چرا علم غيب امام (ع) مانع از خوردن انگور زهرآلود نشد؟
روز پاياني ماه صفر؛ روز شهادت امام رضا (ع)
حضرت عليبن موسي الرضا(ع) از خاندان پاكان عالم است كه در ميهن ما سالها زيستهاند و در كشور ما به شهادت رسيدند، امامي كه با اشراف بر علم زمان خود جلسات زيادي را براي توجيه منتقدان خود ميگذاشتند اما شايد اين سوال براي برخي به وجود آيد كه " اگر امام رضا (ع) علم غيب داشتند، چرا آن انگور زهرآلود را خوردند؟".
به گزارش ايسنا، امام علي بن موسيالرضا(ع) در تاريخ يازدهم ذيالقعده سال 148 هجري قمري در شهر مدينه متولد شدند، پدر و مادر ايشان امام موسي بن جعفر (ع) و نجمه(ع) بودند. ايشان به القاب رضا، صابر، رضي (بسيار راضي) و وفي(بسيار وفادار) مشهور هستند.
آن حضرت در تاريخ آخر ماه صفر سال 203 هجري قمري پس از 20 سال امامت در سن 55 سالگي به وسيله مامون حاكم وقت، مسموم و در محلي به نام سناباد نوقان به شهادت رسيدند و مرقد ايشان نيز در شهر مشهد مقدس در كشور ايران واقع شده است.
دوران زندگي آن حضرت را ميتوان به سه بخش؛ تقسيم كرد: 1ـ قبل از امامت، 35 سال (148 تا 183 هـ . ق)، 2ـ بعد از امامت، 17 سال در مدينه، 3ـ بعد از امامت، سه سال در خراسان كه حساسترين دورهي زندگي اجتماعي و سياسي آن حضرت، در اين سه سال بود. خلفاي عصر امامت ايشان عبارتند از: هارون، محمد امين و عبدالله مأمون، كه ده سال آن، در عصر خلافت هارون، و پنج سال آن در عصر خلافت امين و پنج سال آخر در عصر خلافت مأمون گذشت.(1)
در شب شهادت ايشان، «مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني» سوال " اگر امام رضا (ع) علم غيب داشتند، چرا آن انگور زهرآلود را خوردند؟" را اينگونه به خبرنگار ايسنا پاسخ گفت.
اين سوال و اشکال درباره ساير امامان به خصوص امام حسين (ع) در مورد حرکت به سمت کربلا و حركت امام علي (ع) به سمت مسجد و... هم مطرح است. منشا اين پرسش هم به علم امامان نسبت به آينده بر ميگردد.
قبل از هر چيز بايد به توضيح مختصري در مورد علم غيب بپردازيم؛ علم غيب به معناي آگاهي از اموري است که به طور طبيعي از محدوده ادراک موجودات عادي بيرون است، قرآن به صراحت وجود علم غيب را ميپذيرد اما آن را تنها منحصر در خداوند متعال ميداند:
«قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ» (2)
«بگو: "كساني كه در آسمانها و زمين هستند غيب نميدانند جز خدا، و نميدانند كي برانگيخته ميشوند!"»؛ اما در جاي ديگر تصريح دارد که خداوند برخي از بندگان خاص خود را از اين علوم آگاه ميكند:
« عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضي مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينِْ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا؛ (3)
داناي غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد، مگر رسولاني كه آنان را برگزيده و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار ميدهد».
با توجه به اين مقدمه در مقام پاسخ به اين پرسش، ابتدا به اين نکته اشاره ميكنيم كه دانش و آگاهي پيامبران و امامان (عليهم السلام) بر دو قسم است:
1ـ علم هايي که از راههاي عادي فراهم ميآيد، که در اين دانشها با مردم ديگر تفاوت زيادي ندارند.
2ـ علومي که از راههاي ماوراي طبيعي (علم لدني؛ وحي و الهام) حاصل ميگردد.
