شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ - 2 Nov 2024
تاریخ انتشار :
پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲ / ۰۹:۳۷
کد مطلب: 63926
۱
قدرتمندترین علت فرسودگی نداشتن قدرت و منابع جهت تاثیر واقعی بر سازمان است

فرسودگی نتیجه فشارهاي مزمن زندگی شغلی است

دکتر مجتبی سلطانی
فرسودگی نتیجه فشارهاي مزمن زندگی شغلی است
فرسودگی اغلب در چهارچوب پژوهشهاي مربوط به استرس در نظر گرفته می شود .فرسودگی و احساس فشار واکنش هاي متفاوتی هستند که به استرس زاهاي حرفه اي داده میشود و به نظر می رسد که داراي پیامدها،همبستگی هاي متفاوتی باشند.فرسودگی نتیجه فشارهاي مزمن زندگی شغلی است این فشارهای مزمن میتواند تاب آوری شغلی و حرفه ای را به چالش بکشد فشارهایی مثل سنگینی و حجم کار،تعارض نقش، ابهام نقش،نبود مشارکت اجتماعی.
بنا بر همین گزارش از میگنا استرس زاهاي شغلی بیشتر با احساس فشار همبستگی دارند تا با فرسودگی، در حالیکه اهمیت و ارزش شغلی بیشتر با فرسودگی همبستگی دارد تا با احساس فشارهاي شغلی. فرسودگی بیشتر با تاب آوری کار و شغل ، نتایج و پیامدهایی مثل ناخشنودي حرفه اي، میل به ترك شغل،نشانه هاي جسمانی و سطح عملکرد ادراك شده مرتبط است.
فرسودگی شغلی پیامدی از فشار شغلی دایم و مکرر است. بدین ترتیب که شخص در محیط کارش به علت عوامل درونی و بیرونی احساس فشار می‌کند و این فشار، پیوسته و چندین‌باره بوده و سرانجام به احساس فرسودگی تبدیل می‌گردد.
مسلش و دیگران(2001)به عنوان مثال » فرسودگی شغلی را به عنوان یک واکنش طولانی مدت به استرس زاهاي بین فردي و هیجانات شدید در محیط کاري« می دانند.
هبفول و شیروم(2000) معتقدند فرسودگی در نتیجه استرسهاي مزمن محیط شغلی آشکار میشود.
کوپر و دیگران فرسودگی را نتیجه استرسهاي شغلی مزمن می دانند.شواهد زیادي وجود دارد که حکایت از این مساله دارد که فرسودگی حرفه اي همیشه نتیجه استرس بالا نیست همچنین کار با اهمیت تر با فرسودگی کمتر همبستگی دارد.
یک مثال خوب در این زمینه پرستاران بیمارستانند که گفتگوي فردي از میان آنها با این عبارات آمده است» من از روزي لذت می برم که کارم سنگین باشد و زمانی فرسودگیم بیشتر می شود که براي کمک به بیمار قادر به انجام هیچ کاري نباشم.اساس کاربرد این مطلب نظریه وجودگرایی است و تا زمانی که فرسودگی یکی از زیر مجموعه هاي استرس در نظر گرفته شود تفاوتهاي مختصري در مورد پیش آیندها،همبستگی ها و پیامدهاي آن وجود دارد. اما طبق نظریه وجودگرایی دلیل احساس فرسودگی نیاز مبرم مردم به داشتن یک زندگی با معنا و اعتقاد داشتن به این مساله که کارهایی که انجام می دهند مفید و مهم است.
فرانکل در نوشته هاي خود بیان می کند » اولین نیروي انگیزشی انسان تلاش براي یافتن معناي زندگی است« . نیز انسان به داشتن این اعتقاد که کارهایی که انجام می دهد معنادار است راهی است براي مقابله با وحشتی که از مواجهه با مرگ براي او به وجود می آید.
افرادي که از شغلشان انتظار به دست آوردن معناي وجودي دارند در انتخاب خود اهداف بلند و آرمان گرایانه را وارد می کنند و زمانی احساس شکست، ناامیدي، درماندگی و سرانجام فرسودگی می کنند که شغلشان بی اهمیت و بی معنا باشد.
زمانی که کارکنان با یکسري اهداف و انتظارات از شغل وارد کار می شوند نرسیدن به این اهداف استرس زاهایی است که سرانجام باعث فرسودگیشان می شود. به عنوان مثال براي پرستاران هدف اصلی کمک به افراد دردمند است در نتیجه بزرگترین علت فرسودگی آنها
مشاهده انسان هاي دردمندي است که قادر نیستند آنها را یاري رسانند یا براي معلمان با اهمیت ترین هدف تعلیم و تربیت دانش آموزان، القا کردن مطالب و ترغیب کردن آنان است
در نتیجه اصلی ترین علت فرسودگی معلمان مشکلات انظباطی و دانش اموزان گستاخ است یا براي مدیران با اهمیت ترین هدف، نفوذ بسیار زیاد بر سازمان است در نتیجه قدرتمندترین علت فرسودگی نداشتن قدرت و منابع جهت تاثیر واقعی بر سازمان است.
تفاوت بین فرسودگی و افسردگی
امروزه مقوله تاب آوری کاری یا شغلی و مساله فرسودگی و یا افسردگی مشکلات رایج آن در بین کارمندان است. افسردگی و فرسودگی به هم وابسته اند و تشخیص تفاوتهاي بین آنها مستلزم توجه به یکسري نکات اساسی است .
فرسودگی به عنوان یک حالت ذهنی پایدار مرتبط با شغل تعریف می شود پژوهشهاي قبلی نشان داده فرسودگی نتیجه فشارهاي مزمن زندگی شغلی است این فشارهای مزمن میتواند تاب آوری شغلی را به چالش بکشد فشارهایی مثل سنگینی و حجم کار،تعارض نقش، ابهام نقش،نبود مشارکت اجتماعی.
اختلال افسردگی شامل افسردگی عمیق و افسرده خویی است(انجمن روانشناسی امریکا).که هر کدام از نظر مدت و تعداد نشانه هایشان با هم متفاوتند. یکی از عوامل استرس که می تواند باعث فعال شدن اقسردگی گردد استرسهاي محیط کار است.
 برطبق 12 مطالعه در زمینه فرسودگی و افسردگی نشان  داده شد بین نشانگان افسردگی و ابعاد مجزاي فرسودگی رابطه وجود دارد اما در عین حال فرسودگی به صورت آماري بانشانگان افسردگی متفاوت است. مطالعات نشان می دهند فرایند فرسودگی با فرایند افسردگی
مشابه است اما این دو در زمینه ها و بافتهاي متفاوتی اتفاق می افتد و فرسودگی می تواند مرحله اي در لیجاد و توسعه افسردگی تلقی گردد .
تقریبا نیمی از افرادي که فرسودگی شدید دارند دچار اختلال افسردگی هستند و چنانچه فرد دچار فرسودگی مزمن گردد ریسک داشتن افسردگی بالاتر می رود در انتها فرسودگی مرتبط با شغل و اختلا افسردگی با هم آمیخته است. اما این مساله به این معنمی نیست که تمام کسانی که فرسودگی شدید دارند دچار اختلال افسردگی هستند بلکه این مساله نشان دهنده ارتباط بین فرسودگی و افسردگی است. در حالیکه این دو مفهوم همانند نیستند. تغییر در محیط کاري فرد فرسوده براي بهبود طوالانی مدت کافی است در حالیکه بیماران افسرده علاوه بر این، نیازمند دارودرمانی و رواندرمانی هستند
ماسلاچ و همکارانش(2001) فرسودگی را داراي سه مولفه اصلی و یک مولفه فرعی می
دانند:
خستگی عاطفی: عامل اصلی فرسودگی است و آشکارترین درجه نشانه هاي فرسودگی است. این  بعد از فرسودگی شغلی دلالت بر استرس است. در حقیقت خستگی عاطفی یک بعد مورد نیاز براي تعریف فرسودگی شغلی است و بدون آن مفهوم فرسودگی ناقص است.

