کوچینگ علم برتر است یا تجربه/ پندار فاضل
تاملی در خودکوچ پنداری
علم یکی از بزرگترین دستاوردهای بشر است که جان میلیاردها نفر را نجات داده، فناوری شگفت انگیزی ایجاد کرده، مشکلات جهانی را حل کرده و به ارتقای استاندارد زندگی برای همه کمک کرده است. اما علم اغلب به اشتباه تعبیر و بکار می رود، و بخصوص در جامعه کوچینگ به این موضوع اهمیت چندانی داده نمیشود یا حتی مباحث شبهعلمی مورد استفاده قرار میگیرد و بهعنوان علم به خورد مخاطب داده میشود!
خودکوچپنداری فراگیر
امروزه نه تنها در ایران بلکه در کل جهان خودکوچپنداری فراگیری وجود دارد که هر کسی بدون پیشزمینه علمی و یا نگاهی به منابع مبتنی بر شواهد خود را کوچ معرفی میکند و متاسفانه گاهی موجب آسیب به افراد و جامعه میزند!
در ایران این داستان شیوع بیشتری پیدا کرده است، گویا تبدیل به یک ترند شده که اگر من هشتگ کوچینگ را نزنم از این قافله عقب ماندهام. متاسفانه این حوزهای که میتواند به رشد تک تک افراد حقیقی و حقوقی کمک کند تا مسیر رشدی خود را تسریع کنند، برای بسیاری از صاحبان کسبوکار ابهاماتی ایجاد کرده است و یا افرادی که میخواهند از این خدمت بهره ببرند شکوشبهه ایجاد نموده است.
طبیعتاً برخی افراد در مورد فواید و اثربخشی کوچینگ تردید دارند. پیدا کردن یک کوچ واجد شرایط، کلید داشتن یک تجربه موفق است. ممکن است نگران انتخاب رهیار کوچ باشید. ممکن است دغدغه این مساله را داشته باشید که رهیاری که انتخاب میکنید حرفهای نباشد، آموزش سودمندی ندیده باشد، گواهینامه معتبری نگرفته باشد یا حتی شناختی از اخلاق حرفهای نداشته باشد.
برخی دیگر تصور میکنند حتما یک کوچ باید روانشناس باشد و یا اگر در حوزه کسبوکار مشغول به فعالیت است مدرک دانشگاهی مرتبط داشته باشد.
گرچه این پیشزمینهها میتواند کارساز باشد اما همین امر موجب میشود برخی افراد به بیراهه بروند. چراکه با توجه به اینکه هنوز مرجع داخلی صلاحیتسنجی برای کوچهای داخل ایران وجود ندارد گاهی به عنوانها میچسبیم و همین که فردی عنوان دکتر و پروفسور را کنار اسم خود قرار میدهد اعتبار دیگری برای ما میگیرد. اگر فرض را بر این بگذاریم که آن فرد واقعا مدرک دکترا و پست دکترا دارد – گرچه همیشه اینطور نیست _ بازهم این موضوع دلیل موجهی برای علم و تخصص آن فرد در این حوزه نیست.
همه ما دچار چنین سوگیریهایی میشویم، وقتی میبینیم فردی دکتر خطاب میشود در یک آن وجهه علمی و منزلت اجتماعی او برایمان از معتبرتر میشود. وقتی میشنویم که دوستی خارج از کشور درس خوانده فکر میکنیم مرجع موثقی است که مغزش گنجینه کل علم دنیاست. بر اساس تجربه چندینسالهام به جرات میتوانم بگویم شناخت سره از ناسره در این حوزه به مراتب سختتر از حوزههای دیگر است و این مساله فقط به کوچینگ و رهیاران داخل ایران خلاصه نمیشود. رهیاری در دنیا حرفهای نوپاست و هنوز آنچنان که باید انسجام نگرفته است و صلاحیتهای حرفهای این حوزه یکپارچه نشده است.
در تمامی تعاملات چه در داخل کشور و چه در خارج از ایران با رهیارانی مواجه میشوی که بیش از طبلی توخالی نبودند و کمترین شناختی از اصول اولیه این حوزه نداشتند، در مقابل با افراد خبرهای هم مواجه خواهی شد که با پژوهشهای مبتنی بر شواهد راه را برای گسترش و تاثیرگذاری آن هموار کردند.