در کتاب اصول کافي بابي (فصلي) وجود دارد با عنوان: "ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا علموا"؛ (4) يعني امامان هر گاه ميخواستند که چيزي را بدانند، از آن آگاه ميشدند. در اين باب روايات بسياري جمع آوري شده است که نشان ميدهد، زمينه و امکان دستيابي پيامبر (ص) و ائمه عليهم السلام به امور غيبي مانند حوادث آينده وجود داشت؛ اما دليلي بر اين امر وجود ندارد که ايشان همواره اينچنين عمل ميکردند.
به علاوه پيشوايان ديني وظيفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومي که از راههاي غير عادي حاصل ميشد عمل کنند، بلکه تکاليف ديني آنان همواره طبق علومي بود که از راههاي عادي پيدا ميشد. (5)
روش و رفتار آنان در زندگي، در معاملات، معاشرت، زناشويي، پوشيدن، نوشيدن، خوردن، خوابيدن، تندرستي و بيماري، صلح و جنگ، فقر و توانگري، حکومت و سياست، مثل ساير مردم است، مثلاً پيامبر(ص) و امامان(عليهم السلام) منافقان را خوب ميشناختند و ميدانستند که آنها ايمان واقعي ندارند، ولي هرگز با آنها مانند کفار برخورد نميکردند،(6) بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و ديگر احکام با آنها مانند ساير مسلمانان رفتار ميکردند.
هم چنين هنگامي که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم مينشستند، مطابق قوانين قضايي اسلام حکم ميکردند و از علم خدادادي خود استفاده نميکردند و در موردي که دليل شرعي مثلاً بر قاتل بودن متهمي وجود نداشت، امام يا پيامبر با تکيه بر علم غيب، حکم قصاص صادر نميکردند. (7)
معصومين(عليهم السلام) ميتوانستند در خود مصونيتي به وجود بياورند که ضربه شمشير و سم در آنها اثر نکند، يا اگر مؤثر شد، سريعاً از راه اعجاز، خود را شفا بدهند، ولي اين کار را نکردهاند، زيرا بشر هستند و قضاي کلي الهي بر اين است که در زندگي مانند ساير مردم عمل كنند. از اين رو پيامبران و امامان وقتي مريض ميشدند، در بستر بيماري ميافتادند و درد را تحمل ميکردند و از دارو براي درمان استفاده ميكردند. (8)
اگر غير از اين بود امتحان و آزمايش و صبر و مقاومت در برابر مشکلات معنا نداشت.
بر اين اساس گرچه معصومين (عليهم السلام) از علم خدادادي برخوردار بودند و در مواردي از گذشته و آينده خبر ميدادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مواردي که مصلحت ايجاب ميکرد) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا ميکرد، عمل مي كردند. همان گونه که خداوند ميتوانست در تمام برخوردهاي بين کفر و توحيد، پيامبران و امامان و اولياي الهي و رهروان راه حق را پيروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب كند، ولي اين کار را جز در موارد استثنايي انجام نداد، چرا که سنت الهي بر اين است که جريان امور دنيوي به طور عادي و طبيعي پيش برود. (9) در غير اين صورت دنيا بستر آزمايش براي بشر نخواهد شد.
امام حسين (ع) بر اساس علم عادي خود و در پي نامههاي گوناگون شيعيان کوفه و اضطرار خروج از مدينه و بر حسب مساعد ديدن اوضاع عراق به سمت کوفه حرکت ميكنند، هر چند به علم امامت بداند که اين سفر به داستان کربلا منجر خواهد شد.
همان طور که براي حضرت علي (ع) بر اساس علم عادي بشري، شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست. به همين جهت به سمت مسجد حرکت ميکند و علم غيبي که ممکن است به اذن خداوند در مورد شهادت خود داشته باشد، براي ايشان تکليفي ايجاد نميکند، زيرا ايشان مأمور است که بر اساس علم عادي عمل كند.
