مداخله در سوگ / مریم فرجی
پاسخ به مرگ در مراحل مختلف زندگي
مداخله در سوگ
مریم فرجی ، روانشناس و مشاور
به گزارش میگنا سوگ عبارتست از مجموعه افكار، احساسات و واكنشهايي كه فرد در مواجهه با يك فقدان بروز ميدهد. چرخهاي كه فرد براي پذيرش فقدان طي ميكند چرخه سوگ نام دارد. هنگامي كه فرد قادر نباشد فرآيند طبيعي سوگ را طي نمايد و دچار احساسات دوگانه و تعارض آميز گردد، سوگ عارضهدار به وجود ميآيد.
پاسخ و عکسالعملی به از دست دادن فرد یا چیزی که متعقل به یک گروه خاص است خطاب میشود.
عوارض سوگ ممکن است به از دست دادن تمرکز یا مشکلات جسمی باشد که ابعاد عاطفی، رفتاری، فلسفی یا اجتماعی دارد. سوگ یکی از عوامل ایجاد غم نیز میباشد گریه از بخشهای طبیعی سوگ است که نتیجه تحریک عواطف است که اگر بیش از اندازه باشد موجب مشکلات جسمی و روحی میشود.
به دنبال فجايع و فقدانهايي كه نتيجه وقايع وحشتناك و يا خشونتآميز هستند، طبيعي است با تعداد زيادي از كودكان و بزرگسالان دچار سوگ مواجه باشيم. كمك به فرد سوگوار مقدور نخواهد بود مگر اين كه با تكوين مفهوم مرگ در مراحل مختلف زندگي آشنايي كامل داشته و بتوانيم واكنشهاي طبيعي و غيرطبيعي سوگ را از هم تشخيص بدهيم.
به دو دليل مداخلات مربوط به سوگ را به طور جداگانه از ساير مداخلات مطرح ميكنيم، اول اين كه تجربه فقدان و مرگ عزيزان در فجايع مختلف كاملاً متفاوت است، در برخي موارد افراد تجربه مستقيم اندكي در رابطه با مرگ پيدا ميكنند در حاليكه اموال و متعلقات خود را از دست ميدهند.
دوم اینکه گاه اتفاق ميافتد كه اكثر يا تمامي بازماندگان عزيز يا عزيزاني را از دست مي دهند. دوم به اين دليل كه عقايد و رسوم و آداب مربوط به مرگ در جوامع مختلف كاملاً متفاوت است. همانطور كه خواهيم ديد اين رسوم نقش مهمي در سوگواري افراد دارند، و روش تسهيل روند سوگواري افراد از جامعهاي به جامعه ديگر متفاوت است.
احساسات متداولی که در پی از دست دادن یک فرد با آنها روبرو می شویم.
- بهت زدگی و ناباوری
- فقدان
- گناه و احساس پشیمانی
- احساس بی عدالتی
- حسادت
- خشم
- احساس تنهایی
- احساس آسودگی خاطر
گریه از بخشهای طبیعی سوگ است که نتیجه تحریک عواطف است که اگر بیش از اندازه باشد موجب مشکلات جسمی و روحی میشود
پاسخ به مرگ در مراحل مختلف زندگي
ميزان تكامل عاطفي و شناختي نقش تعيينكنندهاي در درك، تفسير، و برداشت فرد از مفهوم مرگ دارد. درك كودكان از مرگ با ميزان قدرت درك انتزاعي آنان در ارتباط مستقيم است. تا سن پنج سالگي ـ يعني در مرحله جاندارپنداري ـ كودكان ميپندارند كه همه موجودات جاندار هستند، و مرگ را تنها به عنوان نوعي جدايي (همانند خواب) ميپندارند. بين 5 تا 10 سالگي، كودكان به غيرقابل اجتناب بودن مرگ و فنا پي ميبرند، و از مرگ والدين و احتمال بيپناه ماندن خود ميهراسند. حدود 9 تا 10 سالگي كودك درك ميكند كه مرگ براي خود وي و افراد خانوادهاش نيز غيرقابل اجتناب است. معمولاً تا سن بلوغ، كودكان به مفهوم غيرقابل اجتناب بودن، غيرقابل برگشتبودن، و جهان مشمول بودن مرگ پي ميبرند.