با تمام این تفاصیل در حال حاضر انجمنها و دانشگاههای معتبری وجود دارند که علم و تجربه را حتی در آموزش این حرفه بکار میبرند و افرادی را که تربیت میکنند با آموزشهای سطحی رها نمیکنند. انجمن GSAEC که به برنامهریزی درسی این حوزه برای دانشگاهها پرداخته میشود، این فرایند به بهترین نحو پی گرفته میشود. انجمن روانشناسی کوچینگ نیز با حمایت از پژوهشهای علمی به هر چه پربارتر شدن این رشته کمک میکنند.
دیگر انجمنهای معتبری که شاید پیش از این تمرکز خود را بر تجربه صرف گذاشته بودند نیز در حال حرکت به این سمتوسو هستند خلا علمی موجود را شناسایی کردهاند و در حال غنا بخشیدن به حوزه کاری خود هستند.
علم به معنای تفکر علمی، روشن، یا انتقادی است. ممکن است از حقایق دقیق چیزی ندانیم، اما میتوانیم از اصول شواهد، منطق، عقلانیت و دلیل برای استنتاج قوی در مورد آن استفاده کنیم. سپس میتوانیم آزمایش، تجزیه و تحلیل و ارزیابی کنیم و در مورد اینکه چه چیزی و چرا کار کرده است تصمیم بگیریم. پژوهشهای مبتنی بر شواهد چنین روندی را طی میکنند.
بر این اساس، امروزه تاکید اصلی کوچینگ بر مداخلات مبتنی بر شواهد است. این مداخلات علم و تجربه را یک کاسه کرده و به پیشرفت این حوزه کمکهای بینظیری کردهاند.
مشکل خودکوچپنداری از کجا نشات میگیرد
بخشی از مشکل این است که تعریف علم برای افراد مختلف متفاوت است. ممکن است از کلمه علم به معنای حقایقی استفاده کنیم که هر یک از ما در مورد جهان میدانیم. اینها حقایق واضح و عینی هستند ولی تنها در دنیای ذهنی ما و بر اساس تجربیات شخص تکتک افراد جامعه. گرچه مبنای علم از همینجا آغاز میشود، یک محقق موضوعی در جهان توجهش را جلب میکند و ممکن است بر مبنای تجربیات خود فرضیهای را طرح کند، ولی تا زمانی که این فرضیه آزمایش نشود و خروجی آن مورد بحث و بررسی قرار نگیرد فقط فرضی است که میتواند درست یا غلط باشد.
بر این اساس برخی تجربیات شخصی خود را وارد حوزه کاری خود میکنند و خود را کوچ فرض میکنند و بدون بررسی علمی و پژوهشی و آموزش این حرفه خود و دیگران را درگیر دنیای ذهنی خود میکنند. در صورتیکه این حرفه مسیر مشخصی دارد که در ادامه به آن میپردازیم.
خودکوچپنداری گریبان خود کوچها را هم ممکن است بگیرد، افرادی که در دورههای فستفودی در کارگاههای افرادی که چندان اطلاعی از این حوزه ندارند شرکت میکنند هم شاید مدرکی به ظاهر معتبر دریافت کرده باشند ولی استاد مورد نظر خودش از چه رویکردی استفاده میکند و چطور این مسیر را طی کرده است بحث مفصلی دارد که در این مقاله مجال گفتگو نیست و علت اصلی این مساله نداشتن سواد رسانه است.
گاهی حتی فردی که آموزش دیده با منابع قدرتمند پژوهشی آشنا نیست و بر اساس سرچ سادهای در گوگل منبع او سایتی میشود که برای سئو کردن شبهعلم و علم را به هم بافتهاند تا محصولات و خدمات خود را در دسترس قرار دهند.
مورد بعد به هیجانی رفتار کردن یک کوچ تازهکار برمیگردد. تازهکاران به راحتی جوگیر میشوند و مشتاق میشوند که خود را مطرح کنند. بر این اساس تا با عنوان جدیدی آشنا میشوند، بدون اطلاعات و فهم درست آن برای متخصص نشان دادن خود از این واژهها و موضوعات استفاده میکند.
