نقد برنامه «عصر جدید»، از استعداد یابی تا قربانیان داوری!
میگنا: شعارشان این است، «عصر جدید عصری برای تو»، حالا چه ارتباطی به استعدادیابی دارد باز هم نمیدانیم. قرار است این برنامه در 52 قسمت 70دقیقهای از شبکه سه سیما پخش شود.
در ابتدا اگر بخواهیم از کیفیت ساخت برنامه و استودیو و اجرا بگوییم، باید اعتراف کنیم که در بالاترین حد استانداردهای داخلی است. معلوم است برای تبدیل یک استادیوم ورزشی به فضایی برای ساختن این شو تلویزیونی کم گذاشته نشده، هم از نظر سلیقه و ذوق و هم هزینه. ساخت و اجرا هم بسیار تمیز و حرفهای به نظر میرسد و احتمالا ادامه یافتن این شو و بالا گرفتن رقابتها، هم تماشاگر خواهد آورد و هم حاشیههای مثبتی در جامعه ایجاد خواهد کرد. کاری که وظیفه رسانه است.
نقش احسان علیخانی در این میان هم کاملا پررنگ است. معلوم است که او بهعنوان یک برنامهساز کمالگرا با تمام وجود آمده تا برگ برنده دیگری زمین بزند. اما پس از تماشای برنامه میتوان به نکاتی هم اشاره کرد که کمی توی چشم میزد. نکاتی که یا به دلیل محدودیتهای شبکه و مدیریتی بوده یا بیتجربگی و محدودیتهای ساخت و چه بسا بیسلیقگی. اما هرچه هست، کمکی به بهتر شدن برنامه نکرده. نکاتی که اجرای حرفهای و اسم علیخانی به تنهایی نمیتواند جبرانشان کند. نکاتی که شاید در ادامه برنامه بشود فکری برایشان کرد.
در ابتدا اگر بخواهیم از کیفیت ساخت برنامه و استودیو و اجرا بگوییم، باید اعتراف کنیم که در بالاترین حد استانداردهای داخلی است. معلوم است برای تبدیل یک استادیوم ورزشی به فضایی برای ساختن این شو تلویزیونی کم گذاشته نشده، هم از نظر سلیقه و ذوق و هم هزینه. ساخت و اجرا هم بسیار تمیز و حرفهای به نظر میرسد و احتمالا ادامه یافتن این شو و بالا گرفتن رقابتها، هم تماشاگر خواهد آورد و هم حاشیههای مثبتی در جامعه ایجاد خواهد کرد. کاری که وظیفه رسانه است.
نقش احسان علیخانی در این میان هم کاملا پررنگ است. معلوم است که او بهعنوان یک برنامهساز کمالگرا با تمام وجود آمده تا برگ برنده دیگری زمین بزند. اما پس از تماشای برنامه میتوان به نکاتی هم اشاره کرد که کمی توی چشم میزد. نکاتی که یا به دلیل محدودیتهای شبکه و مدیریتی بوده یا بیتجربگی و محدودیتهای ساخت و چه بسا بیسلیقگی. اما هرچه هست، کمکی به بهتر شدن برنامه نکرده. نکاتی که اجرای حرفهای و اسم علیخانی به تنهایی نمیتواند جبرانشان کند. نکاتی که شاید در ادامه برنامه بشود فکری برایشان کرد.
برای اینکه بدانیم در «عصر جدید» احسان علیخانی چه خبر است تنها توانستیم از سایت این برنامه و اطلاعاتی که برخی دوستان داشتند استفاده کنیم. خودشان در تعریف برنامهشان میگویند: «برنامه عصر جدید، اولین و بزرگترین برنامه استعدادیابی تلویزیونی در ایران است که با حضور استعدادهای ویژه در زمینههای سرگرمی، هنری و مهارتهای ورزشی بهزودی به روی آنتن شبکه سه خواهد رفت. اگر دوست دارید در این برنامه شرکت کنید و استعداد خود را به نمایش بگذارید، باید بدانید که تنها راه پذیرش اولیه، ارسال ویدئو با استانداردهای تعریف شده است.»
در ماههای گذشته که اپلیکیشن ثبتنام برنامه «عصر جدید» معرفی شده است، بیش از سه هزار پانصد نفر ویدئوهایشان را برای شرکت در برنامه فرستاده اند. از میان این ویدئوهای زیاد که هیات داورانی اقلا ۲۰نفره آنها را به طور مجزا و مستقل میبینند و نظراتشان را به اشتراک میگذارند، در مرحله اولیه ۵۰ نفر فعلا انتخاب شدند و چند قسمتی را گروه با این افراد ضبط کرده است. البته عوامل «عصر جدید» بر این باور هستند با پخش برنامه مردم متوجه میشوند با چه استعدادهایی میتوانند در این برنامه شرکت کنند و موج استقبال از برنامه به راه خواهد افتاد.
مجری «ماه عسل» در برنامه جدیدش قرار است فرمولی جدید را در ایران تجربه کند که پیش از این در جاهای مختلفی از دنیا تجربه شده است و نمونه جهانی و همه کس شناسش می شود: «America's Got Talent».
گذر از ماه عسل به «عصر جدید» برایش یعنی گذر از اشک به لبخند و حتی استرس!
احسان علیخانی عصرجدید را برای رفقایش اینگونه تعریف کرده: «توانایی گرفتن صحنه و جا کردن هر کسی که فکر میکند استعداد نابی دارد در دل دوربین و جلوی مردم، درفاصله نهایتا ۵ دقیقه.»
وی گفت: «اسمش را گذاشتم عصر جدید چون واقعا یک عصر جدید در دوران کاری ام است. از همه تجربههای قبلی چون ماه عسل، سه ستاره و حتی فیلمسازی دشوارتر و پیچیده تر است.»
او که تا پیش از این عادت داشتیم سر افطارها و حتی لحظه سال تحویل با سوژه های اجتماعی اش یکباره منقلبمان کند و تحت تاثیرمان قرار دهد، این بار میخواهد پا به پای امین حیایی، آریا عظیمی نژاد، رویا نونهالی و بشیر حسینی حال خوب برای بینندگان تلویزیون بسازد. آیا می تواند؟!
استودیو «عصر جدید» در یکی از سالنهای مجموعه ورزشی آرارات ساخته شده است. جایگاهی ویژه برای تماشاگران برنامه، میزی برای مجری و یک میز مجزا برای داورهای برنامه. صحنهای آماده برای هنرنمایی استعدادها.
به نظر خوراک جدید شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام پیدا شده است تا دوباره یک عده از کاربران که دارای صفحات پر بازدیدی هم هستند از این فرصت استفاده کنند و هر روز بخشی از برنامه عصر جدید رو در پیجشون قرار بدهند و بگن این اینکار رو کرد، داور این کار رو کرد، احسان علیخانی چرا اینجوری کرد، و دیگر کاربران همیشه در صحنه هم شروع به کامنت گذاری کنند و حسابی از خجالت یکدیگر در بیایند.
استعداد شما در چیست؟!
حالا این استعداد و مهارتی که لازم است از شرکتکننده بروز داده شود تا داوران محترم آن را ببینند و امتیاز بدهند باید در چه شاخههایی باشد؟ در همه مواردی که فکرش را میکنید میتوانید در این مسابقه استعدادیابی شوید؛ مهارتهای ذهنی، پارکور، خوانندگی، تقلید صدا، اجرا، پانتومیم، عروسکگردانی، استعداد ویژه در نقاشی، مهارتهای جسمانی، نوازندگی با سازهای ابداعی، نمایش تیراندازی، دوبله، آکروبات، ایروبیک، سایهبازی، حرکات نمایشی رزمی، نمایش با لوازم ورزشی، بازیگری، استندآپ کمدی، حرکات نمایشی با توپ، شعبدهبازی و تردستی، دابسمش، بیتباکس و...
از نظر فنی و پخش تلویزیونی نیز، تصویر برداری اگر بخواهد به همین صورت باشد لطمه بزرگی به این برنامه خواهد زد، این برنامه بخودی خود دارای محدودیت های بسیاری است و اگر بخواهد در تصویر برداری هم محدودیت داشته باشد از کیفیت برنامه می کاهد.
نکته دوم هم مربوط به زمان اجرای شرکت کننده ها بود که دوربین در حین اجرا به سمت و سوی دیگر می رفت و تمرکزی بر روی شخص اجرا کننده نداشت. و گاهی دوربین صحنه اصلی را از دست می داد
با آغاز پخش برنامه عصر جدید در فضای نخبگان گفتگویی پیرامون «عصر جدید» و زمینههای بروز و ظهور چنین برنامههایی شکل گرفت که همچنان ادامه دارد.
در اینجا یادداشتهایی از اهالی فرهنگ و ارتباطات پیرامون این برنامه منتشر میکند که از نظر خواهید گذراند و امیدوار است گفتگوهایی از این دست، کماکان ادامه یابد.
-
نقدی بر برنامه تلویزیونی عصرجدید
وقتی مردم برای برنامه اینکه به شعورشان توهین میکند، کف میزنند!
محمدرضا سقاییان در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز در نقد برنامه تلویزیونی «عصرجدید» با عنوان «وقتی مردم برای برنامه اینکه به شعورشان توهین میکند، کف میزنند»، نوشت:
برنامه کپیبرداری شده از گات تلت و ایکس فکتور بنام «عصرجدید» با اجرای احسان علیخانی شبهای شنبه و یکشنبه و الان در ایام عید هر شب از شبکه سه سیما پخش میشود. آنچه باعث میشود دست به نقد زده و معایب آن را صریحاً بیان کنم نه هنر نماییهای هنرمندان و مدعوین محترم برنامه است که با هزاران امید و انگیزه به منظور طرح نوآوریها و نبوغ خود به این برنامه آمدهاند و تمام تلاش خود را مصروف میدارند تا زحماتی را که طی سالهای مختلف برای صاحب اثر و رکورد شدن متحمل شدهاند را به میلیونها نفر بیننده منتقل کنند و شهرتی برای خود کسب کنند بلکه از ترکیب غیرکارشناسی و غیر تخصصی داوران این برنامه است.
بد نیست در ابتدای امر به سوابق و تحصیلات این داوران نگاهی بیاندازیم که عبارتند از:
* مجری عصر جدید احسان علیخانی متولد ۱۵ آبان ۱۳۶۱ در تهران، مجری است. فارغ التحصیل لیسانس رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران است، با دستیاری کارگردان شروع کرد و حالا یکی از مجریان صاحب سبک و مشهور است.
* رؤیا نونهالی متولد ۲۴ بهمن ۱۳۴۱ در تهران، بازیگر و فارغ التحصیل لیسانس رشته نقاشی از دانشگاه تهران است.
* امین حیایی متولد ۱۹ خرداد ۱۳۴۹ در تهران، بازیگر است. دانشجوی انصرافی رشته کامپیوتر، دیپلمه ریاضی و فیزیک است. تابحال دو بار ازدواج کرده و یک پسر دارد، او در کنار بازیگری خواننده و کافه دار نیز هست.
* آریا عظیمی نژاد متولد ۵ اردیبهشت ۱۳۵۲ در تهران، آهنگساز و نوازنده است. فارغ التحصیل لیسانس رشته موسیقی از دانشگاه آزاد تهران مرکزی است. موسیقی او را در دهها فیلم و سریال بارها شنیدهایم، از سریال پایتخت تا دودکش و رستگاران تا فیلمی چون پارک وی و …
* بشیر حسینی متولد ۱۵ آذر ۱۳۶۰ در تهران، ارتباط شناس است. فارغ التحصیل فوق لیسانس رشته حقوق از دانشگاه امام صادق (ع) و دکترای فرهنگ و ارتباط است. تا سطح ۲ حوزه نیز درس خوانده و حالا در تلویزیون حضور دارد.
