روانشناسی - کوشش علمی و انسانی
روانشناسی عمومی هیلگارد-فصل اول
امروزه کمتر کسی را میتوان سراغ داشت که از دانش روانشناسی بینیاز باشد. این علم با همهٔ جوانب زندگی ما در ارتباط است. مثلاً میپرسیم: شیوهٔ فرزندپروری والدین شما چه اثری در شیوهٔ فرزندپروری خود شما دارد؟ بهترین شیوه برای ترک وابستگی داروئی کدام است؟ آیا مردها هم میتوانند بهخوبی زنان از نوزادان مراقبت کنند؟ آیا در خواب هیپنوتیسمی میتوان تجربههای دوران کودکی را با جزئیات بیشتری بهخاطر آورد؟ ابزارهای مورد استفاده در کارخانههای برق هستهای چگونه باید طراحی شوند تا اشتباههای آدمیان به حداقل ممکن برسد؟ فشار روانی درازمدت چه تأثیری بر دستگاه ایمنی بدن آدمی دارد؟ آیا در درمان افسردگی، رواندرمانی مؤثرتر از دارودرمانی است؟ آیا با استفاده از داروهائی که انتقال عصبی را تسهیل میکنند میتوان یادگیری را بهبود بخشید؟ روانشناسان با این پرسشها و پرسشهای بسیاری از اینگونه سروکار دارند.
با توجه به اینکه روانشناسی بر تمام وجوه زندگی ما اثر میگذارد، شایسته است حتی کسانی که در پی کسب تخصص در این رشته نیستند آگاهی مختصری از واقعیتهای بنیادی و روشهای پژوهش در این علم داشته باشند. گذراندن یک درس مقدماتی در روانشناسی هم به شما کمک میکند که بفهمید چرا افراد به شیوههای معینی میاندیشند و عمل میکنند، و هم در شما بصیرتی نسبت به نگرشها و واکنشهای خودتان ایجاد میکند. علاوه بر اینها، چنین درسی شما را آماده میکند تا ادعاهائی را که بهنام روانشناسی عنوان میشود ارزیابی کنید. همهٔ ما در روزنامهها بهعنوانهائی از نوع زیر برخوردهایم:
- با شیوههای نوین رواندرمانی میتوان خاطرات واپسرانده را بهیاد آورد.
- مهار اضطراب از راه خودتنظیمی (self-regulation) موجهای مغزی.
- اندیشهخوانی (تلهپاتی) به اثبات رسید.
- هیپنوتیسم در مهار کردن درد مؤثر است.
- استواری هیجانی با بزرگی و کوچکی خانواده ارتباط دارد.
- همجنسخواهی با نگرشهای والدین پیوند دارد.
- مراقبهٔ استعلائی (transcendental meditation) به حل مسئله کمک میکند.
- چندگانگی شخصیت (multiple personality) با آزاردیدگی (abuse) در دورهٔ کودکی ارتباط دارد.
برای داوری درباره اعتبار چنین ادعاهائی به دو گونه اطلاعات نیاز داریم. نخست آنکه باید از واقعیتهای اثباتشده در روانشناسی آگاهی داشته باشیم تا بتوانیم بگوئیم که ادعای تازهای با آن واقعیتها همخوانی دارد یا نه. اگر این همخوانی وجود نداشته باشد میتوان در اعتبار آن ادعا تردید کرد. نوع دوم اطلاعات مورد نیاز این است که چه نوع شواهدی به ادعا یا کشف تازهای اعتبار میبخشند تا برمبنای آنها تشخیص دهیم که دلایل ارائه شده دربارهٔ آن ادعای تازه تا چه اندازه با معیارهای متعارف ارائهٔ شواهد علمی سازگار هستند. اگر سازگار نبودند باید در اعتبار آنها شک کرد. این مطلب در هر دو زمینه آگاهیهائی بهدست میدهد: نخست وضع کنونی دانش روانشناسی را عرضه میدارد، به این معنی که یافتههای مهم این رشته را از نظر میگذراند تا شما با حقایق استوار این رشته آشنا شوید. دوم آنکه ماهیت پژوهش در روانشناسی را وارسی میکند - یعنی اینکه روانشناس چگونه فرضیهای (hypothesis) را صورتبندی میکند و نوعی برنامهٔ پژوهشی برای فراهم آوردن شواهدی در تأیید یا رد آن فرضیه تدوین مینماید. به این ترتیب شما درمییابید که برای پشتیبانی از هر ادعای تازه چه نوع شواهدی باید ارائه شود.
