خروج از شخصیت «قدیس» و « گناهکار و عاصی» در روانشناسی!
روانشناسی “خروج شخصیت” را چگونه می بیند؟
«دروغ های سفید» و «نفاق» … اولین دروازه درک
در اولین آزمایشی که ” دستینو” بر آن تکیه کرد از شرکت کنندگانی خواست تا با استفاده از یک سکه، به سادگی “نظرخواهی از طرف مقابل” دهند: یک بازی قدیمی وابتدائی ” شیر/ خط” اما این انتخاب بین انجام دو کار بود، یکی سرگرم کننده و ساده، و دیگری خسته کننده و زمان بر. آنها در طول آزمایش بدون نظارت تنها ماندند.
از این آزمایش برای سنجش توانایی افراد در تقلب و ریا استفاده می شود و نتیجه این است که ۹۰ درصد افراد برای انتخاب کاری که دوست دارند به فریب سیستم متوسل می شوند. اما زمانی که محققان از آنها خواستند شرکت کننده دیگری از تیم تحقیقاتی را تماشا کنند که عمل شرکت کنندگان در دستکاری را تکرار کرده و ساده ترین کار را انتخاب می کند، همه شرکت کنندگان به سرعت او را محکوم کردند.
به گفته وی، ریاکاری دیگر اینجا برای رسیدن به یک هدف بلندمدت نیست، بلکه برای فرار موقت از آن، فریب ذهن ما برای توجیه “عمل نادرست” است. اما زمانی که از شرکت کنندگان خواسته شد تا در مورد اقدامات خود در طول آزمایش قضاوت کنند، نتایج جالب تر بود… آنها خود را به همان شدت محکوم کردند که دیگران را محکوم کردند.
این تفاوت شدید در واکنشها به این واقعیت مربوط میشود که شخصیتهای ما ثابت نیستند، بلکه انعطافپذیرتر و پویاتر از آن هستند و سایههای خاکستری زیادی نه فقط سیاه و سفید را در خود دارند.
«رفتار اخلاقی افراد را نمیتوان بهعنوانی کاملاً خوب یا مطلقاً شر تلقی کرد، زیرا ما در واقع بیش از آن چیزی که انتظار داریم، بیثبات هستیم».
این همان چیزی است که در روانشناسی به آن “روانشناسی خیر و شر” می گویند که در آن متوجه می شویم که تقسیم بین خیر و شر به قدمت جهان است و از معیارهای آن افکار و اصول شخصی ما مشخص می شود، اما چه کسی گفته است که ما نمیتوانیم «از متن موجود خارج شویم» یا خارج از چارچوبی که برای خود تعیین کردهایم؟ شاید به همین دلیل است که می بینیم فردی که فکر می کنیم “خوب” است، خارج از چارچوب آشنای ما رفتار می کند شگفت زده می شویم، اما این برای روانشناسی عجیب نیست.
دیوید دستینو و پیرکارلو والدیسولو، محققان روانشناسی و نویسندگان خروج شخصیت، می گویند که در درون هر یک از ما، یک قدیس و یک گناهکار دست به دست هم می دهند و آنها از تحقیقات و آزمایشات خود در زمینه احساسات اجتماعی به این یافته ها می رسند.
توانایی شگفت انگیز برای شبیه سازی احساسات
این دو محقق در کتاب خود از ما دعوت میکنند تا برداشتهای شخصی خود از خود و دیگران را برای درک عمیقتر ماهیت انسان بازخوانی کنیم تا دیدگاههای اخلاقی ما هنگام قضاوت خود و دیگران متعادلتر شود و به واقعیت تا ایدهآل نزدیکتر شود.
روانشناسی نوین نشان داده است که رفتار اخلاقی “شخصیت انسانی” بیش از آن چیزی است که ما انتظار داریم. این چیزی است که محققان به نظریه رنگ تشبیه می کنند. همانطور که ما به اشتباه معتقدیم که رنگ ها در اصل ثابت هستند، قرمز قرمزی خود را به همراه دارد و آبی نیزهمچنین و غیره، اما رنگ ها در واقع ناشی از فرکانس های مختلف امواج نوری است که به چشم ما می رسد، به این معنی که آنها هستند. به نوعی با یکدیگر مخلوط شده اند، درست مانند شخصیت ها.
