مجید محمودعلیلو1، راضیه پاک2، سحر ترابی زنوز3، اعظم قرآنی4، فاطمه قاسمی طابق5، فائزه ابراهیمی صدر 6، زهره فصل بهار 7، شادی منعم8، زینب الوندی9
بحران چیست؟!
بحران یک وضعیت آشفته هیجانی یا واکنش حاد هیجانی به یک محرک است. در موقعیت بحران، تعادل معمول بین تفکر و هیجانات مختل میشود، مکانیسمهای مقابلهای معمول با شکست مواجه میشوند و شواهدی از اختلال در فرد یا گروه مشاهده میگردد.
به عبارتی، بحران تجربه یک اتفاق یا موقعیت دشوار و تحملناپذیر است که سطح دشواری آن از ساز وکارهای دفاعی افراد فراتر است و موجب آشفتگی افراد، تجربه هیجانات منفی، اضطراب و ترس میشود. این نکته را باید در نظر داشت که در موقعیت بحران نقش استرس پررنگ به نظر میرسد، اما استرس در مورد بروز اختلالات نقش ماشه چکان را دارد؛ کمترین رابطهی استرس با اختلال روانی، رابطهی علی است.
فقط در اختلال PTSD استرس نقش پررنگی دارد، استرس ناشی از بحران میتواند باعث فعال شدن برخی اختلالات روانپزشکی شود. بدین ترتیب، به دانش آسیبشناسی امروز بیشترین سهم دوره آغازین اختلالات یا به عبارتی نقطه شروع اختلال مربوط به عوامل ژنتیکی، سرشتی و ارثی میباشد. استرس در مقابل ژنها و علائم ژنتیکی در بروز دوره آغازین اختلالات سهم چندانی ندارد. استرس شدت نقطه فروپاشی را بیشتر میکند، پس ممکن است منجر به فاز فعال اختلال گردد.
بنابراین استرسور عاملی است که در بروز فاز فعال اختلال سهم دارد. با این حال، فرد برای دوره طولانی در فاز فعال قرار نمیگیرد با درمان یا بدون درمان وارد مرحله باقیمانده اختلال میشود. در مرحله باقیمانده نشانههای مرحله فعال یا از بین میروند یا به صورت قابل توجه تعدیل میشوند، اما نشانههای مرحله آغازین هنوز ادامه دارد. بنابراین استرس بدین لحاظ اهمیت دارد که به مرحله فروپاشی شدت میبخشد. شکل 1 دورههای آغازین، فعال و باقیمانده اختلال را به تصویر کشیده است.
به طور کلی، براساس مدل مقولهای آسیبشناسی روانی اختلال روانی با چند ویژگی تعریف میشود؛
1. اختلال روانی در قالب مجموعهای از نشانههای مشخص قرار دارد
2. سیر بالینی مشخصی دارد.
3. رابطهی مشخص با استرسورها دارد (رابطهی رهاساز یا ماشه چکان مانند گلوله اگر داخل لوله باشد، ماشه را بچکانید، شلیک میشود به عبارتی اگر فرد مستعد اختلال باشد استرس میتواند بیماری ایجاد کند).
4. رخدادی خانوادگی است.
5. پاسخ مشخص به درمانها دارد (پیش آگهی). براین اساس، مهمترین رابطههای استرس با اختلال شامل رابطه علی، رابطه ماشه چکان، تشدیدکننده، پیامد یا نتیجه و وقوع همزمان با اختلال میباشد.
با اینکه در انسان یک تمایل باستانی وجود دارد که بین وقایع همزمان رابطه پیدا کند، اما خیلی مواقع رابطهی استرس و اختلال، همزمان میباشد.
به طور کلی، بحرانها ممکن است در شرایطی رخ دهند که افراد با مرگ واقعی یا تهدید، آسیب جدی برای سلامت جسمی روبرو شوند و فرد را دچار آشفتگی شدید روانی کند. بنابراین مداخله در بحران برای فرد بسیار کمککننده میباشد.
مداخله در این شرایط به صورت موقت، فعال و حمایتی است و میتواند توسط آتشنشانان، افسران پلیس، پرسنل فوریتهای پزشکی یا امداد و نجات، پرستاران، مددکاران اجتماعی، روانپزشکان، روانشناسان و سایر اعضای جامعه انجام شود.
باید توجه داشت که مداخله در بحران، درمان اختلال را در برنمیگیرد بلکه بدین لحاظ اهمیت دارد که؛
1. تأثیر رویدادها را کاهش میدهد.
2. پروسه بهبود طبیعی را تسهیل میبخشد.
3. عملکرد سازگارانه را بازیابی میکند. به عبارتی، یکی از اهداف مداخله در بحران آمادهسازی افراد مبتلا به اختلال روانپزشکی برای درمان است.
از آنجایی که حوادث بحرانی مانند سیل، زلزله، جنگ و همهگیریهای جهانی میتوانند سبب نابسامانیهای ذهنی همانند نگرانی و افسردگی باشند، از طرفی ترس و نگرانی زیاد در مورد این حوادث میتواند باعث ایجاد هیجانات شدید در بزرگسالان و کودکان شود.