موضوع دیگری که ممکن است افراد را به این سمت و سو سوق دهد مربوط به افرادی است که در حوزهای مرتبط مشغول به کارند و احساس کنند فضای کار در این زمینه دارند پس خودخوان چند منبع را نگاهی سطحی میکنند و با این عنوان پیش میروند. خودکوچپنداران خودخوان ممکن است حتی از منابع علمی هم بهره ببرند، اما دقیقا شبیه به این است که فردی بگوید من جوشکاری را خودخوان آموختهام، یا جراحی بیان کند که من کتابهای زیادی در حوزه جراحی خواندهام. آیا در این شرایط حاضرید جراحی قلب و مغزتان را به او بسپارید؟
کوچینگ مهارتی است که نه تنها نیاز به پیش زمینه علمی دارد، بلکه تجربه نقش مهمی در آن ایفا میکند. اگر فردی در دورههای کارآموزی شرکت نکرده باشد و زیر نظر استادهای مجرب این حوزه تجربه لازم را کسب نکند، فرایند را به درستی نمیتواند پیش ببرد. هیچیک از ما اجازه نداریم با آزمون و خطا وارد زندگی و کسبوکار دیگران شویم و آنها را موش آزمایشگاهی خود کنیم.
داستان دیگری که بیش از تمام موارد بالا به چشم میخورد این است که برخی افراد نه به دنبال آموزش خودخوان بودهاند و نه این مهارت را کسب کردهاند و فقط آشفتگی این حرفه حوضچهای برای ماهیگیری شده است .
گرچه تشخیص این افراد زیاد سخت نیست. افرادی که از همان ابتدا در پی توصیههایی به شما هستند و خواست شما را در نظر نمیگیرند، یا آنهایی که ادعا میکنند میشود یک شبه ره صدساله رفت، نیاز نیست زیاد کار کنی تا به موفقیت برسید از نمونههایی هستند که سرنخهای خوبی را به شما میدهند. بااینکه رویاپردازی بخشی از فرایند کوچینگ است و انگیزهبخشی هم در این فرایند نقش مهمی را ایفا میکند؛ معمولا صحبتها و سخنرانیهای ماهیگیران خودکوچپندار تنها محدود به سخنان انگیزشی میشود که تاکید بر رویاپردازی صرف و مثبتاندیشی دارند و شما را به انفعال دعوت میکنند. این نشانهها کمک میکند سره از ناسره را تشخیص دهید.
لازمهگذر از خودکوچپنداری چیست
با اینکه این حوزه مثل بسیاری از حوزههای دیگر گستردگی فراوانی دارد، حداقل فرایندی که یک نفر در این جریان باید پیش ببرد این است که ابتدا علم و مهارت لازم را کسب کند، نمونههایی از نحوه استفاده از تکنیکهای موجود را که توسط اساتید آن فن اجرا میشود مشاهده کند، تجربه کوچینگ همتایان را داشته باشد، زیر نظر سرپرستان مجرب با مراجعانش پیش برود تا بتواند مهارتهای نسبی این حوزه را بهخوبی بکار بگیرد. یک سرپرست بهخوبی میداند چطور کارآموز خود را راهنمایی کند تا تجربه لازم را کسب کند.
کلام آخر
تخصص کوچینگ یک فرایند دراز مدت است و مسیر بلوغ خود کوچ در دوران آموزشش باید شکل بگیرد. اگر فردی مراحل بلوغ را هنوز آغاز نکرده و یا در ابتدای مسیر است، لازم است با کمی صبوری مسیرش را پی بگیرد در غیر اینصورت، هم خود را دچار دردسر میکند و هم دیگران را.
