شنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 27 Apr 2024
تاریخ انتشار :
چهارشنبه ۱۶ تير ۱۳۸۹ / ۰۶:۳۳
کد مطلب: 593
۰

نقش مديريت اسلامي در توليد علم

نقش مديريت اسلامي در توليد علم
فرآيند مديريت از جمله مسائل بسيار مهم جوامع بشري است و از آنجائيكه انقلاب اسلامي ايران حاكميت اصول و ارزشهاي الهي بر محيط اجتماعي از جمله نهادها و سازمانهاي مربوط به آن را ضروري ساخته است ، بنابراين تبيين رسالت مراكز علمي و پژوهشي بويژه مديريت اسلامي در تحقق اهداف نهضت توليد علم يكي از آرمانهاي بسيار مهم اين نظام محسوب مي شود .

مديريت اسلامى شيوه ‏اى از مديريت است كه تمامى افراد يك مجموعه را به صورت انسانهاى مسئول و متأثر از ارزشها با جهت‏ دهى نظام ارزشى ‏اسلام در نظر مي گيرد. داشتن صبغه الهى در كارها، شاخصى تعيين كننده در نظام مديريت اسلامى است، به اين معنا كه دستگاه ‏اسلامى بايد به گونه ‏اى باشد تا نيروها در آن به كارى تشويق شوند كه رنگ الهى داشته باشد.

درمديريت اسلامى، نگرش الهى وجود دارد يعنى به‏ انسان با اين ديد نگريسته مى‏ شود كه وى لايق كرامت انسانى بوده و مستعد رسيدن به قرب الهى و نيل به مقام جانشينى خدا است. بنابراين در راستاي تحقق اين اهداف و در جهت ارتقاء سطح دانش و توليد علم و تبيين نقش مديريت اسلامي دانشگاه ها در گسترش دانش و در جهت عمل به رهنمودهاي مقام معظم رهبري و تأكيد ايشان بر ضرورت راه اندازي نهضت علمي اين مقاله با عنوان «مديريت اسلامي و نقش آن در توليد علم» ارائه مي گردد.

مقدمه:
مديريت اسلامى شيوه ‏اى از مديريت است كه تمامى افراد يك مجموعه را به صورت انسانهاى مسئول و متأثر از ارزشها با جهت‏ دهى نظام ارزشى ‏اسلام در نظر مي گيرد. وجه تمايز مديريت اسلامى از ديگر نظام ‏ها در نظام ارزشى است كه نشأت گرفته از جهان ‏بينى الهى ‏مى ‏باشد. اين جهان بيني كل جهان هستى را به صورت مجموعه ‏اى هماهنگ و هدفدار مى‏بيند كه سنت‏هاى ربوبى بر آن حاكم است. در اين نوع اداره جامعه، شرافت انسانى مد نظر است و قواى نباتى و حيوانى در واقع، زمينه ‏ساز رشد انسانى و كمال معنوى و ابزارهايى براى رسيدن به درجات بلند و سعادت جاودانى است. بنابراين، بايد در تعيين اهداف و خط مشى ‏هاى سازمان، اصالت را به‏ ارزش ‏هاى معنوى داد . به اين معنا كه اسلامى بودن سازمان اقتضا دارد ‏در حيطه فعاليت آن، اهداف معنوى و هنجارهاى مربوط به آن رعايت‏ شده و نه تنها تأمين منافع مادى موجب پايمال كردن مصالح انسانى ‏نشود، بلكه حتى ‏المقدور سعى بر اين باشد كه منافع مادى در جهت‏ مصالح انسانى و مقدمه ‏اى براى توسعه و تعميق بينش ‏هاى الهى و ترويج ‏شعائر اسلامى قرار گيرد.


مديريت و اهميت آن در مراكز آموزشي

الف) معني مديريت: مدير در لغت از كلمه «دَوْرْ» به معني گرداننده ، آنكه مي گرداند آمده است و در اصطلاح اداره كننده اداره يا مؤسسه و مكاني را گويند ، ولي امروز با پيشرفتهاي سريع سازمانهاي انساني كه در اثر گسترش تمدن و آشكار شدن نيازهاي فراوان براي زندگي كردن به وجود آمده است،‌ مديريت غير از معناي لغوي ،‌ به مفهوم «هدايت كردن» يا به كارگيري مجموعه اي از آگاهيها و توانائيها شكل يافته است كه بدين وسيله ،‌فرد با ايجاد هماهنگي در سازمان ، بازده آن را افزايش مي دهد. مديريت در مفهوم «هدايت كردن» امروزه به صورت يك تخصص جلوه گر شده و از فلسفه ، روش و فن خاصي برخوردار است، و به همين خاطر در دنياي پيشرفته كنوني به انواع مختلف مديريت از جمله مديريت بازرگاني ،‌مديريت صنعتي ، مديريت آموزشي، مديريت سياسي و … بر مي خوريم كه هر يك در حوزه مديريت خود اهميت ويژه اي دارد . از اين جهت است كه برخي مديريت را عبارت از فرآيندي براي حل مسائل مربوط به تأمين هدفهاي سازماني به نحو مطلوب از طريق استفاده مؤثر و كارآمد از منابع كمياب در يك محيط در حال تغيير ، مي دانند. بنابراين مديريت عبارت است از علم و هنر يافتن و به كار گماردن شايسته‌ترين افراد ،‌تلفيق مساعي فكري و هماهنگ كردن اين مساعي در جهت هدف يا هدفهاي مورد نظر يك سازمان .

ب) اهميت مديريت: يكي از دانشهاي بي شمار عصر حاضر كه همه دولتها به آن توجه دارند ، علم مديريت است كه حيطه وسيعي يافته و مانند همه علوم ديگر قابل تعليم و تعلم است . اين دانش داراي زباني ويژه و فرهنگي مستقل است، كه براي بدست آوردن آن بايد به فرهنگ و زبان آن آشنايي لازم پيدا كرد ، در غير اين صورت انتظار بهره مندي از اين علم نمي رود و بايد مديريت سنتي را به مديريت مدرن امروز تبديل كرد . بويژه براي مديران مراكز علمي و دانشگاهي اين نظام كه داعيه رهبري جهان اسلام را پس از قرنها و با زحمات زيادي به لطف و خواست خداوند متعال پيدا كرده اند ، به علم مديريت براي تنظيم و پيشبرد آرمانهاي مقدس اسلام و سنت رسول الله (ص) كمتر از نياز به علوم ديگر نيست .
با توجه به نكات ياد شده، اكنون مي توانيم موضوع اصلي بحث، يعني رابطه اسلام با مديريت را مورد بررسي قرار دهيم و منظور از اسلامي بودن مديريت را بيان كنيم. نخست به معاني مختلفي كه ممكن است از تعبير «مديريت اسلامي» اراده شود اشاره مي كنيم. از جمله معاني مديريت اسلامي، بررسي شيوه مديران مسلمان در طول تاريخ امت اسلامي است مخصوصاً مديران جوامع كلان مانند خلفا و سلاطين و ديگر زمامداران كشورهاي اسلامي و نيز وزرا و امرايي كه عملاً عهده دار سياستگزاري و اداره اين كشورها بوده اند. بديهي است چنين كاري كه تتبع فراواني در تاريخ كشورهاي اسلامي را مي طلبد تنها ارزش يك پژوهش تاريخي را خواهد داشت. معناي ديگري كه قريب به معناي اول و متفرع بر آن است، تحليل شيوه هاي مديريت مديران مسلمان و نشان دادن خصلتهايي است كه از مسلمان بودن آنان نشأت مي گرفته است. اين كار هر چند فوايد بيشتري دارد و حتي مي تواند به عنوان وسيله اي براي شناختن مديريت اسلامي تلقي شود ولي راهي پرپيچ و خم و نيازمند به تشخيص موارد تلاقي اسلام با مديريت و شناخت دقيق خصلتهايي است كه از مسلمان بودن مديران نشأت مي گيرد مگر اين كه تنها به بررسي شيوه مديريت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و پيشوايان معصوم(عليهم السلام)

ـ طبق عقايد شيعيان بسنده شود كه مطابقت رفتارشان با موازين اسلام ناب، ضمانت شده است، و بازگشت آن به اين است كه سيره پيشوايان معصوم(عليهم السلام) در مورد اداره جامعه را به عنوان يكي از منابع شناخت شريعت اسلام تلقي كنيم و در كنار قرآن و سنت لفظي (الفاظي كه از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) نقل شده است) به عنوان سنت عملي به آنها استناد نماييم. مديريت اسلامي و تأكيد بر نظام ارزشي اسلام در مديريت اسلامى، نگرش الهى وجود دارد يعنى به‏ انسان با اين ديد نگريسته مى‏ شود كه وى لايق كرامت انساني بوده و مستعد رسيدن به قرب الهى و نيل به مقام جانشينى خدا است.از آنجا كه هدف مديريت ‏اسلامى هدايت و رشد انسان‏ ها است، مدير اسلامى به فراخور افراد سازمان ‏خويش، پيوسته در پى آن است كه همگام با پيشرفت مادى مؤسسه و فراهم شدن امكانات مادى براى كاركنان، به رشد و تعالى معنوى افراد سازمان نيز بينديشد.

در نظام مديريت اسلامى، انسان مسئول اعمال خويش است در حالى كه در نظام ‏هاى ديگر، مانند حربه‏ اى تلقى مي شود كه به انسان ‏قدرت مى‏ دهد تا در عرصه تمايلات شخصى‏ خويش ‏كوشش‏ نمايد و به ‏اهداف‏ شخصى‏ و سازمانى‏ خود دست ‏يابد.

در نظام مديريت اسلامى، بيشترين اهميت‏ به مهارت ارتباط با خدا داده مى ‏شود كه "تقوا " ناميده مى‏شود. حتى ارزش و مقام ‏هر كس با تقوا ارزيابى مى‏گردد و با ارزشترين افراد با تقواترين ‏آن‏ها شمرده مى‏شوند، اگر مدير مهارت ارتباط با خدا را داشته باشد خروج ‏از مشكلات براي وي آسان و سهل شده و بهتر مى‏تواند از مشكلات رهايى ‏يابد .
انسان در آينه ارتباط، هم نيازمند رابطه با خداست و هم خلق خدا. مديران نيز در هرم سازمان اسلامى نياز به هر دو مهارت دارند. شك نيست كه مدير با داشتن مهارت دوم، مى‏تواند استعدادها و منابع ‏انسانى را جذب كرده و موجب حل معضلات اجتماعى گردد. با توجه به برقرارى ارتباط و وابستگى قوام اجتماع به آن، دارا بودن توانايى انساني براى مديران ضرورى است.نياز به مردم، اصلى است كه يك مدير بايد پيوسته به آن توجه داشته و طورى عمل كند كه بتواند از امكانات آنها بهره ‏ورى نمايد.

