نگاهی به الگوهای بنیادین تعامل در خانواده
میگنا: انسان موجودی اجتماعی است که هویت و فردیت و شخصیت خود را از طریق تعامل و ارتباط با دیگران به دست می آورد. آن گونه که اسناد و مدارک تاریخی نشان می دهد اجتماعی بودن و اجتماعی شدن و زندگی در جمع سابقه ای شاید به وسعت حیات انسانی دارد؛ و جز در موارد و شرایط خاص و استثنایی، در هیچ دوره ای انسان ها به صورت مجزا و انفرادی نزیسته اند. البته که در هر دوره شرایط و ملزومات متفاوتی باعث نیاز آنان به جمع و حضور فیزیکی آنان برای در کنار یکدیگر بودن، وجود داشته است.
امروز اما به نظر می رسد بیش از هر زمان دیگری و تحت شرایط و موقعیت های جدیدی که ایجاد شده است، انسان ها از یکدیگر و در بهترین حالت بصورت فیزیکی فاصله گرفته اند. انسان هایی که دیگر نه مانند تسبیح که مانند دانه های جدایی که به یک منبع اصلی متصل اند از هم فاصله گرفته و می گیرند.
شرایط پیشرفت فناورانه و استحاله ارزش ها حتی شکل و ماهیت خانواده را تغییر داده و ثبات تعاریف و مفاهیم را هم حتی دستخوش دگرگونی کرده است. مثلا «آنتونی گیدنز» جامعه شناس انگلیسی در توضیح تغییرات وسیع در خانواده و مفهوم آن می گوید که اگر در گذشته صحبت از خانواده بود امروز و به دلیل تنوع اشکال و ماهیات باید از خانواده ها نام ببریم.
به دلیل این که خانواده اولین اجتماعی است که افراد در آن حضور می یابند و درونی کردن ارزش ها و اجتماعی شدن از آنجا شروع می شود؛ نقشی اساسی در شخصیت و روان افراد دارد. تحلیل و تفسیر جایگاه و مفاهیم خانواده می تواند به ما در تفسیر وضعیت موجود و یافتن تبیینی برای موقعیت تنهایی انسان در عصر حاضر کمک کند.
«جبار رحمانی» انسان شناس و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این زمینه معتقد است:یکی از موضوعاتی که در سال های اخیر بسیار مطرح میشود؛ تحول نسلی و مهم تر از همه، فقدان روابط میان نسلی و گفت وگوی بین نسلی در درون خانواده ایرانی است. بسیاری از محققان از فقدان گفت وگو/ لزوم گفت وگو و عدم ارتباط عمیق مترتب بر آنها در خانواده ایرانی سخن گفته اند. این نوع گزاره ها بسیار شنیده می شود، شاید هم امتداد همان سنت شرق شناسی ای است که پیش از بررسی عمیق، برحسب کلیشههای رایج، پاسخ های آماده ای را ارائه می دهد. اما به نظر می رسد که میتوان آن گزاره ها را مورد وارسی انتقادی قرار داد و اینکه این گزارهها چقدر صحیح هستند و یا اینکه تا چه حدی از واقعیت زندگی ایرانیان را پوشش میدهند.
امروز اما به نظر می رسد بیش از هر زمان دیگری و تحت شرایط و موقعیت های جدیدی که ایجاد شده است، انسان ها از یکدیگر و در بهترین حالت بصورت فیزیکی فاصله گرفته اند. انسان هایی که دیگر نه مانند تسبیح که مانند دانه های جدایی که به یک منبع اصلی متصل اند از هم فاصله گرفته و می گیرند.
شرایط پیشرفت فناورانه و استحاله ارزش ها حتی شکل و ماهیت خانواده را تغییر داده و ثبات تعاریف و مفاهیم را هم حتی دستخوش دگرگونی کرده است. مثلا «آنتونی گیدنز» جامعه شناس انگلیسی در توضیح تغییرات وسیع در خانواده و مفهوم آن می گوید که اگر در گذشته صحبت از خانواده بود امروز و به دلیل تنوع اشکال و ماهیات باید از خانواده ها نام ببریم.
