میگنا: نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه ۱۲ شهریور به نقد و بررسی دو کتاب «آموزش فنون و مهارتهای جراتورزی» و «درمان متمرکز بر شفقت به زبان ساده» اختصاص داشت و با حضور دکتر بهروز بیرشک، دکتر اسفندیار سیاهکمری، دکتر مجتبی تمدنی و دکتر غلامرضا خاکی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، غلامرضا خاکی، اظهار داشت: مباحث اخلاقی در دستهبندیهای مختلفی چون مباحث فرااخلاقی و نظریههای اخلاق طرح میشوند. مباحث فرااخلاقی دربارهی واژهها و مفاهیم بنیادیناند. درحالیکه خود نظریههای اخلاق به سه دسته تقسیم میشوند. دستهی اول، نظریههای وظیفهگرایانه یا تکلیفگرایانهاند که در جهان معاصر کانت سردمدار آن است. این نظریهها بر این باورند که ما از آن جهت که انسانیم، اگر اخلاقی نباشیم از دایرهی انسانیت خارج میشویم.
دومین دسته، نظریههای پیامدگرایانه یا نتیجهگرایانهاند. در اینجا تأکید روی آن است که نمیتوان در مورد اخلاقی بودن فعلی قضاوت کرد، بلکه باید روی پیامدهای آن فعل تمرکز کرد. بر اساس این رویکرد، هرگاه کاری برای اکثریت مردم خیر و سعادت به دنبال داشته باشد، آن کار اخلاقی است. در نهایت، سومین نظریه روی فاعل متمرکز است و در آن تأکید روی فضیلتهای اخلاقی است.
او ادامه داد: روانشناسی مدرن همسایهی ساحت اخلاقی عرفان است؛ یعنی امروز میتوانیم بسیاری از آنچه پیران طریقت در گذشته گفتهاند را در پارهای از تکنیکهای روانشناسی مدرن پیگیری و مراتبی از آنها را تجربه کنیم.
مهارت جرأتورزی
اسفندیار سیاهکمری، دربارهی برگردان عنوان کتاب به «جرأتورزی»، گفت: معادلهایی گوناگونی برای «assertiveness» ارائه شده است. حتی، از دیدگاه لغوی، «بیانگری» و «ابرازگری» برگردانهای بهتری هستند و آن ابراز احساس، عقیده و فکر فردی مورد نظر را میرسانند. ولی این دو در جامعه خیلی مصطلح نیستند و انتخابشان میتوانست ارجاع عنوان را برای مخاطب گنگ کند. پس از لغتی رایجتر استفاده کردیم. جرأتمندی فضیلتی ارسطویی است، اما جرأتورزی فقط به حالتی هیجانی خلاصه نمیشود و نحوهی عمل را هم دربرمیگیرد. بنابراین «جرأتورزی» را انتخاب کردیم تا پیوند میان عمل و نیت درونی را در برگردانمان لحاظ کرده باشیم.
او توضیح داد: در بسیاری از مواقع، محتوای پیام ما روی کاغذ محترمانه است، اما بهواسطهی زبان بدن بهصورت مفهومی پرخاشگرانه یا تحقیرآمیز منتقل میشود. به بیانی، مخاطب با توجه به زبان بدن ما پیامی دریافت میکند که الزاماً همان محتوای کلام نیست. طبق تحقیقی که انجام شده، فقط هفت درصد از پیام ما محتوای کلامی است و فاکتورهای دیگری از جمله وضعیت اندامی، لحن صدا، حالات چهره، ارتباط چشمی در انتقال پیام مؤثرند. پس، مهارت جرأتورزی بسیار مهم است.
وی در ادامه گفت: به نظرمان رسید که جامعهمان در مهارت جرأتورزی و مبانی و فرهنگ جرأتورزی ضعف دارد. جامعهی ما در طول تاریخ، تکلیفمدار بوده است. چنانکه آثار تعلیمی و رسالههای فقهیمان مربوط به تکلیفمان در برابر دیگراناند. این امر تا پیش از جان لاک در غرب هم بسیار رایج بود. اما لاک برای نخستین بار از حقوقی سخن گفت که انسان به نفسِ انسان بودن واجد آنها است. ازاینپس، مفهوم حق در غرب اهمیت ویژهای مییابد. اما در جامعهی ما حق هنوز هم با سوءفهمهایی همراه است. مثلاً وقتی کسی روی احقاق حق خودش اصرار میورزد، او را فردی خودخواه میبینیم که شفقتی ندارد.
