انتشار تصاویر هولناک در فضای مجازی، ابعاد هولناکتری دارد
خطر آگاه سازی بدون مهارت آموزی بیخ گوش جامعه
رضا فریدی، روانشناس بالینی و کارشناس آسیب های اجتماعی به دنبال سر بریدن زن ۱۷ ساله اهوازی توسط همسرش، در یادداشتی به این پایگاه خبری آورده است:
زندگی زن ۱۷ ساله خوزستانی با جدا شدن سر از بدن به دست همسرش پایان یافت؛ هرچند که او، تنها قربانی قلدریهای مردانه نیست، قربانی فرهنگ و ساختار نادرست این روزهای جامعه ما نیز هست. نمونه های دیگر هم در سالیان اخیر کم نداشتیم که آن ها هم قربانی سوء ظنهای خانواده هایشان شده بودند و تعصبات خانوادگی، به زندگی آن ها پایان داد.
قتلهای ناموسی که این روزها اخبارش بیش از گذشته به گوش می رسد را میتوان نوعی خشونت علیه زنان تلقی کرد که گاهی فرهنگ مردسالاری به افزایش این معضل اجتماعی دامن میزند. با نگاهی به آمار وقوع قتل های ناموسی در سال های اخیر و با استناد به مقالات دانشگاهی و پایان نامه های مربوطه، در می یابیم که سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی در کشور رخ میدهد.
نکته قابل توجه این است که این موارد در استانهایی با بافت فرهنگی قبیلهای و عشیرهای بیش از دیگر نقاط کشور مشاهده می شود. قتل های ناموسی به لحاظ فرهنگی به سیستم مرد سالاری در هر جامعه بر می گردد. کلمه ناموس، یک کلمه یونانی بوده و به معنی آبرو و عزت است.
این کلمه از زمانی باب شد که مردان در هر قوم و قبیله ای زنان را مایملک خود می دانستند، به همین دلیل این حق را برای خودشان قائل هستند که به جای زنان تصمیم بگیرند و عمل کنند. اصطلاح «مگه خودت خواهر و مادر نداری؟» بدین معنی است که خواهر و مادر جزو مایملک یک مرد محسوب می شوند.
اتفاق دلخراشی که در شهر اهواز رخ داد، در زمره جنایتهای ناموسی قرار میگیرد که فرد با تصور اینکه ناموس، اعتبار، خانواده و قومش به خطر افتاده است، این رفتار را به گونه ای در ذهن خود توجیه میکند که حق دارد دست به چنین اقدامی بزند. در درجه نخست باید از دید آسیب شناسی روانی به این موضوع نگاه کنیم، یعنی اینکه فرد تا چه حد و چطور میتواند یک رفتار نادرست و جنایتکارانه را علنی کند.
قتل یک زن در اهواز را دارای دو جنبه می دانم؛ جنبه نخست، بررسی فردی این موضوع است، یعنی فردی که مرتکب جنایت شده و جنبه دیگر تأثیرات روانی آن است که میتواند بر جامعه داشته باشد اما از این نکته غافل نشویم که وقتی عملی این چنینی در یک جامعه شهری رخ میدهد، انتشار تصاویر آن در فضای مجازی، ابعاد هولناکتری دارد.
تا پیش از رواج استفاده از فضای مجازی، هرازگاهی اخباری از گوشه و کنار کشور درباره چنین جنایاتی شنیده می شد اما آن ها را نمیدیدیم، شاید عده محدودی که در همان خیابان و محله زندگی میکردند، چنین صحنههایی را میدیدند و قدرت انتشار و بازگویی این مطلب بسیار محدود بود و چه بسا افراد زیادی آن را باور نمیکردند اما از زمانی که فضای مجازی به صحنه آمد و فکر کردیم که هر چیزی که دیدیم، میتواند جالب و قابل انتشار باشد، فاجعه هولناکی رقم خورد.
اتفاق رخ داده در اهواز یک مسئله پلیسی، جنایی و قضائی بوده که بررسی این موضوع بر عهده پلیس و نیروی امنیتی است اما مسئله مهم دیگر این است که چطور افراد یک جامعه انتشار آن را مجاز میدانند و شاید حتی یک لذت مازوخیستی و سادیستی یعنی خودآزارانه و دیگرآزارانه از انتشار چنین تصاویر هولناکی در فضای مجازی میبرند.
