جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
تاریخ انتشار :
دوشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۱ / ۲۳:۰۷
کد مطلب: 60422
۴
Georg Kelly’s personality theory

نظریه شخصیت جورج کلی

نظریه شخصیت جورج کلی
زندگی جورج کِلی (1905-1967)
جورج کِلی در مزرعه‌ای واقع در ایالت کانزاس متولد شد. والدین او که عقاید مذهبی بنیادگرا داشتند و خود را در قبال کمک کردن به آدم‌های بدبخت متعهد می‌دانستند، به او که تنها فرزند خانواده بود، محبت و رسیدگی زیاد کردند. آنها با تفریحات پوچ و سطحی مانند رقص و ورق بازی مخالف بودند. زمانی که کِلی 4 ساله بود، خانواده با واگن سرپوشیده‌ای به کلورادو سفر کرد تا در آنجا کشاورزی کند، ولی طولی نکشید که به کانزاس برگشت. تحصیلات کلی غیرعادی بود و علاوه بر معلمان، والدین او آن را اجرا می‌کردند. او در 13 سالگی به دبیرستانی در شهر ویچیتا رفت و از آن پس به ندرت در خانه پدری زندگی کرد. او در سال 1926 مدرک کارشناسی خود را در فیزیک و ریاضیات از کالج پارک واقع در شهر پارک ویل، ایالت میسوری دریافت کرد. اما علاقه او از علوم به مسائل اجتماعی تغییر یافت.

آینده کلی نامعلوم بود. او مدت کوتاهی در مقام مهندس کار کرد و بعد در یک کالج کارگری در مینیاپولیس به شغل تدریس پرداخت. او بعداً در انجمن بانکداران آمریکا آموزگار گفتار شد و درس‌های شهروندی را به مهاجران می‌آموخت. او سپس وارد دوره کارشناسی ارشد شد و مدرک خود را در جامعه شناسی تربیتی از دانشگاه کانزانس واقع در شهر لارنس دریافت کرد. او پیشنهاد کار در کالجی واقع در ایالت آیووا را قبول کرد و درس‌های مختلفی را در آنجا تدریس کرد. حرفه او قطعاً نشانه‌ای از گرایش به روان شناسی نداشت. او در کالج تحت تأثیر درسی که در این رشته گرفته بود، قرار نگرفت.

«در اولین درس روان شناسی، ردیف آخر یک کلاس بزرگ نشستم، صندلی ام را به دیوار تکیه دادم، و تا جایی که امکان داشت، وضعیت راحتی به خودم گرفتم و گوشم را برای هر چیز جالبی که بتواند توجهم را جلب کند تیز کردم. یک روز استاد، آدم بسیار خوبی که به نظر می‌رسید سخت می‌کوشید تا خودش را متقاعد سازد که روان شناسی را باید جدی گرفت، به سمت تخته رفت و روی آن نوشت «S» و بعد یک فلش گذاشت و نوشت «R». بعد از آن صاف در صندلی ام نشستم و گوش کردم، و با خودم فکر کردم که حالا بعد از دو یا سه هفته درس‌های مقدماتی، ممکن است به اصل مطلب رسیده باشیم.» (کلی، 1969، ص 46)

کلی در چند کلاس دیگر شرکت نمود و بعد آنها را رها کرد. او نمی‌فهمید فلشی که محرک (S) را به پاسخ (R) وصل می‌کرد برای چه بود. او هیچگاه آن را درک نکرد. این رفتارگرای سنتی که رویکردی آزمایشی به روان شناسی داشت، نتوانست علاقه او را برانگیزد. کلی روان کاوی را نیز بررسی کرد. او نوشت: «یادم نمی‌آید که سعی داشتم کدامیک از کتاب‌های فروید را بخوانم، ولی این احساس ناباوری را به یاد می‌آورم که هرکسی می‌توانست چنین مطالب بی معنایی بنویسد و خیلی کمتر آن را منتشر کند.» (1969، ص 47)

آموزش حرفه ای کلی در سال 1929 که موفق به دریافت بورسی از دانشگاه ادینبورگ واقع در اسکاتلند شد، تغییر متفاوتی کرد. در طول سالی که آنجا بود، مدرک کارشناسی خود را در آموزش و پرورش دریافت کرد و به روان شناسی علاقه مند شد. او برای تحصیل در دوره دکترا در دانشگاه ایالتی آیووا، به ایالات متحده برگشت و در سال 1931 دکترای خود را گرفت.