ساير مهارتها نيز با اندك تفاوتى در مراحل بعدى قرار مى‏گيرند، اگرچه بعضى مواقع به مهارت فنى اهميت داده مى‏شود و گاهى نيز مهارت ‏ادراكى ارزش مي يابد. در نظام مديريت اسلامى نيز اگر چه انسان محور است، اما فقط انسان‏ عامل كليدى نيست، بلكه رضايت عموم مردم، اعم از افراد درون مؤسسه‏ يا اشخاص مرتبط با آن نيز عامل كليدى سازمان محسوب مي شود، به عبارت ديگر رضاى حق ‏تعالى، كه در خشنودى رعيت نهفته شده، عامل ‏بسيار مهمى است كه در بستر جامعه بايد به انديشيد.

در ارتباط با چنين طرز تلقي از مديريت افرادي كه عهده دار چنين وظايف ومسئوليتهائي مي شوند بايد داراي صفات وويژگيهايي باشند تا بتوانند گرايش دلهاي همكاران وديگر افراد را نسبت به هدفهاي موسسه تحت سرپرستي از اين طريق تامين نمايند كه باتوجه به اهميت موضوع به پاره اي از اين صفات وويژگيها ذيلاً اشاره مي شود:

1-ايمان به خداوند متعال: نخستين واساسي ترين ويژگي براي مدير با توجه به معيارهاي اسلامي ايمان قلبي وعملي او به خداوند تبارك وتعالي است .زيرا« معيار گرايش دلهاي مردم به يك نظام حكومتي ايمان وعمل صالح مسئولان آن نظام وكارگزاران آن حكومت است وخداوند تنها در پرتو اعتقاد صحيح دولتمردان و رفتار شايسته خدمتگزاران است كه محبت مردمي را پشتوانه آنان قرار مي دهد.» انعكاس ايمان فرد مومن در صفات، حالات ورفتار او براساس فرمايش امام صادق (ع) بدين شرح است:به هنگام شدايد وسختيها سنگين وآرام باشد. به هنگام گرفتاريها وآزمونهاي ناخوش آيند دنيا بردبار باشد. به هنگام فراخ روزي وآسايش ورفاه سپاسگزار وشاكر باشد. بارش را به دوش دوستانش نيفكند ويا آنكه به خاطر عوالم دوستي بارگناه آنان را به دوش نكشد. بدنش در طاعت از خدا وخدمت به خلق خداوند رنج وتعب باشد مردم از ناحيه او در آسايش وداراي خاطري آسوده باشند.»

2-اعتقاد و تعهد در كار: اگر مدير تمام كارهايش براساس تكليف شرعي وبراي رضاي حق باشد، مسلماً خود را در خدمت به مردم مسئول ومتعهد مي داند و همه كارهايش درست واخلاقي مي شود: قُلْ اِنَّ صَلاتي وَنُسُكي وَ مَحْياي وَ مَماتي لِلّهِ رَبَ الْعالَمينَ .اگر مدير مومن وبا تقوي باشد دركارش موفق خواهد بود، چنانكه امام علي (ع) مي فرمايد: «تقوي كليد درستي واندوخته روز قيامت است ، آزادي است از قيد هر رقيب ، نجات است از هر بدبختي .» همچنين تعهد وغمخواري مدير متعهد نسبت به مسلمانان ديگردر حديث نبوي چنين آمده است : «مَنْ اَصْبَحَ وَلايهْتَمَ بِاُمورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيسَ بِمُسْلِمِ = هركس شب را به صبح رساند وهمتش خدمت به مسلمانان نباشد مسلمان نيست .» در نتيجه مدير با تقوي و متعهد همواره خود را در معرض بازخواست خدا مي بيند وتمام اعمال خود را مطابق موازين وارزشهاي الهي تنظيم مي نمايد.

3-تخصص ومهارت داشتن: تخصص و مهارت در كار از ويژگيهاي بارز مديريت اسلامي است .تجربيات عملي نشان مي دهد كه اهل فن به دليل معلومات واطلاعات تخصصي خود ، نفوذ چشمگيري در ساير افراد سازمان دارند. نتايج بررسيهاي متعدد نيز اين موضوع را تائيد مي‌كند، چنانچه افراد يك اداره قبول داشته باشند كه مدير آنان در رشتة مربوط صاحب نظر و اهل فن است ، با ميل ورضايت بيشتري از او تبعيت مي كنند، به نظر بعضي كارشناسان علم مديريت ،داشتن اطلاعات ، بويژه اطلاعات ومعلومات فني وتخصصي ،يكي از صفات تقريبا عمومي مدير به شمار مي رود.چنانچه گفته اند: تا هنگاميكه افراد واجد صلاحيت را براي پست مديريت انتخاب نكنيم وآموزشهاي لازم به آنان ندهيم ، درصد مديران شايستة جامعه تا آن ميزان نخوهد بود كه بتوان مشكلات مربوط به بازسازي كشور را به نحو موثر حل كرد.حضرت رسول اكرم (ص) مي فرمايند: هركس بدون آگاهي كاري را صورت دهد فساد آن بيش از اصلاح آن خواهد شد.

4-انعطاف پذيري و پرهيز از خود محوري:
توجه به نگرشها و انديشه هاي ديگران سبب مي شود كه انسان از گرايش به خود كامگي دور ماند، هر مديري مي تواند با پي بردن به انديشه ها و پيشنهادهاي همكارانش، بهرة فراواني به دست آورد، اما استفادة درست از نظريات ديگران بايد از تواناييهاي باريك تشخيص وتميز برخوردار باشد. به طور كلي، مديران بايد اين فرمان الهي را در دستور كارخود قرار دهند، آنجا كه مي فرمايد: آنان كه مي شنوند سخن را پس پيروي مي كنند، بهترش را، آنانند كه رهبريشان كرد خدا وآنانند دارندگان خردها. امام علي (ع) مي فرمايند: وَ اِياك وَالْاَعْجابَ بِنَفْسِك وَالثِّقَهَ بِما يعْجِبُك مِنْها وَحُبَّ الْاَطْراءِ = وبپرهيزيد از خود پسنديدن و به خودپسندي مطمئن بودن و ستايش را دوست داشتن .

5-تقوي و اخلاص: يكي از ديگر صفتهاي لازم براي مدير اسلامي، داشتن تقوي است. مدير باتقوا همواره خود را در معرض بازخواست خدا مي بيند وتمام اعمال خود را مطابق با موازين وارزشهاي الهي تنظيم مي نمايد. مدير مسلمان اعمالش منحصراً براي جلب رضاي خداوند متعال و خشنودي اوست ، از آنجا كه در اسلام وحكومت اسلامي پذيرفتن مسئوليتهاي اجتماعي يك تكليف و يك ظيفه مي باشد نه يك نقش بي جان وبي هدف لذا در چنين برداشتي ازمديريت جهت گيريهاي مدير و فعاليتهايش براي جلب رضاي يك شخص ، گروه ويا مقامي خاص نيست بلكه صرفاً براي خدا وبه خاطر رضاي خالق مي باشد.

6-عفو و اغماض و بخشندگي: از ديگر ويژگيهاي مديريت اسلامي گذشت وبخشندگي از اعمال خطاي همكاران وديگر افراد مرتبط با اومي باشد. حضرت علي (ع) در فرمان معروف خود به مالك اشتر مي فرمايند:« الا اي فرمانفرما ، فرمانبران تو از دو صنف بيشتر نيستد يا مسلمانند كه با تو برادرند و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند. همچنانكه تو را در زندگي لغزشي در پيش است آنها نيز بدون لغزش نخواهند بود پس بايد با آن ديده در آنان بنگري كه توقع داري خداوند در تو بنگرد. خداوند متعال نيز مي فرمايد: « خُذِ الْعَفْوِ وَ اَمْرِ ابِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينْ = عفو وبخشش را پيشه خود ساز و به نيكي فرمان ده واز نادانان دور نما ».
7-قدرت تفكر و ابتكار: براي پيشرفت جامعه اسلامي به تربيت مديراني با درايت وپخته ومبتكر نيازمنديم . مديران نبايد در تصميم گيري هاي خود شتاب ورزند و بدون فكر ومشورت وسنجيدن جوانب كار به اقدام روي آور گردند. امام علي (ع) مي فرمايند: «وَاَكثِرْمُدارَسَهَ الْعُلَماءِ وَمُنافَثَهَ الْحُكماءِ في تَثْبيتِ ماصَلَحَ عَلَيهِ اَمْرُ بَلادِك = و با دانشمندان فراوان گفتگو كن وبا حكيمان فراوان در ميان نه، در آنچه كارشهرهايت را استوار دارد.» در متون ادب فارسي در اين باب سخنان بسياري به چشم مي خورد: « … واندر هر كاري راي را فرمانبردار خرد كن واندر هر كاري كه بخواهي كردن نخست با خرد مشورت كن وبه هركاري كه بخواهي كردن چون در او خواهي شدن نخست بيرون رفتن آن كار نگر وتا آخر نبيني، اول مبين » همچنين خواجه نصيرالدين طوسي چنين پند مي دهد : « بارها انديشه كن پس در قول آر، پس در فعل آر ، كه احوال گردان است ».ودر وصاياي افلاطون به شاگر خود ارسطاطاليس مي گويد: « در هيچ كار پيش از وقت آن كار مپيوند وچون به كار مشغول باشي از روي فهم وبصيرت به آن كار مشغول باش… ».

8-خوش رفتاري وصبرو شكيبايي: موارد بسياري پيش مي آيد كه براثر ناآشنايي مديران با مفاهيم اوليه علم مديريت ونداشتن تجربة كافي ناشكيبايي روي مي دهد كه زيبندة مديران نيست . حديثي از رسول اكرم (ص)نقل شده : « اِنّي بُعِثْتُ لِاُتِّمَ لِمَكارِمَ الْاَخْلاقْ =من براي كامل كردن اخلاق كريمه برانگيخته شدم ». همچنين امام علي (ع) مي فرمايند: «خود را به شكيبايي عادت ده در آنچه ناخوشايند است ، كه شكيبايي ورزيدن عادتي پسنديده است ». عنصر المعالي به فرزند خود چنين پند مي دهد: «وبه هركاري اندر مدارا نگه دار، هركاري كه به مدارا برآيد جز به مدارا پيش مبر وبيداد پسند مباش وهمة سخنها را به چشم داد بين و به گوش دادشنو تا در همه كاري حق وباطل بتواني ديدن».امام علي (ع) خطاب به محمد بن ابي بكر مي فرمايد: اي پسر ابي بكر با مصريان مهربان وملايم باش وهمواره ديدار كنندگان را با قيافه باز ولبان خندان ديدار كن » .همچنين به مالك اشتر مي فرمايند: تو بايد در دلت مهر رعيت را پرورش دهي ومهرباني وخوشرفتاري ونيكويي با رعيت را در دل خود جايگزين سازي .

