بهداشت روانی، ضرورت جامعه سالم
مشهورترين تعريف سلامت در نظامنامه سازمان بهداشت جهاني به شرح زير صورت گرفته است. سلامت حالت كامل آسايش و كاميابي زيستي، رواني و اجتماعي است و صرف فقدان بيماري و معلوليت (ناتواني) سلامت نيست ابعاد مثبت و منفي اين تعريف بوسيله داوني و همكاران (1996) مورد ملاحظه قرار گرفته است.
در قسمت اول اين تعريف آنها اعتقاد دارند كه سلامت به مثابه يك مفهوم مثبت نگريسته ميشود (كيفيت مثبت: آسايش و بهزيستي) در قسمت دوم تعريف سلامت در بعد منفي به مثابه فقدان بيماري و معلوليت نگريسته ميشود با در نظر گرفتن هر دو بعد، تعريف اين مطلب را ميرساند كه سلامت حقيقي هم شامل پيشگيري از نابهنجاري و بيماري (مثل ناخوشي، زخم، بيماري) و نيز ارتقاي سلامت مثبت است كه اين امر (ارتقاي سلامت مثبت) خيلي مورد غفلت قرار گرفته است. بنيارد (1996) تعريف سلامت به معناي حالت كامل صحت و آسايش زيستي، رواني و اجتماعي را مورد انتقاد قرار داده و اظهار ميكند كه رسيدن به آن حالت در عمل خيلي مشكل است. از سوي ديگر اين تعريف از عوامل گسترده اجتماعي، اقتصادي و سياسي كه ممكن است در اين حالت سهيم باشند، غفلت كرده است اين تعريف همچنين مستلزم آن است كه افرادي كه كامل نيستند (لزوماً) سالم نيز نيستند.
اصول بهداشتي رواني:
7 احترام فرد به شخصيت خود و ديگران
7 شناخت محدوديتها در خود و افراد ديگر
7 دانستن اين حقيقت كه رفتار انسان معلول عواملي است
7 آشنايي با اينكه رفتار هر فرد تابع تماميت وجود اوست
7 شناسايي احتياجات و محركهايي كه سبب ايجاد رفتار و اعمال انسان ميگردد.
شخصي كه اين اصول را فهميده و بپذيرد مسلماً واقعبينانه با مشكلات زندگي مقابله كرده و با وجود موانع دلسرد نميشود زيرا ميداند كه زندگي يعني كشمكش با عوامل مختلف، شخص انعطافپذير ميداند كه احتياج فرد هيچ وقت مطابقت كامل با مقتضيات زندگي نميكند و بر اين اساس سعي مينمايد در برآوردن احتياجات خود واقعيات را در نظر گرفته، بيشتر از اندازه لازم توقع نداشته باشد او ميپذيرد كه تعارض رواني اغلب اتفاق خواهد افتاد و براي مقابله با آن خود را آماده ميسازد اين شخص در زندگي هدفهاي معيني دارد و براي رسيدن به آنها سعي وافي خواهد نمود به علاوه شناسايي خود و ديگران خوشبيني و احترام او را نسبت به بشريت زياد ميكند. خلاصه اينكه او ديگران را آنطور كه هستند قبول دارد و به جاي ايدهآليسم در رابطه با آنها رئاليسم و واقعبيني را اتخاذ نمايد. بدين وسيله قادر است به آنان اعتماد نموده با اطمينان خاطر به يك زندگي بيتشويش ادامه دهد.
