جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 26 Apr 2024
تاریخ انتشار :
دوشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱ / ۰۷:۵۳
کد مطلب: 58786
۲

گذر سالم از بحران میانسالی/ زهرا کشفی

گذر سالم از بحران میانسالی/ زهرا کشفی
زهرا کشفی روانشناش و مشاور در یادداشتی اختصاصی برای میگنا نوشت هر کدام از مراحل زندگی موهبت خاص خودش را نسبت به دنیا دارد. اگر می‌خواهیم واقعا حامی عمیق‌ترین نیازهای زندگی انسان باشیم، باید به هر کدام از این موهبت‌ها ارزش دهیم. میان‌سالی دوره‌ای از زندگی است که پس از جوانی و پیش از سالمندی می باشد.
در مطالعات جدید پايان دوره جواني و آغاز دوره ميانسالي را در ميانه دهه ششم زندگي يعني سن 55 سالگي تخمين مي‌زنند.
در این مقاله ضمن تشریح علائم و پیامدهای بحران دوران میانسالی راهکارهای غلبه و گذر ایمن از بحران  دوران میانسالی بیان شده است.
بحران میان‌سالی چیست؟
   بحران میان‌سالی دوره‌ای طبیعی در زندگی افراد است که طی آن فرد از دوره جوانی به دوره میان‌سالی وارد می‌شود. اریک اریکسون، در نظریه معروف هشت مرحله‌ای خود، این مرحله را «بزرگ‌سالی میانه» نامید و این‌گونه توضیح داد: مرحله‌ای که مردم به‌طور طبیعی با سؤالاتی در مورد معنی و هدف زندگی خود دست‌وپنجه نرم می‌کنند. به اعتقاد اریکسون، با تنظیمات لازم در دوران میان‌سالی، افراد می‌توانند تا آخرین مرحله از زندگی، تحت عنوان «اواخر بزرگ‌سالی» به رضایتی طولانی‌مدت دست یابند.
  در هر حال، بحران میان‌سالی در این افراد به شکل‌های خفیف یا خطرناک بروز می‌کند و بر سلامتی، رفاه و وضعیت مالی افراد تأثیر می‌گذارد. اگر افراد علائم و نشانه‌های این دوران و بحران آن را بشناسند و به‌محض بروز این علائم، کاری انجام دهند، می‌توانند از آن به‌ سلامت گذر کرده و این بحران را به فرصت خودشکوفایی تبدیل کنند.
بعد از سال‌های بسیاری که در جوانی و دنبال کردن تجربیات و خط مشی‌ها برای ایجاد یک زندگی مستقل سپری می‌شود، مردم اغلب وقفه‌ای در مسئولیت‌های دنیوی خود ایجاد می‌کنند تا تاملی بر زندگی گذشته و پیش رو داشته باشند. آنها در واقع می‌خواهند مفهوم عمیق‌تر زندگی‌شان را منعکس کنند و برای مفاهیم جدید و پیش روی زندگی ذهن خود را بهتر قالب‌بندی کنند. عنصر ژرف‌اندیشی، تعمق و درون نگری نمایانگر منبع مهمی است که همه ما برای عمیق‌تر و غنی‌تر کردن زندگی خود در هر سنی به آن متکی هستیم.
به گفته یونگ ، بزرگسالان تا حدود ۴۰ سالگی عمدتا به تعهدات خود در قبال خانواده و اجتماع توجه دارند و آن جنبه هایی از شخصیت که به آنها در رسیدن به هدف های بیرونی کمک می کنند را رشد می دهند . زنان بر ابراز عواطف و مهرورزی تاکید دارند و مردان عمدتا در پی پیشرفت هستند.
نیمه اول زندگی مرحله ای است که در آن تحصیلات خود را دریافت می کنیم، مشاغل خود را انتخاب می کنیم، تشکیل خانواده می دهیم، تله های موفقیت مانند خانه، ماشین را به دست می آوریم و شخصیت(های) خود را ایجاد می کنیم. به این مرحله به عنوان جدایی ایگو-خود اشاره می شود، یعنی ما بر ایجاد یک من قوی تمرکز می کنیم و با این کار، به آرامی ارتباط خود را با بقیه روان از دست می دهیم. به همین دلیل است که وقتی به اواسط زندگی می رسیم، ممکن است همه چیز اشتباه پیش برود.
نیمه دوم زندگی کمتر به کسب چیزها و دانش می پردازد و بیشتر در پی یافتن معناست.
 