البته اگر از راه طبيعي کسي به ايشان خبر ميداد که امشب بنا است شما را در مسجد ترور كنند، حضرت از رفتن خودداري ميكردند، يا احتياط بيشتري به خرج ميدادند، چنان که وقتي چنين خبري به امام حسن (ع) داده شد، حضرت زير لباس خود زره پوشيدند. (10) اما در غير اين موارد و بر فرض آگاهيهاي خاص و غيبي، معصومان موظف به عمل بر طبق آن نبودند و عمل آنان هم در ذيل عناويني چون خودکشي و مانند آن قرار نميگيرد.
در مجموع دليل اين نوع سلوك و رفتار خاص ائمه ميتواند امور و دلايل مختلفي باشد از جمله:
1ـ عمل بر اساس علم غيب با حکمت بعثت انبياء و نصب ائمه (عليهم السلام) منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه (ع) از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سر باز خواهند زد.
2ـ عمل بر اساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است، زيرا چنان که ذکر شد مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (عليهم السلام) معمولا براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نميکردند.
اما در خصوص شهادت امام رضا (ع) بايد گفت:
اولا اين مورد اصولا از بحث علم غيب و مانند آن خارج است، زيرا احتمال جدي آن است که آن حضرت اختياري در نخوردن از آن انگور مسموم نداشتند و به انجام اين عمل مجبور شدند (11) و در واقع اين عمل غير اختياري محسوب مي شود؛ اما اگر فرض را بر عدم اجبار ظاهري مامون بدانيم؛ ميگوييم يا امام رضا (ع) نسبت به اين امر علم نداشتند و در فرض علم هم، از آنجا که اين علم خارج از مجاري عادي و از طريق عنايات خاص الهي حاصل شده بود، تکليفي بر حضرت نميآورد و آن حضرت موظف به ترک آن نبود به علاوه از آنجا که امام از قضاي حتمي خداوند در مورد امور مختلف مانند زمان و مکان و عامل شهادت خويش هم آگاه است ميدانست که عامل قتل او همين امر است و به يقين حضرت برخلاف قضا و قدر حتمي خداوند رفتار نميكند.
در نتيجه نبايد امور خاص شرعي را که مبتني بر تکاليف برخاسته از علوم عادي و طبيعي است با علوم غيب ائمه (عليهم السلام) سنجيد و به علاوه نبايد از نظر دور داشت که اصولا هر مرگ و کشته شدن آگاهانهاي مصداق خودکشي نيست، چنان که مجاهدان در راه خدا نيز آگاهانه خود را در کام مرگ ميافکنند و در عين حال در بالاترين درجات قرب الهي جاي دارند؛ (12) به همين نسبت امامان معصوم نيز در عمل به تکليف و وظيفه خود ذرهاي کوتاهي نکرده و تسليم محض تقدير خداوند بوده و آگاهانه جان خود را در راه اعتلاي دين اسلام نثار ميكردند. پينوشتها:
1. سيره چهارده معصوم(ع)، محمد محمدي اشتهاردي،چاپ چهارم، بهار 1381، ناشر: نشر مطهر
2. سوره نمل (27) آيه 65.
3. سوره جن (72) آيه 26ـ27.
4. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1365 ه ش، ج1، ص 258.
5. آيت الله صافي گلپايگاني، معارف دين، نشر آستان مقدسه حضرت معصومه، قم، 1382ش، ج 1، ص 121.
6. آيت الله مکارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، دار الکتب الإسلاميه، تهران، 1374 ش، ج 8 ، ص 23ـ 24.
7. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1365 ه ش، ج 7، ص 415.
8. علامه مجلسي، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت ـ لبنان، 1404 ه ق، ج 59، ص 170.
9. همان، ج 2، ص 90.
10. السيد محسن الامين العاملي، اعيان الشيعه، دار التعارف للمطبوعات، بيروت، بي تا، ج 1، ص 33.
11. فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري، قم، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، 1417ق، ج 2، ص 82ـ83.
