وجدان اخلاقی چیست؟
حسین حقانی زنجانی
انسان در متن خلقت از نوعی شعور به نام «وجدان اخلاقی» بهرهمند شده است. وجدان اخلاقی هر فرد به منزله معلمی است که تعالیم اخلاقی را به او میاندازد و بر اجرای این تعالیم نظارت میکند، اما وجدان برای اینکه بتواند راهنمای خوبی باشد، به پرورش نیازمند است و این پرورش باید از همان کودکی آغاز گردد. والدین، و به ویژه مادر، نقش مهمی در رشد و تعالی وجدان اخلاقی دارند.
در این معیار اخلاقى یعنى وجدان اخلاقى مسائل متعددى مطرح مىگردد:
1 - وجدان اخلاقى چگونه معیارى است و جنبه هاى مختلف آن کدام است؟
2 - وجدان اخلاقى با اخلاق مبتنى بر عاطفه چنان که عده اى به آن قائل هستند و اخلاق مبتنى بر عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند چه فرق هائى دارد؟ و اصولا با افعال طبیعى انسانها چه رابطه اى دارد؟
3 - نظر اسلام و قرآن درباره وجدان اخلاقى چیست؟
4 - آیا وجدان اخلاقى امرى فطرى است یا نه؟ در هر صورت چرا؟
وجدان اخلاقى چگونه معیارى است؟ و جنبههاى مختلف آن کدام است؟
وجدان اخلاقى نیروى باطنى بوده، هیچ انسانى به حسب سرشت و خلقت و آفرینش خالى از آن نیست، منتها قابل انعطاف بوده، مى تواند تحت تاثیر محیط سالم و ناسالم و تربیت صحیح و ناصحیح قرار بگیرد و از سایر امیال قوى باطنى و روحى از قبیل شهوت و غضب و سایر تمایلات فطرى درونى چه بسا تغییراتى را بپذیرد.
آفت ها
مفاسد اخلاقی فرهنگی و اجتماعی از مسائل مهم جوامع امروزی است و وقایع و آمارهای نگرانکننده از هجوم پیامهای غیراخلاقی حکایت دارد. مسلماً چنین پیامهایی در رشد وجدان کودک اختلال ایجاد میکند و او را از مسیر اخلاق منحرف میکند. همچنین، پیامهای بیرونی، با ارزشهایی که خانواده به فرزندان القا میکنند، مغایرت دارند.
بیتردید، یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار بر شکلگیری و رشد ارزشهای اخلاقی، مادر است. نقش مادر فقط در تأمین نیازهای جسمانی کودک و به ثمررساندن آنان خلاصه نمیشود، بلکه مجموعهای از مسئولیتهای مؤثر پرورشی-تربیتی بر عهده مادر است و همین امر موجب شده در نظام تربیتی و حقوقی اسلام، به نقش مادر توجه خاصی شود. اهمیت این نقش از آن جا روشن میشود که از هنگامی که کودک نخستین بار در آغوش مادر قرار میگیرد، مادر با تعلیم آداب اخلاقی و تشویق به اعمال خوب، نکوهش رفتار بد و استفاده از عوامل برانگیزاننده عاطفی برای متابعت و درک اخلاقی کودک، از راهبردهای عاطقی بهره میگیرد و در مرحله نهایی، با به کارگیری روشهای انگیزشی برای تأثیر گذاری بر اراده کودک در تحقق بخشیدن به رفتار اخلاقی، به او کمک میکند تا توانمندیهای خود را به کار گیرد. بدین ترتیب مجموعهای از ارزشها در ذهن فرزند شکل میگیرد و این ارزشها یک نظام ارزشی ار به وجود میآورند.
براى وجدان همانطور که دانشمندان تصریح کرده اند، سه جنبه است:
1 - ادراکى.
2 - ارادى.
3 - انفعالى.
جنبه ادراکى وجدان اخلاقى این است که اعمال و حتى افکار انسانها را مورد بررسى قرار مى دهد و مانند یک قاضى بى طرف آن را تجزیه و تحلیل مىکند و حکم به خوبى و بدى در مورد آن صادر مىکند.
جنبه ارادى آن، این است که همانند یک نفر فرمانده قوى به ما فرمان مى دهد که به مقتضاى آن عمل کنیم یعنى اگر عمل خوب است انجام دهیم و اگر بد است ترک نمائیم.
جنبه انفعالى وجدان این است که اگر بر وفق درک و میل آن رفتار کردیم، احساس مسرت و شادى مى نماید و موجب انبساط و آرامش خاطر مى گردد و اگر برخلاف میل و درک آن عمل نمودیم، احساس شرمسارى و خجلت کرده و با ضربات جانکاهى که بر روان و اعصاب ما وارد مى شود ما را شکنجه مىدهد بالاتر این که وجدان اخلاقى در مورد کارهاى دیگران نیز دخالت مى نماید. و درباره افعال آنها حکم به خوبى و بدى صادر و فرمان مى دهد که نسبت به اشخاص باوجدان، علاقه و احترام نشان دهید و از افراد بى وجدان نفرت و دورى نمائید (1) .