جورج کلی – پدر روانشناسی بالینی شناختی
رویکردی عقلانی به درمان
 
کلی حرفه دانشگاهی خود را در کالج ایالتی فورت هیز در اواسط رکود اقتصادی دهه 1930 آغاز کرد. برای اجرا کردن پژوهش در زمینه روان شناسی فیزیولوژیکی، رشته‌ای که در آن آموزش دیده بود، فرصت کمی وجود داشت، بنابراین، به روان شناسی بالینی روی آرود که در آن زمان به آن نیاز بود. او برای نظام آموزشی محلی و برای دانشجویانی که در کالج او تحصیل می‌کردند، خدمات روانشناسی بالینی برقرار کرد. او کلینیک‌های مسافرتی دایر کرد، و از مدرسه‌ای به مدرسه دیگر می‌رفت که این فرصت را در اختیار او قرار داد تا به انواع مشکلات رسیدگی کرده و رویکردهای متفاوت به درمان را امتحان کند. کلی خود را نسبت به روش درمانی خاص یا نظریه خاصی درباره ماهیت شخصیت متعهد نمی‌دانست. او احساس می‌کرد که آزاد است از روش‌های سنتی ارزیابی و درمان و روش‌های خاص خودش استفاده کند. تجربیات بالینی او بر ماهیت نظریه سازه شخصی وی عمیقاً تأثیر گذاشتند. افرادی که او درمان کرد، بیماران روان پریش شدیداً آشفته در بیمارستان‌های روانی یا افراد روان رنجوری که مشکلات هیجانی داشته باشند نبودند. بیماران او دانش آموزان بودند که معلمان آنها را برای مشاوره ارجاع داده بودند.

بنابراین، بر خلاف بیماران در بخش‌های روان پزشکی یا دفتر روان کاو که ناسازگاری هیجانی داشتند، درمانجویان کلی خیلی بیشتر قادر بودند به طور منطقی درباره مشکلات خود بحث کرده و آنها را به صورت عقلانی مطرح کنند. در کلاس به ما آموزش می‌دهند که تجزیه و تحلیل کنیم، و درباره اطلاعات به طور منطقی فکر کرده و آنها را پردازش کنیم. این نگرش عقلانی از کلاس به موقعیت مشاوره انتقال می‌یافت. اگر شرایط به گونه‌ای بود که کلی را در طول سال‌های شکل دهنده حرفه او در معرض کار کردن با بیماران اسکیزوفرنیک در بیمارستان روانی قرار می‌داد، نظریه او نمی‌توانست تا این حد به توانایی‌های پردازش اطلاعات شناختی وابسته باشد.

جنگ جهانی دوم، حرفه دانشگاهی کلی را قطع کرد. او به نیروی دریایی ایالات متحده پیوست و به عنوان روان شناس در اداره پزشکی و جراحی واقع در واشینگتن دی.سی به خدمت مشغول شد. زمانی که جنگ در سال 1945 خاتمه یافت، به مدت یک سال در دانشگاه مریلند تدریس کرد و بعد به عضویت هیأت علمی دانشگاه ایالتی اوهایو درآمد. او در آنجا به مدت 19 سال به تدریس، اصلاح کردن نظریه شخصیت خود، و اجرای پژوهش مشغول شد. کلی همچنین در دانشگاه‌های سرتاسر دنیا درباره اینکه چگونه می‌توان نظریه سازه شخصی او را برای حل کردن تنش‌های بین المللی به کار برد، سخنرانی‌هایی را ایراد کرد. او در سال 1965 دعوت آبراهام مزلو را برای مقام استادی در دانشگاه براندیز پذیرفت، ولی مدت کوتاهی بعد از آن درگذشت.

کلی در شکل گیری حرفه روان شناسی بالینی در طول رشد سریع آن بعد از جنگ جهانی دوم، نیروی عمده‌ای بود. او چندین مقام با افتخار را در این رشته کسب کرد که ریاست بخش بالینی و مشاوره انجمن روان شناسی آمریکا و ریاست هیأت مدیره آزمایندگان در روانشناسی حرفه‌ای از آن جمله بودند.
 