همچنین درباره زنجیره جنایت رخ داده، می توان گفت که حلقه نخست این است که فردی با هر توجیهی، خطایی را مرتکب شده و در حلقه بعدی، دو نفر او را به قتل رساندهاند. خطای سوم این است که تصاویر این جنایت در سطح جامعه علنی شده و حلقه چهارم آسیب این اتفاق است که عدهای از صحنه جنایت، فیلمبرداری و آن را منتشر کرده اند. در حلقه پنجم دیگران نیز تصاویر را دیدهاند و دست به بازنشر آن زده اند و در حلقه ششم، رسانهها با عجله میخواهند درباره این موضوع صحبت کنند و همه این حلقهها به بازنشر بیشتر جنایت و عادی شدن آن کمک می کنند.
بارها اتفاقاتی از این دست رخ داده و روانشناسان و جامعهشناسان در مورد آن ها سخن گفتهاند، در حالی که من معتقدم باید از تکرار این حلقهها جلوگیری کرد یعنی جامعه را به شیوه دیگری آگاه کرد که در کنار آگاه سازی، مهارت آموزی نیز صورت گیرد زیرا آگاهسازی بدون مهارتآموزی خطرناک است.
نخستین پیامد تاثیرات روانی این اتفاق، ایجاد حساسیت، دوم عادی شدن حساسیت و سوم فروکش کردن آن است زیرا در فضای مجازی، تصاویری از این دست بسیار مشاهده میشود، اما بهتر است بگوییم که مسئله مهم دیگر در این میان این است که بازنشر چنین تصاویری در جامعه، حساسیت افراد را نسبت به آن از بین میبرد. خطر دیگر را نیز به هم ریختن قضاوتهای اخلاقی افراد جامعه درباره این حوادث می دانم.
اکنون ممکن است عدهای بگویند که زن خطاکار باید مجازات میشد و گروه دیگری نیز بگویند که قاتل حق داشته در زندگی خود هر تصمیمی بگیرد و خطر، درست همین جاست که در جامعهای که قضاوتهای اخلاقی به هم بریزد، هر چیزی میتواند درست یا نادرست باشد اما هیچگاه کسی متوجه نمی شود که چه کاری درست و چه کاری نادرست است.
درباره ابزارهای قانونی برای جلوگیری از بازنشر چنین تصاویری در جامعه نیز باید گفت که بزرگترین قانون، تربیت است. نمونه این موضوع تصاویری است که برخی پدران و مادران از اشتباهات فرزنداشان در کلاسهای آموزش مجازی منتشر و با این کار، فرزندان خود را مضحکه دیگران میکنند.
بررسی موردی جنایتهای ناموسی، راه به جایی نمیبرد. برخی مشکلات اجتماعی، عوارض معضلات دیگر است مانند آبریزش بینی که خود یک بیماری نیست بلکه عارضه سرماخوردگی است. بنابراین نباید به موردها توجه کرد، همانطور که اشاره شد بزرگترین قانون برای عدم تکرار چنین مشکلاتی، تربیت است یعنی هر یک از ما به گونه ای تربیت شویم که اصول بهداشت روانی را رعایت کنیم.
از جمله مهمترین اصول بهداشت روانی این است که هر آنچه به سلامت و آرامش روان افراد ضربه وارد میکنند را نبینیم، نشنویم، نگوییم و حتی نخوریم. همچنین نخستین نیاز افراد جامعه را آگاهیبخشی برای ندیدن و بازنشر نکردن تصاویر هولناک می دانم.
در جامعه ای که هنوز برخی مردم برای حل مشکلات خود به جای مشاور، به فالگیر مراجعه میکنند، طبیعی است که هنگام بازنشر تصاویر نیز کسی به این موضوع فکر نکند که همه گروههای سنی و افراد جامعه را در معرض آسیب قرار میدهد.
نمایش علنی کشتار و قتل یک زن، آسیبی جدی برای جامعه است و اگر بدانید در شهری زندگی میکنید که چنین جنایتهایی رخ می دهد، چه مرد باشید و چه زن، در هر گروه سنی، احساس ناامنی میکنید و حتی اگر در امنیت مطلق باشید نیز احساس ناخوشایندی خواهید داشت. بنابراین بهترین راهکار برای پیشگیری از تکرار چنین حوادثی، تربیت صحیح است.