میانسالی و سالمندی از مهمترین دوره های زندگی انسانها به شمار می روند که در آنها با کاهش تدریجی قوای جسمانی و روانی افراد مواجه هستیم. در دوره میان‌سالی، افراد دستاوردها، اهداف و داشته‌های فعلی‌شان را با آن چه در جوانی یا نوجوانی آرزو داشتند مقایسه می‌کنند.
مردان و زنان بحران میان‌سالی را تجربه می‌کنند اما علائم و پیامدهای این بحران در آنها متفاوت است. مردان اغلب بر دستاوردهایشان تمرکز می‌کنند و تمایل دارند موفقیت‌هایشان را به اطرافیان ثابت کنند اما زنان تمایل دارند ظاهر فیزیکی و جذابیت‌های ظاهری‌شان را حفظ کنند.
در مردان میان‌سالی با عصبانیت، پرخاشگری، بی‌تفاوتی و ترک کار یا منزل همراه است و در زنان با ناامیدی، افسردگی، بی‌حوصلگی و افسوس و سرزنش دیگران. از آنجا که اغلب میان‌سالان در این دوره فرزندان خود را بزرگ کرده و به‌عنوان والدین وظایف چندانی ندارند، مایل‌اند کارهایی انجام بدهند که در گذشته به دلیل وجود فرزندان از انجام آن چشم‌پوشی کرده بودند.
نکته جالب‌ توجه این‌ که افرادی که در جوانی و نوجوانی با علایق و آرزوهای خود زندگی کرده و به راه خود رفته‌اند، کمتر از سایرین به بحران میان‌سالی دچار می‌شوند و پذیرش میان‌سالی برایشان راحت‌تر است اما دسته دیگر که اکثریت را تشکیل می‌دهند، ناگهان درمی‌یابند که سنشان بالا رفته، زمان گذشته و آنها هنوز برای رؤیاها و آرزوهایشان کاری نکرده‌اند.
آگاهی به این موضوع می‌تواند برای این گروه از مردان و زنان افسوس و پشیمانی زیادی به بار آورد و موجب بروز علائم و پیامدهای میان‌سالی در شکلی حاد شود.
 همچنین در این دوران با استقلال فرزندان از خانواده، خروج از خانه به دلایلی همچون تحصیل، کار، ازدواج و یا مهاجرت آغاز میشود و سندروم آشیانه خالی رخ می دهد. علایم افسردگی و اضطراب احساس تنهایی در اوج خود قرار دارد ومیانسالان آن را به عنوان  احساس غالب در دوران شروع آشیانه خالی تجربه می کنند.­­­­ در این دوران، پس از ترک خانه توسط فرزندان، زن و شوهر در صدد این امر بر می آیند که به زندگی و روابط خود معنایی دوباره بدهند .
در اواسط زندگی ممکن است پیام‌های هشداری از روان، اغلب به شکل اختلالات عاطفی یا علائم جسمی  را تجربه کنیم . ممکن است مضطرب یا افسرده شویم و شروع به رنج بردن از بسیاری از بیماری‌های جسمی کنیم. در ابتدا، اغلب ما نزد پزشک خود می رویم و چیزی برای اضطراب یا افسردگی، یا چیزی برای فشار خون یا هضم ضعیف خود دریافت می کنیم. اما، به ندرت کافی است. به دلیل ناامیدی برای احساس بهتر، ممکن است شخصیت‌های جدید یا فعالیت‌های جدید را امتحان کنیم.
 
