جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
تاریخ انتشار :
سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۳ / ۰۰:۵۷
کد مطلب: 23292
۷
۳
OCD: Obsessive Compulsive Disorder

دیدگاه درمان شناختی- رفتاری درباره اختلال وسواس فکری- عملی

دیدگاه درمان شناختی- رفتاری درباره اختلال وسواس فکری- عملی
ارزیابی اولیه نشانه های وسواس فکری - عملی
میگنا: این ارزیابی روان شناختی «گزیده ای» از بخش های یک مصاحبه بالینی معتبر در زمینه اختلال وسواس فکری- عملی است. این ارزیابی روان شناختی ارزش تشخیصی بالینی ندارد و در این جا فقط برای اطلاع رسانی، شناسایی و تعریف اولیه نشانه ها آورده شده است.
 
تعریف افکار ناخواسته مزاحم و مثال هایی در مورد آن ها
از خودتان بپرسید آیا در سه ماه گذشته، افکار، تصاویر یا احساس های خاصی پیدا کرده اید که یک باره و به طور ناگهانی به ذهنتان وارد شوند و به سرعت حیطه توجه شما را تسخیر کنند؟
ممکن است شما در حال انجام کاری یا فکر کردن در مورد موضوعی باشید که ناگهان توجه تان به این افکار مزاحم جلب شود.

در واقع شما اصلاً نمی خواهید چنین افکاری داشته باشید و سعی می کنید به آن ها توجهی نکنید، ولی آن ها مدام به ذهن تان برمی گردند. این افکار ناخواسته مزاحم می توانند در مورد چیزهایی جزئی و کم اهمیت؛ مانند ناتوانی در این که به شعر یا آهنگی فکر نکنید یا موضوعاتی بسیار نگران کننده و حتی با بار هیجانی زیاد باشند. مثلاً «آیا آن عابر پیاده را با ماشینم زیر کردم؟» بیش تر اوقات، افکار ناخواسته مزاحم، در مورد از دست دادن کنترل یا انجام دادن کاری اند که هیچ گاه نمی خواهید انجام دهید؛ مثلاً بدون هیچ دلیلی بخواهید غریبه ای را چاقو بزنید.
همان گونه که قبلاً هم مطرح شد، این افکار بسیار متداول اند و اکثریت وسیعی از مردم عادی هم کم و بیش این افکار ناخواسته ی تکرارشونده را گزارش می کنند که بسیار منفی، ترسناک و حتی گاه عجیب و غریب اند.

این ها نمونه های از افکار ناخواسته ی مزاحم اند:
- فکر این که ممکن است بعد از تماس با چیزی آلوده شده باشید.
- شک به این که آیا در زمان ترک منزل در را بسته اید یا خیر.
- یک حالت تکانه ای؛ مثل بر زبان آوردن یک حرف بی ادبانه ی زننده یا شرم آور که باعث جلب توجه دیگران شود.
- فکر حمله بدنی یا کلامی ناگهانی به کسی، بدون هیچ دلیل قانع کننده.
- فکر این که به علت عدم دقت یا اشتباهی که مرتکب شده اید، باعث وقوع یک واقعه ی ناگوار برای خود و دیگران شده باشید.
- اندیشیدن به برقرار کردن ارتباط جنسی که برخلاف اعتقادات اخلاقی یا معیارهای ارزشی تان باشد یا حتی باعث ایجاد انزجار در شما بشود.
- فکر کردن در مورد این که عامل تصادف یا صدمه رساندن به کسی بوده اید؛ مثل زیر کردن کسی با وسیله ی نقلیه.
- فکر جزئی یا کم اهمیتی مثل بر زبان آوردن کلمه یا عبارت خاصی یا خواندن آوازی، به طوری که بارها و بارها به ذهن تان وارد شود.


افکار مزاحم در مورد آلودگی، کثیفی، بیماری
آیا در سه ماه گذشته، افکار، تصاویر یا احساس های ناخواسته ای به ذهنتان رسیده، طوری که یک باره احساس کنید در تماس با چیزی آلوده، کثیف یا بیمار شده اید؟ برای مثال، به یک دستشویی عمومی رفته باشید که کمی هم کثیف باشد و ناگهان تصور کنید که دچار یک بیماری وخیم یا ترسناک شده اید؟ برای این که فکری در زمینه ی آلودگی به عنوان فکر ناخواسته ی مزاحم شناخته شود، باید به وضوح افراطی یا غیرمنطقی یا با ویژگی های شخصیتی، معیارهای ارزشی یا وضعیت زندگی فرد در تضاد باشد.

اشتغال ذهنی در مورد بیماری یا آلودگی در موقعیت های آشکارا تهدیدآمیز و پرخطر؛ مثلاً برقرار کردن رابطه جنسی بدون مراقبت های ایمنی و نگرانی از ابتلا به بیماری ایدز، نگرانی از بیماری در یک بچه ناخوش، افکاری در مورد آلوده بودن بعد از استفاده از یک توالت بسیار کثیف، به طور مشخص نگرانی اند و افکار ناخواسته ی مزاحم محسوب نمی شوند.

از نظر شما چرا این فکر مزاحم درباره آلودگی، کثیفی و بیماری برای شما این قدر مهم است یا دست کم مورد توجه شماست؟ آیا نتیجه یا پیامدی منفی دارد که احتمالاً باعث نگرانی تان می شود؟ آیا این فکر، تصویر یا تکانه مزاحم، نکته ای ترسناک یا نگران کننده به همراه دارد؟ آیا این فکر مزاحم در مورد آلودگی، کثیفی، بیماری در مواقع یا موقعیت هایی خاص به ذهن تان می رسد؟ وقتی که این فکر مزاحم به ذهن شما رسید، کجا بودید و چه کار می کردید؟ آیا ویژگی ها یا حالت هایی خاص در آن موقعیت یا خود شما وجود دارد که بتواند باعث برانگیختن این فکر مزاحم شود؟

این فکرِ ناخواسته بیش تر در کجا به ذهن تان می رسد یا آن که ناگهانی به سرتان می زند؟ مثلاً ممکن است افکار مزاحم در مورد بیماری، زمانی به ذهنتان برسد که شما فردی را در حال سرفه کردن می بینید یا وقتی که حال خودتان چندان خوب نیست.

 
افکار ناخواسته در زمینه صدمه، آسیب، پرخاشگری
 
طی سه ماه گذشته، آیا افکار، تصاویر یا تکانه های مزاحم و ناخواسته ای به ذهنتان رسیده، طوری که یک باره احساس کنید ممکن است کنترل تان را از دست بدهید، یا سبب آسیب، توهین یا حمله به کسی بشوید یا به طور غیرعمد به کسی صدمه برسانید؟ برای مثال، ممکن است در حال صحبت با دوستی باشید و ناگهان یک فکر بسیار زشت، شرم آور یا توهین آمیز نسبت به او به نظرتان برسد، به طوری که اگر به طور غیرارادی و با صدای بلند بر زبان تان جاری شود، به شدت باعث ناراحتی او شوید. یا آن که ممکن است افکاری مزاحم در زمینه ی خودکشی به ذهن تان رسیده باشد که ناخواسته شما را به آسیب زدن به خودتان ترغیب کرده باشد.

برای این که یک فکر در زمینه ی آسیب رساندن یا صدمه احتمالی به دیگران، از دست دادن کنترل یا پرخاشگری به کسی بدون هیچ دلیل آشکار، به عنوان فکر ناخواسته مزاحم شناخته شود، باید به وضوح افراطی یا غیرمنطقی یا با ویژگی های شخصیتی، معیارهای ارزشی یا وضعیت زندگی فرد در تضاد باشد. به علاوه، در این بخش، افکار ناخواسته مزاحم در زمینه ی حمله یا توهین به دیگران باید به صورت یک فکر ناخواسته ی مزاحم در قالب پرخاشگری کلامی (شفاهی) مطرح باشد.

دقت کنید؛ مشغله های ذهنی فرد درباره ی صدمه یا پرخاش در موقعیت های تهدیدزای عینی و واقعی (برای مثال، فردی که مدتی قبل نزدیک بوده به شدت تصادف کند به این فکر می افتد که ممکن است باعث مرگ کسی شده باشد؛ از دست کسی که با بی ادبی با شما برخورد کرده عصبانی شده باشید و بعد به فکر زدوخورد با او بیفتید؛ زمانی که اوضاع جاده ها خراب است، افکار یا تصاویری به ذهن فرد برسد، حاکی از این که شخص مورد علاقه اش تصادف کرده است)، نگرانی و تشویش اند، نه افکار ناخواسته ی مزاحم و غیرمنتظره.