او توضیح داد: جامعهی سالم از نگاه افراطی دور است. در چنین جامعهای، ایثار یا وقف خویشتن برای جامعه نیز راه مطلوبی نیست. از لحاظ تکاملی، خوددوستی نداشتن منجر به انقراض گونهی بشر میشود. در واقع، باید توازنی میان احساس اجتماعی و خوددوستی برقرار شود. احساس اجتماعی آدلر که اغلب به اشتباه به علاقهی اجتماعی برگردانده شده است، به این نکته اشاره دارد که ما همه در یک قایق قرار گرفتیم و سرنوشت مشترکی داریم. این احساس در تعارض با خودشیفتگی است که در آن فرد خودشیفته منافع دیگران را نادیده میگیرد.
جرأتورزی نادیده گرفتن احساس اجتماعی یا منافع دیگران نیست، بلکه چیزی میان ایثار صددرصدی یا وقف خود برای دیگری و خودشیفتگی است. باید توجه کرد که اگر فرد نفس خودش را بکُشد و حس رقابت و خوددوستی نداشته باشد، برای پیشرفت تلاشی نمیکند و اینگونه همه متضرر میشوند. قرار نیست فرد خوددوست نباشد و نیازها و احساساتش را انکار کند. ما ظرفیت محدودی داریم و نمیتوانیم برای همیشه نیازها و احساساتمان را سرکوب کنیم.
در اینجا تأکید روی مفهوم حق و حقوق بنیادیای است که برای جامعهی جرئتورز لازم است. برخلاف تصور عمومی، لازم نیست ما همیشه برای هر کاری دیگران را قانع کنیم. جان لاک میگوید ما باید از بیشترین آزادی فردی بهره ببریم، تا جایی که مخل بیشترین آزادی فردی دیگران نباشد. پس، در اینجا نیز بحث این است که فرد بتواند از بیشترین حقوقی که مانع بیشترین حقوق دیگران نباشد، استفاده کند.
فلسفهی فردگرایی «حقِ ناحق بودن» است. بدین معنا که من حق دارم ناحق باشم و راهی را بروم که از منظر شما ناحق است، ولی شما هم این حق را دارید که به راهی را بروید که از منظر من ناحق است. تا زمانی که ما این حق ناحق بودن را نپذیریم، در جرأتورزی لنگ میزنیم.
محبت به خود
مجتبی تمدنی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران جنوب، گفت: ما در طول زندگی یاد گرفتهایم که با دیگران مهربان باشیم. در زندگی بارها، حتی در صحنهای نمایشی، برای دیگران اشک ریختهایم، اما کمتر برای رنج خودمان اشک میریزیم. بارها وقتی دیگری درگیر رنج یا عصبانیتی بوده، به پشتش زدهایم و دلداریاش دادهایم، اما با خودمان بسیار نامهربانیم. تمام کوشش این کتاب «درمان متمرکز بر شفقت به زبان ساده» این است که جهت فلش مهربانی را به سمت خودمان برگرداند.
او توضیح داد: مغز ما بهواسطهی سلولهای اجتماعیاش، بهخوبی رنج دیگران را میفهمد و با دیگران همدلی میکند. اگر دقت کنید، حتی بچههای دوساله هم، وقتی بچهای آسیب میبیند، به او نزدیک میشوند و به روش خودشان دلداریاش میدهند. اما مهربانی با خود نوعی مهارت است. به بیانی دیگر، مهربانی با دیگری در قالب تکاملی زیستی ما وجود دارد، اما مهربانی با خود باید یاد گرفته شود.
وی در ادامه گفت: هر اتفاقی که در زندگیمان میافتد، ما را به مجموعهای از برداشتها و قضاوتها در مورد مقصر هدایت میکند. ازآنجاکه ما دیگران را دوست میداریم و بهراحتی با آنها همدل و همراه میشویم، در بیشتر مواقع خودمان را مقصر میپنداریم و سرزنش میکنیم. اما، این خودسرزنشگری و خودانتقادی، این برگرداندن بدی و خشم به درون خود، ما را بیمار، آسیبپذیر و ناتوان میکند.