در برخي جوامع، والدين تمايل دارند كه از مطرح نمودن مسئله مرگ و صحبت در مورد آن با كودكان خود طفره بروند. چنين واكنشي ممكن است سبب بروز واكنشهاي غير متناسبي در كودكان گردد. در سنين كودكي ممكن است تفكرات جادويي در مورد مرگ وجود داشته باشد، از اين قبيل كه فرد متوفي قادر به شنيدن و ديدن است، و ممكن است كودك با همين ديدگاه، سعي در خشنود ساختن متوفي با اعمال و رفتار خود داشته باشد. دراين زمان کودک بين دو پديده اي که همزمان رخ مي دهد رابطه علت و معلول برقرار مي کند مثلاً اگر به برادرش گفته که او را دوست ندارد، خدا کند بلايي سرش بيايد و تصادفاً نيز برادر وي دراثر سانحه زخمی می شود، مي انديشد که فکر و سخن او باعث حادثه براي برادرش شده است در نتيجه احساس گناه پيدا مي کند.
نوجوانان، با دارابودن قدرت درك انتزاعي، به غيرقابل اجتناب بودن مرگ و نيز اين كه مرگ پايان خط زندگي است پي ميبرند. اما اين بدان مفهوم نيست كه فرد نوجوان با احتمال مرگ خود و عزيزانش به راحتي ميتواند كنار بيايد. برخلاف كودكان و نوجوانان، معمولاً بالغين مسنتر با مسئله نزديك شدن مرگ راحتتر كنار ميآيند.
واكنش در برابر مرگ
هيچ واكنشي در برابر مرگ را نميتوان ”صحيح“ يا ”غلط“ برشمرد. افراد مختلف واكنشهاي متفاوتي از خود بروز ميدهند. واكنشهاي معمولي در كودكان عبارتند از شوك و ناباوري، اعتراض به آنچه اتفاق افتاده، آپاتي، و گاه ادامه فعاليتها بصورت عادي. با گذشت زمان ممكن است ترس و اضطراب به اين حالات افزوده شوند، كودكي كه يكي از بستگان را از دست داده ممكن است همواره نگران از دست دادن والدين باشد.
اختلالات خواب از ساير مشكلات كودك سوگوار هستند، چه به صورت اشكال در به خوابرفتن و چه به صورت اشكال در تداوم خواب. گاهي كودك ميترسد كه اگر به خواب برود و ديگر نتواند بيدار شود. ممكن است كودك مكرراً گريه كند، يا بيتفاوت باشد. گاهي كودك تماماً با خاطرات مربوط به متوفي اشتغال ذهني دارد و با وي همانند سازي ميكند. گاهي كودكان ميخواهند عكس متوفي را ببينند، نامههاي وي برايشان خوانده شود، يا در مورد وي با ايشان صحبت شود. كه اين درخواستها گاه براي بزرگترها مضطربكننده است. بايد به بزرگترها اطمينان دهيم كه اين يكي از راههاي طبيعي كنارآمدن كودكان با مرگ است.
خشم يكي ديگر از احساسات معمول در كودكان سوگوار، خصوصاً پسر بچههاست. كودك ممكن است با تصور اين كه متوفي عمداً وي را تنها گذاشته خشمگين باشد يا اينكه تصور كند خداوند عمداً وي را در چنين شرايط سختي قرار داده است. خشم تا حد زيادي با احساس گناه در ارتباط است.
همانگونه كه ملاحظه ميشود، واكنش نرمال در برابر مرگ طيف وسيعي از علايم را ميتواند در بر بگيرد. در صورتيكه اين واكنش پيچيده و عارضهدار گردد، مثلاً در مواردي كه سوگ تأخيري بسيار شديد يا طولكشنده باشد، بايد به كودك سوگوار كمك كنيم.
در بزرگسالان، به دنبال فقدان، به طور طبيعي انتظارگذار از چند مرحله پياپي سوگ را داريم كه شامل افكار، خشم، چانهزدن، افسردگي و پذيرش فقدان است. همانند كودكان، در بزرگسالان هم نميتوانيم روش خاصي را به عنوان روش ”صحيح“ سوگواري بخوانيم، افراد مختلف واكنشهاي متفاوتي را خواهند داشت.