به عنوان مثال، قرائن موجود حاکی از ظهور بیماریهای عفونی در سطح جهانی است که ممکن است بر تعداد زیادی از افراد تأثیر سوء گذارد و اغلب منجر به مرگ و میر قابل ملاحظه و ایجاد اختلال اجتماعی و اقتصادی شود. همچنان که در سالهای اخیر شیوع بیماریهای عفونی مانند سندرم شدید تنفسی حاد در سال 2003، آنفولانزای جدید در سال 2009 و سندرم تنفسی خاورمیانه مرس در سال اخیر 2012، بیماریهایی که پتاسیل همهگیری دارند را در سطح جهان مطرح کرده است.
ظهور کرونا ویروس جدید در ووهان چین در دسامبر سال 2019 این پتاسیل را به واقعیت در آورده است. براین اساس، این مبحث مختصری به شناسایی بحران میپردازد.
ماهیت بحران و چالشهای بحران
بحران هنگامی به وجود میآید که افراد با یک مشکل بزرگ مواجه میشوند یا موانعی برای دستیابی به اهداف مهم زندگی ایجاد میشود که با روشهای معمول حل مسئله قادر به حل آنها نباشند و در نتیجه یک دوره بینظمی در زندگی ایجاد شود که طی آن بسیاری از تلاشها بینتیجه میماند (کاپلان،1961). کارخوف و برنسون (1977) بحران را وضعیتی توصیف کردهاند که درآن فرد هیچ پاسخی برای مقابله با آن وضعیت ندارد. در واقع، یک وضعیت دشواری که موجب منفعل شدن افراد و مانع کنترل آگاهانه بر زندگی اشخاص شود (بلکین،1984)، در چنین موقعیتی افراد در دستیابی به اهداف زندگی دچار سرخوردگی میشوند، اختلال عمیقی در زندگی آنها ایجاد میشود و عواملی مانند استرس، ترس، شوک و پریشانی تجربه میشود
(برامر،1985). پروسه بحران چندین مرحله طی میکند؛ ابتدا وضعیتی رخ میدهد که در آن راهکارهای مقابلهای فرد کفایت نمیکند، تنش و بینظمی فراتر از توانایی فرد برای مقابله تشدید میشود و در نهایت تقاضا برای منابع اضافی (مانند مشاوره و کمکهای ویژه) برای حل بحران به وجود میآید (مارینو،1955).
از یک طرف، بحران یک خطر است زیرا میتواند فرد را تحت فشار قراردهد به حدی که منجر به آسیبهای شدید مانند قتل و خودکشی شود، از طرف دیگر یک فرصت است زیرا دردی که ایجاد میکند شخص را برای کمک گرفتن برمیانگیزد (آگیلرا و مسیک،1982) و اگر فرد از این فرصت استفاده کند میتواند به رشد خود کمک کند (برامر، 1985).
شیوه پاسخدهی افراد به بحران متفاوت است؛ برخی از افراد به تنهایی میتوانند به مقابله با بحران بپردازند، این افراد بدین طریق تغییر و در جهت مثبت رشد میکنند. برخی از افراد دیگر از راهکارهای اجتنابی استفاده میکنند به طوری که انگار در فراموشی به سر میبرند و به صورت موقت از مشکل دور میشوند. برخی دیگر نیز از نظر روانشناختی به شدت دچار آسیب میشوند و برای ادامه زندگی و حل مشکل به کمکهای ویژه، فوری و فشرده نیاز دارند (جیمز،2008).
عواملی مانند "تهدید، زمان و غافلگیری" شرط لازم و کافی برای تشخیص شرایط بحرانی هستند. بنابراین وضعيتي اضطراری است كه در آن كنترل رخدادها کاهش یافته از طرفی تشویش و نگرانی افزایش مییابد. در این وضعیت عامل زمان علیه عوامل درگیر عمل میکند درحالی که روابط بین عوامل دگرگون میشود.
تاریخچه کوتاهی از مداخلات در بحران
اگرچه احتمالاً خود بحران از زمان خلقت بشریت وجود داشته است، اما تئوری رسمی بحران، تحقیق و مداخله یکی از مباحث جدید در زمینه روان درمانی است. شاید از نظر اکثر افراد مداخله رسمی در بحران مربوط به تاریخ مقابله با فاجعههای بزرگ مانند طوفان یا حمله 11 سپتامبر است که معمولاً توسط سازمانهای دولتی مانند سازمان مدیریت بحران فدرال (FEMA) یا سازمانهای خیریه مانند صلیب سرخ انجام میشود.
اگرچه صلیب سرخ و ارتش نجات تقریباً از قرن گذشته درگیر امدادرسانی به بلایا بودهاند، حدود 30 سال است که FEMA تشکیل شده، و تا همین اواخر هیچ یک از این سازمانها از نظر بهداشت روان حرفهای زیادی برای گفتن یا انجام مداخله در بحران نداشتهاند.
پیشگیری از خودکشی برنامه مداخلهای است که قدمت بیشتری دارد. اولین خط تلفن قابل شناسایی در بحران در سال 1906 توسط اتحادیه ملی نجات یک زندگی (بلوم 1984) تأسیس شد. همچنین، تحقیقات برجسته دکتر ادوین شنیدمن (2001) در مورد علل خودکشی، که از دهه 1950 آغاز شد و شش دهه طول کشید.