نظریه سازه شخصی

کلی معتقد بود که افراد مانند دانشمندان، با تدوین کردن فرضیه‌هایی درباره محیط و آزمودن آنها در برابر واقعیت زندگی روزمره، دنیای تجربیات خود را درک می‌کنند و سازمان می‌دهند. به عبارت دیگر، ما رویدادهای زندگی خود را مشاهده می‌کنیم – واقعیت‌ها یا اطلاعات تجربه خودمان – و آنها را به شیوه مخصوص خودمان تعبیر می‌کنیم. این تعبیر، توجیه، یا تفسیر کردن شخصی تجربه، برداشت منحصر به فرد ما از رویدادهاست. کلی گفت ما از طریق «الگوهای شفافی که متناسب با واقعیت‌هایی هستند که دنیا از آنها تشکیل شده است» به دنیا می‌نگریم. (کلی، 1955، ص 9-8)
ما می‌توانیم این الگوها را با عینک‌های آفتابی مقایسه کنیم که رنگ خاصی را به هر چیزی که می‌بینیم، اضافه می‌کنند. عینک یک نفر ممکن است آبی رنگ باشد و عینک دیگری سبز رنگ. امکان دارد چند نفر به یک صحنه نگاه کنند و بسته به رنگ شیشه عینکی که نقطه نظر آنها را قاب کرده است، آن را به صورت متفاوتی ببینند. بنابراین، با توجه به فرضیه‌ها یا الگوهایی که می‌سازیم، به دنیای خود معنی می‌دهیم. این دیدگاه خاص، این الگوی منحصر به فرد که هر کسی آن را به وجود می‌آورد، همان چیزی است که کلی «نظام سازه» نامید.
«سازه» روش منحصر به فرد شخص برای در نظر گرفتن زندگی است، نوعی فرضیه عقلانی که برای توضیح دادن یا تعبیر کردن رویدادها ابداع می‌شود. ما انتظار داریم که سازه‌هایمان واقعیت دنیای ما را پیش بینی و توجیه کنند و مطابق با این انتظار رفتار می‌کنیم. ما نیز مانند دانشمندان مرتباً این فرضیه‌ها را آزمایش می‌کنیم. ما رفتارمان را بر سازه‌هایمان استوار کرده و پیامدهای آن را ارزیابی می‌کنیم.
 
روش‌های پیش بینی کردن رویدادهای زندگی
اصل تبعی تعبیر
اصل تبعی فردیت
اصل تبعی سازمان دهی
اصل تبعی دوگانگی
اصل تبعی انتخاب
اصل تبعی دامنه
اصل تبعی تجربه
اصل تبعی تعدیل
اصل تبعی چندپارگی
نظریه «سازه شخصی» کلی به شکل علمی، در قالب یک اصل موضوع اساسی و 11 اصل تبعی ارائه شده است. اصل موضوع اساسی اعلام می‌دارد که «فرایندهای روانشناختی ما به وسیله روش‌هایی که رویدادها را پیش بینی می‌کنیم هدایت می‌شوند.»
 

اصول یازده‌گانه تبعی
یازده اصل تبعی کلی، هم از اصل موضوع بنیادی سرچشمه می‌گیرند و هم بر مبنای آن بنا شده‌اند.

اصول تبعی نظریه سازه شخصی
تعبیر چون رویدادهای تکراری مشابه هستند، می‌توانیم پیش بینی کنیم یا انتظار داشته باشیم که در آینده این گونه رویدادها را چگونه تجربه خواهیم کرد.
فردیت افراد رویدادها را به صورت متفاوتی درک می‌کنند.
سازماندهی ما سازه‌های خود را مطابق با برداشتی که از شباهت‌ها و تفاوت‌های آنها داریم، به صورت الگوها مرتب می‌کنیم.
دوگانگی سازه‌ها دوقطبی هستند؛ برای مثال، اگر درباره درستی عقیده‌ای داریم، این عقیده باید مفهوم نادرستی را نیز دربر داشته باشد.
انتخاب برای هر سازه که بهتر برای ما کار کند، گزینه ای داریم، گزینه‌ای که به ما امکان می‌دهد نتیجه رویدادهای مورد انتظار را پیش بینی کنیم.
دامنه سازه‌های ما ممکن است در مورد موقعیت‌ها با افراد گوناگون کاربرد داشته باشند یا اینکه امکان دارد محدود به یک فرد یا موقعیت باشند.
تجربه ما همواره سازه‌های خود را در برابر تجربیات زندگی آزمایش می‌کنیم تا مطمئن شویم همچنان مفید هستند.
تعدیل امکان دارد سازه‌های خود را در نتیجه تجربیات جدید تعدیل کنیم.
چندپارگی گاهی امکان دارد که درون نظام سازه کلی خود سازه‌های تابع متضاد و یا ناهماهنگ داشته باشیم.
اشتراک گرچه سازه‌های ما منحصر به خود ماست، افراد در گروه‌ها یا فرهنگ‌های هماهنگ ممکن است سازه‌های مشابهی داشته باشند.
اجتماعی بودن ما سعی می‌کنیم بفهمیم چگونه دیگران کاری را که انجام می‌دهند پیش بینی و درباره آن فکر می‌کنند، و رفتار خود را مطابق با آن تنظیم می‌کنیم.
 