معمولاً نحوه مرگ و فقدان در جريان زلزله به گونهاي است كه پذيرش آن را براي افراد، اعم از كودك و بزرگسال دشوارتر ميسازد، به دليل اينكه:
مریم فرجی ، روانشناس و مشاور
به گزارش میگنا سوگ عبارتست از مجموعه افكار، احساسات و واكنشهايي كه فرد در مواجهه با يك فقدان بروز ميدهد. چرخهاي كه فرد براي پذيرش فقدان طي ميكند چرخه سوگ نام دارد. هنگامي كه فرد قادر نباشد فرآيند طبيعي سوگ را طي نمايد و دچار احساسات دوگانه و تعارض آميز گردد، سوگ عارضهدار به وجود ميآيد.
پاسخ و عکسالعملی به از دست دادن فرد یا چیزی که متعقل به یک گروه خاص است خطاب میشود.
عوارض سوگ ممکن است به از دست دادن تمرکز یا مشکلات جسمی باشد که ابعاد عاطفی، رفتاری، فلسفی یا اجتماعی دارد. سوگ یکی از عوامل ایجاد غم نیز میباشد گریه از بخشهای طبیعی سوگ است که نتیجه تحریک عواطف است که اگر بیش از اندازه باشد موجب مشکلات جسمی و روحی میشود.
به دنبال فجايع و فقدانهايي كه نتيجه وقايع وحشتناك و يا خشونتآميز هستند، طبيعي است با تعداد زيادي از كودكان و بزرگسالان دچار سوگ مواجه باشيم. كمك به فرد سوگوار مقدور نخواهد بود مگر اين كه با تكوين مفهوم مرگ در مراحل مختلف زندگي آشنايي كامل داشته و بتوانيم واكنشهاي طبيعي و غيرطبيعي سوگ را از هم تشخيص بدهيم.
به دو دليل مداخلات مربوط به سوگ را به طور جداگانه از ساير مداخلات مطرح ميكنيم، اول اين كه تجربه فقدان و مرگ عزيزان در فجايع مختلف كاملاً متفاوت است، در برخي موارد افراد تجربه مستقيم اندكي در رابطه با مرگ پيدا ميكنند در حاليكه اموال و متعلقات خود را از دست ميدهند.
دوم اینکه گاه اتفاق ميافتد كه اكثر يا تمامي بازماندگان عزيز يا عزيزاني را از دست مي دهند. دوم به اين دليل كه عقايد و رسوم و آداب مربوط به مرگ در جوامع مختلف كاملاً متفاوت است. همانطور كه خواهيم ديد اين رسوم نقش مهمي در سوگواري افراد دارند، و روش تسهيل روند سوگواري افراد از جامعهاي به جامعه ديگر متفاوت است.
احساسات متداولی که در پی از دست دادن یک فرد با آنها روبرو می شویم.
- بهت زدگی و ناباوری
- فقدان
- گناه و احساس پشیمانی
- احساس بی عدالتی
- حسادت
- خشم
- احساس تنهایی
- احساس آسودگی خاطر
گریه از بخشهای طبیعی سوگ است که نتیجه تحریک عواطف است که اگر بیش از اندازه باشد موجب مشکلات جسمی و روحی میشود
پاسخ به مرگ در مراحل مختلف زندگي
ميزان تكامل عاطفي و شناختي نقش تعيينكنندهاي در درك، تفسير، و برداشت فرد از مفهوم مرگ دارد. درك كودكان از مرگ با ميزان قدرت درك انتزاعي آنان در ارتباط مستقيم است. تا سن پنج سالگي ـ يعني در مرحله جاندارپنداري ـ كودكان ميپندارند كه همه موجودات جاندار هستند، و مرگ را تنها به عنوان نوعي جدايي (همانند خواب) ميپندارند. بين 5 تا 10 سالگي، كودكان به غيرقابل اجتناب بودن مرگ و فنا پي ميبرند، و از مرگ والدين و احتمال بيپناه ماندن خود ميهراسند. حدود 9 تا 10 سالگي كودك درك ميكند كه مرگ براي خود وي و افراد خانوادهاش نيز غيرقابل اجتناب است. معمولاً تا سن بلوغ، كودكان به مفهوم غيرقابل اجتناب بودن، غيرقابل برگشتبودن، و جهان مشمول بودن مرگ پي ميبرند.
