برگرفته از کتاب مزایای تاب آوری
الگوی جاری مدیریت استرس عملا مانع از خوشبختی ما میشود.
عفت حیدری
عفت حیدری
برگرفته از کتاب مزایای تاب آوری
خبر خوب این است که علیرغم شلوغی های زندگی امروزی , والدین بیشترین وقت را با کودکان خود در مقایسه با یک نسل قبل میگذرانند. پدرو مادرها بعد از مدرسه یا آخر هفته ها با کودکان خود در بازی ها و مسابقات ورزشی و مراسم سرود و جشنهای دیگر بسر میبرند و اطلاعات بیشتری در مقایسه با قبل نسبت به کودکان خود دارند.
جنبه منفی آن این است که کودکان فرصت چندانی برای تجسس دنیا ندارند؛چرا که والدین میخواهند در برابر مسائل و خطرات از کودکان خود حمایت و تضمین کنند که آنها مشغول فعالیتهای سازمان یافته و مدیریت شده هستند. کودکان فرصت بسط قابلیتهای خود را برای سازگار با چالش های روزمره نرمال که آنها را برای بلوغ آماده میکند،از دست میدهند.
بنا به همین گزارش نبود آزادی برای جستجوی دنیا باعث میشود که کودکان کم انرژی تر شده کمتر حرف بزنند و شوخی و خیال پردازی کنند.
ما بخاطر محافظت بیش از حد از کودکان بهایی میپردازیم . خود و کودکانمان جهان و عوامل استرس زای آن را تجربه نمیکنیم.
یادگیری برای سازگاری و موفقیت در چالش های سخت و پیچیده به معنای آن است که ما توانایی بیشتری پیدا کرده و اعتماد به نفس مان بیشتر میشود. کودکان با نداشتن تجربیات کافی تا زمان بلوغ بهای آن را میپردازند. دنیای تجارت هم به نوعی با نبود خلاقیت و انگیزه و نداشتن ریسک پذیری و خلاقیت پایین و کاهش انرژی بهای آن را میپردازد.
تعجبی ندارد که این کیفیت احتیاط و ترس از مواجه با استرس می تواند در دینامیک های محل کار دیده شود.کارمندان میترسند که دست به اقدام بزنند،چرا که ممکن است دیگران را ناراحت کنند. آنها در جلسات مینشینند و دست روی دست میگذارند تا رئیس حرف بزند. عقاید خود را بیان نمیکنند. ممکن است عقاید خوبی داشته باشند،اما آنها را سانسور میکنند ، چرا که احساس میکنند ممکن است عقاید آنها محترم شمرده نشود یا مورد انتقاد قرار بگیرند. وقایعی که استرس را میافزاید،باعث میشود که آنها صرفا به زندگی عزیز خود بچسبند.
مطالعه موردی : تیم اجرایی ضعیف
اخیرا من با گروهی از متصدیان فروش کار کرده ام که همگی در حوزه خود قابل و توانمند بوده اند. اما وقتی با آنها مصاحبه می کردم تا تعیین کنم که چطور به عنوان یک تیم کار میکردند،آنها در عمل ناشناس بودند. مشکلات زیادی در پیش روی آنها قرار داشت ،مشکلاتی مثل نداشتن هدف و الگو ،ارتباطات غیر موثر با بخش های دیگر سازمان . مدیری که مشغول فعالیتهای شرکتی بود و کاملا با گروه مشارکت نمیکرد و عدم داشتن منابع اصولی برای انجام کار
بهرحال حقایق ناگفته در مورد عدم موفقیت تیم به ارتباط ضعیف و عدم اعتماد در میان اعضا ربط داشت.در مصاحبه هایم در میان کارمندان من گروهی از افراد حرفه ایی را دیدم که به آنچه می گفتند متعهد بودند ،اما به لحاظ احساسی جریحه دار بودند.در بین مصاحبه برخی از خشم قرمز میشدند و در حالی که بقیه شرمگین و اشک ریزان بودند.آنها گروه پرشور ولی بیچاره ایی بودند.
به نظر نمیرسید که راهی برای بیان سرخوردگی ها ونومیدی های آنها وجود داشته باشد . درنتیجه آنها در نقش های خود احساس ضعف میکردند. چند نفر از آنها به من گفتند که نمی توانند در مورد موقعیت خود کاری انجام دهند . آنها در شغل خود گیر افتاده بودند و نمیتوانستند از این وضعیت فرار کنند. فردی به من گفت فقط میخواهد آن دور وبر باشد تا اوضاع کمی بهتر شود. او نمیدانست چطور چنین چیزی ممکن است.
