فرستادن پدر و مادرها به خانه سالمندان لزوما كار بدي نيست
فرزندان و افراد خانواده در حد امکان باید سالمند را در جایگاه واقعیاش یعنی خانواده نگهداری کنند زیرا قدرشناسی از سالمند، رفتار درست و محترمانه و شناخت نیازهای روحی آنها از وظایف فرزندان است اما گاهی اتفاق میافتد که سپردن سالمند به سرای سالمندان شرایط بهتری را برای سالمند و خانواده سبب میشود، اما این شرایط چه شرایطی هستند؟
بهرنگ خضرایی، روانشناس و مشاور خانواده در مورد چگونگی کنار آمدن با سالمندان برای شما توضیح میدهد.
دو راهي خانه يا سراي سالمندان
خانوادههاي ايراني بر سر اين دو راهيگير كردهاند كه آيا سالمندان خود را در سراي سالمندان بگذارند يا نگذارند؟
اين دو راهي بر اثر عوامل مختلفي همچون فشارهاي رواني، احساسي و عاطفي و همچنين مسايل اقتصادي - اجتماعي، محدوديت جا و نگهداري و گاهي وقتها وجود بيماريها يا مشكلات خانوادگي به وجود ميآيد كه در بسياري از خانوادههاي خارجي اين دو راهيها ديده نميشود.
بعد احساسي و عاطفي مساله در خانوادههاي ايراني بسيار پررنگ است به هر حال هر كسي دوست دارد پدر و مادرش را در كنار خودش نگه دارد و اين كار را يكجور اداي دين و احساس مسووليت ميداند. اين احساس هم در مردها و هم در خانمها وجود دارد يعني پسر يك سالمند و دختر يك سالمند دوست دارند كه پدر و مادرشان را نزد خود نگهدارند و اين تمايل گاهي اوقات موجب به وجود آمدن تعارض ميشود و ميتواند سبب تنشهايي در خانواده شود.
مساله مهم ديگري كه در نگهداري از سالمند وجود دارد محدوديت در مكان نگهداري است، خانههاي قديمي شكل و شمايلشان با آپارتمانهاي در حال حاضر خيلي تفاوت داشت، آن زمان، خانهها بزرگتر و اتاقها بيشتر بود و امكان نگهداري از افراد مسن خانواده بهتر بود اما الان نگهداري سالمندان در آپارتمان خودش يك مشكل بزرگ است و حتي خود سالمندان هم احساس مزاحم بودن ميكنند و هم خانواده نگهدارنده آن سالمند را به چشم يك مزاحم ميبينند، خصوصا اگر زن و شوهر جوان باشند حضور آن سالمند باعث ميشود شور و هيجان جواني آنها و آزادي عملشان گرفته شود. گاهي وقتها هم بيماريهايي كه فرد مسن دارد شرايط نگهداري را دشوارتر ميكند درست مثل فيلم «جدايي نادر از سيمين» كه پدربزرگ خانواده آلزايمر دارد و كنترل ادرار و دفعش را از دست داده، در تمام اين موارد نگهداشتن سالمند در خانه سالمندان هم از نظر عاطفي آسيب كمتري را ميرساند و هم محدوديتها و فشارهاي كمتري به خانواده وارد ميشود.
او را آنگونه به ياد بسپار
زن يا مردي كه روزگاري ابهتي و از نظر موقعيت اجتماعي، اقتصادي براي خودش استقلالي داشته و الان زمينگير شده است تا حدي كه حتي كنترل دفع خود را ندارد اگر در سراي سالمندان گذاشته شود به نفع خودش است زيرا آن مرد يا زن در آن صورت كمتر احساس شكست، ضعف، نااميدي و غمگيني ميكند و آسيب كمتري ميبيند و جلوي بچهها، داماد و عروسش شخصيت انسانياش محفوظ ميماند، بنابراين آن سالمند عزت خود را از دست نميدهد.
از طرف ديگر، بچههاي آن سالمند هم وقتي كه ميبينند پدر يا مادرشان دچار اين مشكلات هستند در مقابل همسر يا فرزندانشان احساس بدي پيدا ميكنند و آن ذهنيت خوبي كه از پدربزرگ يا مادربزرگ در نوهها بوده خدشهدار ميشود ولي اگر سالمند در خانه سالمندان نگهداري شود اين لطمات كمتر ميشود.
سالمندان غرغرو
شرايط اقتصادي كه خانوادهها در آن به سر ميبرند و زندگي ميكنند يكسري محدوديتهاي مالي را بر خانواده تحميل ميكند و مانع انجام دادن خيلي از كارها ميشود، ممكن است خانواده خيلي هم دوست داشته باشد كه از سالمندش نگهداري كند و سالمند آنچنان هم از پا افتاده نباشد اما توان نگهداري، وجود نداشته باشد و سرخوردگيهايي ايجاد شود.