چرا این فکر مزاحم درباره ی آسیب، توهین یا صدمه برای شما این قدر مهم است یا دست کم مورد توجه شماست؟ چرا نتیجه یا پیامدی منفی دارد که احتمالاً باعث نگرانی تان می شود؟

آیا این فکر، تصویر، یا تکانه ی مزاحم، نکته ای ترسناک یا نگران کننده به همراه دارد؟ آیا این فکر مزاحم در مورد آسیب، توهین و صدمه در مواقع یا موقعیت هایی به خصوص به ذهن شما می رسد؟ زمانی که این فکر مزاحم به ذهن تان رسید، کجا بودید و چه کار می کردید؟ آیا ویژگی ها یا حالت های خاصی در آن موقعیت یا خودتان وجود دارد که بتواند باعث برانگیختن این فکر مزاحم شود؟ این فکرِ ناخواسته بیش تر در کجا به ذهن تان می رسد؟ آیا ناگهانی به سرتان می زند؟ برای مثال، ممکن است افکار مزاحم درباره ی مرگ یا آسیب، بیش تر زمانی به ذهن تان برسد که شما در انتظار یکی از اعضای خانواده تان هستید که هنوز به خانه برنگشته است.

به طور کلی این افکار یا تکانه های مزاحم درباره ی عامل آسیب، صدمه یا توهین به دیگران بودن یا پرخاشگری نسبت به دیگران، تا چه حد باعث ناراحتی و نگرانی تان می شود یا زندگی روزانه ی شما را بر هم می زند؟ برای مثال، آیا به علت ترس از این که باعث آسیب رساندن به کسی شوید یا به دیگران پرخاش کنید، از انجام کارهایی خاص یا رفتن به مکان هایی معین خودداری می کنید؟ آیا برای اطمینان از این که باعث آسیب یا صدمه رساندن به کسی نشده باشید، وقت صرف می کنید؟

 
افکار مزاحم در زمینه شک
آیا در سه ماه گذشته افکار، تصاویر، تکانه ها یا احساس های مزاحم ناخواسته از نوع شک و تردید در مورد انجام بعضی از کارها، گفت و گوها، یا تصمیم گیری ها داشته اید که ناگهان و غیرمنتظره وارد ذهن تان شوند؟ برای مثال، ممکن است شک کنید که آیا درِ اتاق یا آپارتمانتان را بسته اید، یا نه؛ هر چند اطمینان دارید که آن را بسته اید.

برای این که یک فکر در زمینه ی شک و تردید به عنوان فکرناخواسته ی مزاحم شناخته شود، باید نسبت به موقعیت موجود به وضوح افراطی و غیرمنطقی باشد. شک در مورد موضوعات خیلی مهم، نگرانی قلمداد می شود، نه فکر ناخواسته ی مزاحم؛ برای مثال، «آیا این دانشگاه مناسبی برای من است؟»، «مطمئن نیستم که آیا با این هم اتاقی دوستی ام را ادامه بدهم.»، «آیا به برنامه ی مطالعه ی درستی عمل می کنم؟» برعکس، افکار مزاحم در مورد شک و تردید، معمولاً درباره ی امور جزئی یا کم اهمیت اند که فرد، در اهمیت آن ها اغراق می کند برای مثال، «آیا واقعاً در را قفل کرده ام؟» یا «آیا آن تصادف را به طور کامل و صحیح به خاطر می آورم؟»

چرا این فکر مزاحم درباره ی شک این قدر برای شما مهم است یا دست کم مورد توجه شماست؟
آیا نتیجه یا پیامدی منفی دارد که احتمالاً باعث نگرانی تان می شود؟
آیا این فکر، تصویر یا تکانه ی مزاحم، نکته ای ترسناک یا نگران کننده به همراه دارد؟
آیا این فکر مزاحم در مورد شک و تردید در مواقع یا موقعیت هایی خاص به ذهن شما می رسد؟ وقتی که این فکر مزاحم به ذهن تان رسید، کجا بودید و چه کار می کردید؟ آیا ویژگی ها یا حالت های خاصی در آن موقعیت یا خود شما وجود دارد که بتواند باعث برانگیختن این فکر مزاحم شود؟ این فکر مزاحم بیش تر در کجا به ذهن شما می رسد؟ آیا به طور ناگهانی به سرتان می زند؟ برای مثال، ممکن است افکار مزاحم در مورد شک و تردید زمانی به ذهن تان برسد که در حال امتحان دادن هستید یا یکی از کارهای روزانه تان را انجام می دهید.
به طور کلی این افکار یا تکانه های مزاحم ناشی از شک و تردید تا چه حد باعث ناراحتی و نگرانی تان می شوند یا زندگی روزانه ی شما را بر هم می زنند؟ برای مثال، آیا به علت ترس از شک و تردید، از انجام بعضی از کارها خودداری می کنید؟ آیا برای رهایی از شک و تردیدها، وقت بسیار زیادی را به وارسی یا تکرار بعضی از کارها اختصاص می دهید یا برای اطمینان از صحت انجام بعضی از کارهای تان یا آن چه قبلاً بیان کرده اید، از دیگران تأییدیه می گیرید؟
 
افکار ناخواسته غیراخلاقی یا مذهبی
در سه ماه گذشته آیا افکار، تصاویر یا تکانه های ناخواسته ای به ذهن تان رسیده است که احساس کنید بسیار ناشایست یا گناه آلودند، به این صورت که این تصویر یا تکانه با اعتقادات مذهبی تان مغایرت داشته باشد؟ برای مثال، افکار، تصاویر یا تکانه هایی درباره ی انجام کاری که به نظرتان گناه است، یا تردید در مورد موضوعاتی در زمینه ی باورها و اعتقاداتی که برای تان مهم است. مثل این که آیا به گناهی اعتراف کرده اید؟ خود را کاملاً پاک و منزه کرده اید؟ نمازتان را درست و به موقع خوانده اید؟ کاملاً به خدا اعتقاد دارید؟ و غیره.

آن ها هم چنین می توانند شامل افکار مزاحم ناگهانی به صورت ناسزاگویی به خدا و پیغمبر یا قسم خوردن علیه خدا (قسم دروغ) باشند. برای این که یک فکر، تصویر یا تکانه در زمینه ی مذهبی به عنوان فکر ناخواسته ی مزاحم شناخته شود، باید به روشنی افراطی،

غیرمنطقی یا مغایر با اعتقادات مذهبی فرد یا معیارهای اخلاقی وی باشد.
اغلب افکار مزاحم مذهبی به صورت شک های مقاوم و پایدار ظاهر می شوند که فرد تردید دارد آیا مرتکب گناه شده است، آیا دستورات خداوند را به جا آورده، آیا به همه ی گناهان خود اقرار کرده، آیا قبل از به جا آوردن نماز، خود را کاملاً پاک و منزه کرده است یا خیر... افکار مزاحم مذهبی می توانند به صورت افکار ناگهانی درباره ی ناسزاگویی به خدا و پیغمبر ظاهر شوند. افکار مزاحم مذهبی اغلب موضوعات جنسی، صدمه و پرخاشگری را دربردارند.

اگر فکر مزاحم با رفتارهای جنسی یا صدمه و پرخاشگری همراه شود، در صورتی آن فکر به عنوان فکر مزاحم مذهبی کدگذاری می شود که شخص، ناراحت کننده ترین حیطه ی افکار مزاحم خود را چنین بداند که با باورهای مذهبی او مغایر است. اگر سرپیچی از باورهای مذهبی عامل ثانویه باشد، در این صورت افکار مزاحم باید در چارچوب جنسی- پرخاشگری طبقه بندی شوند.
آیا در سه ماه گذشته افکار، تصاویر، تکانه ها و احساس های مزاحمی به ذهن تان رسیده است که موضوع آن ها مذهب یا اعتقادات و باورهای مذهبی نباشد؟
آیا از نظر شما افکاری غیراخلاقی و در تضاد با معیارهای ارزشی و انسجام شخصیتی شما بوده اند؟ برای مثال، یک فکر تصویر یا تکانه می تواند در مورد دروغ یا عدم صداقت، تقلب یا دزدی باشد.

می تواند افکار مزاحم ناگهانی به صورت نژادپرستی یا میهن پرستی دو آتشه یا یک فکر ناخواسته ولی بی رحمانه علیه افراد پیر، ناتوان و فقیر باشد. برای این که یک فکر، تصویر یا تکانه ی غیراخلاقی به عنوان فکر ناخواسته ی مزاحم شناخته شود، باید به روشنی افراطی، غیرمنطقی یا مغایر با معیارهای ارزشی، انسجام درونی یا اصول اخلاقی فرد باشد.

