ابعاد و ارکان مفهوم ادارک / دکتر حسن اریه
دکتر حسن اریه در یادداشتی اختصاصی برای میگنا نوشت : انسان، ابزارهایی به نام اندامهای حسی در اختیار دارد که به کمک آنها میتواند، اطلاعاتی را درباره ی تغییرات و دگرگونیهای محیط خارج یا داخل دریافت کند و با واکنش در برابر آنها، هر چه بهتر و سریع تر، رفتار سازگار از خود نشان دهد. هم چنین، از طریق حواس قادر به شناخت پدیدههای هستی نیز میگردد. به طور کلی، شناخت انسان از جهان اطراف خود، در نتیجه ی برخورد محرکها به اندامهای حسی و تفسیر اثر آنها در مغز، حاصل میگردد. این فرآیندی که منجر به شناخت عالم هستی میگردد، احساس و ادراک نامیده میشود. احساس، راه ورودی دادههای خام از حواس به سوی مغز و ادراک، تفسیر این دادههای حسی خام است.
ادراک
مفهوم ادراک دارای ابعاد و معانی وسیعی است. به همین دلیل ارایه تعریفی جامع و کامل از آن، کار چندان آسانی نیست. از زاویه زیستشناختی، ادراک را میتوان به عنوان آن دسته از تجارب ذهنی از اشیا یا حوادثی در نظر گرفت که معمولا ناشی از تحریک گیرندههای حسی بدن است. ادراک به عوامل بسیار زیادی وابسته است. این تحریکهابه صورت فعالیت نورونی تبدیل شده یا رمزگذاری میشوند و سپس به نواحی مرکزیتر از نظام عصبی فرستاده میشوند تا در آنجا پردازشهای نورونی بیشتری روی آنها انجام گیرد. این عمل به اندازه ای سریع در ذهن آدمی صورت میگیرد که همزمان با احساس به نظر میرسد. در این عمل، تجارب حسی، مفاهیم و تصورات ناشی از آن، انگیزه فرد و موقعیتی که در آن ادراک صورت میگیرد دخالت میکنند.
فرآیندی که داده های حسی را سازمان می هد و به تجارب معنادار صورت بندی می کند ادراک نام دارد. ادراک فرآیندی است که توسط آن اطلاعات حسی سازمان داده می شوند، یکپارچه می شوند و معنای داده های ورودی تفسیر می شوند و نهایتا پاسخ حرکتی صورت بندی میگردد. ادراك، آگاهي از رخدادها، مردم، اشياء و موقعيتها را شامل ميشود و مستلزم جستجو، به دست آوردن و پردازش اطلاعات است. واژههاي اصلي در مفهوم ادراك عبارتند از : انتخاب، سازماندهي و تعبير و تفسير. ما محيط خود را از طريق فرايندي فعال تجربه ميكنيم.
محرك محيطي را از طريق حسهاي خود (بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و بساوايي) دريافت ميكنيم، به جنبههاي مختلف محيط خود به گونه اي گزينشي توجه كرده، آنچه را كه ميبينيم بر حسب تجربههاي گذشته خود ارزيابي ميكنيم. چون اغلب نيازها و تجربههاي ما با نيازها و تجربههاي ديگران متفاوت است، پيبردن به اينكه ادراكهاي ما از محيط و از يكديگر نيز با ديگران متفاوت است نبايد ماية شگفتي ما شود.
چگونه احساسها یکپارچه شده و به ادارکهایی تبدیل میشوند که واسطه ادارک جهان پیرامون هستند. که دو سوال اساسی هست :
چیستی اشیاء؟..........اشاره به عملکرد بازشناسی شی
کجایی اشیاء؟.........اشاره به عملکرد مکانیابی شی
هدف سوم دستگاه ادراکی ما، ثبات ادارکی است.
در اجرای کنترل حرکات پدیدههای حسی تأثیرگذاری بسزایی دارند و بسته به اینکه این اطلاعات حسی چه آورانی برای مغز داشته باشد، مغز با حس و درک این اطلاعات پاسخ مناسب را فراهم و وابران آن را به قسمتهای زیرقشری ارسال میکند تا فرایندهای اجرایی پاسخ را اجرا نمایند.