اکنون خودکشی چنان اهمیتی پیدا کرده است که تبدیل به یک اولوژی "ology" شده و یک انجمن ملی برای مطالعه خودکشی شکل گرفته است.
مداخله در بحران آتشسوزی نیز در سال 1942 با آتشسوزی کلوپ شبانه که بیش از 400 نفر از بین رفتند، آغاز شد. در آن زمان دکتر اریک لیندمان (1944)، که بسیاری از بازماندگان آتش سوزی را معالجه کرد، متوجه شد که این افراد واکنشهای هیجانی مشترکی دارند که نیاز به کمک و حمایت روانشناختی را میطلبد. اولین مفهوم آنچه را میتوان واکنشهای "طبیعی" غم یا سوگ در برابر یک فاجعه نامید، با کار لیندمان شکل گرفت. جرالد کاپلان (1961) نیز در کار با این بازماندگان نقش داشت. تجربه وی منجر به برخی از اولین تلاشها برای توضیح آنچه اکنون بحران نامیده میشود و ایجاد نظریه بحران شد.
چند جنبش اجتماعی برای پیشرفت درک تکامل مداخله در بحران بسیار مهم بوده، اگرچه این جنبشها به هیچ وجه به طور کامل به عنوان گروههای "مداخله در بحران" شکل نگرفتند. اما به شکلگیری مداخله در بحران به عنوان یک تخصص در حال ظهور کمک کردهاند.
این سه جنبش مهم شامل اعضای الکلیهای گمنام (AA)، کهنه سربازان جنگ ویتنام و شرکت کنندگان در جنبش زنان در دهه 1970 بودهاند. با اینکه اهداف آنها ارتباط چندانی با پیشرفت مداخله در بحران به عنوان یک تخصص بالینی نداشت، اما آنها سروکارشان با افرادی بود که نیاز مبرم به کمک روانی داشتند در حالی که هیچ کمکی دریافت نمیکردند. این گروهها به صورت جنبشهای مردمی آغاز شدند و بعدها سازمانها و نهادهای دولتی که اکنون شاهد بسیاری از آنها هستیم، شکل گرفتند.
ویژگیهای بحران ناشی از حوادث و ناشی از بیماریهای واگیردار
انسان در طول تاریخ همیشه با دردها و آسیبهایی رو به رو بوده است که گاه محصول طبیعت بوده و گاه محصول فرهنگ و پیشرفت علم. در نتیجه همواره در تلاش بوده است تا علل و راههای مقابله آن را پیدا کند و به بقای خود در این دنیای خاکی ادامه دهد.
در دنیای امروز بحرانها میتوانند ناشی از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشند و یا ناشی از بیماریهایی که سالها پیش هیچ اثری از آنها وجود نداشت، مانند بسیاری از ویروسها و باکتریهای جهان امروز که خود انسانها به وجود آوردهاند. امروزه افراد با چالشهایی مانند؛ زلزله، سیل، خودکشی، خشونت خانگی، خشونتهای بیرونی، ابیوزها، بیماریهای واگیردار، مسائل اقتصادی بغرنج، فقر و بیکاری افراد دست و پنچه نرم میکند. به طور کلی، حوادثي مانند سيل، زلزله، رانش زمين، آتش سوزیهای گسترده از رويدادهايي هستند كه هر ساله منجر به مرگ و مير و آسیبهای جسمي و رواني هزاران انسان در دنیا میشوند، بویژه در برخی از کشورها که در مناطق آسیبخیز قرار دارند.
ايران نیز جزء ده كشور بلاخيز دنيا است. اين حوادث میتوانند تنش رواني قابل توجهي برای بازماندگان ايجاد كنند و عوارض رواني جدی و ديرپايي را باقي گذارند. اين حوادث در مدت زمان كوتاهي ظاهر میشوند ولي تأثيری كه بر روی زندگي افراد میگذارند طولاني مدت خواهد بود.
علاوه بر این تغییرات زیستمحیطی مانند آلودگی آب وهوا، آلودگیهای صوتی، آلودگی خاک با نسل جدیدی از آلودگی مواجه هستیم که انسان، تعاملات انسانی و محیط پیرامون آن را در معرض تهدید قرار دادهاست. اکنون بسیاری از کشورها، درگیر آلودگی هستند که در قامت موجودات ریز بیماریزا خود را نمایان نمودهاست که میتوان بازنمود آن را در طول تاریخ مشاهده نمود که انواع موجودات ریز میکروسکوپی عامل بیماریهای اپیدمی در تاریخ حیات جهان بودند. نقش بیماریهای واگیردار در طول تاریخ بشر سیر تحولی و جهش تکاملی را پشت سر گذاشته است و این نقش به اندازه عوامل اقتصادی و نظامی حائز اهمیت است.