کوچینگ بیش از آنکه صرفا به تجربه یا دانش محدود شود، ذهنیتی است که خلاقیتی ایجاد میکند که رشد و تحول را مداومت میبخشد. بر این اساس در فرایند کوچینگ خود کوچ پابهپای مراجعش پیشرفت میکند. بر این اساس میتوان کوچینگ را مهارت گیمیاگری دانست
در نهایت، دیدگاه یک کوچ و نگاه یادگیری دراز مدت و بازنگری و تامل در فرایندهای کار و زندگی خودِ او نقش کلیدی در این حرفه را بازی میکند، هیچکس دیگری به جز خودش توان ارزیابی آنرا ندارد.
خودکوچپنداری فراگیر
امروزه نه تنها در ایران بلکه در کل جهان خودکوچپنداری فراگیری وجود دارد که هر کسی بدون پیشزمینه علمی و یا نگاهی به منابع مبتنی بر شواهد خود را کوچ معرفی میکند و متاسفانه گاهی موجب آسیب به افراد و جامعه میزند!
در ایران این داستان شیوع بیشتری پیدا کرده است، گویا تبدیل به یک ترند شده که اگر من هشتگ کوچینگ را نزنم از این قافله عقب ماندهام. متاسفانه این حوزهای که میتواند به رشد تک تک افراد حقیقی و حقوقی کمک کند تا مسیر رشدی خود را تسریع کنند، برای بسیاری از صاحبان کسبوکار ابهاماتی ایجاد کرده است و یا افرادی که میخواهند از این خدمت بهره ببرند شکوشبهه ایجاد نموده است.
طبیعتاً برخی افراد در مورد فواید و اثربخشی کوچینگ تردید دارند. پیدا کردن یک کوچ واجد شرایط، کلید داشتن یک تجربه موفق است. ممکن است نگران انتخاب رهیار کوچ باشید. ممکن است دغدغه این مساله را داشته باشید که رهیاری که انتخاب میکنید حرفهای نباشد، آموزش سودمندی ندیده باشد، گواهینامه معتبری نگرفته باشد یا حتی شناختی از اخلاق حرفهای نداشته باشد.
برخی دیگر تصور میکنند حتما یک کوچ باید روانشناس باشد و یا اگر در حوزه کسبوکار مشغول به فعالیت است مدرک دانشگاهی مرتبط داشته باشد.
گرچه این پیشزمینهها میتواند کارساز باشد اما همین امر موجب میشود برخی افراد به بیراهه بروند. چراکه با توجه به اینکه هنوز مرجع داخلی صلاحیتسنجی برای کوچهای داخل ایران وجود ندارد گاهی به عنوانها میچسبیم و همین که فردی عنوان دکتر و پروفسور را کنار اسم خود قرار میدهد اعتبار دیگری برای ما میگیرد. اگر فرض را بر این بگذاریم که آن فرد واقعا مدرک دکترا و پست دکترا دارد – گرچه همیشه اینطور نیست _ بازهم این موضوع دلیل موجهی برای علم و تخصص آن فرد در این حوزه نیست.
همه ما دچار چنین سوگیریهایی میشویم، وقتی میبینیم فردی دکتر خطاب میشود در یک آن وجهه علمی و منزلت اجتماعی او برایمان از معتبرتر میشود. وقتی میشنویم که دوستی خارج از کشور درس خوانده فکر میکنیم مرجع موثقی است که مغزش گنجینه کل علم دنیاست. بر اساس تجربه چندینسالهام به جرات میتوانم بگویم شناخت سره از ناسره در این حوزه به مراتب سختتر از حوزههای دیگر است و این مساله فقط به کوچینگ و رهیاران داخل ایران خلاصه نمیشود. رهیاری در دنیا حرفهای نوپاست و هنوز آنچنان که باید انسجام نگرفته است و صلاحیتهای حرفهای این حوزه یکپارچه نشده است.
در تمامی تعاملات چه در داخل کشور و چه در خارج از ایران با رهیارانی مواجه میشوی که بیش از طبلی توخالی نبودند و کمترین شناختی از اصول اولیه این حوزه نداشتند، در مقابل با افراد خبرهای هم مواجه خواهی شد که با پژوهشهای مبتنی بر شواهد راه را برای گسترش و تاثیرگذاری آن هموار کردند.