گسترهٔ روانشناسی
روانشناسی را میتوان چنین تعریف کرد: برررسی علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی. این تعریف موضوعهای بسیار متنوعی را دربرمیگیرد.
آسیب مغزی و بازشناسی چهرهها
در مورد فردی که مغزش آسیب دیده تعجبی ندارد که معمولاً اختلالی نیز در رفتارش مشاهده شود. تعجبآور این است که وقتی ناحیه محدودی از مغز آسیب میبیند ممکن است توانائی معینی زوال یابد، اما شخص از جهات دیگر سالم بهنظر آید. نمونهٔ روشن این وضع را در افرادی میبینیم که بهعلت آسیب مغزی وارده بر ناحیهٔ معینی از سمت راست مغز قادر به بازشناسی چهرهٔ افراد نیستند، اما تقریباً از سایر جهات رفتار بهنجار دارند. این ناتوانی در بازشناسی چهرهها که ادراکپریشی چهرهای (prosopagnosia) نامیده میشود گاه حیرتانگیز است. مورد مشهوری که اولیور ساکس (Oliver Sacks) گزارش کرده، بیماری بود که زنش را بهجای گربه گرفته بود (ساکس، ۱۹۸۵)! نمونه دیگری از بیماران مبتلا به فراموشی چهرهەا مردی بود که در رستورانی به پیشخدمت شکایت کرد که کسی به او خیره شده است. پیشخدمت اظهار داشت که او در واقع به تصویر خودش در آئینه خیره شده است. ظاهراً این مرد قادر به بازشناسی چهرهٔ خودش نبود!
از اینگونه موارد میتوان مطالب زیادی دربارهٔ طرز کار مغز آموخت. برای مثال، برمبنای آنها میتوان گفت که برخی از کارکردهای مغز، مثلاً بازشناسی چهرهها، موضع معینی در بخش خاصی از مغز دارند. گوئی مغز، دارای مکانیسم خاصی است که کارکرد ویژهای دارد، و به گفتهٔ دیگر مغز یا ذهن ما شبکهای از متخصصان در اختیار دارد که هریک بهکار خاص خود سرگرم هستند.
نسبت دادن صفات به افراد
در نظر آورید در فروشگاهی شاهد صحنهٔ زیر بودهاید: مردی که برای یکی از سازمانهای خیریه پول جمعآوری میکند، پیش چشم گروهی از مردم بهسوی یکی از مشتریهای فروشگاه میرود و درخواست اعانه میکند. مشتری چکی به مبلغ دوهزار تومان در اختیار مسئول جمعآوری اعانه میگذارد. آیا میتوان گفت این شخص آدم خیری است، یا اینکه باید گفت مجبور شد مبلغی بهعنوان اعانه بپردازد؟ در این موارد منطقاً نمیتوان از توجیه معینی در مقایسه با توجیهی دیگر جانبداری کرد. از آزمایشهای بیشماری که بهمنظور بررسی موقعیتهائی از این دست طراحی و اجراء شدهاند چنین برمیآید که شما مشتری یادشده را آدم خیری توصیف خواهید کرد. به این ترتیب، هروقت از ما بخواهند قضاوت کنیم که رفتار بهخصوص فرد معینی حاکی از ویژگی خاص آن شخص یا ویژگی موقعیت خاصی است، معمولاً بهطور ناخودآگاه رفتار را بهخود شخص نسبت میدهیم. (شکل اسناد و ویژگیها)
اسناد و ویژگیها. هنگام قضاوت در اینکه پرداخت اعانهٔ قابل توجهی ناشی از ویژگی شخص یا ویژگی موقعیت است ، معمولاً ویژگی شخص مهمتر بهنظر میرسد.