در برخي جوامع، والدين تمايل دارند كه از مطرح نمودن مسئله مرگ و صحبت در مورد آن با كودكان خود طفره بروند. چنين واكنشي ممكن است سبب بروز واكنشهاي غير متناسبي در كودكان گردد. در سنين كودكي ممكن است تفكرات جادويي در مورد مرگ وجود داشته باشد، از اين قبيل كه فرد متوفي قادر به شنيدن و ديدن است، و ممكن است كودك با همين ديدگاه، سعي در خشنود ساختن متوفي با اعمال و رفتار خود داشته باشد. دراين زمان کودک بين دو پديده اي که همزمان رخ مي دهد رابطه علت و معلول برقرار مي کند مثلاً اگر به برادرش گفته که او را دوست ندارد، خدا کند بلايي سرش بيايد و تصادفاً نيز برادر وي دراثر سانحه زخمی می شود، مي انديشد که فکر و سخن او باعث حادثه براي برادرش شده است در نتيجه احساس گناه پيدا مي کند.
نوجوانان، با دارابودن قدرت درك انتزاعي، به غيرقابل اجتناب بودن مرگ و نيز اين كه مرگ پايان خط زندگي است پي ميبرند. اما اين بدان مفهوم نيست كه فرد نوجوان با احتمال مرگ خود و عزيزانش به راحتي ميتواند كنار بيايد. برخلاف كودكان و نوجوانان، معمولاً بالغين مسنتر با مسئله نزديك شدن مرگ راحتتر كنار ميآيند.
واكنش در برابر مرگ
هيچ واكنشي در برابر مرگ را نميتوان ”صحيح“ يا ”غلط“ برشمرد. افراد مختلف واكنشهاي متفاوتي از خود بروز ميدهند. واكنشهاي معمولي در كودكان عبارتند از شوك و ناباوري، اعتراض به آنچه اتفاق افتاده، آپاتي، و گاه ادامه فعاليتها بصورت عادي. با گذشت زمان ممكن است ترس و اضطراب به اين حالات افزوده شوند، كودكي كه يكي از بستگان را از دست داده ممكن است همواره نگران از دست دادن والدين باشد.
اختلالات خواب از ساير مشكلات كودك سوگوار هستند، چه به صورت اشكال در به خوابرفتن و چه به صورت اشكال در تداوم خواب. گاهي كودك ميترسد كه اگر به خواب برود و ديگر نتواند بيدار شود. ممكن است كودك مكرراً گريه كند، يا بيتفاوت باشد. گاهي كودك تماماً با خاطرات مربوط به متوفي اشتغال ذهني دارد و با وي همانند سازي ميكند. گاهي كودكان ميخواهند عكس متوفي را ببينند، نامههاي وي برايشان خوانده شود، يا در مورد وي با ايشان صحبت شود. كه اين درخواستها گاه براي بزرگترها مضطربكننده است. بايد به بزرگترها اطمينان دهيم كه اين يكي از راههاي طبيعي كنارآمدن كودكان با مرگ است.
خشم يكي ديگر از احساسات معمول در كودكان سوگوار، خصوصاً پسر بچههاست. كودك ممكن است با تصور اين كه متوفي عمداً وي را تنها گذاشته خشمگين باشد يا اينكه تصور كند خداوند عمداً وي را در چنين شرايط سختي قرار داده است. خشم تا حد زيادي با احساس گناه در ارتباط است.
همانگونه كه ملاحظه ميشود، واكنش نرمال در برابر مرگ طيف وسيعي از علايم را ميتواند در بر بگيرد. در صورتيكه اين واكنش پيچيده و عارضهدار گردد، مثلاً در مواردي كه سوگ تأخيري بسيار شديد يا طولكشنده باشد، بايد به كودك سوگوار كمك كنيم.
در بزرگسالان، به دنبال فقدان، به طور طبيعي انتظارگذار از چند مرحله پياپي سوگ را داريم كه شامل افكار، خشم، چانهزدن، افسردگي و پذيرش فقدان است. همانند كودكان، در بزرگسالان هم نميتوانيم روش خاصي را به عنوان روش ”صحيح“ سوگواري بخوانيم، افراد مختلف واكنشهاي متفاوتي را خواهند داشت.