9-سعي و جهد: مدير مسلمان همواره در كارهايش جدي است ودر جهت تحقق اهداف سازماني و رشد وتعالي افراد سازمان از هيچ كوششي فروگذار نمي نمايد. او براي انجام كارهاي مردم زمان نمي شناسد وخود را در مجموعه ساعات مقرر اداري محبوس نمي كند بلكه از هر فرصتي براي رتق وفتق امور مسلمين وديگر افرادي كه به نوعي با سازمان همكاري دارند وبرابر معيارهاي اسلام حقي برآنها در نظر گرفته شده است استفاده مي كند، در اين مورد امير المومنين علي (ع) خطاب به مالك اشتر مي فرمايند: اي مالك با تمام وسايلي كه در اختيار داري و با منتهاي نيروئي كه در جان تو است به جلب رضايت عموم وخرسندي جامعه بكوش.
10-صداقت .مدير اسلامي فرد صادقي در برابر همكاران ومراجعان است كه تجلي عيني او صداقت در رفتار، صداقت در گفتار و صداقت در كاربرد قوانين ومقرراتي است كه براي اجراي آنها ماموريت يافته است‌.
11-متعادل بودن: از ديگر ويژگي مديريت اسلامي تعادل اخلاقي است ، امام باقر (ع) در سفارشات خودشان به جابربن يزيد جعفي مي فرمايند: « بدان كه دوست ما شمرده نشوي تا چنان محكم شوي كه اگر همه گردآيند وبه زبان واحد بگويند تو مرد بدي هستي ماية اندوه تو نگردد واگر همه گويند تو مرد خوبي هستي شادت نكند.›› مدير مسلمان با تعادل اخلاقي با ازدست دادن مقام ومنصب خود و يا كسب مقام ومنزلت در جامعه هيچگاه دچار تزلزل شخصيت نمي شود بلكه خدمت به مردم را وظيفه واداي تكليف مي داند چنانكه امام خميني (ره) بارها چنين سفارشي را به كارگزاران نظام مي فرمودند.

11-وفاي به عهد و پيمانها: از ديگر خصايص و نمودهاي عيني يك مدير مسلمان وپايبند به اصول وارزشهاي اسلامي وفا به عهد وپيمانهايي است كه متعهد به انجام آن مي شود كه در غير اين صورت ارزش واعتبار او در محيط سازماني خدشه دار شده وموجب بي اعتمادي همكاران نسبت به او مي گردد . امام علي (ع) در فرمان مشهور خود به مالك اشتر مي فرمايند:« اي مالك به وعده اي كه به مردم مي دهي وفا كن همانطور كه خداوند مي فرمايد وفا نكردن به عهد سبب خشم خداوند و مردم مي گردد». يک مدير اگر به اهميت علم و جايگاه خود در فرهنگ اسلامي واقف شود مي تواند در امر توليد علم بسيار مؤثر باشد و به استناد «النّاس عَلي دينِ مُلوكهِمْ» ديگر استادان و پژوهشگران زيردست او بويژه دانشجويان آن مركز از او الگو بگيرند و در اين راه جديت نمايند.
در تاريخ با عظمت ايران بعد از اسلام به افرادي همچون : خواجه نظام الملك طوسي ، خواجه نصيرالدين طوسي و خواجه رشيد الدين فضل الله همداني و … بر مي خوريم كه با كوشش و همت خود به تأسيس مراكز علمي و پذيرفتن مديريت اين منابع همت گماردند كه هنوز پس از قرنها ما به عنوان يك ايراني به آن افتخار مي ورزيم و مراكز علمي همچون : دانشگاه جندي شاپور ، دانشگاه مراغه و مدارس نظاميه و مستنصريه سهم بسيار بزرگي در توليد علم و تربيت دانشمندان در عرصه جهاني داشته اند . خداوند متعال براي اينكه كرامت والاي خود را در مورد انسان بكار ببرد مي فرمايد: «وً رًبُّك الْاكرَمُ ،‌اَلّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمْ ، عَلَّمَ الاِنْسانَ ما لَمْ يعْلَمْ = و پروردگار تو ، كرامتش نامحدود است از آن جهت كه با قلم،‌ علم و آگاهي را به وي ارمغان داده است». در اين آيه ها خداوند تعليم و اعطاء علم به انسان را نشانه اي از «اكرميت» خود به انسان مي داند و ضمناً به ما هشدار مي دهد كه نعمت علم و دانش نمايانگر والاترين كرامت الهي نسبت به بشر است. در جاي ديگر خشيت و تقواي انسان را ويژه علما و دانشمندان معرفي مي كند و مي گويد :‌ "اِنَّما يخَشَي اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ = در جمع بندگان الهي ، فقط علما هستند كه ترس و بيم از خداوند و حس تقوي و پرهيزگاري در دل آنها راه دارد". خداوند متعال دانشمندان و توليد كنندگان علم را برتر و والاتر از همه رده هاي ديگر جامعه انساني معرفي مي كند: «هَلْ يسْتَوي الّذينَ يعْلَمونَ وَالّذينَ لا يعْلَمونَ اِنّما يتذكر اولوالالباب = آيا آنان كه به سلاح علم مجهزند و افرادي كه با جهل و ناداني دست به گريبانند برابرند؟!صرفاً انديشمندانند كه تفاوت عظيم و امتياز ميان آن ها را باز مي يايند». در آيه اي ديگر ، صفت مؤمن را به دانشمندان اعطاء فرموده است: «يرْفَعِ اللهُ الّذين آمَنوا مِنْكمْ وَالّذينَ اوتو العلمَ دَرَجاتٍ» رسول گرامي اسلام (ص) فرمودند: «طَلَبُ الْعِلمِ فَريضَةٌ علي كلِّ مُسْلِمٍ‌ = دانش طلبي و علم آموزي بر هر فرد مسلماني لازم است» .اميرمؤمنان علي (ع) فرمود : «الْعِلْمُ مميت الْجهلِ = دانش ميراننده ناداني است» و نيز فرمود : «العِلمُ قاتِلُ الجَهل = دانش كشنده ناداني است » و باز فرمود : «العِلمُ جَمالُ لا يخفي = دانش زيبايي است كه پنهان نمي ماند» و در جاي ديگر از آن امام همام نقل شده است : «العِلمُ محيي النَّفسِ و مُنيرُ العَقلِ و مُمَيتُ الجَهلِ = دانش ، زنده كنده جان آدمي ، نور بخش خرد و كشنده جهل است». در اين روايات ، دو عنوان «كشنده» و «ميراننده» در مورد علم به كار رفته است و اين به آن جهت است كه وقتي علم به مطلبي حاصل شد ، جهل به آن از بين رفته و آثارش نيز محو مي‌شود‌. و نيز از آن به «زنده كننده جان آدمي» و «نور بخش خرد و عقل» تعبير شده است ، يعني نفس جاهل ، حيات انساني ندارد و عقل او در ظلمت و تيرگي گرفتار است و با آمدن علم ، حيات معنوي يافته و چراغ عقل روشن مي گردد و روشن مي شود . بنابراين در يك جمله مي توان علم آموزي و دانش پژوهي را از كرامت باري تعالي بحساب آورد كه به هر كسي عطا فرموده است نشانه اي از مهر و عطوفت الهي را مي رساند كه به آن شخص عطا شده است و هر كسي كه از چنين كرامتي برخوردار نيست بايد بيشتر تأمل كند و به عاقبت كار بينديشد ، كه چرا از اين موهبت الهي برخوردار نشده است؟!

نتيجه گيري و پيشنهادات:
اكنون جمهوري اسلامي ايران براي پيمودن راه توسعه و جبران عقب ماندگيهاي ساليان دراز ، و در راستاي عمل به رهنمودهاي مقام معظم رهبري و ايفاد نقش علمي ، فرهنگي و در جهت ارتقاء سطح دانش و توليد علم و كم كردن فاصله علمي در عرصه جهاني و در شأن نظام مقدس اسلامي ،‌بيش از هميشه به مديران لايق و صاحب نظر و متعهد نياز دارد . مديراني كه علاوه بر داشتن تقوا و تعهد لازم ، داراي توانائيهايي در زمينه هاي مختلف علمي و پژوهشي با توجه به علم روز باشند. اما يافتن مهارت و تشخيص پيچيدگي هاي كار ، مستلزم آموزش و تفكر و تجربه كاري است. از اين رو بر كارگزاران و مسئولان عرصه هاي علمي فرض است كه بيش از اين در اين بخش و تربيت و شناسايي مديران لايق و توانا همت گمارند و موجبات ترقي و پيشرفت كشور اسلامي را فراهم آورند . زيرا با نگاهي سطحي و همچنين با توجه به آمار و ارقام منتشره هر گاه در رأس عرصه هاس علمي و مديريت منابع آموزشي و پژوهشي افراد كاردان و مسئوليت پذير و متعهد قرار داشته ا ند، شكوفائي علمي و ابتكارات و خلاقيتها بيشتر بوده است و بر عكس در هر مركز علمي كه چنين افراد لايقي در رأس امور قرار نگرفته اند ركود ، بي ميلي و … در آن جا سايه افكنده و روزمره گري حاكم شده است. بنابراين پيشنهاد مي شود كه در كنار خيلي كارها كه براي جبران اين عقب ماندگي بايد انجام پذيرد به اين نكات نيز در راستاي اهداف اين مقاله توجه شود: مديران عرصه هاي آموزشي و پژوهشي از بين افرادي متخصص انتخاب شوند كه اولاً علاقمند به كارشان باشند و نيز متعهد خدمت به همنوعان باشند .

در توليد علم توجه لازم به منابع غني ملي و مكتب داشته باشند.
در توليد علم از سياست زدگي و سياست زدايي پرهيز نمايند .

مديران مراكز علمي و پژوهشي همت خود را بر تشويق و حمايت از توليد كنندگان علم متمركز نمايند .
شناسايي و تشويق توليد كنندگان علم در عرصه هاي مختلف علمي و نظريه پردازي و پرهيز از طرحهاي مشابه و كليشه اي و نهايتاً بي فايده و نظارت كافي در اين مورد.
پرهيز از كاغذ بازي اداري كه بعضاً دلسردي و شايد انصراف از كار را براي توليد كنندگان علم در پي داشته باشد .
تشويق به انديشيدن بدون دغدغه و تبين آزادي بيان در چارچوب قانون
فراهم نمودن ملزومات توليد علم از قبيل كتابخانه هاي تخصصي، آزمايشگاه و كارگاه هاي مجهز ، دستگاههاي صوتي و تصويري و … توسط مديران دانش و پژوهش و در دسترس قرار دادن به اهلش .
تأمين نيازهاي مادي محقق و پژوهشگر در امر توليد علم تا بتواند بدون هيچگونه تفكر اضافي به اين مهم بپردازد . زيرا در دنيائي كه يك ورزشكار مثلاً يك فوتباليست در يك بازي چندين برابر بودجه يك طرح علمي را مي گيرد و جامعه به راحتي با او كنار مي آيد ، چرا يك پژوهشگر و توليد كننده علم كه در فرهنگ اسلامي آنقدر از او تقدير و تجليل شده است و به آن اهميت داده اند ، در تأمين نيازهاي اوليه زندگي دچار مشكل باشد؟!
مديريت از ديدگاه امام رضا(ع)
حضرت امام رضا(ع) امامت را اساس اسلام حيات بخش مى‏داند: انّ الامامة اسّ الاسلام النامى.مشروعيت مديريت در جامعه به اين دليل است كه با امامت پيوند دارد و هرگاه اين ارتباط قطع شود تمام حركت‏ها و خواص خود را از دست مى‏دهد.