منظور کلی از کلمه «فرایندها» نوعی انرژی روانی درونی نبود. بلکه، او معتقد بود که شخصیت فرایندی جاری و متحرک است. فرایندهای روان شناختی ما به وسیله سازه‌های ما، با شیوه‌ای که هر یک دنیای خویش را تعبیر می‌کنیم، هدایت می‌شوند. واژه کلیدی دیگر در اصل موضوع اساسی، پیش بینی است. مفهوم سازه‌های کلی، انتظاری است. ما از سازه‌ها برای پیش بینی آینده استفاده می‌کنیم، طوری که درباره پیامدهای اعمال مان، اینکه اگر به صورت خاصی رفتار کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد، عقایدی داریم.
 
اصل تبعی تعبیر
«شباهت بین رویدادهای تکراری». کلی معتقد بود که هیچ رویداد زندگی یا تجربه‌ای نمی‌تواند دقیقاً به همان صورتی که بار اول اتفاق افتاده است، دوباره تکرار شود. یک رویداد می‌تواند دوباره تکرار شود، ولی دقیقاً به همان صورت تجربه نخواهد شد. برای مثال اگر امروز فیلمی را ببینید که اولین بار ماه پیش آن را دیدید، آن را به صورت متفاوتی تجربه خواهید کرد. خُلق شما ممکن است یکسان نباشد، و امکان دارد در طول یک ماه گذشته با وقایعی روبرو شده باشید که بر نگرش‌ها و هیجانات شما تأثیر گذاشته باشند. شاید مطلب ناخوشایندی را درباره هنرپیشه‌ای در این فیلم خوانده باشید. یا اینکه امکان دارد احساس خشنودی بیشتری کنید، زیرا نمرات شما بهتر شده‌اند.

با این حال، گرچه این گونه رویدادهای تکراری دقیقاً مثل هم تجربه نمی شوند، ولی ویژگی‌ها یا موضوعات مکرر نمایان خواهند شد. برخی از جنبه‌های موقعیت شبیه جنبه‌هایی هستند که قبلاً تجربه شده‌اند. بر اساس همین شباهت‌هاست که انتظار داریم چگونه با این نوع رویداد در آینده برخورد خواهیم کرد. پیش بینی‌های ما بر این عقیده استوار هستند که گرچه رویدادهای آینده تکرارهای رویدادهای گذشته نیستند، ولی با این حال مشابه‌اند. برای مثال، برخی از صحنه‌های این فیلم احتمالاً هر بار به صورت یکسانی بر شما تأثیر می‌گذارند.

اگر بار اول صحنه‌های تعقیب کردن اتومبیل را دوست داشتید، احتمالاً دوباره آنها را دوست خواهید داشت. شما رفتارتان را بر انتظار دوست داشتن تعقیب‌ها استوار می‌کنید، بنابراین، همین توضیح می‌دهد که چرا ترجیح می‌دهید این فیلم را دوباره تماشا کنید. موضوعات گذشته دوباره در آینده پدیدار می‌شوند، و ما سازه‌های خود را بر اساس این موضوعات مکرر تدوین می‌کنیم.
 
اصل تبعی فردیت
«تفاوت‌های فردی در تعبیر کردن رویدادها». کِلی با این اصل تبعی، مفهوم تفاوت‌های فردی را معرفی کرد. او خاطرنشان ساخت که افراد از این نظر که چگونه یک رویداد را درک یا تعبیر می‌کنند، با یکدیگر تفاوت دارند. چون افراد رویدادها را به صورت متفاوتی تعبیر می‌کنند، سازه‌های متفاوتی را تشکیل می‌دهند. سازه‌های ما واقعیت عینی یک رویداد را چندان منعکس نمی‌کنند، بلکه تعبیر منحصر به فردی را که هریک از آن می‌کنیم، نشان می‌دهند.
 