بسیاری از افراد برای زندگی کردن تربیت نشدهاند و در کشور ما هیچ ارگان یا سازمانی مسئول تربیت انسان ها نیست. در کشوری مانند ترکیه وزیر خانواده انتخاب میشود اما در جامعه ما بزرگترین معضل اینجاست که خانواده در اولویت نیست و به همین دلیل با مشکل تربیت مواجه هستیم و تا زمانی که افراد سالمی را تربیت نکنیم، اتفاق زیبایی در جامعه رخ نخواهد داد.
قتلهای ناموسی که این روزها اخبارش بیش از گذشته به گوش می رسد را میتوان نوعی خشونت علیه زنان تلقی کرد که گاهی فرهنگ مردسالاری به افزایش این معضل اجتماعی دامن میزند. با نگاهی به آمار وقوع قتل های ناموسی در سال های اخیر و با استناد به مقالات دانشگاهی و پایان نامه های مربوطه، در می یابیم که سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی در کشور رخ میدهد.
نکته قابل توجه این است که این موارد در استانهایی با بافت فرهنگی قبیلهای و عشیرهای بیش از دیگر نقاط کشور مشاهده می شود. قتل های ناموسی به لحاظ فرهنگی به سیستم مرد سالاری در هر جامعه بر می گردد. کلمه ناموس، یک کلمه یونانی بوده و به معنی آبرو و عزت است.
این کلمه از زمانی باب شد که مردان در هر قوم و قبیله ای زنان را مایملک خود می دانستند، به همین دلیل این حق را برای خودشان قائل هستند که به جای زنان تصمیم بگیرند و عمل کنند. اصطلاح «مگه خودت خواهر و مادر نداری؟» بدین معنی است که خواهر و مادر جزو مایملک یک مرد محسوب می شوند.
اتفاق دلخراشی که در شهر اهواز رخ داد، در زمره جنایتهای ناموسی قرار میگیرد که فرد با تصور اینکه ناموس، اعتبار، خانواده و قومش به خطر افتاده است، این رفتار را به گونه ای در ذهن خود توجیه میکند که حق دارد دست به چنین اقدامی بزند. در درجه نخست باید از دید آسیب شناسی روانی به این موضوع نگاه کنیم، یعنی اینکه فرد تا چه حد و چطور میتواند یک رفتار نادرست و جنایتکارانه را علنی کند.
قتل یک زن در اهواز را دارای دو جنبه می دانم؛ جنبه نخست، بررسی فردی این موضوع است، یعنی فردی که مرتکب جنایت شده و جنبه دیگر تأثیرات روانی آن است که میتواند بر جامعه داشته باشد اما از این نکته غافل نشویم که وقتی عملی این چنینی در یک جامعه شهری رخ میدهد، انتشار تصاویر آن در فضای مجازی، ابعاد هولناکتری دارد.
تا پیش از رواج استفاده از فضای مجازی، هرازگاهی اخباری از گوشه و کنار کشور درباره چنین جنایاتی شنیده می شد اما آن ها را نمیدیدیم، شاید عده محدودی که در همان خیابان و محله زندگی میکردند، چنین صحنههایی را میدیدند و قدرت انتشار و بازگویی این مطلب بسیار محدود بود و چه بسا افراد زیادی آن را باور نمیکردند اما از زمانی که فضای مجازی به صحنه آمد و فکر کردیم که هر چیزی که دیدیم، میتواند جالب و قابل انتشار باشد، فاجعه هولناکی رقم خورد.
اتفاق رخ داده در اهواز یک مسئله پلیسی، جنایی و قضائی بوده که بررسی این موضوع بر عهده پلیس و نیروی امنیتی است اما مسئله مهم دیگر این است که چطور افراد یک جامعه انتشار آن را مجاز میدانند و شاید حتی یک لذت مازوخیستی و سادیستی یعنی خودآزارانه و دیگرآزارانه از انتشار چنین تصاویر هولناکی در فضای مجازی میبرند.
همچنین درباره زنجیره جنایت رخ داده، می توان گفت که حلقه نخست این است که فردی با هر توجیهی، خطایی را مرتکب شده و در حلقه بعدی، دو نفر او را به قتل رساندهاند. خطای سوم این است که تصاویر این جنایت در سطح جامعه علنی شده و حلقه چهارم آسیب این اتفاق است که عدهای از صحنه جنایت، فیلمبرداری و آن را منتشر کرده اند. در حلقه پنجم دیگران نیز تصاویر را دیدهاند و دست به بازنشر آن زده اند و در حلقه ششم، رسانهها با عجله میخواهند درباره این موضوع صحبت کنند و همه این حلقهها به بازنشر بیشتر جنایت و عادی شدن آن کمک می کنند.