معمولاً نحوه مرگ و فقدان در جريان زلزله به گونهاي است كه پذيرش آن را براي افراد، اعم از كودك و بزرگسال دشوارتر ميسازد، به دليل اينكه:
احتمال اينكه مرگي دلخراش باشد بيشتر است.
معمولاً تعداد زيادي افراد در جريان حادثه ميميرند، و افراد شاهد اين مرگها هستند.
تهديد سلامتي پس از فاجعه بازهم وجود دارد (مثل پسلرزههاي قوي)
گاهي يافتن اجساد عزيزان مقدور نيست.
معمولاً تعداد زيادي افراد در جريان حادثه ميميرند، و افراد شاهد اين مرگها هستند.
تهديد سلامتي پس از فاجعه بازهم وجود دارد (مثل پسلرزههاي قوي)
گاهي يافتن اجساد عزيزان مقدور نيست.
مرگهاي دلخراش، مرگ تروماتيك خوانده ميشوند. در اين گونه موارد، واكنشهاي سوگ ممكن است بسيار شديد بوده، و حتي با علايمي از اختلال استرس پس از سانحه همراه باشد، مثلاً افراد از كابوس شبانه رنج ببرند. افزايش اضطراب و گوشبزنگي مفرط در مواردي كه افراد شاهد مرگ دلخراش بودهاند، چندان ناشايع نيست.
نكته ديگر اين است كه فقدانهاي طبيعي مانند مرگ پدربزرگ و مادربزرگ، به دنبال زلزله همچنان محتمل هستند. نبايد انتظار داشته باشيم كه تحمل اين فقدانها براي افراد خاصه كودكان آسان بنمايد. چنين مرگي ميتواند يادآور خاطرات مرگهاي تروماتيك زمان فاجعه باشد.
اقدامات غير دارويي سوگ طبيعي: بدون شك به دنبال زلزله، افراد با فقدانهاي متعددي مواجه ميگردند. به طور طبيعي واكنش سوگ تا دو ماه به طول ميانجامد و انتظار ميرود طي اين دوره فرد به تدريج بر عملكرد اوليه خود بازگردد. يكي از شروط بازگشت به زندگي نرمال، گذار صحيح از مراحل مختلف واكنش سوگ است، بنابراين تسهيل سوگواري در مراحل ابتدايي پس از زلزله، از بروز واكنشهاي سوگ عارضهدار در مراحل بعدي جلوگيري خواهد نمود. در اولين روزهاي پس از بحران، تشويق بازماندگان به حضور در مراسم سوگواري، تشكيل مراسم سوگواري به كمك روحانيون و معتمدين مردم از اقدامات اوليه است.
در ضمن با توجه به اعتقادات و سنن محلي، برگزاري مراسم در زمانهای خاص (از قبيل روز چهلم ـ سالگرد) ميتواند كمك كننده باشد. روحانی تیم حمايـت های روانی- اجتماعی دربلایا که دربرنامه کشوری در مورد آن صحبت شده است، دراين زمينه می تواند کمک کننده باشد.
درفجايع گسترده نياز به وجود تعداد بيشتری روحاني وجود دارد و در صورتي كه آنان توسط روحانی تیم توجيه شده باشند، در كنار اين مراسم ميتوانند بازماندگان را با واكنشهايي كه به طور طبيعي به دنبال بحران ايجاد ميگردند آشنا نموده و آنان را به همكاري با گروههاي حمايتهاي رواني ـ اجتماعي ترغيب نمايند. همچنين از فرصت تجمع داغداران می توان برای برگزاری جلسه آموزش عمومی توسط روانشناسان و روانپزشکان استفاده کرد.
در حين روند سوگواري، بايد به روش هاي مختلف به فرد بازمانده كمك كرد تا مرگ عزيزان خود را بپذيرد و با واقعيت كنار بيايد. مهمترين اصل، كه در بسياري موارد با نيت كمك به فرد بازمانده ـ اعم از خردسال يا بالغ ـ ناديده انگاشته ميشود ارائه اطلاعات صحيح به فرد بازمانده است.