به بیان دقیق، خستگی عاطفی موجب می شود تا کارمندان به لحاظ هیجانی و شناختی از کارشان فاصله بگیرند و احتمالا این راهی براي مقابله با فشارهاي کاري است. خستگی عاطفی در واقع وجود احساساتی است که در ان شخص نیروهاي هیجانی خود را از دست داده است و قادر به برقراري روابط عاطفی با دیگران است.
مسخ شخصیت: مارو در بازنگري تعدادي از مطالعات مربوط به فرسودگی معتقداست که مسخ شخصت معمولا بعد از خستگی عاطفی روي می دهد و در واقع نوعی پاسخ مستقیم به استرس شغلی است .به عبارت دیگر مسخ شخصیت به پاسخهاي غیر احساسی، نامربوط و خشن نسبت به مراجعین و همکاران و.... با سندرم فرسودگی احساسات منفی و نگرش هاي منفی همراه با سرزنش دیگران اطلاق می شود.
عدم کارایی فردي یا عدم موفقیت فردي: رابطه بین عدم کارایی فردي با دو بعد دیگر فرسودگی تا حدودي پیچیده تر است.

در بعضی از تحقیقات، به نظر میرسد که بعد عدم کارایی فردي، نتیجه دو بعد دیگر فرسودگی است ولی در موارد دیگر ،این فرضیه مورد تایید قرار نگرفته و تاکید می کند که این مولفه ها به جاي اینکه به صورت زنجیروار قرار داشته باشند، به طور موازي و به همراه یکدیگر رشد می کنند. به عبارت دیگر، موفقیت فردي به احساس کفایت و پیشرفت موفقیت آمیز در کار با افراد اطلاق می شوند از تلاشهاي حرفه اي خود برداشت هاي منفی دارند و احساس می کنندکه در شغل خودشان پیشرفتی ندارند و در کار و تلاش و حرفه خویش نتایج مثبت به همراه ندارند.

 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

دعانویسانی که از روانشناس‌ها مشاورترند
چطور با افراد وسواسی ارتباط صحیح برقرار کنیم؟
مردانی که رفتار «مردانه‌تری» دارند بیشتر در معرض مشکلات قلبی هستند
چرا برخی افراد به موسیقی با صدای بلند علاقه دارند؟
4 نشانه تلف کردن زندگی
تشخیص طیف اوتیسم با یک سوال!
قدرت برابر در موفقیت یک رابطه: اهمیت و تأثیرات
مغز ما چگونه همزمان احساسات متضاد دارد؟
چطور در لحظه حال زندگی کنیم؟
گفت‌و‌گو لذت بی‌پایان است
شکست باعث تاب آوری نمی‌شود!
برای موفقیت لازم نیست نابغه باشی فقط کافیه یه قدم جلوتر باشی/ انیشتن