آنها استدلال می کنند که تقسیم شخصیت ها به دسته ها و قضاوت آنها با قضاوت های ثابتی مانند خوب و بد، به خودی خود یک ایده فریبنده ومحصول تصورات آماده و از پیش بسته بندی شده ما از نظریه باستانی “رذیلت” و “فضیلت” است اما طبیعت انسان در واقع بیشتر مختلط و همپوشانی است.
دکتر “ایما اسپالا” در گزارش خود به وبسایت روانشناسی امروز معتقد است که در درون هر یک از ما فرشتهای وجود دارد که میتواند به یک شیطان تبدیل شود و بالعکس، و خبر خوب این است که خوبی درون ما میتواند بر شر پیروز شود. هم انسان ها و هم حیوانات «غریزه همدلی» دارند، که محققان آن را واکنشی طبیعی و خودکار توصیف می کنند که تکامل و بقای ما را تضمین می کند. و حتی از منظر علم نو، ما به لطف آن تکامل یافته ایم.
به گفته اسپالا، انسان ها وسواس همدلی دارند. البته به استثنای «موارد روانپریشی» که در زمره موارد آسیب شناختی شدید طبقه بندی می شوند این به معنای توانایی به اشتراک گذاشتن احساسات، لذت و درد با فرد دیگری خارج از خودمان است. به همین دلیل است که وقتی دوستی را در حال گریه می بینیم اشک در چشمانمان جاری می شود و همانطور که گریه کردن مسری است، خنده نیز می تواند ما را درگیرخود کند درست زمانی که می بینیم کسی می خندد ما را بخنداند.
به گفته محققان، همدلی در درون هر یک از ما فطری و خودکار است و همچنین میتوانیم برای تقویت آن تلاش کنیم تا فرشته درونمان را برای غلبه بر شیطان خود تحریک کنیم. زیرا نقطه ضعف و قدرت ما در مغز ما ست که می تواند احساس دیگران را به صورت بصری شبیه سازی کند. این موضوع را آزمایش های تصویربرداری رزونانس مغناطیسی مغز نشان می دهد، به عنوان مثال، اگر فردی را در حال درد ببینید، نواحی نورالژی در مغز فعال می شوند.
” دیوید دستینو”روانشناس می گوید که هر یک از ما، حتی محترم ترین افراد در بین خودمان، این توانایی را داریم که خارج از شخصیت خود آنطور که “می شناسیم” عمل کنیم.
یک سیاستمدار محترم درگیر پروندههای فساد میشود، همسرانی به یکدیگر خیانت میکنند و سیاستمداری که فکر میکنیم ناجی مردم است، ممکن است در نهایت تبدیل به خائن شود؟ واین روند ممکن است تا زمانی ادامه یابد که در نهایت توانایی پیشبینی اقدامات نزدیکان خود را از دست بدهیم و نتوانیم به این سؤال پاسخ بدهیم: «فلانی» در مرحله بعد چه کاری ممکن است انجام دهد؟ این روانشناس همه را در حال نوسان بین “قدیس” و “نافرمان” می بیند، گویی ما این دو را با هم حمل می کنیم.
از دست دادن همدلی
محققان اضافه می کنند که تلاش ما برای کمک به دیگران در درون واقعی مان است. این واکنش غریزی ما چه کودک باشیم و چه بزرگسال وجود دارد که ما را به سوی انجام عدالت و انصاف انگیزه میدهد و ما را در پیگیری دائمی مشارکت نگه میدارد. این امر باعث میشود اگر تحت فشارهای خارجی قرار نگیریم، اولین انتخاب ما عمل با صداقت باشد.
به گفته اسپالا، «استرس» اولین دلیل بی صداقتی است، زیرا این فشار نوعی ترس ایجاد می کند که بر زندگی روزمره ما مسلط است و ما را بیشتر به خود متوجه می کند.