در صورتي كه اطلاعاتي در مورد وضعيت سلامت عزيزان فرد داريم، بايد آن را به فرد منتقل كنيم. به دنبال زلزله، مشاهده ميشود كه نيروهاي امداد با هدف آرامش بخشيدن به فرد بازمانده، در برابر سؤال وي در مورد وضعيت عزيزي كه فوت نموده است به دروغ در مورد زنده بودن و سلامت فرد اطمينان دهي ميشود، و اين در حالي است كه چنين رويكردي فرد را براي سوگ عارضهدار و ساير اختلالات محتمل به دنبال زلزله مستعدتر ميسازد.
در مواردي كه اطلاعي نداريم بايد حتماً به فرد واقعيت عدم وجود اطلاعات دقيق را منتقل كنيم و به وي اطمينان دهيم كه هرگونه اطلاعات جديدي را در اختيارش خواهيم گذاشت. گاه در مركز فاجعه و يا شهرهايي كه مجروحين و بازماندگان بدانها اعزام ميگردند مراكز اطلاعرساني برپا مي شود، و در سالهاي اخير اطلاعات مربوط به بازماندگان در سايتهاي اينترنت قابل دسترسي است، ميتوانيم امكان دسترسي به اطلاعات از اين طريق را به بازماندگان يادآوري كنيم.
به گزارش میگنا بسياري از امدادگران و متخصصين افشاي اخبار ناگوار براي فرد بازمانده خصوصاً كودكان را دشوار مييابند. گاه در چنين موقعيتهايي شك ميكنيم كه آيا ميتوانيم پس از انتقال خبر ناگوار از عهده حمايتهاي لازم براي فرد برآييم يا خير. تمهيداتي از قبيل ارائه اخبار ناگوار در جمع، يعني جايي كه افرادي با مشكلات مشابه حضور دارند و بيان تدريجي واقعيتها، در اين شرايط كمككننده خواهد بود. در صورتي كه از اتفاقاتي كه براي فرد متوفي قبل از مرگ افتاده اطلاع داشته باشيم، ميتوانيم به آرامي آنها را براي بازماندگان وي بازگو نماييم.
بسياري معتقدند كه بهتر است فرد با جنازه عزيزانش روبهرو نشود، اين مسئله خصوصاً در مورد كودكان و در مواردي كه جنازه تا حدي متلاشي شده است صدق ميكند.
بهترين روش اين است كه به فرد اجازه داده شود در صورت تمايل از عزيز از دست رفتهاش خداحافظي كند، اين قاعده در مورد كودكان هم صدق ميكند. آنان اين حق را دارند كه تصميم بگيرند در مراسم سوگواري شركت كنند، با عزيزشان خداحافظي كنند يا خير.
در مواردي كه اجساد متلاشي ميشوند، ميتوان تنها بخشي از جنازه را كه نسبتاً سالم مانده به بازماندگان نشان داد و صحنه مناسبتري را براي ديدن جسد فراهم نمود. در بسياري از موارد افراد ـ اعم از بزرگسال يا خردسال ـ تمايل دارند كه يكي از متعلقات متوفي را به عنوان يادگاري براي خود بردارند، چنين رفتاري هرگز نبايد منع گردد، چرا كه ما از بازماندگان انتظار نداريم كه افراد متوفي را فراموش كنند، آنان بايد قادر باشند كه با غم فقدان كنار آمده در طول زمان زندگي جديدي را آغاز كنند.
برخلاف تصور عموم، حضور فرد داغديده در محل فاجعه باعث تشديد مشكلات وي نخواهد گرديد، بلكه به كنار آمدن با واقعيت كمك خواهد كرد. تشويق افراد به ترك محل فاجعه مداخله صحيحي نيست، و بايد توجه داشته باشيم كه به نوعي تشويق افراد به اقدام به ”رفتارهاي اجتنابي“ محسوب ميگردد.
ممانعت از بازگويي خاطرات مربوط به متوفي، صحبت در مورد مرگ و ابراز هيجانات ناشي از تأثر فرد از فاجعه و مرگ عزيزان نيز هرگز نبايد تشويق شود. اين امر خصوصاً در مورد كودكان صدق ميكند، چرا كه بسياري از كودكان با مشاهده غم و اندوه والدين براي آن كه آنان را بيش از پيش متأثر نگردانند از صحبتكردن در مورد فاجعه و نيز مرگ عزيزان خودداري ميكنند و همين مسئله زمينه را براي بروز مشكلات آتي فراهم ميكند.