همانطور که ملاحظه میفرمایید ترکیب داوران نشان از یک تیم غیرحرفهای و غیرتخصصی است که مایل هستند خودشان را در همه زمینهها صاحب نظر قلمداد کنند. ژستی که در زمان رأی دادن میگیرند و اظهارنظرهای عوامانه و ذوقی و سطحی که در قبال نمایشها و… میگیرند بخوبی مؤید این مهم است. اگرچه نظر دادن در زمینهای که حداقل معلومات و تجربه دارند قابل احترام هست. از آنجا که وظیفه این داوران قضاوت و صدور حکم است لذا اولین و ضروریترین نیاز این افراد به اشراف علمی و حداقل تجربی در خصوص هنرنماییها و نمایشهای مختلفی است که توسط هنرمندان و ورزشکاران و… در عرصههای مختلف به منصه عمل گذاشته میشود که متأسفانه این افراد در اکثر برنامههای اجرا شده هیچگونه تخصصی و علمی ندارند و آنچه بیان میکنند صرفاً برگرفته از احساسات و ذوق خوشآمد بودنشان هست ولاغیر و این بزرگترین توهین به شعور مخاطبین و صدها صاحب نظر در کشور است.
این داوران بدون داشتن کمترین تجربه و علمی نسبت به یک هنرنمایی چنان با قاطعیت و … اعلام رأی میکنند و بر امیدها و انگیزههای هنرمند و ورزشکار و… میکوبند که فقط شکست غرور و شخصیت آنان را هدف قرار میدهند و عملاً این افراد که بعضاً توسط سازمانها و نهادهای مرتبط صاحب رکورد و مقام شدهاند توسط کسانی رد میشوند که خودشان هیچ تجربه عملی در آن هنرنمایی نداشته و ندارند و قادر به انجام آن نیز نخواهند بود اما چون دلشان حاکم بر تصمیم گیری است آنچه دلشان بخواهد میپسندند و آنچه دلشان نخواهد نمیپسندند.
در کشوری که صاحب نظران عرصههای مختلف هنری ورزشی و… حضور دارند چه تعصب و قرارداد نهفتهای است که فقط چهار نفر با این کارنامه ضعیف انتخاب شوند و در خصوص هنرنماییها در تمامی عرصههای فیلم و دوبلر و ورزشی و آکروبات و موسیقی و…. نظر دهند و شخصیت افراد هنرمند را تحقیر کنند؟ لااقل فقط در زمینهای که معلومات دارند نظر دهند.
نقدی بر برنامه تلویزیونی عصرجدید ناراحت برای مردمی هستم که چقدر با ذوق و شعف این تحقیر کردنها را با کف زدنهای خود همراهی میکنند و بر داوران غیرکارشناس اعتراضی نمیکنند؟
چرا به رأیهای غیر کارشناسی و از سر دلی اینگونه مهر تأیید میزنند و مشوق داوران غیر تخصصی هستند؟
گویا این ملت عادت کردهاند که همیشه کار را در دستان آدمهای غیرمرتبط و غیرکارشناس ببینند و اینان صم و بکم تأیید کننده تصمیمات آنان باشند حتی اگر شده غرور و شخصیت فردی لگدکوب قضاوتهای ناعادلانهی آنان شود.
امید آنکه اگر مجریان برنامه چنانچه برای افکار عمومی و فهم و شعور ملت ارزشی قائل هستند با انتخاب داوران مجرب و صاحب نظر در هر سبک و نیز انتخاب تیمهای هنرنمایی متناسب با داوران، زمینهی ارتقای برنامه را فراهم سازند.
صنعت استعدادیابی و قربانیان آن
محمد علیبیگی دبیر گروه اندیشه
1. چهوقت نیاز به مسابقههای استعدادیابی پیدا میکنیم؟ وقتی قفس آهنین مدرنیته (بهتعبیر ماکس وبر) و فرآیندهای آموزشی و تحصیلی مدرن، جایی به امور خارج از «چارچوب متصلب مدرنیته» نمیدهند و فهم سامانبخشیدن به سایر شئون حیاتی انسان را ندارند. در این وضع است که به جایی خارج از سازوکارهای رسمی نیاز است تا امیدها ناامید نشود همچنانکه به بلیتهای بختآزمایی نیاز است تا کورسویی از امید در کار باشد. اما این امید تا چه حد جدی و حقیقی است امید و هیجان و استعدادی که در این برنامههاست، چه چیزی را تحکیم خواهد کرد؟
2. کدام استعدادها هستند که توان طرح خود را دارند؟ آیا استعدادهایی که وضع و افقی غیر از مدرنیته را دنبال میکنند و با چارچوبهای تنگ آموزشی مدرن کنار نمیآیند؟
نه. شرکتکنندگان باید بتوانند در وقتی محدود، عموم مخاطبان را سرگرم کنند و موجب کسالت(حتی چند دقیقه) نباشند. اما این مقدار از سرگرمیسازی کافی نیست و هر کسی از سرگرمیسازان، شایستگی برنده شدن ندارد و باید رقابتی در کار باشد تا این صنعت سرگرمی، از هر حرارت ممکنی استفاده کرده باشد.
ادعای «استعدادیابی» برای چنین صنعتی، زیاده «بزرگ و نامربوط» است. سرگرمیسازان، ابزار دست «صنعت سرگرمیسازی»ای هستند که بر زمینه فشارها و ناخواستنیهای مدرنیته (یا شبهمدرنیته)، بر درک عمومی و اجمالی از «قفس آهنین» استوار شده است. عموم هم خواهناخواه برای فرار از «فشار روزمرگی» در عالمی که ناگزیر «در حال توسعه» است، برای گریز از «کسالتها» و «ملالتها»ی ملازم با فرآیندهای توسعه، بهدنبال سرگرمی میروند؛ تا شاید چیزی ببینند که از «boring» و «boredom» دائمی، قدری خلاص شوند.
3. «ترحم به آن مستعدان» و «دلسوزی برای آنان» و «خارج از قانون و معیار داوری کردن»، از لوازم چنین برنامهای خواهد بود. چرا؟ چون عموم با اینها «سرگرم» میشوند و میتوانند به خارج از سازوکارهای رسمی مدرن، امیدوار باشند و اگر نه، چطور عیوب و فشارهای مدرنیته و مدرنیزاسیون را تحمل کنند؟ آیا بر مدرنیته و مدرنیزاسیون نخواهند شورید؟ آیا به ذبح استعدادهای ریز و درشت در «قفس آهنین» معترض نخواهند شد؟ آیا در آن صورت «وضع موجود» به خطر نخواهد افتاد؟
4. سلبریتیهایند که میتوانند داورانی شایسته برای «عامهپسندی» باشند. سلبریتیها عامهپسندند و عامهپسندی و مزاعم همگانی را خوب دریافتهاند. سلبریتیها نمادهای گریز از ملال مدرنیزاسیون و گریزاندن خلایق از تامل و تفکر در «چرایی این ملال» هستند. اشکال کردن به «متخصص نبودن» سلبریتیها، اشکال بجایی نیست. برای چنین صنعتی و برای چنان غرضی، باید داوران، «هرچه سلبریتیتر» و «با مزاعم همگانی آشناتر» و «در مزاعم همگانی مضمحلتر و محلولتر» باشند. منطق برنامههای الگو (نه برنامههای رونویسی شده) چنین اقتضا میکند.
5. آنچه ما را رهایی و نجات تواند بخشید، جایی در چنین برنامهای نخواهد داشت. در چند دقیقهای که هر شرکتکننده در این برنامه فرصت دارد تا خود را عرضه کند، هیچ مطلب مهم، اساسی و روشنگر، طرح تواند شد؟ آیا این برنامه ما را به سمت افقی دیگر و به سوی حل چیزی سوق خواهد داد یا «استعداد سرگرمکنندگی افراد» را بهکار خواهد گرفت تا ما راهرچه بیشتر نسبت به قفس آهنین و قربانیان آن، خودمان و دیگران، بیحس کند؟ از آن «صدها استعداد شرکتکننده» هیچکدام از آن «قفس مدرن و معقول و سفت و سخت»، نجات نخواهد یافت. نه بازندگان و نه حتی برندگان. در این میان آن استعداد حقیقی که میتواند کاری از پیش ببرد یا مشکلی را حل کند یا افقی رانشان دهد یا... نه در چنان سیستم مدرنیزه ای جایی خواهد داشت و نه در چنین «استعدادیابی»هایی.
نقادیِ نقدِ عصرِ جدید
داوود طالقانی دانشجوی فرهنگ و ارتباطات
نقد فرهنگی، ابزاری است انتقادی که مواد خود را از متن، محتوا و مضمون رسانه دریافت میکند. حتی برای نشاندادن پروژه سیاسی و غیراخلاقی این گروه، میتوان به نحوه تدوین برنامه عصر جدید نیز اشاره کرد. در مونتاژهای تصویری و تدوین برنامه، بهعمد، ایماژ خاصی از دکتر حسینی ارائه میشود تا او را در نگاه مخاطب تلویزیونی بهگونهای خاص بازنمایی کند.
نحوه پرداخت به استعداد، صنعت سرگرمی، چگونگی تقلید و کپیبرداری از نمونههای غربی، نتایج پیشبینی شده و پیشبینی نشده برای برندگان این مسابقه و... میتواند مثالهای مرسومی برای پرداخت به عصر جدید باشد. برای مثال میتوان به این تناقض اشاره کرد که در رسانه ملی که نشان دادن آلات موسیقی ممنوع است، یکی از شرکتکنندگان عصر جدید با دسته بیل، تار میزند! یا اینکه سازندگان و حامیان این برنامه در سازمان صدا و سیما -که خود منتقد هر نوع غربی و مصرفیشدن رسانه هستند- چه طور حاضر شدهاند به یکی از غربیترین و مصرفیترین برنامههای تلویزیونی یعنی «استعدادیابی» تن بدهند؛ نقد فرهنگی به این قسم مسائل میپردازد. اما نقد شخصیت، علاوهبر سویههای غیرعلمی و غیراخلاقیاش، تقلیل نقد نیز هست.
چه پرواضح است که هرطور نقدی بر برنامه عصر جدید، مقبول نیست و با توجه به نظریه مهم و مشهور «مالکیت رسانهها» باید صاحبان و اهداف رسانههایی را که به این برنامه میپردازند، شناخت و هدفشان را مورد مناقشه قرار داد. هرچند نهضت سواد رسانهای که دکتر حسینی نیز پیشقراول آن است، میتواند آنتیتز قدرتمندی در برابر جریانهایی باشد که فقط دغدغه ناحقیقت دارند. فقط با قرقشکنی و کوبیدن بر طبل رسوایی نقدهایی از جنس ایدئولوژیک است که میتوان میدان را برای ارائه نقدهای درست علمی -که متکی بر مفاهیم و نظریات دانش ارتباطات هستند- باز کرد.