با تمام این تفاصیل در حال حاضر انجمنها و دانشگاههای معتبری وجود دارند که علم و تجربه را حتی در آموزش این حرفه بکار میبرند و افرادی را که تربیت میکنند با آموزشهای سطحی رها نمیکنند. انجمن GSAEC که به برنامهریزی درسی این حوزه برای دانشگاهها پرداخته میشود، این فرایند به بهترین نحو پی گرفته میشود. انجمن روانشناسی کوچینگ نیز با حمایت از پژوهشهای علمی به هر چه پربارتر شدن این رشته کمک میکنند.
دیگر انجمنهای معتبری که شاید پیش از این تمرکز خود را بر تجربه صرف گذاشته بودند نیز در حال حرکت به این سمتوسو هستند خلا علمی موجود را شناسایی کردهاند و در حال غنا بخشیدن به حوزه کاری خود هستند.
علم به معنای تفکر علمی، روشن، یا انتقادی است. ممکن است از حقایق دقیق چیزی ندانیم، اما میتوانیم از اصول شواهد، منطق، عقلانیت و دلیل برای استنتاج قوی در مورد آن استفاده کنیم. سپس میتوانیم آزمایش، تجزیه و تحلیل و ارزیابی کنیم و در مورد اینکه چه چیزی و چرا کار کرده است تصمیم بگیریم. پژوهشهای مبتنی بر شواهد چنین روندی را طی میکنند.
بر این اساس، امروزه تاکید اصلی کوچینگ بر مداخلات مبتنی بر شواهد است. این مداخلات علم و تجربه را یک کاسه کرده و به پیشرفت این حوزه کمکهای بینظیری کردهاند.
مشکل خودکوچپنداری از کجا نشات میگیرد
بخشی از مشکل این است که تعریف علم برای افراد مختلف متفاوت است. ممکن است از کلمه علم به معنای حقایقی استفاده کنیم که هر یک از ما در مورد جهان میدانیم. اینها حقایق واضح و عینی هستند ولی تنها در دنیای ذهنی ما و بر اساس تجربیات شخص تکتک افراد جامعه. گرچه مبنای علم از همینجا آغاز میشود، یک محقق موضوعی در جهان توجهش را جلب میکند و ممکن است بر مبنای تجربیات خود فرضیهای را طرح کند، ولی تا زمانی که این فرضیه آزمایش نشود و خروجی آن مورد بحث و بررسی قرار نگیرد فقط فرضی است که میتواند درست یا غلط باشد.
بر این اساس برخی تجربیات شخصی خود را وارد حوزه کاری خود میکنند و خود را کوچ فرض میکنند و بدون بررسی علمی و پژوهشی و آموزش این حرفه خود و دیگران را درگیر دنیای ذهنی خود میکنند. در صورتیکه این حرفه مسیر مشخصی دارد که در ادامه به آن میپردازیم.
خودکوچپنداری گریبان خود کوچها را هم ممکن است بگیرد، افرادی که در دورههای فستفودی در کارگاههای افرادی که چندان اطلاعی از این حوزه ندارند شرکت میکنند هم شاید مدرکی به ظاهر معتبر دریافت کرده باشند ولی استاد مورد نظر خودش از چه رویکردی استفاده میکند و چطور این مسیر را طی کرده است بحث مفصلی دارد که در این مقاله مجال گفتگو نیست و علت اصلی این مساله نداشتن سواد رسانه است.
گاهی حتی فردی که آموزش دیده با منابع قدرتمند پژوهشی آشنا نیست و بر اساس سرچ سادهای در گوگل منبع او سایتی میشود که برای سئو کردن شبهعلم و علم را به هم بافتهاند تا محصولات و خدمات خود را در دسترس قرار دهند.
مورد بعد به هیجانی رفتار کردن یک کوچ تازهکار برمیگردد. تازهکاران به راحتی جوگیر میشوند و مشتاق میشوند که خود را مطرح کنند. بر این اساس تا با عنوان جدیدی آشنا میشوند، بدون اطلاعات و فهم درست آن برای متخصص نشان دادن خود از این واژهها و موضوعات استفاده میکند.