پیشینه بیماریهای واگیردار مانند و با، طاعون، سل و غیره به عنوان یکی از عوامل مهم مرگ و میر به قرون گذشته باز میگردد، دورانی که بشر به لحاظ پیشرفت علم رشد چندانی نداشت و علم پزشکی را با بسیاری از خرافات و پیشگوییها خلاصه میکردند، بیماریهای واگیردار در دورانهای گوناگون تاریخ ایران و سایر کشورهای جهان به صورت همه گیر ظهور کرده و هزاران انسان را به کام مرگ فرستاده است و اکنون (سال ۲۰۲۰ میلادی) نیز جهان درگیر نسل جدیدی از بیماری ویروسی شده است که یادآور فیلمهای تخیلی هالیوود است، تخیلاتی که امروز با «کرونا» به واقعیت پیوست. اخیراً با ورود ویروس نوپدید و باز پدیدی درکشورهای مختلف، جهان با دامنه بحران تازهای مواجه گردیده است که امنیت انسانی، اجتماعی، اقتصادی کشورها و جهان را با تهدید و آسیبپذیری مواجه نموده است.
شکل گرفتن تهدیدات امنیتی در قالب بیماریهای نوپدید، کوتاه شدن فواصل جغرافیای به دلیل سرعت انتقال بینالمللی انسان و کالای تجارتی، تغییر در شیوههای تولید کالاهای کشاورزی، تغییر در شیوه زندگی انسان و عادات غذایی و تغییرات اکولوژیکی را باید از عوامل بسیار مؤثر در ایجاد بیماریهای نوپدید محسوب نمود.
امروزه با گسترش جمعیت و افزایش زندگی شهرنشینی و مهاجرتها، درهم آمیختگی انسانها با محیط شهرنشینی فضای بیشتری برای ابتلاء تعداد کثیری از انسانها فراهم آمده است. چرخه بقاء ویروس از فردی به فرد دیگر ادامه مییابد و تکثیر شبکهای از قدرت ویروس در سراسر جهان با عبور از مرزها توسط ناقلین ایجاد میشود. چرخه بقاء بسیاری از بیماریهای عفونی به صورت مستقیم و غیرمستقیم از طریق تغییرات زیستمحیطی میتواند بر زمان و شدت شیوع بیماری تأثیر بگذارد.
موج هراس ناشی از گسترش جهانی چنین بحرانهایی یک پدیده روانشناختی استرسزا جمعی و جهانی را ایجاد مینماید که حاوی معانی بین الاذهانی مشترکی است و آن هراس نام دارد که صرف نظر از فرهنگها و مرزهای ملی این بحرانها به سرعت منجر به نگرانی جامعه جهانی میگردد. بسیاری از فعالیتهای افراد در شرایط بحران محدود گشته و این وضعیت فرد را دچار اضطراب، خشم، افسردگی، سردرگمی میکند. حوادث ناگواری که اذهان جمعی شهروندان را در خود فرو میبرد بسیار تکان دهنده است زیرا آنها این احساس را که زندگی زیبا و تا حد معقولی ایمن میباشد را تحت تأثیر قرار دادهاند.
به طور کلی، در برخورد با وقایع استرسزای زندگی مانند بلایای طبیعی، تصادفات، جنگ، بیماری همهگیری، حمله و تجاوز افراد ممکن است دچار واکنشهای حاد استرس شده و علائم اضطراب و هراس نشان دهند. به ویژه وقتی بیماری همهگیری از نظر بالینی کاملاً جدی باشد برخی از افراد ممکن است اختلالات روانی نشان دهند.
به عنوان مثال، در طی همهگیریها، افراد برای جلوگیری از ابتلا به بیماری، نه به منطقه آسیب دیده میروند و نه با افراد آلوده ارتباط برقرار میکنند، فقط در خانه میمانند و اخبار تلویزیون را تماشا میکنند تعداد افراد آلوده و مرگ و میر روزانه را برای مدت طولانی پیگیری میکنند که در نتیجه اختلال استرس حاد، که نسبتاً نادر است احتمال دارد که در افراد مشاهده شود. عمدتاً، سنگر اضطراب در مورد ویروس و بیماریهای واگیر باعث ترس و وسواس موجود در آلودگی در برخی از افراد مبتلا به اختلال وسواسی- جبری (OCD) شده و باعث تحریک بیشتر اعمال اجباری آسیبزا میگردد.
به طور کلی، در همه گیریها و حوادث مترقبه بروز واکنشهای مختلف و متعدد روانشناختي قابل پيشبيني بوده و میتواند باعث بروز مشكلات حاد در برخي از افراد گرديده و يا در افرادي كه پيش از اين به علائم خفيف تري مبتلا بودهاند به بروز اختلالات حادي كه نيازمند توجه روانپزشكي و روانشناسي هستند منجر شود.
اصول مداخله در بحران – مراحل و روشهای مداخله روانی در بحران فردی
اصل کلی مداخله در بحران عبارت است از؛ تکنیکهای مداخله در بحران باید از اصول سادگی، کوتاه مدت، نوآوری، عملگرایی، مجاورت و نزدیکی، فوری و برآورد انتظارات برخوردار باشند. براساس اصل سادگی؛ در شرایط بحران، افراد به روشهای ساده بهتر پاسخ میدهند. چیزهای ساده فرصت بهتری برای اثرگذاری دارند. اصل کوتاه مدت؛ در بیشتر موارد، کمکهای اولیه روانشناختی باید کوتاه مدت باشند، از چند دقیقه تا یک ساعت. اصل نوآوری؛ افراد یاری رسان باید خلاقیت خود را بکار گیرند.