او ادامه داد: نویسنده کشتیای را مثال میزند که به طوفان برخورده است. سپس، توضیح میدهد که در این وضعیت مسافران چهار دسته میشوند. دستهای میترسند و دستپاچه و مضطرب میشوند. دستهی دیگر، گریه میکنند و درگیر غم و افسردگی میشوند و مانند آن شخصیت لیلیپوتی مدام منتظر وقوع حوادث ناگوارند. دستهی سوم، درگیر خشماند و مدام چونوچرا میکنند.
اگر این کشتی به دست هر یک از این سه دسته بیفتد، حتماً سرنوشت شومی در انتظار مسافران خواهد بود. اما دستهی چهارم، تنها راه نجات این کشتی از طوفاناند. اینان از روی شفقتورزی به دنبال راه چاره میگردند. خودِ شفقتورز خودی خردمند است. او در هر حادثهای، جنبهی عاقلانه را در نظر میگیرد و با آن حرکت میکند. چنین فردی دستوپایش را گم نمیکند و اسیر احساسات نمیشود. باید توجه کرد که او از طریق ترس، خشم و غم به خطر پی برده است، اما این احساسها را به خدمت خودش گرفته تا از طوفان بیرون آید.
وی افزود: نویسنده در این کتاب میخواهد به خواننده کمک کند وجود رنج را بپذیرد. در قرآن کریم هم داریم که انسان در رنج آفریده شد. همچنین، در تفسیری از این آیه گفته شده که انسان اساساً در رنج انسان میشود؛ یعنی خداوند زمانی انسان را به مرتبهی انسان ارتقا میدهد که بتواند رنج را تجربه کند، بپذیرد و در آشتی با آن زندگی کند. اینکه من بپذیریم در شرایط نابسامانی به سر میبرم، شفقت است. درواقع، آگاهی به مشروع، درست و سالم بودنِ رنج انسانی، گامی برای شفقتورزی است. انسانی که بدین درجه از آگاهی و پذیرش برسد، خردمند، متفکر و اخلاقی است.
او ادامه داد: معمولاً میگوییم خودت را دوست بدار تا دیگران را هم دوست بداری. اما شاید باید این نکته را برعکس کنیم و بگوییم تو میتوانی دیگران را دوست بداری، پس میتوانی خودت را هم دوست بداری. به خودت هم فرصتی بده و وقتی ترسیدی، غمگینی یا عصبانی هستی به خودت نگاه کن و راهی برای برونرفت از تنگنا بجوی. این کتاب، راهحلمحور است و در نظر دارد کمکی برای آن ناخدای خردمند باشد. حرف اصلی کتاب این است که انسان شفقتورز، دیگر بهجای خودانتقادگری، از اتفاقات بد فرصت میسازد.
او در پایان، توضیح کوتاهی در مورد نقش سامانههای تهدید، دلبستگی و انگیزش در دام تکاملی شفقت ارائه کرد.
مصیبت فرهنگ جمعگرا
دکتر بهروز بیرشک، مترجم و مؤلف، پژوهشگر، گفت: معرفی همزمان این دو کتاب به نظرم کار بسیار درستی است. چراکه هردوی این کتابها بر ضعفهای موجود در جامعهی ما متمرکزند. البته، خود شفقت موضوع جدیدی نیست. در هر فرهنگ لغتی میتوانید معانی مختلفی برای شفقت بیابید و دربارهی آثارش بخوانید بااینحال، «شفقت درمانی» در نظریههای رواندرمانی هنوز جدید است. این رویکرد درمانی در قرن بیستویکم مطرح شد و شیوههای مختلفی دارد. با توجه به نیاز روز جامعه، این مبحث برای ما بسیار جذاب است.