ما آدمیان معمولاً این سوگیری را داریم که اعمال افراد را ناشی از صفات شخصی خود آنان بدانیم و نه ناشی از موقعیتهائی که در آن قرار میگیرند. این سوگیری غالباً به اشتباه میانجامد. در مواردی فشار موقعیتها چنان شدید است که همهٔ افراد مجبور هستند کم و بیش به شیوهٔ مشابهی رفتار کنند، اما در این موارد نیز ما مصرانه عمل فرد را برخاسته از شخصیت خودش تفسیر میکنیم. خطاهای ناشی از این سوگیری به اندازهای شایع است که روانشناسان آن را خطای بنیادی اسناد (fundamental attribution error) نامیدهاند.
یاد زدودگی کودکی (childhood amnesia)
اکثر بزرگسالان، و حتی سالخوردگان میتوانند رویدادهائی را از نخستین سالهای زندگی خود بهخاطر آورند. اما این کار فقط تا حدودی امکان دارد و تقریباً هیچکس قادر نیست اکثر رویدادهای سه سال اول زندگی خود را بهخاطر آورد. رویداد مهمی مانند تولد خواهر یا برادر کوچکتان را در نظر بگیرید. اگر این واقعه پس از رسیدن شما به سن ۳ سالگی روی داده باشد ممکن است خاطرهای از آن در ذهن شما مانده باشد، و هرچه سن شما در زمان تولد آن برادر یا خواهر بالاتر بوده، احتمالاً خاطرات بیشتری از آن را در ذهن دارید. اما اگر آن تولد قبل از ۳ سالگی شما روی داده باشد، شما حتی قادر به یادآوری یک خاطره از آن رویداد نیز نخواهید بود. (شکل بهیادآوردن خاطرهای از دوران کودکی)
در آزمایشی که در زمینهٔ یاد زدودگی کودکی انجام شد از آزمودنیهائی در سنین تحصیلات دانشگاهی ۲۰ سؤال دربارهٔ رویدادهای مربوط به تولد برادر یا خواهری کوچکتر پرسیده شد. در این شکل میانگین تعداد سؤالهائی که پاسخی به آنها داده شده ، بهصورت تابعی از سن آزمودنیها در زمان تولد برادر یا خواهر ، ارائه شده است. در مواردیکه تولد ، قبل از چهارسالگی آزمودنیها روی داده بود ، هیچیک از آنها نتوانستند حتی یک خاطره دربارهٔ آن تولد بهیاد آورند. اما اگر تولد پس از چهارسالگی آزمودنی روی داده بود یادآوری با افزایش سن آزمودنی در زمان رویداد ، افزایش مییافت (اقتباس از شاینگلد - Sheingold و تنی - Tenney در ۱۹۸۲).
بهیاد آوردن خاطرهای از دوران کودکی
این پدیده که زیگموند فروید آن را کشف کرد، یاد زدودگی کودکی نامیده میشود، و از این لحاظ در خور توجه است که سه سال اول زندگی سرشار از تجربه است و در هیچ دورهٔ دیگری از زندگی این همه تجربه تازه به آدمی دست نمیدهد. در جریان رشد، نوزاد درمانده جای خود را به کودک نوپائی میدهد که سینهخیز میرود و غانوغون میکند. و این یکی نیز به کودکی تبدیل میشود که راه میرود و حرف میزند، اما همانطور که خواهید دید از این دورههای گذرا، نقشی در حافظه ما باقی نمیماند.