در ضمن، كودكان خردسال ممكن است بدليل محدوديتهاي مهارت بيان و محدوديت لغات نتوانند احساسات دروني خود را به راحتي با بزرگترها درميان بگذارند، در اين موارد استفاده از بازي و نقاشي بسيار كمككننده است.
نكتهاي كه در مورد كودك سوگوار همواره بايد به آن توجه داشته باشيم، اجتناب از صحبتهاي نادرست است، همانند تشبيه مرگ به خواب يا سفر، وعدهدادن به اين كه فرد متوفي به زودي بازخواهدگشت و غيره .
نكته ديگر اين است كه فقدانهاي طبيعي مانند مرگ پدربزرگ و مادربزرگ، به دنبال زلزله همچنان محتمل هستند. نبايد انتظار داشته باشيم كه تحمل اين فقدانها براي افراد خاصه كودكان آسان بنمايد. چنين مرگي ميتواند يادآور خاطرات مرگهاي تروماتيك زمان فاجعه باشد.
اقدامات غير دارويي سوگ طبيعي: بدون شك به دنبال زلزله، افراد با فقدانهاي متعددي مواجه ميگردند. به طور طبيعي واكنش سوگ تا دو ماه به طول ميانجامد و انتظار ميرود طي اين دوره فرد به تدريج بر عملكرد اوليه خود بازگردد. يكي از شروط بازگشت به زندگي نرمال، گذار صحيح از مراحل مختلف واكنش سوگ است، بنابراين تسهيل سوگواري در مراحل ابتدايي پس از زلزله، از بروز واكنشهاي سوگ عارضهدار در مراحل بعدي جلوگيري خواهد نمود. در اولين روزهاي پس از بحران، تشويق بازماندگان به حضور در مراسم سوگواري، تشكيل مراسم سوگواري به كمك روحانيون و معتمدين مردم از اقدامات اوليه است.
در ضمن با توجه به اعتقادات و سنن محلي، برگزاري مراسم در زمانهای خاص (از قبيل روز چهلم ـ سالگرد) ميتواند كمك كننده باشد. روحانی تیم حمايـت های روانی- اجتماعی دربلایا که دربرنامه کشوری در مورد آن صحبت شده است، دراين زمينه می تواند کمک کننده باشد.
درفجايع گسترده نياز به وجود تعداد بيشتری روحاني وجود دارد و در صورتي كه آنان توسط روحانی تیم توجيه شده باشند، در كنار اين مراسم ميتوانند بازماندگان را با واكنشهايي كه به طور طبيعي به دنبال بحران ايجاد ميگردند آشنا نموده و آنان را به همكاري با گروههاي حمايتهاي رواني ـ اجتماعي ترغيب نمايند. همچنين از فرصت تجمع داغداران می توان برای برگزاری جلسه آموزش عمومی توسط روانشناسان و روانپزشکان استفاده کرد.
در حين روند سوگواري، بايد به روش هاي مختلف به فرد بازمانده كمك كرد تا مرگ عزيزان خود را بپذيرد و با واقعيت كنار بيايد. مهمترين اصل، كه در بسياري موارد با نيت كمك به فرد بازمانده ـ اعم از خردسال يا بالغ ـ ناديده انگاشته ميشود ارائه اطلاعات صحيح به فرد بازمانده است.
در صورتي كه اطلاعاتي در مورد وضعيت سلامت عزيزان فرد داريم، بايد آن را به فرد منتقل كنيم. به دنبال زلزله، مشاهده ميشود كه نيروهاي امداد با هدف آرامش بخشيدن به فرد بازمانده، در برابر سؤال وي در مورد وضعيت عزيزي كه فوت نموده است به دروغ در مورد زنده بودن و سلامت فرد اطمينان دهي ميشود، و اين در حالي است كه چنين رويكردي فرد را براي سوگ عارضهدار و ساير اختلالات محتمل به دنبال زلزله مستعدتر ميسازد.
در مواردي كه اطلاعي نداريم بايد حتماً به فرد واقعيت عدم وجود اطلاعات دقيق را منتقل كنيم و به وي اطمينان دهيم كه هرگونه اطلاعات جديدي را در اختيارش خواهيم گذاشت. گاه در مركز فاجعه و يا شهرهايي كه مجروحين و بازماندگان بدانها اعزام ميگردند مراكز اطلاعرساني برپا مي شود، و در سالهاي اخير اطلاعات مربوط به بازماندگان در سايتهاي اينترنت قابل دسترسي است، ميتوانيم امكان دسترسي به اطلاعات از اين طريق را به بازماندگان يادآوري كنيم.
