي رفتارهاي غيرطبيعي ديده مي شود.
گفتني است که مقاطع تعادل و عدم تعادل ميان دختران و پسران اندکي متفاوت است. اگر بخواهيم با الگوي طبيعي رشد آدمي آشنا شويم، مي بايست از اصول و قوانين رشد آگاهي يابيم. روان شناسان اصولي را بيان کرده اند که مهم ترين آنها عبارتند از: الگوي معين و پيش بيني پذير، مرحله اي يا پيوسته، تفاوت هاي فردي، منحني طبيعي روند رشد، و وجود مقاطع تعادل و بي تعادلي.
- الگوي معين و پيش بيني پذير
رشد انسان دارای الگوهای قابل پیشبینی است. گرچه انسان ها تفاوت هاي گوناگوني دارند، طرح عمومي مراحل رشد آنان يک سان است و از الگو و طرحي پيروي مي کنند که از پيش تعيين شده و پيش بيني پذير است. اين طرح هم پيش از تولد و هم پس از تولد را شامل مي شود. اين اصل در همه ي ابعاد رشد، از جمله رشد حرکتي، عقلي و عاطفي – هيجاني جريان دارد.
در رشد عاطفي – هيجاني، کودک در برابر اشياي غيرمعمول و عجيب، ترس مبهمي نشان مي دهد، ولي به تدريج اين ترس اختصاصي شده، با رفتارهاي گوناگون همچون گريه کردن، گريختن و مخفي کردن متمايز مي شود. در رشد عقلي نيز، کودک نخست مفهوم کل را درک مي کند و سپس مفهوم اجزا را در مي يابد. همچنين در رشد حرکتي، کودک براي گرفتن اشيا نخست همه ي دست خود را به کار مي گيرد، ولي به گذشت زمان و پيشرفت رشد، مي تواند از انگشتان و سپس بند انگشتانش استفاده کند.
اين اصل از بعد جسمي پيرو دو قانون است:
الف) قانون سري – پايي
بنابر اين قانون، آدمي نخست از ناحيه سر، تنه و سرانجام از ناحيه پا رشد مي کند. پس از تولد نيز ساختارهاي قسمت سر، زودتر از ديگر بخش هاي بدن رشد مي کند. کودک حرکت هاي سر خود را بيش از حرکت هاي دست يا پا کنترل مي کند.
ب) قانون مرکزي – پيرامونی
براساس اين قانون، مسير رشد جسمي از نزديک به دور است. به عبارت ديگر، رشد از محور مرکزي بدن آغاز و به سوي اطراف و انتهاي بدن پيش مي رود. براي مثال، در دوره ي پيش از تولد، سروتنه پيش از دست و پا با شتاب بيشتري رشد خود را آغاز مي کنند و پس از به وجود آمدن سر و تنه، بازوها دراز مي شوند. سپس دست ها و سرانجام انگشتان رشد مي کنند. پس از تولد نيز انگشتان کودک ديرتر از بازوهاي او رشد مي کنند.
- مرحله اي يا پيوسته
گرچه براي آغاز و انجام رشد انسان مي توان زمان معيني را در نظر گرفت، نبايد گذشته کودک را با وضع کنوني او به طور کلي ناديده گرفت.در هر يک از فرايندهاي رشد آدمي، مرحله اي بودن و پيوستگي رشد، ديده مي شود. براي مثال، کودک به طور ناگهاني و دفعي توانايي سخن گفتن پيدا نمي کند، بلکه سخن گفتن او در مراحل خاصي با الفاظ نامفهوم آغاز مي شود. سپس واژه ها را به طور ناقص ادا کرده، پس از آن، کلمه را به کار مي برد تا به تدريج بتواند با جمله سازي مقصود خود را بيان کند. همين امر، در جنبه هاي ديگر رشد مانند راه رفتن، شناخت، ادراک و… وجود دارد. بنابراين، مراحل رشد انسان در عين گذراندن مراحل، پيوستگي خاصي دارد.
- تفاوت هاي فردي
تفاوت هاي فردي در رشد، بر اثر دو عامل مهم وراثت و محيط به وجود مي آيد که در بخش عوامل مؤثر بر رشد به آنها خواهيم پرداخت.
وجود تفاوت هاي فردي درميزان رشد انسان، حکمت هايي دارد. البته تفاوت هاي فردي درسال هاي آغازين کمتر تشخيص پذيراست و هرچه سن کودک افزايش مي يابد، اين تفاوت ها بيشتر آشکار مي شود. از يک سوي، طرح و الگوي عمومي يک ساني براي رشد همه ي انسان ها وجود دارد و ازسوي ديگر، هر فرد الگوي ويژه اي دارد که با سرعت و روش ويژه اي رشد مي کند. براي مثال، برخي بلند قد و برخي کوتاه، گروهي چاق و عده اي لاغر، شماري تيزهوش و عده اي کم هوش اند. به طور کلي، انسان ها در ابعاد گوناگون رشد جسمي، عقلي و اجتماعي متفاوت اند و رشد يکساني ندارند که در اصطلاح به آن، تفاوت هاي فردي مي گويند.
- منحني طبيعي روند رشد
سرعت رشد در همه مراحل يک نواخت نيست، بلکه به صورت منحني اي بهنجار پيش مي رود. در آغاز، حرکت رشد پرشتاب است و در سال هاي مياني، مسير رشد کند، ولي يک نواخت مي شود. در سال هاي پاياني عمر نيز رفته رفته يا با سرعت به انحطاط روي مي گذارد. براي مثال، رشد جسماني در دوره ي نخست کودکي سريع تر است. همچنين اعضاي گوناگون بدن سرعت يک ساني ندارند. قد انسان بزرگ سال به طور تقريبي سه و نيم برابر زمان نوزادي است، در حالي که وزن بزرگ سال حدود بيست برابر نوزاد است.
- وجود مقاطع تعادل و عدم تعادل
مقاطع تعادل به تناوب در طول رشد کودک و نوجوان به چشم مي خورد. در دوران کودکي، معمولاً از ماه هجدهم تا شش سالگي اين تعادل و عدم تعادل هرشش ماه يک بار، پس از ديگري اتفاق مي افتد. از شش سالگي تا سن يازده سالگي، کودک زندگي آرام و متعادلي راخواهد داشت. پس از يازده سالگي – که تقريباً به بلوغ نزديک است دوباره مقاطع تعادل و عدم تعادل آشکار مي شود. مراد از تعادل، هماهنگي بين گرايش ها، نيازها و خواست هاي متفاوت و گاه متضاد است که در صورت تعادل، فرد، رشد بهنجاري دارد. در دوره هاي تعادل، رفتارفرد از سازگاري بيشتر، همکاري، محبت و سودمندي حکايت دارد.
تنش، اضطراب، عدم اطمينان و امنيت، از جمله ويژگي هاي رفتاري است که در وضعيت عدم تعادل، کودک به آنها دچار مي شود و نبايد آنها را رفتارهاي مشکل ساز به شمار آورد؛ چنان که درحالت عدم تعادل دوران بلوغ نيز برخي رفتارهاي غيرطبيعي ديده مي شود.
گفتني است که مقاطع تعادل و عدم تعادل ميان دختران و پسران اندکي متفاوت است. اگر بخواهيم با الگوي طبيعي رشد آدمي آشنا شويم، مي بايست از اصول و قوانين رشد آگاهي يابيم. روان شناسان اصولي را بيان کرده اند که مهم ترين آنها عبارتند از: الگوي معين و پيش بيني پذير، مرحله اي يا پيوسته، تفاوت هاي فردي، منحني طبيعي روند رشد، و وجود مقاطع تعادل و بي تعادلي.

1- روانشناسی رشد چیست؟
روانشناسی رشد، شاخهای از روانشناسی است که به مطالعه چگونگی رشد و تغییر افراد در طول زندگیشان میپردازد. روانشناسان رشد نه تنها به مطالعه تغییرات جسمی و فیزیکی در فرایند رشد افراد میپردازند بلکه رشد اجتماعی، هیجانی و شناختی افراد در طول زندگیشان را نیز در نظر میگیرند. قبل از بحث بیشتر در این مورد، بهتر است به تعریف دقیق «رشد» بپردازیم.
2- رشد چیست؟ این واژه، رشد انسان در طول زندگی، از شکلگیری نطفه تا مرگ، را توصیف میکند.
به دليل وجود ديدگاه هاي گوناگون، تعريف هاي متعددي از رشد ارائه کرده اند: «رشد، تغييرات کمي و کيفي نسبتاً پايدار و مستمر موجود زنده است که با پيشرفت زمان در طبيعت، ساخت و رفتار موجود زنده حادث مي شود». بايد توجه داشت که مراد از رشد، تنها پيشرفت و نمو نيست، بلکه رکود و انحطاط را نيز شامل مي شود.
رشد پس از انعقاد نطفه آغاز شده، پس از تولد کودک پيشرفت مي کند، اما در مرحله ي کهن سالي و پيري به ضعف و انحطاط روي مي گذارد. مطالعه علمی رشد انسان، به دنبال درک و تشریح چگونگی و چرائی تغییراتی است که افراد در طول زندگیشان میکنند. این مطالعه، تمام جنبههای رشد انسان، شامل رشد جسمی، هیجانی، ذهنی، اجتماعی، ادراکی و شخصیتی را در برمیگیرد.
رشد انسان جریانی است که به صورت مراحل پیوسته ظاهر میشود. هر مرحله به صورت طرح و سازمان متفاوتی از تکرار جریانهای مرحلهٔ قبل است. الگوهای قبلی را میتوان مقدمهای دانست که به عنوان جزئی از سطح رشد بعدی در میآیند.
مطالعه علمی رشد، نه تنها برای روانشناسی بلکه برای جامعهشناسی، آموزش و بهداشت نیز اهمیت دارد. منظور از رشد، تنها جنبههای جسمی و فیزیولوژیکی آن نیست بلکه جنبههای شناختی و اجتماعی مرتبط با آن نیز میباشد.
مطالعه رشد انسان برای تعدادی از رشتهها از جمله زیستشناسی، انسانشناسی، آموزش، تاریخ و روانشناسی اهمیت دارد. البته ازهمه مهمتر، کاربردهای عملی مطالعه رشد انسان است. با درک بهتر این که افراد چرا و چگونه رشد و تغییر میکنند، میتوان این دانش را برای کمک به آنها در زمینه به کارگیری تمام توانائیهای بالقوهشان در زندگی، به کار بست.
با توجه به آنچه درباره واژه رشد توضيح داديم، به نظر مي رسد که اگر اصطلاح Development را تحول معنا کنيم با معاني بيان شده بيشتر همخواني دارد؛ زيرا واژه تحول به هر نوع تغيير گفته مي شود. به عبارت ديگر، هم تغييرهاي رو به افزايش و هم تغييرهاي رو به کاهش را شامل مي شود. بدين ترتيب، معناي رشد نيز بر اساس آيات، تنها جنبه ارزشي و رو به کمال خواهد داشت.
واژه هاي ديگري نيز هستند که درعين مترادف بودن با اصطلاح «رشد»، هريک معناي ويژه اي دارد. براي مثال، واژه «نمو» بيشتر براي اندازه گيري فيزيکي مانند افزايش قد و وزن استفاده مي شود. واژه «نضج» نيز بدین معناست که فرد به اندازه اي توانايي عملي يافته است که بتواند الگويي رفتاري را انجام دهد.
با توجه به تبيين اصطلاح رشد، مي توان روان شناسي آن را اين گونه تعريف کرد:
«روان شناسي رشد، علمي است که تحولات و تغييرات جسمي، ذهني، عاطفي و عملکرد اجتماعي فرد را در طول عمر از لحظه انعقاد نطفه تا مرگ مطالعه مي کند». روان شناسي رشد با نام هاي ديگري همچون روان شناسي کودک و روان شناسي ژنتيک نيز معرفي شده است که البته هريک ويژگي هاي خاصي دارند. موضوعاتي که در اين مقاله به آنها خواهيم پرداخت عبارت اند: اصول رشد، مراحل رشد، عوامل مؤثر بر رشد و ابعاد رشد.
3- مطالعه رشد چگونه صورت میگیرد؟ روانشناسان رشد، روشها و فنون متفاوتی را برای مطالعه رشد انسان به کار میگیرند. پژوهشگران از روشهای علمی برای جمعآوری و تحلیل سامانمند اطلاعاتی که قابل نتیجهگیری باشند، بهره میگیرند. روش علمی،فرایندی است که از رویهها و اصول مشخصی برای یافتن پاسخ سوالات استفاده میکند.
چهار مرحله اصلی در یک روش علمی وجود دارد:
روانشناسی رشد، شاخهای از روانشناسی است که به مطالعه چگونگی رشد و تغییر افراد در طول زندگیشان میپردازد. روانشناسان رشد نه تنها به مطالعه تغییرات جسمی و فیزیکی در فرایند رشد افراد میپردازند بلکه رشد اجتماعی، هیجانی و شناختی افراد در طول زندگیشان را نیز در نظر میگیرند. قبل از بحث بیشتر در این مورد، بهتر است به تعریف دقیق «رشد» بپردازیم.
2- رشد چیست؟ این واژه، رشد انسان در طول زندگی، از شکلگیری نطفه تا مرگ، را توصیف میکند.
به دليل وجود ديدگاه هاي گوناگون، تعريف هاي متعددي از رشد ارائه کرده اند: «رشد، تغييرات کمي و کيفي نسبتاً پايدار و مستمر موجود زنده است که با پيشرفت زمان در طبيعت، ساخت و رفتار موجود زنده حادث مي شود». بايد توجه داشت که مراد از رشد، تنها پيشرفت و نمو نيست، بلکه رکود و انحطاط را نيز شامل مي شود.
رشد پس از انعقاد نطفه آغاز شده، پس از تولد کودک پيشرفت مي کند، اما در مرحله ي کهن سالي و پيري به ضعف و انحطاط روي مي گذارد. مطالعه علمی رشد انسان، به دنبال درک و تشریح چگونگی و چرائی تغییراتی است که افراد در طول زندگیشان میکنند. این مطالعه، تمام جنبههای رشد انسان، شامل رشد جسمی، هیجانی، ذهنی، اجتماعی، ادراکی و شخصیتی را در برمیگیرد.
رشد انسان جریانی است که به صورت مراحل پیوسته ظاهر میشود. هر مرحله به صورت طرح و سازمان متفاوتی از تکرار جریانهای مرحلهٔ قبل است. الگوهای قبلی را میتوان مقدمهای دانست که به عنوان جزئی از سطح رشد بعدی در میآیند.
مطالعه علمی رشد، نه تنها برای روانشناسی بلکه برای جامعهشناسی، آموزش و بهداشت نیز اهمیت دارد. منظور از رشد، تنها جنبههای جسمی و فیزیولوژیکی آن نیست بلکه جنبههای شناختی و اجتماعی مرتبط با آن نیز میباشد.
مطالعه رشد انسان برای تعدادی از رشتهها از جمله زیستشناسی، انسانشناسی، آموزش، تاریخ و روانشناسی اهمیت دارد. البته ازهمه مهمتر، کاربردهای عملی مطالعه رشد انسان است. با درک بهتر این که افراد چرا و چگونه رشد و تغییر میکنند، میتوان این دانش را برای کمک به آنها در زمینه به کارگیری تمام توانائیهای بالقوهشان در زندگی، به کار بست.
با توجه به آنچه درباره واژه رشد توضيح داديم، به نظر مي رسد که اگر اصطلاح Development را تحول معنا کنيم با معاني بيان شده بيشتر همخواني دارد؛ زيرا واژه تحول به هر نوع تغيير گفته مي شود. به عبارت ديگر، هم تغييرهاي رو به افزايش و هم تغييرهاي رو به کاهش را شامل مي شود. بدين ترتيب، معناي رشد نيز بر اساس آيات، تنها جنبه ارزشي و رو به کمال خواهد داشت.
واژه هاي ديگري نيز هستند که درعين مترادف بودن با اصطلاح «رشد»، هريک معناي ويژه اي دارد. براي مثال، واژه «نمو» بيشتر براي اندازه گيري فيزيکي مانند افزايش قد و وزن استفاده مي شود. واژه «نضج» نيز بدین معناست که فرد به اندازه اي توانايي عملي يافته است که بتواند الگويي رفتاري را انجام دهد.
با توجه به تبيين اصطلاح رشد، مي توان روان شناسي آن را اين گونه تعريف کرد:
«روان شناسي رشد، علمي است که تحولات و تغييرات جسمي، ذهني، عاطفي و عملکرد اجتماعي فرد را در طول عمر از لحظه انعقاد نطفه تا مرگ مطالعه مي کند». روان شناسي رشد با نام هاي ديگري همچون روان شناسي کودک و روان شناسي ژنتيک نيز معرفي شده است که البته هريک ويژگي هاي خاصي دارند. موضوعاتي که در اين مقاله به آنها خواهيم پرداخت عبارت اند: اصول رشد، مراحل رشد، عوامل مؤثر بر رشد و ابعاد رشد.
3- مطالعه رشد چگونه صورت میگیرد؟ روانشناسان رشد، روشها و فنون متفاوتی را برای مطالعه رشد انسان به کار میگیرند. پژوهشگران از روشهای علمی برای جمعآوری و تحلیل سامانمند اطلاعاتی که قابل نتیجهگیری باشند، بهره میگیرند. روش علمی،فرایندی است که از رویهها و اصول مشخصی برای یافتن پاسخ سوالات استفاده میکند.
چهار مرحله اصلی در یک روش علمی وجود دارد:
پاسخگویی به یک سوال
ایجاد یک فرضیه
آزمودن فرضیه
نتیجهگیری
ایجاد یک فرضیه
آزمودن فرضیه
نتیجهگیری
پژوهشهای روانشناسی در زمینه رشد نیز از روشهای مختلفی از جمله آزمایش، مطالعات طولی (پژوهشی که با پیگیری آزمودنی برای دورههای طولانی انجام میگیرد)، مطالعات مقطعی(پژوهشی که در آن گروهی را در زمانی خاص تحت بررسی قرار میدهد)، مطالعات همبستگی و مطالعات موردی، استفاده میکنند.
پس از آن که نوع پژوهش تعیین گردید، مرحله بعد تعیین چگونگی جمعآوری اطلاعات است.
در روانشناسی رشد از روشهای مختلفی استفاده میشود که هر یک نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. برخی از رویکردهای متداول عبارتند از:
پس از آن که نوع پژوهش تعیین گردید، مرحله بعد تعیین چگونگی جمعآوری اطلاعات است.