12. آل عمران (3) آيه 169ـ170.
حضرت عليبن موسي الرضا(ع) از خاندان پاكان عالم است كه در ميهن ما سالها زيستهاند و در كشور ما به شهادت رسيدند، امامي كه با اشراف بر علم زمان خود جلسات زيادي را براي توجيه منتقدان خود ميگذاشتند اما شايد اين سوال براي برخي به وجود آيد كه " اگر امام رضا (ع) علم غيب داشتند، چرا آن انگور زهرآلود را خوردند؟".
به گزارش ايسنا، امام علي بن موسيالرضا(ع) در تاريخ يازدهم ذيالقعده سال 148 هجري قمري در شهر مدينه متولد شدند، پدر و مادر ايشان امام موسي بن جعفر (ع) و نجمه(ع) بودند. ايشان به القاب رضا، صابر، رضي (بسيار راضي) و وفي(بسيار وفادار) مشهور هستند.
آن حضرت در تاريخ آخر ماه صفر سال 203 هجري قمري پس از 20 سال امامت در سن 55 سالگي به وسيله مامون حاكم وقت، مسموم و در محلي به نام سناباد نوقان به شهادت رسيدند و مرقد ايشان نيز در شهر مشهد مقدس در كشور ايران واقع شده است.
دوران زندگي آن حضرت را ميتوان به سه بخش؛ تقسيم كرد: 1ـ قبل از امامت، 35 سال (148 تا 183 هـ . ق)، 2ـ بعد از امامت، 17 سال در مدينه، 3ـ بعد از امامت، سه سال در خراسان كه حساسترين دورهي زندگي اجتماعي و سياسي آن حضرت، در اين سه سال بود. خلفاي عصر امامت ايشان عبارتند از: هارون، محمد امين و عبدالله مأمون، كه ده سال آن، در عصر خلافت هارون، و پنج سال آن در عصر خلافت امين و پنج سال آخر در عصر خلافت مأمون گذشت.(1)
در شب شهادت ايشان، «مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني» سوال " اگر امام رضا (ع) علم غيب داشتند، چرا آن انگور زهرآلود را خوردند؟" را اينگونه به خبرنگار ايسنا پاسخ گفت.
اين سوال و اشکال درباره ساير امامان به خصوص امام حسين (ع) در مورد حرکت به سمت کربلا و حركت امام علي (ع) به سمت مسجد و... هم مطرح است. منشا اين پرسش هم به علم امامان نسبت به آينده بر ميگردد.
قبل از هر چيز بايد به توضيح مختصري در مورد علم غيب بپردازيم؛ علم غيب به معناي آگاهي از اموري است که به طور طبيعي از محدوده ادراک موجودات عادي بيرون است، قرآن به صراحت وجود علم غيب را ميپذيرد اما آن را تنها منحصر در خداوند متعال ميداند:
«قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ» (2)
«بگو: "كساني كه در آسمانها و زمين هستند غيب نميدانند جز خدا، و نميدانند كي برانگيخته ميشوند!"»؛ اما در جاي ديگر تصريح دارد که خداوند برخي از بندگان خاص خود را از اين علوم آگاه ميكند:
« عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضي مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينِْ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا؛ (3)
داناي غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد، مگر رسولاني كه آنان را برگزيده و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار ميدهد».
با توجه به اين مقدمه در مقام پاسخ به اين پرسش، ابتدا به اين نکته اشاره ميكنيم كه دانش و آگاهي پيامبران و امامان (عليهم السلام) بر دو قسم است:
1ـ علم هايي که از راههاي عادي فراهم ميآيد، که در اين دانشها با مردم ديگر تفاوت زيادي ندارند.
2ـ علومي که از راههاي ماوراي طبيعي (علم لدني؛ وحي و الهام) حاصل ميگردد.