توجه به بهداشت رواني مؤثر و همگاني در بسياري از جوامع امروز جزء مسائل اصلي اجتماعي قرار گرفته است. تبليغات مثبت، آشنايي عمومي افراد از طريق برنامههاي راديويي و تلويزيوني و نشريات آمادگي بيشتري براي پذيرش چنين مسائلي را به وجود آورده به طوريكه غالباً بسياري از افراد داوطلبانه اقدام به دريافت كمك به منظور رفع عوارض عصبي خود ميكنند. بحث و گفتگو با يك متخصص رواني (روانپزشك، روانشناس باليني، مشاور، مددكار اجتماعي) ميتواند از نتايج مؤثري براي حل و فصل تضادهاي شخصي برخوردار باشد. استفاده از روشهاي رواندرماني بايد در دسترس همگان قرار گيرد و مخصوص افراد با طبقه خاصي نباشد. لذا بهتر است سازمانهاي درماني پزشكي از روان درماني نيز استفاده كنند و اين امر به طريقي انجام گيرد كه افراد نيازمند بدون صرف هزينههاي قابل ملاحظه و يا سرگرداني زياد بهرهمند شود. تنها از اين طريق است كه ميتوان براي بهداشت رواني عمومي گامهاي مؤثري برداشت. در تمام دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي و حتي دبيرستانهاي بزرگ بايد مراكز رواندرماني وجود داشته باشد تا نسل جوان بتواند از معاضدت و معاونت حرفهاي و مؤثر بهرهمند گردد. چه اگر در سنين جواني و بلوغ چنين مسائلي حل و فصل شدند نه تنها سريع برطرف خواهند شد بلكه سلامت رواني آينده فرد و اجتماع نيز بهتر تضمين ميگردد. جاي آن است كه در اينجا از ابعاد اصلي بهداشت رواني مؤثر را كه جنبه كاربردي دارد را بيان نموده و هر كس ميتواند آنها را اساس قضاوت خود براي مراجعه به متخصص روان درماني مخصوص در دانشگاه و دفاتر مشاوره قرار دهد. 7 ماهيت مفهوم فردي: مفهوم فردي قضاوت فرد را درباره خودش روشن ميسازد و متضمن آگاهي از نكات مثبت و منفي رفتار ميباشد. فردي از نظر رواني سالم است كه درباره رفتارهاي خود آگاهي داشته بتواند به طور عيني هدفهاي خود را بررسي نموده با توجه به تواناييهاي شخصي فعاليت نمايد. واقعبيني و اجتناب از خودفريبي اهميت خاصي دارد. مهمترين عامل در سلامت فكري و بهداشت رواني واقعيتگرايي و قبول خويشتن خويش است آنچنانكه هست. فرد بايد تواناييها و كمبودهاي خود را آنگونه كه هستند بپذيرد. بايد تأكيد كنم كه مسئله قناعت و يا رضايتمندي فردي را به هيچ وجه مطرح نميكنم بلكه تنها به تواناييهاي شخصيت و كمبودهايي كه در هر يكا از افراد آدمي وجود دارند اشاره نموده پذيرش آنها را با توجه به واقعيت زندگي توصيه ميكنم.
1ـ فرد بايد بداند كيست، چه ميخواهد، در زندگي چه هدفهايي را تعقيب ميكند. در اينجاست احساس شناسايي فردي اهميت خاصي مييابد. پذيرش ارزشهاي ديگران به طور عيني و واقعبينانه جزء ديگري از خودشناسي را تشكيل ميدهد.
2ـ درگيري فعالانه با عوامل محيطي: معيار ديگري كه نشانه سلامت فكر است، درگيري فعالانه فرد با عوامل محيطي ميباشد. كسانيكه تسليم محض ديگرانند و درگيري فعالانهاي ظاهر نميكنند از نظر عاطفي و رشد ضعيفند. بشر تا زمانيكه حيات دارد بايد فعاليت كند و كوششهايش جنبه سازندگي داشته باشد. همكاري و همگامي با ساير افراد اجتماع نيز جزيي از بهداشت رواني است.
3ـ استقلال و خودمختاري: بخش مهمي از شخصيت بالغ را استقلال و خودمختاري شخصي تشكيل ميدهد. به طوري كه بارها اشاره شده است ضمن رشد و نمو بتدريج از جنبههاي وابستگي فرد از والدين كاسته شده و زمينه براي استقلال فردي آماده ميشود. محيط تحصيلي بخصوص دانشگاه و مدارس عالي بهترين وسايل را براي داد و ستد با محيطي غير از خانواده و همسايگان فراهم ميسازد و تدريجاً شخص را به سوي خوداتكايي در تصميمات و اتخاذ روش مطلوب زندگي آتي سوق ميدهند. البته استقلال بيش از حد نيز به خودسري و لجاجت ميانجامد. لذا ميانهروي در اين موارد الزامي است. عوامل ديگري نيز در اين رابطه گفته شده بدين صورت كسي كه از سلامت فر برخوردار است بايد بتواند درگيري عاطفي داشته باشد، قبول محبت نموده، به ديگران مهر بورزد، احساس حقارت نكند و به منظور رفع آن از واكنشهاي شديد جبراني استفاده ننمايد، انحرافات شديد اخلاقي نداشته باشد، خصومت و پرخاشگري او بيش از حد معيني جلوه نكند، رضايتمندي نشان دهد و از همه مهمتر واقعبيني را شعاد خود سازد و در نهايت با ديگران ارتباط سالم برقرار نمايد. ترديدي نيست آدمي همواره در رفتار و كردار خود به منظور سازگاري بهتر با محيط تغييراتي خواهد كرد.