در روانشناسی رشد از روشهای مختلفی استفاده میشود که هر یک نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. برخی از رویکردهای متداول عبارتند از:
مشاهده. دو نوع متفاوت از مشاهده وجود دارد. نخست، مشاهده موضوع مورد نظر در محیط آزمایشگاهی و دیگر، مشاهده در محیط طبیعی. فایده مشاهده در محیط آزمایشگاهی این است که شرایط توسط آزمایش قابل کنترل هستند امّا عیبش این است که شرایط ممکن است غیرطبیعی باشند و فرد از تحت مطالعه بودن آگاه است. مشاهده طبیعی به پژوهشگر امکان میدهد تابه مطالعه در شرایط طبیعی و واقعی بپردازد. فایده این روش این است که پژوهشگر میتواند رفتارها را آن گونه که واقعاً در شرایط طبیعی اتفاق میافتند مشاهده کند امّا عیبش این است که پژوهشگر ممکن است نتواند متغیرهای خارجی موثر بر رفتار را کنترل کند.
مطالعه موردی. یک مطالعه موردی، تحلیل عمیق یک فرد خاص است. با وجودی که این روش پژوهشی اطلاعات جامعی درباره یک فرد خاص فراهم میسازد، امّا تعمیم نتایج به دست آمده بر روی گروههای بزرگتر غالباً مشکل است. به این دلیل، از مطالعات موردی غالباً در پژوهشهای بالینی یا در مواردی که جنبههای خاص زندگی فرد مورد مطالعه قابل تکثیر یا بازتولید نباشد، استفاده میشود.
پرسشنامه. این روش راه ساده و سریعی را برای جمعآوری حجم زیادی از اطلاعات در اختیار پژوهشگر قرار میدهد. یکی از نقاط ضعف این روش این است که تنوع، خلاقیت و فردیت پاسخها را کاهش میدهد. در مواردی که فرد مورد مطالعه قادر به پر کردن پرسشنامه نباشد، مثلاً کودک خردسال، سوالات از طریق مصاحبه پرسیده میشود.
آزمایش. آزمایش مستلزم دستکاری و اندازهگیری متغیرهاست. این روش پژوهشی، علمیترین روش است اما در صورتی که متغیرهای مورد نظر، مفاهیم انتزاعی یا درونی باشند، به کارگیری آن دشوار است. مشکل دیگر این است که برخی متغیرهای مورد نظر به دلایل اخلاقی، قابل مطالعه در خلال آزمایش نیستند. به عنوان مثال، میتوان به پژوهش بر روی اثرات تنبیه شدید کودکان در رشد آنها اشاره کرد.
مطالعه موردی. یک مطالعه موردی، تحلیل عمیق یک فرد خاص است. با وجودی که این روش پژوهشی اطلاعات جامعی درباره یک فرد خاص فراهم میسازد، امّا تعمیم نتایج به دست آمده بر روی گروههای بزرگتر غالباً مشکل است. به این دلیل، از مطالعات موردی غالباً در پژوهشهای بالینی یا در مواردی که جنبههای خاص زندگی فرد مورد مطالعه قابل تکثیر یا بازتولید نباشد، استفاده میشود.
پرسشنامه. این روش راه ساده و سریعی را برای جمعآوری حجم زیادی از اطلاعات در اختیار پژوهشگر قرار میدهد. یکی از نقاط ضعف این روش این است که تنوع، خلاقیت و فردیت پاسخها را کاهش میدهد. در مواردی که فرد مورد مطالعه قادر به پر کردن پرسشنامه نباشد، مثلاً کودک خردسال، سوالات از طریق مصاحبه پرسیده میشود.
آزمایش. آزمایش مستلزم دستکاری و اندازهگیری متغیرهاست. این روش پژوهشی، علمیترین روش است اما در صورتی که متغیرهای مورد نظر، مفاهیم انتزاعی یا درونی باشند، به کارگیری آن دشوار است. مشکل دیگر این است که برخی متغیرهای مورد نظر به دلایل اخلاقی، قابل مطالعه در خلال آزمایش نیستند. به عنوان مثال، میتوان به پژوهش بر روی اثرات تنبیه شدید کودکان در رشد آنها اشاره کرد.
4- پرسشهای اصلی در روانشناسی رشد چیست؟
چند بحث و موضوع مهم در طول تاریخچه روانشناسی رشد وجود داشته است. بعضی از پرسشهای اصلی که از سوی روانشناسان و پژوهشگران مطرح گردیده، حول محور اهمیت نسبی وراثت در مقابل محیط، فرایندی که رشد از طریق آن صورت میگیرد و اهمیت کلّی آزمایشهای اولیه در مقابل رویدادهای بعدی، بوده است.
یک موضوع کلاسیک در پژوهشهای رشد کودکان، «طبیعت در برابر وراثت» است. آیا وراثت نقش عمدهتری در رشد کودک دارد یا محیط؟ امروزه، اغلب روانشناسان تشخیص دادهاند که هر دو عنصر، نقشی اساسی دارند امّا بحث همچنان بر سر موضوعات دیگری چون استعداد تحصیلی یا گرایشهای جنسی ادامه دارد.
نظریه رشد اریکسون رشد روانی-اجتماعی چیست؟
نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون یکی از معروفترین نظریههای شخصیت در روانشناسی است. اریکسون نیز همانند فروید اعتقاد داشت که شخصیت هر فرد، طی مراحلی رشد مییابد. نظریه اریکسون برخلاف نظریه مراحل روانی-جنسی فروید، به تشریح تاثیر تجربه اجتماعی در تمام طول عمر میپردازد.
یکی از عناصر اصلی در نظریه مراحل روانی-اجتماعی اریکسون، رشد هوّیت خود (ego identity ) است. «هویت خود»، حس آگاهانه خود است که ما از طریق تعاملات اجتماعی رشد میدهیم. به گفته اریکسون، «هویت خود» ما با هر تجربه و اطلاعات جدیدی که در تعاملات روزانه خود با دیگران به دست میآوریم، دائماً تغییر میکند. اریکسون همچنین عقیده داشت که علاوه بر «هویت خود»، یک حس صلاحیت نیز انگیزه رفتار و اعمال ما را تشکیل میدهد.
هر مرحله در نظریه اریکسون به صلاحیت یافتن و شایسته شدن در یک محدوده از زندگی مربوط است. اگر یک مرحله به خوبی پشتسر گذاشته شود، شخص احساس تسلّط خواهد کرد. و اگر یک مرحله به طور ضعیفی مدیریت شود، حس بیکفایتی در شخص پدید خواهد آمد.
اریکسون عقیده داشت که افراد در هر مرحله، با یک تضاد روبرو میشوند که نقطه عطفی در پروسه رشد خواهد بود. به عقیده اریکسون، این تضادها بر به وجود آوردن یک کیفیت روانی یا ناکامی در به وجود آوردن آن کیفیت متمرکزند. در خلال این دوره، هم زمینه برای رشد شخصی بسیار فراهم است و هم از سوی دیگر، برای شکست و ناکامی.
مرحله 1 رشد روانی- اجتماعی:
اعتماد در برابر بیاعتمادی
چند بحث و موضوع مهم در طول تاریخچه روانشناسی رشد وجود داشته است. بعضی از پرسشهای اصلی که از سوی روانشناسان و پژوهشگران مطرح گردیده، حول محور اهمیت نسبی وراثت در مقابل محیط، فرایندی که رشد از طریق آن صورت میگیرد و اهمیت کلّی آزمایشهای اولیه در مقابل رویدادهای بعدی، بوده است.
یک موضوع کلاسیک در پژوهشهای رشد کودکان، «طبیعت در برابر وراثت» است. آیا وراثت نقش عمدهتری در رشد کودک دارد یا محیط؟ امروزه، اغلب روانشناسان تشخیص دادهاند که هر دو عنصر، نقشی اساسی دارند امّا بحث همچنان بر سر موضوعات دیگری چون استعداد تحصیلی یا گرایشهای جنسی ادامه دارد.
نظریه رشد اریکسون رشد روانی-اجتماعی چیست؟
نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون یکی از معروفترین نظریههای شخصیت در روانشناسی است. اریکسون نیز همانند فروید اعتقاد داشت که شخصیت هر فرد، طی مراحلی رشد مییابد. نظریه اریکسون برخلاف نظریه مراحل روانی-جنسی فروید، به تشریح تاثیر تجربه اجتماعی در تمام طول عمر میپردازد.
یکی از عناصر اصلی در نظریه مراحل روانی-اجتماعی اریکسون، رشد هوّیت خود (ego identity ) است. «هویت خود»، حس آگاهانه خود است که ما از طریق تعاملات اجتماعی رشد میدهیم. به گفته اریکسون، «هویت خود» ما با هر تجربه و اطلاعات جدیدی که در تعاملات روزانه خود با دیگران به دست میآوریم، دائماً تغییر میکند. اریکسون همچنین عقیده داشت که علاوه بر «هویت خود»، یک حس صلاحیت نیز انگیزه رفتار و اعمال ما را تشکیل میدهد.
هر مرحله در نظریه اریکسون به صلاحیت یافتن و شایسته شدن در یک محدوده از زندگی مربوط است. اگر یک مرحله به خوبی پشتسر گذاشته شود، شخص احساس تسلّط خواهد کرد. و اگر یک مرحله به طور ضعیفی مدیریت شود، حس بیکفایتی در شخص پدید خواهد آمد.
اریکسون عقیده داشت که افراد در هر مرحله، با یک تضاد روبرو میشوند که نقطه عطفی در پروسه رشد خواهد بود. به عقیده اریکسون، این تضادها بر به وجود آوردن یک کیفیت روانی یا ناکامی در به وجود آوردن آن کیفیت متمرکزند. در خلال این دوره، هم زمینه برای رشد شخصی بسیار فراهم است و هم از سوی دیگر، برای شکست و ناکامی.
مرحله 1 رشد روانی- اجتماعی:
اعتماد در برابر بیاعتمادی
نخستین مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون بین تولّد تا یک سالگی پدید میآید و بنیادیترین مرحله در زندگی است.
به دلیل آن که نوزاد به طور کامل وابسته است، رشد اعتماد در او به کیفیت و قابلیت اطمینان کسی که از او پرستاری میکند بستگی دارد.
اگر اعتماد به نحو موفقیتآمیزی در کودک رشد یابد، او در دنیا احساس امنیت خواهد کرد. اگر پرستار ناسازگار، پس زننده یا از نظر عاطفی غیرقابل دسترس باشد، به رشد حس بیاعتمادی در کودک کمک میکند. عدم توفیق در رشد اعتماد، به ترس و باور این که دنیا ناسازگار و غیرقابل پیشبینی است منجر میگردد.
به دلیل آن که نوزاد به طور کامل وابسته است، رشد اعتماد در او به کیفیت و قابلیت اطمینان کسی که از او پرستاری میکند بستگی دارد.
اگر اعتماد به نحو موفقیتآمیزی در کودک رشد یابد، او در دنیا احساس امنیت خواهد کرد. اگر پرستار ناسازگار، پس زننده یا از نظر عاطفی غیرقابل دسترس باشد، به رشد حس بیاعتمادی در کودک کمک میکند. عدم توفیق در رشد اعتماد، به ترس و باور این که دنیا ناسازگار و غیرقابل پیشبینی است منجر میگردد.
مرحله 2 رشد روانی-اجتماعی:
خودگردانی و اتکاء به نفس در برابر شرم و شک
خودگردانی و اتکاء به نفس در برابر شرم و شک
دومن مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون در دوران اولیه کودکی صورت میگیرد و بر شکلگیری و رشد حس عمیقتری از کنترل شخصی در کودکان تمرکز دارد.
اریکسون همانند فروید عقیده داشت که آموزش آداب دستشویی رفتن، بخش حیاتی و ضروری این فرایند است. امّا استدلال اریکسون کاملاً با فروید متفاوت بود. اریکسون عقیده داشت که یادگیری کنترل کارکرد بدن به پیدایش حس کنترل و استقلال میانجامد.
رویدادهای مهم دیگر در این مرحله شامل به دست آوردن کنترل بیشتر بر انتخاب غذا، اسباببازی و لباس است.
کودکانی که این مرحله را با موفقیت پشت سربگذارند، احساس امنیت و اطمینان میکنند. در غیر این صورت، حس بیکفایتی و شک به خود در آنها باقی میماند.
اریکسون همانند فروید عقیده داشت که آموزش آداب دستشویی رفتن، بخش حیاتی و ضروری این فرایند است. امّا استدلال اریکسون کاملاً با فروید متفاوت بود. اریکسون عقیده داشت که یادگیری کنترل کارکرد بدن به پیدایش حس کنترل و استقلال میانجامد.
رویدادهای مهم دیگر در این مرحله شامل به دست آوردن کنترل بیشتر بر انتخاب غذا، اسباببازی و لباس است.
کودکانی که این مرحله را با موفقیت پشت سربگذارند، احساس امنیت و اطمینان میکنند. در غیر این صورت، حس بیکفایتی و شک به خود در آنها باقی میماند.
مرحله 3 رشد روانی-اجتماعی:
ابتکار در برابر گناه
ابتکار در برابر گناه
در خلال سالهای قبل از مدرسه، کودکان شروع به قدرت نمایی و اعمال کنترل بر دنیای خود از طریق برخی بازیها و سایر تعاملات اجتماعی میکنند.
کودکانی که این مرحله را با موفقیت بگذرانند، حس توانایی شخصی و قابلیت رهبری دیگران را پیدا میکنند. و آنهایی که در به دست آوردن این مهارتها ناکام میمانند، حس گناه، شک به خود و کمبود ابتکار در آنها باقی میماند.
کودکانی که این مرحله را با موفقیت بگذرانند، حس توانایی شخصی و قابلیت رهبری دیگران را پیدا میکنند. و آنهایی که در به دست آوردن این مهارتها ناکام میمانند، حس گناه، شک به خود و کمبود ابتکار در آنها باقی میماند.
مرحله 4 رشد روانی-اجتماعی:
کوشایی در برابر حقارت
کوشایی در برابر حقارت
این مرحله، سالهای اول مدرسه، تقریباً از 5 سالگی تا 11 سالگی را در برمیگیرد.
کودکان از طریق تعاملات اجتماعی شروع به رشد حس غرور نسبت به دستاوردها و توانائیهای خود میکنند.
کودکانی که توسط والدین یا معلمان تشویق و هدایت میشوند، حس کفایت، صلاحیت و اعتقاد به تواناییهای خود در آنها به وجود میآید.
آنهایی که از سوی والدین، معلمان یا همسن و سالهای خود به قدر کافی مورد تشویق قرار نمیگیرند به توانایی خود برای موفقیت، شک خواهند کرد.
کودکان از طریق تعاملات اجتماعی شروع به رشد حس غرور نسبت به دستاوردها و توانائیهای خود میکنند.
کودکانی که توسط والدین یا معلمان تشویق و هدایت میشوند، حس کفایت، صلاحیت و اعتقاد به تواناییهای خود در آنها به وجود میآید.
آنهایی که از سوی والدین، معلمان یا همسن و سالهای خود به قدر کافی مورد تشویق قرار نمیگیرند به توانایی خود برای موفقیت، شک خواهند کرد.
مرحله 5 رشد روانی-اجتماعی:
هویت در برابر گمگشتگی
هویت در برابر گمگشتگی
در دوران نوجوانی، کودکان به کشف استقلال خود میپردازند و به عبارت دیگر، خود را حس میکنند.
آنهایی که از طریق کاوشهای شخصی، تشویق و پشتیبانی مناسبی دریافت کنند، این مرحله را با حس استقلال و کنترل و نیز حسی قوی نسبت به خود پشتسر میگذارند. و کسانی که نسبت به باورها و تمایلات خود نامطمئن بمانند، درباره خود و آینده نیز نامطمئن و گمگشته خواهند بود.
آنهایی که از طریق کاوشهای شخصی، تشویق و پشتیبانی مناسبی دریافت کنند، این مرحله را با حس استقلال و کنترل و نیز حسی قوی نسبت به خود پشتسر میگذارند. و کسانی که نسبت به باورها و تمایلات خود نامطمئن بمانند، درباره خود و آینده نیز نامطمئن و گمگشته خواهند بود.
مرحله 6 رشد روانی-اجتماعی:
تعلّق در برابر انزوا
تعلّق در برابر انزوا
این مرحله، دوران اولیه بزرگسالی، یعنی زمانی که افراد به کشف روابط شخصی میپردازند را در بر میگیرد.
اریکسون عیقده داشت که برقرار کردن روابط نزدیک و متعهدانه با دیگران ضرورت دارد. کسانی که در این مرحله موفق باشند، روابط مطمئن و متعهدانهای را به وجود خواهند آورد.
به یاد داشته باشید که هر مرحله بر پایه مهارتهای یادگرفته شده در مراحل قبل بنا میشود. اریکسون عقیده داشت که حس قوی هویت شخصی برای ایجاد روابط صمیمانه و همراه با تعلّق خاطر اهمیت دارد. مطالعات نشان دادهاند که کسانی که حس ضعیفی نسبت به خود دارند در روابطشان نیز تمایل به تعهدپذیری کمتری دارند و بیشتر در معرض انزوای عاطفی، تنهایی و افسردگی قرار دارند.
اریکسون عیقده داشت که برقرار کردن روابط نزدیک و متعهدانه با دیگران ضرورت دارد. کسانی که در این مرحله موفق باشند، روابط مطمئن و متعهدانهای را به وجود خواهند آورد.
به یاد داشته باشید که هر مرحله بر پایه مهارتهای یادگرفته شده در مراحل قبل بنا میشود. اریکسون عقیده داشت که حس قوی هویت شخصی برای ایجاد روابط صمیمانه و همراه با تعلّق خاطر اهمیت دارد. مطالعات نشان دادهاند که کسانی که حس ضعیفی نسبت به خود دارند در روابطشان نیز تمایل به تعهدپذیری کمتری دارند و بیشتر در معرض انزوای عاطفی، تنهایی و افسردگی قرار دارند.
مرحله 7 رشد روانی-اجتماعی:
فعالیت در برابر رکود
فعالیت در برابر رکود
در دوران بزرگسالی، ما به ساختن زندگی خود ادامه میدهیم و تمرکزمان بر روی شغل و خانواده قرار دارد.
کسانی که در این مرحله موفق باشند، حس خواهند کرد که از طریق فعال بودن در خانه و اجتماع خود، در کار جهان مشارکت دارند. آنهایی که در به دست آوردن این مهارت ناموفق باشند، حس غیرفعال بودن، رکود و درگیر نبودن در کار دنیا را پیدا خواهند کرد.
کسانی که در این مرحله موفق باشند، حس خواهند کرد که از طریق فعال بودن در خانه و اجتماع خود، در کار جهان مشارکت دارند. آنهایی که در به دست آوردن این مهارت ناموفق باشند، حس غیرفعال بودن، رکود و درگیر نبودن در کار دنیا را پیدا خواهند کرد.