راهکار غلبه و گذر از بحران میان‌سالی
غالباً میان‌سالی را دوره‌ای حسرت‌بار و غم‌افزا تصویر کرده‌اند. دورانی که در آن شور و هیجان دوران جوانی دیگر تمام شده، آرزوهایمان از دست رفته و حس می‌کنیم زندگی‌ با شیبی ملایم رو به افول می‌رود. اما بسیاری از افراد در این سال‌ها شوقِ معنویِ تازه‌ای در وجود خود احساس می‌کنند. میلی درونی که معنای زندگی در جهان را برایشان عوض می‌کند و آن‌ها را به تجارب روحی تازه‌ای می‌کشاند. تجاربی که گویا به همان اندازۀ ماجراجویی‌های دوران جوانی عمیق و خوشایند است. سویه مثبت این دوران «آغاز فردیت» یا شروع فرایند تحقق نفس یا «خودشکوفایی» است که تا هنگام مرگ ادامه دارد.
دوران میان‌سالی به‌ عنوان بخشی طبیعی از زندگی برای تمام افراد وجود دارد. مطالعات روانشناسان نشان می‌دهد که وجود این دوران الزاماً با بروز بحران و پیامدهای منفی همراه نیست و می‌توان با لحاظ کردن مواردی میان‌سالی را به نقطه عطفی برای پختگی و خودشکوفایی فردی بدل کرد. ما می توانیم با چالش میانسالی به روشی بسیار سالم و سازنده برخورد کنیم.
پذیرش و شناخت میان‌سالی
روبرو شدن با دوران جدیدی از زندگی که با تغییرات فیزیولوژیکی و ذهنی در انسان همراه است و پذیرش آن مهم‌ترین رویکردی است که ما را در افتادن به بحران میان‌سالی حفظ می‌کند. آگاهی یافتن از تغییرات خلقی و رفتاری این دوران فرد را کمک می‌کند تا به شناسایی خود دست یابد و بتواند خود را برای مواجهه با تغییرات پیش رو آماده کند.
پرهیز از شتاب‌زدگی
دوران میان‌سالی با افزایش ریسک همراه است و میل شدید به تغییر در بسیاری از اوقات سبب اقداماتی می‌شود که پیامدهایی منفی و زیان‌بار برای شخص به همراه دارد. از این‌ رو در این دوره تصمیمات خود را با اطرافیان و معتمدانی بزرگ‌تر از خود در میان بگذارید یا انجام آن را موکول به بعد کنید. همچنین نوشتن تصمیم‌ها و مرور مجدد آن می‌تواند شمارا از اتخاذ تصمیم‌های شتاب‌زده مصون دارد.
تجدید عشق با همسر خود
یکی از پیامدهای بحران میان‌سالی نیاز افراد به روابط عاطفی جدید و پرشور است. اگر شخص نتواند این رابط را درون خانواده و با همسر خود تجدید و احیا کند به روابط خارج از ازدواج خود سوق می‌یابد که بدترین ضربه را به زندگی او وارد می‌آورد. پس لازم است تلاش کنیم تا در میان‌سالی روابط عاطفی و عاشقانه خود را با همسر خویش احیا کنیم و با طرح موضوع و اجرای برنامه‌ها و ایده‌های مناسب این مرحله را به تجدید میثاق عاطفی با همسر و زندگی زناشویی تبدیل کنیم.
مراقبه و ذهن‌آگاهی
در دوران میان‌سالی و در پیِ آگاهی به ناپایداری زندگی و حتمی بودن مرگ، بهترین راهکار درنیفتادن به ناامیدی و افسردگی ناشی از آگاهی به مرگ و استفاده مثبت از آن در پیش گرفتن مراقبه است به هر روش و با هر مسلکی که مورد علاقه فرد باشد. مراقبه و ذهن آگاهی تأثیر بسیار مؤثری در کاهش اضطراب و استرس ناشی از میان‌سالی داشته و زمینه را برای خودشکوفایی فرد و رضایتمندی از زندگی مهیا می‌کند.
تفرد و تعالی چیست؟
در میانسالی ، توجه افراد به خویشتن درونی و معنوی خویش معطوف می شود .در این سنین هم مردان و هم زنان با ابراز جنبه هایی از خویشتن خویش که قبلا آنها را انکار می کردند در صدد تجمیع اضداد بر می آیند.
دو تکلیف ضروری اما دشوار رشد در دوره میانسالی عبارتند از : رهاکردن تصور جوانی و پذیرش مرگ .
 ما با سؤالاتی مانند "مقصد زندگی من چیست؟" یا "چه چیزی باعث می شود احساس کنم در این دنیا مفید هستم؟" در حالی که به این سؤالات فکر می کنیم، اغلب متوجه می شویم که زندگی آنطور که ما انتظار داشتیم پیش نیامده است.
 پذیرش مرگ مستلزم جستجوی معنا در درون خویشتن است . این پرداخت به درون، ممکن است سبب آشفتگی فرد شود ؛ زیرا افراد وقتی تعهدات خود را زیر سوال می برند، ممکن است موقتا بازداری هایشان را از دست بدهند . اما افرادی که از این کار اجتناب میکنند و به نحو مقتضی به سازماندهی مجدد زندگی خود نمی پردازند ، فرصت رشد و تعالی روانشناختی را از دست می دهند.
به عقیده ی یونگ (روانپزشک و فیلسوف) رشد سالم بزرگسال مستلزم تفرد است . یعنی پیدایش خویشتن واقعی به واسطه تعادل یا یکپارچگی بخش های متضاد شخصیت، از جمله بخش هایی که قبلا مورد بی توجهی واقع شده اند.
یونگ خاطر نشان کرد که ما باید در نیمه اول زندگی بر دنیای واقعیت عینی یعنی، تحصیل و شغل و خانواده تمرکز کنیم. در مقابل، نیمه دوم زندگی باید صرف دنیای ذهنی درونی شود که تا آن زمان مورد بی توجهی قرار گرفته است. نگرش شخصیت باید از برون گرایی به درون گرایی تغییر یابد. تمرکز بر هشیاری باید وسیله آگاهی از ناهشیار، تعدیل شود. دلبستگی‌های ما باید از مسائل جسمانی و مادی به مسائل معنوی، فلسفی و شهودی، تغییر کند. یک جانبه بودن قبلی شخصیت (یعنی، تمرکز بر هوشیاری) باید جای خود را به توازن بین همه جنبه‌های شخصیت بدهد. این مرحله اغلب ، اما نه همیشه گرایش مذهبی پخته را در بر دارد ، مخصوصاً به نوعی زندگی پس از مرگ .
تفرّد یک سفر ماجراجویانه است؛ یعنی این سفر، سفری نیست که مسیرش را علامت‌گذاری کرده‌باشند و در آخر راه به‌‌شما بگویند که رسیدید؛ حالا بیایید تفرّد اینجاست! قدم به قدم این مسیر باید به شکل مکتشفانه توسط خودتان طی‌شود. این سفر کجا اتفاق می‌افتد؟ از میان زندگی! یعنی نمی‌توان چمدان بست و گفت: «خداحافظ، من دارم می‌روم تفرد پیدا کنم»! این اتفاق بایستی در مسیر زندگی و در جریان درگیری با حوادث زندگی اتفاق بیفتد. مقصدش کجاست؟ ؛ رسیدن به آن خویشتن حقیقی. چگونه این اتفاق واقع می‌شود؟

