چرا مدرسه هنوز جایی خوشایند و لذتبخش نیست؟
چرا بچه ها مدرسه را دوست ندارند، درباره حواسپرتی، تمرکز نداشتن و فراری بودن از یادگیری است. اگر شما یک پدر یا مادر مسئولیتپذیر باشید حتماً بارها با این جمله مواجه شدهاید: «من دیگه نمیخوام درس بخونم!»
ما فکر میکنیم باهوش هستیم، فکر میکنیم دوست داریم چیزهای جدید یاد بگیریم، اما به شکل عجیبی از تفکر فرار میکنیم. سختترین کار برای بچهها حل کردن مسائل ریاضی است؛ درحالیکه رؤیای دانشمند بودن را در سر میپرورانند. ما عاشق سر درآوردن از رازهای پنهان هستیم، کنجکاویم، اما بهسرعت خسته میشویم و فرار میکنیم.
کتاب چرا بچهها مدرسه را دوست ندارند، با استفاده از روانشناسی شناختی به شما نشان میدهد که ذهن چگونه فکر میکند، چرا از فکر کردن فراری است و چگونه میتوان یک ذهن مؤثر داشت.
مدرسه برای بسیاری از ما یادآور کلاسهای ملالآور، تکالیف گیجکننده و اضطراب امتحان است، جایی که با ترس و اشک واردش شدهایم و با شنیدن زنگ آخر شادیکنان از آنجا گریختهایم. چرا مدرسه، با تمام فایدههایش، هنوز جایی خوشایند و لذتبخش نیست؟ چرا دانشآموزان دوست ندارند تن به کلاس و درس و مشق بدهند؟ آیا یادگیری اصولاً باید با مشقت و تأدیب و تکلیف همراه باشد؟
دنیل ویلینگهام، دانشمند علوم شناختی، در این کتاب پاسخ چنین سؤالهایی را از راه بررسی مغز و هوش انسانی و کارکردهای شناختی جستوجو میکند. به نظر او نباید تصور کنیم که مغزمان اساساً برای فکرکردن ساخته شده است و در این کار مهارت دارد؛ مغز انسان از تفکر فراری است و طبیعتاً آن را کاری ناخوشایند میداند، مگر اینکه بتوان بخشهایی از این فرایند را با مغز سازگار کرد. ویلینگهام یافتههای علوم شناختی را به حیطۀ آموزش میآورد و توصیههایی کاربردی برای اصلاح فرایند آموزش مطرح میکند.
او در هر فصل، ضمن توضیح کارکردهای ذهن، سراغ یکی از معضلات رایج آموزشی میرود: چگونه باید ایدههای انتزاعی را توضیح داد؟ چطور باید تعادلی میان آموزش واقعیتهای نظری و مهارتها ایجاد کرد؟ چطور باید به کندآموزها کمک کرد؟ و مهمتر از همه، چگونه میتوان کاری کرد که دانشآموزان با لذت بیاموزند؟
این کتاب را انتشارات ترجمان منتشر با ترجمه سید امیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است
ما فکر میکنیم باهوش هستیم، فکر میکنیم دوست داریم چیزهای جدید یاد بگیریم، اما به شکل عجیبی از تفکر فرار میکنیم. سختترین کار برای بچهها حل کردن مسائل ریاضی است؛ درحالیکه رؤیای دانشمند بودن را در سر میپرورانند. ما عاشق سر درآوردن از رازهای پنهان هستیم، کنجکاویم، اما بهسرعت خسته میشویم و فرار میکنیم.
کتاب چرا بچهها مدرسه را دوست ندارند، با استفاده از روانشناسی شناختی به شما نشان میدهد که ذهن چگونه فکر میکند، چرا از فکر کردن فراری است و چگونه میتوان یک ذهن مؤثر داشت.
مدرسه برای بسیاری از ما یادآور کلاسهای ملالآور، تکالیف گیجکننده و اضطراب امتحان است، جایی که با ترس و اشک واردش شدهایم و با شنیدن زنگ آخر شادیکنان از آنجا گریختهایم. چرا مدرسه، با تمام فایدههایش، هنوز جایی خوشایند و لذتبخش نیست؟ چرا دانشآموزان دوست ندارند تن به کلاس و درس و مشق بدهند؟ آیا یادگیری اصولاً باید با مشقت و تأدیب و تکلیف همراه باشد؟
دنیل ویلینگهام، دانشمند علوم شناختی، در این کتاب پاسخ چنین سؤالهایی را از راه بررسی مغز و هوش انسانی و کارکردهای شناختی جستوجو میکند. به نظر او نباید تصور کنیم که مغزمان اساساً برای فکرکردن ساخته شده است و در این کار مهارت دارد؛ مغز انسان از تفکر فراری است و طبیعتاً آن را کاری ناخوشایند میداند، مگر اینکه بتوان بخشهایی از این فرایند را با مغز سازگار کرد. ویلینگهام یافتههای علوم شناختی را به حیطۀ آموزش میآورد و توصیههایی کاربردی برای اصلاح فرایند آموزش مطرح میکند.
او در هر فصل، ضمن توضیح کارکردهای ذهن، سراغ یکی از معضلات رایج آموزشی میرود: چگونه باید ایدههای انتزاعی را توضیح داد؟ چطور باید تعادلی میان آموزش واقعیتهای نظری و مهارتها ایجاد کرد؟ چطور باید به کندآموزها کمک کرد؟ و مهمتر از همه، چگونه میتوان کاری کرد که دانشآموزان با لذت بیاموزند؟
این کتاب را انتشارات ترجمان منتشر با ترجمه سید امیرحسین میرابوطالبی منتشر کرده است
مرجع : ترجمان