کنترل وزن (weight control)
تقریباً ۳۵ میلیون آمریکائی دچار چاقی هستند، و بهعبارت فنی، وزن آنها ۲۰ درصد بیشتر از وزن متناسب با ساخت بدنی و قد آنان است. متأسفانه در جامعهٔ آمریکا چاقی با داغ ننگ همراه است. علاوه بر آن، چاقی خطربار نیز هست چون احتمال ابتلاء به دیابت، فشار خون و بیماریهای قلبی را افزایش میدهد. در انتهای دیگر این طیف، افرادی (بهویژه زنان جوان) قرار دارند که دچار بیاشتهائی مرضی (anorexia nervosa) هستند - اختلالی که در ان افراد بسیار اندک میخورند و گاهی تا حد گرسنگی کشیدن خودخواسته نیز پیش میروند. بیاشتهائی مرضی ممکن است حتی به مرگ بیانجامد. کارن کارپنتر (Karen Carpenter)، خواننده ترانههای مردمی، در ۱۹۸۳ بر اثر همین بیماری درگذشت.
روانشناسان مایل هستند بدانند چه عواملی سبب میشود آدمیان بسیار زیاد یا بسیار کم بخورند. یکی از این عوامل سابقهٔ محرومیت از غذا است. هرگاه موشها را نخست از غذا محروم کنیم و بعد اجازه دهیم تا رسیدن به وزن طبیعی خود غذا بخورند و آنگاه بگذاریم هرقدر خواستند غذا بخورند، در این مرحله میبینیم که این موشها بیشتر از موشهائی که تجربهٔ محرومیت از غذا نداشتهاند، غذا میخورند. در این مورد، محرومیت قبلی به پرخوری بعدی میانجامد. همین نکته روشن میکند که چرا پروندهٔ بیماران مبتلا به کماشتهائی مرضی در عین حال حاکی از مبادرت آنها به هلههوله خوردن است: تحمل محرومیت غذائی بهمنظور لاغرشدن، سرانجام به پرخوری منجر میشود.
بیان پرخاشگری
بسیاری از مردم بر این باور هستند که میتوانند احساسهای پرخاشگری خود را از راه بیان مستقیم پرخاشگری یا تماشاگری آن کاهش دهند، اما پژوهشهای روانشناختی عکس این نظیه را تأیید میکنند. پژوهشگران بهمنظور مطالعهٔ بیان پرخاشگری از راه تماشا به مطالعهٔ کودکانی که تلویزیون تماشا میکنند، پرداختهاند.
- رابطهٔ تماشای برنامههای خشونتبار تلویزیون در دورهٔ کودکی با میزان پرخاشگری در بزرگسالی:
آزمایش معروفی نشان میدهد که ترجیح تماشای برنامههای خشونتبار تلویزیون در سن ۹ سالگی با میزان رفتار پرخاشگرانه در ۱۹ سالگی (اقتباس از ایرون - Eron، هیوزمن - Huesmann، لفکوویتسn، والدر - Walder در ۱۹۷۲.)
در آزمایشی، گروهی از کودکان، کارتونهای خشونتبار و گروهی دیگر کارتونهای عاری از خشونت را بهمدت زمان مساوی تماشا کردند. گروهی که کارتونهای خشونتبار تماشا کرده بودند در تعاملهای خود با همسالان خویش پرخاشگری بیشتری نشان دادند، اما در میزان پرخاشگری گروه دیگر تغییری مشاهده نشد. بهعلاوه، این قبیل آثار برنامههای خشونتبار تلویزیون میتواند پایدار باشد: هراندازه پسری در ۹ سالگی بیشتر برنامههای خشونتبار تماشا کرده باشد احتمالاً در ۱۹ سالگی پرخاشگری بیشتری نشان خواهد داد. (شکل رابطهٔ تماشای برنامههای خشونتبار تلویزیون در دورهٔ کودکی با میزان پرخاشگری در بزرگسالی)
در بحث از دیدگاههای روانشناختی بار دیگر به این پنج مسئله - یعنی بازشناسی چهرهها، اسناد صفات، یاد زدودگی کودکی، مهار کردن وزن، و بیان پرخاشگری - خواهیم پرداخت.