مرحله 8 رشد روانی- اجتماعی:
یکپارچگی در برابر ناامیدی
یکپارچگی در برابر ناامیدی
این مرحله مربوط به دوران کهنسالی است و بر بازتاب فعالیتهای گذشته تمرکز دارد.
آنهایی که در این مرحله ناموفق هستند حس خواهند کرد که زندگیشان تلف شده است و بر گذشته افسوس خواهند خورد. در این حالت است که فرد با حس ناامیدی و ناخشنودی روبرو خواهد شد.
کسانی که از دستاوردهای گذشته خود در زندگی احساس غرور داشته باشند، حس یکپارچگی، درستی و تشخّص خواهند کرد. با موفقیت پشت سرگذاشتن این مرحله یعنی نگاه به گذشته با اندکی تأسف و احساس رضایت کلّی. این افراد کسانی هستند که خردمندی به دست میآورند، حتی در مواجهه با مرگ.
آنهایی که در این مرحله ناموفق هستند حس خواهند کرد که زندگیشان تلف شده است و بر گذشته افسوس خواهند خورد. در این حالت است که فرد با حس ناامیدی و ناخشنودی روبرو خواهد شد.
کسانی که از دستاوردهای گذشته خود در زندگی احساس غرور داشته باشند، حس یکپارچگی، درستی و تشخّص خواهند کرد. با موفقیت پشت سرگذاشتن این مرحله یعنی نگاه به گذشته با اندکی تأسف و احساس رضایت کلّی. این افراد کسانی هستند که خردمندی به دست میآورند، حتی در مواجهه با مرگ.
نظریه رشد ذهنی پیاژه
پیاژه از آن جهت کودکان را مورد مطالعه قرار داده است که از طریق جمع آوری اطلاعاتی درباره رفتارها واندیشه های آنان به شناسایی اعمال و افکار کودکان و بزرگسالان هر دو نائل آید .در واقع هدف اصلی پژو هشهای پیاژه معرفت شناسی یا دانش شناسی بوده است که بدین منظور روانشناسی ژنتیک را به عنوان وسیله انتخاب کرده تا منشا و تکامل دانش را در نزد نوع بشر بررسی کند.
فرض پیاژه آن است که اگر بفهمد که چگونه دانش (در نزد کودکان) ساخته می شود آن گاه خواهد فهمید که دانش چیست. زیرا ساختمان دانش ماهیت دانش را نشان می دهد درست همانطور که ساختمان یک صندلی موادی را که صندلی از آن ساخته شده است نشان می دهد.(فرت1977، ص 66،نقل از سیف 1371 ).
بنابراین هدف روان شناسی ژنتیک پیاژه مطالعه نحوه ایجادو تکامل فعالیتهای شناختی انسان از روزهای نخست کودکی تا بزگسالی است.
کاربرد اصطلاح ژنتیک نشان دهنده علاقه به پدید آیی دانش آدمی و فرایندهای کسب وتکامل آن است. اصطلاح ژنتیک از دیرباز توسط روان شناسان معروفی چون استنلی هال و بالدوین به معنی رشد وتکامل به کار می رفته است و بنابراین روانشناسی ژنتیک هم به همین معنی به وسیله پیاژه به کار رفته است اما بعد ها اصطلاح ژنتیک به وسیله زیست شناسان با معنی محدودتر وراثت و قوانین آن به کار گرفته شد.(سیف 1371 ).
به نظر پیاژه، چهار عامل در تحول شناختی کودک تا ثیر دارد که عبارتند از:
1) رسش
2) تجربیات محیطی
3) تعاملهای اجتماعی
4) تعادل جویی.
نظریه پیاژه، معطوف به نقش عوامل زیستی در تحول شناختی کودک است . ولی نحوه ی سازگاری و سازماندهی فرایند های هوشی تابع دو عامل محیط وپیشینه ی یادگیری فرد است, اما درمقابل , گرایش به سازماندهی فرایند های هوشی و برقراری سازگاری های ویژه با محیط را به ارث می برد (گینزبورگ و اوپر, 1969, نقل از کدیور 1382).
به بیان دیگر، پیاژه به بلوغ زیستی فرد در طول زمان اشاره دارد تا به وراثت در تحول شناختی . با همه ی اهمیتی که پیاژه برای بلوغ زیستی قائل است، توانایی های شناختی کودک , حاصل تعامل او با محیط است. پیاژه به درک چگونگی فعالیت ذهن علاقه مند است و می خواهد بداند که فرد در تقابل با جهان پیرامون خویش چگونه عمل می کند. (کدیور 1382 )
از نظر پیاژه، رشد آدمی از ابتدای تولد تا بزرگسالی دو جریان موازی است که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارد این دو جریان عبارتند از :
از خود به درآمدن ( جدایی از خود محوری )
سازگاری با واقعیت وجستجوی تعادل
پیاژه معتقد است زند گی، تعامل خلاقی است که بدون وقفه بین موجود زنده و محیط زندگی او جریان می یابد. این تعامل خلاق به دو صورت متفاوت اما مکمل یکدیگر انجام می گیرد.
یکی،بیرونی است که سازگاری نام دارد ودیگری،درونی است که سازمان نامیده شده است.
تعامل موجود زنده با محیط به دو صورت :
1-برونی: سازگاری
2-درونی: سازمان دیده می شود.
سازگاری، جنبه برخورد و سازش با محیط را در تعامل بین فرد ومحیط نشان می دهد .وقتی کودک می آموزد با محیط خود به طور موثر مقابله کند، گویند وی با محیط به سازگاری می پردازد.
فرایند سازگاری به دو صورت جذب وتطابق یا انطباق انجام می گیرد.
جذب: مستلزم بروز پاسخی است که از پیش کسب شده . مثلا وقتی کودک پستانکی را می مکد آنرا به فعالیت مکید ن که از قبل می دانسته است جذب می کند . یا وقتی عروسکی کاغذی را در دهان می گذارد و می جود آنرا به فعالیت جویدن جذ ب می کند.
جذب وقتی صورت می گیرد که کودک چیزی را از محیط بگیرد وآن را جزیی از خود سازد.
از دیدگاه پیاژه جذب وقتی صورت می گیرد که شخصی مطلب تازه ای را بر حسب مطالب آشنا ببیند. یعنی در موقعیتی تازه، رفتاری را انجام دهد که در موقعیت های گذشته انجام می داده است. مثلا کودکی که تا به حال هواپیما ندیده است آنرا یک پرنده سفید و بزرگ می نامد.
کودک در جذب جنبه های واقعیت بیرونی را در ساخته های شناختی خود جذب میکند. مجموعه فرایند تغییردادن ادراکات جدید ، برای همخوان کردن آنها با ساخت شناختی فعلی جذب نامیده می شود.
انطباق: وقتی که رفتار فعلی شخص برای مقابله با محیط کفاف نمی کند و نیاز به تغییر رفتار دارد، از انطباق استفاده می کند. در انطباق، فرد ساخته های شناختی خود را برای مقابله با فشارهای محیط تغییر می دهد. به عبارت دیگر انطباق ، فرایند تغییر دادن ساخته های شناختی برای همخوان کردن آنها با ادراکات جدید است.
مثلا کودکی که به مکیدن پستانکی کوچک و گرد عادت کرده است، برای مکیدن پستانکی با شکل متفاوت، مثلا بلندتر از پستانک قبلی، لازم است هنگام مکیدن لبهای خود را، بر خلاف عادت معمول، تغییر دهد دراین صورت گویند کودک رفتار خود را با شکل و وضع پستانک جدید تطبیق داده است.
پیاژه معتقد است، تقلید خالص ترین نوع انطباق است و آنرا تغییر رفتار بنا به خواست محیط می داند.
تعادل جویی نیروی محرکه رشد است و ابزار آن درون سازی و برون سازی است ( جذب و انطباق ) می باشد.
تعادل جویی منجر به سازگاری با واقعیت یا از خود به درآیی شناختی ( رهایی از خودمحوری ) می شود. منظور از خود محوری عدم توانایی ادراک دیدگاه دیگران است. بعنوان مثال کودک چهار ساله با دیدن کتابی که روی جلد آن تصویر وجود دارد جلد وپشت کتاب سفید و خالی از تصویر است اگر تصویررا به سمت کودک گرفته و ازاو بپرسیم چه می بیند، تصویر را که می بیند توصیف می کند واگر از او پرسیده شود من چه می بینم ؟ بدون توجه به دیدگاه شخص مقابل که پشت کتاب را می بیند اظهار می دارد شما هم همین تصویر را می بینید. در اینجا کودک توانایی درک دیدگاه دیگران را ندارد. به این پدیده خودمحوری شناختی در دوره پیش عملیاتی، می گویند.
- طرح یا طرحواره رفتاری (SCHEMA ) :
چهارچوب شناختی کودک که به کمک آن می تواند آگاهی های خود را درباره اشیا وامور گوناگون دنیای اطراف خود سازماندهی کند .
طرحواره ها را می توان ساختهای شناختی کودک دانست . طرحواره یک الگوی رفتاری دارای نظم و هماهنگ است . مثل طرحواره مکیدن و دیدن.
- ساخت شناختی
مجموعه ای از طرح های ذهنی که با یکدیگر ارتباط دارند و به صورت واحدی درآمده اند. که ساخت های شناختی مکانیزم های تازه ای هستند که از تغییر یافتن واکنشهای ارثی نوزاد از طریق تجارب بدست می آیند.
ترتیب تحول و ساخت های شناختی به صورت زیر است :
1 ) طرحواره های بازتابی
2 ) طرحواره های حسی و حرکتی
3 )ساخت شناختی
عملیات (peration O) از نظر پیاژه
ساخت های شناختی دوره های بالاتر را عملیات می نامند. عملیات مجموعه هماهنگی است که بیشتر جنبه ذهنی دارد. پیاژه معتقد است ما اعمال درونی شده را عملیات می نامیم. اعمالی که نه بر روی مواد محسوس بلکه از درون و به صورت نمادی انجام می گیرد.
پیاژه ، مفهوم عملیات را برای توضیح چگونگی اکتساب نگهداری ذهنی به کار میبرد وآنرا « درونی شدن کنشی که ساخت ذهنی را تغییر میدهد »، تعریف می کند. مهمترین مشخصه عملیات ، برگشت پذیری آن است. یعنی آگاهی به این که وضع فعلی می تواند به اصل خود بازگشت یا برگشت داده می شود. بعنوان مثال در مورد آزمایش لوله ها ( دو لوله آزمایش حاوی مایع که یکی پهن و کم ارتفاع و دیگری بلند و باریک است و کودک باید تشخیص دهد که مایع داخل لوله ها به یک اندازه است علی رغم تفاوت ظاهری در قرار گرفتن مایع ها در دو لوله ) مایع داخل کنش درونی شده باعث میشود کودک، بتواند در ذهن خود آب ریخته شده در یک لوله را به یک لوله دیگر بر گرداند . در حالیکه لوله ها بدون تغییر در مقابل او قرا ر گرفته اند ولی مدتی قبل کودک در مرحله پیش عملیاتی قرار داشت و نمی توانست تعدیل هایی نظیر برگشت دادن را انجام دهد . (بیلر 1974 نقل از کدیور 1382 ).
مراحل تحول شناختی و عملیات از دیدگاه پیاژه
پیاژه، فرایند های شناختی از بازتابهای اولیه نوزاد تا تفکر انتزاعی را در چهار مرحله بررسی می کند.
1)دوره حسی و حرکتی
2) دوره پیش عملیاتی
3) دوره عملیات عینی
4) دوره تفکر انتزاعی
به نظر پیاژه رشد شناخت آدمی، در جریان مراحل بوجود می آید که از نظر کمی و کیفی با یکدیگر متفاوتند . هر یک از مراحل رشد شناختی ، ساخت و عملکرد ویژه خود را دارد و یکی بر دیگری بنا می شود . یعنی هر ساخت در عین حال که به حصول یک مرحله تحقق می بخشد ، نقطه آ غاز مرحله بعدی نیز هست هر کدام از مراحل با نظم مشخص و در زمانی نسبتا معین ظاهر می شود . نظم موجود در پیشرفت مراحل پایدار و ثابت و در همه افراد همانند است ولی هر فرد ضمن پیروی از طرحهای عمومی رشد شناختی ، ویژگی های رشدی خاص خود را دارد . (کدیور 1382 )
-ویژگی های اساسی مراحل رشد از نظر پیاژه
1)مرحله حسی و حرکتی (از تولد تا دو سالگی): کودک تا پایان این مرحله ، قادر به درونی ساختن دنیای خارج در ذهن خود نیست و لذا فعالیت های شناختی او به اعمال حسی و حرکتی محدود می شود. کودک دارای تفکر حسی و حرکتی است یعنی رفتارهای غیر کلامی فاقد نماد پردازی و هوش عملی است مثل هوش خالی از اندیشه حیوان . کودک خود میان بین و (self center ) خود محور است. زیرا نمی تواند، وجود خود را از چیزهای اطراف خود جدا کند. کودک به مفهوم پایداری شی پی می برد و پایداری اشیا یعنی برای او عدم حضور اشیا، به معنی نبودن آنها نیست. به عنوان مثال مادر اگر اتاق را ترک کرده است، به معنی نبودن و حذف همیشگی نیست و امکان بازگشت وجود دارد . همچنین در پایان این مرحله کودک به رابطه علت و معلولی بین پدیده ها پی می برد و خود را فاعل می شناسد. مثلا متوجه می شود ایجاد صدا، به دلیل کوبیدن اشیا به روی میز توسط خود اوست.
2)دوره پیش عملیاتی: کودک می تواند اشیا و وقایع را ازحواس و کارهای خود جدا بداند. جهان کودک ، محدود به زمان حال ، نیست (برعکس دوره حسی و حرکتی). بود و نبود حال و گذشته و آینده را در می یابد.
کارکردهای عادی، مثل زبان رشد می یابد. کارکردهای عادی در اصل جانشین کردن چیزی به جای چیز دیگر است.
کودک هنوز توانایی جداکردن علائم از موضوع (واقعیت از علائم) را ندارد.
برای مثال نام هر چیز را بخشی از آن می داند همچنین خواب هایش را واقعیت می پندارد. کودک در این مرحله نیز خود مرکز است ، خود مرکزی کودک در این مرحله به این صورت است که نمی تواند، خود را در موقعیت دیگران قرار دهد. به عنوان مثال اگر یک تصویر را رو به کودک بگیریم و پشت تصویر که صفحه سفید قرار دارد ، رو به خودمان باشد. اگر از کودک سوال کنیم، چه می بیند آنچه در تصویر می بیند را بیان می کند و اگر از او سوال شود من چه می بینم اظهار می دارد شما هم همین تصویر را می بینید، پس کودک توانایی درک دیدگاه شخص مقابل که صفحه سفید را می بیند . (حدود سنی قبل از 5 سالگی)
کودک در این مرحله (مرحله پیش مفهومی از دوره پیش عملیاتی، 4-2 سالگی) جاندار پندار است، یعنی تصور می کند که و همه پدیده ها جاندارند، به عنوان مثال عروسک خود را جاندار می داند.
کودک در مرحله پیش عملیاتی می تواند مسئله را حل کند اما قادر به توضیح دلایل حل مسئله نیست. در این مرحله بر یکی از جنبه های مشخص امور تاکید می کند و جنبه های دیگر را نادیده می گیرد و استدلال او بازگشت ناپذیراست.برای مثال وقتی از کودکی که نام او علی است می پرسم علی برادر دارد می گوید بله، نام او حسین است. مجددا از او می پرسم آیا حسین برادر دارد ؟ پاسخ میدهد نه، یعنی استدلال او بازگشت پذیر نیست. حسین را برادر خود می داند و از یک جنبه به مسئله می نگرد اما نمی تواند از دیدگاه حسین به صورت بازگشت پذیر استدلال کند.
3) مرحله عملیات عینی( از هفت تا یازده سالگی ): در این مرحله کودک ، توانایی انجام اعمال منطقی را دارد ، اما با امور عینی و محسوس نه با امور فرضی و پدیده های انتزاعی . به عنوان مثال، اگر این مسئله برای کودک طرح شود که: اگر رنگ موی پریسا از زهرا روشن تر است و رنگ موی پریسا از مریم تیره تر است رنگ موی چه کسی از همه تیره تر است ؟ کودک دوره عملیات محسوس بدون دیدن این سه نفر در کنارهم قادر به حل مسئله نخواهد بود اما اگر این سه نفر در کنار یکدیگر و به طور محسوس برای او قابل رویت باشد جواب صحیح خواهد بود.
در این مرحله ، کودک نیازی به انجام اعمال کوشش و خطا ندارد و می تواند اعمال را پیش بینی کند و نتایج را از پیش حدس بزند . به عنوان مثال ، می تواند آ نسوی ماه را تصور کرده و پاسخ دهد که تفاوتی با قسمت قابل مشاهده ما ندارد.
کودک که دراین مرحله به درک مفاهیم بقاء ماده ، عدد ، وزن ، حجم و غیره دست می یابد. منظور از مفهوم بقاء این است که علی رغم ایجاد تغییر در شکل ظاهری یا وضع مکانی یک شیء اگر چیزی به آن اضافه نشود یا چیزی از آن کاسته نشود ، در مقدار واقعی آن تغییری ایجاد نمی شود.
درک مفهوم بقاء از سوی کودک مستلزم تسلط بر اصول منطقی زیراست.
الف) این همانی: این اصل مبین آن است كه تغییرات ظاهری اشیاء در مقدار واقعی آنها تغییری ایجاد نمی كنند و كمیت یك شی در اشكال مختلف همان است كه در ابتدا بوده ، برای مثال در آزمایش ظروف ، كودكی به مفهوم بقا مایع از ظرف ب به ظرف ج نه چیزی به آن اضافه شده و نه چیزی در آن كم شده است ( علی رغم تفاوت شكل ظاهری هر دو ظرف ) پس مقدار آن تغییری نكرده و مساوی با مایع ظرف الف است.
ب ) اصل بازگشت پذیری: اگر شیء تغییر شكل یافته را به حالت قبلی اش برگردانیم، معلوم می شود كه در آن تغییری ایجاد نشده است . برای مثال اگر مایع ظرف ج را به ظرف ب برگردانیم همان مقدار اولیه به دست خواهد آمد.
ج ) اصل جبران: بنابر این اصل در تغییر شكل اشیاء یك مورد ، مورد دیگر را جبران می كند . برای مثال گرچه ارتفاع مایع درون ظــرف « ج » كمتر از ارتفاع مایع داخل ظرف « الف »است اما به همان نسبت پهنای مایع درون ظرف « ج » بیش از پهنای مایع درون ظرف« الف » است ، بنا بر این با هم برابرند.