او با همکارانش متفق القول بود که بر استرس و چالش های محل کاری کنترلی ندارد و نتیجه گیری میکرد که آنها به ناچار در موقعیتی گیر کرده اند که راه گریزی ندارند.
هیچکس به من نگفت که من در این موقعیت احساس استرس و ناتوانی میکنم و باور نمیکنم که بتوانم در این مورد کاری یکنم.
چند دقیقه در مورد ایده ها و راه حل هایی که میتوانست مطرح کند؛حرف زدیم. سناریوهای مختلفی را بازی کردیم که به نظر میرسید تصمیم گرفته است مسئولیت بیشتری در مورد موقعیتش داشته باشد. وقتی میدید که امکانات و راه حل های مختلفی را در پیش رو دارد ،روحیه اش بالا رفت . او حالا از موقعیت قربانی به توانمندی در عرض چند دقیقه رسید. او با مواجه با چالش هایش و فرار نکردن از آنها تاب آوری خود را نشان میداد.
دنیای ما چنان پیچیده و پرفشار است که احساس میکنیم غیر ممکن است حس کنترل داشته باشیم. ابزارهایی که آموخته ایم با این چالش ها روبرو شویم به ما میگوید که عملا نمیتوانیم کاری بیشتر از آویزان شدن در آنجا انجام دهیم. چیزی بیشتر از آویزان شدن وجود دارد و در عوض مجبوریم خود را در آنجا قرار دهیم تا دنیا را کاملا و بدون ترس تجربه کنیم.
اخیرا ویدیویی در فیس بوک از دوستم دیدم که نشان میداد دختر 6 ساله اش سعی میکند چرخ سواری را بیاموزد. اما در عوض میخواست یکراست از سه چرخه سواری به دوچرخه سواری بپردازد.همانطوری که چندین نسل شاهد آن هستیم ؛ سوزان کنار دخترش میدوید و بازوانش فراخ شده و آمده بود که در صورتی که دخترش میافتد؛ او را بگیرد. مگ ورزشکار خیلی خوب و کوچولویی است ، و به خوبی از پس آن بر میآید.
مسلما افت و خیزهایی خواهد داشت و احتمالا زانوانش را خم خواهد کرد. ممکن است گریه کند؛ اما شرط میبندم دوباره چرخ سواری را از سر میگیرد. لازم است به فرزندان خود اجازه بدهیم که بیفتند و زمین بخورند و بهبود یابند؛طوری که بتوانند به افرادی تبدیل شوند که زمین میخورند و تاب آور میشوند.
نمیخواهیم صرفا آویزان باشیم ؛ میخواهیم هیجانزده زندگی کنیم.
الگوی جاری مدیریت استرس عملا مانع از خوشبختی ما میشود. نگاه کنید که هر روزه چقدر انرژی بابت تاسف ها ؛ شکایت ها و نگرانی در مورد مسائلی که نمیتوانیم کنترل کنیم تلف میشود. این نومیدی های کوچک و بزرگ فکر ما را به خود مشغول می کند. آنها اغلب باعث روزهای بد می شوند. همه بخاطر آنکه ما باور داریم که میتوانیم مسائلی را کنترل کنیم؛ درحالی که عملا نمیتوانیم .
وقتی موقعیتی استرس آور پیش میآید؛ بدن ما به یکی از سه مدل زیر واکنش نشان میدهد:
. میخواهیم با استرس بجنگیم – واکنش جنگ
. میخواهیم از استرس فرار کنیم. واکنش گریز
. میخواهیم دراز بکشیم و امیدوار باشیم که میگذرد – واکنش یخزده
این واکنش ها به استرس شیوه بیولوژیک ما درسازگاری با وقایع چالش اور است . آنها به سادگی نحوه برنامه ریزی شدن واکنش های ما را نشان میدهند . بجای آنکه بپذیریم آنها رخ میدهند و آنها را به عنوان واکنش های بیولوژیک به رسمیت بشناسیم ؛ به آنها به عنوان رخدادهای منفی نگریسته و به جهان اطراف نشان میدهیم که چقدر در زندگی استرس زده هستیم.