الف: ضرورت مديريت
مطالعه در تاريخ زندگى بشر و روابط اجتماعى، ضرورت اين اصل را به اثبات مى‏رساند و مؤيد اين واقعيت است كه اصل مديريت لازمه هر جامعه مى‏باشد و هركجا افرادى جمع شده‏اند تا زندگى خويش را بر اساس همكارى و تعاون تكميل كنند نياز به مدير در رأس برنامه‏هاى آنان قرار گرفته است و اين ويژگى محور و موضوع حركت‏ها و تلاش‏هاى آنان بوده است، فضل بن شاذان نيشابورى مى‏گويد درباره ضرورت مديريت از امام رضا(ع) شنيدم كه فرمود:انّا لانجد فرقة من الفرق و لاملّة من الملل بقوا و عاشوا الّا بقيّم و رئيس لما لابدّ لهم منه فى الامر الدين و الدنيا؛ به درستى كه ما در بررسى احوال بشر هيچ گروه و فرقه‏اى را نمى‏يابيم كه در زندگى موفق و پايدار باشد مگر بوجود سرپرستى كه امور مادى و معنوى (دين و دنياى) آنان را مديريت نمايد، هيچ مكتبى به اين روشنى اهميت مديريت و رهبرى را بيان نكرده كه سعادت و پايدارى يك ملت را در زندگى دنيوى و امور دينى مرهون آن بداند. آن حضرت در جاى ديگر در سخنى جالب، والى مسلمين و مدير امت مسلمان را به ستون خيمه تشبيه كرد و فرموده‏اند: اما علمت انّ والى المسلمين مثل العمود فى وسط الفسطاط من اراده اخذه؛ آيا نمى‏دانى كه والى مسلمانان همچون ستون ميان خيمه است (كه اولاً تمام بار سقف بر روى آن استوار است و ثانياً مانند نقطه مركزى دايره شعاعش نسبت به همه جوانب يكسان است) به طورى كه هر كس در هر زمان و از هر طرف كه اراده كند به او دسترسى خواهد داشت. امام اگرچه شرط غلبه بر مشكلات را توفيق الهى مى‏داند ولى تأكيد مى‏نمايد اين باور كفايت نمى‏كند و بايد مدير براى حلّ دشوارى‏ها تلاش كند: من سأل التوفيق و لم يجتهد فقد استهزء بنفسه؛ كسى كه توفيق از خداوند بخواهد ولى كوشش نكند (كه برناهموارى‏ها غلبه يابد) خود را مورد استهزاء قرار داده است.

مشروعيّت مدير
در بينش شيعه ضرورت مديريت را بايد در اصل استوار امامت جستجو كرد، البته منظور اين نيست كه اين موضوع مهم را در سطح يك مديريت اجتماعى و سياسى پايين آوريم، بلكه رهبرى امام خيلى والاتر از مسايل اجرايى، ادارى و اجتماعى است، اما شجره طيّبه امامت كه ريشه در وحى دارد و از نور نبوت تغذيه مى‏گردد و از جويبارهاى عصمت استفاده مى‏كند، شاخه‏هاى سرسبز، نشاط آور و فرح‏انگيز خود را بر جامعه بشرى مى‏افكند و مديريت يكى از شاخه‏هاى اين درخت شكوهمند، تناور و با صلابت است. مديريت را اگر اين گونه ارتقا دهيم و با امامت مرتبط نمائيم، عوارض و آفاتش كاسته مى‏گردد، حضرت امام رضا(ع) امامت را اساس اسلام حيات بخش مى‏داند: انّ الامامة اسّ الاسلام النامى. مشروعيت مديريت در جامعه به اين دليل است كه با امامت پيوند دارد و هرگاه اين ارتباط قطع شود تمام حركت‏ها و خواص خود را از دست مى‏دهد. حضرت امام رضا(ع) در اين باره فرموده‏اند: «بوسيله امام نماز و زكوة، روزه، حج و جهاد تمام و خراج و صدقات افزون و حدود و احكام اجرا، مرزها و مناطق حفظ مى‏گردد.» اگر كسى از اين ويژگى محروم باشد نه تنها اعمالش ناقص مى‏باشد بلكه خود از حوزه اسلام خارج است هرچند با نام مسلمان در جامعه اسلامى باشد زيرا پيامبر اكرم(ص) فرموده‏اند: كسى كه بدون امام بميرد، به مرگ جاهليت مرده است. حضرت امام رضا(ع) در تفسير آيه «والسماء رفعها و وضع الميزان» فرموده‏اند: ميزان اميرالمؤمنين است، خدا او را براى مردم امام (معين) كرده است، پرسيده شد: الّا تطغوا فى الميزان (در ميزان سركشى نكنيد)يعنى چه؟ امام فرمود: امام را نافرمانى نكنيد، گفته شد: «اقيموا الوزن بالقسط» به چه معناست، امام گفتند: امام را به دادگرى برپا داريد (پيروى و يارى كنيد) پرسيده شد: ولاتخسروا الميزان يعنى چه امام پاسخ دادند: در حقوق امام كمى و كاستى روا مداريد. در اين حديث ميزان و وزن كه در كلام وحى آمده به امام تفسير گرديده است در برخى آيات ميزان در كنار كتاب قرار گرفته است. از آن جا كه «وزن» در كتب لغت شناخت اندازه هر چيز است، مراعات حد تعادل و اعتدال و عدالت از عبارت اقيموا الوزن بالقسطبدست مى‏آيد و اين نكات رعايت عدالت را در تمام اقوال و افعال انسان ثابت مى‏كند و عدل يعنى چيزى را در جاى خود قرار دادن چنانچه حضرت على(ع) فرموده‏اند: العدل يضع الامور مواضعها. امير مؤمنان عدل را پايه‏اى دانسته‏اند كه استوارى جهان به آن وابسته است و عدالت را مايه پايدارى مردمان معرفى كرده‏اند پس عدل محور ضابطه تشكيل جامعه انسانى و سبب استوارى زندگى جوامع است و هم در نظام هستى و تكوين و هم در نظام تشريع اين مشخصه مشاهده مى‏گردد و اين خود مى‏تواند روشنگر مفهوم سخن امام رضا(ع) باشد كه چهره امام را به عنوان ميزان در خلقت و جامعه تبيين كرده‏اند. آن حضرت فرموده‏اند: استعمال العدل و الاحسان موذن بدوام النعمة...؛ به كار بستن دادگرى و نيكوكارى، عامل پايدارى نعمت‏هاست.

مدير و ميزان
حضرت امام رضا(ع) مى‏فرمايند: از جمله (دليل‏هاى پيروى از ولىّ امر) اين است كه هيچ كدام از فرقه‏ها و ملت‏ها ديده نمى‏شوند كه جز به داشتن سرپرست و رئيسى كه به دين و دنيايشان رسيدگى كند، باقى مانده باشند. پس در حكمت حكيم روانيست كه مردم را از چيزى كه ناگزير بايد داشته باشند و دوام و قوامشان جز به آن ميسّر نيست محروم سازد. كسى كه به راهنمايى او با دشمنان خود مى‏جنگند و غنائم را تقسيم مى‏كنند و او نماز جمعه و جماعت آنان را برپا مى‏دارد و از تعدّى ستمگران بر ديگران جلوگيرى مى‏كند، ديگر اين كه چون آفريدگان بر حدّ محدودى قرار گرفته و فرمان يافته‏اند كه از اين حد در نگذرند تا كارشان تباه نشود، اين كار جز به آن ميسر نمى‏شود كه برايشان امينى بگمارند، تا آنان را از تجاوز از حدّ و درآمدن به ناحيه‏اى كه براى ايشان ايجاد خطر كند باز دارد. آرى امام ميزان و معيار پياده كردن حق و عدل است، پس امين اموال اشخاص و اعراض و نفوس است و چون بر كلّ مسايل اجتماعى و اقتصادى، مبادلات، بازار، كارگاهها و مزارع نيك نظارت مى‏كند تا ستم و بيدادى رخ ندهد و غصب، بهره كشى، احتكار، گران فروشى، رباخوارى و غبن و ديگر اسباب باطل پيش نيايد. در اين حديث حضرت امام رضا(ع) معيار و ميزان بودن امام و حاكم اسلامى را بطور كلّى براى تمامى بخش‏هاى جامعه در امور دينى و دنيايى بيان مى‏كنند، يعنى ضمن آن كه مرز ديانت، حدودش، شيوه پياده كردن آن، توسط امام مشخص مى‏گردد، امور دنيوى را با برنامه ريزى، ارائه ضوابط عدل و حق سامان مى‏بخشد و سعادت همگان را فراهم مى‏سازد. چون امام معيارهاى درست جمع گرايى، زندگى اجتماعى و عوامل استوارى جامعه را به مردم مى‏آموزد و آن‏ها را در متن جامعه عملى مى‏سازد، مردمان را در جامعه‏اى فداكار، صميمى و قانون شناس و دادور بار مى‏آورد و آنان را از خودخواهى، سلطه جويى، سودجويى، ستم پيشگى و تجاوزكارى كه از عوامل پراكندگى،سستى و تزلزل در جامعه است باز مى‏دارد. روابط ظالمانه‏اى كه موجب پيدايش حسّ بدبينى، كينه توزى‏ها، تضادها و رقابت‏هاى ناسالم است با حضور امام كه ميزان عدل است برچيده مى‏شود به همين دليل امام رضا(ع) مى‏فرمايند: ما سرپرست مؤمنان هستيم كه به سود آنان حكم مى‏كنيم و حقوقشان را از ستمگران مى‏ستانيم. پس بيشترين بخش در فلسفه سياسى كه هشتمين فروغ امامت ترسيم مى‏كند و قلمرو مسؤوليت مديران و كارگزاران نظام اسلامى را ترسيم مى‏كند به برقرارى عدالت اجتماعى و سامان بخشيدن به مسايل اقتصادى، رفع ستم و استضعاف اقتصادى اختصاص دارد. حتى در حديثى پرداخت بدهى افرادى كه از پرداخت آن ناتوان هستند از وظايف كارگزار شمرده شده است: مردى از امام رضا(ع) پرسيد: فدايت شوم، خداى متعال مى‏گويد: فنظرة الى ميسرة(پس مهلت داده مى‏شود تا گشايشى پديد آيد) منظور از اين مهلت دادن(نظره) چه مى‏باشد، آيا حدّ و تعريفى دارد كه معلوم گردد به آن كس كه در عسرت است تا چه اندازه بايد مهلت دهند در صورتى كه مال مردى را گرفته و خرج خانواده خود كرده و او را محصولى نمى‏باشد كه منتظر رسيدن آن باشد وطلبى ندارد كه چشم به راه دريافت آن بنشيند و اموالى در جايى ندارد كه انتظار رسيدن آن را بكشد؟ امام در پاسخ فرمودند:آرى چندان مهلت مى‏دهند تا خبر آن به امام برسد و امام به جايش طلب وى را از سهم بدهكاران (كه درزكات هست) مى‏پردازد، به شرط آن كه مال وام گرفته را در مسير معصيت و خلاف خرج ننموده باشد.