در صورتی که فکر مزاحم ماهیتاً مربوط به احساس گناه یا سرپیچی از باورها و اعتقادات مذهبی یا معیارهای ارزشی فرد باشد، آن را در بخش افکار مذهبی ثبت کنید. در صورتی که فکر مزاحم درباره پرخاشگری لفظی یا فیزیکی علیه دیگران بود، آن را در بخش افکار مزاحم صدمه - پرخاشگری آسیب ثبت کنید و اگر آن فکر درباره ی موضوعات جنسی بود، آن را در بخش افکار مزاحم جنسی یادداشت کنید.
بنابراین، افکار مزاحم غیراخلاقی روی افکار مزاحم غیرپرخاشگرانه، غیرمذهبی یا غیرجنسی متمرکزند و شرکت کننده، آن ها را نوعی سرپیچی از ارزش ها یا معیارهای اخلاقی خودش قلمداد می کند.
چرا این فکر ناخواسته ی مزاحم مذهبی و غیراخلاقی (باورهای مذهبی تان) برای شما این قدر مهم است یا دست کم مورد توجه شماست؟
آیا این افکار نتیجه یا پیامدی منفی دارد که احتمالاً باعث نگرانی تان می شود؟
آیا این فکر، تصویر یا تکانه ی مزاحم، نکته ای ترس آور یا نگران کننده به همراه دارد؟
آیا این فکر ناخواسته ی مزاحمِ مذهبی (غیراخلاقی) در شرایط و مواقعی خاص به ذهن تان می رسد؟
وقتی که این فکر مزاحم به ذهن شما رسید، کجا بودید و چه کار می کردید؟
آیا ممکن است ویژگی ها یا حالت هایی خاص در آن موقعیت یا شما وجود داشته باشد که بتواند باعث برانگیختن افکار مزاحم در شما شود؟
این فکر ناخواسته بیش تر در کجا به ذهن شما می رسد؟
آیا ناگهانی به سرتان می زند؟ برای مثال، احتمال دارد این افکار بیش تر زمانی که شما یک فرد سالخورده، بی خانمان، یا افرادی از نژادهای مختلف را ببینید به ذهن تان برسد. به طور کلی این افکار، تصاویر ذهنی یا تکانه های ناخواسته و ناراحت کننده ی مذهبی (غیراخلاقی) تا چه حد باعث ناراحتی و نگرانی تان می شوند یا زندگی روزانه ی شما را بر هم می زنند؟
برای مثال، آیا به علت ترس از داشتن چنین افکاری از انجام کارهایی خاص یا رفتن به مکان های معین خودداری می کنید؟ آیا وقت زیادی را صرف خارج کردن افکار یا شک های ناخواسته ی مزاحم مذهبی (غیراخلاقی) از ذهن تان می کنید؟
 
افکار ناخواسته مزاحم جنسی
آیا طی سه ماه اخیر، افکار، تصاویر، تکانه ها یا احساس های ناخواسته مزاحمی در مورد موضوعات جنسی ناخوشایند و گاه چندش آوری که ناگهانی و غیرمنتظره باشند، به ذهن تان وارد شده است؟

برای مثال، ممکن است یک فکر مزاحم در زمینه رابطه ی نزدیک و صمیمی داشتن با فردی (مثل بوسیدن) یا داشتن رابطه جنسی با کسی باشد که در شما احساس انزجار و چندش به وجود آورد یا در چارچوب معیارها و ارزش های جنسی شما نگنجد یا مثلاً می تواند فکر یا تصویر درگیر شدن در یک عمل جنسی باشد که از نظر شما چندش آور یا غیراخلاقی است.

به خاطر داشته باشید که این افکار جنسی ناخواسته، یک باره و برخلاف میل باطنی شما وارد ذهن تان می شوند و با افکار یا رؤیاهای جنسی که مطلوب یا خوشایندند تفاوت دارند. برای این که یک فکر، تصویر یا تکانه به عنوان فکر ناخواسته مزاحم شناخته شود، باید به وضوح افراطی یا غیرمنطقی یا با ویژگی های شخصیتی، ارزش ها و شرایط زندگی فرد در تضاد باشد.

این نکته مهم است که رؤیاها و خیال پردازی های جنسی با افکار مزاحم جنسی اشتباه گرفته نشوند. رؤیاها و خیال پردازی های جنسی، افکار و تصاویری اند که از نظر شخص لذت بخش و خوشایندند؛ برای مثال، رابطه ی جنسی با فردی که از نظر ظاهر جذاب و دلپسند است یا ناگهان به ذهن آمدن یک رؤیای ناگهانی در زمینه ی برانگیختگی شهوانی.

افکار ناخواسته ی مزاحم جنسی بیش تر منفی اند و در نظر فرد بسیار غیرقابل قبول و حتی گاهی چندش آور. برای مثال، برقرار کردن رابطه ی جنسی با فردی که از نظرتان چندش آور است، برقرار کردن رابطه جنسی که از نظر شما مشمئزکننده یا غیراخلاقی و غیرقانونی است؛ مثل رابطه با کودکان یا حیوانات یا داشتن افکار جنسی که با معیارها و اصول جنسی شما در تضاد باشند و مزاحم و ناراحت کننده به نظر برسند.

چرا افکار ناخواسته مزاحم در مورد مسائل جنسی این قدر برای شما مهم یا دست کم مورد توجه شماست؟
آیا این افکار نتیجه یا پیامدی منفی دارد که احتمالاً باعث نگرانی تان می شود؟
آیا این فکر، تصویر یا تکانه ی مزاحم، نکته ای ترسناک یا نگران کننده به همراه دارد؟ آیا این فکر ناخواسته ی مزاحم جنسی در مواقع یا موقعیت هایی خاص به ذهن شما می رسد؟
وقتی که این فکر مزاحم به ذهن تان رسید، کجا بودید و چه کار می کردید؟
آیا ویژگی ها یا حالت هایی خاص در آن موقعیت یا در شما وجود دارد که بتواند باعث برانگیختن این فکر مزاحم شود؟ برای مثال، ممکن است افکار مزاحم جنسی بیش تر زمانی به ذهن تان برسد که متوجه شوید فردی از نظر شما دارای جذابیت جسمی و ظاهری است.
به طور کلی این افکار، تصاویر ذهنی یا تکانه های ناخواسته ی جنسی تا چه حد باعث ناراحتی و نگرانی تان می شوند یا زندگی روزانه ی شما را بر هم می زنند؟ برای مثال، آیا به علت ترس از داشتن چنین افکاری از انجام کارهایی خاص یا رفتن به مکان هایی معین خودداری می کنید؟ آیا وقت زیادی را صرف خارج کردن افکار ناخواسته و ناراحت کننده جنسی از ذهنتان می کنید؟
 
افکار مزاحم در زمینه قربانی خشم و خشونت بودن
آیا طی سه ماه گذشته، در عین حال که شما (خانواده/ دوست تان) در محیطی امن به سر می برده اید، افکار، تصاویر یا تکانه های ناخواسته ی مزاحمی مبنی بر این که خانواده، دوست تان یا خودتان در خطر یا تهدید قرار گرفته اید یا قربانی خشم و خشونت یا بعضی رفتارهای پرخاشگرانه شده اید به ذهن تان رسیده است؟

برای مثال، شما (خانواده/ دوست تان) شب به تنهایی در یک محیط کاملاً امن در اطراف منزل تان، در حال قدم زدن هستید که به طور ناگهانی یک فکر مزاحم به ذهن تان خطور می کند که ممکن است کسی شما (خانواده/دوست تان) را تعقیب کند یا به شما حمله ور شود. یا شما در خانه ای که درِ آن قفل شده است، تنهایید، ولی یک فکر ناگهانی مبنی بر این که فردی در خانه حضور دارد که می تواند باعث آسیب رساندن به شما شود، به ذهن تان می رسد.

به خاطر داشته باشید که ما در مورد افکار مزاحم در زمینه ی قربانی خشم و خشونت بودن (خودتان، خانواده و دوست تان) که ناگهان به ذهن شما می رسد سؤال می کنیم، ولی نگرانی های (عینی- ذهنی) طولانی مدت در زمینه ی قربانی خشم و خشونت بودن مورد نظرمان نیست. برای آن که یک فکر، تصویر یا تکانه به عنوان فکر ناخواسته ی مزاحم شناخته شود، باید به وضوح افراطی یا غیرمنطقی یا با ویژگی های شخصیتی، ارزش ها و شرایط زندگی فرد متضاد باشد.

برای مثال، اگر فردی واقعاً به وسیله ی مهاجمی مورد حمله قرار گیرد، وجود افکار خشم و خشونت در وی، در چارچوب افکار ناخواسته ی مزاحم قرار نمی گیرد. یا اگر مشغله های ذهنی درباره ی یکی از اعضای خانواده یا دوستی باشد که در زمان حاضر در موقعیتی خطرناک قرار دارد، این نگرانی محسوب می شود، نه یک فکر مزاحم.