از این حیث، عصر جدید نهتنها عصر جدید تلویزیون ایران است، بلکه میتواند محرک و کاتالیزور خوبی برای عصر جدید دانش ارتباطات در ایران نیز باشد تا دانشجویان و اساتید این رشته نیز دانش و بینش خود را در برابر نقد آن محک بزنند. با خوانش این نقدهای علمی است که سره از ناسره تشخیص داده شده و نقدهای مغرضانه، کینهجویانه و جنگطلبانه آشکار خواهد شد. اما دعوای ما بر سر شخص نیست. درکی که من از نقد فرهنگی دارم، به سوی شخص خاص یا یک دیدگاه شخصی نیست، چون نه اخلاقی است و نه علمی. باید توجه داشت که هر نقدی به هر برنامه تلویزیونی، الزاما ماهیتی نخبهگرایانه دارد، و این امر نه رفعشدنی است و نه رفعش به صلاح است.
تلویزیون، رسانه همگانی است ولی نقد، ابزار روشنفکری. از اینرو نه رسالت روشنفکری را باید به فراموشی سپرد و نه میتوان از عموم افراد توقع «نقادی فرهنگی» داشت. عصر جدید و برنامههای از ایندست -که در صدا و سیما رونق پیدا کردهاند- مصداق بینقص فرهنگ لیبرالی و مصرفی هستند. پرداختن به آن برنامهها از این وجههنظر، موجب آشکارتر شدن این فرهنگ و زوایای پنهان آن خواهد بود، از اینرو موافقان و مخالفان، هر دو گروه در یک جبهه قرار دارند و سرباز حقیقت محسوب میشوند.
«نمایش استعداد » یا «استعداد نمایشی»؟
محمدجواد بادینفکر دانشجوی فرهنگ و ارتباطات
در جهانی زیست میکنیم که تصاویر عناصر سازنده آن هستند. تصویر در لایههای عمیق زندگی بشری ریشه دوانیده است. انسانها با تصاویر فکر میکنند، با تصاویر ارتباط بر قرار میکنند، با تصاویر اعتراض میکنند، با تصاویر تبریک میگویند و بهعبارت کلیتر، با تصاویر زندگی میکنند. در این عصر هر چیز که به تصویر درآید، اصالت دارد. عنصر تصویر و ایماژ با مفهوم «نمایش» ارتباط تنگاتنگی دارد. «جامعه نمایش»(1) اصطلاحی بود که گی دُبور(2) آنرا وضع کرد و آن را «نتیجه و هدف شیوه تولید مسلط» تفسیر کرد. مفهوم نمایش، جامعهای رسانهای و مصرفی را توصیف میکند که پیرامون تولید و مصرف تصاویر، کالاها و رخدادهای نمایشی سازمان یافته است.
به بیان دیگر دُبور، نمایش را مجموعهای از انگارههای بصری و تصاویری میدانست که در جریانی فراگیر با هم ترکیب میشوند و از آمیزش آنها، جهانی ساختگی پدید میآید که به کلی از مناسبات اجتماعی زندگی واقعی جداست. نمایش، عنصر حیاتی عصر جدید است. به عقیده دُبور نمایش ایدئولوژی تمامعیار است چرا که ذات هر نوع نظم ایدئولوژیک را در حد کمال نشان میدهد و نمایان میسازد. نمایش، قالب شیءواره شدن انسانهاست که باعث یکپارچهسازی و استانداردسازی آنها میشود. نکته اساسی دیگری که دُبور به آن اشاره میکند این است که نمایش معلول «مناسبات مبادله در نظام سرمایهداری» است.
باید توجه داشت در این نگاه، نمایش مجموعهای از انگارهها و تصاویر نیست، بلکه مجموعهای از روابط اجتماعی است که انگارهها و تصاویر بهعنوان یک میانجی، وسیله تحقق آنها میان انسانها هستند. حال رسانهها در این اوضاع با خلق نمایش، باعث انزوا و از خودبیگانگی مصرفکنندگان رسانهای میشوند. رسانهها مخاطبان خود را تبدیل به مصرفکنندگان تصاویر میکنند؛ تصاویری که خصلت نمایشی نیز دارند. با این مقدمه به سراغ یکی از پرطرفدارترین برنامههای تلویزیونی و محبوب در سطح جهان میرویم که این روزها نمونههای آن را نیز میتوانیم در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران مشاهده کنیم.
مسابقات تلنتشو یا «نمایش استعداد» اولینبار در سال 2006 در شبکه انبیسی آمریکا متولد شد. مسابقاتی با میزان سرگرمی و جذابیت بسیار بالا که مخاطب را در برخورد اول میخکوب کرده و در پای تلویزیون مینشاند. منطق برنامههای عامهپسند تلنتشو، کاملا منطق نمایش است. منطق به تصویر کشیدن استعدادها و خلاقیتهای فردی که اولین و مهمترین ثمره آن، جذابیت و سرگرمی است. خصلتی که کارکرد اصلی رسانهها نیز بهشمار میآید.
با این حساب هرگاه شرکتکنندهای بتواند بیشتر دهان مخاطب و داوران را به نشانه حیرت باز نگه دارد و چشمهای گرد شده و از حدقه بیرونزده مخاطب را برای دقایقی جذب خود کند، میتواند به مرحله بعدی راه یابد و درواقع برنده فینال آن شب باشد. پس منطق ایدئولوژیک برنامه بسیار صریح و گویا، قابل فهم است و همچنین تناقضی در مرحله اجرا و بخشهای مختلف برنامه بهچشم نمیخورد. ایدئولوژیای که در آن «کشف استعداد» بهمعنای عمیق آن تنها یک بازنمایی به حساب میآید.
اما واقعا استعداد به چه معنا است؟ استعداد در یک معنای لغوی یعنی آماده شدن و مهیا شدن. اگر بخواهیم معنای اصطلاحی آن را بسط دهیم میتوانیم بگوییم استعداد خصلتها و قوههای خاص فرد است که توانایی شکوفا شدن دارد. این تواناییها در اکثر مواقع از چشم خود فرد مغفول مانده و پای یک فاعل شناسا به میان میآید تا در یک لحظه خاص که آن توانایی ویژه، خود را پدیدار میکند آن را بیابد و دریابد. بهعنوان مثال بسیار شنیدهایم که برخی از فوتبالیستهای مشهور در زمینهای خاکی استعدادیابی شدهاند آنجا که شاید هیچکس به آنها توجه نمیکرده و در یک لحظه خاص توسط یک عامل شناسا، ویژگیهای هویتیشان کشف شده است. البته ممکن است استعداد در یک محیط مصنوعی و بهنوعی آزمایشگاهی نیز شناسایی شود همانطور که بسیاری از افراد امروزه با مراجعه به روانشناسان از آنها میخواهند تا تواناییهای درونی آنها را کشف کنند.
اجازه دهید کمی با چاشنی تاریخ به مساله استعداد نظر بیندازیم. اساسا استعدادیابی محصول عصر رنساس و دوره مدرن در اروپاست، جایی که برای «فردیت افراد» اصالت قائل شدند و افراد توانستند از قید نیروهای سهمگین اجتماعی، رهایی یابند. همانطور که زیمل در مقاله «پول در فرهنگ مدرن» مینویسد: «مدرنیته از یکسو شخصیت را به حال خود واگذاشت و به آن آزادی حرکت ذهنی و جسمانی بیسابقهای داد و از سوی دیگر عینیتی بیمانند به محتوای عملی زندگی بخشید.» درنتیجه توجه به تخیل و تصور فردی از خود، ویژگیهای خاص و منحصر بهفرد هویت بشری نمایان شد و بشر سعی در شناخت هرچه بیشتر عنصر «من» و ویژگیهای آن کرد. البته ما درباره فرد اروپایی پس از قرون وسطی سخن میگوییم و این وضعیت ممکن است درباره نقاط دیگر جهان قابل مناقشه باشد.
درهرحال استعداد جایی توان ظهور و موضوعیت پیدا میکند که «آزادی فردی» و «هویت شخصی» افراد اساس و مبنا فرض شده باشد. این تواناییهای فردی که از آنها به استعداد یاد میکنیم میتوانند شامل هرچیزی باشند. از منظر دیگر استعداد هرآنچیزی است که قابلیت شکوفا شدن و پدیدار شدن داشته باشد تا موقعیت فرد را نزد خودش و جامعهای که در آن زندگی میکند، تغییر دهد. بعضا حتی این تواناییها میتوانند ناپسند و غیراخلاقی باشند که محل بحث ما نیستند. اما در قالب امروزی و رسانهایشده زندگی، مفهوم استعداد کانالیزه و استاندارد شده تعریف میشود.
استعداد در جامعه نمایشی و رسانهای، هرآنچیزی است که قابلیت تصویریشدن و به نمایش درآمدن را داشته باشد. این مفهوم درواقع ایدئولوژی قالب برنامههای استعدادیابی و رسانهای را برمیسازد. در این مقام نمایش استعداد علاوه بر «به تصویر کشیده شدن» استعدادها به «اجرای نمایشی» آنها نیز اشاره دارد.
ویژگیای که من از آن به «نمایشی شدن استعداد» یا «استعداد نمایشی» یاد میکنم. با یک جستوجوی ساده در اینترنت درمییابیم که برندگان نهایی در برنامههای استعدادیابی جهانی، یا شعبدهباز، یا خواننده، یا کمدین و یا بازیگران نمایشهای خطرناک و اعجابآور هستند.
به عبارتی هیچگاه یک نویسنده که دارای طبعی وقاد و استعداد بینظیر در عینیت بخشیدن به ایدهها و همنشین کردن استادانه کلمات است، نمیتواند برنده نهایی تلنتشو باشد مگر اینکه او نیز کار خود را در هیات «یک نمایش» نمایان سازد. چرا که اصولا این برنامههای تلویزیونی برخلاف وعده و شعار خود -یعنی کشف استعدادهای برتر- بهدنبال کشف «نمایشهای جذاب و عامهپسند برتر» هستند. این یعنی منطق «فرهنگ سرمایهداری» که به انسانها اجازه میدهد تا آزادی فردی و بروز استعدادهای منحصربه فرد خود را داشته باشند اما تنها آن استعدادها و شیوههایی که «مورد قبول فرهنگ مدرن» باشد. در نتیجه این فرایند، چه به روز شرکت کنندگان و تماشاگران آن برنامه خواهد آمد؟
در این مقام شرکتکنندگان که وارد ساختار پیچیده برنامههای تلنتشو شدهاند، تبدیل به کالاهای رسانهای میشوند که عملا در حال تحقق اهداف برنامهسازان هستند نه تحقق استعداد منحصر بهفرد خود. آنها در بهترین حالت تبدیل به سلبریتینما میشوند که طبق تعریف کریس رایک، به مشاهیری اطلاق میشود که ماهیت فشرده و کوتاهمدت دارند. که البته این نیز بهنوعی دنباله همان فرهنگ سرمایهداری مدرن است.
اما مخاطبان یا مصرفکنندگان بهنوعی «از خودبیگانگی» نائل میشوند. آنها با مصرف بعضا منفعلانه تصاویر و نمایشها، از تولید فعال زندگی خود بیگانه میشوند. در روزهای اخیر بازخوردهایی از مخاطبان برنامه تلویزیونی عصر جدید یا تلنتشو ایرانی دیده شد که در آن به «تقلیدی بودن برنامه» و یا «نحوه داوریها» در فضای مجازی انتقاداتی کرده بودند. شاید برخی این انتقادات را دالی بر فعالبودن و یا انتقادیبودن مخاطبان تفسیر کنند. اما باید گفت اگرچه مخاطبان منفعل محض نیستند و فعالانه با متن در حال دیالوگ هستند، اما نتیجه این کشمکشها نیز خود، ادامه فرایند سرگرمی است.
