میگنا: بعضیها در مورد خود دچار سوء تفاهم، یا به نوعی، دچار اشتباه میشوند. میتوان گفت که این افراد زیادی اعتماد به نفس دارند، ولی از نوع کاذبش! یعنی زیادی به خودشان اعتبار میدهند، زیادی خود را بزرگ میبینند، زیادی در مورد همه چیزشان اغراق میکنند و فکر میکنند بقیه بدون آنها لنگ میمانند. کسانی که چنین دیدگاهی نسبت به خود دارند، همیشه «من» هستند و هیچوقت در مورد ضعفها و کاستیهایشان «نیممن» نمیشوند.
در واقع، این دسته از افراد خود را بهخوبی نمیشناسند. آنها هیچگاه نقاط قوت و ضعفشان را درک نکردهاند و دنبالش هم نبودهاند و نکته جالب اینجاست که اغلب هم در مورد نقاط ضعف خود، دچار اشتباه میشوند و بر عکس آن را تصور میکنند. مثال خیلی ساده و رایج، افرادیاند که از زیبایی چندانی برخوردار نیستند، ولی بهشدت دچار خودشیفتگی و خودزیبابینی هستند که در اکثر موارد، این احساس از جانب پدر و مادرشان به آنها القا میشود؛ چراکه هر چه باشد به نظر والدین و به قول معروف، جریان، همان سوسکی است که به بچهاش میگوید: «قربان دست و پای بلوریات!»
داشتن اعتماد به نفس خیلی خوب است، ولی به شرط آنکه واقعی و سالم باشد. اعتماد به نفس واقعی از مهارت، دانش و توانمندی سرچشمه میگیرد و چیزی نیست که کسی در مورد خودش از آن دم بزند. در حقیقت، آنچه که به زبان آورده میشود، اعتماد به نفس از نوع کاذب است و وجود عینی ندارد. معمولا وقتی یک نفر از خودش تعریف میکند، به نوعی لاف میزند؛ یعنی از چیزی که ندارد، حرف میزند! مثل آنهایی که مدام میگویند: «من اعتبار دارم، من آبرو دارم، من سری در سرها دارم و …»
بنابراین میتوان گفت که اعتماد به نفس کاذب، به خاطر نداشتن اعتماد به نفس حقیقی شکل میگیرد. وقتی شخص از عدم ایمان به تواناییهایش رنج میبرد و احساس کمبود میکند، از در دیگری وارد عمل میشود و سعی میکند به طور نمایشی هم که شده، خود را دارای آن ارزشی نشان دهد که در خودش نمیبیند.
تفاوت بین اعتماد به نفس واقعی و اعتماد به نفس کاذب و غیرواقعی
آنهایی که به تواناییهایشان اعتماد کامل دارند، هیچ وقت درگیر غرور نمیشوند. این افراد، در مورد کارهایی که میتوانند انجام دهند، غلو نمیکنند، از کمک خواستن ابایی ندارند و مسئولیت کارشان را تا پایان بر عهده میگیرند و صد البته که کاری شایسته و بدون نقص را ارائه میدهند.
ولی افرادی که اعتماد به نفس کاذب و غیرواقعی دارند، درست بر خلاف این عمل میکنند. آنها معمولا به خودشان غره هستند، در مورد کارشان اغراق میکنند، هیچ وقت کار هیچ کس دیگری را قبول ندارند و دیگران را تحقیر یا مسخره میکنند. غرور این افراد اجازه نمیدهد که از دیگران کمک بخواهند و دوست دارند کار را فقط به نام خودشان تمام کنند و در بیشتر مواقع هم کار را به درستی انجام نمیدهند. آن وقت است که دنبال مقصر میگردند و تقصیر را به گردن زمین و زمان میاندازند!
بد ماجرا اینجاست که افرادی که دچار اعتماد به نفس کاذب هستند، معمولا کارهایی را قبول میکنند که در حد تواناییشان نیست. آنان کارهای ممکن و در حد توان را در شأن خود نمیبینند و به همین دلیل، لقمههای بزرگتر از دهانشان برمیدارند. وقتی هم که از پس کار برنمیآیند، سرشکسته و ناامید شده و به مرور زمان، افسرده میشوند.
اعتماد به نفس کاذب چطور به وجود میآید؟
چرا این طور میشود؟ مقصر کیست؟ آیا این نوع اعتماد به نفس ژنتیکی و ارثی است یا اکتسابی بوده و شخص کمکم آن را به دست میآورد؟ چه عواملی موجب شکلگیری اعتماد به نفس کاذب میشوند؟
در برخی افراد، احتمال ژنتیک و وراثت مشهود است. ما مدام در زندگی روزمره و در اطرافیان خود، افرادی را میبینیم که از این لحاظ درست مانند پدر، پدربزرگ، خاله، دایی و … رفتار میکنند. اما افرادی هم هستند که تحت شرایطی، آگاهانه یا ناآگاهانه، این خصلت را کسب میکنند.
شرایط زندگی، سطح زندگی، فرهنگ خانوادگی و محیط حاکم نیز از دیگر عوامل شکلگیری اعتماد به نفس کاذب به شمار میآیند. گاهی این عوامل فرد را به سمتی سوق میدهند که خود را محتاج تائیدشدن از جانب دیگران میبیند؛ بنابراین شروع به ساخت نقابهایی برای خود میکند که در پشت آنها ضعفهایش را پنهان کند و خود را بیش از آنچه که هست نشان دهد.