حال این سوال مطرح مى گردد که این معیار اخلاقى با معیارهاى دیگر اخلاقى مربوط به فلاسفه و اخلاق هندى و افعال طبیعى چه فرق هائى دارد؟
پاسخ این است که این نظریه، اخلاق را نه عاطفه مى داند چنان که اخلاق هندى و اخلاق مسیحى مىدانند و نه عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند بلکه این نظریه، اخلاق را عبارت از الهامات وجدانى برخواسته از اعماق نفس انسانها مى داند یعنى نیروئى است که به آن تکلیف را الهام مىکند و از درون به آن فرمان مىدهد که چنین بکن و چنین نکن و این نیرو مربوط به عقل نیست. زیرا اولا: عقل بیشتر، یک امر اکتسابى است و اما این، یک امر فطرى است.
ثانیا: عقل نیروئى است که در زمینه مسائل اخلاقى و مسائل دیگر اظهار نظر مىکند و در صورتى که وجدان اخلاقى تنها به مسائل اخلاقى نظر دارد.
ثالثا: عقل خوبى و بدى مسائل را بر پایه مصلحت و مفسدت توجهى نمىکند و با آنها کارى ندارد و تنها خوبى و بدى عمل را معین و مشخص مى کند و رفتار طبق آن را از انسان طلب مى کند (2) .
در برابر وجدان اخلاقى در باطن انسان نیروى دیگرى وجود دارد که او را به ارتکاب بدیها و زشتى ها و ترک خوبیها و نیکی ها وادار مى نماید، همانند وجدان اخلاقى قوى و نیرومند است و نقش مهمى در اراده و عمل انسان دارد منتها اینطور نیست که نیرومندتر از وجدان خلقى باشد و لکن برخى از فلاسفه این جنبه منفى بازدارنده از نیکى ها و خوبیها را خیلى با اهمیت تلقى کرده اند تا آنجا که آن را از نیروى باطنى وجدان اخلاقى نیرومند و قوی تر دانسته اند و بر همین اساس، انسانرا طبعا و به حسب خلقت و آفرینش موجودى شریر و بدکار شمرده اند.
از باب نمونه یکى از شعراى بزرگ عرب «احمد بن عبدالله ابوالعلاء معرى»(متوفاىسال 449ه) شعرى دارد که از آن این نظر استفاده مى گردد:
حوتنا شرور لا صلاح لمثلها فان شذ منا صالح فهو نادر (3)
یعنى طبیعت و سرشت ما را شر و بدکارى فرا گرفته و اساسا قابل اصلاح نیست و اگر فردى از ما صالح و شایسته باشد، خیلى کم است.
به هرحال کار اخلاقى کارى است که از وجدان الهام گرفته باشد پس با کار طبیعى فرق دارد زیرا کار طبیعى کارى است که به وجدان مربوط نیست، با طبیعت ارتباط دارد مثل غذا خوردن و آب نوشیدن ولى کار اخلاقى با طبیعت انسان ارتباط ندارد، بلکه با وجدان ارتباط دارد و با فرمانى که از ضمیر انسانى سرچشمه مىگیرد، در رابطه است.
حال ممکن است سوال شود از کجا دانسته مى شود که کار اخلاقى از وجدان الهام گرفته است؟
در پاسخ آن مىگوئیم که ما آیات و سوره هاى قرآن، کتاب وحى آسمانى را بررسى و مورد مطالعه قرار مىدهیم در سه مورد از این آیات از وجدان اخلاقى به نحو لطیف و ظریف تعبیر آورده شده و در هر موردى به لفظى خاص:
1 - در سوره «شمس» آیه 7 : (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها)
یعنى:
«قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده) و منظم ساخته سپس فجور وتقوا(شر و خیرش) را به او الهام کرده است».
2 - در سوره بلد آیه 9: (الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و هدیناهالنجدین) یعنى:«آیا براى انسان دو چشم قرار ندادیم؟ و یک زبان دو لب؟ و او رابه راه خیر و شر هدایت کردیم...».
3 - در سوره قیامت به لفظ : «نفس لوامه» (ولا اقسم بالنفس اللوامه..)وسوگند به نفس لوامه و وجدان بیدار و ملامت گر(که رستاخیز حق است).
و در قرآن در چند مورد از نیروئى که در برابر وجدان اخلاقى قرار دارد یاد و بهالفاظ مختلف تعبیر آورده است از قبیل:
«نفس اماره»: (و ما ابرى نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى) (4)
یعنى:«حضرت یوسف صریحا اعلام مىکند که من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم که نفسسرکش بسیار به بدیها امر مىکند مگر آنچه که پروردگارم رحم کند».
و نیز به لفظ «هوى» (5) (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فانالجنه هى الماوى) یعنى: «و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا(وتمایلات نفسانى) باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست».
و نیز به لفظ «وسواس» (6) (و من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناسمن الجنه والناس) یعنى: «پناه مىبرم به پروردگار از شر وسوسه گر پنهانکار که در درون سینه انسان وسوسه مىکند خواه جن باشد یا از انسان».
پس قرآن در مورد این که انسانها مجهز به یک سلسله از الهامات فطرى هستند، سکوت نکرده است و در روایات و احادیث معتبر نیز چه بسا این حقیقت که از قرآن استفاده مى گردد، تصریح گردیده است.
از جمله هنگامى که آیه مبارکه (تعاونوا على البر والتقوى و لا تعاونوا علىالاثم والعدوان) یعنى: «یکدیگر را بر نیکى و پارسائى یارى دهید و همدیگر را برگناه و دشمنى کمک ننمائید».