این یکی دیگر از امورغریزی به دلیل تکامل ما است. دهها هزار سال پیش، ما برای زندگی با خطر، فرار برای بقا و بقا سازگار شدیم، همان مناطقی که ترس امروزی ما از درد، حتی به دلایل مختلف، انگیزههای آن را ایجاد میکند. مانند دعوا با شریک زندگی یا دیر رسیدن به محل کار، بعد شروع به عرق کردن می کنیم یا تحت کنترل استرس و اضطراب قرار می گیریم و این منجر به تمرکز مزمن به خود می شود که با آن همدردی خود را با دیگری از دست می دهیم در این صورت کمک به دوست اولین گزینه شما نخواهد بود، شما در خود و ترس های خود غرق شده اید. زندگی متمدن شهری سطح تنش و اضطراب را افزایش میدهد و حتی آنچه را که به «اثر تماشاگر» معروف است، تحریک میکند، پدیدهای روانشناختی به نام فرد بیتفاوت که میتوان آن را در تصادفات روزانه در خیابان مجروح بدون هیچگونه توقف عابران یا شاهدان عینی برای کمک مشاهده کرد.
“پاکسازی اخلاقی” .. زمانی که به دنبال فراموش کردن اشتباهات خود هستیم
و مطالعه دانشگاه نورت وسترن که در مورد ” مسخ شخصیت” بحث می کند، نشان می دهد که ما اغلب به دنبال “تصفیه اخلاقی” هستیم تا در بینش خود نسبت به خود تعادل بین خوبی و بدی ایجاد کنیم. ما به دنبال این هستیم که با انجام رفتارهای متضاد در سایر زمینه ها، اعمال نادرست خود را با اعمال خوب بپوشانیم تا حتی به مقدار کمی از احترام به خود برسیم.
بنابراین افرادی که دست به رفتارهای غیراخلاقی می زنند معمولاً برای بازیابی ارزش اخلاقی خود و رسیدن به یک نقطه تنظیم درونی و رسیدن به تعادل و رسیدن به سطح معینی از عزت نفس به تطهیر خود با اعمال نیک متوسل می شوند.
این علاوه بر «هزینه گزافی» است که افراد خوب به خود تحمیل می کنند. در مواقعی، رفتار درست سودمند است و انگیزه ای برای انجام کارهای خوب در خودمان ایجاد می کند. ترس از عواقب پرهزینه رفتار غیراخلاقی. با این حال، برخی نیز با انجام خطاهای غیراخلاقی، یا خودداری از انجام کارهای خیر، به دنبال تعادل هستند.
چگونه “فرشته درونی” خود را هدایت کنیم تا برای ما کار کند؟
اولین راه حل تغییر از یک تمرکز به خود به نقطه ی دیگر است. کمک به شخص دیگری میتواند باعث شود که درباره ترسهای خود فکر کنید و حتی احساس خوبی در شما ایجاد کند، زیرا طبق معیارهایتان، وقت خود را برای انجام یک کار خوب و دلسوزانه صرف کردهاید، که میتواند پاداش نیز داشته باشد. اینجاست که ممکن است خلق و خوی شما بهتر شود و ممکن است مشکلات خود را از منظر جدیدی ببینید.
در نظر گرفتن شادی شخصی ما به عنوان نوعی خودخواهی، ممکن است احساسات منفی زیادی ایجاد کند. بنابراین، ما باید به خوشبختی شخصی به عنوان یک حق انسانی نگاه کنیم.
با این حال، نباید خود را با پیگیری شدید کمک به دیگران فرسوده کنید، زیرا این نوع دیگری از استرس است که باعث میشود ما بیشتر از کمک کردن فرار کنیم. فقط همان کاری را که می توانید انجام دهیم، انجام دهید، و مهم نیست چقدر تلاش می کنیم زیرا هرگز نمی توانیم به همه کمک کنیم.