برای هر مورد یا شرایط بحرانی ممکن است دستورالعمل خاص وجود نداشته باشد بنابراین مداخلهگر باید از خلاقیتهای لازم استفاده کند. اصل عمل گرایی؛ چیزهایی که عملی هستند را بکار گیرید. پیشنهادات غیرعملی میتواند باعث شود در فرد احساس ناامیدی و غیرکنترل بیشتری ایجاد شود. اصل مجاورت و نزدیکی؛ ارائه خدمات حمایتی نزدیک به منطقه عادی عملکرد فرد باشد.
مهمترین چیز در این راستا این است که حمایت باید در منطقه امن انجام گیرد. اصل فوریت؛ خدمات فوری ارائه دهید. بحرانها نیاز به تعامل سریع دارند و تأخیرها میتوانند اثربخشی خدمات پشتیبانی را تحت تأثیر قرار دهند. اصل انتظارات؛ یک پیامد مثبت معقول برای تنظیم انتظارات به کار گیرید.
شخص یا گروه درگیر در بحران باید اطمینان حاصل کند که کمکهای لازم صورت میگیرد و امیدی برای بهبود شرایط فعلی وجود دارد، به عبارتی اوضاع قابل کنترل است. ممکن است مناسب باشد که به شخص یا گروه بگوییم اگرچه اوضاع اکنون نامطلوب و غریب است، اما اکثر مردم به خوبی میتوانند تجربه بحران را پشت سر بگذارند.
مدلهای مختلفی برای مداخله در بحران وجود دارد که برخی از آنها به اختصار شرح داده میشود؛ اعم از مدل تعادلی، مدل شناختی و مدل روانی/ اجتماعی/ فرهنگی، مدل شش مرحلهای و مدل هفت گام.
این مدلها زمینه بسیاری از استراتژیها و روشهای مختلف مداخله در بحران را برای افراد فراهم میکند و میتواند با سیستمها سازگار باشد.
مدل تعادلی: هدف از مدل تعادل کمک به مردم برای بازیابی حالت تعادل پیشبینی شده و همزیستی است (کاپلان، 1961، 1964). این مدل از تئوری سیستمهای کلی نشأت میگیرد و میتوان آن را به طور مناسبتری مدل تعادل-عدم تعادل نامید. جرالد کاپلان، یکی از مبتکران اصلی زمینه مداخله در بحران، این مدل را توسعه داده است.
به زعم کاپلان، اگر افراد با مشكلاتي روبرو شوند كه قابل تعريف، حل و فصل يا اجتناب از آنها نيست، افزایش تنشها نیز تا حدی باشد که برخی از عوامل باعث ایجاد نقطه شکست شده و مکانیسمهای مقابله-ای قیلی جوابگو نباشد، افراد دچار عدم تعادل شده و در وضعیت بحرانی قرار خواهند گرفت (گلان،1978). نمرکز اصلی این مدل بر ایجاد ثبات در فرد است. بنابراین، تا زمانی که فرد برخی تواناییهای مقابلهای را بدست آورد، از این نوع مداخله بهره خواهد برد. چرا که براساس این مدل، تا زمانی که فرد مقداری از ثبات را بدست آورد و دچار همزیستی روانشناختی شود، بحران حل نخواهد شد (وینی، 1976).
مدل شناختی
شناخت یا تفسیر ذهنی از یک رویداد استرسزا از طریق چشم و گوش فرد بیننده، سهم عمدهای در تعیین ماهیت و میزان رفتارهای مقابلهای دارد و اینکه آیا آن رویداد به بحران تبدیل میشود یا خیر؟ (اگلوریا، 1998). مدل شناختی مداخله در بحران بر این فرض استوار است که ریشه در تفکر نادرست در مورد وقایع یا شرایطی که بحران را احاطه کردهاند و طرحوارههای منفی حاصل از آن، ایجاد تفکرات فاجعه بار در سیاه و سفید، همه یا هیچ، در جایی که هیچ نتیجهای غیر از افتضاح، درماندگی و ناامیدی از بحران وجود ندارد (بک، فریمن، دیویسس، 2004؛ فریمن، دالیتو،2007؛ آلیس،1962). هدف این مدل این است كه به افراد كمك كند خود انتسابی منفی و باورهای غیر منطقی كه درباره خود یا وضعیت ایجاد میکنند به خود انتسابی مثبت و شناختهای منطقی تغییر دهند.
مدل روانی/ اجتماعی/ فرهنگی
مدل روانی / اجتماعی / فرهنگی فرض میکند که افراد بسیار بیشتر از آنچه هستند که به ارث بردهاند. همچنین این فرض را میگیرد که اگر افراد سیستم پشتیبانی کافی در اختیار داشته باشند، مقاومت و توانایی مقاومت در برابر بحران را دارند (هاف و همکاران،2009). مدل روانشناختی / اجتماعی / فرهنگی همان چیزی است که نام پیچیده آن بر آن دلالت دارد. در حال حاضر، بحرانها پیچیده هستند و هیچ نظریهای برای توضیح تمام عملکردهای جسمی، عاطفی، اجتماعی و معنوی که در ایجاد و حل بحران نقش دارند کافی نیست.