كودك به طور معمول در 6 الی 7 سالگی به مفهوم بقاء عدد و طول و مایع دست می یابد و به مفهوم بقا ماده و فاصله در سن 7 الی 8 سالگی
ب )مفاهیم بقای سطح در 9 الی 10 سالگی و بقای حجم بین 11 تا 12 سالگی دست می یابد . كودك در مرحله عملیات محسوس علاوه بر درك مفهوم بقا ، توانایی سلیقه بندی كردن ، ردیف كردن و كار با اعداد را نیز به دست می آورد « سیف 1371 صفحات 181 تا 185 »
4- مرحله تفكر انتزاعی « عملیات صوری از 11 تا 15 سانتی متر » :
در آخرین مرحله رشد ذهنی كودك به تدریج توانایی تفكر بر حسب امور انتزاعی را كسب می كند و بر قوانین منطق صوری و منطق ارسطویی مسلط می شود. اندیشه های فرد علاوه بر اشیاء محسوس ، موارد احتمالی و فرضی را نیز شامل می شود. لذا فرد قادر به فرضیه سازی و استدلال قیاسی می شود. یعنی می تواند به طرح فرضیه بپردازد و بدون نیاز به مراجعه به اشیاء محسوس به وارسی فرضیه خود اقدام كند.
در مرحله قبلی « عملیات محسوس » كودك بر حسب واقعیات عینی و موجود می اندیشد به عنوان مثال ، چون فیل بزرگتر از سگ و سگ بزرگتر از موش است می تواند نتیجه بگیرد كه فیل از موش بزرگتر است . اما نمی تواند فرض كند كه اگر موش بزرگتر از سگ و سگ بزرگتر از فیل باشد پس موش بزرگتر از فیل است . زیرا تنها بر حسب واقعیات عینی و موجود می اندیشد . اما اندیشه نوجوان « مرحله تفكر انتزاعی » فرضیات و امكانات را نیز شامل می شود . نوجوان با تصور دنیایی بهتر از آنچه هست به انتقاد از وضع موجود می پردازد . كودكان مرحله ی عملیات محسوس واقع گرا و سازگارند . اما نوجوانان مرحله تفكر صوری آرمانگرا و غالباً ناسازگارند.
مراحل رشدشناخت واندیشه کودک ازدیدگاه پیاژه – زمانی نه چندان دور و کهن، هر خانه فضایی داشت که به آن «باغچه» و گاه «باغ» میگفتند. هنوز هم کاخها یا کاشانههایی با چنین فضایی وجود دارند؛ در شهرستانهای «ابرشهر» نشده بیشتر! اما برجها و مجتمعها میروند که به حضور باغ و باغچهها پایان دهند.
کودکی نسل من بیشتر در باغچه گذشت و کودکی نسل پیش از من در باغ؛ در میان درختان جورواجور: توت سفید و سیاه، شاه توت، گوجه سبزو قرمز، مو، هلو، شلیل، انجیر، آلوی زرد و سیاه، بید مجنون، آبشار طلایی، مگنولیا و بلوط و… و یادم میآید که این آخری را بیش از همه دوست میداشتم، نه به این جهت که از سرزمین مادری کوههای بختیاری به گنجینه خاطراتم، خانه پدربزرگ، آورده شده بود، که بدین دلیل که میوههایی – به شکل و شمایل فشنگ داشت و ما پسرخالهها و پسرداییهایمان عاشق فشنگ و شیفتهی تفنگ بودیم.
در باغچه بزرگ خانه پدربزرگ، پدربزرگ مهربان- آن Love object جاوید سنگر میکندیم و گلوله – میوه بلوط – گرد میآوردیم تا هنگام نبرد فرا رسد. مدافعان و مهاجمان جز تفنگ و فشنگ و هفت تیر، همه شمشیر و نقاب زورو داشتند، جز من آرامتر که به دلیل عدم التزام عملی به مبانی جنتلمنی مورد نظر مادر تحت نظارت و کنترل خاص او بودم!
اما مهر پدربزرگ چاره ساز شد و حکمیت او گرهگشا. و من این چنین شادمان و کامیاب از اسباب بازی فروشی خیابان چهارباغ عباسی اسپهان(اصفهان)، چند متر آن سوی کاخ هشت بهشت، مسلح به شمشیر و نقاب زور شدم. بگذریم که دیری نکشید که «زورو» قهرمان عدالت خواه، آرمانگرا و حامی مستضعفان، که سخت شیفته و دل بستهاش بودیم، گرفتار تیغهی گیوتین سانسور شد و به جرم سرسپردگی و مزدوری تهاجم فرهنگی به سرنوشت دیگر سفیران امپریالیزم جهان خوار «تارزان»، «سوپرمن»، «بت من»، «اسپایدرمن»، «مامفی»، «میشل استروگف»، «مرد شش میلیون دلاری»،«جو» و…- دچار گشت. چنین شد که نسل پس از من و من به همانندسازی با قهرمانانی چون «زورو» نپرداخت و این چنین «خود محور»،«خودبین»،«خودخواه»و «خود شیفته»شد. شگفت نیست که ساده زیستی، دلاوری، گذشت، فداکاری و مددکاری «تارزان» قهرمان یگانه و این اسطورهی جادویی کودکان را نیز نیاموختیم. با از دست رفتن تلویزیون، پیوند ما با باغچه بیشتر و بیشتر شد.
در میان جنگلی از درختان جورواجور میوه، گلها و گیاهان گوناگون و حوضی با ماهیهای قرمز، از رژهی مورچهها، لانه ساختن، تخم گذاشتن و جوجه آوردن پرندگان، مکر و پدرسوختگی کلاغ و نیرنگ و درنده خویی گربه نکتهها آموختیم و خستگی ناپذیری مورچگان و کوشش کرمهای خاکی برایمان درس و سرمشق بود. از درختها و آلاچیقها با لذت بالا میرفتیم و از آن بالا و بلندی نیز با واقعیتهای هستی آشنا میشدیم.
آری کودکی نسل من و نسلهای پیش از من در حوض و حیاط و باغ و باغچه گذشت و شخصیت و منش ما در آن پیکره و چهارچوب یافت. باغ و باغچه آن روزها در «برنامه کودک نیمدار و نیمه جان» هنوز جاری بود؛ ما به دیدن «شوید» و «جعفری» عادت کرده بودیم و با صدای نرم و گرم و مخملی هوشنگ لطیف پور(یا عباس پهلوان)در «خپل و باغ گلها» به آرامش میرسیدیم.
برای خود من همیشه مایه شگفتی بوده است که میان آن همه کارتون وسریال چگونه این دو کارتون در ذهن خودآگاه و ناخودآگاه نسل زاده شده در نیمه نخست دههی پنجاه جایگاهی قابل توجه و تأمل داشته و دارد!! باغها و باغچهها آهسته و آرام لای عکسهای آلبومها و گوشههای خاطرات محبوس و گرفتار شدند. از «خپل و باغ گلها»یش نیز خبری نیست که نیست!
باغچه در متن زندگی کودکان ایران امروز حضور ندارد. دیگر باغچه- این فضای طبیعی و واقعی – نقشی در شکلدهی به شأن و شخصیت و منش و خلق و خوی ایرانیان ایفا نمیکند و جای خود را در این راستا به سگا و پلی استیشن و اینترنت و گیم این فضاهای مصنوعی و مجازی- داده است.
نمیدانم در آینده، اگر کاشتن لوبیا در کاغذ جوهر خشک کن علوم دوم دبستان هم از دست رود، آیا تا این اندازه لج کودکان از «سکه کاشتن پینوکیو در تقلید از گربه نره» در خواهد آمد یا نه؟!؟
شاید اگر من به پیری و کهنسالی برسم، آن هنگام با گردنی افراشته به خود ببالم و پُز دهم که من آن اندازه خوش اقبال بودهام که مزهی قلعهسازی و مهمانیگرفتن(!) بر فراز درختان و خورشت خُرفه و گوجه سبز(!!) پختن و زغال کردن سیبزمینی با آتش خودی(!!!) در میان باغچه را چشیدهام.
به من پیشاهنگی نرسید؛ حتی لباسش! اما چه غم که من پیشاهنگ و نه پیشاهنگ که تارزانی مادرزاد بودم!! با جنگلی سبز و رنگارنگ که به سلیقه پدربزرگ و با مراقبت صادقانه «باباصفرعلی» باغبان پیرِساده دل و مهربان پدید آمده بود.
بسیار خوشحالم که در کارنامهی کودکیام ماتادوری در گاوداری باغ ابریشم و کوه نوردی در کوهها و صخرههای اَفجِد را نیز داشتهام. بیشک، این مزه چشیدنها را مدیون پدربزرگ و مادر بزرگ مادریام هستم که چنین فضاهایی را برای ما نوهها تُخس و وروجک پدید آوردند.«شاهکوه» همواره برایم نماد و یادآور پدربزرگ مهربانم – یوسف خان بهنام – خواهد بود که معدن سرب آن را کشف کرد. معدنی که امروز با نام «شرکت باما» شناخته میشود. یاد پدربزرگ همیشه با ماست.
بگذریم که باغچه خانه پدری – با آن بتههای خزنده توت فرنگی و پنجاه و دو کبوتر حلالزاده و حرام زاده (!) و باغ وسیع کاشانهی مادربزرگ و پدربزرگ پدری دکتر حسین اوحدی با آن حوض بزرگ، درختان بلند، گلها و بتههای جورواجور و گلخانه خاطرهانگیز با درختان نارنج پر ثمر نیز خود لطف و لذت خاص خود را داشتند. تارزان در هر سه خانه کوشا بود!
اگر تئوری و مدل «شناختی» پیاژه را در نظر گیریم، بهترین فضا برای رشد مراحل حسی- حرکتی (از زاده شدن تا دوسالگی) [Sensorimotor]، پیش عملیاتی (دو تا هفت سالگی) [Preoperational] و عملیاتی غیر انتزاعی(هفت تا یازده سالگی) [Concrete operation]، همانا باغچه است.
فضایی «واقعی» که کودک واقعیتهای جهان را -«آن چنان که هست»- از نزدیک با چشم و گوش و دیگر حواس (بویایی، لامسه، چشایی) حس و درک میکند و به دستاوردها و نتایج هر مرحله میرسد و رشد شناختی اش کاملتر میشود. این دستاوردها و پیش فرضهاست که پس از یازده سالگی به پیدایش «اندیشه انتزاعی» توانمند و پیچیده میانجامد و «استدلال منطقی» استواری را پدید میآورد.
حضور کودک در فضای واقعی طبیعت از همان سال نخست زندگی کودک بررشد شناختی او اثر گذار است، هر چند درک و برداشت کودک در مراحل «پیش عملیاتی(دو تا هفت سالگی)» و «عملیات انتزاعی(هفت تا یازده سالگی)» بیشتر و ژرفتر از مرحله «حسی- حرکتی (تولد تا دوسالگی)» است.
پیاژه، این روان شناس رشد و کودک، نظریهی خود را «معرفت شناسی تکوینی (Genetic Epistemology)» مینامید و آن را مطالعهی شیوه به دست آوردن، تعدیل و رشد افکار و تواناییهای انتزاعی براساس زیر ساختی ارثی و زیستی میدانست.
پیاژه چهار مرحله عمده رشد را بیان کرد که منجر به قابلیت اندیشیدن در حد بزرگسالان میشود. هر مرحله پیش نیاز مرحله بعد است، اما سرعت کودکان مختلف در عبور ازمراحل گوناگون به توانایی و توانمندی ذاتی آنها و شرایط محیطی شان بستگی دارد.
سه مرحله از چهارمرحله پیاژه را پیشتر نام بردیم. مرحله آخر، مرحله «عملیات صوری (Formal operation)» است که از یازده سالگی تا پایان نوجوانی را در بر میگیرد.
هر چند پیاژه روان شناس بالینی نبود و مدل شناختی خود را به حوزهی مداخلات روان درمانی تعمیم نداد، ولی نظریهی او به یکی از پایههای انقلاب شناختی در روان شناسی تبدیل شده است. نظریه پیاژه امروزه کاربردهای زیادی در روان پزشکی به ویژه «شناخت درمانی» که از سوی آرونبک پایهگذاری شد- دارد. شناخت درمانی در درمان مشکلات مختلف از جمله افسردگی، اختلالات اضطرابی، وسواسها، سوءمصرف مواد، خودکشی و… به کار میرود. اما جدای از کاربردهای درمانی، نظریهی پیاژه در حوزه آموزش از ارکان اصلی روانشناسی این حیطه بوده و هست ودر موارد بسیاری چون سنجش رشد هوشی، استعداد تحصیلی، تعیین کلاس و آمادگی برای خواندن متون به کار رفته است.
بر اساس نظریهی پیاژه، «تجربه» در «پختگی کارکردهای شناختی» نقش دارد. پیاژه در تمام نوشتههای خود تأکید میکرد که هرچه محیط «غنیتر»، «پیچیدهتر» و «متنوعتر» باشد، احتمال آن که کودک به «سطح بالاتری از کارکردهای ذهنی و تواناییهای روانی» دست یابد، بیشتر میشود. (3)
نظریه اریک اریکسون در مورد رشد بزرگسالی
اریک اریکسون یک نظام هشت مرحلهای برای رشد آدمی تعیین کرده است. وی این مراحل را مراحل روانی _ اجتماعی مینامد، چرا که معتقد است تحول روانی فرد بستگی به روابط اجتماعی خاصی دارد که وی در زمانهای گوناگون در سراسر زندگی خود برقرار میکند.
وی معتقد است فرد در هر یک این مراحل با بحرانهایی مواجه میشود که ناگزیر از حل آنهاست. حل نشدن این بحرانها معمولا مشکلاتی را برای فرد ایجاد میکند.
صمیمیت در برابر کنارهجوئی ویژه اوایل بزرگسالی و زایندگی در برابر در خود فرورفتگی بحرانهای دوره میانسالی هستند. توانایی برقراری پیوندهای صمیمانه در اوایل بزرگسالی و علاقمندی به امور خانواده ، جامعه و نسل آینده به سلامت روان و شخصیت فرد کمک خواهد کرد.
ویژگیهای رشدی دوره بزرگسالی
ورود به دوره بزرگسالی معمولا همراه با انتخاب شغل و همسر است. صمیمیت در این سالهای نخستین به معنای علاقمندی به دیگران و داشتن تجارب مشترک با آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. هرچند از لحاظ این ویژگی نیز بین افراد این دوره تفاوت وجود دارد، بطوری که با توجه به برخی ویژگیهای شخصیتی و تجارب قبلی زندگی صمیمیت جایگاه ویژهای برای برخی از افراد دارد. در حالی که برای برخی دیگر چندان حائز اهمیت نیست، بطوری که این افراد حتی تمایلی به ازدواج نشان نمیدهند، اما بطور کلی در اکثریت افراد این دوره و به ویژه در اوایل بزرگسالی صمیمیت و نیاز به آن ، ایجاد پیوند ازدواج را فراهم میسازد.
در این دوران رشد جسمی هرچند نسبت به سالهای قبل از سرعت کمتری برخوردار است و ما شاهد تغییرات جسمی از آن دسته که در سالهای کودکی و نوجوانی دیده میشود، نیستیم، اما رشد متوقف نشده و بروز تغییرات با آهنگ کندتری ادامه دارد. رشد فکری و رشد روانی کم کم به حالت پختگی نزدیکتر میشود، جریان فکر حول و حوش مسائل عمیقتر میچرخد و فرد دید دقیق و عمیقتری نسبت به زندگی پیدا میکند. هرچند در این رابطه باز میان افراد تفاوتهایی وجود دارد و افراد مختلف در سنین مختلف به آن حد رشدی فکری پخته بزرگسالی دست پیدا میکنند و گاه ممکن است برخی افراد آن پختگی لازم را هرگز بدست نیاورند.
بزرگسالی در کنار تغییراتی که برای فرد به همراه دارد، نقشها و مسئولیتهای جدیدی را برای فرد ایجاد میکند. پس از ازدواج زن و مرد باید بیاموزند که خود را با ضرورتها و مسئولیتهای جدید انطباق دهند. با تولد فرزند این دامنه وسیعتر میشود و مسئولیتهای آنها بیشتر میگردد. نقش همسری، نقش پدر یا مادری ، نقش شغلی از نقشها و مسئولیتهای اصلی این دوران هستند. با توجه به دیگر ویژگیهای شخصیتی برخی افراد نقشهای متعدد دیگری برای خود ایجاد میکنند، مثل عضویت در گروههای خاص فرهنگی، ورزشی، علمی و … و فعالیتهای دیگر.
سنین میانی بزرگسالی یعنی حدود 50-40 سالگی بارورترین دوره زندگی افراد به شمار میرود. روان شناسان مختلف از جمله یونگ اهمیت ویژهای به سن 40 سالگی قائل بودند و معتقد بودند که در این حول و حوش افراد میتوانند به هماهنگی کامل فکری دست پیدا کنند.
مردها در سنین 40-50 سالگی در اوج فعالیتهای شغلی خود هستند. زنها نیز که معمولا بچههایشان بزرگتر شدهاند، مسئولیت کمتری در خانه دارند و بنابراین میتوانند وقت بیشتری را صرف یک کار حرفهای یا فعالیتهای اجتماعی بکنند. در واقع این همان گروه سنی است که خواه از نظر قدرت و خواه از نظر مسئولیت جامعه را میگرداند.
فعالیت و زایندگی و ثمربخشی فرد در این دوره حائز اهمیت فراوانی است. هم از لحاظ احساس رضایت و خشنودی که در همین دوره برای فرد ایجاد میکند و هم از لحاظ تاثیری که بر بهداشت روانی دوران سالمندی دارد. سالمندانی که در این دوران باروری بیشتری داشته و احساس رضایت از گذشته خود میکنند، سالمتر و شادابتر از بقیه سالمندان هستند که احیانا رضایتی از این دوران نداشتهاند.
بحرانهای دوه بزرگسالی
در این دوران نیز همچون دوران رشدی دیگر به سبب تغییراتی که در فرد اتفاق میافتد، بحرانهایی مطرح بوده است. یکی از مراحل مهم بحرانی ، مرحله انتقال به بزرگسالی است که حول و حوش 30 سالگی برای فرد اتفاق میافتد. در برخی افراد این بحران با شدت بیشتری دیده میشود. فرد معمولا تلاش میکند، انتخابها و تصمیمهای خود را مرور و وارسی کند و درستی یا نادرستی آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. در صورتی که فرد انتخابها و اعمال گذشته خود را مطابق با معیارهای فعلی خود ارزیابی نکند، دچار آشفتگیهایی میشود. واکنشهای افراد در مقابل این ارزیابیها متفاوت است. برخی افراد به چالشهایی دست میزنند تا به طریقی این بحران را پشت سر بگذارند.