همانطور که دیوید باکینگهام درباره برنامههای عامهپسند و نقش خلاقیت بینندگان مطرح میکند، مخاطبان با برداشتهای طنزآلود و گاهی بدبینانه از متن رسانهای، با یک فاصله انتقادی آن را تماشا میکنند. به این عبارت باید این را نیز اضافه کرد که این فاصله انتقادی و برخوردهای حاشیهای با متن، برای بیشتر لذت بردن از سوی مخاطبان اعمال میشود. مصرفکنندگان برنامههای سرگرمکننده رسانهای از مصرف «صرف متن» لذت نمیبرند؛ آنها برای لذت بیشتر، نیاز به تولید متنهای مکمل دارند. آنها حواشی و نقدهای برنامهها را نیز دنبال میکنند تا به حظ کافی برسند.
برای مخاطب تلویزیونی شاید نفس پدیده استعداد و استعدادیابی مهم باشد اما مهمتر از آن پرکردن لحظات زندگی روزمره با نمایشهاست. مصرفکننده امروزی نیاز به «شبهنیاز» دارد. شبهنیازی که رسانه برایش برمیسازد. پس فرقی نمیکند که نمایش در چه سطحی رسانهای میشود، استعدادیابی، استندآپ کمدی یا دورهمی و...؛ بههرحال مهم لذت نمایش است.
پینوشتها:
1. The society of the spectacle
2. G. Debord
3. Celetoidis
منابع:
1. اسمیت، فیلیپ و الگزندر رایلی(1394)، نظریه فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.
2. کشمور، الیس(1396)، فرهنگ شهرت، ترجمه احسان شاهقاسمی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
3. مهدیزاده، سیدمحمد(1389)، نظریههای رسانه، اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی، تهران: انتشارات همشهری.
آیا عصر جدید، عصر تخصص است؟
محسن ذوالفقاری دانشجوی فرهنگ و ارتباطات
در «عصر جدید»، شاهد استعدادهای مختلف و با تخصصهای متفاوتیم که روی صحنه میآیند و حرفه خود را به نمایش میگذارند، ولی چه کسانی آنها را داوری میکنند؟ بهتر بگویم چه کسانی حق دارند آنها را داوری کنند؟ اینکه آریا عظیمینژاد در مورد خوانندگی فرهان منصوری و پارسا خائف و نوازندگی احسان فولادی نظر بدهد قابل قبول است، ولی نظر او در مورد استعداد دوبله شیوا رضویپور قابل پذیرش نیست.
اینکه رویا نونهالی در مورد استعداد بازیگری ناهید عساکره نظر میدهد قبول میکنیم، ولی نظر او در مورد مابقی افراد پذیرفتنی نیست. همچنین اینکه امین حیایی در مورد استندآپ کمدی سیدسالار میرکریمی حرفی بزند بااغماض میپذیریم، ولی در مورد استعدادهای نمایشی (شعبدهبازی) چطور اظهارنظر میکند؟
اینکه سید بشیر حسینی در مورد چگونگی طرز اجرا، شخصیتشناسی، شیوههای ارتباط با مخاطب و اقناع آنها تحلیلی کند؛ مورد پسند است، ولی در دیگر موارد، آیا قابل قبول است؟
اینکه در بین چهار داور گرامی حداقل یک ورزشکار حرفهای وجود ندارد تا بتواند در مورد استعدادهای ورزشی اظهارنظری داشته باشد، آن هم در حالی که بیشتر شرکتکنندگان در رشتههای ورزشی استعداد و مهارت دارند، قابل اغماض نیست.
مستندات نمایان این مساله در برنامهای تدوینشده، به وفور دیده شده است:
1. نظر دادن دکتر سید بشیر حسینی در مورد موسیقی ایرانی و رد آن توسط آریا عظیمینژاد.
2. نظر احسان علیخانی در مورد مجریگری رامین عسگریراد.
3. روبیک سه رنگِ آبی امین حیایی (معتقدم در بازی روبیک هم باید متخصصش نظر بدهد).
4. نظر منفی رویا نونهالی در مورد ایست قلبی کامیار یاراحمدی به این دلیل که نظر ایشان را جلب نکرده است.
5. تغییر نظر دادن سیدبشیر حسینی در مورد گروه آکروبات کمدی، تحت تاثیر جو حاکم بر سالن و صحبتهای احسان علیخانی.
6. نظرات احساسی داوران در مورد طنابزنی هوتن شکاری یا حرکات آکروبات نوجوان سیستانی ساسان پرکان.
علاوهبر اینها در هر برنامه بین استعدادهای شرکتکنندگان هیچسنخیتی وجود ندارد. خواننده و نوازنده و ورزشکار و بازیگر و... با هم رقابت میکنند در حالی که اگر استعدادهای خاص هر حوزه رقیب یکدیگر باشند؛ هم امکان حضور داورهای متخصص آن حوزه فراهم میشود و هم بین شرکتکنندگان، رقابتی عادلانهتر صورت میگیرد. البته که به اذعان بعضی ممکن است این حالت از جذابیت برنامه کاسته شود ولی از طرفی دیگر فرصت شکوفایی استعدادها بهتر فراهم میشود و گامی مهم برای فرهنگسازی جامعه به سمت تخصصی شدن امور هم خواهد بود.
«عصر جدید» در کمبود برنامههای سرگرمیِ هدفمند است که پذیرفتنی است. باشد که با پیشنهادهای دغدغهمندان فرهنگ عمومی و خلاقیتهای شکلی و محتوایی، بهتر و بهتر شود.
برنامه «عصر جدید»؛ جذاب و شگفتانگیز یا تحقیرکننده؟
آرمان ریاحی- خوابگرد
بیزززز! یک صدای آشنا برای بینندههای یک مسابقه بسیار بسیار مشهورِ تلویزیونی با مخاطبانِ انبوهِ جهانی. آیا اینجا شاهد شگفتزدگی «سایمون کاول» یا جیغهای هیجانزدهی «تیرا بنکس» خواهیم بود؟ نه! در اینجا، یعنی در برنامهی عصر جدید شبکه سوم سیما، امین حیایی لبخندهای یکوریِ همیشگیاش را تحویلمان میدهد و رؤیا نونهالی در کسوتِ یک بانوی سیاهپوش با تکنیکهای ناب بازیگریاش به شرکتکننده، ابراز ترّحم مىکند یا خشنودیاش را نشان میدهد؛ و یک تازهوارد در برنامهی عصر جدید که ظاهراً “رسانهشناس” معرّفی شده، ولی ابداً نمیتوان او را در یک برنامه تلویزیونی که ادّعای استعدادیابی در قالب سرگرمی دارد، پذیرفت. نه صدا و چهرهی جذّابی دارد و نه رفتار قابلقبولی تا از این برنامه به آن برنامه برود و با اعتمادبهنفس، ژست یک کارشناس خبره به خود بگیرد.
از این پس از این فقره برنامهها در شبکههای سیما زیاد خواهیم دید: «من»های معطّلماندهای که صف کشیدهاند تا لباس تخصّص رسانهای بر تن نکرده، تکثیر شوند. ژنومهای جهشیافتهای که بر سلولهای فرتوت شبکهها خوش مینشینند، ولی از فرمول نانوشتهی «آن» یا «حُسن حضور» بیبهرهاند.
در یک رئالیتیشو (Reality Show) شخصیتی مانند سایمون حضوری مثبت، جذّاب و پرجذبه دارد که رکگوییهایش ملاحظههای اخلاقی ما را جابهجا میکند. او در عین حال شرکتکنندهاش را تحقیر نمیکند و با تیزهوشی در مرزهای حاضرجوابی و احترام و بذلهافشانی بندبازی میکند.
رسانه تلویزیون را دستکم نگیریم. اینجا با مخاطبِ انبوه سروکار داریم. امروز فردی را که وقت فراغت خود را در انتهای یک روز پرمشغله پای جعبه هنوز جادو مینشیند، بهراحتی نمیتوان اقناع کرد، چه برسد به سرگرمکردنش. او از سر ناچاری پای یک برنامه نمینشیند. انتخابهای او، گزینشهایی کموبیش دموکراتیکاند، چه آنکه میتواند بر مبنای تمایلات خود دست به انتخابهایی بزند که لزوماً با آنچه صاحبان رسانه میسازند و پخش میکنند یکسان نیست.
به همین دلیل، وقتی مارشال مکلوهان، متفکّر مشهور علم ارتباطات و نظریهپرداز تئوریهای رسانه، مفهوم «رسانهی سرد» را برای تلویزیون به کار برد و آن را «غول خجالتی» نامید، مخاطب عام را هدف آن میدانست و بر چنین مبنایی آن را نشانهگذاری میکرد. هرچند گزاره «رسانه پیام است» ممکن است ما را با طیف وسیعی از مفاهیمی درگیر کند که در تزاحم بین «انتخاب کردن» یا «انتخاب شدن» دچار سردرگمی کند. ولی یک چیز واضح است: تلویزیون یک رسانهی «آسانیاب» است که انتخابگرانش بر اساس تمایلات طبقاتی، سیاسی، صنفی، قومی و عقیدتی آن را انتخاب میکنند و در دایره زبان و رمزگانش قرار میگیرند و واکنش نشان میدهند.
اوّلین دستورِ زبانِ رسانه «سرگرمی»ای است که بهگونهای هرچه آزادتر عَرضه شود و هرچه بیشتر از دایرههای تنگ ایدئولوژیک و مناسبتهای بین گروههای اعتقادی فاصله بگیرد. رسانهای که سرگرمی را بهپای ملاحظههای «مخاطب خاص» ذبح کند، بخش وسیعی از «خطابپذیر» هایش را از دست میدهد و به رسانهی «مخاطبگریز» تبدیل میشود.
بهعکسِ آنچه نخبهگرایان مدّعیاش هستند، دموکراتیک شدن فرهنگ و هنر از مواهب صنعت سرگرمی است. ژورنالیسم تلویزیونی در آمریکا بر انگیزههایی تجاری استوار است که در آن، فهمِ فرهنگی در جنبههای سرگرمکنندگی چنان ادغام میشود که بیننده به جنبههای «انگیزشی» روانِ خود پی میبَرَد؛ امیدبخشی و باور به ذات تواناییهای ارادهی انسان آزاد.
همین «گات تالنتِ» آمریکایی را دوباره ببینید: اوّل به باشکوهترین و آزادترین شکلی که میشود انجام داد، سرگرم میکند و بعد پیام میدهد. تفریحی که از «شگفتیسازی» بهوجود میآید. همان شگفتزدگیای که قدرتِ رسانه را به رخِ برنامههای حقارتزدهای، چون برنامه عصر جدید با اجرا و تهیّهکنندگی احسان علیخانی میکشد.
همان پیامی که در چارچوب اخلاقیّات خانوادههای متوسّط آمریکایی، سبکی از زندگی آسانمدار را در سطح جهان رواج میدهد که تقلید و تقابل با آن جز به همین نتیجهی مضحکی که در برنامه عصر جدید شاهدش بودیم نمیانجامد.
برنامهسازان وطنی اگر آزادی داشتند، خلّاقتر از این عمل میکردند که فرمهای هنری را بدون پرداختن حق اجرا کپی کنند و بدون رنگ و لعاب و در بیشکوهترین شکل ممکن بهمثابهی یک پیشنهاد یکسویه به مردم بدهند.