در کتاب اصول کافي بابي (فصلي) وجود دارد با عنوان: "ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا علموا"؛ (4) يعني امامان هر گاه ميخواستند که چيزي را بدانند، از آن آگاه ميشدند. در اين باب روايات بسياري جمع آوري شده است که نشان ميدهد، زمينه و امکان دستيابي پيامبر (ص) و ائمه عليهم السلام به امور غيبي مانند حوادث آينده وجود داشت؛ اما دليلي بر اين امر وجود ندارد که ايشان همواره اينچنين عمل ميکردند.
به علاوه پيشوايان ديني وظيفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومي که از راههاي غير عادي حاصل ميشد عمل کنند، بلکه تکاليف ديني آنان همواره طبق علومي بود که از راههاي عادي پيدا ميشد. (5)
روش و رفتار آنان در زندگي، در معاملات، معاشرت، زناشويي، پوشيدن، نوشيدن، خوردن، خوابيدن، تندرستي و بيماري، صلح و جنگ، فقر و توانگري، حکومت و سياست، مثل ساير مردم است، مثلاً پيامبر(ص) و امامان(عليهم السلام) منافقان را خوب ميشناختند و ميدانستند که آنها ايمان واقعي ندارند، ولي هرگز با آنها مانند کفار برخورد نميکردند،(6) بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و ديگر احکام با آنها مانند ساير مسلمانان رفتار ميکردند.
هم چنين هنگامي که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم مينشستند، مطابق قوانين قضايي اسلام حکم ميکردند و از علم خدادادي خود استفاده نميکردند و در موردي که دليل شرعي مثلاً بر قاتل بودن متهمي وجود نداشت، امام يا پيامبر با تکيه بر علم غيب، حکم قصاص صادر نميکردند. (7)
معصومين(عليهم السلام) ميتوانستند در خود مصونيتي به وجود بياورند که ضربه شمشير و سم در آنها اثر نکند، يا اگر مؤثر شد، سريعاً از راه اعجاز، خود را شفا بدهند، ولي اين کار را نکردهاند، زيرا بشر هستند و قضاي کلي الهي بر اين است که در زندگي مانند ساير مردم عمل كنند. از اين رو پيامبران و امامان وقتي مريض ميشدند، در بستر بيماري ميافتادند و درد را تحمل ميکردند و از دارو براي درمان استفاده ميكردند. (8)
اگر غير از اين بود امتحان و آزمايش و صبر و مقاومت در برابر مشکلات معنا نداشت.
بر اين اساس گرچه معصومين (عليهم السلام) از علم خدادادي برخوردار بودند و در مواردي از گذشته و آينده خبر ميدادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مواردي که مصلحت ايجاب ميکرد) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا ميکرد، عمل مي كردند. همان گونه که خداوند ميتوانست در تمام برخوردهاي بين کفر و توحيد، پيامبران و امامان و اولياي الهي و رهروان راه حق را پيروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب كند، ولي اين کار را جز در موارد استثنايي انجام نداد، چرا که سنت الهي بر اين است که جريان امور دنيوي به طور عادي و طبيعي پيش برود. (9) در غير اين صورت دنيا بستر آزمايش براي بشر نخواهد شد.
امام حسين (ع) بر اساس علم عادي خود و در پي نامههاي گوناگون شيعيان کوفه و اضطرار خروج از مدينه و بر حسب مساعد ديدن اوضاع عراق به سمت کوفه حرکت ميكنند، هر چند به علم امامت بداند که اين سفر به داستان کربلا منجر خواهد شد.
همان طور که براي حضرت علي (ع) بر اساس علم عادي بشري، شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست. به همين جهت به سمت مسجد حرکت ميکند و علم غيبي که ممکن است به اذن خداوند در مورد شهادت خود داشته باشد، براي ايشان تکليفي ايجاد نميکند، زيرا ايشان مأمور است که بر اساس علم عادي عمل كند.