مدل شش مرحلهای
مدل شش مرحلهای مداخله در بحران بر یک حالت فوری برای ارزیابی، گوش دادن، و اقدام به طور فعال، قاطعانه، عمدی و مداوم تأکید دارد تا به طور منظم به فرد بحران دیده کمک کند تا حد ممکن تعادل، تحرک و خودمختاری را بدست آورد (گیلیاند،1982). مراحل 1، 2، و 3 اساساً فعالیتهای گوش دادن است، اگرچه لزوماً منفعل یا خالی از عمل نیستند، به ویژه هنگامی که مسائل مربوط به امنیت و سلامت در میان باشد، این مراحل تقریباً بیانگر آنچه در این زمینه به عنوان کمکهای اولیه روانشناختی شناخته شده است، میباشد.
کمکهای اولیه روانشناختی
اصول اساسی مداخله در بحران برای تسکین طراحی شده است. به عبارتی، برای ارائه پشتیبانی جسمی و روانی فوری است. درک نحوه حرکت در سه مرحله اول این مدل شش مرحلهای در ارائه مداخله در بحران کاملاً ضروری است. اگر سه مرحله اول را نزدیک به معنای کمک اولیه روانشناختی بدانیم، ممکن است در ارائه خدمات مداخله فوری در بحران نیز کافی باشد. بنابراین، برای استفاده کافی از این سه مرحله اول و ارائه کمکهای اولیه روانشناختی، بسیار مهم است که یک مداخلهگر بحران، تکنیکهای گوش دادن و پاسخگویی را، بیاموزد.
مرحله اول: درک مشکل
اولین قدم در مداخله در بحران، تعریف و درک مشکل از دید مراجع است. اگر مداخلهگر شرایط بحرانی را همانطور که مراجع درک میکند درک نکند، ممکن است تمام استراتژیها و رویههای مداخلهای که مددکار از آن استفاده میکند، بکارنیاید و برای مراجع هیچ ارزشی نداشته باشد.
مرحله 2: اطمینان از امنیت مراجع
ضروری است که مداخلهگران بحران به طور مداوم امنیت مراجع را در خط مقدم تمام اقدامات مداخله در بحران نگه دارند. امنیت مراجع ممکن است به سادگی به عنوان حداقل رساندن خطر جسمی و روانی برای خود و دیگران تعریف شود.
اگرچه امنیت مراجع در مرحله دوم قرار دارد، این مرحله به روشی سیال اعمال میشود، به این معنی که امنیت در ابتدای مداخله در بحران مورد توجه قرار میگیرد. ارزیابی و اطمینان از امنیت مراجع و دیگران همیشه بخشی از فرایند است، خواه صریحاً بیان شود یا نه، ضروری است که مداخله گران بحران، گام ایمنی را بخشی طبیعی از تفکر و رفتار خود قرار دهند.
مرحله 3: ارائه پشتیبانی
گام سوم در مداخله در بحران تأکید بر برقراری ارتباط با مراجع و مداخلهگر است که به مراجع اهمیت میدهد و مراقبش است. مرحله پشتیبانی فرصتی را برای مداخلهگر فراهم میکند تا به مراجع اطمینان دهد که "در اینجا یک نفر واقعاً به شما اهمیت میدهد. این بدان معناست که مداخله گران باید بتوانند به روشی بدون قید و شرط و مثبت، کلیه مراجعان خود را بپذیرند. مداخلهگری که بتواند واقعاً از مراجعانی که در بحران هستند حمایت کند، قادر است شخصی را که هیچ کس حاضر به پذیرش او نیست بپذیرد و برای او ارزش قائل شود. به معنای کلیتر، حمایت نه تنها ممکن است عاطفی، بلکه ابزاری و اطلاعاتی باشد (کوهن، 2004).
در ادامه، مراحل 4، 5 و 6 در اصل شامل استراتژیهای عملی است.
مرحله 4: بررسی گزینههای جایگزین
مرحله چهارم در مداخله در بحران به حوزهای میپردازد که مداخله گران و مراجعین غالباً از آن غافل میشوند - بررسی طیف وسیعی از گزینههای مناسب برای مراجعین است. مراجعان اغلب بهترین گزینههای خود را بررسی نمیکنند برخی از افراد صدمه دیده در بحران در واقع معتقدند که هیچ گزینهای وجود ندارد. به گزینههای جایگزین میتوان از سه منظر نگاه کرد (1) پشتیبانهای موقعیتی، افرادی هستند که در حال حاضر یا گذشته برای مراجع شناخته شدهاند و ممکن است به آنچه که برای مراجع اتفاق میافتد اهمیت دهند (2) سازوکارهای کنار آمدن، اقدامات، رفتارها یا منابع محیطی است که مراجع ممکن است برای کمک به عبور از بحران موجود استفاده کند. (3) الگوهای تفکر مثبت و سازنده از طرف مراجع، روشهایی برای تغییر شکل است که ممکن است دید مراجع نسبت به مشکل را تغییر دهد و میزان استرس و اضطراب مراجع را کاهش دهد.