در بعضي موارد هم پيش ميآيد كه سالمند تواناست ولي فرزندان از نگهداري او سرباز ميزند و همه فرزندان را مقصر ميبينند و حتي به آنها فرزندان ناخلف ميگويند بدون آنكه قضيه را تحليل كنند، ممكن است كه رفتار آن پدربزرگ يا مادربزرگ مشكل داشته باشد و باعث شود فرزندان براي جلوگيري از آسيبهايي كه آن سالمند با رفتارش به خانواده ميرساند از او نگهداري نكنند و فرزندان مجبور به فرستادن سالمند به سراي سالمندان شوند. مسنها بايد اين را بپذيرند كه گاهي ممكن است رفتار خودشان باعث شود كه دافعهاي در فرزندان ايجاد شود و فرزندانشان را از آنها دور كند.
از سراي سالمندان وحشت نكنيد
سراي سالمندان در ذهن و فرهنگ جامعه ايراني بار معنایي بدي پيدا كرده، همه سراي سالمندان را يك جاي بيعاطفه، بياحساس و گاهي وقتها خيلي محروم و كثيف ميدانند و يك تصوير ناخوشايند از آن را در ذهن دارند. اين تصويرها به خاطر آن تبليغات منفي است كه شده، تصويرهايي كه افرادي را نشان ميداد كه نگهداريشان براي خانواده بسيار دشوار بود چون از نظر تواناييهاي جسمي و عقلي مشكل داشتند و بعد سالمندان را در كنار اين افراد نشان دادند بنابراين، اين تصور نامناسب در ذهن خانوادههاي ايراني شكل گرفت و اگر كسي بگويد من پدر و مادرم را ميخواهم به آنجا بسپارم همه با يك ذهنيت بد به او نگاه ميكنند يا سالمند با شنيدن اين جمله وحشت ميكند، در صورتي كه همه سراهاي سالمندان بد نيستند. بسياري از آنها موقعيت مناسبي دارند چه از نظر بهداشتي، تغذيه و رفتاري شرايط خوبي را براي سالمندان تهيه ميكنند. بدبيني كه وجود دارد ناشي از تصور اوليه است و بد نيست اين فضا ايجاد شود كه در شرايط لازم و ضروري سپردن سالمندان به سراي سالمندان انجام شود.
وابستگي يا دلبستگي؟
اكثر خانوادهها سپردن سالمندان به سراي سالمندان را بياحساس و بيعاطفگي ميدانند و اين هم ريشه در فرهنگ پر از محبت و عاطفه و سرشار از وابستگي ماست. وابستگي با دلبستگي فرق ميكند؛ دلبستگي يعني من يك آدم را دوست دارم و به او علاقهمندم، وابستگي يعني اگر اين فرد نباشد من از بين ميروم و دچار نقصان ميشوم. من ميتوانم كسي را دوست داشته باشم ولي آن فرد از من دور باشد و همچنان دوست داشتن من ادامه دارد و آسيبي به من نميرسد اما وابستگي زماني است كه اگر يك كسي يا يك چيزي در كنار من نباشد بدون آن زندگي من دچار اختلال شود. در فرهنگ ما بسياري از اين مسايل علاوه بر دلبستگي بيشتر وابستگيهاست و خانوادهها يك احساس دين را در فرزندان ايجاد ميكنند و توقع دارند ولی شايد در زندگي اجتماعي امروز برآورده كردن آن خواسته و توقع امكانپذير نباشد و از عهده آن خانواده جوان خارج باشد، در زندگي امروزي خانوادهها آن امكانات لازم را ندارند كه بتوانند اداي دين بكنند ولي پدر و مادر ميگويند: ما عمرمان را براي شما گذاشتيم و شما آن وظيفهاي كه داريد را به جا نياورديد. اصل قضيه سرجايش هست. همه ما نسبت به پدر و مادرمان مسوول و موظف هستيم كه از آنها حمايت كنيم و سرپرستيشان را برعهده بگيريم و تا جايي كه در توان داريم به آنها خدمت كنيم اما يك جاهايي يك زوج يا يك فرزند نميتواند آن اداي دين را به خاطر مسايل متفاوت انجام دهد، اينجا وظيفه آن سالمند است كه آن احساس گناه و عذاب وجدان را در فرزند خود ايجاد نكند.