دکتر حسن اریه در یادداشتی اختصاصی برای میگنا نوشت :پدیده ادراک فرایندی ذهنی است که در طی آن تجارب حسی، معنی دار میشود و از این طریق انسان روابط امور و معانی اشیا را درمییابد. عوامل زیادی همچون سن، جنسیت، هیجانها، یادگیریهای قبلی، انتظارات، حالات انگیزشی، حالات مختلف عاطفی، اتخاذ تصمیم و اراده فرد و ... بر ادراک تاثیر میگذارند، که تجارب گذشته در این فرآیند، نقش هدایت کننده ای دارد. تعریف دیگر از ادراک، فرآِیند ادارک با کشف، تمیز، بازشناسی و تشخیص اطلاعات ورودی برای تفسیر سروکار داردسپس اطلاعات موجود معنی می شوند.
موضوع ادراک
هدف هر علمی تشریح و بررسی چگونگی واقعیت ها و پدیده های عینی است. هریک از علوم در شناخت برخی از واقعیتها نقش دارند، همچنان که روانشناسی ادراک به کشف مکانیسم ها و قوانین ادراکی می پردازد. در واقع برای فعالان این حیطه همواره سوالاتی از قبیل ادراک چیست؟چگونه شکل می گیرد؟ نحوۀ سازماندهی آن چگونه است؟چه عوامل و موقعیت های موجب تحریف و خطاهای ادراکی میشوند؟چگونه میتوان در آژمایشگاه ها پدیده های ادارکی از کیفی به کمی تبدیل کرد؟ مطرح بوده است. خلاصه اینکه موضوع ادراک از طرفی شامل بحث و بررسی خصوصیات فیزیکی محرک و چگونگی پاسخ فیزیولوژیک موجود زنده است و از طرف دیگر خصوصیات روانی، یادگیریها، تجریه ها و انگیزه های فرد در موقعیت های اجتماعی و برداشت او را شامل می شود. در مبحث ادارک هدف این است که آدمی چگونه احساساتش را یکپارچه می کند و به صورت دریافت های ادراکی که نتیجه فرآیندهای ادراکی است، در می آورد و سپس این دریافت های ادراکی را برای شناخت جهان به کار می برد.
فرآیندهای اصلی دستگاه ادراکی:
1- بازشناسی
2- مکان یابی
3- ثبات ادراکی
در بینایی فرایند تعیین ماهیت اشیاء رافرایند بازشناسی طرح یا بازشناسی می گویند. تعیین محل اشیاء رامکان یابی فضایی یا مکان یابی می نامند. هدف دیگر دستگاه ادراکی، علاوه بر مکان یابی و بازشناسی اشیا، ثابت نگه داشتن شکل ظاهری اشیاء به رغم تغییر دایمی تأثیر آنها بر شبکیه است. قبل از ادامه توضیحات لازم به ذکر است که در این ارائه، توجه ما عمدتا بر ادراک بینایی است زیرا حوزه ای است که بیش از سایر حسها دربارۀ آن بررسی صورت گرفته است. مکان یابی و بازشناسی و ثبات ادراکی در تمامی حس ها در کارند.
تقسیم کار در قشر بینایی مغز به تمایز مکان یابی و بازشناسی محدود نمی شود، بلکه انواع اطلاعاتی که در بازشناسی به کار می روند از قبیل رنگ،شکل و بافت، درمناطق مختلف یا توسط سلول های متفاوت ناحیه بازشناسی قشرمخ پردازش می شوند. درواقع ویژگی های گوناگون شی در نواحی مختلف مغز یا توسط سلول های متفاوت ناحیه واحدی از مغز، پردازش می شوند.
بازشناسی شیء، انتساب آن به یک مقوله است. مثلا این گربه است. از طریق بازشناسی می توان بسیاری از ویژگی های پنهان شخص یا شیء را استنباط کرد. مثلا اگر این پیراهن است پس پارچه ای است. درواقع بازشناسی به ما کمک میکند به چیزی فراتر از اطلاعات داده شده دست یابیم.
از ویژگی های شکل، رنگ ، اندازه، بافت، وضع قرار گرفتن و بسیاری ویژگی ها میتوان برای بازشناسی استفاده کرد اما شکل شیء نقش اصلی در بازشناسی را ایفا می کند. مثلا ما از طریق شکل فنجان آن را بازشناسی میکنیم صرف نظر از اینکه بزرگ یا کوچک (تنوع در اندازه)، قهوه ای یا سیاه (تنوع در رنگ)، صاف باشد یا ناهموار (تنوع در بافت)، باشد واگر مقداری از آن در تصویر پوشیده باشد موفق به بازشناسی نمیشویم. یکی از شواهد اهمیت شکل در بازشناسی این است که آدمی می تواند هم از روی طرح های ساده خطی که تنها شکل اشیا در آن محفوظ مانده اشیای زیادی را بازشناسد و هم از روی عکس های رنگی که بسیاری از ویژگی های شی را در خود دارند.