ترجمه و تهیه: عبدالمجید اورا
منبع: سایکولوژی تودی
برگرفته از: ثلاث
«دروغ های سفید» و «نفاق» … اولین دروازه درک
در اولین آزمایشی که ” دستینو” بر آن تکیه کرد از شرکت کنندگانی خواست تا با استفاده از یک سکه، به سادگی “نظرخواهی از طرف مقابل” دهند: یک بازی قدیمی وابتدائی ” شیر/ خط” اما این انتخاب بین انجام دو کار بود، یکی سرگرم کننده و ساده، و دیگری خسته کننده و زمان بر. آنها در طول آزمایش بدون نظارت تنها ماندند.
از این آزمایش برای سنجش توانایی افراد در تقلب و ریا استفاده می شود و نتیجه این است که ۹۰ درصد افراد برای انتخاب کاری که دوست دارند به فریب سیستم متوسل می شوند. اما زمانی که محققان از آنها خواستند شرکت کننده دیگری از تیم تحقیقاتی را تماشا کنند که عمل شرکت کنندگان در دستکاری را تکرار کرده و ساده ترین کار را انتخاب می کند، همه شرکت کنندگان به سرعت او را محکوم کردند.
به گفته وی، ریاکاری دیگر اینجا برای رسیدن به یک هدف بلندمدت نیست، بلکه برای فرار موقت از آن، فریب ذهن ما برای توجیه “عمل نادرست” است. اما زمانی که از شرکت کنندگان خواسته شد تا در مورد اقدامات خود در طول آزمایش قضاوت کنند، نتایج جالب تر بود… آنها خود را به همان شدت محکوم کردند که دیگران را محکوم کردند.
این تفاوت شدید در واکنشها به این واقعیت مربوط میشود که شخصیتهای ما ثابت نیستند، بلکه انعطافپذیرتر و پویاتر از آن هستند و سایههای خاکستری زیادی نه فقط سیاه و سفید را در خود دارند.
«رفتار اخلاقی افراد را نمیتوان بهعنوانی کاملاً خوب یا مطلقاً شر تلقی کرد، زیرا ما در واقع بیش از آن چیزی که انتظار داریم، بیثبات هستیم».
این همان چیزی است که در روانشناسی به آن “روانشناسی خیر و شر” می گویند که در آن متوجه می شویم که تقسیم بین خیر و شر به قدمت جهان است و از معیارهای آن افکار و اصول شخصی ما مشخص می شود، اما چه کسی گفته است که ما نمیتوانیم «از متن موجود خارج شویم» یا خارج از چارچوبی که برای خود تعیین کردهایم؟ شاید به همین دلیل است که می بینیم فردی که فکر می کنیم “خوب” است، خارج از چارچوب آشنای ما رفتار می کند شگفت زده می شویم، اما این برای روانشناسی عجیب نیست.
دیوید دستینو و پیرکارلو والدیسولو، محققان روانشناسی و نویسندگان خروج شخصیت، می گویند که در درون هر یک از ما، یک قدیس و یک گناهکار دست به دست هم می دهند و آنها از تحقیقات و آزمایشات خود در زمینه احساسات اجتماعی به این یافته ها می رسند.
توانایی شگفت انگیز برای شبیه سازی احساسات
این دو محقق در کتاب خود از ما دعوت میکنند تا برداشتهای شخصی خود از خود و دیگران را برای درک عمیقتر ماهیت انسان بازخوانی کنیم تا دیدگاههای اخلاقی ما هنگام قضاوت خود و دیگران متعادلتر شود و به واقعیت تا ایدهآل نزدیکتر شود.
روانشناسی نوین نشان داده است که رفتار اخلاقی “شخصیت انسانی” بیش از آن چیزی است که ما انتظار داریم. این چیزی است که محققان به نظریه رنگ تشبیه می کنند. همانطور که ما به اشتباه معتقدیم که رنگ ها در اصل ثابت هستند، قرمز قرمزی خود را به همراه دارد و آبی نیزهمچنین و غیره، اما رنگ ها در واقع ناشی از فرکانس های مختلف امواج نوری است که به چشم ما می رسد، به این معنی که آنها هستند. به نوعی با یکدیگر مخلوط شده اند، درست مانند شخصیت ها.