بحران دیگر به بحران میانسالی معروف است که حول و حوش 40 سالگی اتفاق میافتد و در صورتی که به شیوه مناسبی حل و فصل شود، تغییرات ثمربخشی را به ویژه از لحاظ روانی _ فکری و دیگر فعالیتها برای فرد به همراه خواهد داشت. توجه به این نکته مفید خواهد بود، اگر بدانیم که اکثر نظریات معروف در این دوران ارائه شده است. سن 40 سالگی هم از لحاظ پژوهشهای روان شناختی و هم از دید ادیاناهمیت ویژهای دارد. (4)
سالمندی
برای تعیین سن سه ضابطه وجود دارد:
پیاژه از آن جهت کودکان را مورد مطالعه قرار داده است که از طریق جمع آوری اطلاعاتی درباره رفتارها واندیشه های آنان به شناسایی اعمال و افکار کودکان و بزرگسالان هر دو نائل آید .در واقع هدف اصلی پژو هشهای پیاژه معرفت شناسی یا دانش شناسی بوده است که بدین منظور روانشناسی ژنتیک را به عنوان وسیله انتخاب کرده تا منشا و تکامل دانش را در نزد نوع بشر بررسی کند.
فرض پیاژه آن است که اگر بفهمد که چگونه دانش (در نزد کودکان) ساخته می شود آن گاه خواهد فهمید که دانش چیست. زیرا ساختمان دانش ماهیت دانش را نشان می دهد درست همانطور که ساختمان یک صندلی موادی را که صندلی از آن ساخته شده است نشان می دهد.(فرت1977، ص 66،نقل از سیف 1371 ).
بنابراین هدف روان شناسی ژنتیک پیاژه مطالعه نحوه ایجادو تکامل فعالیتهای شناختی انسان از روزهای نخست کودکی تا بزگسالی است.
کاربرد اصطلاح ژنتیک نشان دهنده علاقه به پدید آیی دانش آدمی و فرایندهای کسب وتکامل آن است. اصطلاح ژنتیک از دیرباز توسط روان شناسان معروفی چون استنلی هال و بالدوین به معنی رشد وتکامل به کار می رفته است و بنابراین روانشناسی ژنتیک هم به همین معنی به وسیله پیاژه به کار رفته است اما بعد ها اصطلاح ژنتیک به وسیله زیست شناسان با معنی محدودتر وراثت و قوانین آن به کار گرفته شد.(سیف 1371 ).
به نظر پیاژه، چهار عامل در تحول شناختی کودک تا ثیر دارد که عبارتند از:
1) رسش
2) تجربیات محیطی
3) تعاملهای اجتماعی
4) تعادل جویی.
نظریه پیاژه، معطوف به نقش عوامل زیستی در تحول شناختی کودک است . ولی نحوه ی سازگاری و سازماندهی فرایند های هوشی تابع دو عامل محیط وپیشینه ی یادگیری فرد است, اما درمقابل , گرایش به سازماندهی فرایند های هوشی و برقراری سازگاری های ویژه با محیط را به ارث می برد (گینزبورگ و اوپر, 1969, نقل از کدیور 1382).
به بیان دیگر، پیاژه به بلوغ زیستی فرد در طول زمان اشاره دارد تا به وراثت در تحول شناختی . با همه ی اهمیتی که پیاژه برای بلوغ زیستی قائل است، توانایی های شناختی کودک , حاصل تعامل او با محیط است. پیاژه به درک چگونگی فعالیت ذهن علاقه مند است و می خواهد بداند که فرد در تقابل با جهان پیرامون خویش چگونه عمل می کند. (کدیور 1382 )
از نظر پیاژه، رشد آدمی از ابتدای تولد تا بزرگسالی دو جریان موازی است که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارد این دو جریان عبارتند از :
از خود به درآمدن ( جدایی از خود محوری )
سازگاری با واقعیت وجستجوی تعادل
پیاژه معتقد است زند گی، تعامل خلاقی است که بدون وقفه بین موجود زنده و محیط زندگی او جریان می یابد. این تعامل خلاق به دو صورت متفاوت اما مکمل یکدیگر انجام می گیرد.
یکی،بیرونی است که سازگاری نام دارد ودیگری،درونی است که سازمان نامیده شده است.
تعامل موجود زنده با محیط به دو صورت :
1-برونی: سازگاری
2-درونی: سازمان دیده می شود.
سازگاری، جنبه برخورد و سازش با محیط را در تعامل بین فرد ومحیط نشان می دهد .وقتی کودک می آموزد با محیط خود به طور موثر مقابله کند، گویند وی با محیط به سازگاری می پردازد.
فرایند سازگاری به دو صورت جذب وتطابق یا انطباق انجام می گیرد.
جذب: مستلزم بروز پاسخی است که از پیش کسب شده . مثلا وقتی کودک پستانکی را می مکد آنرا به فعالیت مکید ن که از قبل می دانسته است جذب می کند . یا وقتی عروسکی کاغذی را در دهان می گذارد و می جود آنرا به فعالیت جویدن جذ ب می کند.
جذب وقتی صورت می گیرد که کودک چیزی را از محیط بگیرد وآن را جزیی از خود سازد.
از دیدگاه پیاژه جذب وقتی صورت می گیرد که شخصی مطلب تازه ای را بر حسب مطالب آشنا ببیند. یعنی در موقعیتی تازه، رفتاری را انجام دهد که در موقعیت های گذشته انجام می داده است. مثلا کودکی که تا به حال هواپیما ندیده است آنرا یک پرنده سفید و بزرگ می نامد.
کودک در جذب جنبه های واقعیت بیرونی را در ساخته های شناختی خود جذب میکند. مجموعه فرایند تغییردادن ادراکات جدید ، برای همخوان کردن آنها با ساخت شناختی فعلی جذب نامیده می شود.
انطباق: وقتی که رفتار فعلی شخص برای مقابله با محیط کفاف نمی کند و نیاز به تغییر رفتار دارد، از انطباق استفاده می کند. در انطباق، فرد ساخته های شناختی خود را برای مقابله با فشارهای محیط تغییر می دهد. به عبارت دیگر انطباق ، فرایند تغییر دادن ساخته های شناختی برای همخوان کردن آنها با ادراکات جدید است.
مثلا کودکی که به مکیدن پستانکی کوچک و گرد عادت کرده است، برای مکیدن پستانکی با شکل متفاوت، مثلا بلندتر از پستانک قبلی، لازم است هنگام مکیدن لبهای خود را، بر خلاف عادت معمول، تغییر دهد دراین صورت گویند کودک رفتار خود را با شکل و وضع پستانک جدید تطبیق داده است.
پیاژه معتقد است، تقلید خالص ترین نوع انطباق است و آنرا تغییر رفتار بنا به خواست محیط می داند.
تعادل جویی نیروی محرکه رشد است و ابزار آن درون سازی و برون سازی است ( جذب و انطباق ) می باشد.
تعادل جویی منجر به سازگاری با واقعیت یا از خود به درآیی شناختی ( رهایی از خودمحوری ) می شود. منظور از خود محوری عدم توانایی ادراک دیدگاه دیگران است. بعنوان مثال کودک چهار ساله با دیدن کتابی که روی جلد آن تصویر وجود دارد جلد وپشت کتاب سفید و خالی از تصویر است اگر تصویررا به سمت کودک گرفته و ازاو بپرسیم چه می بیند، تصویر را که می بیند توصیف می کند واگر از او پرسیده شود من چه می بینم ؟ بدون توجه به دیدگاه شخص مقابل که پشت کتاب را می بیند اظهار می دارد شما هم همین تصویر را می بینید. در اینجا کودک توانایی درک دیدگاه دیگران را ندارد. به این پدیده خودمحوری شناختی در دوره پیش عملیاتی، می گویند.
- طرح یا طرحواره رفتاری (SCHEMA ) :
چهارچوب شناختی کودک که به کمک آن می تواند آگاهی های خود را درباره اشیا وامور گوناگون دنیای اطراف خود سازماندهی کند .
طرحواره ها را می توان ساختهای شناختی کودک دانست . طرحواره یک الگوی رفتاری دارای نظم و هماهنگ است . مثل طرحواره مکیدن و دیدن.
- ساخت شناختی
مجموعه ای از طرح های ذهنی که با یکدیگر ارتباط دارند و به صورت واحدی درآمده اند. که ساخت های شناختی مکانیزم های تازه ای هستند که از تغییر یافتن واکنشهای ارثی نوزاد از طریق تجارب بدست می آیند.
ترتیب تحول و ساخت های شناختی به صورت زیر است :
1 ) طرحواره های بازتابی
2 ) طرحواره های حسی و حرکتی
3 )ساخت شناختی
عملیات (peration O) از نظر پیاژه
ساخت های شناختی دوره های بالاتر را عملیات می نامند. عملیات مجموعه هماهنگی است که بیشتر جنبه ذهنی دارد. پیاژه معتقد است ما اعمال درونی شده را عملیات می نامیم. اعمالی که نه بر روی مواد محسوس بلکه از درون و به صورت نمادی انجام می گیرد.
پیاژه ، مفهوم عملیات را برای توضیح چگونگی اکتساب نگهداری ذهنی به کار میبرد وآنرا « درونی شدن کنشی که ساخت ذهنی را تغییر میدهد »، تعریف می کند. مهمترین مشخصه عملیات ، برگشت پذیری آن است. یعنی آگاهی به این که وضع فعلی می تواند به اصل خود بازگشت یا برگشت داده می شود. بعنوان مثال در مورد آزمایش لوله ها ( دو لوله آزمایش حاوی مایع که یکی پهن و کم ارتفاع و دیگری بلند و باریک است و کودک باید تشخیص دهد که مایع داخل لوله ها به یک اندازه است علی رغم تفاوت ظاهری در قرار گرفتن مایع ها در دو لوله ) مایع داخل کنش درونی شده باعث میشود کودک، بتواند در ذهن خود آب ریخته شده در یک لوله را به یک لوله دیگر بر گرداند . در حالیکه لوله ها بدون تغییر در مقابل او قرا ر گرفته اند ولی مدتی قبل کودک در مرحله پیش عملیاتی قرار داشت و نمی توانست تعدیل هایی نظیر برگشت دادن را انجام دهد . (بیلر 1974 نقل از کدیور 1382 ).
مراحل تحول شناختی و عملیات از دیدگاه پیاژه
پیاژه، فرایند های شناختی از بازتابهای اولیه نوزاد تا تفکر انتزاعی را در چهار مرحله بررسی می کند.
1)دوره حسی و حرکتی
2) دوره پیش عملیاتی
3) دوره عملیات عینی
4) دوره تفکر انتزاعی
به نظر پیاژه رشد شناخت آدمی، در جریان مراحل بوجود می آید که از نظر کمی و کیفی با یکدیگر متفاوتند . هر یک از مراحل رشد شناختی ، ساخت و عملکرد ویژه خود را دارد و یکی بر دیگری بنا می شود . یعنی هر ساخت در عین حال که به حصول یک مرحله تحقق می بخشد ، نقطه آ غاز مرحله بعدی نیز هست هر کدام از مراحل با نظم مشخص و در زمانی نسبتا معین ظاهر می شود . نظم موجود در پیشرفت مراحل پایدار و ثابت و در همه افراد همانند است ولی هر فرد ضمن پیروی از طرحهای عمومی رشد شناختی ، ویژگی های رشدی خاص خود را دارد . (کدیور 1382 )
-ویژگی های اساسی مراحل رشد از نظر پیاژه
1)مرحله حسی و حرکتی (از تولد تا دو سالگی): کودک تا پایان این مرحله ، قادر به درونی ساختن دنیای خارج در ذهن خود نیست و لذا فعالیت های شناختی او به اعمال حسی و حرکتی محدود می شود. کودک دارای تفکر حسی و حرکتی است یعنی رفتارهای غیر کلامی فاقد نماد پردازی و هوش عملی است مثل هوش خالی از اندیشه حیوان . کودک خود میان بین و (self center ) خود محور است. زیرا نمی تواند، وجود خود را از چیزهای اطراف خود جدا کند. کودک به مفهوم پایداری شی پی می برد و پایداری اشیا یعنی برای او عدم حضور اشیا، به معنی نبودن آنها نیست. به عنوان مثال مادر اگر اتاق را ترک کرده است، به معنی نبودن و حذف همیشگی نیست و امکان بازگشت وجود دارد . همچنین در پایان این مرحله کودک به رابطه علت و معلولی بین پدیده ها پی می برد و خود را فاعل می شناسد. مثلا متوجه می شود ایجاد صدا، به دلیل کوبیدن اشیا به روی میز توسط خود اوست.
2)دوره پیش عملیاتی: کودک می تواند اشیا و وقایع را ازحواس و کارهای خود جدا بداند. جهان کودک ، محدود به زمان حال ، نیست (برعکس دوره حسی و حرکتی). بود و نبود حال و گذشته و آینده را در می یابد.
کارکردهای عادی، مثل زبان رشد می یابد. کارکردهای عادی در اصل جانشین کردن چیزی به جای چیز دیگر است.
کودک هنوز توانایی جداکردن علائم از موضوع (واقعیت از علائم) را ندارد.
برای مثال نام هر چیز را بخشی از آن می داند همچنین خواب هایش را واقعیت می پندارد. کودک در این مرحله نیز خود مرکز است ، خود مرکزی کودک در این مرحله به این صورت است که نمی تواند، خود را در موقعیت دیگران قرار دهد. به عنوان مثال اگر یک تصویر را رو به کودک بگیریم و پشت تصویر که صفحه سفید قرار دارد ، رو به خودمان باشد. اگر از کودک سوال کنیم، چه می بیند آنچه در تصویر می بیند را بیان می کند و اگر از او سوال شود من چه می بینم اظهار می دارد شما هم همین تصویر را می بینید، پس کودک توانایی درک دیدگاه شخص مقابل که صفحه سفید را می بیند . (حدود سنی قبل از 5 سالگی)
کودک در این مرحله (مرحله پیش مفهومی از دوره پیش عملیاتی، 4-2 سالگی) جاندار پندار است، یعنی تصور می کند که و همه پدیده ها جاندارند، به عنوان مثال عروسک خود را جاندار می داند.
کودک در مرحله پیش عملیاتی می تواند مسئله را حل کند اما قادر به توضیح دلایل حل مسئله نیست. در این مرحله بر یکی از جنبه های مشخص امور تاکید می کند و جنبه های دیگر را نادیده می گیرد و استدلال او بازگشت ناپذیراست.برای مثال وقتی از کودکی که نام او علی است می پرسم علی برادر دارد می گوید بله، نام او حسین است. مجددا از او می پرسم آیا حسین برادر دارد ؟ پاسخ میدهد نه، یعنی استدلال او بازگشت پذیر نیست. حسین را برادر خود می داند و از یک جنبه به مسئله می نگرد اما نمی تواند از دیدگاه حسین به صورت بازگشت پذیر استدلال کند.
3) مرحله عملیات عینی( از هفت تا یازده سالگی ): در این مرحله کودک ، توانایی انجام اعمال منطقی را دارد ، اما با امور عینی و محسوس نه با امور فرضی و پدیده های انتزاعی . به عنوان مثال، اگر این مسئله برای کودک طرح شود که: اگر رنگ موی پریسا از زهرا روشن تر است و رنگ موی پریسا از مریم تیره تر است رنگ موی چه کسی از همه تیره تر است ؟ کودک دوره عملیات محسوس بدون دیدن این سه نفر در کنارهم قادر به حل مسئله نخواهد بود اما اگر این سه نفر در کنار یکدیگر و به طور محسوس برای او قابل رویت باشد جواب صحیح خواهد بود.
در این مرحله ، کودک نیازی به انجام اعمال کوشش و خطا ندارد و می تواند اعمال را پیش بینی کند و نتایج را از پیش حدس بزند . به عنوان مثال ، می تواند آ نسوی ماه را تصور کرده و پاسخ دهد که تفاوتی با قسمت قابل مشاهده ما ندارد.
کودک که دراین مرحله به درک مفاهیم بقاء ماده ، عدد ، وزن ، حجم و غیره دست می یابد. منظور از مفهوم بقاء این است که علی رغم ایجاد تغییر در شکل ظاهری یا وضع مکانی یک شیء اگر چیزی به آن اضافه نشود یا چیزی از آن کاسته نشود ، در مقدار واقعی آن تغییری ایجاد نمی شود.
درک مفهوم بقاء از سوی کودک مستلزم تسلط بر اصول منطقی زیراست.
الف) این همانی: این اصل مبین آن است كه تغییرات ظاهری اشیاء در مقدار واقعی آنها تغییری ایجاد نمی كنند و كمیت یك شی در اشكال مختلف همان است كه در ابتدا بوده ، برای مثال در آزمایش ظروف ، كودكی به مفهوم بقا مایع از ظرف ب به ظرف ج نه چیزی به آن اضافه شده و نه چیزی در آن كم شده است ( علی رغم تفاوت شكل ظاهری هر دو ظرف ) پس مقدار آن تغییری نكرده و مساوی با مایع ظرف الف است.
ب ) اصل بازگشت پذیری: اگر شیء تغییر شكل یافته را به حالت قبلی اش برگردانیم، معلوم می شود كه در آن تغییری ایجاد نشده است . برای مثال اگر مایع ظرف ج را به ظرف ب برگردانیم همان مقدار اولیه به دست خواهد آمد.
ج ) اصل جبران: بنابر این اصل در تغییر شكل اشیاء یك مورد ، مورد دیگر را جبران می كند . برای مثال گرچه ارتفاع مایع درون ظــرف « ج » كمتر از ارتفاع مایع داخل ظرف « الف »است اما به همان نسبت پهنای مایع درون ظرف « ج » بیش از پهنای مایع درون ظرف« الف » است ، بنا بر این با هم برابرند.
كودك به طور معمول در 6 الی 7 سالگی به مفهوم بقاء عدد و طول و مایع دست می یابد و به مفهوم بقا ماده و فاصله در سن 7 الی 8 سالگی
ب )مفاهیم بقای سطح در 9 الی 10 سالگی و بقای حجم بین 11 تا 12 سالگی دست می یابد . كودك در مرحله عملیات محسوس علاوه بر درك مفهوم بقا ، توانایی سلیقه بندی كردن ، ردیف كردن و كار با اعداد را نیز به دست می آورد « سیف 1371 صفحات 181 تا 185 »
4- مرحله تفكر انتزاعی « عملیات صوری از 11 تا 15 سانتی متر » :
در آخرین مرحله رشد ذهنی كودك به تدریج توانایی تفكر بر حسب امور انتزاعی را كسب می كند و بر قوانین منطق صوری و منطق ارسطویی مسلط می شود. اندیشه های فرد علاوه بر اشیاء محسوس ، موارد احتمالی و فرضی را نیز شامل می شود. لذا فرد قادر به فرضیه سازی و استدلال قیاسی می شود. یعنی می تواند به طرح فرضیه بپردازد و بدون نیاز به مراجعه به اشیاء محسوس به وارسی فرضیه خود اقدام كند.