باید بین نیروهای متضاد زندگی‌مان تعادل ایجاد کنیم. وقتی دوچرخه‌سواری می‌کنید علی‌القاعده باید از یک طرف بیفتید؛ اما با بدست آوردن لمِ کار، این اتفاق نمی‌افتد. رسیدن به نقطه تعادل هم این‌گونه است؛ اتفاقی به ظاهر‌نشدنی که می‌شود و ما می‌توانیم بین نیروهای متضاد درونی‌مان تعادل ایجاد کنیم. این همان رسیدن به تفرد است. در حالت معمول، بعضی از آدم‌ها عاشقند و بعضی‌ها عاقل؛ اما کسی که به تفرد می‌رسد عاشق عاقل است. بعضی از آدم‌ها حاکمند و بعضی‌ها مطیع؛ اما کسی که به تفرد می‌رسد «حاکم مطیع» است. اوشو( فیلسوف هندی) می‌گوید هر وقت دیدید که آدم‌های بسیار عاشق، به عقل رسیدند از راه عشق؛ یا آدم‌های بسیار عاقل به عشق رسیدند از راه عقل؛ آن‌گاه تعادل بین اجزاء متضاد ایجاد شده‌است.
بحران میان‌سالی چقدر طول می‌کشد؟
  مدت‌زمان پایداری این بحران از هر فردبه‌فرد دیگر کاملاً متفاوت است و وابستگی زیادی به تفاوت‌های روان‌شناختی میان افراد دارد اما بر اساس یافته‌های مطالعه مذکور چنانچه هیچ‌گونه اقدامی در جهت درمان و بهبودی انجام نشود، بحران میانسالی می‌تواند تا ۵سال از عمر فرد را درگیر خود کرده و پیامدهایی را ایجاد کند که گاهی برطرف کردن آنها چندین سال دیگر طول خواهد کشید. این در حالی است که آگاهی و پذیرش میان‌سالی و انجام مراقبه و تمرینات ذهن آگاهی در کنار احیای روابط عاشقانه با همسر و سایر موارد می‌توانند نتیجه را به‌ کلی تغییر دهد.
مکاتب دینی و خداشناسی، نگاهی ژرف به هستی شناسی انسان می دهد و راه را به سوی تعالی در زندگی و معنای حقیقی زیست باز و هموار می کنند.دوران میانسالی، دوران طلایی زیستن هستند که با هوشیاری می توان آن را به کمال رساند.

 
 
 
نام شما

آدرس ايميل شما
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود
  • نظرات پس از تأیید مدير حداكثر ظرف 24 ساعت آينده منتشر می‌شود

چطور از مردها تعریف کنیم؟
ایجاد هر خاطره جدید به مغز آسیب می‌زند!
مطالعه نشانگر عصبی بالقوه برای آسیب اجتماعی در اختلالات روانی را نشان می دهد!
۱۰ شگرد رسانه‌ای برای اثرگذاری بر باورهای مخاطب
پنج اقدامی که والدین باید در مواجهه با کودکان کابوس زده انجام دهند!
«آلیس در سرزمین عجایب»؛ اختلال روانی عجیب
سندروم مسأله با پدر / آسیب‌های بی‌مهری پدران به دختران
روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
چرا گاهی نمی‌توان بخشید و فراموش کرد؟!
مغز چطور خاطرات ماندگار می‌سازد؟
روانشناسی جمع‌آوری اشیا و یا کلکسیونر شدن
دربارۀ تاثیرات عجیب «ترس از پشیمانی»
چرا همیشه بدنبال این هستیم که بدانیم چرا گل خار دارد؟ بیایید گاهی بدنبال آن باشیم که بدانیم چرا خار گل دارد؟