به دلیل این که خانواده اولین اجتماعی است که افراد در آن حضور می یابند و درونی کردن ارزش ها و اجتماعی شدن از آنجا شروع می شود؛ نقشی اساسی در شخصیت و روان افراد دارد. تحلیل و تفسیر جایگاه و مفاهیم خانواده می تواند به ما در تفسیر وضعیت موجود و یافتن تبیینی برای موقعیت تنهایی انسان در عصر حاضر کمک کند.
«جبار رحمانی» انسان شناس و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این زمینه معتقد است:یکی از موضوعاتی که در سال های اخیر بسیار مطرح میشود؛ تحول نسلی و مهم تر از همه، فقدان روابط میان نسلی و گفت وگوی بین نسلی در درون خانواده ایرانی است. بسیاری از محققان از فقدان گفت وگو/ لزوم گفت وگو و عدم ارتباط عمیق مترتب بر آنها در خانواده ایرانی سخن گفته اند. این نوع گزاره ها بسیار شنیده می شود، شاید هم امتداد همان سنت شرق شناسی ای است که پیش از بررسی عمیق، برحسب کلیشههای رایج، پاسخ های آماده ای را ارائه می دهد. اما به نظر می رسد که میتوان آن گزاره ها را مورد وارسی انتقادی قرار داد و اینکه این گزارهها چقدر صحیح هستند و یا اینکه تا چه حدی از واقعیت زندگی ایرانیان را پوشش میدهند.
در جامعه ما، گفت وگو، مفهومی است پرکاربرد، اما در عین حال به شدت مبهم. هرچند عموماً در فرهنگ عمومی معنای رایج آن است که گفت وگو را همان حرف زدن میدانیم (کمتر آنرا شنیدن حرف ها، بلکه بیشتر آنرا زدن حرف ها تعریف کردهایم). در زبان فارسی در میدان معناشناختی ارتباطات کلامی میان طرفین، واژهها و مفاهیم متعددی داریم: صحبت کردن، که دال بر نوعی سخن مالوف در جمع آشنایان، بصورت موقتی یا پایدار است؛ گپ زدن، دال بر مکالمه های بیهدف و پراکنده میان افراد، مذاکره کردن، نوعی ارتباط ابزاری برای به انجام رساندن نوعی داد و ستد معطوف به سود یا برای رسیدن به هدف خاصی است؛ بحث/ مباحثه، تجزیه و تحلیل امور و دفاع از مفروضات و نتایج خاص است؛ جدل، نیز اقناع دیگری برای پذیرش حقیقت مورد ادعای ماست که در نهایت هدف آن، اسکات یا ساکت کردن طرف مقابل (خصم) است. البته خود واژه گفت وگو نیز مبهم است، گاه در ترکیب گفت وگو، بیان میشود، با تاکید خاص بر فعل گفتن و گاه در ترکیب گفت وشنود، که بر فعل شنیدن به همان اندازه گفتن تاکید دارد.
گفت وگو در معنایی فلسفی، یک ارتباط عمیق بین انسان هاست، فرآیندی از ارتباط فرد با خود یا دیگری که منجر به فهم مشترک، انتقال یا تولید معنا و مهمتر از همه خلق و پیدایش فهم معنای تازه، از طریقی جمعی میشود. لذا گفت وگو فرایندی است از گفتن ـ شنیدن در پیوستاری ناتمام و مداوم، به گونهای از خلال تعامل متقابل فرد با دیگری یا حتی با خودش، درک و معنای جدید برساخته شود. به همین سبب گفت وگو نوعی ارتباط در وجوه عمیق حیات انسانی است که قبل از همه، نوعی همدلی و اعتماد و آمادگی برای شنیدن حرفهای دیگری به شیوه همدلانه در آن وجود دارد. در گفت وگو، مساله تحمیل درک یکطرفه بر دیگری نیست، مساله رسیدن به درک مشترک و مفاهمه است. گفت وگو یک بازی است که در آن طرفین، با هم بازی میکنند، نه اینکه در برابر هم بازی کنند. از این منظر گفت وگو صرفا امر کلامی نیست، میتواند اشکال عمیقتری از ارتباط انسانی را نیز در بر بگیرد. حال می توان پرسید که نسبت میان گفت وگو یا سایر اشکال ارتباطی در خانواده ایرانی چیست؟ منطق تعامل میان فردی و درون فردی در خانواده ایرانی را برحسب مقوله گفت وگو چگونه باید فهمید؟ براساس درک فوق از گفت وگو و ارتباطات انسانی میتوان به الگوهای تعاملی در خانواده ایرانی و موقعیت گفت وگو در آن پرداخت.