امروزه کمتر کسی را میتوان سراغ داشت که از دانش روانشناسی بینیاز باشد. این علم با همهٔ جوانب زندگی ما در ارتباط است. مثلاً میپرسیم: شیوهٔ فرزندپروری والدین شما چه اثری در شیوهٔ فرزندپروری خود شما دارد؟ بهترین شیوه برای ترک وابستگی داروئی کدام است؟ آیا مردها هم میتوانند بهخوبی زنان از نوزادان مراقبت کنند؟ آیا در خواب هیپنوتیسمی میتوان تجربههای دوران کودکی را با جزئیات بیشتری بهخاطر آورد؟ ابزارهای مورد استفاده در کارخانههای برق هستهای چگونه باید طراحی شوند تا اشتباههای آدمیان به حداقل ممکن برسد؟ فشار روانی درازمدت چه تأثیری بر دستگاه ایمنی بدن آدمی دارد؟ آیا در درمان افسردگی، رواندرمانی مؤثرتر از دارودرمانی است؟ آیا با استفاده از داروهائی که انتقال عصبی را تسهیل میکنند میتوان یادگیری را بهبود بخشید؟ روانشناسان با این پرسشها و پرسشهای بسیاری از اینگونه سروکار دارند.
با توجه به اینکه روانشناسی بر تمام وجوه زندگی ما اثر میگذارد، شایسته است حتی کسانی که در پی کسب تخصص در این رشته نیستند آگاهی مختصری از واقعیتهای بنیادی و روشهای پژوهش در این علم داشته باشند. گذراندن یک درس مقدماتی در روانشناسی هم به شما کمک میکند که بفهمید چرا افراد به شیوههای معینی میاندیشند و عمل میکنند، و هم در شما بصیرتی نسبت به نگرشها و واکنشهای خودتان ایجاد میکند. علاوه بر اینها، چنین درسی شما را آماده میکند تا ادعاهائی را که بهنام روانشناسی عنوان میشود ارزیابی کنید. همهٔ ما در روزنامهها بهعنوانهائی از نوع زیر برخوردهایم:
- با شیوههای نوین رواندرمانی میتوان خاطرات واپسرانده را بهیاد آورد.
- مهار اضطراب از راه خودتنظیمی (self-regulation) موجهای مغزی.
- اندیشهخوانی (تلهپاتی) به اثبات رسید.
- هیپنوتیسم در مهار کردن درد مؤثر است.
- استواری هیجانی با بزرگی و کوچکی خانواده ارتباط دارد.
- همجنسخواهی با نگرشهای والدین پیوند دارد.
- مراقبهٔ استعلائی (transcendental meditation) به حل مسئله کمک میکند.
- چندگانگی شخصیت (multiple personality) با آزاردیدگی (abuse) در دورهٔ کودکی ارتباط دارد.
برای داوری درباره اعتبار چنین ادعاهائی به دو گونه اطلاعات نیاز داریم. نخست آنکه باید از واقعیتهای اثباتشده در روانشناسی آگاهی داشته باشیم تا بتوانیم بگوئیم که ادعای تازهای با آن واقعیتها همخوانی دارد یا نه. اگر این همخوانی وجود نداشته باشد میتوان در اعتبار آن ادعا تردید کرد. نوع دوم اطلاعات مورد نیاز این است که چه نوع شواهدی به ادعا یا کشف تازهای اعتبار میبخشند تا برمبنای آنها تشخیص دهیم که دلایل ارائه شده دربارهٔ آن ادعای تازه تا چه اندازه با معیارهای متعارف ارائهٔ شواهد علمی سازگار هستند. اگر سازگار نبودند باید در اعتبار آنها شک کرد. این مطلب در هر دو زمینه آگاهیهائی بهدست میدهد: نخست وضع کنونی دانش روانشناسی را عرضه میدارد، به این معنی که یافتههای مهم این رشته را از نظر میگذراند تا شما با حقایق استوار این رشته آشنا شوید. دوم آنکه ماهیت پژوهش در روانشناسی را وارسی میکند - یعنی اینکه روانشناس چگونه فرضیهای (hypothesis) را صورتبندی میکند و نوعی برنامهٔ پژوهشی برای فراهم آوردن شواهدی در تأیید یا رد آن فرضیه تدوین مینماید. به این ترتیب شما درمییابید که برای پشتیبانی از هر ادعای تازه چه نوع شواهدی باید ارائه شود.