غرورش را حفظ كنيد
براي نگهداري و انجام كارهاي سالمندان نبايد يك نكته مهم فراموش شود و آن غرور فرد مسن است. خيلي وقتها ما ميگوييم آدمها وقتي پير ميشوند مثل بچهها ميشوند، وقتي اين عبارت را به ذهن ميسپاريم و تكرارش ميكنيم، اين ذهنيت ايجاد ميشود كه اگر سالمند مثل يك بچه شده، پس من هم بايد مثل يك بچه با او برخورد كنم! حتي بچهها هم براي خود هويتي دارند چه برسد به اينكه يك فرد 70-60 سال، كه زماني براي خودش مرد يك خانواده يا مادر يك خانواده بوده و عدهاي را اداره كرده، موقعيت و جايگاه اجتماعي داشته و حالا ما با او مثل يك بچه نادان و بيتجربه برخورد ميكنيم و اين برخورد غرور و شخصيت اين سالمند را تحت تاثير قرار میدهد و اين ظلمي است كه ما به آن سالمند ميكنيم كه اگر او را به سراي سالمندان بسپاريم، خيلي بهتر است (اينكه ما يك سالمند را در خانهمان نگه داريم ولي رفتارمان سرشار از سرزنش، عيبجويي و برخورد غيرمحترمانه باشد). پس اگر سالمند را نگه ميداريد، غرورش را حفظ كنيد.
يكي از جاهايي كه غرور سالمند بايد حفظ شود، در نوع پوشش و مسايل مربوط به بهداشت و نظافت است، سالمندان ناخودآگاه محدوديتهاي حركتي پيدا ميكنند و برايشان حمام رفتن و دستشويي رفتن سخت ميشود و اينجا برخورد جوانترها بايد خيلي مناسب باشد. وقتي كه انجام اين كارها براي او دشوار است پس بين زمانهاي حمام رفتن و دستشويي رفتن فاصله ميافتد و اين فاصله باعث ميشود آن فرد مسن بوي خوشايندي داشته باشد، ما ميتوانيم به آنها به عنوان هديه در يك فضاي بسيار مناسب چيزهاي خوشبوكننده بدهيم و آنها هم احساس خوشبو بودن بكنند، به هر حال آن بوي بد را خود آنها هم حس ميكنند و آزارشان ميدهد ولي او به خاطر محدوديتهايش نميتواند كاري بكند، يك برخورد دوستانه با آنها و كادو دادن چيزهايي كه آن بوي خوب را به آنها بدهد و در نهايت سبب به وجود آمدن آن حس خوب شود، كار بسيار زيبايي است.
خيلي از جوانها وقتي از سالمندانشان نگهداري ميكنند، پيش خودشان ميگويند، لازم نيست براي آنها لباس بخريم، آنها نياز ندارند، جايي نميروند كه...، همان لباسهاي قبلي كافي است و براي آنها لباس نميخرند، همانطور كه ما از خريدن يك لباس ساده يا يك چيز جديد خوشحال ميشويم، آنها هم همان حس را دارند، بنابراين با خريدن يك لباس نو خيلي راحت ميشود احساس آنها را تازه و روحيهشان را شاد كرد.
او خسيس است؟
آدمها وقتي كه سنشان بالا ميرود يك جورهايي خسيس ميشوند و حس پسانداز كردن در آنها زياد ميشود و پول خرج كردن برايشان سخت است، اين عيبي ندارد چون بيشتر پيرها به اين خصيصه دچار ميشوند، پس بياييد از جانب خودتان برايش خرج كنيد و انتظار نداشته باشيم كه خود آنها هزينه خريدهايشان را پرداخت كنند چون خيلي از سالمندان حقوقهاي بازنشستگي و مستمري ميگيرند و جوانها از آنها توقع دارند كه خودشان خرج خودشان را بدهند، اگر ما اين كار را انجام دهيم و آن حس خوب را در آنها به وجود بياوريم، كمكم خود آنها راغب به اين كار ميشوند.
مثل بچهها قهر كرده؟
پيرها خودشان را در موضع ضعف و ناتواني ميبينند و حس ناخوشايندي نسبت به خود دارند، در نتيجه دلنازك ميشوند و با كوچكترين رفتار و برخوردي ميشكنند و متاثر ميشوند و ممكن است يك رفتارهاي احساسي خاصي نشان بدهند كه مثلا ما بگوييم: مثل بچهها قهر كرده. او مثل بچهها قهر كرده به خاطر اينكه ما غرور او را جريحهدار كردهايم و ما هستيم كه بايد از او دلجويي كنيم و غرورش را حفظ كنيم. ما خوبيها و زمانهايي كه آنها صرف ما كردهاند را نبايد فراموش كنيم، نبايد با آنها برخورد هيجاني و احساسي داشته باشيم، رفتار ما بايد منطقي باشد. احساسات داشته باشد ولي در حدي كه دوام داشته باشد، منطق دوام دارد اما احساسات و هيجان مقطعي است و متوقف ميشود. وقتي آنها براي رشد ما زمان گذاشتهاند، ما هم وظيفهمان است براي آنها زمان بگذاريم و اين زمان گذاشتن را در درازمدت استمرار دهيم، نه اينكه يك روز احساس گناه و عذاب وجدان بر ما غالب شود، آن روز را صرف سالمندان كنيم و فردايش ديگه او را فراموش كنيم، با آنها رفتار يكنواخت داشته باشيم، نه يك رفتار پر از فرازونشيب.
روزنامه شرق