الگوهای ارتباطی و تعاملی در خانواده ایرانی بیانگر نظمها و تواناییهایی از شیوههای برقراری تعامل بین افراد و شکلگیری روابط و ایفای نقش های خانوادگی است. از این منظر دوالگوی اصلی در نظام ارتباطی و تعاملی خانواده ایرانی وجود دارد.
الگوی اول، الگوی عمودی است که مبتنی بر نوعی سلسله مراتب قدرت و نظم منزلتی نابرابر است. به عبارت دیگر خصیصه مرکزی این نوع الگو درصفت 'سالار' است که در فهم رایج صحبت از نوعی الگوی پدرسالار به عنوان الگوی غالب خانواده ایرانی در سنت و حتی در زمانه حاضر میشود، یک الگوی هرمی از خانواده که در راس آن پدر هست. از منظر الگوی عمودی روابط، همیشه خانواده ایرانی را در قالب مقوله سالار تعریف و بازنمایی کرده است. در این راستا طنز رایج در باب اینکه «در نسل پدران ما، الگوی غالب پدرسالار بود، در نسل ما، زن سالار، در نسل فعلی، فرزند سالار»، بیانگر محوریت سالار بودن در این فرایند تصویرپردازی از خانواده ایرانی است. در این الگوی تعاملی و ارتباطی، قدرت، مقوله محوری است. اینکه نوع و منبع اصلی قدرت چیست و از کجا میآید، شیوه توزیع قدرت در خانواده چگونه است، و چگونه از قدرت استفاده شده و آنرا اعمال میکنند، (در قالب مقوله اقتدار با بصورت زور، و همچنین چرا، و چگونه اعمال می شود) و طرز تلقی از چگونگی این رابطه در طرفین چیست؛ مورد بحث قرار می گیرد. در نتیجه میتوان سنخشناسی از ساختار قدرت و الگوی توزیع نقش ها برحسب آن در خانواده ایرانی بدست داد.
از این منظر، تقریبا عموم مطالعات خانواده ایرانی، بر این الگوی ارتباطی و تعاملی عمودی تاکید داشتهاند و تحولات خانواده و صورتبندیهای متاخر آنرا حول مفهوم قدرت و نظم سلسله مراتبی و تبعات آن، بررسی کردهاند. مساله اصلی آن است که در تاکید بر این نوع ترسیم تصویر خانواده ایرانی، به نتیجه فقدان گفت وگو در معنای عمیق فلسفیاش میرسند. زیرا اصولا گفت وگو در معنای فلسفی آن، در موقعیت ارتباطی برابر رخ میدهد، در حالیکه وقتی خانواده را صرفا از منظر روابطعمومی و سلسله مراتب بررسی کنیم، عملا به فقدان گفت وگو میرسیم.
الگوی دوم، الگوی افقی است که مبتنی بر الگوی رابطه من ـ تو در دیدگاه مارتین بوبر است، نوعی ارتباط مبتنی بر همدلی و صمیمیت و مشارکت. رابطههایی که در آن تعلق عمیق به دیگری و گاه عشق به دیگری، مبنای آن است. در این الگو، در حالت های خاص چیزی فراتر از گفت وگو رخ میدهد، نوعی همدلی شهودی نسبت به دیگری که پیش از آنکه چیزی به زبان آورده شود، حس میشود. اگر در الگوی قبلی، پدر، ایدهآل-تایپ آن بود، در این الگو معمولا مادر ایدهآل-تایپ است که در آن نوعی عشق ناب به دیگری و فداکاری و ارتباط شهودی و حتی فهم پیشاگفتاری دیده میشود. لذا این نوع رابطههای افقی مبتنی بر صمیمت من ـ تو، در هر بخش از خانواده، معمولاً بین مادر و فرزند، گاه بین سایر اعضا و ... دیده میشود. در این رابطه مساله سلسله مراتب نیست، بلکه مساله اصلی صمیمیت و علاقه متقابل و همدلی و مشارکت عاطفی است.