با وجود این، اگر فرد در یک روز روشن، در کنار افراد بسیاری در حال قدم زدن در محله ی خود باشد که محلی چندان جرم خیز نیست و ناگهان تصور کند که ممکن است مورد حمله قرار بگیرد. در این صورت، این فکر به عنوان یک فکر ناخواسته ی مزاحم ارزیابی می شود.
آیا این فکر مزاحمِ قربانی خشم و خشونت بودن در مواقع یا موقعیت هایی خاص به ذهن تان می رسد؟ وقتی که این فکر مزاحم به ذهن شما رسید، کجا بودید و چه کار می کردید؟ آیا ویژگی های یا حالت هایی خاص در آن موقعیت یا در شما وجود دارد که بتواند باعث برانگیختن این فکر مزاحم شود؟ برای مثال، ممکن است این فکر مزاحم زمانی بیش تر به ذهن تان برسد که در شب تنها هستید.

افکار یا تصاویر ناخواسته ی مزاحم و تهدیدآمیزِ قربانی خشم و خشونت بودن تا چه حد باعث ناراحتی و نگرانی تان می شوند یا زندگی روزانه ی شما را بر هم می زنند؟
برای مثال، آیا به علت ترس از داشتن چنین افکاری از انجام کارهایی خاص یا رفتن به مکان هایی معین خودداری می کنید؟ آیا وقت زیادی را صرف خارج کردن افکار مزاحم ناخواسته ی تهدیدآمیز و ناراحت کننده از ذهن تان می کنید؟

 
دیگر افکار مزاحم منحصر به فرد
آیا طی سه ماه گذشته، افکار، تصاویر، تکانه ها یا احساس های ناخواسته ی مزاحم دیگری به ذهن شما رسیده است که ما در این جا مطرح نکرده باشیم؟ برای مثال، ممکن است صداها، کلمات، عبارات یا بعضی از خاطرات به طور مکرر و بدون این که شما خواسته باشید، یک باره در ذهن تان خطور کنند.
ممکن است یک اجبار ناگهانی در مرتب کردن مجدد چیزها و چیدن مجموعه کتاب ها یا مجله های تان با یک نظم خاص به ذهن شما رسیده باشد. یا آن که یک فکر یا تصویر ذهنی شبیه به خرافات، سحر و جادو و بدشانسی در مورد خودتان یا نزدیکان تان به سرتان زده باشد.
به خاطر داشته باشید که ما درباره ی افکار مزاحم ناگهانی که ممکن است باعث ناراحتی یا آزردگی خاطر شما شوند، سؤال می کنیم. آن ها قطعاً ناخواسته اند، باعث از هم گسیختگی و ایجاد وقفه در مسیر جریان فکر یا فعالیت های شما می شوند و کنترل آن ها به نظرتان مشکل است. انتظار می رود بیش تر افراد، افکار، تصاویر یا تکانه های اضافی مختص به خود را گزارش ندهند.
این بخش به این دلیل اضافه شده است که ما افکار مزاحم شخصی منحصر به فرد را، که در واقع تکرارشونده تر و تنش زاتر از مقیاس های آلودگی، آسیب، جنسی، مذهب، شک، قربانی خشم و خشونت بوده اند و به وسیله ی این مصاحبه تشخیص داده می شوند، از قلم نیندازیم. همین طور، فرصتی فراهم می شود تا نشانه های نظم و ترتیب- تقارن و افکار خرافی- سحر و جادو را که در بخش قبلیِ مصاحبه از قلم افتاده است، مورد شناسایی قرار دهیم. چرا افکار ناخواسته ی مزاحم این قدر برای شما مهم است یا دست کم مورد توجه شماست؟ آیا نتیجه یا پیامدی منفی دارد که احتمالاً باعث نگرانی تان می شود؟ آیا این فکر، تصور یا تکانه ی مزاحم نکته ای ترسناک یا نگران کننده به همراه دارد؟

 
ارتباط شیوه ی تفکر - شناخت با اختلال وسواس فکری- عملی
در زمان حاضر، علم به این پرسش پاسخ قطعی نداده است که چگونه و چرا افراد به بیماری وسواس مبتلا می شوند، ولی می توانیم به این پرسش، که چرا نشانه های وسواس «بسیار مقاوم»اند، پاسخ دهیم. پس اگر بتوانیم در جهت شناسایی این ویژگی های خاص، که به عنوان عوامل مداخله گر منفی در مقاومت به درمان عمل می کنند، گام برداریم و از این کانال درمانی بگذریم، شاید بتوانیم بگوییم مسیر خوبی را انتخاب کرده ایم.

در طول روز به طور متوسط 4000 فکر متفاوت به ذهن هر انسانی خطور می کند و بسیاری از آن ها خود به خود و بدون آن که هیچ ارتباطی با موقعیت کنونی فرد داشته باشند، در ذهن ظاهر می شوند. بیش تر افراد سالم هم «افکار وسواسی» یا به عبارت دیگر «افکار مزاحمِ ناخواسته» دارند. ممکن است این پرسش مطرح شود؛ «اگر این موضوع صحت داشته باشد که بیش تر افراد سالم افکار مزاحمِ ناخواسته دارند و همه ی افراد هم در طول روز هزاران فکر خود آیند به سراغ شان می آید، پس چرا بعضی از افراد زمانی که در این فرایند تفکری قرار می گیرند، با مشکل رو به رو می شوند و این افکار می توانند باعث اختلال در کارکرد جریانات تفکری آن ها شوند؟»

شاید پاسخ، در «شیوه یا شیوه های پاسخ به افکار» باشد. آیا فرد در مورد فکر خود زیاد می اندیشد و ذهنش را زیاد درگیر آن می کند یا برعکس، قادر است آن ها را به راحتی از دایره ی فضای ذهن خود بیرون براند؟ یک فکر، زمانی مهم و جدی قلمداد می شود که فرد آن را از لحاظ احساس خطر، تهدید و آسیب مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. در این فرایند، تعمق روی فکر و گیر کردن در لابه لای چرخ ذهن، امری بدیهی خواهد بود.
با توجه به این که یکی از عوامل اصلی در شکل گیری و تداوم افکار وسواسی، شیوه ی نادرست تجزیه و تحلیل افکار وسواسی است (شیوه ی اندیشیدن در مورد فکر)، به همین دلیل تا زمانی که شیوه ی نادرست تجزیه و تحلیل افکار وسواسی وجود دارد، این افکار هم چنان «باقی» می مانند و تا زمانی که این افکار به گونه ای اغراق آمیز «بزرگ نمایی» می شوند، هم چنان به طور متناوب «تکرار» می شوند. افکار مزاحم و ناخواسته باعث بروز یک هیجان منفی؛ مانند اضطراب می شوند. اضطراب باعث بذل توجه و اهمیت بیش تری به افکار (با یک تفسیر نادرست) می شود و این روند خود به شکل گیری اولیه ی وسواس ها می انجامد، به خصوص اگر تجزیه و تحلیل افکار، با تفسیرهای نادرست از افکار بیامیزد.

 
آیا درباره فکرمان، زیاد می اندیشیم؟ آیا در مورد فکرمان، اندیشه های نادرست داریم؟
افکار با سرعتی سرسام آور در حال ورود به ذهن خودآگاه ما و خروج از آن هستند. ذهن ما به طور خودبه خود و پیوسته در حال فکر کردن، قضاوت و ارزیابی پدیده ها و هر چیزی است که می بیند. آیا این را
دوست دارم یا ندارم؟ آیا این زیباست یا زشت است؟ آیا خوب است یا بد؟ آیا تهدیدآمیز و خطرناک است یا بی خطر و امن؟ ما تجربیات درونی نشئت گرفته از واقعیت های عینی خود را هم بررسی و ارزیابی می کنیم. برای مثال، ممکن است یک سردرد یا شکم درد و دیگر احساس های جسمی خود را یک بیماری مهم (مثل تومور مغزی، سرطان معده) یا یک نشانه ی ساده ی گذرا (صرفاً سردرد یا شکم درد) قلمداد کنیم. ما پیوسته درباره ی افکار، عقاید و خاطره های خود با افکاری نظیر «این فکر لذت بخش است»، «چه فکر احمقانه ای بود»، «واقعاً فکر بسیار جالبی است»، «چه فکر پریشان و ناراحت کننده ای است»، «چه فکر مسخره ای است» قضاوت و ارزیابی می کنیم. در این روند، تفکری است که موضوع «درگیر شدن و اشتغال ذهنی با فکر» مطرح می شود. در طول روز، بدون آن که خودمان چندان آگاهی داشته باشیم، به قضاوت خودبه خودی در این مورد می پردازیم که «آیا فکرم خوب بود یا بد»، «بی معنی یا معنی دار بود»، «تهدیدآمیز بود یا بدون تهدید». این که یک فکر چقدر برای ما «مهم» باشد و به آن «اهمیت» دهیم، ذهن ما به همان اندازه درگیر آن فکر می شود و در نهایت در مورد آن فکر، می اندیشیم.
 