گسترهٔ روانشناسی
روانشناسی را میتوان چنین تعریف کرد: برررسی علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی. این تعریف موضوعهای بسیار متنوعی را دربرمیگیرد.
آسیب مغزی و بازشناسی چهرهها
در مورد فردی که مغزش آسیب دیده تعجبی ندارد که معمولاً اختلالی نیز در رفتارش مشاهده شود. تعجبآور این است که وقتی ناحیه محدودی از مغز آسیب میبیند ممکن است توانائی معینی زوال یابد، اما شخص از جهات دیگر سالم بهنظر آید. نمونهٔ روشن این وضع را در افرادی میبینیم که بهعلت آسیب مغزی وارده بر ناحیهٔ معینی از سمت راست مغز قادر به بازشناسی چهرهٔ افراد نیستند، اما تقریباً از سایر جهات رفتار بهنجار دارند. این ناتوانی در بازشناسی چهرهها که ادراکپریشی چهرهای (prosopagnosia) نامیده میشود گاه حیرتانگیز است. مورد مشهوری که اولیور ساکس (Oliver Sacks) گزارش کرده، بیماری بود که زنش را بهجای گربه گرفته بود (ساکس، ۱۹۸۵)! نمونه دیگری از بیماران مبتلا به فراموشی چهرهەا مردی بود که در رستورانی به پیشخدمت شکایت کرد که کسی به او خیره شده است. پیشخدمت اظهار داشت که او در واقع به تصویر خودش در آئینه خیره شده است. ظاهراً این مرد قادر به بازشناسی چهرهٔ خودش نبود!
از اینگونه موارد میتوان مطالب زیادی دربارهٔ طرز کار مغز آموخت. برای مثال، برمبنای آنها میتوان گفت که برخی از کارکردهای مغز، مثلاً بازشناسی چهرهها، موضع معینی در بخش خاصی از مغز دارند. گوئی مغز، دارای مکانیسم خاصی است که کارکرد ویژهای دارد، و به گفتهٔ دیگر مغز یا ذهن ما شبکهای از متخصصان در اختیار دارد که هریک بهکار خاص خود سرگرم هستند.
نسبت دادن صفات به افراد
در نظر آورید در فروشگاهی شاهد صحنهٔ زیر بودهاید: مردی که برای یکی از سازمانهای خیریه پول جمعآوری میکند، پیش چشم گروهی از مردم بهسوی یکی از مشتریهای فروشگاه میرود و درخواست اعانه میکند. مشتری چکی به مبلغ دوهزار تومان در اختیار مسئول جمعآوری اعانه میگذارد. آیا میتوان گفت این شخص آدم خیری است، یا اینکه باید گفت مجبور شد مبلغی بهعنوان اعانه بپردازد؟ در این موارد منطقاً نمیتوان از توجیه معینی در مقایسه با توجیهی دیگر جانبداری کرد. از آزمایشهای بیشماری که بهمنظور بررسی موقعیتهائی از این دست طراحی و اجراء شدهاند چنین برمیآید که شما مشتری یادشده را آدم خیری توصیف خواهید کرد. به این ترتیب، هروقت از ما بخواهند قضاوت کنیم که رفتار بهخصوص فرد معینی حاکی از ویژگی خاص آن شخص یا ویژگی موقعیت خاصی است، معمولاً بهطور ناخودآگاه رفتار را بهخود شخص نسبت میدهیم. (شکل اسناد و ویژگیها)
اسناد و ویژگیها. هنگام قضاوت در اینکه پرداخت اعانهٔ قابل توجهی ناشی از ویژگی شخص یا ویژگی موقعیت است ، معمولاً ویژگی شخص مهمتر بهنظر میرسد.