آسیبهای اعتماد به نفس کاذب
وقتی فرد درگیر اعتماد به نفس دروغین میشود، باید ظاهری برای خودش بسازد که دیگران را تحتتاثیر قرار دهد؛ بنابراین بیشازحد درگیر ظاهرش میشود و گاه در این جهت، مخارج بزرگ و غیرعاقلانهای را متحمل میشود. او زمان زیادی را جلوی آینه میگذراند و حتی دچار وسواس در مورد ظاهر خودش میشود. او میخواهد که همه چیز تمام و کمال به نظر بیاید، ولی چون پشتوانهاش یا به عبارتی، خورجینش خالی است اغلب لو میرود!
یکی دیگر از بدترین لطمههای اعتماد به نفس ساختگی این است که کمکم دروغگویی از خصلتهای بارز فرد میشود. چنین شخصی، هیچ وقت با خودش و دیگران روراست نیست. او مدام دروغ میگوید و برای لاپوشانی دروغهایش مجبور است دروغ دیگری بگوید و همین طور تا ابد ادامه میدهد. از آنجایی هم که دروغگو کمحافظه است، مدام دستش رو میشود و او بیاعتبارتر!
آسیب دیگر این است که به مرور زمان، وقتی دست فردی با اعتماد به نفس کاذب برای همه رو میشود، تنها و تنهاتر میشود؛ به طوری که شاید نزدیکانش هم او را طرد کنند، چراکه ارتباط برقرارکردن و ماندن در کنار چنین افرادی، کسلکننده، ناراحتکننده، سخت و حتی غیرقابلتحمل است.
آسیب جدی دیگر این است که او به دنبال یادگیری دانش، مهارت و فنون جدیدی نمیرود و در همان جایی که هست، متوقف میشود. او مدام دنبال این است که نمای بزرگتری از خودش بسازد و ارائه دهد؛ بنابراین دچار سکون میشود و رفتهرفته در باتلاقی که خودش ساخته است، بیشتر فرو میرود. همین میتواند موجب آسیبهای جبرانناپذیری به او و دیگران شود.
لطمه دیگر اعتماد به نفس کاذب، خودبزرگبینی بیاساسی است که موجب میشود او فرصتهای زیادی را از دست بدهد. او به قول معروف، پایینها نمینشیند و آن بالاها هم راهش نمیدهند! بنابراین کارهایی را که از عهدهشان برمیآید، رد میکند، و کارهای بزرگ را هم یا خراب میکند و باید خسارت بدهد و یا اصلا به او پیشنهادی داده نمیشود.
و در نهایت، آسیب دیگر این است که اگر چنین فردی هیچ وقت نخواهد مشکلش را درک کند و به رویه خود اصرار داشته باشد، هیچ وقت از تواناییهای بالقوه خود آگاه نمیشود؛ در نتیجه قدرت خلاقیتش شکوفا نشده و هرگز در هیچ جنبهای از زندگی خود رشد نمیکند و لذت رشد و زندگی واقعی را هم تجربه نخواهد کرد.
گذر از اعتماد به نفس کاذب به اعتماد به نفس سالم
حالا چاره چیست؟ چطور میتوان از شر اعتماد به نفس کاذب خلاص شد و آن را با اعتماد به نفس سالم و حقیقی جایگزین کرد؟
اگر با خواندن این مقاله، در خود نشانههایی از اعتماد به نفس کاذب را کشف کردید، به شما تبریک میگویم! شما همین الان، گام اول را برداشتهاید. درست متوجه شدید؛ گام اول «پذیرش» است. شما باید با خودتان به این نتیجه برسید که اعتماد به نفس واقعی درونتان کم و ناکافی است یا اصلا وجود ندارد و بعد باید بپذیرید که چه نقابهایی در این مورد برای خودتان ساختهاید و پشت آنها پنهان شدهاید.
پس مرحله دوم میشود «شناخت درستِ خود». در این مرحله باید لیستی از نقاط قوت و نقاط ضعف خود تهیه کنید. در لیست اول، تواناییهایی را بنویسید که عمیقا باور دارید در وجودتان هستند. لطفا با خودتان صادق باشید. در لیست دوم هم ضعفها و کاستیهایتان را بنویسید و دور آنهایی را که میتوانید ارتقایشان دهید، خط بکشید و سپس روی آنها کار و سرمایهگذاری کنید. آنهایی را هم که قابل درستشدن نیستند، فعلا بپذیرید. آنها نباید مانع یا محدودیتی در ذهن شما به وجود بیاورند، اما بیشتر روی چیزهای ممکن تمرکز کنید.
مرحله سوم، «تغییر سمتِ توجه و تمرکز» است. در واقع، همه انسانها مثل همدیگر هستند. هیچکس کامل نیست و هر فردی کاستی و ضعفهایی دارد. فکر و توجه خود را از روی نداشتهها و ضعفهای خود به سمت داشتهها و تواناییهایتان سوق دهید. وقتی به کارهایی بپردازید که بر آنها مسلط هستید، به تدریج شاهد موفقیتهای کوچک و بزرگ خود خواهید بود و به این ترتیب، دیگر نیازی به جلبتوجه و تائیدیه از جانب دیگران نخواهید داشت.
از همین الان دست به کار شوید. شما میتوانید با این چند راهکار ساده و عملی، شخصیت و زندگی خود را متحول کنید. برای اجابت دعای «حول حالنا الی احسن الحال»، اول از شما حرکت و اقدام و بعد، از خدا، برکت و احسان!
پیروز باشید
نویسنده: ناهید مومن خانی