من به این مسئله گنگی دوبله نام میدهم که بدان معناست که در مورد مسائل منفی احساس بدی داریم و بعد با مقصر دانستن خود بابت این که زندگی خود را غیر قابل تحمل ساخته ایم ، اوضاع را بدتر میکنیم.
این مدلی آنی نیست که میخواهیم با آن زندگی کنیم. میخواهیم طوری زندگی کنیم که پربرکت و حیرت آور باشد و با کسانی زندگی کنیم که ما را دوست دارند.
چطور میتوانیم نحوه تمرکز خود را تغییر دهیم.توماس جفرسون در اعلامیه استقلال در مورد تعقیب خوشبختی مطلبی نوشت که برای ما الهام بخش است. ممکن است به خوشبختی خیلی نزدیک شویم ، اما واقعا به آن نمیرسیم،فکر میکنیم که میتوانیم در یک لحظه به آن برسیم.
جفرسون هرگز دقیقا منظور خود را از تعقیب خوشبختی بیان نکرد. اما محققان امروزی ایده هایی در مورد معنای خوشبختی دارند. بهترین قسمت ایده های آنها این است که هر کدام از ما دقیقا میتوانیم بگوییم چه چیزی ما را خوشبخت میکند. اصطلاح و واژه به زیستی به هر کدام از ما این توانایی را داده است که موقعیت کلی زندگی خود را ارزیابی کرده و تصمیم بگیریم که چه چیزی ما را خوشحال میکند. در ساده ترین معنا خوشبختی می تواند به معنای احساسات مثبت بیشتری در مقایسه با احساسات منفی باشد. اثر دانیل گیلبرت در هاروارد در خصوص خوشبختی معنا دار جنبه دیگری است . برای مثال اخراج از شدن از محل کار میتواند بهترین اتفاقی باشد که برای من رخ بدهد.این استدلال سطحی نیست ، بلکه تمرینی حقیقی در تعریف خوشبختی ماست.
برگرفته از کتاب مزایای تاب آوری توقف استرس، توسعه تاب آوری.
نوشته ریچارد اس سیترین.الان ویس.
مترجمین دکتر محمدرضا مقدسی.عفت حیدری.نشر ورجاوند چاپ چهارم

برگرفته از کتاب مزایای تاب آوری
خبر خوب این است که علیرغم شلوغی های زندگی امروزی , والدین بیشترین وقت را با کودکان خود در مقایسه با یک نسل قبل میگذرانند. پدرو مادرها بعد از مدرسه یا آخر هفته ها با کودکان خود در بازی ها و مسابقات ورزشی و مراسم سرود و جشنهای دیگر بسر میبرند و اطلاعات بیشتری در مقایسه با قبل نسبت به کودکان خود دارند.
جنبه منفی آن این است که کودکان فرصت چندانی برای تجسس دنیا ندارند؛چرا که والدین میخواهند در برابر مسائل و خطرات از کودکان خود حمایت و تضمین کنند که آنها مشغول فعالیتهای سازمان یافته و مدیریت شده هستند. کودکان فرصت بسط قابلیتهای خود را برای سازگار با چالش های روزمره نرمال که آنها را برای بلوغ آماده میکند،از دست میدهند.
بنا به همین گزارش نبود آزادی برای جستجوی دنیا باعث میشود که کودکان کم انرژی تر شده کمتر حرف بزنند و شوخی و خیال پردازی کنند.
ما بخاطر محافظت بیش از حد از کودکان بهایی میپردازیم . خود و کودکانمان جهان و عوامل استرس زای آن را تجربه نمیکنیم.
یادگیری برای سازگاری و موفقیت در چالش های سخت و پیچیده به معنای آن است که ما توانایی بیشتری پیدا کرده و اعتماد به نفس مان بیشتر میشود. کودکان با نداشتن تجربیات کافی تا زمان بلوغ بهای آن را میپردازند. دنیای تجارت هم به نوعی با نبود خلاقیت و انگیزه و نداشتن ریسک پذیری و خلاقیت پایین و کاهش انرژی بهای آن را میپردازد.