به گزارش میگنا بسياري از امدادگران و متخصصين افشاي اخبار ناگوار براي فرد بازمانده خصوصاً كودكان را دشوار مييابند. گاه در چنين موقعيتهايي شك ميكنيم كه آيا ميتوانيم پس از انتقال خبر ناگوار از عهده حمايتهاي لازم براي فرد برآييم يا خير. تمهيداتي از قبيل ارائه اخبار ناگوار در جمع، يعني جايي كه افرادي با مشكلات مشابه حضور دارند و بيان تدريجي واقعيتها، در اين شرايط كمككننده خواهد بود. در صورتي كه از اتفاقاتي كه براي فرد متوفي قبل از مرگ افتاده اطلاع داشته باشيم، ميتوانيم به آرامي آنها را براي بازماندگان وي بازگو نماييم.
بسياري معتقدند كه بهتر است فرد با جنازه عزيزانش روبهرو نشود، اين مسئله خصوصاً در مورد كودكان و در مواردي كه جنازه تا حدي متلاشي شده است صدق ميكند.
بهترين روش اين است كه به فرد اجازه داده شود در صورت تمايل از عزيز از دست رفتهاش خداحافظي كند، اين قاعده در مورد كودكان هم صدق ميكند. آنان اين حق را دارند كه تصميم بگيرند در مراسم سوگواري شركت كنند، با عزيزشان خداحافظي كنند يا خير.
در مواردي كه اجساد متلاشي ميشوند، ميتوان تنها بخشي از جنازه را كه نسبتاً سالم مانده به بازماندگان نشان داد و صحنه مناسبتري را براي ديدن جسد فراهم نمود. در بسياري از موارد افراد ـ اعم از بزرگسال يا خردسال ـ تمايل دارند كه يكي از متعلقات متوفي را به عنوان يادگاري براي خود بردارند، چنين رفتاري هرگز نبايد منع گردد، چرا كه ما از بازماندگان انتظار نداريم كه افراد متوفي را فراموش كنند، آنان بايد قادر باشند كه با غم فقدان كنار آمده در طول زمان زندگي جديدي را آغاز كنند.
برخلاف تصور عموم، حضور فرد داغديده در محل فاجعه باعث تشديد مشكلات وي نخواهد گرديد، بلكه به كنار آمدن با واقعيت كمك خواهد كرد. تشويق افراد به ترك محل فاجعه مداخله صحيحي نيست، و بايد توجه داشته باشيم كه به نوعي تشويق افراد به اقدام به ”رفتارهاي اجتنابي“ محسوب ميگردد.
ممانعت از بازگويي خاطرات مربوط به متوفي، صحبت در مورد مرگ و ابراز هيجانات ناشي از تأثر فرد از فاجعه و مرگ عزيزان نيز هرگز نبايد تشويق شود. اين امر خصوصاً در مورد كودكان صدق ميكند، چرا كه بسياري از كودكان با مشاهده غم و اندوه والدين براي آن كه آنان را بيش از پيش متأثر نگردانند از صحبتكردن در مورد فاجعه و نيز مرگ عزيزان خودداري ميكنند و همين مسئله زمينه را براي بروز مشكلات آتي فراهم ميكند.
در ضمن، كودكان خردسال ممكن است بدليل محدوديتهاي مهارت بيان و محدوديت لغات نتوانند احساسات دروني خود را به راحتي با بزرگترها درميان بگذارند، در اين موارد استفاده از بازي و نقاشي بسيار كمككننده است.
نكتهاي كه در مورد كودك سوگوار همواره بايد به آن توجه داشته باشيم، اجتناب از صحبتهاي نادرست است، همانند تشبيه مرگ به خواب يا سفر، وعدهدادن به اين كه فرد متوفي به زودي بازخواهدگشت و غيره .
گرد آوری و تنظیم:
مریم فرجی روانشناس و مشاور
برگرفته از کتاب آموزش روان شناختي در اختلالات روانپزشكي