بر پیامبر گرامى اسلام(ص) نازل شد مردى به نام «وابصه» خدمت رسول اکرم(ص) آمده گفت: اى رسول خدا سوالى دارم حضرت فرمود: من بگویم سوال تو چیست؟ گفت: بفرمائید.
فرمود: آمدهاى از معناى بر و تقوا و هم از معناى اثم و عدوان سوال کنى. گفت:
آرى مىخواهم معانى اینها را بدانم. در متن روایت اینگونه وارد است که پیامبرانگشتان خود را بر سینه وابصه زده سه مرتبه فرمود: یا وابصه «استفت قلبک،استفت قلبک، استفت قلبک» یعنى سه مرتبه فرمود: این سوال و استفتاء را از قلب خود بکن یعنى خدا این شناخت را به صورت الهام به قلب هر بشرى قرار داده است.
مرحوم شهید استاد مطهرى در کتاب فلسفه اخلاق از مرحوم فیض کاشانى ازمحجه البیضاء ج1، ص 58 این روایت را نقل مىکند و سپس مى نویسد: مولوى در کتاب مثنوى نیز این روایت را به صورت اشعار زیبائى سروده است و اول این اشعار ایناست:
گفت پیغمبر که استفتئوا القلوب براى مطالعه این اشعار به کتاب مثنوى مولوى مراجعه نمائید.
چنان که خوانندگان با توجه به آیات بالا و مضون روایات به آسانى مىدانند که در باطن انسانها نیروئى است که برخى از افعال را خوب مىداند و برخى را بد و به خوبها فرمان مىدهد و از بدیها نهى مىکند و نظیر آیات بالا این آیه است:
(و اوحینا الیهم فعل الخیرات) (7) یعنى:«وانجام کارهاى نیک و...را بر انبیاءوحى کردیم».
در تفسیر المیزان مرحوم استاد علامه طباطبائى(ره) در این باب استنباط خیلى لطیف و ظرفى دارد مىفرماید:
«خداوند نفرمود:(و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات) و فرمود: (و اوحیناالیهم فعل الخیرات) زیرا اصل خیرات مثل بذرهائى در باطن انسانها و کمون ذاتآنها آفریده شده است و خدا انجام آنها را وحى کرده است (8) .پس به نظر قرآن انسان مجهز به یک سلسله از الهامات فطرى است.
آیا وجدان اخلاقى امرى فطرى است یا نه؟
در این مساله دو نظر مختلف وجود دارد:
نظر اول - گروهى از دانشمندان، وجدان اخلاقى را غیر فطرى مىدانند. به نظر اینان اصولا نیروى دراکه اى به نام وجدان اخلاقى فطرى که سرچشمه اصول اخلاقى باشد وجود ندارد.
آنچه موجود است و انسان خیال مىکند فطرى است جز ساخته تربیت و مولود محیط چیز دیگرى نیست. از جمله معتقدین به این نظر «جان لاک» انگلیسى متوفاى 1704 میلادى است او مى گوید:
«بعضى از خواهشها و آرزوها فطرى است مانند آرزوى خوشى، بیزارى از رنج اما اینها طبایع است نه حقائق و اصول اخلاقى یعنى حسن و قبح در میان مردم عمومیت ندارد و بسا موردى در نزد قومى زشت است و در نزد قوم دیگر زیبا بعضى خیرها دریک دیانت ممنوع و حرام و در دیانت دیگر جایز و مباح، بعضى از اقوام وحشى را مىبینیم که آدم مىخورند و این کار را نه بر سبیل اتفاق و از روى هواى نفس یا اضطرار بلکه آن را امرى جایز و مستحسن مىدانند پس با وجود این اختلاف چگونه مىتوان این اصول را فطرى دانست؟
چه بسا عقائد و اصول در اذهان راسخ است که در طول زمان و انس و عادت پیدا شده است و چه بسا آنها را امورى فطرى، پنداشته اند و دلیل آن این است که چون دیده اند بعضى از احکام و قضایا مورد تصدیق همه کس است و نیز به عقل خود رجوع کرده، آنها را درست یافته و محل تردید ندانسته اند چنین پنداشته اند که از روزى که به دنیا آمده اند آن حقائق را مى دانسته و تصدیق داشته اند پس به دنبال کشف مبدا و منشا آنها برنیامده اند بعضى را تنبلى فکر مانع شده و بعضى را خودپسندى بشرى بر آن داشته که بگویند این حقائق را خدا در وجود انسان سرشته است و طبیعى و فطرى او مى باشد چه بسا چیزها است که دل به آنها گواهى مىدهد و وجدان حکم مى کند ولى سبب حقیقى آن انس و عادت است و اگر غیر ازاین بود، یعنى حسن و قبح کارها به فطرت معلوم بود دیگر به تعلیم و تربیت اخلاقى نیاز نبود» (9) .
یکى دیگر از روانشناسان که این نظر را پذیرفته است، «زیگموند فروید» اتریشى است. به نظر وى وجدان اخلاقى جز دهنه اجتماعى چیز دیگرى نیست!!، وجدان اخلاقى نماینده یک عمل ذاتى و عمیق روح بشرى نیست، بلکه درون بینى ساده منهیات اجتماعى مى باشد به نظر «فروید» نه در تاریخ بشریت و نه در تاریخ فرد، تصورات ابتدائى خوب و بد وجود ندارد این تصورات منحصرا از خارج یعنى از محیط اجتماعى منشعب مى شوند» (10) . ( البته در نظریه فروید وجدان اخلاقی همان سوپرایگوی فرد است)
نظر دوم عقیده گروهى دیگر از دانشمندان است، اینان معتقدند که وجدان اخلاقى امرى فطرى و جزء سرشت آدمى است که انسان همراه آن از مادر متولد مى شود از جمله این دانشمندان: «ژان ژاک روسو» فرانسوى متوفاى 1778 میلادى است.