بارها اتفاقاتی از این دست رخ داده و روانشناسان و جامعهشناسان در مورد آن ها سخن گفتهاند، در حالی که من معتقدم باید از تکرار این حلقهها جلوگیری کرد یعنی جامعه را به شیوه دیگری آگاه کرد که در کنار آگاه سازی، مهارت آموزی نیز صورت گیرد زیرا آگاهسازی بدون مهارتآموزی خطرناک است.
نخستین پیامد تاثیرات روانی این اتفاق، ایجاد حساسیت، دوم عادی شدن حساسیت و سوم فروکش کردن آن است زیرا در فضای مجازی، تصاویری از این دست بسیار مشاهده میشود، اما بهتر است بگوییم که مسئله مهم دیگر در این میان این است که بازنشر چنین تصاویری در جامعه، حساسیت افراد را نسبت به آن از بین میبرد. خطر دیگر را نیز به هم ریختن قضاوتهای اخلاقی افراد جامعه درباره این حوادث می دانم.
اکنون ممکن است عدهای بگویند که زن خطاکار باید مجازات میشد و گروه دیگری نیز بگویند که قاتل حق داشته در زندگی خود هر تصمیمی بگیرد و خطر، درست همین جاست که در جامعهای که قضاوتهای اخلاقی به هم بریزد، هر چیزی میتواند درست یا نادرست باشد اما هیچگاه کسی متوجه نمی شود که چه کاری درست و چه کاری نادرست است.
درباره ابزارهای قانونی برای جلوگیری از بازنشر چنین تصاویری در جامعه نیز باید گفت که بزرگترین قانون، تربیت است. نمونه این موضوع تصاویری است که برخی پدران و مادران از اشتباهات فرزنداشان در کلاسهای آموزش مجازی منتشر و با این کار، فرزندان خود را مضحکه دیگران میکنند.
بررسی موردی جنایتهای ناموسی، راه به جایی نمیبرد. برخی مشکلات اجتماعی، عوارض معضلات دیگر است مانند آبریزش بینی که خود یک بیماری نیست بلکه عارضه سرماخوردگی است. بنابراین نباید به موردها توجه کرد، همانطور که اشاره شد بزرگترین قانون برای عدم تکرار چنین مشکلاتی، تربیت است یعنی هر یک از ما به گونه ای تربیت شویم که اصول بهداشت روانی را رعایت کنیم.
از جمله مهمترین اصول بهداشت روانی این است که هر آنچه به سلامت و آرامش روان افراد ضربه وارد میکنند را نبینیم، نشنویم، نگوییم و حتی نخوریم. همچنین نخستین نیاز افراد جامعه را آگاهیبخشی برای ندیدن و بازنشر نکردن تصاویر هولناک می دانم.
در جامعه ای که هنوز برخی مردم برای حل مشکلات خود به جای مشاور، به فالگیر مراجعه میکنند، طبیعی است که هنگام بازنشر تصاویر نیز کسی به این موضوع فکر نکند که همه گروههای سنی و افراد جامعه را در معرض آسیب قرار میدهد.
نمایش علنی کشتار و قتل یک زن، آسیبی جدی برای جامعه است و اگر بدانید در شهری زندگی میکنید که چنین جنایتهایی رخ می دهد، چه مرد باشید و چه زن، در هر گروه سنی، احساس ناامنی میکنید و حتی اگر در امنیت مطلق باشید نیز احساس ناخوشایندی خواهید داشت. بنابراین بهترین راهکار برای پیشگیری از تکرار چنین حوادثی، تربیت صحیح است.
بسیاری از افراد برای زندگی کردن تربیت نشدهاند و در کشور ما هیچ ارگان یا سازمانی مسئول تربیت انسان ها نیست. در کشوری مانند ترکیه وزیر خانواده انتخاب میشود اما در جامعه ما بزرگترین معضل اینجاست که خانواده در اولویت نیست و به همین دلیل با مشکل تربیت مواجه هستیم و تا زمانی که افراد سالمی را تربیت نکنیم، اتفاق زیبایی در جامعه رخ نخواهد داد.