آیا افکار مزاحم و ناخواسته در افراد سالم همان افکار وسواسی در افراد مبتلا به وسواس است؟
در رویکرد درمان شناختی- رفتاری اعتقاد بر آن است که همه ی افراد سالم دارای افکار مزاحم ناخواسته اند. افکار، تصاویر، تکانه ها یا
احساس هایی که با اهداف روزانه و شاید حس هویتی فرد پیوند می خورند و قادرند بیش ترین میزان توجه فرد را هم به خود اختصاص دهند. برای مثال، احتمال این که خانمی با ویژگی ملاحظه کاری اجتماعی و احترام به دیگران، از یک فکر وسواسی تکانه ای مثل انداختن آب دهان به صورت کسی که در حال گفت و گو با اوست، یکه بخورد و شرمنده شود، از فردی که این ویژگی ها کم تر در او دیده می شود، بسیار بیش تر است. وسواس ها می توانند در پیوند با موضوعات و مشغله های عینی روزانه و بر بستر آن ها شدیدتر شوند (شرایط تنش زا). فرآیند تبدیل یک فکر ناخواسته ی مزاحم به فکر وسواسی بر اساس افکار انعکاس یافته از موضوعات، توجهات و مسائل حال و جاری فرد صورت می گیرد. این افکار معمولاً در تضاد با معیارهای ارزشی فردند. تفاوت اولیه ی بین افکار مزاحم ناخواسته در افراد سالم و افکار وسواسی در افراد بیمار نه در «نوع» که در «شدت» این افکار است. در افراد مبتلا، افکار پربسامدتر، تنش زاتر، غیرقابل کنترل تر و غیرقابل پذیرش ترند و برای فرد مهارنشدنی به نظر می رسند.
برسی ها نشان می دهند که 80 تا 90 درصد افراد سالم دارای «افکار مزاحم» با همان موضوع و محتوای افکار وسواسیِ افراد مبتلا به وسواس اند. در طول یک روز و در مدت زمان 16 ساعت بیداری، در حدود 4000 فکر به ذهن خطور می کند که 13 درصد آن ها افکار مزاحم ناخواسته ای هستند که یک باره و بدون هیچ پیش آگهی وپیش زمینه و بدون هرگونه پیوند با واقعیت های عینی زندگی وارد ذهن می شوند.
بسیاری از افراد می گویند که این افکار کاملاً با ویژگی های شخصیتی ما در تضادند و ما واقعاً دچار شوک می شویم و شگفت زده می مانیم که چرا این افکار به این شکل و با چنین موضوعات مشمئزکننده ای به سراغ ما آمده اند. به طوری که هراسان به دنبال تعریف و تفسیر آن ها برمی آییم و به خود می گوییم: «حالا تکلیفم با این افکار چیست؟»، «آیا دیگران هم مثل من دارای چنین افکار مزاحم ناخواسته ی مشمئز کننده ای هستند؟»، « آیا افکار من با افکار دیگران تفاوت دارد؟» شاید بهتر است بپرسیم چه فرقی بین «افکار مزاحم» در افراد سالم و «افکار وسواسی» در افراد مبتلا به وسواس وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش می توانیم بگوییم در هر دو، افراد سالم و افراد وسواسی، محتوا و موضوعات افکار کماکان شبیه و یک سان است. در افراد مبتلا فقط «تعداد» و «میزان شدت» افکار وسواسی بیش تر و از همه مهم تر «کنترل» آن ها از نظر فرد بسیار سخت تر است.

 
آیا دیگران هم از مشکل من رنج می برند؟
بسیاری از درمان جویان از خود می پرسند: «آیا من تنها کسی هستم که چنین افکار عجیب و غریب، احساس اضطراب و رفتارهای بی معنی دارد و قادر نیست آن ها را کنترل کند؟» شما هر قدر بیش تر به این پرسش بپردازید، از آن جایی که در مورد بیماری خود اطلاعات لازم و
کافی را ندارید، به آشفتگی ذهنی بیش تری دچار می شوید. یافته های اخیر نشان می دهند، که دست کم 5 /2 درصد مردم در جامعه ی عادی به این بیماری دچارند؛ یعنی از هر 40 نفر، یک نفر دچار وسواس است. بسیاری از مبتلایان بیماری خود را پنهان می کنند. از همه مهم تر، تحقیقات اخیر نشان می دهند افراد سالم هم مانند افراد وسواسی، محتوای ذهنی افکار وسواسی را دارند و تنها تفاوت در «میزان شدت» بروز آن هاست.
در واقع ما هم علت های وسواس را نمی دانیم، ولی می دانیم که چه عواملی از بروز آن جلوگیری می کند. وسواس به علت شخصیت ناسالم، ضعف در باورهای مذهبی یا عدم جسارت نیست. وسواس به دلیل تنبیه شما برای انجام یا عدم انجام کاری در گذشته ی شما یا کفاره ی گناه نیست. شواهد لازم و کافی برای اثبات نقش روش های نادرست فرزندپروری یا آموزش نادرستِ عمل دفع در کودکی هم در دست نداریم. گذشته از این، به این امر نیز واقفیم که افکار نادرست و غیرمنطقی صرفاً عامل اصلی شکل گیری وسواس نیست، اگرچه می تواند با آن مرتبط باشد و برای بهبود کاهش نشانه ها، افکار سالم باید جانشین افکار ناسالم شود.
 
آیا عوامل محیطی و بیرونی در وسواس فکری- عملی نقش دارد؟
برای پاسخ به این پرسش، به تحقیقات، بررسی های علمی و زمان بیش تری نیاز است، ولی می توانیم بگوییم که در شکل گیری این نشانه
دو نکته اهمیت دارد. نکته ی اول این که تنش ها و فشارهای روحی به دو شکل بر افکار وسواسی تأثیر می گذارند؛ در شکل اول، تنش ها و فشارهای روحی ابزاری مناسب برای رشد و نمو افکار وسواسی اند (شکل گیری وسواس)، و در شکل دوم، عامل تغذیه ی مناسب برای وقوع تکرار افکار وسواسی و به عنوان یک عامل نگهدارنده در این نشانه عمل می کنند (تداوم وسواس) نکته ی دوم، عوامل و محرک های بیرونی (محیطی) در تداوم و تکرار افکار وسواسی نقش دارند. به همین دلیل، این تصور که وسواس را صرفاً نشئت گرفته از یک عامل درونی بدانیم، نادرست است. برای مثال، افرادی که در معرض تماشای فیلم های تنش زا قرار می گیرند، یا مادری که در بیرون از اتاق عمل در انتظار عمل جراحی کودکش است، با افزایش افکار وسواسی مواجه می شوند. خُلق افسرده هم می تواند باعث وقوع افکار وسواسی شود.
 
آیا افکار وسواسی خود را پنهان کنم؟
افراد مبتلا معمولاً با یک نگرش منفی به افکارشان می نگرند و تصور می کنند که افکارشان وحشتناک، خطرناک، تهدیدزا، غیراخلاقی و چندش آور است و باعث ایجاد احساس شرم، گناه شدید، چندش و گاهی اضطراب و نگرانی می شود (مانند افکار وسواسی جنسی یا کفرآمیز). در نتیجه، می کوشند افکار وسواسی خود را با کسی در میان نگذارند و آن ها را به شدت پنهان می کنند. چون این افکار در نظر فرد ناملموس، غیرعادی و غیرقابل پذیرش اند، در نتیجه بهترین روش
برخورد با مسئله از نظر فرد، پنهان کردن افکار است. ما توصیه می کنیم که نه تنها افکارتان را پنهان نکنید، بلکه آن ها را با نزدیکان خود در میان بگذارید. تحمل افکار وسواسی به تنهایی، نسبتاً مشکل و دردناک است. زمانی که افکار خود را با دیگران در میان می گذارید، احساس آرامش می کنید و این فکر به ذهن تان خطور می کند که شما تنها نیستید، به خصوص زمانی که دیگران با شما هم دردی کنند. از طرف دیگر، با در میان گذاشتن افکارتان با دیگران، از نظر مشورتی آن ها هم برخوردار می شوید. به خاطر داشته باشید که چالش سالم با افکارتان و درمان آن ها، در فرآیند درمان های دارویی و غیردارویی صورت می پذیرد.
 