بر اساس این دو محور عمودی و افقی، الگوهای تعاملی و ارتباط خانواده ایرانی را میتوان ترسیم کرد: در حالت های اخلاقی دو مقوله عاطفی حرمت و هیبت پدر و عشق و عاطفه مادری نمود پیدا کرده است. به همین دلیل اگر به فرهنگ قبرستان ها دقت شود، داغ پدر، پشت آدم ها را می شکند و داغ مادر، قلب آنها را. گویی میتوان بین محمل عشق درونی و محمل تکیهگاه اجتماعی تفاوت معناداری قائل شد. مساله آن است که زندگی در عمل و اجرا هر دو بعد این ارتباطات است، و نمیتوان صرفا بر یکی از آنها، تاکید کرد. یکی هستی انسانی ما را اشباع میکند و دیگری هستی اجتماعی ما را در روابط مبتنی بر قدرت و سلسله مراتب. بسط وجودی آدم ها بواسطه بسط و عمق روابط افقی است و بسط اجتماعی آنها مبتنی بر محور عمودی و سلسله مراتب قدرت و اقتدار است.
آنچه که در ایران امروز بواسطه تحولات ناشی از نوسازی و شهرنشینی و ... رخ داده است، نوعی آشفتگی در الگوهای تعاملی خانواده ایرانی است. از یکسو روابط مبتنی بر اقتدار و سالار بودن اعتبار و مشروعیت خودشان را از دست دادهاند و گاه به سمت روابط جدید سلسله مراتبی حول فرزند سالاری سازماندهی شدهاند و از سوی دیگر به واسطه اشتغال مادران که در موارد بسیاری کودک از شش ماهگی در مهدکودکها قرار دارد و در نتیجه الگوی افقی تعامل نیز ناقص شده و افراد در نوعی مضیقه و تنگنای ارتباطات افقی در خانواده اند. به عبارت دیگر ما شاهد نوعی فقدان و کمبود رابطههای عمیق من ـ تو در خانواده ایرانی هستیم، زیرا از یکسو مادران شاغلاند و الگوی سنتی مادر ـ فرزند در شکلدهی به این ارتباطات امکان خاصی ندارد و از سوی دیگر بعد خانوار بهشدت کاهش یافته و تک فرزندی یا دو فرزندی، شانس برقراری این رابطه افقی میان برادران و خواهران را نیز از بین برده است. به همین دلیل آدم ها هرچه بیشتر دچار فقدان و کمبود روابط من ـ تو در محور افقی تعاملات شدهاند و نتیجه این وضع، ظهور زمینههای فزاینده شکلگیری تنهایی، به مثابه الگوی غالب حیات انسانی ما خواهد بود؛ تنهایی ای که آنرا جذام قرن بیست و یکم دانستهاند و انسان را در عمیقترین سطوح نیازهای انسانی و عاطفیاش دچار بحران میکند. اصولا انسان ها در این شرایط هرچه بیشتر در مناسبات عمودی رشد میکنند و در عین حال ساحت وجودی رقیقتری خواهند داشت.
آنچه که در آینده در جامعه ما بیشتر شاهدش خواهیم بود،کمبود شدید این الگوی روابط افقی است،که درآن ساحت های درونی روح و احساس و روان آدمی اشباع شده و غنا پیدا می کند. به همین سبب مساله تنهایی به معنای فقدان شدید یا کمبود جدی رابطه من-تو با فرد یا افراد صمیمی و و دوست داشتنی، به مساله محوری افراد تبدیل خواهند شد. این نوع تنهایی فرساینده در کنار سایر قشارهای زندگی، می تواند روح هر فرد ایرانی را در انزوای آزار دهنده ای فرو ببرد. به همین سبب ما هر چه بیشتر به توسعه شناخت و آگاهی از روابط افقی در خانواده ایرانی و ایجاد بسترهای توسعه آن و آگاه کردن مردم از اهمیت این روابط نیازمندیم، تا بتوان هرچه بیشتر جلوی این بحران قرن بیست و یکم یعنی تنهایی را گرفت.
مرجع : خبرگزاري ايرنا