او ادامه داد: مؤلفههای گوناگونی در ایجاد شفقت درونی مؤثرند که میتوانید آنها را در حوزهی روانشناسی تکاملی، روانشناسی رشد، روانشناسی اجتماعی، علوم اعصاب یا در دیدگاه شناختی ـ رفتاری دنبال کنید. دانشمندان و فلاسفهی اسلامی نیز در مبحث شفقت بسیار کار کردهاند. اما آنچه در غرب مطرح شده، تحت تأثیر دیدگاه و فلسفهی معنوی بودا است. مسالهی معنویت در اینجا بسیار اهمیت دارد. اما نباید معنوی بودن را با مذهبی بودن یکی گرفت. بهویژه، در جامعهی امروز باید به میزان بهکارگیری معنوی بودن در فرهنگمان توجه کنیم.
وی در ادامه گفت: فرهنگ ما بسیار غنی است، اما مسالهی جرأتورزی نیز در جامعهی ما بسیار ضعیف است. حدود هشتاد درصد از مراجعان ما از کمبود اعتمادبهنفس و ناتوانی از نه گفتن، شکایت میکنند. در بررسی این مساله معمولاً به خانواده و فرهنگ میرسیم. در فرهنگهای فردگرا، فرد آنچه میاندیشد را بیان میکند و به دنبال کسب تأیید همه نیست. این در حالی است که در فرهنگهای جمعگرا، فرد همیشه بهدنبال جلب رضایت و تأیید دیگری است. این دیگری میتواند دوست، خانواده یا همکار باشد. فرد در جامعهی جمعگرا نه آنقدری رشد کرده که بخواهد نظرش را بیان کند و نه میتواند ناراحت کردن دیگران را بپذیرد. پس، به مرور جایگاه خودش را گم میکند.
او در پایان گفت: ما باید در جنبههای فرهنگی خودمان دقیق شویم. باید دقت کنیم که ذهنیت فرزندمان را با چه الگوها و پیامهایی میسازیم. تمام اینها ما را به ضرورت بازبینی سیستم باورهایمان میرساند. معیارهای منطقی و غیرمنطقی هر فردی در تربیت اولیه و در فضای خانواده شکل گرفته است. اگر بتوانیم در زمان درست آن فضای لازم برای حرف زدن و اظهار وجود کردن را به فرزندمان بدهیم، اگر بهموقع او را در تصمیمگیری و اعتراض آزاد بگذاریم، دیگر از «نه گفتن» و «درخواست کردن» نخواهد ترسید.
در پایان سمیرا معصومیان نیز یکی از تکنیکهای جرأتورزی را برای حاضران توضیح داد.
در ابتدای این نشست، غلامرضا خاکی، اظهار داشت: مباحث اخلاقی در دستهبندیهای مختلفی چون مباحث فرااخلاقی و نظریههای اخلاق طرح میشوند. مباحث فرااخلاقی دربارهی واژهها و مفاهیم بنیادیناند. درحالیکه خود نظریههای اخلاق به سه دسته تقسیم میشوند. دستهی اول، نظریههای وظیفهگرایانه یا تکلیفگرایانهاند که در جهان معاصر کانت سردمدار آن است. این نظریهها بر این باورند که ما از آن جهت که انسانیم، اگر اخلاقی نباشیم از دایرهی انسانیت خارج میشویم.
دومین دسته، نظریههای پیامدگرایانه یا نتیجهگرایانهاند. در اینجا تأکید روی آن است که نمیتوان در مورد اخلاقی بودن فعلی قضاوت کرد، بلکه باید روی پیامدهای آن فعل تمرکز کرد. بر اساس این رویکرد، هرگاه کاری برای اکثریت مردم خیر و سعادت به دنبال داشته باشد، آن کار اخلاقی است. در نهایت، سومین نظریه روی فاعل متمرکز است و در آن تأکید روی فضیلتهای اخلاقی است.
او ادامه داد: روانشناسی مدرن همسایهی ساحت اخلاقی عرفان است؛ یعنی امروز میتوانیم بسیاری از آنچه پیران طریقت در گذشته گفتهاند را در پارهای از تکنیکهای روانشناسی مدرن پیگیری و مراتبی از آنها را تجربه کنیم.