دیدگاه درمان شناختی- رفتاری درباره اختلال وسواس فکری- عملی
در رویکرد درمان شناختی- رفتاری اعتقاد بر آن است که عامل اصلی تداوم اختلال وسواس فکری- عملی در «خطاها و شیوه های نادرست تجزیه و تحلیل و ارزیابی افکار مزاحم نادرست» و همین طور «تلاش بیهوده در جهت کنترل آن ها» نهفته است. به عبارت دیگر، افکار وسواسی زمانی مشکل زا می شوند که به درستی مورد ارزیابی قرار نگیرند (نقش عامل شناخت در شکل گیری بیماری) و تلاشی بیهوده و بی ثمر برای کنترل آن ها صورت پذیرد و در نهایت موجب پریشانی و ناراحتی شوند. در این شرایط و با این شیوه از تفکر، داشتن آرامش، کاری به نسبت سخت است. در این حالت، فرد تصور می کند که باید وارد عمل شود و به اقدامی دست بزند و شاید بهترین اقدام در نظرش رفتارهای آیین مند اجباری، اعمال خنثی سازی، اجتناب و کنترل ذهنی افکار باشد.
فرد همه ی این راهکارها را برای کنترل هیجانات منفی مانند پریشانی و ناراحتی انجام می دهد، هیجانی که از یک فکر ناشی شده است. این فرایندِ مهار هیجان منفی، مثل یک سیکل معیوب دوباره زمینه ساز رشد گسترده تر فکر در ذهن می شود. در این میان محفظه ی ذهنِ آغشته به وسواس، هوشمندتر و هوشیارتر می شود و شروع به تلاطم و فعالیت بیش تری می کند. شاید با یک مثال ساده موضوع روشن تر شود. خانمی که اخیراً باردار شده است، ممکن است به موضوعاتی توجه کند که قبلاً اصلاً به آن ها توجه نمی کرده است؛ مثل توجه به خانم های باردار، بچه ها، نوزادها، کالسکه، تغذیه ی نوزاد، کتاب آموزش رشد کودک و غیره.
 
چگونه با افکارمان روبه رو می شویم؟
ساختار ذهنی ما از بُعد جسمی به گونه ای طراحی شده است که ما تصمیم نمی گیریم و اصولاً قادر نیستیم تصمیم بگیریم که چه فکری به ذهنمان خطور کند. به همین دلیل، افکار می توانند بر بستر تجربیات و واقعیت های عینی گذشته و حال، «یک باره» و با سرعتی غیرقابل تصور وارد ذهن ما شوند، بدون آن که هیچ گونه دفاعی در مقابل شان داشته باشیم. نکته ی مهم این است که وقتی افکار به ذهن وارد می شوند، ما می توانیم تصمیم بگیریم که آن ها را در «چه مسیر سالم یا ناسالمی» سوق دهیم.

شاید تفاوت بین افراد سالم با ناسالم اِشکال در «تعیین مسیر جریان فکر» است. وقتی فکری به سراغ ما می آید و احساس بدی در ما به وجود می آورد، بهتر است به این نکته بپردازیم که شیوه ی برخورد و تجزیه و تحلیل آن فکر از چه «فرآیند تفکری و تفسیریِ» درست یا نادرستی در حال گذر است. ما بدون این که خودمان هم بدانیم، پس از وقوع هر فکر، به سرعت آن را تجزیه و تحلیل می کنیم و این شیوه ی برخورد با فکر، برای مبتلایان به وسواس هم اتفاق می افتد.

پس از وقوع افکار وسواسی، فرد در مورد آن ها به قضاوت می پردازد:
«این چه افکار عجیب و غربی در مورد آسیب رساندن به دیگران است که به سراغ من می آید؟ من که حتی به یک مورچه هم کوچک ترین آسیبی نرسانده ام!»، «چرا این افکار به ذهن من می آید؟ نکند من واقعاً آدم جنایت کاری هستم و خودم خبر ندارم!»، «چه قدر وحشتناک است اگر افکارم واقعاً عملی شوند! باید بتوانم افکارم را کنترل کنم و اجازه ندهم که عملی شوند.»، «چون این افکار به سراغم می آیند، پس من آدم بسیار بدی هستم.»
زمانی که این افکار به سراغ افراد می آیند، برخی چندان توجهی به آن ها نمی کنند و بعضی دیگر نسبتاً نگران می شوند و بخش زیادی از محفظه ی ذهن خود را به این افکار اختصاص می دهند و ذهن خود را با آن ها درگیر می کنند. هر قدر فرد بیش تر روی این افکار تمرکز کند، به همان نسبت این افکار قوی تر و تنومندتر می شوند. ترس از افکار باعث می شود که فرد به دنبال یافتن «راهکاری برای مقابله» با آن ها برآید. عدم آگاهی و اطلاعات نادرست در مورد افکار و فرآیند تفکر باعث شکل گیری شیوه ی نادرست برخورد با افکار می شود. بعضی ها معتقدند که «همیشه و در همه حال باید آمادگی پاسخ به خطر را داشته باشند.» و از طرف دیگر، «اگر میزان خطر را بیش از حد واقعی ارزیابی کنند، در نتیجه سریع تر، بهتر و با آمادگی بیش تری می توانند با آن مواجه شوند».
این شیوه از تفکرِ آغشته به مبالغه و انحراف، باعث هوشیاری بیش از حد و غیرضروری می شود و در جایی که چندان نیازی به «توجه» به بعضی از پدیده ها و موقعیت ها نیست، برعکس «توجه بیش از حد» شود و این روند عامل و بسترساز حالت های اضطرابی می شود. در افراد سالم وقوع افکار مزاحم و ناخواسته یک امر عادی است. حتی گاهی افراد بسیار متدین، معتقد و مسئولیت پذیر، افکاری با تِم بی اعتقادی به خدا، مذهب، و خشم و خشونت داشته اند، ولی افکار آن ها هیچ گاه وارد حیطه ی عمل نشده است. در تاریخ، شاهد رهبران مذهبی بزرگی بوده ایم که با وجود اعتقاد، باور و عمل عمیق مذهبی افکاری کفرآمیز داشته اند.
 
خطاهای شناختی در وسواس فکری- عملی کدام اند؟ (مداخله گر های شناختی منفی و مخرب)
در مدل شناختیِ اختلال وسواس فکری- عملی اعتقاد بر آن است که باورهایی ناکارآمد و معین در شکل گیری این اختلال نقش دارند. باورها و فرض های ناکارآمد مختلف باعث چگونگی تفسیر و پاسخ نادرست فرد به افکار مزاحم می شود؛ از جمله ضرورت کنترل فکر، اهمیت دادن به فکر، ارزیابی بیش از حد از خطر و تهدید، احساس مسئولیت، نیاز به کمال طلبی و قطعیت و یقین. به اعتقاد مدل شناختی، افراد مبتلا، افکار، تصاویر، تکانه ها و احساس های خود را بسیار مهم و معنی دار تفسیر می کنند و باورهای ناکارآمدِ زمینه سازِ شکل گیری این افکار، تصاویر، تکانه ها و احساس ها هستند.
 
نگاهی دیگر: آیا افکار و رفتارهای شما از این فرایند می گذرد؟
وسواس ها ــــــ خنثی سازی ــــــ آرامش نسبی موقت ـــــــ تأیید وسواس هات و تنومند تر شدن آن ها
در سال های اخیر، در زمینه ی شناسایی خطاهای شناختیِ مختص وسواس، به منزله ی عامل مداخله گر منفی، که باعث تداوم و پایداری اختلال می شود، تحولاتی ارزشمند صورت گرفته است. خطاهای شناختی به یک نتیجه گیری نادرست منجر می شود مبنی بر این که افکار وسواسی نشانه های بسیار مهمی اند که در صورت عدم جلوگیری از آن ها، می توانند به نتیجه یا عواقبی وحشتناک و نگران کننده برای خود و دیگران بینجامند. در این جا خطاهای شناختی را که در فرایند تبدیل یک فکر مزاحم ناخواسته به یک فکر وسواسی نقش دارند، به اختصار توضیح می دهیم.
 
اهمیت بیش از حد به معنی و مفهوم افکار
از نظر فرد، وجود افکار مزاحمِ ناخواسته نشان دهنده ی ارزش و اهمیت آن هاست. از نظر آن ها وقتی ذهن درباره ی موضوعی می اندیشد، این بدین معناست که آن موضوع اهمیت دارد و یک موضوع از آن جهت مهم است که؛ «من درباره اش فکر می کنم. زمانی که درباره ی چیزی می اندیشم، به معنای آن است که مایلم آن واقعه ی ذهنی به وقوع بپیوندد، پس این افکار نشان دهنده ی چهره ی واقعی من است.» بعضی دیگر این چنین بیان می کنند؛ «افکار مزاحم بیان کننده ی نکته ی مهمی در مورد فرد است؛ ظهور افکار مزاحم ناخواسته باعث افزایش احتمال وقوع آن فکر می شود. افکار مزاحم ناخواسته چون به ذهن خطور کرده اند، پس باید مهم باشند. چون مهم اند، پس به وقوع
می پیوندند». ظاهراً عامل کلیدی در پایداری و تشدید افکار مزاحم ناخواسته، در ارزیابی منفی فرد از این افکار است. قایل شدن ارزش بیش از حد برای افکار، باعث استحکام و مقاومت آن ها می شود.
زمانی که افکار مزاحمِ ناخواسته در مرکز ثقل توجه قرار می گیرند، ذهن بیش تر آن ها را پردازش می کند و فرد بیش تر آن ها را مورد تجزیه و تحلیل ذهنی قرار می دهد. در تجزیه و تحلیل افکار مزاحم، استفاده از خطاهای شناختی مثل تفسیر فاجعه بار و اغراق آمیز از عواقب، مسئله رایج است. برای مثال، مادری که وسواس فکری دارد و تصور می کند ممکن است فرزندش از دستش بیفتد، با این خطاهای شناختی که فکرش ممکن است عملی شود، دیگر کودکش را در آغوش نمی گیرد.
 