در مرحله قبلی « عملیات محسوس » كودك بر حسب واقعیات عینی و موجود می اندیشد به عنوان مثال ، چون فیل بزرگتر از سگ و سگ بزرگتر از موش است می تواند نتیجه بگیرد كه فیل از موش بزرگتر است . اما نمی تواند فرض كند كه اگر موش بزرگتر از سگ و سگ بزرگتر از فیل باشد پس موش بزرگتر از فیل است . زیرا تنها بر حسب واقعیات عینی و موجود می اندیشد . اما اندیشه نوجوان « مرحله تفكر انتزاعی » فرضیات و امكانات را نیز شامل می شود . نوجوان با تصور دنیایی بهتر از آنچه هست به انتقاد از وضع موجود می پردازد . كودكان مرحله ی عملیات محسوس واقع گرا و سازگارند . اما نوجوانان مرحله تفكر صوری آرمانگرا و غالباً ناسازگارند.
مراحل رشدشناخت واندیشه کودک ازدیدگاه پیاژه – زمانی نه چندان دور و کهن، هر خانه فضایی داشت که به آن «باغچه» و گاه «باغ» میگفتند. هنوز هم کاخها یا کاشانههایی با چنین فضایی وجود دارند؛ در شهرستانهای «ابرشهر» نشده بیشتر! اما برجها و مجتمعها میروند که به حضور باغ و باغچهها پایان دهند.
کودکی نسل من بیشتر در باغچه گذشت و کودکی نسل پیش از من در باغ؛ در میان درختان جورواجور: توت سفید و سیاه، شاه توت، گوجه سبزو قرمز، مو، هلو، شلیل، انجیر، آلوی زرد و سیاه، بید مجنون، آبشار طلایی، مگنولیا و بلوط و… و یادم میآید که این آخری را بیش از همه دوست میداشتم، نه به این جهت که از سرزمین مادری کوههای بختیاری به گنجینه خاطراتم، خانه پدربزرگ، آورده شده بود، که بدین دلیل که میوههایی – به شکل و شمایل فشنگ داشت و ما پسرخالهها و پسرداییهایمان عاشق فشنگ و شیفتهی تفنگ بودیم.
در باغچه بزرگ خانه پدربزرگ، پدربزرگ مهربان- آن Love object جاوید سنگر میکندیم و گلوله – میوه بلوط – گرد میآوردیم تا هنگام نبرد فرا رسد. مدافعان و مهاجمان جز تفنگ و فشنگ و هفت تیر، همه شمشیر و نقاب زورو داشتند، جز من آرامتر که به دلیل عدم التزام عملی به مبانی جنتلمنی مورد نظر مادر تحت نظارت و کنترل خاص او بودم!
اما مهر پدربزرگ چاره ساز شد و حکمیت او گرهگشا. و من این چنین شادمان و کامیاب از اسباب بازی فروشی خیابان چهارباغ عباسی اسپهان(اصفهان)، چند متر آن سوی کاخ هشت بهشت، مسلح به شمشیر و نقاب زور شدم. بگذریم که دیری نکشید که «زورو» قهرمان عدالت خواه، آرمانگرا و حامی مستضعفان، که سخت شیفته و دل بستهاش بودیم، گرفتار تیغهی گیوتین سانسور شد و به جرم سرسپردگی و مزدوری تهاجم فرهنگی به سرنوشت دیگر سفیران امپریالیزم جهان خوار «تارزان»، «سوپرمن»، «بت من»، «اسپایدرمن»، «مامفی»، «میشل استروگف»، «مرد شش میلیون دلاری»،«جو» و…- دچار گشت. چنین شد که نسل پس از من و من به همانندسازی با قهرمانانی چون «زورو» نپرداخت و این چنین «خود محور»،«خودبین»،«خودخواه»و «خود شیفته»شد. شگفت نیست که ساده زیستی، دلاوری، گذشت، فداکاری و مددکاری «تارزان» قهرمان یگانه و این اسطورهی جادویی کودکان را نیز نیاموختیم. با از دست رفتن تلویزیون، پیوند ما با باغچه بیشتر و بیشتر شد.
در میان جنگلی از درختان جورواجور میوه، گلها و گیاهان گوناگون و حوضی با ماهیهای قرمز، از رژهی مورچهها، لانه ساختن، تخم گذاشتن و جوجه آوردن پرندگان، مکر و پدرسوختگی کلاغ و نیرنگ و درنده خویی گربه نکتهها آموختیم و خستگی ناپذیری مورچگان و کوشش کرمهای خاکی برایمان درس و سرمشق بود. از درختها و آلاچیقها با لذت بالا میرفتیم و از آن بالا و بلندی نیز با واقعیتهای هستی آشنا میشدیم.
آری کودکی نسل من و نسلهای پیش از من در حوض و حیاط و باغ و باغچه گذشت و شخصیت و منش ما در آن پیکره و چهارچوب یافت. باغ و باغچه آن روزها در «برنامه کودک نیمدار و نیمه جان» هنوز جاری بود؛ ما به دیدن «شوید» و «جعفری» عادت کرده بودیم و با صدای نرم و گرم و مخملی هوشنگ لطیف پور(یا عباس پهلوان)در «خپل و باغ گلها» به آرامش میرسیدیم.
برای خود من همیشه مایه شگفتی بوده است که میان آن همه کارتون وسریال چگونه این دو کارتون در ذهن خودآگاه و ناخودآگاه نسل زاده شده در نیمه نخست دههی پنجاه جایگاهی قابل توجه و تأمل داشته و دارد!! باغها و باغچهها آهسته و آرام لای عکسهای آلبومها و گوشههای خاطرات محبوس و گرفتار شدند. از «خپل و باغ گلها»یش نیز خبری نیست که نیست!
باغچه در متن زندگی کودکان ایران امروز حضور ندارد. دیگر باغچه- این فضای طبیعی و واقعی – نقشی در شکلدهی به شأن و شخصیت و منش و خلق و خوی ایرانیان ایفا نمیکند و جای خود را در این راستا به سگا و پلی استیشن و اینترنت و گیم این فضاهای مصنوعی و مجازی- داده است.
نمیدانم در آینده، اگر کاشتن لوبیا در کاغذ جوهر خشک کن علوم دوم دبستان هم از دست رود، آیا تا این اندازه لج کودکان از «سکه کاشتن پینوکیو در تقلید از گربه نره» در خواهد آمد یا نه؟!؟
شاید اگر من به پیری و کهنسالی برسم، آن هنگام با گردنی افراشته به خود ببالم و پُز دهم که من آن اندازه خوش اقبال بودهام که مزهی قلعهسازی و مهمانیگرفتن(!) بر فراز درختان و خورشت خُرفه و گوجه سبز(!!) پختن و زغال کردن سیبزمینی با آتش خودی(!!!) در میان باغچه را چشیدهام.
به من پیشاهنگی نرسید؛ حتی لباسش! اما چه غم که من پیشاهنگ و نه پیشاهنگ که تارزانی مادرزاد بودم!! با جنگلی سبز و رنگارنگ که به سلیقه پدربزرگ و با مراقبت صادقانه «باباصفرعلی» باغبان پیرِساده دل و مهربان پدید آمده بود.
بسیار خوشحالم که در کارنامهی کودکیام ماتادوری در گاوداری باغ ابریشم و کوه نوردی در کوهها و صخرههای اَفجِد را نیز داشتهام. بیشک، این مزه چشیدنها را مدیون پدربزرگ و مادر بزرگ مادریام هستم که چنین فضاهایی را برای ما نوهها تُخس و وروجک پدید آوردند.«شاهکوه» همواره برایم نماد و یادآور پدربزرگ مهربانم – یوسف خان بهنام – خواهد بود که معدن سرب آن را کشف کرد. معدنی که امروز با نام «شرکت باما» شناخته میشود. یاد پدربزرگ همیشه با ماست.
بگذریم که باغچه خانه پدری – با آن بتههای خزنده توت فرنگی و پنجاه و دو کبوتر حلالزاده و حرام زاده (!) و باغ وسیع کاشانهی مادربزرگ و پدربزرگ پدری دکتر حسین اوحدی با آن حوض بزرگ، درختان بلند، گلها و بتههای جورواجور و گلخانه خاطرهانگیز با درختان نارنج پر ثمر نیز خود لطف و لذت خاص خود را داشتند. تارزان در هر سه خانه کوشا بود!
اگر تئوری و مدل «شناختی» پیاژه را در نظر گیریم، بهترین فضا برای رشد مراحل حسی- حرکتی (از زاده شدن تا دوسالگی) [Sensorimotor]، پیش عملیاتی (دو تا هفت سالگی) [Preoperational] و عملیاتی غیر انتزاعی(هفت تا یازده سالگی) [Concrete operation]، همانا باغچه است.
فضایی «واقعی» که کودک واقعیتهای جهان را -«آن چنان که هست»- از نزدیک با چشم و گوش و دیگر حواس (بویایی، لامسه، چشایی) حس و درک میکند و به دستاوردها و نتایج هر مرحله میرسد و رشد شناختی اش کاملتر میشود. این دستاوردها و پیش فرضهاست که پس از یازده سالگی به پیدایش «اندیشه انتزاعی» توانمند و پیچیده میانجامد و «استدلال منطقی» استواری را پدید میآورد.
حضور کودک در فضای واقعی طبیعت از همان سال نخست زندگی کودک بررشد شناختی او اثر گذار است، هر چند درک و برداشت کودک در مراحل «پیش عملیاتی(دو تا هفت سالگی)» و «عملیات انتزاعی(هفت تا یازده سالگی)» بیشتر و ژرفتر از مرحله «حسی- حرکتی (تولد تا دوسالگی)» است.
پیاژه، این روان شناس رشد و کودک، نظریهی خود را «معرفت شناسی تکوینی (Genetic Epistemology)» مینامید و آن را مطالعهی شیوه به دست آوردن، تعدیل و رشد افکار و تواناییهای انتزاعی براساس زیر ساختی ارثی و زیستی میدانست.
پیاژه چهار مرحله عمده رشد را بیان کرد که منجر به قابلیت اندیشیدن در حد بزرگسالان میشود. هر مرحله پیش نیاز مرحله بعد است، اما سرعت کودکان مختلف در عبور ازمراحل گوناگون به توانایی و توانمندی ذاتی آنها و شرایط محیطی شان بستگی دارد.
سه مرحله از چهارمرحله پیاژه را پیشتر نام بردیم. مرحله آخر، مرحله «عملیات صوری (Formal operation)» است که از یازده سالگی تا پایان نوجوانی را در بر میگیرد.
هر چند پیاژه روان شناس بالینی نبود و مدل شناختی خود را به حوزهی مداخلات روان درمانی تعمیم نداد، ولی نظریهی او به یکی از پایههای انقلاب شناختی در روان شناسی تبدیل شده است. نظریه پیاژه امروزه کاربردهای زیادی در روان پزشکی به ویژه «شناخت درمانی» که از سوی آرونبک پایهگذاری شد- دارد. شناخت درمانی در درمان مشکلات مختلف از جمله افسردگی، اختلالات اضطرابی، وسواسها، سوءمصرف مواد، خودکشی و… به کار میرود. اما جدای از کاربردهای درمانی، نظریهی پیاژه در حوزه آموزش از ارکان اصلی روانشناسی این حیطه بوده و هست ودر موارد بسیاری چون سنجش رشد هوشی، استعداد تحصیلی، تعیین کلاس و آمادگی برای خواندن متون به کار رفته است.
بر اساس نظریهی پیاژه، «تجربه» در «پختگی کارکردهای شناختی» نقش دارد. پیاژه در تمام نوشتههای خود تأکید میکرد که هرچه محیط «غنیتر»، «پیچیدهتر» و «متنوعتر» باشد، احتمال آن که کودک به «سطح بالاتری از کارکردهای ذهنی و تواناییهای روانی» دست یابد، بیشتر میشود. (3)
نظریه اریک اریکسون در مورد رشد بزرگسالی
اریک اریکسون یک نظام هشت مرحلهای برای رشد آدمی تعیین کرده است. وی این مراحل را مراحل روانی _ اجتماعی مینامد، چرا که معتقد است تحول روانی فرد بستگی به روابط اجتماعی خاصی دارد که وی در زمانهای گوناگون در سراسر زندگی خود برقرار میکند.
وی معتقد است فرد در هر یک این مراحل با بحرانهایی مواجه میشود که ناگزیر از حل آنهاست. حل نشدن این بحرانها معمولا مشکلاتی را برای فرد ایجاد میکند.
صمیمیت در برابر کنارهجوئی ویژه اوایل بزرگسالی و زایندگی در برابر در خود فرورفتگی بحرانهای دوره میانسالی هستند. توانایی برقراری پیوندهای صمیمانه در اوایل بزرگسالی و علاقمندی به امور خانواده ، جامعه و نسل آینده به سلامت روان و شخصیت فرد کمک خواهد کرد.
ویژگیهای رشدی دوره بزرگسالی
ورود به دوره بزرگسالی معمولا همراه با انتخاب شغل و همسر است. صمیمیت در این سالهای نخستین به معنای علاقمندی به دیگران و داشتن تجارب مشترک با آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. هرچند از لحاظ این ویژگی نیز بین افراد این دوره تفاوت وجود دارد، بطوری که با توجه به برخی ویژگیهای شخصیتی و تجارب قبلی زندگی صمیمیت جایگاه ویژهای برای برخی از افراد دارد. در حالی که برای برخی دیگر چندان حائز اهمیت نیست، بطوری که این افراد حتی تمایلی به ازدواج نشان نمیدهند، اما بطور کلی در اکثریت افراد این دوره و به ویژه در اوایل بزرگسالی صمیمیت و نیاز به آن ، ایجاد پیوند ازدواج را فراهم میسازد.
در این دوران رشد جسمی هرچند نسبت به سالهای قبل از سرعت کمتری برخوردار است و ما شاهد تغییرات جسمی از آن دسته که در سالهای کودکی و نوجوانی دیده میشود، نیستیم، اما رشد متوقف نشده و بروز تغییرات با آهنگ کندتری ادامه دارد. رشد فکری و رشد روانی کم کم به حالت پختگی نزدیکتر میشود، جریان فکر حول و حوش مسائل عمیقتر میچرخد و فرد دید دقیق و عمیقتری نسبت به زندگی پیدا میکند. هرچند در این رابطه باز میان افراد تفاوتهایی وجود دارد و افراد مختلف در سنین مختلف به آن حد رشدی فکری پخته بزرگسالی دست پیدا میکنند و گاه ممکن است برخی افراد آن پختگی لازم را هرگز بدست نیاورند.
بزرگسالی در کنار تغییراتی که برای فرد به همراه دارد، نقشها و مسئولیتهای جدیدی را برای فرد ایجاد میکند. پس از ازدواج زن و مرد باید بیاموزند که خود را با ضرورتها و مسئولیتهای جدید انطباق دهند. با تولد فرزند این دامنه وسیعتر میشود و مسئولیتهای آنها بیشتر میگردد. نقش همسری، نقش پدر یا مادری ، نقش شغلی از نقشها و مسئولیتهای اصلی این دوران هستند. با توجه به دیگر ویژگیهای شخصیتی برخی افراد نقشهای متعدد دیگری برای خود ایجاد میکنند، مثل عضویت در گروههای خاص فرهنگی، ورزشی، علمی و … و فعالیتهای دیگر.
سنین میانی بزرگسالی یعنی حدود 50-40 سالگی بارورترین دوره زندگی افراد به شمار میرود. روان شناسان مختلف از جمله یونگ اهمیت ویژهای به سن 40 سالگی قائل بودند و معتقد بودند که در این حول و حوش افراد میتوانند به هماهنگی کامل فکری دست پیدا کنند.
مردها در سنین 40-50 سالگی در اوج فعالیتهای شغلی خود هستند. زنها نیز که معمولا بچههایشان بزرگتر شدهاند، مسئولیت کمتری در خانه دارند و بنابراین میتوانند وقت بیشتری را صرف یک کار حرفهای یا فعالیتهای اجتماعی بکنند. در واقع این همان گروه سنی است که خواه از نظر قدرت و خواه از نظر مسئولیت جامعه را میگرداند.
فعالیت و زایندگی و ثمربخشی فرد در این دوره حائز اهمیت فراوانی است. هم از لحاظ احساس رضایت و خشنودی که در همین دوره برای فرد ایجاد میکند و هم از لحاظ تاثیری که بر بهداشت روانی دوران سالمندی دارد. سالمندانی که در این دوران باروری بیشتری داشته و احساس رضایت از گذشته خود میکنند، سالمتر و شادابتر از بقیه سالمندان هستند که احیانا رضایتی از این دوران نداشتهاند.
بحرانهای دوه بزرگسالی
در این دوران نیز همچون دوران رشدی دیگر به سبب تغییراتی که در فرد اتفاق میافتد، بحرانهایی مطرح بوده است. یکی از مراحل مهم بحرانی ، مرحله انتقال به بزرگسالی است که حول و حوش 30 سالگی برای فرد اتفاق میافتد. در برخی افراد این بحران با شدت بیشتری دیده میشود. فرد معمولا تلاش میکند، انتخابها و تصمیمهای خود را مرور و وارسی کند و درستی یا نادرستی آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. در صورتی که فرد انتخابها و اعمال گذشته خود را مطابق با معیارهای فعلی خود ارزیابی نکند، دچار آشفتگیهایی میشود. واکنشهای افراد در مقابل این ارزیابیها متفاوت است. برخی افراد به چالشهایی دست میزنند تا به طریقی این بحران را پشت سر بگذارند.
بحران دیگر به بحران میانسالی معروف است که حول و حوش 40 سالگی اتفاق میافتد و در صورتی که به شیوه مناسبی حل و فصل شود، تغییرات ثمربخشی را به ویژه از لحاظ روانی _ فکری و دیگر فعالیتها برای فرد به همراه خواهد داشت. توجه به این نکته مفید خواهد بود، اگر بدانیم که اکثر نظریات معروف در این دوران ارائه شده است. سن 40 سالگی هم از لحاظ پژوهشهای روان شناختی و هم از دید ادیاناهمیت ویژهای دارد. (4)
سالمندی
برای تعیین سن سه ضابطه وجود دارد:
سن زمانی یا سن تقویمی که سن افراد را از بدو تولد تا زمان حال میسنجند و همان سن شناسنامه است.