از جمله سخنان او این است که در اعماق همه ارواح انسانى یک اصل عدالت و تقوى یافت مىشود که ما علیرغم قوانین و عادات، اعمال خود و دیگران را از روى آن قضاوت مى نمائیم و خوب و بد را معلوم مى کنیم و این اصل همان است که من آن را «وجدان» مى نامم آیا جائى و مملکتى یافت مى شود که در آن پاى بندى به ایمان، و عقیده حفظ قول، ترحم، خیرخواهى و حفظ از خیانت قابل احترام نباشد؟ آدم خوب، منفور و آدم بد محترم باشد؟ و ایشان از وجدان به این عبارات تعبیر آورده است:
اى وجدان اى غریزه ملکوتى اى صداى جاویدان آسمانى اى راهنماى مطمئن این موجودات نادان و کم عقل، توئى که عاقل و آزاد هستى، اى آن که نیکى و بدى را بدون خطا قضاوت مى کنى، توئى که انسان را به خدا نزدیک مىکنى تو هستى که طبیعت او را نیکو مى گردانى و اعمال او را با قوانین اخلاقى وفق مى دهى و اگر تو نبودى من درخودم چنین چیزى حس نمىکردم که مرا فوق بهائم قرار دهد تنها امتیازى که بر آنهاداشتم این بود که به وسیله فهم نامرتب و عقل نا منظم خود گمراه شوم و از خطائى به خطاى دیگر بیفتم!»
داورى بین دو نظر بالا
حال این سوال مطرح است که از ایندو نظر کدام صحیح بوده و مطابق واقع مىباشد؟
پاسخ این است که نظر دوم صحیح است و وجدان اخلاقى امرى فطرى بوده، و به طورطبیعى در همه انسانها وجود دارد ولى همانند سایر ملکات نفسانى آسیبپذیر و قابل تغییر است و بدین جهت قابل اعتماد نمى باشد.
مطالعات در زمینه جانوران زنده ثابت کرده است که امورى، جزء فطرت و سرشت موجود زنده است و لکن ممکن است در اثر چگونگى و طرز تعلیم و تربیت از وضع طبیعى اش خارج و به صورت دیگرى درآید چنان که گفته اند که اگر غاز یا اردک را پس از بیرون آمدن از تخم براى چند ماه از آب دور نگاه دارند خود به خود میل غریزى خود را که نسبت به آب دارد، فراموش مىکند تا آنجا که حتى اگر آن را نزدیک آب ببرند از آن مى ترسد و داخل آن نمى شود. ملکات فطرى و خصایص طبیعى انسان از جمله وجدان اخلاقى عینا همین وضع را دارد و وجدان اخلاقى اگر در شرائط و محیطهاى مناسب مورد تربیت و پرورش قرار بگیرد رشد مىکند و اگر در شرائط و محیط هاى نامناسب و مورد اهمال و عصیان واقع شود، ضعیف مى شود و از بین مىرود.
وجدان اخلاقى درست مانند استعداد شعر گفتن است هر فردى کم و بیش استعداد دارد شعر بگوید البته این مشروط است به این که شخص آن را بخواهد و به آن مبادرت و ممارست نماید.
درباره داروین دانشمند معروف انگلیسى مى نویسند که وى در کودکى استعداد شعرگفتن خوبى داشت و اشعار نسبتا خوبى مى سرود اما پس از چندى آن را کنار گذاشت و دیگر به دنبال آن نرفت و در اثر همین اهمال کارى بعدها این استعداد را از دست داد و دیگر نمى توانست شعر بگوید. وجدان اخلاقى نیز همین طور است.
انسان وقتى داراى وجدان اخلاقى پاک و سالم خواهد بود که از همان اول به دستورات آن توجه نماید و برخلاف فرامین آن رفتار نکند وگرنه بعد از مدتى آن را از دست خواهد داد و عملا شخص بى وجدان خواهد شد (11) .
و گاهى نیز در اثر برخى از پیشآمدهاى جسمى و روحى ممکن است نیروهاى باطنى از قبیل وجدان اخلاقى و غیر آن نیز ضعیف و یا به کلى از بین برود.
روانشناس معروف فرانسوى اواخر قرن نوزده به نام «ریبو» حالت شخصى را حکایت مى کند که ضربه شدیدى به مغزش وارد آمد و دچار مریضى اخلاقى شده بود. وى پس از عمل جراحى و بهبود یافتن مرض اخلاقى اش نیز مرتفع گردید (12) .
پى نوشتها:
1- مقدمه اى بر علم اخلاق، ص 123.
2- فلسفه اخلاق، تالیف شهید استاد مطهرى، ص 53 - مقدمه اى بر علم، تالیف علىکیا، ص 124 و 125.
3- عقائد فلسفى ابوالعلاء معرى، تالیف عمر فروخ ترجمه حسین خدیو جم.
4- سوره یوسف، آیه 52.
5- سوره نازعات، آیه 40.
6- سوره ناس، آیه 4.
7- سوره انبیاء علیه السلام آیه 73.