مرحله 5: برنامهریزی
مرحله پنجم مداخله در بحران، برنامهریزی، منطقی و مستقیم بر مشارکت مداخلهگر بحران با مراجع در برنامهریزی مراحل عملیاتی متمرکز است که شانس خوبی برای بازگرداندن تعادل عاطفی مراجع دارد.
یک برنامه باید (1) افراد، گروهها و سایر منابع ارجاع را که میتوانند برای پشتیبانی فوری با آنها تماس بگیرند، مشخص کند و (2) مکانیزم های مقابلهای را ارائه دهد - کاری که برای مراجع در حال حاضر انجام میشود، درک کردن اقدامات مشخصی است که مراجع میتواند انجام دهد. باید در نظرگرفت مهم است که برنامهریزی با همکاری مراجع انجام شود تا مراجعان احساس مالکیت را داشته باشند. مسائل اصلی در برنامهریزی کنترل و استقلال مراجع است. این برنامهریزی تا بازیابی تعادل و ثبات ادامه خواهد داشت.
مرحله 6: اخذ تعهد
مرحله ششم به دست آوردن تعهد، که مستقیماً از مرحله پنجم نتیجه میشود. اگر مرحله برنامهریزی به طور مؤثر انجام شود، مرحله تعهد آسان است. بسیاری از اوقات، مرحله تعهد کوتاه و ساده است، متشکل از درخواست از مراجع برای خلاصه کلامی برنامه است. هدف این است که مراجع بتواند متعهد به انجام یک یا چند اقدام عملی مشخص، مثبت و عمدی باشد که برای حرکت آن شخص به سمت بازگرداندن تعادل پیشبینی شده است. مداخلهگر مراقب است قبل از خاتمه جلسه مداخله در بحران، تعهدی صادقانه، مستقیم و مناسب از مراجع دریافت کند. هیچ تعهدی نباید توسط مداخلهگر تحمیل شود. مهارتهای اصلی گوش دادن به همان اندازه که برای تعریف مشکل یا هر مرحله دیگری مهم هستند، برای مرحله تعهد مهم هستند. هرگونه تردید مراجع از تعهد به برنامه عمل، باید توسط مداخله گر منعکس و مورد پرسش قرار گیرد.
مدل مداخله بحران هفت مرحلهای رابرت
مدل رابرت (2000-1991) به گونهای طراحی شده است که به مردمی که در بحرانهای موقعیتی و روانی حساس قرار دارند و یا هنگامی که از اختلالهای استرس عاطفی رنج میبرند، کمک کند. این مدل به هفت مرحله و یا مجموعههای استراتژیک روشها تقسیم شده است.
1. کمک همه جانبه را برنامهریزی و هدایت کنید.2. ارتباط روانی ایجاد کنید، ارتباط برقرار کنید، به سرعت ارتباط خود را تقویت کنید 3. ابعاد مشکل را اندازهگیری کنید. 4. کاوش احساسات و عواطف را تشویق کنید. 5. استراتژیهای سازش کارانه قبلی رابوجود آورید، کشف و ارزیابی کنید. 6. در اجرای نقشه عملکرد، کارکرد اجرایی را ترمیم کنید. 7. پیگیری کنید و برای جلسات 3 تا 6 ماه بعد در را باز بگذارید.
ملاحظات اخلاقی مداخله در بحران
در مداخلات حوزه بحران، نوع متفاوتی از مباحث اخلاقی مورد توجه قرار میگیرد، به طور مثال استفاده از قدرت، اقتدار، اصولی همچون احترام به مراجع، پذیرفتن او و حق تعیین سرنوشت برای او. آیا به کارگیری کنترل، ویژگی دستکاری چنین اصولی در مداخلات بحران پذیرفتنی است؟
مددکار قدرتمند، مراجع ناتوان!
عدم تعادل بین ویژگیهای درمانگر به عنوان فردی تحصیل کرده و از نظر اجتماعی سطح بالا و ویژگیهای مراجع به عنوان فردی که غالباً تحصیل نکرده است و فاقد مهارتهای بنیادی اجتماعی است باعث شده موضوعات اخلاقی همچون برخوردار بودن از حق تعیین سرنوشت، احترام و به رسمیت شناختن ارزش ذاتی مراجع مطرح شود. اما، این اصول اخلاقی در بستر بحران چه معنایی پیدا میکنند؟ این اصول تنها میتوانند در رابطهی درمانی که از یک مراجع و یک درمانگر تشکیل شده تحقق یابد. در حالی که موقعیتهای بحران مورد نظر ما از افراد درگیر بسیاری تشکیل شده است.
بیشک بکارگیری تعامل ممتد که است برتری زیادی بر تکنیکهای دستکاری (به این معنی که درمانگر با بکارگیری قدرت برپایهی» فرایند خودآگاهی استدلال و منطق«مراجع را مجاب کند تا به گونهای که او میخواهد رفتار کند) دارد. اما استفاده از تکنیکهای دستکاری، به کارگیری اقتدار، کنترل و قدرت بخش اساسی ابزارهای فعالین حوزه بحران است. زیرا در بستر بحران فرد در مقابل فرد قرار میگیرد. و مددکار باتجربه میداند که هرتصمیمی که بگیرد، دست به هر اقدامی که بزند به ناچار حق انکارناپذیر و ارزش ذاتی برخی زیرپا گذاشته خواهد شد.