ما آدمیان معمولاً این سوگیری را داریم که اعمال افراد را ناشی از صفات شخصی خود آنان بدانیم و نه ناشی از موقعیتهائی که در آن قرار میگیرند. این سوگیری غالباً به اشتباه میانجامد. در مواردی فشار موقعیتها چنان شدید است که همهٔ افراد مجبور هستند کم و بیش به شیوهٔ مشابهی رفتار کنند، اما در این موارد نیز ما مصرانه عمل فرد را برخاسته از شخصیت خودش تفسیر میکنیم. خطاهای ناشی از این سوگیری به اندازهای شایع است که روانشناسان آن را خطای بنیادی اسناد (fundamental attribution error) نامیدهاند.
یاد زدودگی کودکی (childhood amnesia)
اکثر بزرگسالان، و حتی سالخوردگان میتوانند رویدادهائی را از نخستین سالهای زندگی خود بهخاطر آورند. اما این کار فقط تا حدودی امکان دارد و تقریباً هیچکس قادر نیست اکثر رویدادهای سه سال اول زندگی خود را بهخاطر آورد. رویداد مهمی مانند تولد خواهر یا برادر کوچکتان را در نظر بگیرید. اگر این واقعه پس از رسیدن شما به سن ۳ سالگی روی داده باشد ممکن است خاطرهای از آن در ذهن شما مانده باشد، و هرچه سن شما در زمان تولد آن برادر یا خواهر بالاتر بوده، احتمالاً خاطرات بیشتری از آن را در ذهن دارید. اما اگر آن تولد قبل از ۳ سالگی شما روی داده باشد، شما حتی قادر به یادآوری یک خاطره از آن رویداد نیز نخواهید بود. (شکل بهیادآوردن خاطرهای از دوران کودکی)
در آزمایشی که در زمینهٔ یاد زدودگی کودکی انجام شد از آزمودنیهائی در سنین تحصیلات دانشگاهی ۲۰ سؤال دربارهٔ رویدادهای مربوط به تولد برادر یا خواهری کوچکتر پرسیده شد. در این شکل میانگین تعداد سؤالهائی که پاسخی به آنها داده شده ، بهصورت تابعی از سن آزمودنیها در زمان تولد برادر یا خواهر ، ارائه شده است. در مواردیکه تولد ، قبل از چهارسالگی آزمودنیها روی داده بود ، هیچیک از آنها نتوانستند حتی یک خاطره دربارهٔ آن تولد بهیاد آورند. اما اگر تولد پس از چهارسالگی آزمودنی روی داده بود یادآوری با افزایش سن آزمودنی در زمان رویداد ، افزایش مییافت (اقتباس از شاینگلد - Sheingold و تنی - Tenney در ۱۹۸۲).
بهیاد آوردن خاطرهای از دوران کودکی
این پدیده که زیگموند فروید آن را کشف کرد، یاد زدودگی کودکی نامیده میشود، و از این لحاظ در خور توجه است که سه سال اول زندگی سرشار از تجربه است و در هیچ دورهٔ دیگری از زندگی این همه تجربه تازه به آدمی دست نمیدهد. در جریان رشد، نوزاد درمانده جای خود را به کودک نوپائی میدهد که سینهخیز میرود و غانوغون میکند. و این یکی نیز به کودکی تبدیل میشود که راه میرود و حرف میزند، اما همانطور که خواهید دید از این دورههای گذرا، نقشی در حافظه ما باقی نمیماند.