مدير و كاركنان و نيروى انسانى
مدير غالب طرح‏ها و برنامه‏هاى مديريت را از طريق همكاران اجرايى مى‏كند و در واقع تمام افرادى كه در سازمان‏ها، نهادها و تشكيلات دولتى مشغول كارند كارگزاران مديرند و بازو و عاملى براى وى مى‏باشند، در فرهنگ اسلامى نقش همراهان و ياران در ترويج و گسترش انديشه‏هاى الهى از موقعيتى ويژه برخوردار است، مديرى كه به اخلاص، كمال خواهى، دل سوزى، صداقت گويى و درستى مزيّن مى‏باشد در چهارچوب ضوابط ارزشى و با رعايت اصل فطرت و كرامت‏هاى انسانى انديشه‏ها و طرح‏هاى مفيد، سازنده، رشد دهنده و اصلاحى را به دست همكاران مؤمن، متعهد و داراى وجدان دينى و اخلاقى مى‏سپارد و از آنان مى‏خواهد به عنوان تكليف شرعى در گسترش و اجراى آن‏ها بكوشند. حضرت عيسى به كمك اصحاب خاص خود كه حواريون نام داشتند آئين يكتاپرستى را پيش برد و نسبت به گسترش آن در جوامع كوشيد، اين افراد از شاگردان شايسته آن حضرت بودند كه در اثر مجاهدت‏هاى طولانى و تزكيه درونى به مقام والايى رسيده بودند. حضرت امام رضا(ع) فرموده‏اند: به اين جهت شاگردان عيسى(ع) را حواريون گفته‏اند كه موفق شدند از طريق جهاد با نفس به مقام اخلاص دست يابند و درون را از كدورت پاك كنند و نيز به وسيله موعظه و تذكر ديگران را از تيرگى‏هاى زشت گناهان بشويند. آن پيامبر الهى در منصب رهبرى الهى و مديريت هدايتى و ارشادى جامعه چنين افرادى را برگزيد تا به كمك آن‏ها جامعه را به فضيلت آراسته نمايد و خلاف‏ها را از آنان دور كند. در نهضت عظيم رسول اكرم(ص) مهاجرين و انصار به عنوان بازوان پرتوان پيامبر در پيشبرد برنامه‏ها و اهداف اسلامى نقش ارزنده‏اى عهده دار شدند و در شرايطى سخت و آشفته، بار سنگين اجراى احكام الهى را در بعد تبليغ و عمل و در ميدان‏هاى فرهنگ، معرفت و جهاد بر دوش جان كشيدند، همان‏ها كه خداوند آنان را پيشگامانى ناميد كه در صدر اسلام در ايمان سبقت گرفتند و آنها كه به نيكى از آنان پيروى كردند، پروردگار از آنان خشنود و آنها نيز از خداوند خشنود شدند. امام رضا(ع) در سيره عملى خويش مراقب كاركنان و خدمتگزاران بود، ابراهيم بن عباس مى‏گويد هيچ‏گاه نديدم كه امام ابوالحسن الرضا(ع) كلمه‏اى به زيان كسى بر زبان آورد و نه سخن كسى را پيش از پايان آن قطع كند و نه حاجت كسى را كه به اداى آن توان داشت ردّ كند، هيچ موقع نزد كسى كه در حضورش نشسته بود، پايش را دراز نكرد و بر متكا در برابر افراد تكيه نداد به دوستان و كارگزارانش هرگز سخنى ناشايست نگفت و چنان بود كه هرگاه به خلوت مى‏رفت و سفره غذاى خويش را مى‏گسترانيد همه كاركنانش را بر سر آن مى‏نشانيد و حتى دربانان و مهتران را بسيار احسان مى‏كرد و صدقات فراوان مى‏داد و اين كار را غالباً در شب‏هاى تاريك انجام مى‏داد. آرى اين گونه نبود كه امام صرفاً از اطرافيان و كارگزاران وظايفى را بخواهد و آنان را ملزم كند كه در اين راستا از عمق وجود بكوشند ولى از تكريم، تشويق، احترام و رفاه آنان غافل گردد، حرمت همه را در رفتارهاى خويش حفظ مى‏كند، عمق توجه امام به اطرافيان و ملازمان در اين روايت آشكار مى‏گردد:ياسر مى‏گويد:(در روزى كه امام رضا(ع) مسموم گرديد و در اثر آن به شهادت رسيد) پس از اين كه نماز ظهر را گذارد به من گفت: اى ياسر مردم (اهل خانه، كاركنان و خادمان) چيزى خوردند؟ عرض كردم اى آقاى من! چه كسى مى‏تواند غذا بخورد با اين كه شما در چنين وضعى به سر مى‏بريد در اين هنگام بر جاى خويش راست نشست و فرمود: سفره را حاضر كنيد و همگان را بر سر آن فراخواند و كسى را فروگذار نكرد و يكايك را مورد مهر و محبت خويش قرار داد هنگامى كه همه سير شدند امام (بر اثر تأثير زهرى كه مأمون به حضرت داده بود) بيهوش بر زمين قرار گرفت. اين گونه بزرگداشت نيروهاى انسانى در سيره امام، شكوفا گرديده است، آن فروغ هشتم در قلمرو انديشه، تربيت و رفتار چنين معيارهايى را به بشريت آموخت و در ميدان عمل خود پيشتاز و تجسّم بخش كامل آن تعاليم بود و به يقين جامعه پيرو مكتبش بايد در مناسبات انسانى و برنامه‏هاى مديريتى چنين باشد و اين گونه عمل كند.