کشورمان پر از استعداد است. استعدادهایی خسته و تلفشده که محکوماند به دیده نشدن. ولی تماشای دختربچهای که زیر سن تکلیف شرعی مجبور به رعایت پوشش شرعی در برنامهی عصر جدید است یا جوانیکه زیر تبلیغ اَپ روبیکا در برنامهی عصر جدید تابلویی از مکعب روبیک میسازد، بیش از آنکه زیبا یا شگفتانگیز باشد، غمافزا و تحقیرکننده به نظر میرسد.
برنامهسازان وطنی در اینجا در همهچیز آنقدر رو بازی میکنند که نمیشود شوق سوداگرانه آنان را ندیده گرفت که بهکل با آنچه ترویج میشود در تعارض است؛ تعارض با محتوای فرهنگی نصیحتگر و تحکّممدار که از بطن خانوادههای سنّتی مرفّه برمیآید.
بیززززز! حالا این صدای دلهرهآور که باعث تفریح مخاطب خسته از یک روز مشغلهآمیز است، اینجا زیر آوارِ ملاحظههای اخلاقمدار، تبدیل میشود به کابوس داورانی که از به صدا درآوردنش در برنامه عصر جدید وحشت دارند؛ و اینکه شاید بهزودی شاهد رونمایی از «ایکس فکتورِ» ایرانی و «آمریکن نینجاواریورِ» ایرانی و «آمریکن آیدلِ» ایرانی باشیم. ولی باید یادمان نرود که معادله «رسانه پیام است» را اگر وارونه کنیم، نتیجهای بهتر از برنامه عصر جدید به دست نخواهیم آورد.
مجری «ماه عسل» در برنامه جدیدش قرار است فرمولی جدید را در ایران تجربه کند که پیش از این در جاهای مختلفی از دنیا تجربه شده است و نمونه جهانی و همه کس شناسش می شود: «America's Got Talent».
گذر از ماه عسل به «عصر جدید» برایش یعنی گذر از اشک به لبخند و حتی استرس!
احسان علیخانی عصرجدید را برای رفقایش اینگونه تعریف کرده: «توانایی گرفتن صحنه و جا کردن هر کسی که فکر میکند استعداد نابی دارد در دل دوربین و جلوی مردم، درفاصله نهایتا ۵ دقیقه.»
وی گفت: «اسمش را گذاشتم عصر جدید چون واقعا یک عصر جدید در دوران کاری ام است. از همه تجربههای قبلی چون ماه عسل، سه ستاره و حتی فیلمسازی دشوارتر و پیچیده تر است.»
او که تا پیش از این عادت داشتیم سر افطارها و حتی لحظه سال تحویل با سوژه های اجتماعی اش یکباره منقلبمان کند و تحت تاثیرمان قرار دهد، این بار میخواهد پا به پای امین حیایی، آریا عظیمی نژاد، رویا نونهالی و بشیر حسینی حال خوب برای بینندگان تلویزیون بسازد. آیا می تواند؟!
استودیو «عصر جدید» در یکی از سالنهای مجموعه ورزشی آرارات ساخته شده است. جایگاهی ویژه برای تماشاگران برنامه، میزی برای مجری و یک میز مجزا برای داورهای برنامه. صحنهای آماده برای هنرنمایی استعدادها.
به نظر خوراک جدید شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام پیدا شده است تا دوباره یک عده از کاربران که دارای صفحات پر بازدیدی هم هستند از این فرصت استفاده کنند و هر روز بخشی از برنامه عصر جدید رو در پیجشون قرار بدهند و بگن این اینکار رو کرد، داور این کار رو کرد، احسان علیخانی چرا اینجوری کرد، و دیگر کاربران همیشه در صحنه هم شروع به کامنت گذاری کنند و حسابی از خجالت یکدیگر در بیایند.
استعداد شما در چیست؟!
حالا این استعداد و مهارتی که لازم است از شرکتکننده بروز داده شود تا داوران محترم آن را ببینند و امتیاز بدهند باید در چه شاخههایی باشد؟ در همه مواردی که فکرش را میکنید میتوانید در این مسابقه استعدادیابی شوید؛ مهارتهای ذهنی، پارکور، خوانندگی، تقلید صدا، اجرا، پانتومیم، عروسکگردانی، استعداد ویژه در نقاشی، مهارتهای جسمانی، نوازندگی با سازهای ابداعی، نمایش تیراندازی، دوبله، آکروبات، ایروبیک، سایهبازی، حرکات نمایشی رزمی، نمایش با لوازم ورزشی، بازیگری، استندآپ کمدی، حرکات نمایشی با توپ، شعبدهبازی و تردستی، دابسمش، بیتباکس و...
از نظر فنی و پخش تلویزیونی نیز، تصویر برداری اگر بخواهد به همین صورت باشد لطمه بزرگی به این برنامه خواهد زد، این برنامه بخودی خود دارای محدودیت های بسیاری است و اگر بخواهد در تصویر برداری هم محدودیت داشته باشد از کیفیت برنامه می کاهد.
نکته دوم هم مربوط به زمان اجرای شرکت کننده ها بود که دوربین در حین اجرا به سمت و سوی دیگر می رفت و تمرکزی بر روی شخص اجرا کننده نداشت. و گاهی دوربین صحنه اصلی را از دست می داد
در اینجا یادداشتهایی از اهالی فرهنگ و ارتباطات پیرامون این برنامه منتشر میکند که از نظر خواهید گذراند و امیدوار است گفتگوهایی از این دست، کماکان ادامه یابد.
-
نقدی بر برنامه تلویزیونی عصرجدید
وقتی مردم برای برنامه اینکه به شعورشان توهین میکند، کف میزنند!
محمدرضا سقاییان در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز در نقد برنامه تلویزیونی «عصرجدید» با عنوان «وقتی مردم برای برنامه اینکه به شعورشان توهین میکند، کف میزنند»، نوشت:
برنامه کپیبرداری شده از گات تلت و ایکس فکتور بنام «عصرجدید» با اجرای احسان علیخانی شبهای شنبه و یکشنبه و الان در ایام عید هر شب از شبکه سه سیما پخش میشود. آنچه باعث میشود دست به نقد زده و معایب آن را صریحاً بیان کنم نه هنر نماییهای هنرمندان و مدعوین محترم برنامه است که با هزاران امید و انگیزه به منظور طرح نوآوریها و نبوغ خود به این برنامه آمدهاند و تمام تلاش خود را مصروف میدارند تا زحماتی را که طی سالهای مختلف برای صاحب اثر و رکورد شدن متحمل شدهاند را به میلیونها نفر بیننده منتقل کنند و شهرتی برای خود کسب کنند بلکه از ترکیب غیرکارشناسی و غیر تخصصی داوران این برنامه است.
بد نیست در ابتدای امر به سوابق و تحصیلات این داوران نگاهی بیاندازیم که عبارتند از:
* مجری عصر جدید احسان علیخانی متولد ۱۵ آبان ۱۳۶۱ در تهران، مجری است. فارغ التحصیل لیسانس رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران است، با دستیاری کارگردان شروع کرد و حالا یکی از مجریان صاحب سبک و مشهور است.
* رؤیا نونهالی متولد ۲۴ بهمن ۱۳۴۱ در تهران، بازیگر و فارغ التحصیل لیسانس رشته نقاشی از دانشگاه تهران است.
* امین حیایی متولد ۱۹ خرداد ۱۳۴۹ در تهران، بازیگر است. دانشجوی انصرافی رشته کامپیوتر، دیپلمه ریاضی و فیزیک است. تابحال دو بار ازدواج کرده و یک پسر دارد، او در کنار بازیگری خواننده و کافه دار نیز هست.
* آریا عظیمی نژاد متولد ۵ اردیبهشت ۱۳۵۲ در تهران، آهنگساز و نوازنده است. فارغ التحصیل لیسانس رشته موسیقی از دانشگاه آزاد تهران مرکزی است. موسیقی او را در دهها فیلم و سریال بارها شنیدهایم، از سریال پایتخت تا دودکش و رستگاران تا فیلمی چون پارک وی و …
* بشیر حسینی متولد ۱۵ آذر ۱۳۶۰ در تهران، ارتباط شناس است. فارغ التحصیل فوق لیسانس رشته حقوق از دانشگاه امام صادق (ع) و دکترای فرهنگ و ارتباط است. تا سطح ۲ حوزه نیز درس خوانده و حالا در تلویزیون حضور دارد.
همانطور که ملاحظه میفرمایید ترکیب داوران نشان از یک تیم غیرحرفهای و غیرتخصصی است که مایل هستند خودشان را در همه زمینهها صاحب نظر قلمداد کنند. ژستی که در زمان رأی دادن میگیرند و اظهارنظرهای عوامانه و ذوقی و سطحی که در قبال نمایشها و… میگیرند بخوبی مؤید این مهم است. اگرچه نظر دادن در زمینهای که حداقل معلومات و تجربه دارند قابل احترام هست. از آنجا که وظیفه این داوران قضاوت و صدور حکم است لذا اولین و ضروریترین نیاز این افراد به اشراف علمی و حداقل تجربی در خصوص هنرنماییها و نمایشهای مختلفی است که توسط هنرمندان و ورزشکاران و… در عرصههای مختلف به منصه عمل گذاشته میشود که متأسفانه این افراد در اکثر برنامههای اجرا شده هیچگونه تخصصی و علمی ندارند و آنچه بیان میکنند صرفاً برگرفته از احساسات و ذوق خوشآمد بودنشان هست ولاغیر و این بزرگترین توهین به شعور مخاطبین و صدها صاحب نظر در کشور است.
این داوران بدون داشتن کمترین تجربه و علمی نسبت به یک هنرنمایی چنان با قاطعیت و … اعلام رأی میکنند و بر امیدها و انگیزههای هنرمند و ورزشکار و… میکوبند که فقط شکست غرور و شخصیت آنان را هدف قرار میدهند و عملاً این افراد که بعضاً توسط سازمانها و نهادهای مرتبط صاحب رکورد و مقام شدهاند توسط کسانی رد میشوند که خودشان هیچ تجربه عملی در آن هنرنمایی نداشته و ندارند و قادر به انجام آن نیز نخواهند بود اما چون دلشان حاکم بر تصمیم گیری است آنچه دلشان بخواهد میپسندند و آنچه دلشان نخواهد نمیپسندند.
در کشوری که صاحب نظران عرصههای مختلف هنری ورزشی و… حضور دارند چه تعصب و قرارداد نهفتهای است که فقط چهار نفر با این کارنامه ضعیف انتخاب شوند و در خصوص هنرنماییها در تمامی عرصههای فیلم و دوبلر و ورزشی و آکروبات و موسیقی و…. نظر دهند و شخصیت افراد هنرمند را تحقیر کنند؟ لااقل فقط در زمینهای که معلومات دارند نظر دهند.
نقدی بر برنامه تلویزیونی عصرجدید ناراحت برای مردمی هستم که چقدر با ذوق و شعف این تحقیر کردنها را با کف زدنهای خود همراهی میکنند و بر داوران غیرکارشناس اعتراضی نمیکنند؟
چرا به رأیهای غیر کارشناسی و از سر دلی اینگونه مهر تأیید میزنند و مشوق داوران غیر تخصصی هستند؟
گویا این ملت عادت کردهاند که همیشه کار را در دستان آدمهای غیرمرتبط و غیرکارشناس ببینند و اینان صم و بکم تأیید کننده تصمیمات آنان باشند حتی اگر شده غرور و شخصیت فردی لگدکوب قضاوتهای ناعادلانهی آنان شود.