کنترل وزن (weight control)
تقریباً ۳۵ میلیون آمریکائی دچار چاقی هستند، و بهعبارت فنی، وزن آنها ۲۰ درصد بیشتر از وزن متناسب با ساخت بدنی و قد آنان است. متأسفانه در جامعهٔ آمریکا چاقی با داغ ننگ همراه است. علاوه بر آن، چاقی خطربار نیز هست چون احتمال ابتلاء به دیابت، فشار خون و بیماریهای قلبی را افزایش میدهد. در انتهای دیگر این طیف، افرادی (بهویژه زنان جوان) قرار دارند که دچار بیاشتهائی مرضی (anorexia nervosa) هستند - اختلالی که در ان افراد بسیار اندک میخورند و گاهی تا حد گرسنگی کشیدن خودخواسته نیز پیش میروند. بیاشتهائی مرضی ممکن است حتی به مرگ بیانجامد. کارن کارپنتر (Karen Carpenter)، خواننده ترانههای مردمی، در ۱۹۸۳ بر اثر همین بیماری درگذشت.
روانشناسان مایل هستند بدانند چه عواملی سبب میشود آدمیان بسیار زیاد یا بسیار کم بخورند. یکی از این عوامل سابقهٔ محرومیت از غذا است. هرگاه موشها را نخست از غذا محروم کنیم و بعد اجازه دهیم تا رسیدن به وزن طبیعی خود غذا بخورند و آنگاه بگذاریم هرقدر خواستند غذا بخورند، در این مرحله میبینیم که این موشها بیشتر از موشهائی که تجربهٔ محرومیت از غذا نداشتهاند، غذا میخورند. در این مورد، محرومیت قبلی به پرخوری بعدی میانجامد. همین نکته روشن میکند که چرا پروندهٔ بیماران مبتلا به کماشتهائی مرضی در عین حال حاکی از مبادرت آنها به هلههوله خوردن است: تحمل محرومیت غذائی بهمنظور لاغرشدن، سرانجام به پرخوری منجر میشود.
بیان پرخاشگری
بسیاری از مردم بر این باور هستند که میتوانند احساسهای پرخاشگری خود را از راه بیان مستقیم پرخاشگری یا تماشاگری آن کاهش دهند، اما پژوهشهای روانشناختی عکس این نظیه را تأیید میکنند. پژوهشگران بهمنظور مطالعهٔ بیان پرخاشگری از راه تماشا به مطالعهٔ کودکانی که تلویزیون تماشا میکنند، پرداختهاند.
- رابطهٔ تماشای برنامههای خشونتبار تلویزیون در دورهٔ کودکی با میزان پرخاشگری در بزرگسالی:
آزمایش معروفی نشان میدهد که ترجیح تماشای برنامههای خشونتبار تلویزیون در سن ۹ سالگی با میزان رفتار پرخاشگرانه در ۱۹ سالگی (اقتباس از ایرون - Eron، هیوزمن - Huesmann، لفکوویتسn، والدر - Walder در ۱۹۷۲.)
در آزمایشی، گروهی از کودکان، کارتونهای خشونتبار و گروهی دیگر کارتونهای عاری از خشونت را بهمدت زمان مساوی تماشا کردند. گروهی که کارتونهای خشونتبار تماشا کرده بودند در تعاملهای خود با همسالان خویش پرخاشگری بیشتری نشان دادند، اما در میزان پرخاشگری گروه دیگر تغییری مشاهده نشد. بهعلاوه، این قبیل آثار برنامههای خشونتبار تلویزیون میتواند پایدار باشد: هراندازه پسری در ۹ سالگی بیشتر برنامههای خشونتبار تماشا کرده باشد احتمالاً در ۱۹ سالگی پرخاشگری بیشتری نشان خواهد داد. (شکل رابطهٔ تماشای برنامههای خشونتبار تلویزیون در دورهٔ کودکی با میزان پرخاشگری در بزرگسالی)
در بحث از دیدگاههای روانشناختی بار دیگر به این پنج مسئله - یعنی بازشناسی چهرهها، اسناد صفات، یاد زدودگی کودکی، مهار کردن وزن، و بیان پرخاشگری - خواهیم پرداخت.