مهارت جرأتورزی
اسفندیار سیاهکمری، دربارهی برگردان عنوان کتاب به «جرأتورزی»، گفت: معادلهایی گوناگونی برای «assertiveness» ارائه شده است. حتی، از دیدگاه لغوی، «بیانگری» و «ابرازگری» برگردانهای بهتری هستند و آن ابراز احساس، عقیده و فکر فردی مورد نظر را میرسانند. ولی این دو در جامعه خیلی مصطلح نیستند و انتخابشان میتوانست ارجاع عنوان را برای مخاطب گنگ کند. پس از لغتی رایجتر استفاده کردیم. جرأتمندی فضیلتی ارسطویی است، اما جرأتورزی فقط به حالتی هیجانی خلاصه نمیشود و نحوهی عمل را هم دربرمیگیرد. بنابراین «جرأتورزی» را انتخاب کردیم تا پیوند میان عمل و نیت درونی را در برگردانمان لحاظ کرده باشیم.
او توضیح داد: در بسیاری از مواقع، محتوای پیام ما روی کاغذ محترمانه است، اما بهواسطهی زبان بدن بهصورت مفهومی پرخاشگرانه یا تحقیرآمیز منتقل میشود. به بیانی، مخاطب با توجه به زبان بدن ما پیامی دریافت میکند که الزاماً همان محتوای کلام نیست. طبق تحقیقی که انجام شده، فقط هفت درصد از پیام ما محتوای کلامی است و فاکتورهای دیگری از جمله وضعیت اندامی، لحن صدا، حالات چهره، ارتباط چشمی در انتقال پیام مؤثرند. پس، مهارت جرأتورزی بسیار مهم است.
وی در ادامه گفت: به نظرمان رسید که جامعهمان در مهارت جرأتورزی و مبانی و فرهنگ جرأتورزی ضعف دارد. جامعهی ما در طول تاریخ، تکلیفمدار بوده است. چنانکه آثار تعلیمی و رسالههای فقهیمان مربوط به تکلیفمان در برابر دیگراناند. این امر تا پیش از جان لاک در غرب هم بسیار رایج بود. اما لاک برای نخستین بار از حقوقی سخن گفت که انسان به نفسِ انسان بودن واجد آنها است. ازاینپس، مفهوم حق در غرب اهمیت ویژهای مییابد. اما در جامعهی ما حق هنوز هم با سوءفهمهایی همراه است. مثلاً وقتی کسی روی احقاق حق خودش اصرار میورزد، او را فردی خودخواه میبینیم که شفقتی ندارد.
او توضیح داد: جامعهی سالم از نگاه افراطی دور است. در چنین جامعهای، ایثار یا وقف خویشتن برای جامعه نیز راه مطلوبی نیست. از لحاظ تکاملی، خوددوستی نداشتن منجر به انقراض گونهی بشر میشود. در واقع، باید توازنی میان احساس اجتماعی و خوددوستی برقرار شود. احساس اجتماعی آدلر که اغلب به اشتباه به علاقهی اجتماعی برگردانده شده است، به این نکته اشاره دارد که ما همه در یک قایق قرار گرفتیم و سرنوشت مشترکی داریم. این احساس در تعارض با خودشیفتگی است که در آن فرد خودشیفته منافع دیگران را نادیده میگیرد.
جرأتورزی نادیده گرفتن احساس اجتماعی یا منافع دیگران نیست، بلکه چیزی میان ایثار صددرصدی یا وقف خود برای دیگری و خودشیفتگی است. باید توجه کرد که اگر فرد نفس خودش را بکُشد و حس رقابت و خوددوستی نداشته باشد، برای پیشرفت تلاشی نمیکند و اینگونه همه متضرر میشوند. قرار نیست فرد خوددوست نباشد و نیازها و احساساتش را انکار کند. ما ظرفیت محدودی داریم و نمیتوانیم برای همیشه نیازها و احساساتمان را سرکوب کنیم.
در اینجا تأکید روی مفهوم حق و حقوق بنیادیای است که برای جامعهی جرئتورز لازم است. برخلاف تصور عمومی، لازم نیست ما همیشه برای هر کاری دیگران را قانع کنیم. جان لاک میگوید ما باید از بیشترین آزادی فردی بهره ببریم، تا جایی که مخل بیشترین آزادی فردی دیگران نباشد. پس، در اینجا نیز بحث این است که فرد بتواند از بیشترین حقوقی که مانع بیشترین حقوق دیگران نباشد، استفاده کند.