سن فیزیولژیک که بر پایه دگرگونیهای فیزیولژیک و تحولات ناشی از بیماریهای مختلف استوار است. چه بسیار افراد کمسال که از نظر سن فیزیولژیک سالمند هستند ” یعنی فرسودهتر از سن تقویمی خود هستند ” و چه بسا افراد مسن که از نیروی جوانی برخوردارند.
سن روانی که بر اساس حالات عاطفی و هیجانی و نیروی روانی سنجیده میشود و معمولا با سن فیزیولژیک تطابق دارد.
سن فیزیولژیک که بر پایه دگرگونیهای فیزیولژیک و تحولات ناشی از بیماریهای مختلف استوار است. چه بسیار افراد کمسال که از نظر سن فیزیولژیک سالمند هستند ” یعنی فرسودهتر از سن تقویمی خود هستند ” و چه بسا افراد مسن که از نیروی جوانی برخوردارند.
سن روانی که بر اساس حالات عاطفی و هیجانی و نیروی روانی سنجیده میشود و معمولا با سن فیزیولژیک تطابق دارد.
سازمان جهانی تندرستی دوران مختلف زندگی را پس از گذشتن از سن بلوغ بر اساس سن تقویمی چنین طبقهبندی کرده است: از 35 سالگی تا 59 سالگی میانسالی، از 60 سالگی تا 74 سالگی مسنی، از 75 سالگی تا 90 سالگی پیری و از 90 سالگی به بالا خیلی پیر.
نظریات توصیفی دوران سالمندی
در تعریف و شرح مشخصات فیزیولژیک دوره سالمندی دانشمندان نظریات گوناگونی ارائه دادهاند:
نظریات توصیفی دوران سالمندی
در تعریف و شرح مشخصات فیزیولژیک دوره سالمندی دانشمندان نظریات گوناگونی ارائه دادهاند:
مچنیکوف میگوید: سالمندی عبارت است از عوارض عفونی مزمنی که با ناتوانی و استحاله ” ناتوانی در ترمیم عناصر از دست رفته ” و افزایش بیگانه خوارها همراه است.
استرهلر میگوید: سالمندی دگرگونیهای تدریجی در ساخت و ترکیب موجود زنده است و دارای این ویژگی است که تغییرات گسترده و درونی است و گرایش به پیشرفت دارد و بالاخره بهسوی فساد و اضمحلال پیش میرود.
استرهلر میگوید: سالمندی دگرگونیهای تدریجی در ساخت و ترکیب موجود زنده است و دارای این ویژگی است که تغییرات گسترده و درونی است و گرایش به پیشرفت دارد و بالاخره بهسوی فساد و اضمحلال پیش میرود.
آشوف با مطالعه و کالبدگشایی 400 مورد افراد بالاتر از 65 سال در سال 1937 میلادی اعلام کرد ” مرگ طبیعی وجود ندارد ” و کالبدگشاییها نشان دادهاند که علت مرگ بیماری بوده است و نه پیری.
بر خلاف آشوف، وارتین میگوید: مرگ و میر افراد مسن بهعلت کهولت است. اخیرا نظریات مختلف دیگری نیز مطرح شدهاند از جمله تغییرات رشتههای کلاژن بافت همبند، نظریه تغییرات مولکولی در ساختمان سلولها و بالاخره نظریه وراثت که میگوید یکی از مهمترین علل تاخیر یا تسریع علایم پیری وراثت است.
نشانههای پیری
با اینکه در 70 درصد افراد مسن تصلب شرائین ” آترواسکلروز ” یا فشار خون وجود دارد امروزه ثابت شده است که آترواسکلروز تنها در اثر بالا رفتن سن بهوجود نمیآید و عوامل دیگری از قبیل بهداشت محیط و مسائل بومشناختی (اکولوژیک)، کمی تحرک و ترس و وحشت و هیجانات و مصرف برخی مواد غذایی مانند چربیها و قهوه در به وجود آمدن آن از اهمیت خاصی برخوردارند. بیماریهای دوران پیری از سن 60 و 65 سالگی رفته رفته خودنمایی میکنند. عوارض عروقی و قلبی در سنین بالای زندگی شایعتر هستند و سکته مغزی و قلبی بهعلت گرفتگی عروق انتهایی در قلب و مغز گرچه در جوانان نیز دیده میشود ولی در سالمندان بیشتر است. بیماریهای استخوانی و مفصلی بخصوص پوکی استخوانی (اوستئوپوروز) به علت کم شدن قدرت جذب کلسیم و ویتامین D پیش میآید و در کنار آن بیماریهای مفصلی نظیر آرتریت روماتوئید، نرماستخوانی و تغییرات استخوانی مهرههای گردن که به علت فشار بر شبکه عصب بازویی ایجاد دردهای مبهم در دستها میکند زیاد دیده میشود.
در 90 درصد سالمندان بیماریهای دستگاه تنفسی بخصوص پارگی حبابچههای ششی (آمفیزم) و برونشیت مزمن دیده میشود. این عوارض از یکسو به علت تقلیل جذب اکسیژن موجب تنگی نفس میشود و از سوی دیگر خود موجب کاهش جذب اکسیژن میشود و نارساییهای قلبی را شدت میبخشد. همچنین کلیهها، کبد و لوله گوارش در سالمندان دستخوش تغییراتی میشوند که مراقبتهای خاصی ایجاب میکنند. از میان بیماریهای غدههای مترشح داخلی، بیماری قند ” دیابت ” بهخصوص نزد سالمندان پرخور و الکلیهای مسن بهمیزان در حدود 15 درصد شیوع دارد. علت این بیماری خرابی جزایر لانگرهانس لوزالمعده است. بیماریهای بدخیم و سرطانها در دوران سالمندی بیش از سایر دورانهای زندگی دیده میشوند.
اختلالات حواس پنجگانه و سلسله اعصاب مرکزی موجب کاهش سرعت انتقال و عدم بروز بهموقع بازتابها و در نتیجه افزایش سوانح در پیران میشود. قدرت تطابق عدسی چشم به مرور تقلیل پیدا میکند که سبب پیرچشمی و ضعف دید چشم میگردد. گوشها رفته رفته سنگین میشود و صداها بهخوبی شنیده نمیشوند. حس لامسه و چشایی و بویایی کمتر آسیب میبیند ولی ضعف قدرت بینایی و شنوایی درک مسائل روزمره را دچار اشکال ساخته لذا رابطه شخص مسن با جامعه مختل میشود. آرتریواسکلروز عروق مغزی سبب میشود که حافظه شخص مسن مختل شود. ابتدا قدرت حافظه نزدیک کاهش مییابد و شخص از بخاطر سپردن آنچه با آن برخورد میکند عاجز میماند بعدها حافظه دور نیز کاستی مییابد و بعضی خاطرات گذشته فراموش میشود و شخص قدرت بهخاطر آوردن قسمتهایی از خاطرات گذشته را از دست میدهد. گاهی شخص سالمند نسبت به افراد یا مناظر ناشناخته احساس آشنایی میکند.
در بعضی از موارد در افراد سالمند نوعی جنون که آن را جنون پیری مینامند پیش میآید. این بیماران زودرنج، حساس، تحریکپذیر و گاهی بیتفاوتاند. حس حسادت و محرومیت شدید داشته و دچار بیقراری، بیخوابی و کمبود درک میشوند. حالت افسردگی در چهره آنان نمایان است. بالاخره ممکن است زوال عقل و حالات پرخاشگرانه جنون و دیوانگی در آنها پیدا شود. در بعضی سالمندان بحرانهای تیرگی شعور و هذیان ظاهر میشود و منگی ناگهانی، احساس تنهایی روانی و هذیان و توهم پیش میآید.
در میان این عوارض افسردگی ناشی از بازنشستگی و احساس پوچی شخص سالمند را زیر فشار روانی قرار میدهد که باید با فراهم کردن فعالیتهای اجتماعی آنها را برطرف ساخت. لازم به تذکر است که برخلاف این گروه افراد سالخورده دیگری را میتوان یافت که با وجود ابتلا به ناتوانیهای جسمی بهترین آثار علمی و ادبی خود را در دوران پیری و حتی در آخرین روزهای حیات تهیه و تنظیم کرده و تجربیات ذیقیمت خویش را به نسل بعد تقدیم داشتهاند. از آن جمله میتوان ویکتور هوگو، گوته، جوزپه وردی و بسیاری از دانشمندان و نویسندگان بزرگ را نام برد.
پیری زودرس
اگر علایم و عوارض دوران سالمندی قبل از سن 60 سالگی ظاهر شود آن را پیری زودرس نامند. عوامل مختلفی در سرعت روند پیری دخالت دارند مانند مسائل اجتماعی شامل فشارهای اقتصادی، مشکلات زندگی، قحطی، قتل و غارت، جنگ و خشونت، اختلافات طبقاتی و نژادی، وجود بیعدالتی در اجتماع و بالاخره نبودن تامین آینده. گاه علت پیری زودرس به بهداشت شخصی مربوط میشود که از آن جمله میتوان فقر و گرسنگی، غنا و پرخوری، شب زندهداری، اعتیاد به مواد مخدر و دخانیات و مسکرات، غم و غصه، عیاشی و ولگردی، بیکاری و نگرانی از آینده و غیره … را نام برد. در این میان فعالیتهای مغزی بیش از حد بخصوص اگر با نگرانی همراه باشد خیلی زود شخص را به عوارض پیری دچار خواهد ساخت.
راههای پیشگیری از پیری زودرس
برای جلوگیری از بروز پیری زودرس دانشمندان پیشنهادهای متعددی ارائه کردهاند از آن جمله میتوان پیوند بیضه حیوانات برای برخورداری از هورمونهای مردانه، تزریق عصاره جفت، سرم (سروم) مگوهولتز، تزریق عصاره بافتهای جنینی، تزریق مایع مشیمه (مایعی که درون کیسهای به همین نام قرار دارد و جنین در آن غوطهور است) و همچنین تزریق عصاره قلب، کلیه و طحال افراد سالمی که در تصادف کشته شدهاند و غیره را نام برد. البته هیچیک از تمهیدات فوق نتوانسته است اثرات مطلوب قابل توجهی بهبار آورد ولی بکار بستن دستورهای زیر اثرات مطلوبی برای به تاخیر انداختن علایم پیری و عوارض دوره سالمندی دارد مشروط بر اینکه همیشه رعایت شود.
چناچه این اصول از دوران کودکی مورد نظر قرار گرفته و عمل شود اثرات بسیار نیکویی در دوران سالمندی خواهد داشت.
1. مصرف مقدار مناسب کالری برای تولید انرژی لازم با مراعات کمخوری و در عین حال جلوگیری از گرسنگی و بخصوص جلوگیری از تشنگی.
2. ننوشیدن فراوردههای الکلی.
3. خودداری از مصرف توتون، تنباکو و سیگار، چپق یا پیپ و حتی قلیان.
4. خودداری از مصرف مواد مخدر و خوابآورها و محرکها.
5. خودداری از مصرف قهوه و کاکائو زیرا این مواد موجب بالا رفتن چربیهای خون میشوند همچنین مصرف هرچه کمتر مواد چربی بخصوص چربیهایی که در حرارت معمولی جامد هستند. مصرف متعادل چربیهای مایع مانند روغن زیتون و روغنهای گیاهی دیگر که در حرارت معمولی مایع هستند به مقدار پانزده گرم در روز مفید است و چون حاوی ویتامینهای محلول در روغن میباشد برای انجام بعضی از فعل و انفعالات بدن مثل انعقاد خون، جذب کلسیم و . . . ضرورت دارند. باید یادآور شد که مصرف روغنهای معدنی نظیر پارافین مایع زیانبخش است.
6. امساک در مصرف مواد قندی بخصوص قند سفید (ساکاروز)
7. بطور متوسط 8 ساعت خواب در شبانهروز.
8. رعایت تعادل بین کار جسمی و فعالیت روانی.
9. استفاده از ویتامینها از ابتدای تولد در دوران رشد و میانسالی و سالمندی.
10. استفاده از املاح منیزیوم چرا که منیزیوم در تولید بعضی از آنزیمهای حیاتی که در دوران پیری دچار کاهش میشوند و در سوخت و ساز تولید انرژی اهمیت بسزایی دارند بسیار موثر است.
11. فراهم کردن امکانات آرامش روانی.
مسائل درمانی سالمندان
با آنچه گذشت فعالیت دستگاههای مختلف بدن سالمندان با جوانان و میانسالان تفاوتهایی دارد که بدون توجه به اصول یاد شده در درمان آنها موفقیتی بدست نمیآید. این تفاوتها ممکن است مربوط به نارسایی جریان خون، اختلال در ترشح ادرار و دفع کلیوی، اختلالات سوخت و ساز (مثلا کم شدن فعالیت آنزیمهای حیاتی که برای سوخت و ساز بدن لازماند) و یا به علت رفع نشدن به موقع یا تاخیر در دفع دارو از راه ادرار باشد که سبب پیدایش سریع عوارض جانبی دارو و موجب مسمومیت و واکنشهای نامطلوب میشود. بیماران مسن بعلت ابتلا به اختلالهای مختلف معمولا داروهای متعددی مصرف میکنند که این خود خطر ناسازگاریهای داروها را با یکدیگر بههمراه دارد.
تشخیص عوارض جانبی داروها در افراد مسن مشکلتر است چرا که افراد پیر در بیشتر موارد دچار گیجی، بیاشتهایی، اختلالات گوارشی و لرزش و … میباشند که ممکن است با عوارض دارو اشتباه شوند. از طرف دیگر به علت ضعف دید چشم مشکل میتوانند دستورات دارویی را بخوانند و بعلت ضعف شنوایی دستورات شفاهی را هم بهخوبی نمیشنوند و همچنین بعلت کمبود حافظه ممکن است دستورات را فراموش کنند و یا به درستی بکار نبندند. افراد مسن در اثر تحلیل ماهیچهای و کم شدن حجم بدن باید مقدار کمتری دارو مصرف کنند، همچنین بهسبب اختلال اعمال قلب، کبد و کلیه باید در مصرف خوابآورها، آرام بخشها، داروهای ضد افسردگی و داروهای ضد تشنج (که بیشتر برای درمان لرزشها بکار میروند) بسیار محتاط بود زیرا مقداری که برای جوانان مصرف میشود در افراد مسن ممکن است موجب مسمومیت شود.
داروهایی که برای اختلالهای قلبی بکار میروند نظیر دیژیتال و کینیدین و بسیاری ازداروهای قلبی دیگر در افراد مسن دارای نیمه عمر طولانیترند لذا به مقدار کمتری تجویز میشوند. داروهای ضد انعقاد مانند آسپرین، چون ممکن است موجب خونرویهای شدید شوند باید بهمقدار کمتر و تحت کنترل دقیق آزمایشگاهی و شمارش تعداد پلاکتها تجویز شوند. به هر حال درمان افراد مسن باید با احتیاط بیشتری همراه باشد و بخصوص باید از مصرف خود سرانه داروها در دوران پیری خودداری شود، ضمنا پرستاری از سالمندان که خود رشتهای تخصصی در پرستاری است از اهمیت خاصی برخوردار است که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. (5)
راهکار های روبرویی با بازنشستگی
– بازنشستگی و سالمندی سال های رشد و کمال است ، سال های بلوغ ، زمان تغییر به سوی مسیری جدید .به معنای فرصت برای اینکه هر طوری که شما می خواهید باشید. هر طوری که می خواهید برنامه ریزی کنید. زمان در دست شماست .تازه در شروع نیمه راه زندگی هستید با توشه ای از تجربه، دانش و مهارت های ارزشمند.بالا رفتن سن یکی از مراحل تغییر است، یکی از مراحل رشد که از شروع می شود .در کودکی بیش از ایستادن بارها به زمین افتاده اید. در جوانی بر اثر فقدان دانش و تجربه، اشتباهات و لغزش های زیادی کرده اید. در اوایل بزرگسالی مجبور به یادگیری دانش و حرفه ای بوده اید. مجبور به پذیرش نقش های جدید بودید، نقش همسر، نقش والد ، نقش عروس یا داماد، نقش کارمند، نقش تأمین کننده منابع مالی خانواده، نقش برنامه ریز تحصیلی انتخاب مدرسه ، رشته تحصیلی دانشگاه برای فرزند، نقش نظارت بر امور مالی ، تربیتی ، ارتباطات خانوادگی.
بازنشسته ها چه در پیش رو دارند ؟
– بازنشستگی زمانی برای آزادی و استقلال از مسئولیت های محدود کننده کار ، فرزندان و تحصیلاتشان.
– آزادید که هر کجا و هر زمان که بخواهید سفر کنید و با هر کس که دلتان می خواهد معاشرت کنید.
– دیگر فرزندانتان کوچک و دست و پا گیر نیستند.
– مجبور نیستید گزارش کار خود را رأس موعد مقرر تحویل رئیستان دهید.
– اگر هنوز فرزندان کوچک ، نوجوان و جوانی دارید می توانید شاهد رشد و شکوفایی آن ها باشید.
– اگر صاحب نوه ای هستید شادیها و خنده های آنان را می بینید و با آن ها کودکانه بازی می کنید و لذتی که در دوران اشتغال محروم از دیدن فرزندتان بودید جبران می کنید.
– اگر والدین و اقوام نزدیکی را هنوز در کنار خود دارید فرصت را مغتنم دارید، از تجارب آنها استفاده کنید و از خدمت و مراقبت و مصاحبت آنها لذتی وافر ببرید.
– زندگی زناشویی، طی سال های اشتغال عجولانه، بی تجربه، مملو از دغدغه های جوراجور و با هراس باروری همراه بود. لیکن در سالهای سالمندی با امنیت خاطر بیشتر و فارغ از دغدغه های دوران جوانی و میانسالی و با توشه ای از تجربه و دانش همزیستی زناشویی می توان ماه عسل و زندگی دوباره را شروع کرد.
– در این دوران زمان بیشتری برای تمرینات ورزشی ، تغذیه بهتر و رسیدگی بیشتر به وضعیت سلامت جسم و روحی خود دارید.
– شما فرصت بیشتری برای شناخت و درک عمیق تر ذهن و روح ، عواطف و احساسات خود دارید با مروری به گذشته، کارنامه زندگی خود را ورق بزنید و از یادآوری خاطرات خوب لذت ببرید و خاطرات و تجارب ناخوشایند خود را تجزیه و تحلیل کرده و از آنها بیاموزید.
– شما حتی فرصت بازگشت به پشت میزهای دانشگاه را دارید چرا که این میزها احساس جوانی ، سرزندگی ، رشد و کمال را در انسان زنده می کند.
– اگر از شغلتان ناراضی بوده اید فرصتی برای یک شغل مورد نظرتان را می یابید.