اصل تبعی سازماندهی
«روابط بین سازه‌ها». ما سازه‌های خود را بر طبق برداشتی که از روابط متقابل، شباهت‌ها، و تفاوت‌های آنها داریم، در یک الگو سازمان می‌دهیم. افرادی که سازه‌های مشابه دارند، اگر این سازه‌ها را در الگوهای متفاوتی سازماندهی کرده باشند، ممکن است باز هم با هم متفاوت باشند.

معمولاً سازه‌های خود را به صورت سلسله مراتبی سازمان دهی می‌کنیم، طوری که برخی سازه‌ها تابع سازه‌های دیگر هستند. یک سازه می‌تواند یک یا چند سازه تابع داشته باشند. برای مثال، سازه خوب، ممکن است سازه‌های تابع «باهوش»، و «شرافتمند» را در بر داشته باشد. بنابراین، اگر با کسی آشنا شویم که با عقیده ما درباره انسان خوب، هماهنگ باشد، انتظار داریم که او از ویژگی‌های هوش و معیارهای شرافتمندی نیز برخوردار باشد.

معمولاً روابط بین سازه‌ها از خودِ سازه‌های خاص بادوام تر‌اند، ولی آنها نیز در معرض تغییر قرار دارند. فردی که احساس می‌کند توسط کسی که باهوش تر به نظر می‌رسد مورد بی حرمتی قرار گرفته است امکان دارد سازه «باهوش» را از مکان تابع سازه «خوب» بردارد و آن را تحت سازه بد قرار دهد. تنها آزمون معتبر برای نظام سازه، توانایی پیش بینی رویدادها تأمین نکند، آن را تغییر خواهیم داد.
 
اصل تبعی دوگانگی
«دو گزینه متناقض». همه سازه‌ها دو قطبی یا دوگانه هستند. اگر قرار باشد رویدادهای آینده را درست پیش بینی کنیم، این حالت ضروری است. درست به همان صورتی که به شباهت بین افراد یا رویدادها توجه می‌کنیم، باید اختلاف‌ها را نیز توجیه کنیم. برای مثال، کافی نیست سازه‌ای را درباره دوست داشته باشیم که ویژگی شخصی «درستی» را توصیف کند. ما باید مخالف آن، «نادرستی» را نیز در نظر داشته باشیم تا بتوانیم توضیح دهیم آدمی که درست است با کسی که درست نیست چه تفاوتی دارد. اگر این تمایز را قائل نمی‌شدیم – اگر فرض می‌کردیم که همه افراد درست هستند – در این صورت، تشکیل دادن سازه‌ای درباره درستی، به ما کمک نمی‌کرد هیچ چیزی را درباره افرادی که در آینده ملاقات خواهیم کرد، پیش بینی کنیم. فقط در مقایسه با فردی که انتظار می‌رود نادرست باشد می‌توان از یک نفر انتظار درست بودن داشت. بنابراین، سازه شخصی مناسب در این مثال، «درستی در برابر نادرستی» است. سازه‌های ما همیشه باید بر حسب یک جفت گزینه متناقض تشکیل شوند.
 
اصل تبعی انتخاب

«آزادی انتخاب». این عقیده که افراد آزادی انتخاب دارند در سرتاسر نوشته‌های کِلی یافت می‌شود. بر طبق اصل تبعی دوگانگی که در فوق شرح داده شد، هر سازه‌ای دو قطب مخالف دارد. برای هر موقعیتی باید گزینه‌ای را انتخاب کنیم که بهتر برای ما کار می‌کند، گزینه‌ای که به ما امکان دهد پیامد رویدادهای آینده را پیش بینی کنیم.

کِلی معتقد بود که ما در انتخاب کردن بین گزینه‌ها، مقداری آزادی عمل داریم و آن را انتخاب بین امنیت و خطرپذیری توصیف کرد. فرض کنید باید تصمیم بگیرد از بین دو درس یکی را برای ترم آینده انتخاب کنید. یکی از این درس‌ها آسان است، زیرا با درسی که قبلاً گرفته‌اید تفاوت زیادی ندارد و استادی آن را تدریس می‌کند که معروف است برای کار کم، نمره خوب می‌دهد. در انتخاب کردن این درس تقریباً هیچ مخاطره جویی وجود ندارد، ولی پاداش چندانی هم ندارد. می‌دانید که این استاد کسل کننده است و قبلاً بیشتر مطالب این درس را خوانده‌اید. با این حال، این انتخاب امنی است، زیرا می‌توانید پیامدهای انتخاب کردن آن را با دقت زیاد پیش بینی کنید.