همزيستى و همگامى با محرومان و رنج ديدگان
محصول روابط اجتماعى و اقتصادى ظالمانه تشكيل طبقات و پديد آمدن يك جامعه با تضادهاى اجتماعى آشكار است، امام امتيازات طبقاتى را از بنياد واژگون نمود، عبداللّه بن صلت مى‏گويد، مردى از اهل بلخ گفت در سفر خراسان با امام بودم، روزى سفره‏اى انداختند و غلامان سياه و غير آنان را بر سر آن فراخواندند(و همه باهم با خود ايشان غذا خوردند) گفتم: اى كاش براى اين‏ها سفره‏اى جداگانه ترتيب مى‏داديد، فرمود: خاموش باش، خداى همه يكى است، مادر يكى و پدر يكى (پس تفاوت نيست) و پاداش هر كس به كردار او بستگى دارد. امام در تعاليم والاى خويش به كارگزاران و ديگر مسؤولان نظام اسلامى مى‏آموزد هر كسى بايد در گام نخست در انديشه ساختن خود باشد و شايستگى‏هاى لازم را در وجود خويش آشكار سازد و با ديگران با تعهد و به خوبى رابطه برقرار كند و خدمتگزار همه مردم باشد. امام در خراسان تمام اموال خود را در روز عرفه (ميان مردم و نيازمندان) تقسيم كرد، در اين هنگام فضل بن سهل گفت: اين كار با خسران توأم است، حضرت فرمود: بلكه چنين كارى قرين با غنيمت و منفعت است، آنچه را كه براى دست‏يابى به پاداش الهى و كرامت انسانى بخشيدى زيان و غرامت تلقى مكن. معمر بن خلّاد مى‏گويد: هنگامى كه امام رضا(ع) غذا مى‏خوردند، سينى مى‏آوردند و نزديك سفره مى‏گذاشتند، آن حضرت به بهترين غذايى كه برايش مى‏آوردند مى‏نگريست و از هر خوراكى مقدارى را برداشته و در آن سينى مى‏نهادند، سپس دستور مى‏دادند آن سينى غذا را براى بينوايان ببرند امام نمى‏تواند غذايى را ميل كند كه محرومان از آن نخورده‏اند، اين شيوه در راستاى همان محورهاى اصولى در تعاليم الهى امام است كه انسان‏ها ارزشى همانند دارند و بايد نيازهاى آنان برآورده شود امام فرموده‏اند: عونك للضّعيف افضل من الصدقه؛ يارى به افراد ناتوان از صدقه در راه خدا برتر است. حتى در تعاليم رضوى كارى كه خدمت در دربارها را جبران مى‏كند و عمل نامشروع كمك به ستمگران را محو مى‏سازد، يارى رساندن به مردم و گره‏گشايى از كار آنان است، حسين انبارى مى‏گويد: مدت چهارده سال به امام رضا(ع) نامه نوشتم و از كار در دربار پادشاه اجازه خواستم، امام در جوابم نوشت، نامه‏ات را خواندم و از هراسى كه در اين شغل دارى آگاه شدم. اگر مى‏دانى كه هرگاه معتدى كارى(در دربارها) كردى، طبق دستورات رسول اكرم(ص) عمل مى‏كنى و دستياران و كاتبان تو از هم كيشان تو خواهند بود و هنگامى كه مالى به دستت رسيد بخشى از آن را به بينوايان مؤمن مى‏دهى تا بدان اندازه كه خود مانند يكى از آنان باشى، اگر اين گونه عمل كنى، كار تو در دربار سلاطين با خدمت به برادران دينى ترميم مى‏گردد و گرنه (خدمت در دربارها) جائز نمى‏باشد. امام در حديث زير نقش حياتى كارگزاران نظام اسلامى را چنين ترسيم مى‏نمايد: آن حضرت به مأمون گفت: درباره امت محمد و فرمانروايى كه برايشان دارى از خدا بترس، زيرا كارهاى آنان را تباه كرده‏اى و كار را به دست كسانى سپرده‏اى كه به غير حكم خداوند بلند مرتبه داورى مى‏كنند و خود در اين سرزمين ماندگار شده و خانه هجرت و محل فرو آمدن وحى را ترك كرده‏اى و بر مهاجران و انصار با نبود تو ستم مى‏رود و سوگند و پيمان هيچ مؤمنى را نگاه نمى‏دارند و روزگار بر مظلومان به سختى مى‏گذرد و آنان براى زندگى به هزينه‏اى دسترس ندارند و كسى را نمى‏يابند كه نزد او از اوضاعى كه دارند شكايت كنند. ماجراى اين حديث آن است كه روزى مأمون خدمت امام رفت و با خود نامه‏اى طولانى داشت كه متن آن را براى حضرت خواند، در آن مكتوب آمده بود كه برخى روستاهاى كابل به دست لشكريان اسلام فتح گرديده است وقتى خواندن آن خاتمه يافت امام فرمودند آيا فتح مناطقى از قلمرو شرك و كفر تو را خرسند ساخته است، مأمون پرسيد آيا اين خبر شادمانى ندارد كه امام مطالب فوق را فرمودند و به او تأكيد كردند تو عدالت را در داخل سرزمين‏هاى اسلامى برقرار كن و فقر و محروميت را از ريشه برانداز و به گرفتارى‏هاى مردم رسيدگى كن كه اين مايه خشنودى و خوشحالى يك حاكم اسلامى است نه كشورگشايى و فتوحات تازه و افزون بر قلمرو جغرافيايى. امام از سويى تصريح مى‏نمايند كه بر اثر عواملى، افرادى در جامعه زندگى مى‏كنند كه از نظر سلامتى مشكل دارند و پديدآمدن آنان بر اثر بيمارى، سالخوردگى، حوادث طبيعى و جنگ‏ها طبيعى است امّا بقاى آنان به همان حال نگران كننده از نظر اسلام محكوم است، بايد كارشان را در كمترين زمان سامان داد و از تعهد و تكليف انسانى و حكومتى در اين زمينه فراموش نكرد و ضرورت دارد كار اين گونه افراد درست شود تا از آن وضع آشفته رهايى يابند: «...لان اللّه كلّف اهل الصحة القيام بشأن اهل الزمانه و البلوى»يعنى خداوند توانمندان (آنان را كه امكانات، قدرت و شرايطى را در اختيار دارند) مكلف كرده است كه امور زندگى بيماران از كار افتاده و بلا ديدگان را سامان دهند. كه اين كلام سخن حضرت على(ع) را به اذهان متبادر مى‏نمايد: «اللّه اللّه فى الطبقه السّفلى من الّذين لاحيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البؤسى و الزّمن» خدا را خدا را در كار فرودستان يعنى بينوايان و نيازمندان و فقيران و بيماران زمين گير كه هيچ كارى از دستشان برنمى‏آيد. امام رضا(ع) در سخن ديگرى از اين واقعيت بيشتر پرده برمى‏دارد و با صراحت افزون‏ترى مسؤوليت كارگزاران مسلمان را مطرح مى‏فرمايند: اگر زمام حكومت را در دست گيرم غذاى ساده‏تر و كم ارزش‏ترى (نسبت به زمان زمامدارى) خواهم خورد و لباس خشن و زبر(پس از لباس‏هاى نرم) در برخواهم كرد و (پس از آسايش) با سختى و مشقّت خواهم زيست. و باز اين كلام گهربار مؤيّد كلام با كرامت حضرت على(ع) كه فرموده‏اند:خداوند مرا براى مخلوقات خودش امام قرارداد پس بر من واجب ساخت كه درباره خودم و خوردنى و نوشيدنى و لباس‏هايم، همچون ناتوان‏ترين مردم زندگى كنم تا فقير به فقر من اقتدا كند و ثروتمند به سركشى برنخيزد. حضرت امام رضا(ع) از ديدگاهى ديگر رسيدگى به اوضاع مسلمانان را مورد تأكيد قرار مى‏دهد و آن اين كه هر فردى از كارگزاران با مردمان تحت قلمرو خويش برادر دينى هستند و از اين منظر بايد با آنان به برابرى و برادرى رفتار كنند در هر چيزى كه برابرى در آن رواست. در روايتى آن حضرت از اجداد خود نقل مى‏كند كه در نظر پيامبراكرم(ص) برترين مسلمان كسى است كه بهتر و بيشتر از ديگران به بخشش اموال و كمك رسانى اجتماعى اقدام كند و خيرخواه‏ترين افراد نسبت به برادران خود و جامعه اسلامى باشند. اصولاً حضرت امام رضا(ع) برادرى را كه به هميارى و مساوات در مسايل اجتماعى و اقتصادى نينجامد، رد مى‏كند: آن امام همام خطاب به اسماعيل راوى حديث از امام باقر(ع) نقل كرده است: اى اسماعيل، آيا در ميان آشنايان خود چنين ديده‏اى كه هرگاه كسى جامه‏اى ندارد و ديگرى آن را اضافه دارد، به او بدهد، گفتم نه، فرمود: اگر كسى پوششى دارد و براى ديگرى مى‏فرستد تا او نيز پوشش داشته باشد، جواب دادم خير آنگاه امام (به نشانه ابراز تأسّف عميق) دست بر زانوى خويش زد و فرمود: اين‏ها برادر يكديگر نمى ‏باشند.

توجّه به كرامت‏هاى انسانى
از ديدگاه امام رضا(ع) وظايف كارگزاران و دست اندركاران نظام اسلامى در برخورد با برادران مسلمان خلاصه نمى‏گردد و آنان بايد براى تمامى انسان‏هاى تحت قلمرو خود صرف نظر از مرام و مسلكى كه دارند كرامت قايل گردد و حقوق افراد غير مسلمان را هم در نظر گيرند. اين دقت و تأكيد تا آن جاست كه امام رضا(ع) اجازه نمى‏دهد يك فرد ذمّى كه دينى غير اسلام اختيار كرده است آزادى فرزندش را با امور مادى معاوضه كند و آزادى‏اش به جرم اين كه گرسنه است و مجاز نمى‏داند به بهانه رفع احتياجات اقتصادى كسى برده شود و اختيارات خداداى او سلب گردد. زكريا فرزند آدم مى‏گويد: از حضرت امام رضا(ع) پرسيدم مردى از اهل ذمّه(غير مسلمان ساكن در سرزمين‏هاى اسلامى) كه به فقر و گرسنگى مبتلا شده بود فرزندش را آورد و گفت: فرزندم مال تو او را خوراك بده و او برده تو باشد، امام فرمود:(انسان) آزاد خريده و فروخته نمى‏شود اين كار شايسته تو نمى‏باشد. از دميّان نيز روا نخواهد بود. نقل كرده‏اند مرد سالخورده نابينايى به گدايى مشغول بود، حضرت على(ع) پرسيد اين كيست گفتند اى اميرمؤمنان(ع) مردى نصرانى است، آن امام پرهيزكاران فرمود: از او چندان كار كشيده‏ايد تا كهنسال و ناتوان شد، حال به او چيزى نمى‏دهيد، مخارجش را از بيت المال مسلمين بدهيد. منطق آن حضرت در نامه‏اى به مالك اشتر اين است: مردم يا برادر دينى تو هستند يا نظير نوعى توو نيز امام حسين(ع) تأكيد مى‏كردند: كار نيك همچون رگبارهاى تند است كه همه را در بر مى‏گيرد نيكوكار و بدكارامام صادق(ع) فرموده‏اند: سه چيز است كه تمام مردم بدان‏ها نياز دارند(و بايد همه از آن‏ها برخوردار گردند) امنيت، عدالت و رفاه. حضرت امام رضا(ع) از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده‏اند: اوج خردمندى بعد از ايمان به خدا دوستى با مردم و نيكوكارى نسبت به هر انسان نيكوكار و بدكارى است. آن فروغ فروزان خطاب به على بن شعيب فرمود: كسى از همه مردم بهتر زندگى مى‏كند كه ديگران در زندگى او شريك باشند. آن حضرت از پدران خود، از امام على(ع) نقل نموده‏اند كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: نيكى كن نسبت به افرادى كه شايسته‏اند و آنان كه اين گونه نمى‏باشند(اگر به انسان) خوب و شايسته‏اى دست نيافتى، تو خود سزاوار نيكوكارى (و دست يازيدن به كار خير) هستى. اباصلت مى‏گويد: به امام رضا(ع) گفتم: اى فرزند رسول خدا اين موضوع چيست كه شما فرموده‏ايد مردمان بردگان شمايند، امام پاسخ داد: خداوندا تو گواهى كه من هيچ‏گاه چنين سخنى نگفته‏ام و از هيچ يك از پدرانم نيز نشنيده‏ام كه چنين گفته باشند، پروردگارا تو به ظلم هايى كه از اين امّت بر ما رفته است آگاهى دارى و اين (تهمت) از آنهاست. امام رضا از اجداد خود از امام على(ع) نقل كرده است كه مسلمانان به پيامبر اكرم(ص) گفتند: اى فرستاده الهى اگر كسانى را كه در حوزه قدرت تو هستند در پذيرش اسلام مجبور كنى، نفرات ما زياتر مى‏گردد و در برابر دشمنان قوى مى‏شويم، پيامبر فرمود: من هيچ گاه با انجام دادن كارى كه بدعت است و درباره‏اش دستورى نرسيده است به ديدار خداى بلند مرتبه نخواهم رفت، من از زورگويان نمى‏باشم. در اين روايت حضرت امام رضا(ع) آزادى اراده و انتخاب انسان را مورد توجه قرار مى‏دهد، آدمى بايد خود ايمان را برگزيند و با اين گزينش شايسته رسيدن به پاداش مى‏گردد، اين تعليم عظمت ارزش انسان حقوق و حرمت او را روشن مى‏سازد. ياسر مى‏گويد: نامه‏اى از نيشابور به اين مضمون به مأمون رسيد: مردى مجوسى در لحظات آخر زندگى وصيت كرده است اموال زيادى از دارائى‏اش را ميان بينوايان تقسيم كنند، قاضى نيشابور آن اموال را ميان مسلمانان تقسيم كرده است، مأمون خطاب به امام رضا(ع) گفت: اى سرورم در اين باره چه مى‏فرمائيد، امام فرمود: (اگر چه) مجوسيان به بينوايان مسلمان چيزى نمى‏دهند (امّا) نامه‏اى به آن قاضى بنويس تا همان مقدار از ماليات‏هاى مسلمانان بردارد و به بينوايان مجوسى بدهد. ريّان فرزند شبيب مى‏گويد از حضرت امام رضا(ع) پرسيدم: خواهرم وصيت كرده است براى گروهى از مسيحيان (كه به آنان اموالى بدهم) ولى من مى‏خواهم آن را به گروهى از افراد مسلمان بدهم امام فرمود: وصيت را به همان صورت كه هست اجرا كن، خداوند متعال گفته است: گناه آن بر كسانى است كه آن (وصيت) را عوض كنند و تغيير دهند.