امید آنکه اگر مجریان برنامه چنانچه برای افکار عمومی و فهم و شعور ملت ارزشی قائل هستند با انتخاب داوران مجرب و صاحب نظر در هر سبک و نیز انتخاب تیمهای هنرنمایی متناسب با داوران، زمینهی ارتقای برنامه را فراهم سازند.
صنعت استعدادیابی و قربانیان آن
محمد علیبیگی دبیر گروه اندیشه
1. چهوقت نیاز به مسابقههای استعدادیابی پیدا میکنیم؟ وقتی قفس آهنین مدرنیته (بهتعبیر ماکس وبر) و فرآیندهای آموزشی و تحصیلی مدرن، جایی به امور خارج از «چارچوب متصلب مدرنیته» نمیدهند و فهم سامانبخشیدن به سایر شئون حیاتی انسان را ندارند. در این وضع است که به جایی خارج از سازوکارهای رسمی نیاز است تا امیدها ناامید نشود همچنانکه به بلیتهای بختآزمایی نیاز است تا کورسویی از امید در کار باشد. اما این امید تا چه حد جدی و حقیقی است امید و هیجان و استعدادی که در این برنامههاست، چه چیزی را تحکیم خواهد کرد؟
2. کدام استعدادها هستند که توان طرح خود را دارند؟ آیا استعدادهایی که وضع و افقی غیر از مدرنیته را دنبال میکنند و با چارچوبهای تنگ آموزشی مدرن کنار نمیآیند؟
نه. شرکتکنندگان باید بتوانند در وقتی محدود، عموم مخاطبان را سرگرم کنند و موجب کسالت(حتی چند دقیقه) نباشند. اما این مقدار از سرگرمیسازی کافی نیست و هر کسی از سرگرمیسازان، شایستگی برنده شدن ندارد و باید رقابتی در کار باشد تا این صنعت سرگرمی، از هر حرارت ممکنی استفاده کرده باشد.
ادعای «استعدادیابی» برای چنین صنعتی، زیاده «بزرگ و نامربوط» است. سرگرمیسازان، ابزار دست «صنعت سرگرمیسازی»ای هستند که بر زمینه فشارها و ناخواستنیهای مدرنیته (یا شبهمدرنیته)، بر درک عمومی و اجمالی از «قفس آهنین» استوار شده است. عموم هم خواهناخواه برای فرار از «فشار روزمرگی» در عالمی که ناگزیر «در حال توسعه» است، برای گریز از «کسالتها» و «ملالتها»ی ملازم با فرآیندهای توسعه، بهدنبال سرگرمی میروند؛ تا شاید چیزی ببینند که از «boring» و «boredom» دائمی، قدری خلاص شوند.
3. «ترحم به آن مستعدان» و «دلسوزی برای آنان» و «خارج از قانون و معیار داوری کردن»، از لوازم چنین برنامهای خواهد بود. چرا؟ چون عموم با اینها «سرگرم» میشوند و میتوانند به خارج از سازوکارهای رسمی مدرن، امیدوار باشند و اگر نه، چطور عیوب و فشارهای مدرنیته و مدرنیزاسیون را تحمل کنند؟ آیا بر مدرنیته و مدرنیزاسیون نخواهند شورید؟ آیا به ذبح استعدادهای ریز و درشت در «قفس آهنین» معترض نخواهند شد؟ آیا در آن صورت «وضع موجود» به خطر نخواهد افتاد؟
4. سلبریتیهایند که میتوانند داورانی شایسته برای «عامهپسندی» باشند. سلبریتیها عامهپسندند و عامهپسندی و مزاعم همگانی را خوب دریافتهاند. سلبریتیها نمادهای گریز از ملال مدرنیزاسیون و گریزاندن خلایق از تامل و تفکر در «چرایی این ملال» هستند. اشکال کردن به «متخصص نبودن» سلبریتیها، اشکال بجایی نیست. برای چنین صنعتی و برای چنان غرضی، باید داوران، «هرچه سلبریتیتر» و «با مزاعم همگانی آشناتر» و «در مزاعم همگانی مضمحلتر و محلولتر» باشند. منطق برنامههای الگو (نه برنامههای رونویسی شده) چنین اقتضا میکند.
5. آنچه ما را رهایی و نجات تواند بخشید، جایی در چنین برنامهای نخواهد داشت. در چند دقیقهای که هر شرکتکننده در این برنامه فرصت دارد تا خود را عرضه کند، هیچ مطلب مهم، اساسی و روشنگر، طرح تواند شد؟ آیا این برنامه ما را به سمت افقی دیگر و به سوی حل چیزی سوق خواهد داد یا «استعداد سرگرمکنندگی افراد» را بهکار خواهد گرفت تا ما راهرچه بیشتر نسبت به قفس آهنین و قربانیان آن، خودمان و دیگران، بیحس کند؟ از آن «صدها استعداد شرکتکننده» هیچکدام از آن «قفس مدرن و معقول و سفت و سخت»، نجات نخواهد یافت. نه بازندگان و نه حتی برندگان. در این میان آن استعداد حقیقی که میتواند کاری از پیش ببرد یا مشکلی را حل کند یا افقی رانشان دهد یا... نه در چنان سیستم مدرنیزه ای جایی خواهد داشت و نه در چنین «استعدادیابی»هایی.
نقادیِ نقدِ عصرِ جدید
داوود طالقانی دانشجوی فرهنگ و ارتباطات
نقد فرهنگی، ابزاری است انتقادی که مواد خود را از متن، محتوا و مضمون رسانه دریافت میکند. حتی برای نشاندادن پروژه سیاسی و غیراخلاقی این گروه، میتوان به نحوه تدوین برنامه عصر جدید نیز اشاره کرد. در مونتاژهای تصویری و تدوین برنامه، بهعمد، ایماژ خاصی از دکتر حسینی ارائه میشود تا او را در نگاه مخاطب تلویزیونی بهگونهای خاص بازنمایی کند.
نحوه پرداخت به استعداد، صنعت سرگرمی، چگونگی تقلید و کپیبرداری از نمونههای غربی، نتایج پیشبینی شده و پیشبینی نشده برای برندگان این مسابقه و... میتواند مثالهای مرسومی برای پرداخت به عصر جدید باشد. برای مثال میتوان به این تناقض اشاره کرد که در رسانه ملی که نشان دادن آلات موسیقی ممنوع است، یکی از شرکتکنندگان عصر جدید با دسته بیل، تار میزند! یا اینکه سازندگان و حامیان این برنامه در سازمان صدا و سیما -که خود منتقد هر نوع غربی و مصرفیشدن رسانه هستند- چه طور حاضر شدهاند به یکی از غربیترین و مصرفیترین برنامههای تلویزیونی یعنی «استعدادیابی» تن بدهند؛ نقد فرهنگی به این قسم مسائل میپردازد. اما نقد شخصیت، علاوهبر سویههای غیرعلمی و غیراخلاقیاش، تقلیل نقد نیز هست.
چه پرواضح است که هرطور نقدی بر برنامه عصر جدید، مقبول نیست و با توجه به نظریه مهم و مشهور «مالکیت رسانهها» باید صاحبان و اهداف رسانههایی را که به این برنامه میپردازند، شناخت و هدفشان را مورد مناقشه قرار داد. هرچند نهضت سواد رسانهای که دکتر حسینی نیز پیشقراول آن است، میتواند آنتیتز قدرتمندی در برابر جریانهایی باشد که فقط دغدغه ناحقیقت دارند. فقط با قرقشکنی و کوبیدن بر طبل رسوایی نقدهایی از جنس ایدئولوژیک است که میتوان میدان را برای ارائه نقدهای درست علمی -که متکی بر مفاهیم و نظریات دانش ارتباطات هستند- باز کرد.
از این حیث، عصر جدید نهتنها عصر جدید تلویزیون ایران است، بلکه میتواند محرک و کاتالیزور خوبی برای عصر جدید دانش ارتباطات در ایران نیز باشد تا دانشجویان و اساتید این رشته نیز دانش و بینش خود را در برابر نقد آن محک بزنند. با خوانش این نقدهای علمی است که سره از ناسره تشخیص داده شده و نقدهای مغرضانه، کینهجویانه و جنگطلبانه آشکار خواهد شد. اما دعوای ما بر سر شخص نیست. درکی که من از نقد فرهنگی دارم، به سوی شخص خاص یا یک دیدگاه شخصی نیست، چون نه اخلاقی است و نه علمی. باید توجه داشت که هر نقدی به هر برنامه تلویزیونی، الزاما ماهیتی نخبهگرایانه دارد، و این امر نه رفعشدنی است و نه رفعش به صلاح است.
تلویزیون، رسانه همگانی است ولی نقد، ابزار روشنفکری. از اینرو نه رسالت روشنفکری را باید به فراموشی سپرد و نه میتوان از عموم افراد توقع «نقادی فرهنگی» داشت. عصر جدید و برنامههای از ایندست -که در صدا و سیما رونق پیدا کردهاند- مصداق بینقص فرهنگ لیبرالی و مصرفی هستند. پرداختن به آن برنامهها از این وجههنظر، موجب آشکارتر شدن این فرهنگ و زوایای پنهان آن خواهد بود، از اینرو موافقان و مخالفان، هر دو گروه در یک جبهه قرار دارند و سرباز حقیقت محسوب میشوند.
«نمایش استعداد » یا «استعداد نمایشی»؟
محمدجواد بادینفکر دانشجوی فرهنگ و ارتباطات
در جهانی زیست میکنیم که تصاویر عناصر سازنده آن هستند. تصویر در لایههای عمیق زندگی بشری ریشه دوانیده است. انسانها با تصاویر فکر میکنند، با تصاویر ارتباط بر قرار میکنند، با تصاویر اعتراض میکنند، با تصاویر تبریک میگویند و بهعبارت کلیتر، با تصاویر زندگی میکنند. در این عصر هر چیز که به تصویر درآید، اصالت دارد. عنصر تصویر و ایماژ با مفهوم «نمایش» ارتباط تنگاتنگی دارد. «جامعه نمایش»(1) اصطلاحی بود که گی دُبور(2) آنرا وضع کرد و آن را «نتیجه و هدف شیوه تولید مسلط» تفسیر کرد. مفهوم نمایش، جامعهای رسانهای و مصرفی را توصیف میکند که پیرامون تولید و مصرف تصاویر، کالاها و رخدادهای نمایشی سازمان یافته است.
به بیان دیگر دُبور، نمایش را مجموعهای از انگارههای بصری و تصاویری میدانست که در جریانی فراگیر با هم ترکیب میشوند و از آمیزش آنها، جهانی ساختگی پدید میآید که به کلی از مناسبات اجتماعی زندگی واقعی جداست. نمایش، عنصر حیاتی عصر جدید است. به عقیده دُبور نمایش ایدئولوژی تمامعیار است چرا که ذات هر نوع نظم ایدئولوژیک را در حد کمال نشان میدهد و نمایان میسازد. نمایش، قالب شیءواره شدن انسانهاست که باعث یکپارچهسازی و استانداردسازی آنها میشود. نکته اساسی دیگری که دُبور به آن اشاره میکند این است که نمایش معلول «مناسبات مبادله در نظام سرمایهداری» است.