8- فلسفه اخلاق مرحوم مطهرى، ص 55.
9- سیر حکمت در اروپا، ج2، ص 77 ( 78.
10- کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 1، ص 334.
11- الاخلاق تالیف احمد امین مصرى، ص 82.
12- علم اخلاق، دکتر سیاستى.
در این معیار اخلاقى یعنى وجدان اخلاقى مسائل متعددى مطرح مىگردد:
1 - وجدان اخلاقى چگونه معیارى است و جنبه هاى مختلف آن کدام است؟
2 - وجدان اخلاقى با اخلاق مبتنى بر عاطفه چنان که عده اى به آن قائل هستند و اخلاق مبتنى بر عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند چه فرق هائى دارد؟ و اصولا با افعال طبیعى انسانها چه رابطه اى دارد؟
3 - نظر اسلام و قرآن درباره وجدان اخلاقى چیست؟
4 - آیا وجدان اخلاقى امرى فطرى است یا نه؟ در هر صورت چرا؟
وجدان اخلاقى چگونه معیارى است؟ و جنبههاى مختلف آن کدام است؟
وجدان اخلاقى نیروى باطنى بوده، هیچ انسانى به حسب سرشت و خلقت و آفرینش خالى از آن نیست، منتها قابل انعطاف بوده، مى تواند تحت تاثیر محیط سالم و ناسالم و تربیت صحیح و ناصحیح قرار بگیرد و از سایر امیال قوى باطنى و روحى از قبیل شهوت و غضب و سایر تمایلات فطرى درونى چه بسا تغییراتى را بپذیرد.
آفت ها
مفاسد اخلاقی فرهنگی و اجتماعی از مسائل مهم جوامع امروزی است و وقایع و آمارهای نگرانکننده از هجوم پیامهای غیراخلاقی حکایت دارد. مسلماً چنین پیامهایی در رشد وجدان کودک اختلال ایجاد میکند و او را از مسیر اخلاق منحرف میکند. همچنین، پیامهای بیرونی، با ارزشهایی که خانواده به فرزندان القا میکنند، مغایرت دارند.
بیتردید، یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار بر شکلگیری و رشد ارزشهای اخلاقی، مادر است. نقش مادر فقط در تأمین نیازهای جسمانی کودک و به ثمررساندن آنان خلاصه نمیشود، بلکه مجموعهای از مسئولیتهای مؤثر پرورشی-تربیتی بر عهده مادر است و همین امر موجب شده در نظام تربیتی و حقوقی اسلام، به نقش مادر توجه خاصی شود. اهمیت این نقش از آن جا روشن میشود که از هنگامی که کودک نخستین بار در آغوش مادر قرار میگیرد، مادر با تعلیم آداب اخلاقی و تشویق به اعمال خوب، نکوهش رفتار بد و استفاده از عوامل برانگیزاننده عاطفی برای متابعت و درک اخلاقی کودک، از راهبردهای عاطقی بهره میگیرد و در مرحله نهایی، با به کارگیری روشهای انگیزشی برای تأثیر گذاری بر اراده کودک در تحقق بخشیدن به رفتار اخلاقی، به او کمک میکند تا توانمندیهای خود را به کار گیرد. بدین ترتیب مجموعهای از ارزشها در ذهن فرزند شکل میگیرد و این ارزشها یک نظام ارزشی ار به وجود میآورند.
براى وجدان همانطور که دانشمندان تصریح کرده اند، سه جنبه است:
1 - ادراکى.
2 - ارادى.
3 - انفعالى.
جنبه ادراکى وجدان اخلاقى این است که اعمال و حتى افکار انسانها را مورد بررسى قرار مى دهد و مانند یک قاضى بى طرف آن را تجزیه و تحلیل مىکند و حکم به خوبى و بدى در مورد آن صادر مىکند.
جنبه ارادى آن، این است که همانند یک نفر فرمانده قوى به ما فرمان مى دهد که به مقتضاى آن عمل کنیم یعنى اگر عمل خوب است انجام دهیم و اگر بد است ترک نمائیم.
جنبه انفعالى وجدان این است که اگر بر وفق درک و میل آن رفتار کردیم، احساس مسرت و شادى مى نماید و موجب انبساط و آرامش خاطر مى گردد و اگر برخلاف میل و درک آن عمل نمودیم، احساس شرمسارى و خجلت کرده و با ضربات جانکاهى که بر روان و اعصاب ما وارد مى شود ما را شکنجه مىدهد بالاتر این که وجدان اخلاقى در مورد کارهاى دیگران نیز دخالت مى نماید. و درباره افعال آنها حکم به خوبى و بدى صادر و فرمان مى دهد که نسبت به اشخاص باوجدان، علاقه و احترام نشان دهید و از افراد بى وجدان نفرت و دورى نمائید (1) .
حال این سوال مطرح مى گردد که این معیار اخلاقى با معیارهاى دیگر اخلاقى مربوط به فلاسفه و اخلاق هندى و افعال طبیعى چه فرق هائى دارد؟
پاسخ این است که این نظریه، اخلاق را نه عاطفه مى داند چنان که اخلاق هندى و اخلاق مسیحى مىدانند و نه عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند بلکه این نظریه، اخلاق را عبارت از الهامات وجدانى برخواسته از اعماق نفس انسانها مى داند یعنى نیروئى است که به آن تکلیف را الهام مىکند و از درون به آن فرمان مىدهد که چنین بکن و چنین نکن و این نیرو مربوط به عقل نیست. زیرا اولا: عقل بیشتر، یک امر اکتسابى است و اما این، یک امر فطرى است.