در بازشناسی ویژگی های ابتدایی اشیا، کیفیات ساده ای هستند که خطوط و نقاط را توصیف می کنند و بعضی از آنها برای توصیف شکل به کار می روند. اگر یک ویژگی ابتدایی مدنظر باشد میتوان به صورت موازی (همزمان )، تمام شکل ها را بررسی کرد نه این که غیرهدفها را یک به یک مورد بررسی قرار داد (مثلا اگر بگویند در این خطوط منحنی را پیدا کنید ). علاوه بر ویژگی های شکل در توصیف هر شکل، رابطه بین ویژگی ها را نیز باید در نظر گرفت.
مثلا ویژگی های حرف تی عبارتند از یک خط عمودی و یک خط افقی، اما تا این خطوط به شیوه درست با هم ترکیب نشوند، حرف تی حاصل نمیشود. در توصیف حرف تی باید به این واقعیت نیز توجه داشت که وسط خط افقی به انتهای فوقانی خط عمودی اتصال یابد. مثلا در شکل داشتن یک خط عمودی و یک خط افقی از ویژگی های همه شکل هاست اما تنها در آخرین شکل سمت راست به رابطه بین ویژگی ها برمیخوریم که مخصوص حرف تی است.
ویژگی های اشیای معمولی مانند شکل های هندسی است. ویژگی ها باید به گونه یی باشد که از ترکیب آنها شکل هر شی قابل شناسایی باشد و نیز باید چنان باشد که با ویژگی های ابتدایی تر از قبیل خط و منحنی تعریف یا ساخته شوند زیرا ویژگی های ابتدایی تنها اطلاعاتی است که دستگاه بینایی در آغاز بدان دسترسی دارد. (اشکال هندسی، ویژگی اشیای پیچبده اند که با ترکیب این ویژگی ها اشیا ساخته می شوند، این ویژگی ها را حجم های بنیادی می نامند. حجم های بنیادی هم میتوان براساس ویژگی های ابتدایی از هم تمیز داد). در بازشناسی اشیا نیز توصیف شی هم به آگاهی از ویژگی های آن شی و هم به آگاهی از روابط بین ویژگی های آن نیاز دارد. مثلا در شکل میبینید وقتی قوس کنار استوانه میچسبد شکل فنجان اشت ولی وقتی با بالای استوانه وصل شود شکل سطل است. همین که توصیف شکل شی به دست آمد این توصیف با توصیف هایی از ترکیب حجمهای بنیادی اندوخته در حافظه مقایسه میگردد تا بهترین همتا پیدا شود. این فرآیند همتایابی دقیقا شبیه فرایندی است که در مورد حرف و واژه ها بیان شد
ادراک
مفهوم ادراک دارای ابعاد و معانی وسیعی است. به همین دلیل ارایه تعریفی جامع و کامل از آن، کار چندان آسانی نیست. از زاویه زیستشناختی، ادراک را میتوان به عنوان آن دسته از تجارب ذهنی از اشیا یا حوادثی در نظر گرفت که معمولا ناشی از تحریک گیرندههای حسی بدن است. ادراک به عوامل بسیار زیادی وابسته است. این تحریکهابه صورت فعالیت نورونی تبدیل شده یا رمزگذاری میشوند و سپس به نواحی مرکزیتر از نظام عصبی فرستاده میشوند تا در آنجا پردازشهای نورونی بیشتری روی آنها انجام گیرد. این عمل به اندازه ای سریع در ذهن آدمی صورت میگیرد که همزمان با احساس به نظر میرسد. در این عمل، تجارب حسی، مفاهیم و تصورات ناشی از آن، انگیزه فرد و موقعیتی که در آن ادراک صورت میگیرد دخالت میکنند.
فرآیندی که داده های حسی را سازمان می هد و به تجارب معنادار صورت بندی می کند ادراک نام دارد. ادراک فرآیندی است که توسط آن اطلاعات حسی سازمان داده می شوند، یکپارچه می شوند و معنای داده های ورودی تفسیر می شوند و نهایتا پاسخ حرکتی صورت بندی میگردد. ادراك، آگاهي از رخدادها، مردم، اشياء و موقعيتها را شامل ميشود و مستلزم جستجو، به دست آوردن و پردازش اطلاعات است. واژههاي اصلي در مفهوم ادراك عبارتند از : انتخاب، سازماندهي و تعبير و تفسير. ما محيط خود را از طريق فرايندي فعال تجربه ميكنيم.