شخصيت افراد كيفيت تثبيت شدهاي نيست چون رفتار آدمي به طور مستمر متأثر از محيط و قوانين رشد است. لذا آنچه امروز در فردي ملاحظه ميكنيم احتمالاً فردا تغيير خواهد كرد. پيشرفت همراه با تغيير هميشه لازمه زندگي است. درك و پذيرش و تغيير رفتارمان به هنگام لزوم نشانه پختگي عاطفي ما است. بديهي است در اجراي اين امر نيازمند به كمك و همكاري ديگران ميباشيم كه مشاوران نيز از اين جمله ميباشند. دکتر علیرضا بوستانی پور ( اختصاصي میگنا )
7 احترام فرد به شخصيت خود و ديگران
7 شناخت محدوديتها در خود و افراد ديگر
7 دانستن اين حقيقت كه رفتار انسان معلول عواملي است
7 آشنايي با اينكه رفتار هر فرد تابع تماميت وجود اوست
7 شناسايي احتياجات و محركهايي كه سبب ايجاد رفتار و اعمال انسان ميگردد.
شخصي كه اين اصول را فهميده و بپذيرد مسلماً واقعبينانه با مشكلات زندگي مقابله كرده و با وجود موانع دلسرد نميشود زيرا ميداند كه زندگي يعني كشمكش با عوامل مختلف، شخص انعطافپذير ميداند كه احتياج فرد هيچ وقت مطابقت كامل با مقتضيات زندگي نميكند و بر اين اساس سعي مينمايد در برآوردن احتياجات خود واقعيات را در نظر گرفته، بيشتر از اندازه لازم توقع نداشته باشد او ميپذيرد كه تعارض رواني اغلب اتفاق خواهد افتاد و براي مقابله با آن خود را آماده ميسازد اين شخص در زندگي هدفهاي معيني دارد و براي رسيدن به آنها سعي وافي خواهد نمود به علاوه شناسايي خود و ديگران خوشبيني و احترام او را نسبت به بشريت زياد ميكند. خلاصه اينكه او ديگران را آنطور كه هستند قبول دارد و به جاي ايدهآليسم در رابطه با آنها رئاليسم و واقعبيني را اتخاذ نمايد. بدين وسيله قادر است به آنان اعتماد نموده با اطمينان خاطر به يك زندگي بيتشويش ادامه دهد.
توجه به بهداشت رواني مؤثر و همگاني در بسياري از جوامع امروز جزء مسائل اصلي اجتماعي قرار گرفته است. تبليغات مثبت، آشنايي عمومي افراد از طريق برنامههاي راديويي و تلويزيوني و نشريات آمادگي بيشتري براي پذيرش چنين مسائلي را به وجود آورده به طوريكه غالباً بسياري از افراد داوطلبانه اقدام به دريافت كمك به منظور رفع عوارض عصبي خود ميكنند. بحث و گفتگو با يك متخصص رواني (روانپزشك، روانشناس باليني، مشاور، مددكار اجتماعي) ميتواند از نتايج مؤثري براي حل و فصل تضادهاي شخصي برخوردار باشد. استفاده از روشهاي رواندرماني بايد در دسترس همگان قرار گيرد و مخصوص افراد با طبقه خاصي نباشد. لذا بهتر است سازمانهاي درماني پزشكي از روان درماني نيز استفاده كنند و اين امر به طريقي انجام گيرد كه افراد نيازمند بدون صرف هزينههاي قابل ملاحظه و يا سرگرداني زياد بهرهمند شود. تنها از اين طريق است كه ميتوان براي بهداشت رواني عمومي گامهاي مؤثري برداشت. در تمام دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي و حتي دبيرستانهاي بزرگ بايد مراكز رواندرماني وجود داشته باشد تا نسل جوان بتواند از معاضدت و معاونت حرفهاي و مؤثر بهرهمند گردد. چه اگر در سنين جواني و بلوغ چنين مسائلي حل و فصل شدند نه تنها سريع برطرف خواهند شد بلكه سلامت رواني آينده فرد و اجتماع نيز بهتر تضمين ميگردد. جاي آن است كه در اينجا از ابعاد اصلي بهداشت رواني مؤثر را كه جنبه كاربردي دارد را بيان نموده و هر كس ميتواند آنها را اساس قضاوت خود براي مراجعه به متخصص روان درماني مخصوص در دانشگاه و دفاتر مشاوره قرار دهد. 7 ماهيت مفهوم فردي: مفهوم فردي قضاوت فرد را درباره خودش روشن ميسازد و متضمن آگاهي از نكات مثبت و منفي رفتار ميباشد. فردي از نظر رواني سالم است كه درباره رفتارهاي خود آگاهي داشته بتواند به طور عيني هدفهاي خود را بررسي نموده با توجه به تواناييهاي شخصي فعاليت نمايد. واقعبيني و اجتناب از خودفريبي اهميت خاصي دارد. مهمترين عامل در سلامت فكري و بهداشت رواني واقعيتگرايي و قبول خويشتن خويش است آنچنانكه هست. فرد بايد تواناييها و كمبودهاي خود را آنگونه كه هستند بپذيرد. بايد تأكيد كنم كه مسئله قناعت و يا رضايتمندي فردي را به هيچ وجه مطرح نميكنم بلكه تنها به تواناييهاي شخصيت و كمبودهايي كه در هر يكا از افراد آدمي وجود دارند اشاره نموده پذيرش آنها را با توجه به واقعيت زندگي توصيه ميكنم.
