قربانی شدن سنگ بنای شخصیت بسیاری از افراد و نوع برداشت آنها از خود است.
برگرفته از کتاب فرار از احساس گناه
دینامیک احساس گناه / عفت حیدری
3 ارديبهشت 1401 ساعت 8:11
قربانی شدن سنگ بنای شخصیت بسیاری از افراد و نوع برداشت آنها از خود است.
عفت حیدری مترجم کتاب فرار از احساس گناه در یادداشتی برای میگنا نوشت، گفته شده کسانی هستند که به ما احساس گناه میدهند، این به آن دلیل است که احساس گناه انرژی است که توان کنترل رفتار را دارد.
کسانی هستند که از احساس گناه استفاده میکنند تا دیگران را کنترل کنند و افرادی هستند که به آسانی تحت کنترل قرار میگیرند.
قربانیان و ناجیان
قربانیان به لحاظ احساسی افرادی جریحه دار هستند که از احساس گناه برای کنترل دیگران استفاده میکنند و ناجیان افرادی هستند که قصد دارند به آنها کمک کنند.
از آنجایی که دینامیک روانی بین دو نفر ترکیبی اساسی از احساس گناه است، ارزش دارد که به دو نوع شخصیت در اینجا نگاهی بیاندازیم.
قربانی شدن سنگ بنای شخصیت بسیاری از افراد و نوع برداشت آنها از خود است.
میدانید کسی که یک قربانی تمام عیار است در دادن احساس گناه به شما تخصص دارد. قربانیان واقعی کسانی هستند که نیاز به کمک دارند، اما هستند کسانی که از قربانیان واقعی تقلید میکنند. من آنها را قربانیان تقلبی میدانم.
اگر ناجی هستید، قربانیان تقلبی روی شما قدرت دارند،برای آنکه می دانند چطور روی حساسیت شما برای نیاز خود تجارت کنند. آنها از این قدرت برای کنترل شما استفاده میکنند.
خیلی سخت است که قربانی واقعی را از قربانی تقلبی تشخیص دهید.اما ضروری است یاد بگیرید چطور تفاوت را تشخیص دهید.آزاد هستید به کسانی که نیاز به کمک شما دارند،پاسخ دهید و یا در مقابل دیگران مقاومت کنید.
قربانیان واقعی،قربانی به دنیا میآیند. بچه هایی که دچار ناتوانی جسمی و یا ذهنی هستند، یا بچه هایی که توسط خانواده های خود یا دیگران مورد آزار یا غفلت قرار گرفته اند.
مردمی که از فرصتهای فرهنگی به دلیل فقر، مسائل نژادی،جسنیتی یا هویت جنسی محروم هستند، ارادی سخت کوش با مسائل مالی به دلیل بلایای طبیعی،جنگ یا شرایط مالی مواجه هستند،بیوه زنان و یتیمان،آنهایی که به ناروا محکوم شده اند و کسانی که به خاطر جراحت های دردناک آسیب دیده اند.
قربانیان تقلبی آنهایی هستند که بر سختی های زندگی غالب شده اند و می توانند به پیش بروند،اما چنین انتخابی ندارند.
به جای آنکه مسئولیت بپذیرند و کارهای خود را انجام دهند، به دنبال دیگران هستند که زندگی را برای آنها ساده تر کنند.
وقتی بچه هستید، احتمالا تجربه قربانی بودن را داشته اید.اگر در مدرسه مورد زورگویی قرار گرفته اید، یا به طرف دیگر استخر رانده شده اید.قبل از آنکه بتوانید شنا کنید.یا به خاطر کاری که برادرتان انجام داده است،تنبیه شده اید، قربانی هستید.برخی از این بیعدالتی های دنیوی در ذهن تان حک شده اند،برای آنکه آنها معمولا دردناک بوده اند، اما بیشتر آنها در درسهای روزانه فراموش شده اند.
به عنوان فرد بالغ،نا امیدی ها و وقایع ترسناک باعث میشود که ما احساس قربانی شدن کنیم،اما میدانیم که چطور جوابگو باشیم.وقتی فردی نسبت به ما گستاخ و جسور است یا وقتی احساسات ما جریحه دار می شود، ما به خودمان میگوییم آن را نادیده بگیریم و به پیش می رویم.ما می توانیم فراز و نشیب زندگی روزانه را کنترل کنیم.
ساده است ببینیم افرادی که به عنوان کودک، محافظت نشده اند، قربانیان غفلت هستند افرادی هم که خیلی نازپرورده هستند، نیز قربانی محسوب میشوند.
والدین یا مراقبانی که خیلی فرزندان خود را لوس میکنند، تجارب ضروری برای رشد احساسی خود ندارند.
بچه ها نیاز به امتحانات و سختی هایی دارند که به آنها استقلال و خودکفایی را میآموزد،وقتی آنها این تجارب را به دست نمی آورند، به نوعی مورد غفلت قرار میگیرند و این موضوع به آسانی منجر به احساس قربانی شدن آنها میشود.
وقتی بچه ها تربیت نمیشوند و به آنها دلداری و محبت زیادی میشود، از کودکی احساس کمال نمیکنند. انگار فضایی خالی با خود دارند که قرار است پر شود.احساس نیاز در شخصیت آنها حک میشود و ممکن است زندگی خود را به قربانی بودن بگذرانند و در جست و جوی فردی هستند که زندگی آنها را نجات بدهد.
مطمئنا افرادی که به عنوان کودک مراقبت کافی یا احساسی نمی گیرند،قربانیان واقعی هستند. به هرحال هیچکس قرار نیست که در نومیدی های دوران کودکی گیر کند. من آن را ظرف یک دقیقه بررسی میکنم.
بچه هایی که توجه و عاطفه کافی میگیرند،وقتی قربانی میشوند،یاد می گیرند قربانی باشند. کودکانی که به این دلیل پاداش میگیرند، به سختی می توانند به عنوان فرد بالغ از نقش قربانی خود بیرون بیایند.
از طرف دیگر بچه هایی که به خاطر مسئول بودن به آنها پاداش داده می شد، طوری بار میآیند که ناجی باشند. اگر در کودکی به خاطر ویژگی های ناجی تحسین شده اید، به عنوان فردی بالغ مایل هستید که نقش ناجی را داشته باشید.
در موقعیتی که کودک میباید نقش بالغانه ای را داشته باشد، زمینه ی مساعدی برای رشد ناجی است.برای مثال مراجع من نانسی در سیزده سالگی در چنین موقعیتی قرار داشت، وقتی پدرش به خاطر زنی دیگر مادرش را ترک کرد و مادر اقدام به خودکشی کرد.
نانسی به سربازی کوچک تبدیل شد،سربازی دفاع کننده و محافظ مادرش که به لحاظ احساسی در هم شکسته بود.بعدها حس مسئولیت پذیری نانسی برای مادرش به دامی از احساس گناه تبدیل شد. چطور می توانست به ایالتی دیگر با همسرش برود، وقتی که مادرش به وی نیاز داشت.
برگرفته از کتاب فرار از احساس گناه
سوزان کارل.آر.ان.
برگردان عفت حیدری.نشر بهارسبز
کد مطلب: 58555