– جامعه شناسان دو رخداد زندگی که به آسیب روحی می انجامد و هم ایجاد استرس می کند و تغییراتی را در الگوی زندگی پدید می آورد را شناسایی کرده اند، بازنشستگی بعنوان اولین ضربه روحی و مرگ همسر دومین آن ذکر شده ، امروزه سالمندان می توانند با برنامه ریزی برای دوران بازنشستگی این وقایع را بشناسند و اثر آن برطرف نموده و یا کاهش دهند.
باتوجه به بالا رفتن سطح سلامت و امید به زندگی افراد جامعه، مسئولین جامعه می بایست برنامه ریزی خاصی برای سالمندان از جمله موارد زیر انجام دهند.
1- گسترش بیمه های تکمیلی برای بازنشستگان ، فرزندان و والدین آنها مشابه با شاغلین
2- فراهم نمودن امکانات ورزشی ، رفاهی وتفریحی و برگزاری تورهای مسافرتی داخل و خارج از کشور با تخفیف های ویژه
3- استفاده از وام های کم بهره
4- چک آپ های مستمر و منظم جسمی و روانی
5- تهیه بروشورهای بهداشت و سلامت جسم و روان و تغذیه سالم
6- برگزاری کارگاه های آموزشی برای شاغلین در آستانه بازنشستگی برای آشنایی با روشهای مقابله با استرس و افسردگی و برنامه ریزی دوران بازنشستگی
7- استفاده از توانمندی های علمی ، پژوهشی و اجرایی بازنشستگان در زمینه های مختلف
منابع :
1- “Introduction to Developmental Psychology”, Kendra Van Wagner,
http://psychology.about.com/
2- سایت کلینیک فراروان
3- موسسۀ روانشناختی کاریزما مشاور
4- دانشنامه رشد
با اینکه در 70 درصد افراد مسن تصلب شرائین ” آترواسکلروز ” یا فشار خون وجود دارد امروزه ثابت شده است که آترواسکلروز تنها در اثر بالا رفتن سن بهوجود نمیآید و عوامل دیگری از قبیل بهداشت محیط و مسائل بومشناختی (اکولوژیک)، کمی تحرک و ترس و وحشت و هیجانات و مصرف برخی مواد غذایی مانند چربیها و قهوه در به وجود آمدن آن از اهمیت خاصی برخوردارند. بیماریهای دوران پیری از سن 60 و 65 سالگی رفته رفته خودنمایی میکنند. عوارض عروقی و قلبی در سنین بالای زندگی شایعتر هستند و سکته مغزی و قلبی بهعلت گرفتگی عروق انتهایی در قلب و مغز گرچه در جوانان نیز دیده میشود ولی در سالمندان بیشتر است. بیماریهای استخوانی و مفصلی بخصوص پوکی استخوانی (اوستئوپوروز) به علت کم شدن قدرت جذب کلسیم و ویتامین D پیش میآید و در کنار آن بیماریهای مفصلی نظیر آرتریت روماتوئید، نرماستخوانی و تغییرات استخوانی مهرههای گردن که به علت فشار بر شبکه عصب بازویی ایجاد دردهای مبهم در دستها میکند زیاد دیده میشود.
در 90 درصد سالمندان بیماریهای دستگاه تنفسی بخصوص پارگی حبابچههای ششی (آمفیزم) و برونشیت مزمن دیده میشود. این عوارض از یکسو به علت تقلیل جذب اکسیژن موجب تنگی نفس میشود و از سوی دیگر خود موجب کاهش جذب اکسیژن میشود و نارساییهای قلبی را شدت میبخشد. همچنین کلیهها، کبد و لوله گوارش در سالمندان دستخوش تغییراتی میشوند که مراقبتهای خاصی ایجاب میکنند. از میان بیماریهای غدههای مترشح داخلی، بیماری قند ” دیابت ” بهخصوص نزد سالمندان پرخور و الکلیهای مسن بهمیزان در حدود 15 درصد شیوع دارد. علت این بیماری خرابی جزایر لانگرهانس لوزالمعده است. بیماریهای بدخیم و سرطانها در دوران سالمندی بیش از سایر دورانهای زندگی دیده میشوند.
اختلالات حواس پنجگانه و سلسله اعصاب مرکزی موجب کاهش سرعت انتقال و عدم بروز بهموقع بازتابها و در نتیجه افزایش سوانح در پیران میشود. قدرت تطابق عدسی چشم به مرور تقلیل پیدا میکند که سبب پیرچشمی و ضعف دید چشم میگردد. گوشها رفته رفته سنگین میشود و صداها بهخوبی شنیده نمیشوند. حس لامسه و چشایی و بویایی کمتر آسیب میبیند ولی ضعف قدرت بینایی و شنوایی درک مسائل روزمره را دچار اشکال ساخته لذا رابطه شخص مسن با جامعه مختل میشود. آرتریواسکلروز عروق مغزی سبب میشود که حافظه شخص مسن مختل شود. ابتدا قدرت حافظه نزدیک کاهش مییابد و شخص از بخاطر سپردن آنچه با آن برخورد میکند عاجز میماند بعدها حافظه دور نیز کاستی مییابد و بعضی خاطرات گذشته فراموش میشود و شخص قدرت بهخاطر آوردن قسمتهایی از خاطرات گذشته را از دست میدهد. گاهی شخص سالمند نسبت به افراد یا مناظر ناشناخته احساس آشنایی میکند.
در بعضی از موارد در افراد سالمند نوعی جنون که آن را جنون پیری مینامند پیش میآید. این بیماران زودرنج، حساس، تحریکپذیر و گاهی بیتفاوتاند. حس حسادت و محرومیت شدید داشته و دچار بیقراری، بیخوابی و کمبود درک میشوند. حالت افسردگی در چهره آنان نمایان است. بالاخره ممکن است زوال عقل و حالات پرخاشگرانه جنون و دیوانگی در آنها پیدا شود. در بعضی سالمندان بحرانهای تیرگی شعور و هذیان ظاهر میشود و منگی ناگهانی، احساس تنهایی روانی و هذیان و توهم پیش میآید.
در میان این عوارض افسردگی ناشی از بازنشستگی و احساس پوچی شخص سالمند را زیر فشار روانی قرار میدهد که باید با فراهم کردن فعالیتهای اجتماعی آنها را برطرف ساخت. لازم به تذکر است که برخلاف این گروه افراد سالخورده دیگری را میتوان یافت که با وجود ابتلا به ناتوانیهای جسمی بهترین آثار علمی و ادبی خود را در دوران پیری و حتی در آخرین روزهای حیات تهیه و تنظیم کرده و تجربیات ذیقیمت خویش را به نسل بعد تقدیم داشتهاند. از آن جمله میتوان ویکتور هوگو، گوته، جوزپه وردی و بسیاری از دانشمندان و نویسندگان بزرگ را نام برد.
پیری زودرس
اگر علایم و عوارض دوران سالمندی قبل از سن 60 سالگی ظاهر شود آن را پیری زودرس نامند. عوامل مختلفی در سرعت روند پیری دخالت دارند مانند مسائل اجتماعی شامل فشارهای اقتصادی، مشکلات زندگی، قحطی، قتل و غارت، جنگ و خشونت، اختلافات طبقاتی و نژادی، وجود بیعدالتی در اجتماع و بالاخره نبودن تامین آینده. گاه علت پیری زودرس به بهداشت شخصی مربوط میشود که از آن جمله میتوان فقر و گرسنگی، غنا و پرخوری، شب زندهداری، اعتیاد به مواد مخدر و دخانیات و مسکرات، غم و غصه، عیاشی و ولگردی، بیکاری و نگرانی از آینده و غیره … را نام برد. در این میان فعالیتهای مغزی بیش از حد بخصوص اگر با نگرانی همراه باشد خیلی زود شخص را به عوارض پیری دچار خواهد ساخت.
راههای پیشگیری از پیری زودرس
برای جلوگیری از بروز پیری زودرس دانشمندان پیشنهادهای متعددی ارائه کردهاند از آن جمله میتوان پیوند بیضه حیوانات برای برخورداری از هورمونهای مردانه، تزریق عصاره جفت، سرم (سروم) مگوهولتز، تزریق عصاره بافتهای جنینی، تزریق مایع مشیمه (مایعی که درون کیسهای به همین نام قرار دارد و جنین در آن غوطهور است) و همچنین تزریق عصاره قلب، کلیه و طحال افراد سالمی که در تصادف کشته شدهاند و غیره را نام برد. البته هیچیک از تمهیدات فوق نتوانسته است اثرات مطلوب قابل توجهی بهبار آورد ولی بکار بستن دستورهای زیر اثرات مطلوبی برای به تاخیر انداختن علایم پیری و عوارض دوره سالمندی دارد مشروط بر اینکه همیشه رعایت شود.
چناچه این اصول از دوران کودکی مورد نظر قرار گرفته و عمل شود اثرات بسیار نیکویی در دوران سالمندی خواهد داشت.
1. مصرف مقدار مناسب کالری برای تولید انرژی لازم با مراعات کمخوری و در عین حال جلوگیری از گرسنگی و بخصوص جلوگیری از تشنگی.
2. ننوشیدن فراوردههای الکلی.
3. خودداری از مصرف توتون، تنباکو و سیگار، چپق یا پیپ و حتی قلیان.
4. خودداری از مصرف مواد مخدر و خوابآورها و محرکها.
5. خودداری از مصرف قهوه و کاکائو زیرا این مواد موجب بالا رفتن چربیهای خون میشوند همچنین مصرف هرچه کمتر مواد چربی بخصوص چربیهایی که در حرارت معمولی جامد هستند. مصرف متعادل چربیهای مایع مانند روغن زیتون و روغنهای گیاهی دیگر که در حرارت معمولی مایع هستند به مقدار پانزده گرم در روز مفید است و چون حاوی ویتامینهای محلول در روغن میباشد برای انجام بعضی از فعل و انفعالات بدن مثل انعقاد خون، جذب کلسیم و . . . ضرورت دارند. باید یادآور شد که مصرف روغنهای معدنی نظیر پارافین مایع زیانبخش است.
6. امساک در مصرف مواد قندی بخصوص قند سفید (ساکاروز)
7. بطور متوسط 8 ساعت خواب در شبانهروز.
8. رعایت تعادل بین کار جسمی و فعالیت روانی.
9. استفاده از ویتامینها از ابتدای تولد در دوران رشد و میانسالی و سالمندی.
10. استفاده از املاح منیزیوم چرا که منیزیوم در تولید بعضی از آنزیمهای حیاتی که در دوران پیری دچار کاهش میشوند و در سوخت و ساز تولید انرژی اهمیت بسزایی دارند بسیار موثر است.
11. فراهم کردن امکانات آرامش روانی.
مسائل درمانی سالمندان
با آنچه گذشت فعالیت دستگاههای مختلف بدن سالمندان با جوانان و میانسالان تفاوتهایی دارد که بدون توجه به اصول یاد شده در درمان آنها موفقیتی بدست نمیآید. این تفاوتها ممکن است مربوط به نارسایی جریان خون، اختلال در ترشح ادرار و دفع کلیوی، اختلالات سوخت و ساز (مثلا کم شدن فعالیت آنزیمهای حیاتی که برای سوخت و ساز بدن لازماند) و یا به علت رفع نشدن به موقع یا تاخیر در دفع دارو از راه ادرار باشد که سبب پیدایش سریع عوارض جانبی دارو و موجب مسمومیت و واکنشهای نامطلوب میشود. بیماران مسن بعلت ابتلا به اختلالهای مختلف معمولا داروهای متعددی مصرف میکنند که این خود خطر ناسازگاریهای داروها را با یکدیگر بههمراه دارد.
تشخیص عوارض جانبی داروها در افراد مسن مشکلتر است چرا که افراد پیر در بیشتر موارد دچار گیجی، بیاشتهایی، اختلالات گوارشی و لرزش و … میباشند که ممکن است با عوارض دارو اشتباه شوند. از طرف دیگر به علت ضعف دید چشم مشکل میتوانند دستورات دارویی را بخوانند و بعلت ضعف شنوایی دستورات شفاهی را هم بهخوبی نمیشنوند و همچنین بعلت کمبود حافظه ممکن است دستورات را فراموش کنند و یا به درستی بکار نبندند. افراد مسن در اثر تحلیل ماهیچهای و کم شدن حجم بدن باید مقدار کمتری دارو مصرف کنند، همچنین بهسبب اختلال اعمال قلب، کبد و کلیه باید در مصرف خوابآورها، آرام بخشها، داروهای ضد افسردگی و داروهای ضد تشنج (که بیشتر برای درمان لرزشها بکار میروند) بسیار محتاط بود زیرا مقداری که برای جوانان مصرف میشود در افراد مسن ممکن است موجب مسمومیت شود.
داروهایی که برای اختلالهای قلبی بکار میروند نظیر دیژیتال و کینیدین و بسیاری ازداروهای قلبی دیگر در افراد مسن دارای نیمه عمر طولانیترند لذا به مقدار کمتری تجویز میشوند. داروهای ضد انعقاد مانند آسپرین، چون ممکن است موجب خونرویهای شدید شوند باید بهمقدار کمتر و تحت کنترل دقیق آزمایشگاهی و شمارش تعداد پلاکتها تجویز شوند. به هر حال درمان افراد مسن باید با احتیاط بیشتری همراه باشد و بخصوص باید از مصرف خود سرانه داروها در دوران پیری خودداری شود، ضمنا پرستاری از سالمندان که خود رشتهای تخصصی در پرستاری است از اهمیت خاصی برخوردار است که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. (5)
راهکار های روبرویی با بازنشستگی
– بازنشستگی و سالمندی سال های رشد و کمال است ، سال های بلوغ ، زمان تغییر به سوی مسیری جدید .به معنای فرصت برای اینکه هر طوری که شما می خواهید باشید. هر طوری که می خواهید برنامه ریزی کنید. زمان در دست شماست .تازه در شروع نیمه راه زندگی هستید با توشه ای از تجربه، دانش و مهارت های ارزشمند.بالا رفتن سن یکی از مراحل تغییر است، یکی از مراحل رشد که از شروع می شود .در کودکی بیش از ایستادن بارها به زمین افتاده اید. در جوانی بر اثر فقدان دانش و تجربه، اشتباهات و لغزش های زیادی کرده اید. در اوایل بزرگسالی مجبور به یادگیری دانش و حرفه ای بوده اید. مجبور به پذیرش نقش های جدید بودید، نقش همسر، نقش والد ، نقش عروس یا داماد، نقش کارمند، نقش تأمین کننده منابع مالی خانواده، نقش برنامه ریز تحصیلی انتخاب مدرسه ، رشته تحصیلی دانشگاه برای فرزند، نقش نظارت بر امور مالی ، تربیتی ، ارتباطات خانوادگی.
بازنشسته ها چه در پیش رو دارند ؟
– بازنشستگی زمانی برای آزادی و استقلال از مسئولیت های محدود کننده کار ، فرزندان و تحصیلاتشان.
– آزادید که هر کجا و هر زمان که بخواهید سفر کنید و با هر کس که دلتان می خواهد معاشرت کنید.
– دیگر فرزندانتان کوچک و دست و پا گیر نیستند.
– مجبور نیستید گزارش کار خود را رأس موعد مقرر تحویل رئیستان دهید.
– اگر هنوز فرزندان کوچک ، نوجوان و جوانی دارید می توانید شاهد رشد و شکوفایی آن ها باشید.
– اگر صاحب نوه ای هستید شادیها و خنده های آنان را می بینید و با آن ها کودکانه بازی می کنید و لذتی که در دوران اشتغال محروم از دیدن فرزندتان بودید جبران می کنید.
– اگر والدین و اقوام نزدیکی را هنوز در کنار خود دارید فرصت را مغتنم دارید، از تجارب آنها استفاده کنید و از خدمت و مراقبت و مصاحبت آنها لذتی وافر ببرید.
– زندگی زناشویی، طی سال های اشتغال عجولانه، بی تجربه، مملو از دغدغه های جوراجور و با هراس باروری همراه بود. لیکن در سالهای سالمندی با امنیت خاطر بیشتر و فارغ از دغدغه های دوران جوانی و میانسالی و با توشه ای از تجربه و دانش همزیستی زناشویی می توان ماه عسل و زندگی دوباره را شروع کرد.
– در این دوران زمان بیشتری برای تمرینات ورزشی ، تغذیه بهتر و رسیدگی بیشتر به وضعیت سلامت جسم و روحی خود دارید.
– شما فرصت بیشتری برای شناخت و درک عمیق تر ذهن و روح ، عواطف و احساسات خود دارید با مروری به گذشته، کارنامه زندگی خود را ورق بزنید و از یادآوری خاطرات خوب لذت ببرید و خاطرات و تجارب ناخوشایند خود را تجزیه و تحلیل کرده و از آنها بیاموزید.
– شما حتی فرصت بازگشت به پشت میزهای دانشگاه را دارید چرا که این میزها احساس جوانی ، سرزندگی ، رشد و کمال را در انسان زنده می کند.
– اگر از شغلتان ناراضی بوده اید فرصتی برای یک شغل مورد نظرتان را می یابید.
– جامعه شناسان دو رخداد زندگی که به آسیب روحی می انجامد و هم ایجاد استرس می کند و تغییراتی را در الگوی زندگی پدید می آورد را شناسایی کرده اند، بازنشستگی بعنوان اولین ضربه روحی و مرگ همسر دومین آن ذکر شده ، امروزه سالمندان می توانند با برنامه ریزی برای دوران بازنشستگی این وقایع را بشناسند و اثر آن برطرف نموده و یا کاهش دهند.
باتوجه به بالا رفتن سطح سلامت و امید به زندگی افراد جامعه، مسئولین جامعه می بایست برنامه ریزی خاصی برای سالمندان از جمله موارد زیر انجام دهند.
1- گسترش بیمه های تکمیلی برای بازنشستگان ، فرزندان و والدین آنها مشابه با شاغلین
2- فراهم نمودن امکانات ورزشی ، رفاهی وتفریحی و برگزاری تورهای مسافرتی داخل و خارج از کشور با تخفیف های ویژه
3- استفاده از وام های کم بهره
4- چک آپ های مستمر و منظم جسمی و روانی
5- تهیه بروشورهای بهداشت و سلامت جسم و روان و تغذیه سالم
6- برگزاری کارگاه های آموزشی برای شاغلین در آستانه بازنشستگی برای آشنایی با روشهای مقابله با استرس و افسردگی و برنامه ریزی دوران بازنشستگی
7- استفاده از توانمندی های علمی ، پژوهشی و اجرایی بازنشستگان در زمینه های مختلف
منابع :
1- “Introduction to Developmental Psychology”, Kendra Van Wagner,
http://psychology.about.com/
2- سایت کلینیک فراروان
3- موسسۀ روانشناختی کاریزما مشاور
4- دانشنامه رشد