فلسفهی فردگرایی «حقِ ناحق بودن» است. بدین معنا که من حق دارم ناحق باشم و راهی را بروم که از منظر شما ناحق است، ولی شما هم این حق را دارید که به راهی را بروید که از منظر من ناحق است. تا زمانی که ما این حق ناحق بودن را نپذیریم، در جرأتورزی لنگ میزنیم.
محبت به خود
مجتبی تمدنی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران جنوب، گفت: ما در طول زندگی یاد گرفتهایم که با دیگران مهربان باشیم. در زندگی بارها، حتی در صحنهای نمایشی، برای دیگران اشک ریختهایم، اما کمتر برای رنج خودمان اشک میریزیم. بارها وقتی دیگری درگیر رنج یا عصبانیتی بوده، به پشتش زدهایم و دلداریاش دادهایم، اما با خودمان بسیار نامهربانیم. تمام کوشش این کتاب «درمان متمرکز بر شفقت به زبان ساده» این است که جهت فلش مهربانی را به سمت خودمان برگرداند.
او توضیح داد: مغز ما بهواسطهی سلولهای اجتماعیاش، بهخوبی رنج دیگران را میفهمد و با دیگران همدلی میکند. اگر دقت کنید، حتی بچههای دوساله هم، وقتی بچهای آسیب میبیند، به او نزدیک میشوند و به روش خودشان دلداریاش میدهند. اما مهربانی با خود نوعی مهارت است. به بیانی دیگر، مهربانی با دیگری در قالب تکاملی زیستی ما وجود دارد، اما مهربانی با خود باید یاد گرفته شود.
وی در ادامه گفت: هر اتفاقی که در زندگیمان میافتد، ما را به مجموعهای از برداشتها و قضاوتها در مورد مقصر هدایت میکند. ازآنجاکه ما دیگران را دوست میداریم و بهراحتی با آنها همدل و همراه میشویم، در بیشتر مواقع خودمان را مقصر میپنداریم و سرزنش میکنیم. اما، این خودسرزنشگری و خودانتقادی، این برگرداندن بدی و خشم به درون خود، ما را بیمار، آسیبپذیر و ناتوان میکند.
او ادامه داد: نویسنده کشتیای را مثال میزند که به طوفان برخورده است. سپس، توضیح میدهد که در این وضعیت مسافران چهار دسته میشوند. دستهای میترسند و دستپاچه و مضطرب میشوند. دستهی دیگر، گریه میکنند و درگیر غم و افسردگی میشوند و مانند آن شخصیت لیلیپوتی مدام منتظر وقوع حوادث ناگوارند. دستهی سوم، درگیر خشماند و مدام چونوچرا میکنند.
اگر این کشتی به دست هر یک از این سه دسته بیفتد، حتماً سرنوشت شومی در انتظار مسافران خواهد بود. اما دستهی چهارم، تنها راه نجات این کشتی از طوفاناند. اینان از روی شفقتورزی به دنبال راه چاره میگردند. خودِ شفقتورز خودی خردمند است. او در هر حادثهای، جنبهی عاقلانه را در نظر میگیرد و با آن حرکت میکند. چنین فردی دستوپایش را گم نمیکند و اسیر احساسات نمیشود. باید توجه کرد که او از طریق ترس، خشم و غم به خطر پی برده است، اما این احساسها را به خدمت خودش گرفته تا از طوفان بیرون آید.
وی افزود: نویسنده در این کتاب میخواهد به خواننده کمک کند وجود رنج را بپذیرد. در قرآن کریم هم داریم که انسان در رنج آفریده شد. همچنین، در تفسیری از این آیه گفته شده که انسان اساساً در رنج انسان میشود؛ یعنی خداوند زمانی انسان را به مرتبهی انسان ارتقا میدهد که بتواند رنج را تجربه کند، بپذیرد و در آشتی با آن زندگی کند. اینکه من بپذیریم در شرایط نابسامانی به سر میبرم، شفقت است. درواقع، آگاهی به مشروع، درست و سالم بودنِ رنج انسانی، گامی برای شفقتورزی است. انسانی که بدین درجه از آگاهی و پذیرش برسد، خردمند، متفکر و اخلاقی است.
