آمارهای وزارت بهداشت حکایت از رشد فزاینده اختلالات روانی در کشور دارد. آماری که مضرب پاندمی کروناویروس نرخ شیوعش را در افراد بالای پانزده سال از 23 درصد در سال 1396 به حدود 30 درصد در سال 1400 ارتقا داده است. با بررسی اجمالی در آسیب شناسی این اختلالات میتوان به سیر حرکت دلایل از فردی به محیطی پی برد. سیری که بیش از هر زمان دیگر همکاری و هم پیمانی سه ضلع مهم جامعه یعنی فرد، خانواده و دولت را در پیشگیری و درمان آن اختلالات می طلبد.
در همین راستا و با رصد اقدامات فردی و اجتماعی موجود در کشور در جهت مدیریت آثار و بار بیماریهای ناشی از این اختلالات روانی-اجتماعی گفتن چند نکته خالی از لطف نیست: نکته اول/ زمانی نسل دهه شصت پرورش یافته در بسترایدهآلگرایی بعنوان قاعده هرم جمعیتی تصمیم گرفت مدینه فاضله خویش را در درس و مشق وعلم دنبال کند. وارد دانشگاه شد و با آخرین مسایل و پیشرفتهای روز دنیا آشنا گشت. حتی این نسل از ورای همان روحیه کمالگرایی خود علم را کلید حل مسایل دانست و بهتر ازثروت. این نسل مثل تمامی نسلهای جوان هر جامعه کنجکاوی کرد و تحقیق و مطالعه. با این امید که بستر خانواده و جامعه برای استفاده از انباشتههای گرانقدرش در آن سالهای طلایی مشتاق است و منتظر، به آغوش خانواده و محیط خویش بازگشت اما خانواده و محیط وی آماده استقبال از این نسل نبودند چرا که هیچ نهاد دولتی و یا مردمی خانواده، شهر و روستای این نسل را درآن سالهایی که وی مشغول دانش اندوزی بود آموزش نداده بود.
آموزش برای نحوه استقبال و پذیرایی از نسل تحول خواه، اصلاحنگر و سازنده آینده جامعه. نتیجه چه شد؟ ناکامی، پایین آمدن اعتماد به نفس، رگبارهای تحقیر خانواده، دست کشیدن از آمال و آرزوها و در خیلی موارد ترک دیار و وطن. در تصدیق این نکته تجربه زیسته نویسنده یادداشت قابل تامل است که زمانی فرزند کشاورزی در رشته مهندسی کشاورزی تحصیل کرد و به نزد خانواده بازگشت. بر سر سفره شام و در گفتگو با خانواده از روشهای نوین کشاورزی و نحوه استفاده بهینه از زمینهای کشاورزی میگفت و علاقهاش به کار پربارتر با پدرش و پدر تا مدتها وی را در جمع خانواده و آشنایان آماج حملات تحقیری خود قرار میداد که " فرزندمان را فرستادیم دانشگاه آدم شود و کاری برای خود دست و پا کند که شبیه ما نشود او برگشته و میخواهد کشاورز شود"
نکته دوم/ سالها گذشت و جمعیت جوان و مدرسه دیده خانواده در تامین نیازهای اساسی خود نظیر مسکن، شغل، ازدواج، تفریح و شادی، مطالبات اجتماعی و سیاسی و ... با مشکلاتی مواجه شد. مشکلاتی که ریشه در بستری بزرگتر و قدرتمند از خود فرد قرار داشت و لازمه حل آن مشکلات باز هم هم پیمانی موثر فرد، خانواده و دولت بود اما انگشت اتهامات و ناکارامدیها از سوی نهاد خانواده و دولت دوباره متوجه خود این نسل شد. اتهاماتی که ناشاد بودن، بیکار بودن، تجرد و عزلت را در قالب برچسبهایی چون پرتوقع بودن، تقدیر، بدشانسی و ناقانعی و ... به پیشانی نسل جوان چسباندند و خود را از معرکه مسئولیت مشاع بیرون کشیدند.
نکته سوم/ زمان گذشت و دردهای روانی اجتماعی خود را بروز داد. از آنجا که احساس و قبول درد نصف درمان است، نسل جوان دردهای خود را به انحای مختلف فریاد زد و از نیازش به درمان گفت. آمارهای اعتیاد، بیماریهای روان تنی، تجرد و عدم علاقه به زایش، بیکاری، سردرگمی در تامین شادی و لذت، ناامیدی به آینده و عدم علاقه به حال و ...همه و همه حکایت از ضجههای نسل سازنده کشور داشت.
ناله هایی برخواسته از زخمهایی که برای ترمیم این زخمها، مراقبتهای توامان فردی، خانوادگی و دولتی نیاز است اما به نظر میرسد نسل جوان باز هم در دردمندی خویش تنهاست و سهمش مشاعش در درمان کفاف سلامتی عمومی وی را نمیدهد.
القصه؛ اتحاد درمانی اصلی در حل مشکلات بالینی- روانی- اجتماعی است که نقشش در درمان مانند نقش ستون است برای خیمه. یعنی برای رفع یک مشکل صاحب یا صاحبان مشکل میبایست متعهد و پایبند به دوره درمان باشند و در مقابل درمانگر یا درمانگران نیز میبایست تمام تلاش و ظرفیت خود را برای جلب مشارکت فعالانه ذینفعان بکار گیرند تا از طریق هم پیمانی در اهداف و تکالیف بتوانند مشکلات بوجود آمده را در مناسب ترین زمان و بصورت موثر و کارا حل نمایند.
-
ثریا حمیدی رزی: سایت
الف