درس دیگر به مقداری مخاطره جویی نیاز دارد. استاد آن جدید است و شایع شده که آدمی جدی است، و شما درباره موضوع درس چندان آگاه نیستید. این درس شما را با حوزه مطالعاتی روبه‌رو خوهد کرد که درباره آن کنجکاو بودید. در این مورد، نمی‌توانید درباره پیامد انتخاب خود پیش بینی دقیق کنید. گزینه مخاطره آمیز به معنی ریسک بیشتر است، ولی پاداش بالقوه و رضایت خاطر بیشتری دارد.

شما باید بین گزینه امن کم ریسک، با کمترین پاداش و گزینه مخاطره آمیز پرریسک، با پاداش زیاد انتخاب کنید. اولی قابلیت پیش بینی زیادی دارد، در حالی که قابلیت پیش بینی دومی کم است. کِلی معتقد بود که ما در طول زندگی خود با این گونه انتخاب‌ها روبه‌رو می‌شویم، انتخاب‌هایی بین محدود کردن یا گسترش دادن نظام سازه خویش. انتخاب امن، که شبیه انتخاب‌های گذشته است، نظام سازه ما را با تکرار کردن تجربیات و رویدادها، بیشتر محدود می‌کند. انتخاب مخاطره آمیز، نظام سازه ما را با دربرگرفتن تجربیات و رویدادهای تازه، گسترش می‌دهد.

گرایش رایج به انتخاب کردن گزینه امنِ کم ریسک توضیح می‌دهد که چرا برخی افراد رفتار کردن به صورت بی پاداش را ادامه می‌دهند. برای مثال، چرا یک نفر با وجود اینکه مرتباً با واکنش منفی روبه‌رو می‌شود، با دیگران پرخاشگرانه رفتار می‌کند؟ پاسخ کِلی این است که این فرد بدین علت انتخاب کم ریسک می‌کند که می‌داند در پاسخ به رفتار پرخاشگرانه چه انتظاری داشته باشد. فرد پرخاشگر نمی‌داند افراد به رفتار محبت آمیز چه واکنشی نشان خواهند داد، زیرا به ندرت آن را امتحان کرده است. پاداش‌های بالقوه برای رفتار محبت آمیز بیشتر است، ولی این فرد از آن خبر ندارد.

یادتان باشد که انتخاب‌های ما بر حسب اینکه چقدر به ما امکان پیش بینی رویدادها را بدهند صورت می‌گیرند نه بر حسب اینکه چه چیزی برای ما بهتر است. و به اعتقاد کِلی، همگی دوست داریم مانند دانشمندان، آینده را با درجه بالایی از اطمینان پیش بینی کنیم.
 
اصل تبعی دامنه

«دامنه مناسبت». سازه‌های شخصی معدودی برای تمام شرایط مناسب هستند. «سازه بلند در برابر کوتاه» را در نظر بگیرید که آشکارا «دامنه مناسب» یا قابلیت کاربرد محدودی دارد. این سازه می‌تواند در مورد ساختمان‌ها، درختان، یا بازیکنان بسکتبال مفید باشد، ولی برای توصیف پیتزا یا هوا ارزشی ندارد.

برخی سازه‌ها را می‌توان در مورد شماری از موقعیت‌ها یا افراد به کار برد، در حالی که سازه‌های دیگر محدودترند و احتمالاً برای یک نفر یا یک موقعیت مناسب هستند. دامنه مناسب برای سازه، یک مسئله انتخاب شخصی است. برای مثال، ممکن است معتقد باشیم که سازه «وفادار در برابر بی وفا» در مورد هر کسی که می‌شناسیم یا فقط در مورد اعضای خانواده یا سگ ما کاربرد دارد. به عقیده کِلی، اگر بخواهیم شخصیت را به طور کامل بشناسیم، آگاهی از اینکه چه چیزی در دامنه مناسبت سازه قرار نمی‌گیرد به اندازه آگاهی از اینکه چه چیزی شامل آن می‌شود، اهمیت دارد.
 