مدير مذموم
حضرت امام رضا(ع) مى‏فرمايند:خمس من لم تكن فيه فلاترجوه لشى‏ءٍ من الدّنيا والآخرة من لم تعرف الوثاقة فى ارومته، والكرم فى طباعه و الرّصانة فى خلقه و النّبل فى نفسه و المخافة لربّه؛ پنج چيز اگر در كسى نبود در امور دنيا و آخرت از او انتظار كار نيك نداشته باش: اصالت خانوادگى، اخلاق نيكو، پايدارى در خلق و خوى، بزرگوارى روح و كرامت نفس و پرهيز از پروردگارش. مديرى كه از اين خصال بهره‏اى ندارد نه تنها در كارهاى خود موفق نخواهد بود و مردم به خيرش اميدى ندارند بلكه براى اقشار جامعه كارشكنى بوجود مى‏آورد و به فردى دردسر ساز و مشكل آفرين تبديل مى‏گردد و سطح نارضايتى‏هاى عمومى را افزايش مى‏دهد دست اندازى به منصب مديريت به عنوان رياست و نه براى خدمت انحطاط و هلاكت هرچه بيشتر را رقم مى‏زند. مردى خدمت امام رضا(ع) درباه شخصى كه اين مقام را وسيله‏اى براى ارضاى خودخواهى‏هاى خويش مى‏دانست سخن به ميان آورد و عرض كرد او در چنين مسندى رياست‏طلبى را بر خدمت ترجيح مى‏دهد. امام در مثالى قابل درك عموم فرمودند: چنين رياستى براى ديانت و اعتقادات مسلمانان زيان بارتر از آن است كه دو گرگ گرسنه در ميان گله گوسفندى بيفتند كه چوپان نداشته باشد،در واقع در اين بيان پرمعنا و در عين حال ساده، امام مدير را همچون چوپانى امانتدار براى حفظ منافع مردم به حساب مى‏آورد و هرگاه به جاى چوپان، گرگ‏هايى بر امور مردم مسلط گردند، فاجعه‏اى بزرگ در عرصه مديريت پديد مى‏آيد و زمينه زيان بار فرهنگى، اخلاقى و اقتصادى جامعه فراهم مى‏گردد، از نظر امام صادق(ع) حتى اراده و تفكر چنين مديريتى هلاكت به شمار مى‏آيد: «من اراد الرئاسة هلك»حضرت امام رضا(ع) تأكيد نموده‏اند: ولايفرض اللّه العباد طاعة من يعلم انّه يظلّمهم و يغويهم؛خداوند بر بندگان خود پيروى كسى را واجب نمى‏كند كه مى‏داند بر آن‏ها ستم كرده و گمراهشان مى‏نمايد، پس دستورات مديرى كه از مسير شرع و ديانت، قانون و عدالت خارج گرديده قابل اطاعت و اجرايى كردن نمى‏باشد و بر نيروى انسانى كه در اختيارش مى‏باشد فرض است كه از پيرامون چنين مديرى پراكنده شوند و مردم نيز نبايد از توصيه‏ها، بخشنامه‏ هاى باطل و بيهوده و ظالمانه‏اش متابعت كنند. در كلام گهربار ديگرى امام هشتم چنين درّ افشانى كرده‏اند: لم يخنك الامين ولكن ائتمنت الخائن؛انسان امين به تو خيانت نكرده است بلكه تو به خائن اعتماد كرده‏اى، بسيارى از عقب ماندگى‏ها و نارسايى‏ها از مديريت‏هاى ظاهرساز اما خائن و نقشه‏هاى خائنانه آنان ريشه مى‏گيرد، تكيه بر چنين كارگزارانى فسادهاى مالى، كم فروشى، غصب اموال، احتكار، رباخوارى،بهره كشى و تضاد طبقاتى را بوجود مى‏آورد. خائن‏هاى خادم نما بر حسب ظاهر طرح‏ها و نقشه هايى ارائه مى‏دهند كه مى‏تواند در نظر افراد سطحى نگر سازنده جلوه كند و به صلاح جامعه شناخته شود اما با اجراى آن‏ها زيان بارى و عوارض سوء آن‏ها آشكار مى‏گردد. بدين جهت مديران دل سوز، متعهد و مؤمن و نيز برنامه ريزان متدين بايد از نيّت‏هاى شوم مديران خائن و وابسته پرده بردارند و با منطق استدلال، دلايل علمى و اصول فنى و تخصصى زيان كارشان را براى مردم روشن نمايند. از شگردهاى اين خائنان آن است كه طرح‏ها و برنامه‏هاى مترقى و سازنده را با نيرنگ‏هايى خاص، از مسير اصولى و درست خود منحرف مى‏كنند و در نتيجه آن طرح مفيد را با شكست روبرو مى‏سازند، به عنوان نمونه اگر قانونى ارائه شود كه بر اساس مفادّ آن، اقشار جامعه امنيت اقتصادى داشته باشند و احساس كنند كه ميدان براى توليد، كار، هنرمندى و فعاليت‏هاى صنعتى باز است و مى‏توانند به كارهاى سازنده روى آورند و جامعه را از محروميت برهانند، اين كارگزاران خائن وارد ميدان مى‏گردند و مفهوم و موضوع كاربردى آن قانون سازنده و حياتى را منحرف مى‏كنند و آن را به نفع زالوهاى اجتماعى و سرمايه داران وابسته تفسير مى‏كنند، همچنين اگر طرحى براى محدوديت نقشه‏هاى محتكران، گران فروشان و رباخواران تدوين و ارائه گردد تا جامعه به سوى امنيت اجتماعى و اقتصادى سوق يابد، در مفهوم و مسير اجرايى آن انحراف ايجاد مى‏كنند و در نتيجه مأموران به جاى آن كه به سراغ اين آفت‏ها و غدّه‏هاى سرطانى بروند در صدد محدود كردن سرمايه‏هاى مفيد و سازنده هستند و توليد كنندگان اصلى و نيروهاى كارآمد و مفيد را دچار مشكل مى‏كنند و درست بر عكس، حاصلى شوم و نگران كننده بوجود مى‏آورند و در نتيجه بخش‏هاى اقتصادى خيرانديش و متعهد به حقوق جامعه و طبقات مصرف كننده و مقررات دولت را به ورشكستگى مى‏كشانند بخش‏هاى قدرتمند و سرمايه‏هاى كلانى را كه بذر فساد و خلاف مى‏افشاند بى رقيب مى‏سازند كه جز به غارت امكانات فكرى، فرهنگى و مادى مردم به چيزى نمى‏انديشند. و تاره وقتى قوانين قضايى به سراغ آنان مى‏آيد و قاضى مى‏خواهد آنان را به اين جرم سنگين محاكمه كند مى‏گويند ما قصد اصلاح داشته‏ايم، قرآن چه نيكو فرموده است: واذا قيل لهم لاتفسدوا فى الارض قالو انّما نحن مصلحون؛وقتى به ايشان گفته مى‏شود در زمين فساد و تباهى نكنيد (در جواب) مى‏گويند ما اهل صلاح هستيم.
حضرت امام رضا(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص) فرموده‏اند: از ما نيست هر كس كه در كار مسلمانى غش به كار برد يا به او زيان رساند و يا با او به نيرنگ رفتار كند كه اين سه آفت در يك مدير خائن ديده مى‏شود.