آنها استدلال می کنند که تقسیم شخصیت ها به دسته ها و قضاوت آنها با قضاوت های ثابتی مانند خوب و بد، به خودی خود یک ایده فریبنده ومحصول تصورات آماده و از پیش بسته بندی شده ما از نظریه باستانی “رذیلت” و “فضیلت” است اما طبیعت انسان در واقع بیشتر مختلط و همپوشانی است.
دکتر “ایما اسپالا” در گزارش خود به وبسایت روانشناسی امروز معتقد است که در درون هر یک از ما فرشتهای وجود دارد که میتواند به یک شیطان تبدیل شود و بالعکس، و خبر خوب این است که خوبی درون ما میتواند بر شر پیروز شود. هم انسان ها و هم حیوانات «غریزه همدلی» دارند، که محققان آن را واکنشی طبیعی و خودکار توصیف می کنند که تکامل و بقای ما را تضمین می کند. و حتی از منظر علم نو، ما به لطف آن تکامل یافته ایم.
به گفته اسپالا، انسان ها وسواس همدلی دارند. البته به استثنای «موارد روانپریشی» که در زمره موارد آسیب شناختی شدید طبقه بندی می شوند این به معنای توانایی به اشتراک گذاشتن احساسات، لذت و درد با فرد دیگری خارج از خودمان است. به همین دلیل است که وقتی دوستی را در حال گریه می بینیم اشک در چشمانمان جاری می شود و همانطور که گریه کردن مسری است، خنده نیز می تواند ما را درگیرخود کند درست زمانی که می بینیم کسی می خندد ما را بخنداند.
به گفته محققان، همدلی در درون هر یک از ما فطری و خودکار است و همچنین میتوانیم برای تقویت آن تلاش کنیم تا فرشته درونمان را برای غلبه بر شیطان خود تحریک کنیم. زیرا نقطه ضعف و قدرت ما در مغز ما ست که می تواند احساس دیگران را به صورت بصری شبیه سازی کند. این موضوع را آزمایش های تصویربرداری رزونانس مغناطیسی مغز نشان می دهد، به عنوان مثال، اگر فردی را در حال درد ببینید، نواحی نورالژی در مغز فعال می شوند.
” دیوید دستینو”روانشناس می گوید که هر یک از ما، حتی محترم ترین افراد در بین خودمان، این توانایی را داریم که خارج از شخصیت خود آنطور که “می شناسیم” عمل کنیم.
یک سیاستمدار محترم درگیر پروندههای فساد میشود، همسرانی به یکدیگر خیانت میکنند و سیاستمداری که فکر میکنیم ناجی مردم است، ممکن است در نهایت تبدیل به خائن شود؟ واین روند ممکن است تا زمانی ادامه یابد که در نهایت توانایی پیشبینی اقدامات نزدیکان خود را از دست بدهیم و نتوانیم به این سؤال پاسخ بدهیم: «فلانی» در مرحله بعد چه کاری ممکن است انجام دهد؟ این روانشناس همه را در حال نوسان بین “قدیس” و “نافرمان” می بیند، گویی ما این دو را با هم حمل می کنیم.
از دست دادن همدلی
محققان اضافه می کنند که تلاش ما برای کمک به دیگران در درون واقعی مان است. این واکنش غریزی ما چه کودک باشیم و چه بزرگسال وجود دارد که ما را به سوی انجام عدالت و انصاف انگیزه میدهد و ما را در پیگیری دائمی مشارکت نگه میدارد. این امر باعث میشود اگر تحت فشارهای خارجی قرار نگیریم، اولین انتخاب ما عمل با صداقت باشد.
به گفته اسپالا، «استرس» اولین دلیل بی صداقتی است، زیرا این فشار نوعی ترس ایجاد می کند که بر زندگی روزمره ما مسلط است و ما را بیشتر به خود متوجه می کند.