ثانیا: عقل نیروئى است که در زمینه مسائل اخلاقى و مسائل دیگر اظهار نظر مىکند و در صورتى که وجدان اخلاقى تنها به مسائل اخلاقى نظر دارد.
ثالثا: عقل خوبى و بدى مسائل را بر پایه مصلحت و مفسدت توجهى نمىکند و با آنها کارى ندارد و تنها خوبى و بدى عمل را معین و مشخص مى کند و رفتار طبق آن را از انسان طلب مى کند (2) .
در برابر وجدان اخلاقى در باطن انسان نیروى دیگرى وجود دارد که او را به ارتکاب بدیها و زشتى ها و ترک خوبیها و نیکی ها وادار مى نماید، همانند وجدان اخلاقى قوى و نیرومند است و نقش مهمى در اراده و عمل انسان دارد منتها اینطور نیست که نیرومندتر از وجدان خلقى باشد و لکن برخى از فلاسفه این جنبه منفى بازدارنده از نیکى ها و خوبیها را خیلى با اهمیت تلقى کرده اند تا آنجا که آن را از نیروى باطنى وجدان اخلاقى نیرومند و قوی تر دانسته اند و بر همین اساس، انسانرا طبعا و به حسب خلقت و آفرینش موجودى شریر و بدکار شمرده اند.
از باب نمونه یکى از شعراى بزرگ عرب «احمد بن عبدالله ابوالعلاء معرى»(متوفاىسال 449ه) شعرى دارد که از آن این نظر استفاده مى گردد:
حوتنا شرور لا صلاح لمثلها فان شذ منا صالح فهو نادر (3)
یعنى طبیعت و سرشت ما را شر و بدکارى فرا گرفته و اساسا قابل اصلاح نیست و اگر فردى از ما صالح و شایسته باشد، خیلى کم است.
به هرحال کار اخلاقى کارى است که از وجدان الهام گرفته باشد پس با کار طبیعى فرق دارد زیرا کار طبیعى کارى است که به وجدان مربوط نیست، با طبیعت ارتباط دارد مثل غذا خوردن و آب نوشیدن ولى کار اخلاقى با طبیعت انسان ارتباط ندارد، بلکه با وجدان ارتباط دارد و با فرمانى که از ضمیر انسانى سرچشمه مىگیرد، در رابطه است.
حال ممکن است سوال شود از کجا دانسته مى شود که کار اخلاقى از وجدان الهام گرفته است؟
در پاسخ آن مىگوئیم که ما آیات و سوره هاى قرآن، کتاب وحى آسمانى را بررسى و مورد مطالعه قرار مىدهیم در سه مورد از این آیات از وجدان اخلاقى به نحو لطیف و ظریف تعبیر آورده شده و در هر موردى به لفظى خاص:
1 - در سوره «شمس» آیه 7 : (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها)
یعنى:
«قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده) و منظم ساخته سپس فجور وتقوا(شر و خیرش) را به او الهام کرده است».
2 - در سوره بلد آیه 9: (الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و هدیناهالنجدین) یعنى:«آیا براى انسان دو چشم قرار ندادیم؟ و یک زبان دو لب؟ و او رابه راه خیر و شر هدایت کردیم...».
3 - در سوره قیامت به لفظ : «نفس لوامه» (ولا اقسم بالنفس اللوامه..)وسوگند به نفس لوامه و وجدان بیدار و ملامت گر(که رستاخیز حق است).
و در قرآن در چند مورد از نیروئى که در برابر وجدان اخلاقى قرار دارد یاد و بهالفاظ مختلف تعبیر آورده است از قبیل:
«نفس اماره»: (و ما ابرى نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى) (4)
یعنى:«حضرت یوسف صریحا اعلام مىکند که من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم که نفسسرکش بسیار به بدیها امر مىکند مگر آنچه که پروردگارم رحم کند».
و نیز به لفظ «هوى» (5) (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فانالجنه هى الماوى) یعنى: «و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا(وتمایلات نفسانى) باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست».
و نیز به لفظ «وسواس» (6) (و من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناسمن الجنه والناس) یعنى: «پناه مىبرم به پروردگار از شر وسوسه گر پنهانکار که در درون سینه انسان وسوسه مىکند خواه جن باشد یا از انسان».
پس قرآن در مورد این که انسانها مجهز به یک سلسله از الهامات فطرى هستند، سکوت نکرده است و در روایات و احادیث معتبر نیز چه بسا این حقیقت که از قرآن استفاده مى گردد، تصریح گردیده است.
از جمله هنگامى که آیه مبارکه (تعاونوا على البر والتقوى و لا تعاونوا علىالاثم والعدوان) یعنى: «یکدیگر را بر نیکى و پارسائى یارى دهید و همدیگر را برگناه و دشمنى کمک ننمائید».
بر پیامبر گرامى اسلام(ص) نازل شد مردى به نام «وابصه» خدمت رسول اکرم(ص) آمده گفت: اى رسول خدا سوالى دارم حضرت فرمود: من بگویم سوال تو چیست؟ گفت: بفرمائید.