احساس مسئولیت بیش از حد و غیرضروری
ارزیابی احساس مسئولیت بیش از حد، از پیش فرض های ناکارآمد (باورهای مربوط به مسئولیت)، ناشی می شود، مانند این باور که هرگاه کسی اندک تأثیری بر رویدادی ناخوشایند داشته باشد، کاملاً مسئولیت دارد که از بروز آن جلوگیری کند. به این ترتیب، فرد مبتلا به وسواس، بروز یک فکر مزاحمِ ناخواسته به ذهن خود را که به رویدادی ناخوشایند مربوط دانسته، نشانه ای بر این تلقی می کند که او مسئول جلوگیری از بروز آن رویداد است. نمونه های مشخصی از باورهای مربوط به احساس مسئولیت بیش از حد عبارت اند از: «در هر کاری که به خطا انجام می شود، من مقصرم»، «از دید من، جلوگیری نکردن از فاجعه ی محتمل، همان قدر بد است که مسبب چنان چیزی بودن»، «هرگاه درباره ی حادثه ای ناگوار چیزی به گوشم برسد، نمی توانم از این اندیشه دست بردارم که من در وقوع آن مقصرم»، «جلوگیری نکردن از آسیب، همانند مسبب آسیب شدن است».
فرد تصور می کند که قادر است وقوع وقایع در آینده را پیش بینی کند و بر آن ها تأثیر بگذارد. در این صورت، با احساس مسئولیت بیش از حد تصور می کند که به هر قیمتی باید بتواند از وقوع وقایع در آینده جلوگیری کند. برای مثال، ممکن است فردی در یک روز نسبتاً توفانی که باد از لا به لای درختی گذر کرده و باعث برخورد آن به تیر چراغ برق شده است، به این موضوع توجه و از بابت آن احساس خطر کند و به مقامات شهرداری اطلاع دهد. چنان چه از طرف آن ها هیچ گونه اقدامی صورت نگیرد و اتفاقاً بر اثر توفان و برخورد باد، درخت بشکند، میگنا دات آی آر،در این حالت، فرد با یک احساس مسئولیت بسیار زیاد به این نتیجه ی شناختی می رسد که «من وقوع واقعه و خطر را به درستی پیش بینی کردم و اگر جدی تر با مسئله برخورد کرده و با اصرار و پافشاری بیش تری به شهرداری زنگ زده بودم، شاید می توانستم از وقوع این واقعه جلوگیری کنم. صرفاً من مسئول وقوع این واقعه هستم، چون می دانستم که خطر در کمین است و هیچ اقدامی برای آن نکردم؛ پس من مقصرم». دیگری ممکن است به این علت که برادرش با همسرش درگیر مشاجرات زناشویی روزمره ی زندگی اند، بر این باور باشد که من مسئول این مشاجرات و درگیری های آن ها هستم و خود را به این علت سرزنش کند. این خطای شناختی صرفاً مختص وسواس نیست، بلکه می تواند در حیطه ی خطاهای شناختیِ اختلال های دیگر؛ مثل افسردگی یا اضطراب هم مطرح باشد.
 
ارزیابی بیش از حد از خطر و تهدید
ارزیابی بیش از حد از خطر و تهدید به باورهای مرتبط با آسیب و گزند (انتظارات تعمیم یافته درباره ی خطر) و باورهای مربوط به احتمال بروز رویدادهای ناگوار و ناخوشایند مربوط است. این افراد غالباً احتمال بروز و نیز میزان رویدادهای ناگوار را بیش از حد لازم برآورد می کنند. آن ها قبل از آن که ثابت شود رویدادی بی خطر است، آن را خطرناک قلمداد می کنند، در حالی که از نظر بیش تر مردم عادی وقایع خوش خیم و بی خطرند، مگر آن که عکس آن ثابت شود.
این خطای شناختی شامل ارزیابی بیش از حد از خطر در مورد «احتمال وقوع» و «میزان شدت» وقوع یک واقعه و همین طور عواقب منفی ناشی از یک فکر وسواسی است. فردی در حال دعا و مناجات در مسجد یا کلیساست و یکباره، افکاری مزاحم، ناخواسته و کفرآمیز در زمینه ی بی حرمتی به مقدسات به ذهنش وارد می شوند. او تصور می کند این افکار، نشانی از افکار شیطانی است که به ذهنش وارد شده و اگر به مقابله با آن ها نپردازد و آن ها را از ذهنش خارج نکند، مورد لعنت خدا قرار می گیرد. وکیلی با ویژگی بارز تسلط و کنترل روی رفتارهایش، ممکن است یک فکر مزاحم ناخواسته ی تکانه ای و ناگهانی به ذهنش برسد که مبادا در موقع دفاع از موکلش حرفی ناشایست در جمع از دهانش خارج شود. به دنبال این فکر، احساس تهدید و خطر بر وی مسلط می شود. در نتیجه، تمرکز و توجه او روی گفته هایش بیش تر می شود. هر چه تمرکزش بیش تر می شود، احساس بدتری می کند و هر چقدر احساس بدتری پیدا کند، احتمال وقوع تکرار افکار در ذهنش پایدارتر و بیش تر می شود.
 
آمیختگی اندیشه با کنش
آمیختگی اندیشه با کنش شامل دو مؤلفه ی اخلاقی و احتمالی است. منظور از اخلاقی آن است که به باور فرد، از لحاظ اخلاقی، تفکر درباره ی یک موضوع با رخداد آن برابر است؛ یعنی اندیشیدن درباره ی چیزی، به همان بدیِ انجام دادن آن است. منظور از احتمالی؛ یعنی اندیشیدن درباره ی چیزی، احتمال وقوع آن را، چه برای خود فرد و چه برای دیگران، افزایش می دهد. این نوع باور برای افراد عادی هم روی می دهد و صرفاً مختص افراد مبتلا به وسواس نیست.

در این خطای شناختی، فرض بر این است که فکر در مورد یک واقعه (منفی)، باعث افزایش میزان وقوع آن واقعه می شود و یا از نظر اخلاقی «فکر بد» فرقی با «عمل بد» ندارد. یکی از کارکنان سازمان فضایی یک تصویر ذهنی وسواسی در زمینه ی احتمال انفجار سفینه ی فضایی به ذهنش خطور می کند، دچار وحشت می شود و به این خطای شناختی روی می آورد که «اندیشیدن در مورد فکری، باعث افزایش احتمال وقوع آن فکر می شود».
در نتیجه از خواندن روزنامه، خبر و هر آن چه مربوط به سفینه ی مذکور می شود اجتناب می ورزد. پس از وقوع اتفاقی واقعه ی انفجار سفینه، به این نتیجه می رسد که «فکر او باعث عملی شدن آن واقعه ی انفجار سفینه شد» و در نهایت دچار احساس گناه شدید می شود. احساس گناه، میزان و شدت افکار وسواسی قبلی را افزایش می دهد. فردی که رابطه ی عاطفی خوبی با همسرش دارد، ممکن است در محیط کار دارای افکار مزاحم ناخواسته ای مانند برقراری رابطه ی جنسی با همکارش شود و سپس به این خطای شناختی برسد که «داشتن این فکر هیچ فرقی با عمل کردن به آن ندارد؛ پس من آدم فاسدی هستم.» این فکر باعث یک احساس منفی، نسبت به خود می شود. احساس منفی زمینه ساز پایدارتر و محکم تر شدن فکر وسواسی قبلی می شود.
 