تباه كارى و ندانم كارى
حضرت على بن موسى الرضا(ع) در حديثى درخشان اين گونه به واقعيتى تلخ تصريح فرموده‏اند: انّ اللّه يبغض القيل و القال و اضاعة المال و كثرة السّؤال؛ به درستى كه خداوند قيل و قال(گفتار بى فايده و شعار دادن) و تباه سازى اموال و زياد درخواست كردن را دشمن مى‏دارد. در مسايل مديريتى تباه كارى به دلايلى روى مى‏دهد گاهى بر اثر اسراف و يا مصرف بيش از اندازه بودجه‏هاى كشور در امور غير ضرورى و در مواقعى نبودن توانايى‏ها، مهارت‏ها و تخصّص مى‏تواند چنين فاجعه‏اى را بوجود آورد، در مواقعى دست اندركاران يك تشكيلات اجرايى چنان افراطى به مسايل مذهبى و عبادى و زهدهاى صوفيانه گرايش نشان مى‏دهند و در اين گونه مسايل به گونه‏اى زياده روى مى‏كنند كه از واقعيت‏هاى مسلّم اجتماعى، نارسايى‏هاى اقتصادى غافل مى‏گردند و بر اثر كوتاهى و سهل انگارى ناخواسته امكانات، ظرفيت‏ها، استعدادها و سرمايه‏هاى ملى و عمومى را ضايع مى‏كنند. شهيد آيت اللّه مطهرى تأكيد نموده‏اند فرهنگ و تمدن مسلمانان به دو جهت افول نمود گروهى به مسايل اجتماعى بى رغبتى نشان دادند و از مردم فاصله گرفتند تا به معنويت و معرفت بپردازند و عدّه‏اى هم دنياگرايى محض را مورد توجه قرار دادند و هردو گروه فوق رشد و شكوفايى اقشار مسلمانان را به بوته فراموشى سپردند و در نتيجه آنان از توسعه و ترقى و تعالى فكرى و فرهنگى بازماندند. عارف معروف مرحوم آيت اللّه على قاضى طباطبايى ضمن اين كه در مسير معنويت بر اثر تزكيه و عبادت واخلاص مقامات عالى را بدست آورده بود امّا از رسيدگى به مسايل خانواده، اجتماع و فقيران غفلت نداشت و مى‏گفت آدمى كه مى‏خواهد خدا را عبادت كند و به دستورات شرعى و دينى عمل كند بايد توانايى‏هاى بدنى هم داشته باشد، نمى‏توان آن امكانات مادى را به فراموشى سپرد، سواركارى به مقصد مى‏رسد كه مركب خوبى داشته باشد و اين مركب هم بايد از انرژى و تحرك برخوردار باشد تا بتواند راكب را كمك كند، در اين جهان مادى عروج معنوى در شرايط مساعد طبيعى و با فراهم بودن امكانات مادى فراهم مى‏شود بالاتر از همه اين سخن‏ها، فرمايش حضرت رسول اكرم(ص) است كه مى‏فرمايند: فلولا الخبز ما صلّينا ولا صمنا؛ اگر نان نباشد نه ما مى‏توانيم نماز بخوانيم و نه قادريم روزه بگيريم. اين كه در قرآن اموال سبب قوام و برپايى خوانده شده و در احاديث ائمه هدى بر ضرورت تأمين معاش و امور زندگى مردم تأكيد شده است براى عملى گرديدن واقعيت مزبور است، بايد شرايط و زمينه‏هاى مساعد حيات آدمى فراهم باشد تا قدرت و فراغتى براى سير باطنى و رشد معنوى به دست آورد و در واقع او بايد از نردبان‏هاى دنيايى هم براى اين ترقى ملكوتى كمك بگيرد. در فرهنگ رضوى مدير كم خرد، محروم از تشخيص درست و تخصص لازم مذمت گرديده است: البرائة ممّن نفى الاخيار...و آوى الطّرداء للعناء...واستعمل السّفهاء؛ نفرت و بى‏زارى از افرادى كه نيكان را تبعيدى (و منزوى) كردند و آنان را كه رسول اكرم(ص) رانده و لعنت كرده بود در كانون اسلامى پناه دادند(و جذب كردند) و كم خردان و محرومان از تشخيص صحيح را به كار گماردند، جزء اسلام خالص است. اين سخن گزيده‏اى از نامه است كه حضرت امام رضا(ع) به درخواست مأمون نگاشته و در آن كليات اصول و فروع دين را بيان كرده‏اند. در اين روايت حضرت امام رضا(ع) نابسامانى‏هاى اجتماعى و مشكلات نظام اجرايى و ادارى را به عللى نسبت مى‏دهد كه يكى از آن‏ها روى كارآمدن جاهلان، ساده انديشان و غير متخصّصان است قرآن هشدار مى‏دهد: ولا تؤتوا السّفهاء اموالكم الّتى جعل اللّه لكم قياماً؛ اموال(توانايى‏هاى مالى) را كه خداوند مايه قوام كار(و سامان يابى زندگى شما) قرار داده است در اختيار كم خردان و نادانان قرار مدهيد، رسول اكرم(ص) خطاب به ابن مسعود فرموده‏اند: هرگاه به كارى دست زدى با دانايى و خردمندى عمل كن و از اين كه بدون تدبير و دانايى كارى انجام دهى اجتناب كن زيرا خداوند فرموده‏اند: چون آن زن مباشيد كه رشته و بافته خود را پس از تابيدن، پنبه و قطعه قطعه كرد. اميرمؤمنان(ع) نيز سوء تدبير و كم كفايتى را كليد فقر تلقى كرده‏اند و حتى عامل هلاكت و نابودى جامعه‏اى را تدبير بد دانسته‏اند. آن حضرت فرموده‏اند: اندوه من از اين بابت است كه بر اين امّت كم خردان و بدكاران حاكم شوند. امام صادق(ع) اعتماد كردن به فرد خيانت پيشه و تباه كننده اموال (ناوارد) را يكى دانسته‏اند. يكى از راويان حديث متذكر گرديده‏اند: مردى به امام صادق(ع) عرض كرد: چنين درك كرده‏ام كه ميانه روى و تدبير نيمى از كسب و كار است، امام فرمودند:نه (چنين نيست) بلكه تدبير تمام كسب و كار خواهد بود. آن حضرت در سخنى ديگر تأكيد كرده‏اند: آن كس كه سرپرستى امورى از مسلمانان را بپذيرد ولى(به دليل آگاهى اندك و محروم بودن از مهارت و توانايى علمى و فكرى) آن را تباه كند، خداوند او را ضايع مى‏نمايد. گاهى مدير و كارگزار انسان مهربان و خوبى است، شعارهاى جالب و جذّابى مطرح مى‏كند، نيت خير هم دارد ولى اين‏ها براى اداره جامعه كافى نيست بايد كوشيد با روش‏هاى علمى و درست و استفاده از تجربه‏هاى اهل فن مشكلات را بر طرف كرد. خودمحورى و اتكا به آگاهى‏هاى اندك و آزمون و خطاهاى مستمرى را بوجود مى‏آورد كه صدمات و لطماتى را متوجه همين مردمى مى‏كند كه ما به آن‏ها ارادت مى‏ورزيم و دوستشان داريم، ارتباط مردم با دولت ضرورتى اجتناب‏ناپذير است ولى زياده روى در آن نيز كارگزاران را از برنامه‏ريزى‏هاى ريشه‏اى و اساسى و جهت دهنده دور مى‏كند و اين روند مثل آن مى‏ماند كه يك خلبانى كه بايد هواپيما را در مسيرى درست هدايت كند بيايد از مسافران پذيرايى گرمى كند و عواطف و احساسات خويش را به آنان بروز دهد، آن خلبان اگر واقعاً دوستدار جان مردم است بايد در كابين مخصوص قرار گيرد و هواپيما و سرنشينان آن را به سلامت به مقصد برساند.
در مواقعى به دليل ضعف كارشناسى‏ها و مهارت‏ها امور اساسى و بنيادى زايد و اضافى تلقى مى‏گردد و كارگزار كم تشخيص و ناتوان فكرى احساس مى‏كند برخى امكانات و تشكيلات مزاحم اوست و لذا به حذف آن‏ها اقدام مى‏كند اين تصميم نادرست همچون كسى است كه براى كم كردن وزن بيايد اندام‏هاى حياتى بدن را بردارد يا آن كه راننده‏اى آمپر اتومبيل را كنار بگذارد و يا براى آن كه راحت رانندگى كند،علائم راهنمايى و رانندگى و هشدارهاى نصب شده بر سر راه خود را از جاى خود بردارد، مدير توانمند كسى است كه از ظرفيت‏هاى موجود با رعايت قوانين و در نظر گرفتن وضع مردم حداكثر استفاده اصولى و درست را نمايد و جامعه را به سوى توسعه‏اى پايدار، رفاهى همه جانبه و امنيتى پايدار سوق دهد.نگاه عقلانى، در نظر گرفتن واقعيت‏ها و استفاده از نيروهاى متخصص، اين مسير را هموار مى‏كند.

تكاثرطلبى و فزون خواهى
حضرت امام رضا(ع) در نامه‏اى كه براى مأمون نگاشته‏اند فرموده‏اند: از موارد اسلام خالص بيزارى از كسانى است كه اموال را منحصر به خود مى‏كنند. در پرتو اين تعاليم به چنين خصلت هايى در اخلاق انحصارطلبان و فزون خواهان دست مى‏يابيم: تمايل به سودجويى در برابر طلب پاداش و قرب الهى، ترك نيكوكارى و احسان و خيرخواهى، رعايت تعهدهاى فاميلى نه به منظور صله ارحام بلكه براى تحكيم پايه‏هاى قدرت‏طلبى، بخل و خسّت در برابر انفاق، گشاده دستى و سخاوت، حرص و طمع در برابر گذشت و ايثار مالى، انحصارطلبى در برابر نوع دوستى، ترك تعهد و مسؤليت‏شناسى. حضرت امام رضا(ع) دلايل تكاثرطلبى را اين گونه بيان كرده‏اند: لايجتمع المال الّا بخصال خمسٍ: ببخل شديد، و املٍ طويل و حرص غالب و قطيعة الرحم و ايثار الدنيا على الآخرة؛مال دنيا جمع نگردد مگر در سايه پنج صفت: بخل زياد، آرزوهاى طولانى، حرص غلبه يافته بر آدمى، ترك صله رحم، دنياطلبى و فراموشى آخرت. از ديدگاه امام حكمت وجودى نظام اسلامى و دولت نظارت بر بخش‏هاى گوناگون اقتصادى و اجتماعى است كه مبادا تباهكارى و فزون‏طلبى اوج گيرد. چه اگر چنين نمى‏بود هيچ كس لذت جويى و سودمندى خود را به خاطر جلوگيرى از تباه شدن ديگران فرو نمى‏گذاشت، پس براى مردمان سرپرستى قرار داده شده تا از فساد و تباهى بازشان دارد و حدود و احكام را ميان ايشان اقامه كند. امام مشكل اساسى يك نظام اجرايى معيوب و آفت زده را چنين بيان فرموده‏اند: اموال را ميان ثروتمندان به گردش گذاشته است (افراد غنى سرمايه‏هاى اصلى را در اختيار گرفته‏اند) مردم به سود خوارى تمايل پيدا كرده‏اند، از گناهان كبيره كاستن(از كار و كالاى مردم) است و خيانت به آنان، كسانى كه با خودكامگى اموال عمومى را به خود اختصاص داده‏اند. وقتى چنين روش هايى از عملكردهاى حكومت‏هاى طاغوتى و غير دينى به حساب آمد و بيزارى از آن‏ها تكليف اسلامى است مى‏توان به اين واقعيت پى برد كه چقدر خود اين تكاثرطلبى و يا زمينه دادن به فزون خواهان به هر روش و شيوه‏اى كه باشد و به دست هر كس انجام گيرد چقدر قباحت دارد. هر برنامه و روشى كه اموال را از عموميّت و بهره بردارى عمومى بيندازد و به جمع معدودى از خواص و اشراف و به تعبير قرآن ملأمترفين و مسرفين سرازير سازد محكوم و غير اسلامى است، آزادى محض اقتصادى و عدم كنترل دولت‏ها و رهاسازى بدون نظارت بخش خصوصى موجب مى‏گردد كه امكانات مختص عموم در دست اهل تكاثر قرار گيرد و با ادامه اين وضع روند مذكور كه ضد حق، عدل و تعاليم ائمه است به تهيدستى مردم، تورّم زياد، مشكلات اقتصادى و افزايش فقيران و نيازمندان منجر گردد. امام هشتم فرموده‏اند: بيزارى از افرادى كه به آل محمد(ص) ستم كردند و نفرت از پيمان شكنان، منحرفان و مرتدان و برائت از انحصارطلبان در اموال، جزو نشانه‏هاى اسلام و ايمان خواهد بود. در نامه امام به مأمون آمده است: دوستى اولياى الهى واجب است، چنان كه خصومت با دشمنان خدا و بيزارى از ايشان و پيشوايشان فرض است و نيز انزجار از انحصار طلبان. و اين نكته سخن رسول اكرم(ص) را در اذهان تداعى مى‏كند كه فرموده‏اند: پنج كس هستند كه من و هر پيامبر مستجاب الدعوه‏اى آنان را لعنت كرده‏ايم، آن فردى كه در كتاب خدا آيه‏اى زياد گرداند و فردى كه سنت و سيره را فراموش كند و نيز آن شخصى كه اموال عموم را به خود اختصاص دهد و آن را براى خويش حلال شمارد. امام رضا(ع) هشدار داده‏اند كه كالاها و مواد حرام(نه تنها) مورد نياز مردمان نيست بلكه تباه كننده و ويران‏گر و نابود كننده (هستى فرد و جامعه) است. دليل اين امر روشن است زيرا تكاثرطلبى و جمع اموال عمومى آن هم از طريق خلاف و نامشروع مايه فساد، طغيان و ظلم مى‏گردد و جامعه اسلامى را به مرز سقوط نزديك مى‏كند زيرا اموال و امكاناتى كه موجب صلاح و بقاء و رفاه مردم است در انحصار افراد خاصى قرار مى‏گيرد و از دسترس نيازمندان و مصالح كلى جامعه دور نگاه داشته مى‏شود كه اين وضع نتيجه‏اى جز نابودى و عقب افتادگى ندارد.

نويسنده: غلامرضا گلى زواره
موسسه غيرانتفاعي الكترونيكي نور طوبي
 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

چطور از مردها تعریف کنیم؟
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
كاغذ سفيد را هر چقدر هم تميز و زيبا باشد كسی قاب نمی‌گيرد، برای ماندگاری در ذهن‌ها بايد حرفی برای گفتن داشت