فرمود: آمدهاى از معناى بر و تقوا و هم از معناى اثم و عدوان سوال کنى. گفت:
آرى مىخواهم معانى اینها را بدانم. در متن روایت اینگونه وارد است که پیامبرانگشتان خود را بر سینه وابصه زده سه مرتبه فرمود: یا وابصه «استفت قلبک،استفت قلبک، استفت قلبک» یعنى سه مرتبه فرمود: این سوال و استفتاء را از قلب خود بکن یعنى خدا این شناخت را به صورت الهام به قلب هر بشرى قرار داده است.
مرحوم شهید استاد مطهرى در کتاب فلسفه اخلاق از مرحوم فیض کاشانى ازمحجه البیضاء ج1، ص 58 این روایت را نقل مىکند و سپس مى نویسد: مولوى در کتاب مثنوى نیز این روایت را به صورت اشعار زیبائى سروده است و اول این اشعار ایناست:
گفت پیغمبر که استفتئوا القلوب براى مطالعه این اشعار به کتاب مثنوى مولوى مراجعه نمائید.
چنان که خوانندگان با توجه به آیات بالا و مضون روایات به آسانى مىدانند که در باطن انسانها نیروئى است که برخى از افعال را خوب مىداند و برخى را بد و به خوبها فرمان مىدهد و از بدیها نهى مىکند و نظیر آیات بالا این آیه است:
(و اوحینا الیهم فعل الخیرات) (7) یعنى:«وانجام کارهاى نیک و...را بر انبیاءوحى کردیم».
در تفسیر المیزان مرحوم استاد علامه طباطبائى(ره) در این باب استنباط خیلى لطیف و ظرفى دارد مىفرماید:
«خداوند نفرمود:(و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات) و فرمود: (و اوحیناالیهم فعل الخیرات) زیرا اصل خیرات مثل بذرهائى در باطن انسانها و کمون ذاتآنها آفریده شده است و خدا انجام آنها را وحى کرده است (8) .پس به نظر قرآن انسان مجهز به یک سلسله از الهامات فطرى است.
آیا وجدان اخلاقى امرى فطرى است یا نه؟
در این مساله دو نظر مختلف وجود دارد:
نظر اول - گروهى از دانشمندان، وجدان اخلاقى را غیر فطرى مىدانند. به نظر اینان اصولا نیروى دراکه اى به نام وجدان اخلاقى فطرى که سرچشمه اصول اخلاقى باشد وجود ندارد.
آنچه موجود است و انسان خیال مىکند فطرى است جز ساخته تربیت و مولود محیط چیز دیگرى نیست. از جمله معتقدین به این نظر «جان لاک» انگلیسى متوفاى 1704 میلادى است او مى گوید:
«بعضى از خواهشها و آرزوها فطرى است مانند آرزوى خوشى، بیزارى از رنج اما اینها طبایع است نه حقائق و اصول اخلاقى یعنى حسن و قبح در میان مردم عمومیت ندارد و بسا موردى در نزد قومى زشت است و در نزد قوم دیگر زیبا بعضى خیرها دریک دیانت ممنوع و حرام و در دیانت دیگر جایز و مباح، بعضى از اقوام وحشى را مىبینیم که آدم مىخورند و این کار را نه بر سبیل اتفاق و از روى هواى نفس یا اضطرار بلکه آن را امرى جایز و مستحسن مىدانند پس با وجود این اختلاف چگونه مىتوان این اصول را فطرى دانست؟
چه بسا عقائد و اصول در اذهان راسخ است که در طول زمان و انس و عادت پیدا شده است و چه بسا آنها را امورى فطرى، پنداشته اند و دلیل آن این است که چون دیده اند بعضى از احکام و قضایا مورد تصدیق همه کس است و نیز به عقل خود رجوع کرده، آنها را درست یافته و محل تردید ندانسته اند چنین پنداشته اند که از روزى که به دنیا آمده اند آن حقائق را مى دانسته و تصدیق داشته اند پس به دنبال کشف مبدا و منشا آنها برنیامده اند بعضى را تنبلى فکر مانع شده و بعضى را خودپسندى بشرى بر آن داشته که بگویند این حقائق را خدا در وجود انسان سرشته است و طبیعى و فطرى او مى باشد چه بسا چیزها است که دل به آنها گواهى مىدهد و وجدان حکم مى کند ولى سبب حقیقى آن انس و عادت است و اگر غیر ازاین بود، یعنى حسن و قبح کارها به فطرت معلوم بود دیگر به تعلیم و تربیت اخلاقى نیاز نبود» (9) .
یکى دیگر از روانشناسان که این نظر را پذیرفته است، «زیگموند فروید» اتریشى است. به نظر وى وجدان اخلاقى جز دهنه اجتماعى چیز دیگرى نیست!!، وجدان اخلاقى نماینده یک عمل ذاتى و عمیق روح بشرى نیست، بلکه درون بینى ساده منهیات اجتماعى مى باشد به نظر «فروید» نه در تاریخ بشریت و نه در تاریخ فرد، تصورات ابتدائى خوب و بد وجود ندارد این تصورات منحصرا از خارج یعنى از محیط اجتماعى منشعب مى شوند» (10) . ( البته در نظریه فروید وجدان اخلاقی همان سوپرایگوی فرد است)
نظر دوم عقیده گروهى دیگر از دانشمندان است، اینان معتقدند که وجدان اخلاقى امرى فطرى و جزء سرشت آدمى است که انسان همراه آن از مادر متولد مى شود از جمله این دانشمندان: «ژان ژاک روسو» فرانسوى متوفاى 1778 میلادى است.