تعجبی ندارد که این کیفیت احتیاط و ترس از مواجه با استرس می تواند در دینامیک های محل کار دیده شود.کارمندان میترسند که دست به اقدام بزنند،چرا که ممکن است دیگران را ناراحت کنند. آنها در جلسات مینشینند و دست روی دست میگذارند تا رئیس حرف بزند. عقاید خود را بیان نمیکنند. ممکن است عقاید خوبی داشته باشند،اما آنها را سانسور میکنند ، چرا که احساس میکنند ممکن است عقاید آنها محترم شمرده نشود یا مورد انتقاد قرار بگیرند. وقایعی که استرس را میافزاید،باعث میشود که آنها صرفا به زندگی عزیز خود بچسبند.
مطالعه موردی : تیم اجرایی ضعیف
اخیرا من با گروهی از متصدیان فروش کار کرده ام که همگی در حوزه خود قابل و توانمند بوده اند. اما وقتی با آنها مصاحبه می کردم تا تعیین کنم که چطور به عنوان یک تیم کار میکردند،آنها در عمل ناشناس بودند. مشکلات زیادی در پیش روی آنها قرار داشت ،مشکلاتی مثل نداشتن هدف و الگو ،ارتباطات غیر موثر با بخش های دیگر سازمان . مدیری که مشغول فعالیتهای شرکتی بود و کاملا با گروه مشارکت نمیکرد و عدم داشتن منابع اصولی برای انجام کار
بهرحال حقایق ناگفته در مورد عدم موفقیت تیم به ارتباط ضعیف و عدم اعتماد در میان اعضا ربط داشت.در مصاحبه هایم در میان کارمندان من گروهی از افراد حرفه ایی را دیدم که به آنچه می گفتند متعهد بودند ،اما به لحاظ احساسی جریحه دار بودند.در بین مصاحبه برخی از خشم قرمز میشدند و در حالی که بقیه شرمگین و اشک ریزان بودند.آنها گروه پرشور ولی بیچاره ایی بودند.
به نظر نمیرسید که راهی برای بیان سرخوردگی ها ونومیدی های آنها وجود داشته باشد . درنتیجه آنها در نقش های خود احساس ضعف میکردند. چند نفر از آنها به من گفتند که نمی توانند در مورد موقعیت خود کاری انجام دهند . آنها در شغل خود گیر افتاده بودند و نمیتوانستند از این وضعیت فرار کنند. فردی به من گفت فقط میخواهد آن دور وبر باشد تا اوضاع کمی بهتر شود. او نمیدانست چطور چنین چیزی ممکن است.
او با همکارانش متفق القول بود که بر استرس و چالش های محل کاری کنترلی ندارد و نتیجه گیری میکرد که آنها به ناچار در موقعیتی گیر کرده اند که راه گریزی ندارند.
هیچکس به من نگفت که من در این موقعیت احساس استرس و ناتوانی میکنم و باور نمیکنم که بتوانم در این مورد کاری یکنم.
چند دقیقه در مورد ایده ها و راه حل هایی که میتوانست مطرح کند؛حرف زدیم. سناریوهای مختلفی را بازی کردیم که به نظر میرسید تصمیم گرفته است مسئولیت بیشتری در مورد موقعیتش داشته باشد. وقتی میدید که امکانات و راه حل های مختلفی را در پیش رو دارد ،روحیه اش بالا رفت . او حالا از موقعیت قربانی به توانمندی در عرض چند دقیقه رسید. او با مواجه با چالش هایش و فرار نکردن از آنها تاب آوری خود را نشان میداد.
دنیای ما چنان پیچیده و پرفشار است که احساس میکنیم غیر ممکن است حس کنترل داشته باشیم. ابزارهایی که آموخته ایم با این چالش ها روبرو شویم به ما میگوید که عملا نمیتوانیم کاری بیشتر از آویزان شدن در آنجا انجام دهیم. چیزی بیشتر از آویزان شدن وجود دارد و در عوض مجبوریم خود را در آنجا قرار دهیم تا دنیا را کاملا و بدون ترس تجربه کنیم.
اخیرا ویدیویی در فیس بوک از دوستم دیدم که نشان میداد دختر 6 ساله اش سعی میکند چرخ سواری را بیاموزد. اما در عوض میخواست یکراست از سه چرخه سواری به دوچرخه سواری بپردازد.همانطوری که چندین نسل شاهد آن هستیم ؛ سوزان کنار دخترش میدوید و بازوانش فراخ شده و آمده بود که در صورتی که دخترش میافتد؛ او را بگیرد. مگ ورزشکار خیلی خوب و کوچولویی است ، و به خوبی از پس آن بر میآید.