موضوع دیگری که ممکن است افراد را به این سمت و سو سوق دهد مربوط به افرادی است که در حوزهای مرتبط مشغول به کارند و احساس کنند فضای کار در این زمینه دارند پس خودخوان چند منبع را نگاهی سطحی میکنند و با این عنوان پیش میروند. خودکوچپنداران خودخوان ممکن است حتی از منابع علمی هم بهره ببرند، اما دقیقا شبیه به این است که فردی بگوید من جوشکاری را خودخوان آموختهام، یا جراحی بیان کند که من کتابهای زیادی در حوزه جراحی خواندهام. آیا در این شرایط حاضرید جراحی قلب و مغزتان را به او بسپارید؟
کوچینگ مهارتی است که نه تنها نیاز به پیش زمینه علمی دارد، بلکه تجربه نقش مهمی در آن ایفا میکند. اگر فردی در دورههای کارآموزی شرکت نکرده باشد و زیر نظر استادهای مجرب این حوزه تجربه لازم را کسب نکند، فرایند را به درستی نمیتواند پیش ببرد. هیچیک از ما اجازه نداریم با آزمون و خطا وارد زندگی و کسبوکار دیگران شویم و آنها را موش آزمایشگاهی خود کنیم.
داستان دیگری که بیش از تمام موارد بالا به چشم میخورد این است که برخی افراد نه به دنبال آموزش خودخوان بودهاند و نه این مهارت را کسب کردهاند و فقط آشفتگی این حرفه حوضچهای برای ماهیگیری شده است .
گرچه تشخیص این افراد زیاد سخت نیست. افرادی که از همان ابتدا در پی توصیههایی به شما هستند و خواست شما را در نظر نمیگیرند، یا آنهایی که ادعا میکنند میشود یک شبه ره صدساله رفت، نیاز نیست زیاد کار کنی تا به موفقیت برسید از نمونههایی هستند که سرنخهای خوبی را به شما میدهند. بااینکه رویاپردازی بخشی از فرایند کوچینگ است و انگیزهبخشی هم در این فرایند نقش مهمی را ایفا میکند؛ معمولا صحبتها و سخنرانیهای ماهیگیران خودکوچپندار تنها محدود به سخنان انگیزشی میشود که تاکید بر رویاپردازی صرف و مثبتاندیشی دارند و شما را به انفعال دعوت میکنند. این نشانهها کمک میکند سره از ناسره را تشخیص دهید.
لازمهگذر از خودکوچپنداری چیست
با اینکه این حوزه مثل بسیاری از حوزههای دیگر گستردگی فراوانی دارد، حداقل فرایندی که یک نفر در این جریان باید پیش ببرد این است که ابتدا علم و مهارت لازم را کسب کند، نمونههایی از نحوه استفاده از تکنیکهای موجود را که توسط اساتید آن فن اجرا میشود مشاهده کند، تجربه کوچینگ همتایان را داشته باشد، زیر نظر سرپرستان مجرب با مراجعانش پیش برود تا بتواند مهارتهای نسبی این حوزه را بهخوبی بکار بگیرد. یک سرپرست بهخوبی میداند چطور کارآموز خود را راهنمایی کند تا تجربه لازم را کسب کند.
کلام آخر
تخصص کوچینگ یک فرایند دراز مدت است و مسیر بلوغ خود کوچ در دوران آموزشش باید شکل بگیرد. اگر فردی مراحل بلوغ را هنوز آغاز نکرده و یا در ابتدای مسیر است، لازم است با کمی صبوری مسیرش را پی بگیرد در غیر اینصورت، هم خود را دچار دردسر میکند و هم دیگران را.
کوچینگ بیش از آنکه صرفا به تجربه یا دانش محدود شود، ذهنیتی است که خلاقیتی ایجاد میکند که رشد و تحول را مداومت میبخشد. بر این اساس در فرایند کوچینگ خود کوچ پابهپای مراجعش پیشرفت میکند. بر این اساس میتوان کوچینگ را مهارت گیمیاگری دانست
در نهایت، دیدگاه یک کوچ و نگاه یادگیری دراز مدت و بازنگری و تامل در فرایندهای کار و زندگی خودِ او نقش کلیدی در این حرفه را بازی میکند، هیچکس دیگری به جز خودش توان ارزیابی آنرا ندارد.