او ادامه داد: معمولاً میگوییم خودت را دوست بدار تا دیگران را هم دوست بداری. اما شاید باید این نکته را برعکس کنیم و بگوییم تو میتوانی دیگران را دوست بداری، پس میتوانی خودت را هم دوست بداری. به خودت هم فرصتی بده و وقتی ترسیدی، غمگینی یا عصبانی هستی به خودت نگاه کن و راهی برای برونرفت از تنگنا بجوی. این کتاب، راهحلمحور است و در نظر دارد کمکی برای آن ناخدای خردمند باشد. حرف اصلی کتاب این است که انسان شفقتورز، دیگر بهجای خودانتقادگری، از اتفاقات بد فرصت میسازد.
او در پایان، توضیح کوتاهی در مورد نقش سامانههای تهدید، دلبستگی و انگیزش در دام تکاملی شفقت ارائه کرد.
مصیبت فرهنگ جمعگرا
دکتر بهروز بیرشک، مترجم و مؤلف، پژوهشگر، گفت: معرفی همزمان این دو کتاب به نظرم کار بسیار درستی است. چراکه هردوی این کتابها بر ضعفهای موجود در جامعهی ما متمرکزند. البته، خود شفقت موضوع جدیدی نیست. در هر فرهنگ لغتی میتوانید معانی مختلفی برای شفقت بیابید و دربارهی آثارش بخوانید بااینحال، «شفقت درمانی» در نظریههای رواندرمانی هنوز جدید است. این رویکرد درمانی در قرن بیستویکم مطرح شد و شیوههای مختلفی دارد. با توجه به نیاز روز جامعه، این مبحث برای ما بسیار جذاب است.
او ادامه داد: مؤلفههای گوناگونی در ایجاد شفقت درونی مؤثرند که میتوانید آنها را در حوزهی روانشناسی تکاملی، روانشناسی رشد، روانشناسی اجتماعی، علوم اعصاب یا در دیدگاه شناختی ـ رفتاری دنبال کنید. دانشمندان و فلاسفهی اسلامی نیز در مبحث شفقت بسیار کار کردهاند. اما آنچه در غرب مطرح شده، تحت تأثیر دیدگاه و فلسفهی معنوی بودا است. مسالهی معنویت در اینجا بسیار اهمیت دارد. اما نباید معنوی بودن را با مذهبی بودن یکی گرفت. بهویژه، در جامعهی امروز باید به میزان بهکارگیری معنوی بودن در فرهنگمان توجه کنیم.
وی در ادامه گفت: فرهنگ ما بسیار غنی است، اما مسالهی جرأتورزی نیز در جامعهی ما بسیار ضعیف است. حدود هشتاد درصد از مراجعان ما از کمبود اعتمادبهنفس و ناتوانی از نه گفتن، شکایت میکنند. در بررسی این مساله معمولاً به خانواده و فرهنگ میرسیم. در فرهنگهای فردگرا، فرد آنچه میاندیشد را بیان میکند و به دنبال کسب تأیید همه نیست. این در حالی است که در فرهنگهای جمعگرا، فرد همیشه بهدنبال جلب رضایت و تأیید دیگری است. این دیگری میتواند دوست، خانواده یا همکار باشد. فرد در جامعهی جمعگرا نه آنقدری رشد کرده که بخواهد نظرش را بیان کند و نه میتواند ناراحت کردن دیگران را بپذیرد. پس، به مرور جایگاه خودش را گم میکند.
او در پایان گفت: ما باید در جنبههای فرهنگی خودمان دقیق شویم. باید دقت کنیم که ذهنیت فرزندمان را با چه الگوها و پیامهایی میسازیم. تمام اینها ما را به ضرورت بازبینی سیستم باورهایمان میرساند. معیارهای منطقی و غیرمنطقی هر فردی در تربیت اولیه و در فضای خانواده شکل گرفته است. اگر بتوانیم در زمان درست آن فضای لازم برای حرف زدن و اظهار وجود کردن را به فرزندمان بدهیم، اگر بهموقع او را در تصمیمگیری و اعتراض آزاد بگذاریم، دیگر از «نه گفتن» و «درخواست کردن» نخواهد ترسید.
در پایان سمیرا معصومیان نیز یکی از تکنیکهای جرأتورزی را برای حاضران توضیح داد.