باید توجه داشت در این نگاه، نمایش مجموعهای از انگارهها و تصاویر نیست، بلکه مجموعهای از روابط اجتماعی است که انگارهها و تصاویر بهعنوان یک میانجی، وسیله تحقق آنها میان انسانها هستند. حال رسانهها در این اوضاع با خلق نمایش، باعث انزوا و از خودبیگانگی مصرفکنندگان رسانهای میشوند. رسانهها مخاطبان خود را تبدیل به مصرفکنندگان تصاویر میکنند؛ تصاویری که خصلت نمایشی نیز دارند. با این مقدمه به سراغ یکی از پرطرفدارترین برنامههای تلویزیونی و محبوب در سطح جهان میرویم که این روزها نمونههای آن را نیز میتوانیم در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران مشاهده کنیم.
مسابقات تلنتشو یا «نمایش استعداد» اولینبار در سال 2006 در شبکه انبیسی آمریکا متولد شد. مسابقاتی با میزان سرگرمی و جذابیت بسیار بالا که مخاطب را در برخورد اول میخکوب کرده و در پای تلویزیون مینشاند. منطق برنامههای عامهپسند تلنتشو، کاملا منطق نمایش است. منطق به تصویر کشیدن استعدادها و خلاقیتهای فردی که اولین و مهمترین ثمره آن، جذابیت و سرگرمی است. خصلتی که کارکرد اصلی رسانهها نیز بهشمار میآید.
با این حساب هرگاه شرکتکنندهای بتواند بیشتر دهان مخاطب و داوران را به نشانه حیرت باز نگه دارد و چشمهای گرد شده و از حدقه بیرونزده مخاطب را برای دقایقی جذب خود کند، میتواند به مرحله بعدی راه یابد و درواقع برنده فینال آن شب باشد. پس منطق ایدئولوژیک برنامه بسیار صریح و گویا، قابل فهم است و همچنین تناقضی در مرحله اجرا و بخشهای مختلف برنامه بهچشم نمیخورد. ایدئولوژیای که در آن «کشف استعداد» بهمعنای عمیق آن تنها یک بازنمایی به حساب میآید.
اما واقعا استعداد به چه معنا است؟ استعداد در یک معنای لغوی یعنی آماده شدن و مهیا شدن. اگر بخواهیم معنای اصطلاحی آن را بسط دهیم میتوانیم بگوییم استعداد خصلتها و قوههای خاص فرد است که توانایی شکوفا شدن دارد. این تواناییها در اکثر مواقع از چشم خود فرد مغفول مانده و پای یک فاعل شناسا به میان میآید تا در یک لحظه خاص که آن توانایی ویژه، خود را پدیدار میکند آن را بیابد و دریابد. بهعنوان مثال بسیار شنیدهایم که برخی از فوتبالیستهای مشهور در زمینهای خاکی استعدادیابی شدهاند آنجا که شاید هیچکس به آنها توجه نمیکرده و در یک لحظه خاص توسط یک عامل شناسا، ویژگیهای هویتیشان کشف شده است. البته ممکن است استعداد در یک محیط مصنوعی و بهنوعی آزمایشگاهی نیز شناسایی شود همانطور که بسیاری از افراد امروزه با مراجعه به روانشناسان از آنها میخواهند تا تواناییهای درونی آنها را کشف کنند.
اجازه دهید کمی با چاشنی تاریخ به مساله استعداد نظر بیندازیم. اساسا استعدادیابی محصول عصر رنساس و دوره مدرن در اروپاست، جایی که برای «فردیت افراد» اصالت قائل شدند و افراد توانستند از قید نیروهای سهمگین اجتماعی، رهایی یابند. همانطور که زیمل در مقاله «پول در فرهنگ مدرن» مینویسد: «مدرنیته از یکسو شخصیت را به حال خود واگذاشت و به آن آزادی حرکت ذهنی و جسمانی بیسابقهای داد و از سوی دیگر عینیتی بیمانند به محتوای عملی زندگی بخشید.» درنتیجه توجه به تخیل و تصور فردی از خود، ویژگیهای خاص و منحصر بهفرد هویت بشری نمایان شد و بشر سعی در شناخت هرچه بیشتر عنصر «من» و ویژگیهای آن کرد. البته ما درباره فرد اروپایی پس از قرون وسطی سخن میگوییم و این وضعیت ممکن است درباره نقاط دیگر جهان قابل مناقشه باشد.
درهرحال استعداد جایی توان ظهور و موضوعیت پیدا میکند که «آزادی فردی» و «هویت شخصی» افراد اساس و مبنا فرض شده باشد. این تواناییهای فردی که از آنها به استعداد یاد میکنیم میتوانند شامل هرچیزی باشند. از منظر دیگر استعداد هرآنچیزی است که قابلیت شکوفا شدن و پدیدار شدن داشته باشد تا موقعیت فرد را نزد خودش و جامعهای که در آن زندگی میکند، تغییر دهد. بعضا حتی این تواناییها میتوانند ناپسند و غیراخلاقی باشند که محل بحث ما نیستند. اما در قالب امروزی و رسانهایشده زندگی، مفهوم استعداد کانالیزه و استاندارد شده تعریف میشود.
استعداد در جامعه نمایشی و رسانهای، هرآنچیزی است که قابلیت تصویریشدن و به نمایش درآمدن را داشته باشد. این مفهوم درواقع ایدئولوژی قالب برنامههای استعدادیابی و رسانهای را برمیسازد. در این مقام نمایش استعداد علاوه بر «به تصویر کشیده شدن» استعدادها به «اجرای نمایشی» آنها نیز اشاره دارد.
ویژگیای که من از آن به «نمایشی شدن استعداد» یا «استعداد نمایشی» یاد میکنم. با یک جستوجوی ساده در اینترنت درمییابیم که برندگان نهایی در برنامههای استعدادیابی جهانی، یا شعبدهباز، یا خواننده، یا کمدین و یا بازیگران نمایشهای خطرناک و اعجابآور هستند.
به عبارتی هیچگاه یک نویسنده که دارای طبعی وقاد و استعداد بینظیر در عینیت بخشیدن به ایدهها و همنشین کردن استادانه کلمات است، نمیتواند برنده نهایی تلنتشو باشد مگر اینکه او نیز کار خود را در هیات «یک نمایش» نمایان سازد. چرا که اصولا این برنامههای تلویزیونی برخلاف وعده و شعار خود -یعنی کشف استعدادهای برتر- بهدنبال کشف «نمایشهای جذاب و عامهپسند برتر» هستند. این یعنی منطق «فرهنگ سرمایهداری» که به انسانها اجازه میدهد تا آزادی فردی و بروز استعدادهای منحصربه فرد خود را داشته باشند اما تنها آن استعدادها و شیوههایی که «مورد قبول فرهنگ مدرن» باشد. در نتیجه این فرایند، چه به روز شرکت کنندگان و تماشاگران آن برنامه خواهد آمد؟
در این مقام شرکتکنندگان که وارد ساختار پیچیده برنامههای تلنتشو شدهاند، تبدیل به کالاهای رسانهای میشوند که عملا در حال تحقق اهداف برنامهسازان هستند نه تحقق استعداد منحصر بهفرد خود. آنها در بهترین حالت تبدیل به سلبریتینما میشوند که طبق تعریف کریس رایک، به مشاهیری اطلاق میشود که ماهیت فشرده و کوتاهمدت دارند. که البته این نیز بهنوعی دنباله همان فرهنگ سرمایهداری مدرن است.
اما مخاطبان یا مصرفکنندگان بهنوعی «از خودبیگانگی» نائل میشوند. آنها با مصرف بعضا منفعلانه تصاویر و نمایشها، از تولید فعال زندگی خود بیگانه میشوند. در روزهای اخیر بازخوردهایی از مخاطبان برنامه تلویزیونی عصر جدید یا تلنتشو ایرانی دیده شد که در آن به «تقلیدی بودن برنامه» و یا «نحوه داوریها» در فضای مجازی انتقاداتی کرده بودند. شاید برخی این انتقادات را دالی بر فعالبودن و یا انتقادیبودن مخاطبان تفسیر کنند. اما باید گفت اگرچه مخاطبان منفعل محض نیستند و فعالانه با متن در حال دیالوگ هستند، اما نتیجه این کشمکشها نیز خود، ادامه فرایند سرگرمی است.
همانطور که دیوید باکینگهام درباره برنامههای عامهپسند و نقش خلاقیت بینندگان مطرح میکند، مخاطبان با برداشتهای طنزآلود و گاهی بدبینانه از متن رسانهای، با یک فاصله انتقادی آن را تماشا میکنند. به این عبارت باید این را نیز اضافه کرد که این فاصله انتقادی و برخوردهای حاشیهای با متن، برای بیشتر لذت بردن از سوی مخاطبان اعمال میشود. مصرفکنندگان برنامههای سرگرمکننده رسانهای از مصرف «صرف متن» لذت نمیبرند؛ آنها برای لذت بیشتر، نیاز به تولید متنهای مکمل دارند. آنها حواشی و نقدهای برنامهها را نیز دنبال میکنند تا به حظ کافی برسند.
برای مخاطب تلویزیونی شاید نفس پدیده استعداد و استعدادیابی مهم باشد اما مهمتر از آن پرکردن لحظات زندگی روزمره با نمایشهاست. مصرفکننده امروزی نیاز به «شبهنیاز» دارد. شبهنیازی که رسانه برایش برمیسازد. پس فرقی نمیکند که نمایش در چه سطحی رسانهای میشود، استعدادیابی، استندآپ کمدی یا دورهمی و...؛ بههرحال مهم لذت نمایش است.
پینوشتها:
1. The society of the spectacle
2. G. Debord
3. Celetoidis
منابع:
1. اسمیت، فیلیپ و الگزندر رایلی(1394)، نظریه فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.
2. کشمور، الیس(1396)، فرهنگ شهرت، ترجمه احسان شاهقاسمی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
3. مهدیزاده، سیدمحمد(1389)، نظریههای رسانه، اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی، تهران: انتشارات همشهری.
آیا عصر جدید، عصر تخصص است؟
محسن ذوالفقاری دانشجوی فرهنگ و ارتباطات
در «عصر جدید»، شاهد استعدادهای مختلف و با تخصصهای متفاوتیم که روی صحنه میآیند و حرفه خود را به نمایش میگذارند، ولی چه کسانی آنها را داوری میکنند؟ بهتر بگویم چه کسانی حق دارند آنها را داوری کنند؟ اینکه آریا عظیمینژاد در مورد خوانندگی فرهان منصوری و پارسا خائف و نوازندگی احسان فولادی نظر بدهد قابل قبول است، ولی نظر او در مورد استعداد دوبله شیوا رضویپور قابل پذیرش نیست.
اینکه رویا نونهالی در مورد استعداد بازیگری ناهید عساکره نظر میدهد قبول میکنیم، ولی نظر او در مورد مابقی افراد پذیرفتنی نیست. همچنین اینکه امین حیایی در مورد استندآپ کمدی سیدسالار میرکریمی حرفی بزند بااغماض میپذیریم، ولی در مورد استعدادهای نمایشی (شعبدهبازی) چطور اظهارنظر میکند؟
اینکه سید بشیر حسینی در مورد چگونگی طرز اجرا، شخصیتشناسی، شیوههای ارتباط با مخاطب و اقناع آنها تحلیلی کند؛ مورد پسند است، ولی در دیگر موارد، آیا قابل قبول است؟
اینکه در بین چهار داور گرامی حداقل یک ورزشکار حرفهای وجود ندارد تا بتواند در مورد استعدادهای ورزشی اظهارنظری داشته باشد، آن هم در حالی که بیشتر شرکتکنندگان در رشتههای ورزشی استعداد و مهارت دارند، قابل اغماض نیست.