محرك محيطي را از طريق حسهاي خود (بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و بساوايي) دريافت ميكنيم، به جنبههاي مختلف محيط خود به گونه اي گزينشي توجه كرده، آنچه را كه ميبينيم بر حسب تجربههاي گذشته خود ارزيابي ميكنيم. چون اغلب نيازها و تجربههاي ما با نيازها و تجربههاي ديگران متفاوت است، پيبردن به اينكه ادراكهاي ما از محيط و از يكديگر نيز با ديگران متفاوت است نبايد ماية شگفتي ما شود.
چگونه احساسها یکپارچه شده و به ادارکهایی تبدیل میشوند که واسطه ادارک جهان پیرامون هستند. که دو سوال اساسی هست :
چیستی اشیاء؟..........اشاره به عملکرد بازشناسی شی
کجایی اشیاء؟.........اشاره به عملکرد مکانیابی شی
هدف سوم دستگاه ادراکی ما، ثبات ادارکی است.
در اجرای کنترل حرکات پدیدههای حسی تأثیرگذاری بسزایی دارند و بسته به اینکه این اطلاعات حسی چه آورانی برای مغز داشته باشد، مغز با حس و درک این اطلاعات پاسخ مناسب را فراهم و وابران آن را به قسمتهای زیرقشری ارسال میکند تا فرایندهای اجرایی پاسخ را اجرا نمایند.
دکتر حسن اریه در یادداشتی اختصاصی برای میگنا نوشت :پدیده ادراک فرایندی ذهنی است که در طی آن تجارب حسی، معنی دار میشود و از این طریق انسان روابط امور و معانی اشیا را درمییابد. عوامل زیادی همچون سن، جنسیت، هیجانها، یادگیریهای قبلی، انتظارات، حالات انگیزشی، حالات مختلف عاطفی، اتخاذ تصمیم و اراده فرد و ... بر ادراک تاثیر میگذارند، که تجارب گذشته در این فرآیند، نقش هدایت کننده ای دارد. تعریف دیگر از ادراک، فرآِیند ادارک با کشف، تمیز، بازشناسی و تشخیص اطلاعات ورودی برای تفسیر سروکار داردسپس اطلاعات موجود معنی می شوند.
موضوع ادراک
هدف هر علمی تشریح و بررسی چگونگی واقعیت ها و پدیده های عینی است. هریک از علوم در شناخت برخی از واقعیتها نقش دارند، همچنان که روانشناسی ادراک به کشف مکانیسم ها و قوانین ادراکی می پردازد. در واقع برای فعالان این حیطه همواره سوالاتی از قبیل ادراک چیست؟چگونه شکل می گیرد؟ نحوۀ سازماندهی آن چگونه است؟چه عوامل و موقعیت های موجب تحریف و خطاهای ادراکی میشوند؟چگونه میتوان در آژمایشگاه ها پدیده های ادارکی از کیفی به کمی تبدیل کرد؟ مطرح بوده است. خلاصه اینکه موضوع ادراک از طرفی شامل بحث و بررسی خصوصیات فیزیکی محرک و چگونگی پاسخ فیزیولوژیک موجود زنده است و از طرف دیگر خصوصیات روانی، یادگیریها، تجریه ها و انگیزه های فرد در موقعیت های اجتماعی و برداشت او را شامل می شود. در مبحث ادارک هدف این است که آدمی چگونه احساساتش را یکپارچه می کند و به صورت دریافت های ادراکی که نتیجه فرآیندهای ادراکی است، در می آورد و سپس این دریافت های ادراکی را برای شناخت جهان به کار می برد.
فرآیندهای اصلی دستگاه ادراکی:
1- بازشناسی
2- مکان یابی
3- ثبات ادراکی
در بینایی فرایند تعیین ماهیت اشیاء رافرایند بازشناسی طرح یا بازشناسی می گویند. تعیین محل اشیاء رامکان یابی فضایی یا مکان یابی می نامند. هدف دیگر دستگاه ادراکی، علاوه بر مکان یابی و بازشناسی اشیا، ثابت نگه داشتن شکل ظاهری اشیاء به رغم تغییر دایمی تأثیر آنها بر شبکیه است. قبل از ادامه توضیحات لازم به ذکر است که در این ارائه، توجه ما عمدتا بر ادراک بینایی است زیرا حوزه ای است که بیش از سایر حسها دربارۀ آن بررسی صورت گرفته است. مکان یابی و بازشناسی و ثبات ادراکی در تمامی حس ها در کارند.