مسلما افت و خیزهایی خواهد داشت و احتمالا زانوانش را خم خواهد کرد. ممکن است گریه کند؛ اما شرط میبندم دوباره چرخ سواری را از سر میگیرد. لازم است به فرزندان خود اجازه بدهیم که بیفتند و زمین بخورند و بهبود یابند؛طوری که بتوانند به افرادی تبدیل شوند که زمین میخورند و تاب آور میشوند.
نمیخواهیم صرفا آویزان باشیم ؛ میخواهیم هیجانزده زندگی کنیم.
الگوی جاری مدیریت استرس عملا مانع از خوشبختی ما میشود. نگاه کنید که هر روزه چقدر انرژی بابت تاسف ها ؛ شکایت ها و نگرانی در مورد مسائلی که نمیتوانیم کنترل کنیم تلف میشود. این نومیدی های کوچک و بزرگ فکر ما را به خود مشغول می کند. آنها اغلب باعث روزهای بد می شوند. همه بخاطر آنکه ما باور داریم که میتوانیم مسائلی را کنترل کنیم؛ درحالی که عملا نمیتوانیم .
وقتی موقعیتی استرس آور پیش میآید؛ بدن ما به یکی از سه مدل زیر واکنش نشان میدهد:
. میخواهیم با استرس بجنگیم – واکنش جنگ
. میخواهیم از استرس فرار کنیم. واکنش گریز
. میخواهیم دراز بکشیم و امیدوار باشیم که میگذرد – واکنش یخزده
این واکنش ها به استرس شیوه بیولوژیک ما درسازگاری با وقایع چالش اور است . آنها به سادگی نحوه برنامه ریزی شدن واکنش های ما را نشان میدهند . بجای آنکه بپذیریم آنها رخ میدهند و آنها را به عنوان واکنش های بیولوژیک به رسمیت بشناسیم ؛ به آنها به عنوان رخدادهای منفی نگریسته و به جهان اطراف نشان میدهیم که چقدر در زندگی استرس زده هستیم.
من به این مسئله گنگی دوبله نام میدهم که بدان معناست که در مورد مسائل منفی احساس بدی داریم و بعد با مقصر دانستن خود بابت این که زندگی خود را غیر قابل تحمل ساخته ایم ، اوضاع را بدتر میکنیم.
این مدلی آنی نیست که میخواهیم با آن زندگی کنیم. میخواهیم طوری زندگی کنیم که پربرکت و حیرت آور باشد و با کسانی زندگی کنیم که ما را دوست دارند.
چطور میتوانیم نحوه تمرکز خود را تغییر دهیم.توماس جفرسون در اعلامیه استقلال در مورد تعقیب خوشبختی مطلبی نوشت که برای ما الهام بخش است. ممکن است به خوشبختی خیلی نزدیک شویم ، اما واقعا به آن نمیرسیم،فکر میکنیم که میتوانیم در یک لحظه به آن برسیم.
جفرسون هرگز دقیقا منظور خود را از تعقیب خوشبختی بیان نکرد. اما محققان امروزی ایده هایی در مورد معنای خوشبختی دارند. بهترین قسمت ایده های آنها این است که هر کدام از ما دقیقا میتوانیم بگوییم چه چیزی ما را خوشبخت میکند. اصطلاح و واژه به زیستی به هر کدام از ما این توانایی را داده است که موقعیت کلی زندگی خود را ارزیابی کرده و تصمیم بگیریم که چه چیزی ما را خوشحال میکند. در ساده ترین معنا خوشبختی می تواند به معنای احساسات مثبت بیشتری در مقایسه با احساسات منفی باشد. اثر دانیل گیلبرت در هاروارد در خصوص خوشبختی معنا دار جنبه دیگری است . برای مثال اخراج از شدن از محل کار میتواند بهترین اتفاقی باشد که برای من رخ بدهد.این استدلال سطحی نیست ، بلکه تمرینی حقیقی در تعریف خوشبختی ماست.
برگرفته از کتاب مزایای تاب آوری توقف استرس، توسعه تاب آوری.
نوشته ریچارد اس سیترین.الان ویس.
مترجمین دکتر محمدرضا مقدسی.عفت حیدری.نشر ورجاوند چاپ چهارم