مستندات نمایان این مساله در برنامهای تدوینشده، به وفور دیده شده است:
1. نظر دادن دکتر سید بشیر حسینی در مورد موسیقی ایرانی و رد آن توسط آریا عظیمینژاد.
2. نظر احسان علیخانی در مورد مجریگری رامین عسگریراد.
3. روبیک سه رنگِ آبی امین حیایی (معتقدم در بازی روبیک هم باید متخصصش نظر بدهد).
4. نظر منفی رویا نونهالی در مورد ایست قلبی کامیار یاراحمدی به این دلیل که نظر ایشان را جلب نکرده است.
5. تغییر نظر دادن سیدبشیر حسینی در مورد گروه آکروبات کمدی، تحت تاثیر جو حاکم بر سالن و صحبتهای احسان علیخانی.
6. نظرات احساسی داوران در مورد طنابزنی هوتن شکاری یا حرکات آکروبات نوجوان سیستانی ساسان پرکان.
علاوهبر اینها در هر برنامه بین استعدادهای شرکتکنندگان هیچسنخیتی وجود ندارد. خواننده و نوازنده و ورزشکار و بازیگر و... با هم رقابت میکنند در حالی که اگر استعدادهای خاص هر حوزه رقیب یکدیگر باشند؛ هم امکان حضور داورهای متخصص آن حوزه فراهم میشود و هم بین شرکتکنندگان، رقابتی عادلانهتر صورت میگیرد. البته که به اذعان بعضی ممکن است این حالت از جذابیت برنامه کاسته شود ولی از طرفی دیگر فرصت شکوفایی استعدادها بهتر فراهم میشود و گامی مهم برای فرهنگسازی جامعه به سمت تخصصی شدن امور هم خواهد بود.
«عصر جدید» در کمبود برنامههای سرگرمیِ هدفمند است که پذیرفتنی است. باشد که با پیشنهادهای دغدغهمندان فرهنگ عمومی و خلاقیتهای شکلی و محتوایی، بهتر و بهتر شود.
برنامه «عصر جدید»؛ جذاب و شگفتانگیز یا تحقیرکننده؟
آرمان ریاحی- خوابگرد
بیزززز! یک صدای آشنا برای بینندههای یک مسابقه بسیار بسیار مشهورِ تلویزیونی با مخاطبانِ انبوهِ جهانی. آیا اینجا شاهد شگفتزدگی «سایمون کاول» یا جیغهای هیجانزدهی «تیرا بنکس» خواهیم بود؟ نه! در اینجا، یعنی در برنامهی عصر جدید شبکه سوم سیما، امین حیایی لبخندهای یکوریِ همیشگیاش را تحویلمان میدهد و رؤیا نونهالی در کسوتِ یک بانوی سیاهپوش با تکنیکهای ناب بازیگریاش به شرکتکننده، ابراز ترّحم مىکند یا خشنودیاش را نشان میدهد؛ و یک تازهوارد در برنامهی عصر جدید که ظاهراً “رسانهشناس” معرّفی شده، ولی ابداً نمیتوان او را در یک برنامه تلویزیونی که ادّعای استعدادیابی در قالب سرگرمی دارد، پذیرفت. نه صدا و چهرهی جذّابی دارد و نه رفتار قابلقبولی تا از این برنامه به آن برنامه برود و با اعتمادبهنفس، ژست یک کارشناس خبره به خود بگیرد.
از این پس از این فقره برنامهها در شبکههای سیما زیاد خواهیم دید: «من»های معطّلماندهای که صف کشیدهاند تا لباس تخصّص رسانهای بر تن نکرده، تکثیر شوند. ژنومهای جهشیافتهای که بر سلولهای فرتوت شبکهها خوش مینشینند، ولی از فرمول نانوشتهی «آن» یا «حُسن حضور» بیبهرهاند.
در یک رئالیتیشو (Reality Show) شخصیتی مانند سایمون حضوری مثبت، جذّاب و پرجذبه دارد که رکگوییهایش ملاحظههای اخلاقی ما را جابهجا میکند. او در عین حال شرکتکنندهاش را تحقیر نمیکند و با تیزهوشی در مرزهای حاضرجوابی و احترام و بذلهافشانی بندبازی میکند.
رسانه تلویزیون را دستکم نگیریم. اینجا با مخاطبِ انبوه سروکار داریم. امروز فردی را که وقت فراغت خود را در انتهای یک روز پرمشغله پای جعبه هنوز جادو مینشیند، بهراحتی نمیتوان اقناع کرد، چه برسد به سرگرمکردنش. او از سر ناچاری پای یک برنامه نمینشیند. انتخابهای او، گزینشهایی کموبیش دموکراتیکاند، چه آنکه میتواند بر مبنای تمایلات خود دست به انتخابهایی بزند که لزوماً با آنچه صاحبان رسانه میسازند و پخش میکنند یکسان نیست.
به همین دلیل، وقتی مارشال مکلوهان، متفکّر مشهور علم ارتباطات و نظریهپرداز تئوریهای رسانه، مفهوم «رسانهی سرد» را برای تلویزیون به کار برد و آن را «غول خجالتی» نامید، مخاطب عام را هدف آن میدانست و بر چنین مبنایی آن را نشانهگذاری میکرد. هرچند گزاره «رسانه پیام است» ممکن است ما را با طیف وسیعی از مفاهیمی درگیر کند که در تزاحم بین «انتخاب کردن» یا «انتخاب شدن» دچار سردرگمی کند. ولی یک چیز واضح است: تلویزیون یک رسانهی «آسانیاب» است که انتخابگرانش بر اساس تمایلات طبقاتی، سیاسی، صنفی، قومی و عقیدتی آن را انتخاب میکنند و در دایره زبان و رمزگانش قرار میگیرند و واکنش نشان میدهند.
اوّلین دستورِ زبانِ رسانه «سرگرمی»ای است که بهگونهای هرچه آزادتر عَرضه شود و هرچه بیشتر از دایرههای تنگ ایدئولوژیک و مناسبتهای بین گروههای اعتقادی فاصله بگیرد. رسانهای که سرگرمی را بهپای ملاحظههای «مخاطب خاص» ذبح کند، بخش وسیعی از «خطابپذیر» هایش را از دست میدهد و به رسانهی «مخاطبگریز» تبدیل میشود.
بهعکسِ آنچه نخبهگرایان مدّعیاش هستند، دموکراتیک شدن فرهنگ و هنر از مواهب صنعت سرگرمی است. ژورنالیسم تلویزیونی در آمریکا بر انگیزههایی تجاری استوار است که در آن، فهمِ فرهنگی در جنبههای سرگرمکنندگی چنان ادغام میشود که بیننده به جنبههای «انگیزشی» روانِ خود پی میبَرَد؛ امیدبخشی و باور به ذات تواناییهای ارادهی انسان آزاد.
همین «گات تالنتِ» آمریکایی را دوباره ببینید: اوّل به باشکوهترین و آزادترین شکلی که میشود انجام داد، سرگرم میکند و بعد پیام میدهد. تفریحی که از «شگفتیسازی» بهوجود میآید. همان شگفتزدگیای که قدرتِ رسانه را به رخِ برنامههای حقارتزدهای، چون برنامه عصر جدید با اجرا و تهیّهکنندگی احسان علیخانی میکشد.
همان پیامی که در چارچوب اخلاقیّات خانوادههای متوسّط آمریکایی، سبکی از زندگی آسانمدار را در سطح جهان رواج میدهد که تقلید و تقابل با آن جز به همین نتیجهی مضحکی که در برنامه عصر جدید شاهدش بودیم نمیانجامد.
برنامهسازان وطنی اگر آزادی داشتند، خلّاقتر از این عمل میکردند که فرمهای هنری را بدون پرداختن حق اجرا کپی کنند و بدون رنگ و لعاب و در بیشکوهترین شکل ممکن بهمثابهی یک پیشنهاد یکسویه به مردم بدهند.
کشورمان پر از استعداد است. استعدادهایی خسته و تلفشده که محکوماند به دیده نشدن. ولی تماشای دختربچهای که زیر سن تکلیف شرعی مجبور به رعایت پوشش شرعی در برنامهی عصر جدید است یا جوانیکه زیر تبلیغ اَپ روبیکا در برنامهی عصر جدید تابلویی از مکعب روبیک میسازد، بیش از آنکه زیبا یا شگفتانگیز باشد، غمافزا و تحقیرکننده به نظر میرسد.
برنامهسازان وطنی در اینجا در همهچیز آنقدر رو بازی میکنند که نمیشود شوق سوداگرانه آنان را ندیده گرفت که بهکل با آنچه ترویج میشود در تعارض است؛ تعارض با محتوای فرهنگی نصیحتگر و تحکّممدار که از بطن خانوادههای سنّتی مرفّه برمیآید.
بیززززز! حالا این صدای دلهرهآور که باعث تفریح مخاطب خسته از یک روز مشغلهآمیز است، اینجا زیر آوارِ ملاحظههای اخلاقمدار، تبدیل میشود به کابوس داورانی که از به صدا درآوردنش در برنامه عصر جدید وحشت دارند؛ و اینکه شاید بهزودی شاهد رونمایی از «ایکس فکتورِ» ایرانی و «آمریکن نینجاواریورِ» ایرانی و «آمریکن آیدلِ» ایرانی باشیم. ولی باید یادمان نرود که معادله «رسانه پیام است» را اگر وارونه کنیم، نتیجهای بهتر از برنامه عصر جدید به دست نخواهیم آورد.
نکته:
برخی منتقدان می گویند: باز هم برنامه دیگری که حتی در دکور و نوع برنامهسازی هم کپیبرداری شده است. حتی کسی که گزارشگر برنامه است درست پشت صحنه و با همان سبک و سیاق برنامههای خارجی گزارش خودش را جمع میکند.
اما دنیای امروز، مطمئنا دنیای رسانه و ارتباطات است، دیگر زمانی نیست که ما برنامهای بسازیم و مردم ندانند که برنامهمان کپی از فلان برنامه خارجی است. اگر فقط هم نوع برنامه و سوژه آن کپی میشد باز جای دفاع باقی میگذاشت اما اینکه دکور، نوع اجرا، داوری و بقیه چیزها هم کپی شود جای بسی شگفتی دارد!
داوران این برنامه قرار است به دنبال استعدادیابی باشند، اما خب اینکه چه اتفاقی بعد از شناسایی این استعدادها میشود، مشخص نیست. فقط قرار است برنامه در حد فان و سرگرمی باقی بماند، مطمئنا میشد به جز کپی کردن هم به این هدف دست پیدا کرد اما اینکه این همه تبلیغ کنیم که استعدادتان را با ما شکوفا کنید و به همه این استعداد را نشان دهید، درنهایت قرار است چه دستاوردی داشته باشد؟
از لحاظ آکادمیک نیز با توجه به اینکه انواع هوش، استعداد،خلاقیت، ذهن، تمرکز، موفقیت و در کل ارزیابی توانایی های ذهنی و روانی یک انسان، کلیدواژه های تخصصی علم روانشناسی هستند جای خالی یک روان شناس باتجربه و صاحب نظر، در تیم داوری برنامه استعدادیابی عصر جدید کاملا احساس می شود. که در این زمینه می توان از سازمان نطام روانشناسی کشور کمک گرفت.
*منابع مورد استفاده با اندکی تلخیص و اضافات:
فرهیختگان
خبرآنلاین
و...