1ـ فرد بايد بداند كيست، چه ميخواهد، در زندگي چه هدفهايي را تعقيب ميكند. در اينجاست احساس شناسايي فردي اهميت خاصي مييابد. پذيرش ارزشهاي ديگران به طور عيني و واقعبينانه جزء ديگري از خودشناسي را تشكيل ميدهد.
2ـ درگيري فعالانه با عوامل محيطي: معيار ديگري كه نشانه سلامت فكر است، درگيري فعالانه فرد با عوامل محيطي ميباشد. كسانيكه تسليم محض ديگرانند و درگيري فعالانهاي ظاهر نميكنند از نظر عاطفي و رشد ضعيفند. بشر تا زمانيكه حيات دارد بايد فعاليت كند و كوششهايش جنبه سازندگي داشته باشد. همكاري و همگامي با ساير افراد اجتماع نيز جزيي از بهداشت رواني است.
3ـ استقلال و خودمختاري: بخش مهمي از شخصيت بالغ را استقلال و خودمختاري شخصي تشكيل ميدهد. به طوري كه بارها اشاره شده است ضمن رشد و نمو بتدريج از جنبههاي وابستگي فرد از والدين كاسته شده و زمينه براي استقلال فردي آماده ميشود. محيط تحصيلي بخصوص دانشگاه و مدارس عالي بهترين وسايل را براي داد و ستد با محيطي غير از خانواده و همسايگان فراهم ميسازد و تدريجاً شخص را به سوي خوداتكايي در تصميمات و اتخاذ روش مطلوب زندگي آتي سوق ميدهند. البته استقلال بيش از حد نيز به خودسري و لجاجت ميانجامد. لذا ميانهروي در اين موارد الزامي است. عوامل ديگري نيز در اين رابطه گفته شده بدين صورت كسي كه از سلامت فر برخوردار است بايد بتواند درگيري عاطفي داشته باشد، قبول محبت نموده، به ديگران مهر بورزد، احساس حقارت نكند و به منظور رفع آن از واكنشهاي شديد جبراني استفاده ننمايد، انحرافات شديد اخلاقي نداشته باشد، خصومت و پرخاشگري او بيش از حد معيني جلوه نكند، رضايتمندي نشان دهد و از همه مهمتر واقعبيني را شعاد خود سازد و در نهايت با ديگران ارتباط سالم برقرار نمايد. ترديدي نيست آدمي همواره در رفتار و كردار خود به منظور سازگاري بهتر با محيط تغييراتي خواهد كرد.
شخصيت افراد كيفيت تثبيت شدهاي نيست چون رفتار آدمي به طور مستمر متأثر از محيط و قوانين رشد است. لذا آنچه امروز در فردي ملاحظه ميكنيم احتمالاً فردا تغيير خواهد كرد. پيشرفت همراه با تغيير هميشه لازمه زندگي است. درك و پذيرش و تغيير رفتارمان به هنگام لزوم نشانه پختگي عاطفي ما است. بديهي است در اجراي اين امر نيازمند به كمك و همكاري ديگران ميباشيم كه مشاوران نيز از اين جمله ميباشند. دکتر علیرضا بوستانی پور ( اختصاصي میگنا )