اصل تبعی تجربه
«روبه‌رو شدن با تجربیات تازه». گفتیم که هر سازه فرضیه‌ای است که بر اساس تجربه گذشته برای پیش بینی رویدادهای آینده تشکیل می‌شود. برای اینکه معلوم شود هر سازه چگونه رویداد خاصی را خوب پیش بینی می‌کند، در برابر واقعیت آزمایش می‌شود. ما هر روز با تجربیات تازه و فرایند آزمودن تناسب سازه روبه‌رو می‌شویم برای اینکه ببینیم چگونه رویداد جاری را به خوبی پیش بینی می‌کند. اگر سازه‌ای پیش بینی معتبری برای پیامد موقعیت نباشد، در این صورت باید جایگزین یا اصلاح شود. بنابراین، وقتی محیط ما تغییر می‌کند، سازه‌های خود را ارزیابی و از نو تعبیر می‌کنیم. سازه‌هایی که در 16 سالگی برای ما مفید بودند، ممکن است در 40 سالگی دیگر مفید نباشند یا حتی زیان آور باشند. در خلال این سال‌ها، تجربیات، ما را وادار می‌سازند نظام سازه خود را اصلاح کنیم. اگر هرگز تجربیات تازه‌ای نداشته باشید، در این صورت نظام سازه شما هم هیچ تغییری نخواهد کرد. اما در مورد اغلب ما، زندگی، آشنا شدن با افراد تازه و مقابله کردن با چالش‌های جدید را در بر دارد. بنابراین، باید تجربیات خود و سازه‌ها را مطابق با آن، بازسازی کنیم.
 
اصل تبعی تعدیل
«سازگار شدن با تجربیات جدید». سازه‌ها از نظر «نفوذپذیری» تفاوت دارند. سازه نفوذپذیر سازه‌ای است که اجازه می‌دهد عناصر جدید به دامنه مناسبت نفوذ کنند یا در آن پذیرفته شوند. چنین سازه‌ای پذیرای رویدادها و تجربیات جدید است و می‌تواند به وسیله آنها اصلاح شده یا گسترش یابد.

اینکه نظام سازه ما چقدر می‌تواند در نتیجه تجربه و یادگیری تعدیل یا سازگار شود، به نفوذپذیری سازه‌ها بستگی دارد. یک سازه نفوذناپذیر یا خشک، صرف نظر از اینکه تجربیات چه چیزی به ما بگویند، نمی‌تواند تغییر کند. برای مثال، اگر یک آدم متعصب، سازه «باهوش در برابر کم هوش» را به صورت خشک یا نفوذناپذیر در مورد افراد گروه اقلیت خاصی به کار برد و معتقد باشد که تمام اعضای این گروه کم هوش هستند، در این صورت تجربیات جدید به این عقیده او نفوذ نکرده یا آن را تغییر نخواهند داد. این آدم متعصب صرف نظر از اینکه با چه تعداد افراد بسیار باهوش در آن گروه اقلیت مواجه شود، این سازه را تغییر نخواهد داد. این سازه مانعی در برابر یادگیری و عقاید تازه است.
 
اصل تبعی چندپارگی
«رقابت بین سازه‌ها». کِلی معتقد بود که درون نظام سازه ما برخی سازه‌ها با اینکه درون یک الگوی کلی، همزیست هستند، ممکن است ناسازگار باشند. یادتان باشد که وقتی تجربیات تازه را ارزیابی می‌کنیم، نظام سازه ما ممکن است تغییر کند. با این حال، سازه‌های جدید لزوماً از سازه‌های قدیمی به دست نمی‌آیند. سازه جدید ممکن است در موقعیت خاصی با سازه قدیمی سازگار یا هماهنگ باشد، ولی اگر موقعیت تغییر کند، این سازه‌ها می توانند ناهماهنگ شوند.

این موقعیت را در نظر بگیرید. مردی در کلاس روان شناسی با خانمی آشنا و به او علاقه مند می‌شود. رشته این خانم نیز روان شناسی است و به نظر می‌رسد تمایلات مشابهی با این مرد دارد. این خانم با گزینه «دوستِ» سازه «دوست در برابر دشمن» این مرد هماهنگ است. بنابراین، او آدمی دوست داشتنی و قابل احترام است. او روز بعد این خانم را در راهپیمایی سیاسی ملاقات می‌کند و وقتی می‌بیند عقاید محافظه کارانه خود را که با عقاید لیبرال او در تضاد است، با صدای بلند بیان می‌کند، نا امید می‌شود. اکنون او با گزینه مخالفِ این سازه نیز هماهنگ است. او دشمن شده است.