این یکی دیگر از امورغریزی به دلیل تکامل ما است. دهها هزار سال پیش، ما برای زندگی با خطر، فرار برای بقا و بقا سازگار شدیم، همان مناطقی که ترس امروزی ما از درد، حتی به دلایل مختلف، انگیزههای آن را ایجاد میکند. مانند دعوا با شریک زندگی یا دیر رسیدن به محل کار، بعد شروع به عرق کردن می کنیم یا تحت کنترل استرس و اضطراب قرار می گیریم و این منجر به تمرکز مزمن به خود می شود که با آن همدردی خود را با دیگری از دست می دهیم در این صورت کمک به دوست اولین گزینه شما نخواهد بود، شما در خود و ترس های خود غرق شده اید. زندگی متمدن شهری سطح تنش و اضطراب را افزایش میدهد و حتی آنچه را که به «اثر تماشاگر» معروف است، تحریک میکند، پدیدهای روانشناختی به نام فرد بیتفاوت که میتوان آن را در تصادفات روزانه در خیابان مجروح بدون هیچگونه توقف عابران یا شاهدان عینی برای کمک مشاهده کرد.
“پاکسازی اخلاقی” .. زمانی که به دنبال فراموش کردن اشتباهات خود هستیم
و مطالعه دانشگاه نورت وسترن که در مورد ” مسخ شخصیت” بحث می کند، نشان می دهد که ما اغلب به دنبال “تصفیه اخلاقی” هستیم تا در بینش خود نسبت به خود تعادل بین خوبی و بدی ایجاد کنیم. ما به دنبال این هستیم که با انجام رفتارهای متضاد در سایر زمینه ها، اعمال نادرست خود را با اعمال خوب بپوشانیم تا حتی به مقدار کمی از احترام به خود برسیم.
بنابراین افرادی که دست به رفتارهای غیراخلاقی می زنند معمولاً برای بازیابی ارزش اخلاقی خود و رسیدن به یک نقطه تنظیم درونی و رسیدن به تعادل و رسیدن به سطح معینی از عزت نفس به تطهیر خود با اعمال نیک متوسل می شوند.
این علاوه بر «هزینه گزافی» است که افراد خوب به خود تحمیل می کنند. در مواقعی، رفتار درست سودمند است و انگیزه ای برای انجام کارهای خوب در خودمان ایجاد می کند. ترس از عواقب پرهزینه رفتار غیراخلاقی. با این حال، برخی نیز با انجام خطاهای غیراخلاقی، یا خودداری از انجام کارهای خیر، به دنبال تعادل هستند.
چگونه “فرشته درونی” خود را هدایت کنیم تا برای ما کار کند؟
اولین راه حل تغییر از یک تمرکز به خود به نقطه ی دیگر است. کمک به شخص دیگری میتواند باعث شود که درباره ترسهای خود فکر کنید و حتی احساس خوبی در شما ایجاد کند، زیرا طبق معیارهایتان، وقت خود را برای انجام یک کار خوب و دلسوزانه صرف کردهاید، که میتواند پاداش نیز داشته باشد. اینجاست که ممکن است خلق و خوی شما بهتر شود و ممکن است مشکلات خود را از منظر جدیدی ببینید.
در نظر گرفتن شادی شخصی ما به عنوان نوعی خودخواهی، ممکن است احساسات منفی زیادی ایجاد کند. بنابراین، ما باید به خوشبختی شخصی به عنوان یک حق انسانی نگاه کنیم.
با این حال، نباید خود را با پیگیری شدید کمک به دیگران فرسوده کنید، زیرا این نوع دیگری از استرس است که باعث میشود ما بیشتر از کمک کردن فرار کنیم. فقط همان کاری را که می توانید انجام دهیم، انجام دهید، و مهم نیست چقدر تلاش می کنیم زیرا هرگز نمی توانیم به همه کمک کنیم.
ترجمه و تهیه: عبدالمجید اورا
منبع: سایکولوژی تودی
برگرفته از: ثلاث