البته اگر از راه طبيعي کسي به ايشان خبر ميداد که امشب بنا است شما را در مسجد ترور كنند، حضرت از رفتن خودداري ميكردند، يا احتياط بيشتري به خرج ميدادند، چنان که وقتي چنين خبري به امام حسن (ع) داده شد، حضرت زير لباس خود زره پوشيدند. (10) اما در غير اين موارد و بر فرض آگاهيهاي خاص و غيبي، معصومان موظف به عمل بر طبق آن نبودند و عمل آنان هم در ذيل عناويني چون خودکشي و مانند آن قرار نميگيرد.
در مجموع دليل اين نوع سلوك و رفتار خاص ائمه ميتواند امور و دلايل مختلفي باشد از جمله:
1ـ عمل بر اساس علم غيب با حکمت بعثت انبياء و نصب ائمه (عليهم السلام) منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه (ع) از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سر باز خواهند زد.
2ـ عمل بر اساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است، زيرا چنان که ذکر شد مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (عليهم السلام) معمولا براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نميکردند.
اما در خصوص شهادت امام رضا (ع) بايد گفت:
اولا اين مورد اصولا از بحث علم غيب و مانند آن خارج است، زيرا احتمال جدي آن است که آن حضرت اختياري در نخوردن از آن انگور مسموم نداشتند و به انجام اين عمل مجبور شدند (11) و در واقع اين عمل غير اختياري محسوب مي شود؛ اما اگر فرض را بر عدم اجبار ظاهري مامون بدانيم؛ ميگوييم يا امام رضا (ع) نسبت به اين امر علم نداشتند و در فرض علم هم، از آنجا که اين علم خارج از مجاري عادي و از طريق عنايات خاص الهي حاصل شده بود، تکليفي بر حضرت نميآورد و آن حضرت موظف به ترک آن نبود به علاوه از آنجا که امام از قضاي حتمي خداوند در مورد امور مختلف مانند زمان و مکان و عامل شهادت خويش هم آگاه است ميدانست که عامل قتل او همين امر است و به يقين حضرت برخلاف قضا و قدر حتمي خداوند رفتار نميكند.
در نتيجه نبايد امور خاص شرعي را که مبتني بر تکاليف برخاسته از علوم عادي و طبيعي است با علوم غيب ائمه (عليهم السلام) سنجيد و به علاوه نبايد از نظر دور داشت که اصولا هر مرگ و کشته شدن آگاهانهاي مصداق خودکشي نيست، چنان که مجاهدان در راه خدا نيز آگاهانه خود را در کام مرگ ميافکنند و در عين حال در بالاترين درجات قرب الهي جاي دارند؛ (12) به همين نسبت امامان معصوم نيز در عمل به تکليف و وظيفه خود ذرهاي کوتاهي نکرده و تسليم محض تقدير خداوند بوده و آگاهانه جان خود را در راه اعتلاي دين اسلام نثار ميكردند. پينوشتها:
1. سيره چهارده معصوم(ع)، محمد محمدي اشتهاردي،چاپ چهارم، بهار 1381، ناشر: نشر مطهر
2. سوره نمل (27) آيه 65.
3. سوره جن (72) آيه 26ـ27.
4. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1365 ه ش، ج1، ص 258.
5. آيت الله صافي گلپايگاني، معارف دين، نشر آستان مقدسه حضرت معصومه، قم، 1382ش، ج 1، ص 121.
6. آيت الله مکارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، دار الکتب الإسلاميه، تهران، 1374 ش، ج 8 ، ص 23ـ 24.
7. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1365 ه ش، ج 7، ص 415.
8. علامه مجلسي، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت ـ لبنان، 1404 ه ق، ج 59، ص 170.
9. همان، ج 2، ص 90.
10. السيد محسن الامين العاملي، اعيان الشيعه، دار التعارف للمطبوعات، بيروت، بي تا، ج 1، ص 33.
11. فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري، قم، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، 1417ق، ج 2، ص 82ـ83.
12. آل عمران (3) آيه 169ـ170.