این ناهماهنگی در سازه این مرد درباره این زن، در سطح تابع نظام سازه کلی او صورت می‌گیرد. او در یک موقعیت دوست و در موقعیت دیگر دشمن است. با این حال، سازه گسترده تر این مرد، که لیبرال‌ها دوست و محافظه کاران دشمن هستند، دست نخورده و بدون تغییر می‌ماند. به عقیده کِلی به وسیله همین فرایند است که ناهماهنگی‌های تابع را بدون صدمه دیدن نظام سازه کلی مان، تحمل می‌کنیم.
 
اصل تبعی اشتراک
«شباهت افراد در تعبیر کردن رویدادها». چون افراد از نظر شیوه‌ای که رویدادها را تعبیر می‌کنند تفاوت دارند، هر کسی سازه‌های منحصر به فردی را تشکیل می‌دهد. با این حال، افراد از نظر شیوه‌ای که رویدادها را تعبیر می‌کنند شباهت‌هایی دارند. کِلی معتقد بود که اگر چند نفر تجربه‌ای را به طور مشابه تعبیر کنند، می‌توانیم نتیجه بگیریم که فرایندهای شناختی آنها مشابه هستند. گروهی از افراد را در نظر بگیرید که هنجارها و آرمان‌های فرهنگی یکسانی دارند. پیش بینی‌ها و انتظارات آنها از یکدیگر به مقدار زیاد مشابه خواهند بود و بسیاری از تجربیات خود را به طور مشابهی تعبیر خواهند کرد. افراد یک فرهنگ با اینکه با وقایع زندگی متفاوتی روبه‌رو می‌شوند، رفتارها و خصوصیات مشابهی دارند.
 
اصل تبعی اجتماعی بودن
«روابط میان فردی». در فوق اشاره کردیم که افراد فرهنگ یکسان، رویدادها ره به طور مشابهی تعبیر می‌کنند. گرچه این برخی از ویژگی‌های مشترک را در بین افراد توجیه می‌کند، ولی به خودی خود روابط اجتماعی مثبت به بار نمی‌آورد. کافی نیست که یک نفر تجربیات را شبیه دیگری تعبیر کند. نفر اول همچنین باید سازه‌های نفر دوم را تعبیر کند. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم پیش بینی کنیم که چگونه یک نفر رویدادها را پیش بینی خواهد کرد، باید بدانیم که او چگونه فکر می‌کند.

تعبیر کردن سازه‌های دیگران کاری است که به طور معمول انجام می‌دهیم. به رانندگی فکر کنید. ما جان خود را در گروِ توانایی پیش بینی آنچه رانندگان دیگر در جاده انجام می‌دهند قرار می‌دهیم. فقط در صورتی که بتوانیم با قدری اطمینان پیش بینی کنیم که رانندگان، دوستان، مدیران، یا آموزگاران چه کاری انجام خواهند داد، می‌توانیم رفتارهای خود را با رفتارهای آنها تنظیم کنیم. و در حالی که ما خود را با آنها وفق می‌دهیم، آنها نیز همین کار را در مورد ما انجام می‌دهند.

هر کسی نقشی را در ارتباط با دیگران می‌پذیرد. ما با همسر خود یک نقش، با فرزندمان نقشی دیگر، و با مدیرمان در محل کار نقش دیگری را ایفا می‌کنیم. هر نقش، الگوی رفتاری است که از پی بردن به نحوه‌ای که دیگران رویدادها را تعبیر می‌کند به وجود می‌آید. به تعبیری، ما خودمان را با سازه‌های دیگران وفق می‌دهیم.
 
منبع: نظریه‌های شخصیت، نوشته دوان پی.شولتز/ سیدنی الن شولتز، ترجمه یحیی سیدمحمدی، ویراست دهم 2013،
مرجع : فرزانش
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
ویژگی‌های یک اردو مطالعاتی خوب چیست؟
چطور از فکر کردن بیش از حد به یک موضوع جلوگیری کنیم؟
نوجوانان آمریکایی بدون تلفن همراه احساس بهتری دارند
من با دروغ گفتن و آه وناله پول درمیارم
افراد کمال‌گرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
كودكان را قرباني حرف مردم نكنيد
خودبیمارانگاری از خود بیماری مرگبارتر است!
راه‌ درمان تب بالای تمایل به عمل‌های زیبایی چیست؟
انسانهاي شاد دنياي درونشان را ميسازند، انسانهاي غمگين دنياي بيرونشان را سرزنش ميكنند.