از جمله سخنان او این است که در اعماق همه ارواح انسانى یک اصل عدالت و تقوى یافت مىشود که ما علیرغم قوانین و عادات، اعمال خود و دیگران را از روى آن قضاوت مى نمائیم و خوب و بد را معلوم مى کنیم و این اصل همان است که من آن را «وجدان» مى نامم آیا جائى و مملکتى یافت مى شود که در آن پاى بندى به ایمان، و عقیده حفظ قول، ترحم، خیرخواهى و حفظ از خیانت قابل احترام نباشد؟ آدم خوب، منفور و آدم بد محترم باشد؟ و ایشان از وجدان به این عبارات تعبیر آورده است:
اى وجدان اى غریزه ملکوتى اى صداى جاویدان آسمانى اى راهنماى مطمئن این موجودات نادان و کم عقل، توئى که عاقل و آزاد هستى، اى آن که نیکى و بدى را بدون خطا قضاوت مى کنى، توئى که انسان را به خدا نزدیک مىکنى تو هستى که طبیعت او را نیکو مى گردانى و اعمال او را با قوانین اخلاقى وفق مى دهى و اگر تو نبودى من درخودم چنین چیزى حس نمىکردم که مرا فوق بهائم قرار دهد تنها امتیازى که بر آنهاداشتم این بود که به وسیله فهم نامرتب و عقل نا منظم خود گمراه شوم و از خطائى به خطاى دیگر بیفتم!»
داورى بین دو نظر بالا
حال این سوال مطرح است که از ایندو نظر کدام صحیح بوده و مطابق واقع مىباشد؟
پاسخ این است که نظر دوم صحیح است و وجدان اخلاقى امرى فطرى بوده، و به طورطبیعى در همه انسانها وجود دارد ولى همانند سایر ملکات نفسانى آسیبپذیر و قابل تغییر است و بدین جهت قابل اعتماد نمى باشد.
مطالعات در زمینه جانوران زنده ثابت کرده است که امورى، جزء فطرت و سرشت موجود زنده است و لکن ممکن است در اثر چگونگى و طرز تعلیم و تربیت از وضع طبیعى اش خارج و به صورت دیگرى درآید چنان که گفته اند که اگر غاز یا اردک را پس از بیرون آمدن از تخم براى چند ماه از آب دور نگاه دارند خود به خود میل غریزى خود را که نسبت به آب دارد، فراموش مىکند تا آنجا که حتى اگر آن را نزدیک آب ببرند از آن مى ترسد و داخل آن نمى شود. ملکات فطرى و خصایص طبیعى انسان از جمله وجدان اخلاقى عینا همین وضع را دارد و وجدان اخلاقى اگر در شرائط و محیطهاى مناسب مورد تربیت و پرورش قرار بگیرد رشد مىکند و اگر در شرائط و محیط هاى نامناسب و مورد اهمال و عصیان واقع شود، ضعیف مى شود و از بین مىرود.
وجدان اخلاقى درست مانند استعداد شعر گفتن است هر فردى کم و بیش استعداد دارد شعر بگوید البته این مشروط است به این که شخص آن را بخواهد و به آن مبادرت و ممارست نماید.
درباره داروین دانشمند معروف انگلیسى مى نویسند که وى در کودکى استعداد شعرگفتن خوبى داشت و اشعار نسبتا خوبى مى سرود اما پس از چندى آن را کنار گذاشت و دیگر به دنبال آن نرفت و در اثر همین اهمال کارى بعدها این استعداد را از دست داد و دیگر نمى توانست شعر بگوید. وجدان اخلاقى نیز همین طور است.
انسان وقتى داراى وجدان اخلاقى پاک و سالم خواهد بود که از همان اول به دستورات آن توجه نماید و برخلاف فرامین آن رفتار نکند وگرنه بعد از مدتى آن را از دست خواهد داد و عملا شخص بى وجدان خواهد شد (11) .
و گاهى نیز در اثر برخى از پیشآمدهاى جسمى و روحى ممکن است نیروهاى باطنى از قبیل وجدان اخلاقى و غیر آن نیز ضعیف و یا به کلى از بین برود.
روانشناس معروف فرانسوى اواخر قرن نوزده به نام «ریبو» حالت شخصى را حکایت مى کند که ضربه شدیدى به مغزش وارد آمد و دچار مریضى اخلاقى شده بود. وى پس از عمل جراحى و بهبود یافتن مرض اخلاقى اش نیز مرتفع گردید (12) .
پى نوشتها:
1- مقدمه اى بر علم اخلاق، ص 123.
2- فلسفه اخلاق، تالیف شهید استاد مطهرى، ص 53 - مقدمه اى بر علم، تالیف علىکیا، ص 124 و 125.
3- عقائد فلسفى ابوالعلاء معرى، تالیف عمر فروخ ترجمه حسین خدیو جم.
4- سوره یوسف، آیه 52.
5- سوره نازعات، آیه 40.
6- سوره ناس، آیه 4.
7- سوره انبیاء علیه السلام آیه 73.
8- فلسفه اخلاق مرحوم مطهرى، ص 55.
9- سیر حکمت در اروپا، ج2، ص 77 ( 78.
10- کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 1، ص 334.
11- الاخلاق تالیف احمد امین مصرى، ص 82.
12- علم اخلاق، دکتر سیاستى.
منبع: پرتال جامع علوم انسانی