خشونت در بستر بحران و بکارگیری قدرت، اقتدار و کنترل
ویژگی دیگر فعالیت در حوزه بحران این است که خشونت میتواند متوجه خود مددکار باشد. این نوع خشونت میتواند طیف وسیعی از رویدادها از جمله کشته شدن، مورد تجاوز واقع شدن، حملهور شدن و مسخره شدن را دربرگیرد. بیمیلی به باور به این موضوع که مراجع میتواند ظالم باشد و تمایل به مکالمه متمدنانه میتواند درمانگر را در موقعیت بحران فلج کند. فلج شدن بیشک به بحران سرعت میبخشد. الزام است که مددکار نگاه واقعگرانانهای به چهره زشت بحران داشته باشد تا بتواند از قدرت، اقتدار و کنترل خود بهره ببرد.
وقتی با ریسک جدی فیزیکی روبرو هستیم استفاده از تکنیکهای دستکاری (کسب و استفاده از قدرت) کاملاً توجیه پذیر است. کنترل شرایط توسط درمانگر از این موضوع نشأت میگیرد که این کنترل از دست افراد درگیر در بحران خارج شده و آنها دچار وحشتزدگی شدهاند. تا زمانی که فضای بحرانی تغییر نکند و از فشار تا حد قابل توجهی کم نشود اوضاع باید در کنترل مددکار باقی بماند.
مراجعانی که از رنج بسیار، زخمهای فیزیکی در عذاب هستند نیازمند درمانگران آگاه و باتجربه هستند که از اعتماد به نفس، اقتدار و میل به رهبری و کنترل در موقعیت بحرانی داشته باشند.
به نقل از: خبرنامه انجمن روانشناسی ایران ، تابستان 1400
نویسندگان:
ذریه زهرا، سید جلیل، ظریف منش، طیبه، اورعی، فرشته. (1392). اولین کنفرانس ملی راهکارهای دستیابی به توسعه پایدار در بخشهای کشاورزی، منابع طبیعی ومحیط زیست.
رحیمی، غلام رضا. (1389). سازمان بهداشت جهانی، مجله دانشکده پیراپزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران، (5),1.
زیتلن، ایروینگ. (1375). ساجدس، مریم، جهان بین الاذهانی زندگی روزمره. فصلنامه فرهنگ.
صباغیان، حسین. (1384). مروری بر بیماریهای مشترک نو پدید و باز پدید، مجله تخصصی اپیدمولوژی ایران، (1),3،4.
عزیزی، مریم؛ براتی، محمد. (1393). مروری بر اختلالات اضطرابی واقدامات پرستاری آن، مجله دانشکده پیراپزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران. (9),1.
كاظمي، علی اصغر. (1366). مديريت بحرانهای بينالمللي، (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي).
محمودعلیلو، مجید. (1398). کارگاه آموزشی آسیب شناسی روانی و درمانهای رفتاری شناختی. تبریز.
Barreto, M. L., Teixeira, M. G., & Carmo, E. H. (2006). Infectious diseases epidemiology. Journal of Epidemiology & Community Health, 60(3), 192-195.
Bongar, B., & Sullivan, G. (2013). The suicidal patient: Clinical and legal standards of care. American Psychological Association.
Burns, B. J., Hoagwood, K., & Mrazek, P. J. (1999). Effective treatment for mental disorders in children and adolescents. Clinical child and family psychology review, 2(4), 199-254.
Costa, K. (2020). The cause of panic at the outbreak of COVID-19 in South Africa–a comparative analysis with similar outbreak in China and New York. Available at SSRN 3613597.Krämer, A., Kretzschmar, M., & Krickeberg, K. (Eds.). (2010). Modern infectious disease epidemiology: Concepts, methods, mathematical models, and public health. Springer Science & Business Media.
Habel, J., Jarotschkin, V., Schmitz, B., Eggert, A., & Plötner, O. (2020). Industrial buying during the coronavirus pandemic: A cross-cultural study. Industrial Marketing Management, 88, 195-205.
Hillman, J. L. (2013). Crisis intervention and trauma: New approaches to evidence-based practice. Springer Science & Business Media.
Jobes, D. A., Berman, A. L., & Martin, C. E. (2000). Adolescent suicidality and crisis intervention. Crisis intervention handbook: Assessment, treatment, and research, 131-151.
Kanel, K. (2014). A guide to crisis intervention. Cengage Learning.
Roberts, A. R. (2000). An overview of crisis theory and crisis intervention.
Roberts, A. R. (2002). Assessment, crisis intervention, and trauma treatment: The integrative ACT intervention model. Brief Treatment & Crisis Intervention, 2(1).
Rooney, G. D., Rooney, R. H., Hepworth, D. H., & Strom-Gottfried, K. (2017). Direct social work practice: Theory and skills. Cengage Learning.
.Caplan
. Carkhuff & Berenson
.Belkin
.Brammer
.Marino
. Aguilera
. Messick
.James
Federal Emergency Management Agency
Manipulative
Self-consciousness process of reasoning