تقسیم کار در قشر بینایی مغز به تمایز مکان یابی و بازشناسی محدود نمی شود، بلکه انواع اطلاعاتی که در بازشناسی به کار می روند از قبیل رنگ،شکل و بافت، درمناطق مختلف یا توسط سلول های متفاوت ناحیه بازشناسی قشرمخ پردازش می شوند. درواقع ویژگی های گوناگون شی در نواحی مختلف مغز یا توسط سلول های متفاوت ناحیه واحدی از مغز، پردازش می شوند.
بازشناسی شیء، انتساب آن به یک مقوله است. مثلا این گربه است. از طریق بازشناسی می توان بسیاری از ویژگی های پنهان شخص یا شیء را استنباط کرد. مثلا اگر این پیراهن است پس پارچه ای است. درواقع بازشناسی به ما کمک میکند به چیزی فراتر از اطلاعات داده شده دست یابیم.
از ویژگی های شکل، رنگ ، اندازه، بافت، وضع قرار گرفتن و بسیاری ویژگی ها میتوان برای بازشناسی استفاده کرد اما شکل شیء نقش اصلی در بازشناسی را ایفا می کند. مثلا ما از طریق شکل فنجان آن را بازشناسی میکنیم صرف نظر از اینکه بزرگ یا کوچک (تنوع در اندازه)، قهوه ای یا سیاه (تنوع در رنگ)، صاف باشد یا ناهموار (تنوع در بافت)، باشد واگر مقداری از آن در تصویر پوشیده باشد موفق به بازشناسی نمیشویم. یکی از شواهد اهمیت شکل در بازشناسی این است که آدمی می تواند هم از روی طرح های ساده خطی که تنها شکل اشیا در آن محفوظ مانده اشیای زیادی را بازشناسد و هم از روی عکس های رنگی که بسیاری از ویژگی های شی را در خود دارند.
در بازشناسی ویژگی های ابتدایی اشیا، کیفیات ساده ای هستند که خطوط و نقاط را توصیف می کنند و بعضی از آنها برای توصیف شکل به کار می روند. اگر یک ویژگی ابتدایی مدنظر باشد میتوان به صورت موازی (همزمان )، تمام شکل ها را بررسی کرد نه این که غیرهدفها را یک به یک مورد بررسی قرار داد (مثلا اگر بگویند در این خطوط منحنی را پیدا کنید ). علاوه بر ویژگی های شکل در توصیف هر شکل، رابطه بین ویژگی ها را نیز باید در نظر گرفت.
مثلا ویژگی های حرف تی عبارتند از یک خط عمودی و یک خط افقی، اما تا این خطوط به شیوه درست با هم ترکیب نشوند، حرف تی حاصل نمیشود. در توصیف حرف تی باید به این واقعیت نیز توجه داشت که وسط خط افقی به انتهای فوقانی خط عمودی اتصال یابد. مثلا در شکل داشتن یک خط عمودی و یک خط افقی از ویژگی های همه شکل هاست اما تنها در آخرین شکل سمت راست به رابطه بین ویژگی ها برمیخوریم که مخصوص حرف تی است.
ویژگی های اشیای معمولی مانند شکل های هندسی است. ویژگی ها باید به گونه یی باشد که از ترکیب آنها شکل هر شی قابل شناسایی باشد و نیز باید چنان باشد که با ویژگی های ابتدایی تر از قبیل خط و منحنی تعریف یا ساخته شوند زیرا ویژگی های ابتدایی تنها اطلاعاتی است که دستگاه بینایی در آغاز بدان دسترسی دارد. (اشکال هندسی، ویژگی اشیای پیچبده اند که با ترکیب این ویژگی ها اشیا ساخته می شوند، این ویژگی ها را حجم های بنیادی می نامند. حجم های بنیادی هم میتوان براساس ویژگی های ابتدایی از هم تمیز داد). در بازشناسی اشیا نیز توصیف شی هم به آگاهی از ویژگی های آن شی و هم به آگاهی از روابط بین ویژگی های آن نیاز دارد. مثلا در شکل میبینید وقتی قوس کنار استوانه میچسبد شکل فنجان اشت ولی وقتی با بالای استوانه وصل شود شکل سطل است. همین که توصیف شکل شی به دست آمد این توصیف با توصیف هایی از ترکیب حجمهای بنیادی اندوخته در حافظه مقایسه میگردد تا بهترین همتا پیدا شود. این فرآیند همتایابی دقیقا شبیه فرایندی است که در مورد حرف و واژه ها بیان شد