کنترل بیش از حد افکار
در این خطای شناختی اعتقاد بر آن است که اگر بخواهم رفتاری خوب یا فکری سالم داشته باشم، «باید بتوانم همیشه بر افکارم مسلط باشم و آن ها را مهار کنم». فردی ممکن است تصویر ذهنی مزاحم تکرارشونده ای در این مورد داشته باشد که نتواند خودروی خود را در ترافیک کنترل کند و به سوی جمعیت یا خودروهای دیگر به راه بیفتد. در پاسخ به تکرار این تصویر ذهنی، ممکن است به این نتیجه برسد که «نباید اجازه دهد این فکر خطرناک به سراغش بیاید»، «باید بتواند با این فکر مبارزه کند». نکند دچار ترس شدید شود، کنترل افکارش را از دست بدهد، و افکارش تبدیل به عمل شوند. دیگری ممکن است افکاری مزاحم و ناخواسته در زمینه ی برقرار کردن رابطه ی جنسی با فرزندش به ذهنش خطور کند و تصور کند که «باید بتواند جلوی ورود این افکار را به ذهن خود بگیرد» و تصور کند که در صورت عدم جلوگیری از این افکار و مقابله با آن ها، در محاصره ی افکارش قرار می گیرد. در نتیجه، افکارش بر او تسلط می یابند و در نهایت به عمل تبدیل می شود.
بسیاری از افراد مبتلا به وسواس معمولاً دارای این باور نادرست اند که نمی توانند افکار خود را کنترل کنند، نمی توانند آن ها را در مسیر موردنظر خود سوق دهند، روی آن ها تسلط داشته باشند و در کنترل افکارشان معمولاً با شکست مواجه می شوند. آن ها از این واهمه دارند که اگر نتوانند افکارشان را کنترل کنند، آن افکار گسترش یابند. بسط و هجوم افکار باعث دیوانه شدن یا در هم شکسته شدن آن ها می شود. ناتوانی و تصور شکست در کنترل افکار، باعث می شود که آن ها به این باور برسند که «افکارم را نمی توانم کنترل کنم، چون آن ها حقیقت دارند و واقعاً در ذهنم به وقوع می پیوندند، پس یک فکر ساده ی بی عمل نیستند. چون ساده و بی عمل نیستند، پس باید بتوانم آن ها را کنترل و مهار کنم و بر روی آن ها تسلط داشته باشم. ناتوانی در کنترل افکار منجر به عمل به افکار می شود».
 
ناتوانی در تحمل شرایط گنگ و مبهم
ناتوانی در تحمل عدم قطعیت و یقین یک خطای شناختی بارز است. افرادِ دارای این خطای شناختی در تصمیم گیری مشکل دارند، محتاط ترند و حوادث فاجعه آمیز را برای مدتی طولانی تر در ذهن خود نگه می دارند. درباره ی تصمیم هایی که می گیرند، از خود تردید نشان می دهند. ممکن است اشکال در تصمیم گیری، از باورِ نادرستِ نیاز به برخورداری از اطمینان و قطعیت سرچشمه بگیرد. ناتوانی در تحمل عدم اطمینان به وفور مشاهده می شود. افراد به دشواری با موارد مبهم، تازه و ناآشنا و تغییرات خلاف انتظار روبه رو می شوند.
در این خطای شناختی، اعتقاد بر این است که موقعیت ها همیشه باید کاملاً تعیین شده، تعریف شده و از قبل طراحی شده باشند تا فرد بتواند به موقع تصمیم لازم را بگیرد. بتواند در موقعیت های مختلف زندگی برخورد مناسب و لازم را در پیش بگیرد و بتواند از وقوع وقایع بد و منفی، چه در حال و چه در آینده، جلوگیری کند. فردی ممکن است در یک شک همیشگی و دایم به سر ببرد؛ مبنی بر این که آیا مرتکب گناه غیرقابل بخششی است یا خیر. او ممکن است مدام، تمامی فعالیت های روزانه ی خود را با رفتارهایی مستأصل کننده مرور و بازبینی کند تا مشخص شود که آیا کار اشتباه یا گناهی مرتکب شده است یا خیر. ناتوانی در تصمیم گیری از ویژگی های بارز بیماران وسواسی است. آن ها محتاط ترند، به دقت بیش تری برای تقسیم بندی یک موضوع یا هدف نیاز دارند، به اطلاعات بیش تر یا دقیق تری برای تصمیم گیری نیازمندند و معمولاً در تصمیم گیری های خود شک می کنند.
در مجموع، سه نوع باور شناختی به ناتوانی در تحمل عدم اطمینان و قطعیت مربوط است:
1. باورهایی درباره ی ضرورت قطعی بودن امور؛
2. باورهایی در این زمینه که توانایی فرد برای کنار آمدن با تغییرات غیر منتظره، محدود است؛
3. باورهایی درباره ی داشتن عملکرد درست در وضعیت هایی که موقعیت ماهیتاً مبهم و نامشخص است.
نمونه هایی از این باور عبارت اند از: «اگر به اندازه ی کافی تلاش کنم، می توانم درباره ی هر چه انجام می دهم اطمینان کامل داشته باشم»، «باید پاسخ قطعی پرسش هایی را که به ذهنم می رسند و آن را مشغول می کنند، بدانم، پیش از آن که آن ها را به حال خود رها کنم.» و«اگر کاملاً از درست بودن چیزی مطمئن نباشم، حتماً مرتکب اشتباه می شوم.»

 
کمال طلبی
در این خطای شناختی اعتقاد بر آن است که هر مشکلی، فقط یک راه حل قطعی دارد؛ انجام هر عملی به صورت کامل (بدون اشتباه) نه تنها ممکن، بلکه ضروری است و حتی اشتباه های جزئی، پیامدهای
مهم و جدی به دنبال خواهد داشت. برای حل یک مشکل، فقط یک راه حل درست وجود دارد. هر چیز باید به بهترین وجه ممکن انجام شود؛ در غیر این صورت کامل نیست و چیزی که کامل نباشد؛ نادرست و ناقص است. ممکن است کسی چنین تصور کند که در موقع عبادت حتی اگر کوچک ترین نشانی از یک فکر وسواسی با موضوع «ناپاکی» به ذهنش خطور کند، همه ی عبادتش کاملاً باطل است.

 
خلاصه
وسواس، اختلالی نسبتاً شایع است که به صورت وسواس های فکری یا وسواس های عملی یا آمیزه ای از این دو ظاهر می شود. در عین حال که اختلال وسواس در چندین قالبِ مختلف جلوه گر می شود، اما نشانه های آن می توانند برای هر کس منحصر به فرد باشند. افکار وسواسی، افکاری تکرارشونده و مزاحم اند که بدون رضایت فرد به ذهنش راه می یابند و از آن جا که با فردیت او در تضادند، او را شگفت زده و سراسیمه می کنند. تفاوت این افکار با افکاری که به ذهن افراد سالم می رسد، در شیوه ی پاسخ به این افکار است. افراد سالم چندان خود را به اندیشیدن درباره ی این تفکرات مقید نمی کنند در حالی که افراد مبتلا به وسواس با دقت در کم و کیف آن ها می اندیشند و درباره ی احتمال خطری که با این افکار همراه است، اغراق می کنند. برای مقابله با احساس اضطراب و سراسیمگیِ ناشی از این افکار، غالباً مبتلایان برای خنثی سازی آن ها به اعمالی تکرارشونده دست می زنند که به افکار «آیین مند تکراری» معروف اند. این رفتارها خود به موضوعی دیگر برای اضطراب مبتلایان تبدیل می شوند.
در رویکرد شناختی- رفتاری سعی بر این است که خطاهای شناختی بیمار با کمک خود او شناخته و اصلاح یا برطرف شود. برای این کار، درمانگر از مقیاس ها و مصاحبه هایی استفاده می کند تا نشانه های وسواس، شرایط محیطی ای که وسواس در آن به ذهن درمان جو خطور می کند، اعمالی که او برای خنثی کردن این افکار انجام می دهد. و خطاهای شناختیِ مراجع را بشناسد و به درمان جو کمک کند تا خود را در برابر این افکارِ مزاحم مقاوم کند. در این مسیر، تکالیفی نیز برای درمان جو تعیین می شود.


نویسنده: دکتر گیتی شمس
منبع مقاله: شمس، گیتی، (1388)، شناخت وسواس و علایم آن: راهنمای علمی شناسایی علایم وسواس، تهران، نشر قطره، 1388
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

mohamad arefi
Iran, Islamic Republic of
salam vaghean nemidonam chi begam engar maghze mano type kardid engar khode man in matalebo neveshtam azaton khahesh mikonam 1 dr khob beman moarefi konid vaghean mamnon
یوسف
Iran, Islamic Republic of
بسیار عالی بود
هانیه
Iran, Islamic Republic of
سلام
من 15سالمه و احساس میکنم ذهنم خیلی شلوغه به طوری که گنجایش برای درس نداره،میشه لطفأ کمکم کنید چون نزدیک امتحانای ترمم هستم
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چگونه با ذهن آگاهی حواس کودکان مان را جمع کنیم؟
تقاضا برای سلب اختیار تشخیص اختلال اسکیزوفرنی توسط روانشناسان بالینی!
چرا نباید برای جلب محبت یا عشق التماس کنیم؟
سلامتي هميشه با دارو بدست نمياد بيشتر اوقات از آرامش خيال آرامش قلب و روح مياد سلامتي با خنده و عشق مياد